سوت های زنگ زده: محدودیت های سوت زدن

توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، دسامبر 17، 2021

دارم کتابی میخونم به اسم سوت برای تغییر، ویرایش شده توسط تاتیانا بازیچلی، مجموعه ای زیبا با مقالات متعدد در مورد افشاگری، هنر و افشاگری، و در مورد ایجاد فرهنگ افشاگری: حمایت از افشاگران، و شناخت بیشتر ظلم هایی که آنها بر سر آن سوت زده اند. من می خواهم در اینجا بر بخش هایی از این کتاب که توسط افشاگران (یا در یک مورد مادر افشاگر) نوشته شده است تمرکز کنم.

اولین درسی که می‌گیرم (که فکر می‌کنم همین الان می‌توانستم از فید توییتر چلسی منینگ یاد بگیرم) این است که خود افشاگران لزوماً بهترین منابع برای تجزیه و تحلیل عاقلانه اطلاعاتی نیستند که شجاعانه و سخاوتمندانه در دسترس قرار داده‌اند. آنها می توانند، البته، و اغلب، از جمله در این کتاب، اما به وضوح همیشه نیست. ما به آنها بدهی عظیمی از قدردانی داریم. ما مدیون تلاش های قوی تر برای دریافت پاداش به جای مجازات هستیم. اما ما باید در مورد چگونگی خواندن مجموعه‌ای از نوشته‌های آن‌ها، یعنی بینش‌هایی در مورد تفکر افرادی که کار بسیار اشتباهی انجام داده‌اند و سپس کاری فوق‌العاده درست، بخوانیم - که ممکن است در توضیح چرایی یا تجزیه‌وتحلیل چگونگی آن، از درخشان تا کاملاً بی‌کفایت باشند. جامعه باید ساختار متفاوتی داشته باشد تا دیگر از اشتباهات وحشتناک جلوگیری شود. متأسفانه، مقالات افشاگرانی که به نظر من بهترین هستند - برخی از آنها به قیمت 1,000 کتاب ارزش دارند - در انتهای این کتاب قرار گرفته اند، و قبل از آن مقالاتی که به نظرم مشکل سازتر هستند، قرار داده شده است.

فصل اول این کتاب نه یک افشاگر بلکه توسط مادر افشاگر نوشته شده است - با این فرض که فردی که به بهترین دلایل و با ریسک شخصی بزرگ قصد دارد اطلاعات مفید عمومی را منتشر کند اما ناخواسته تبلیغات نظامی را پیش می برد، یک افشاگر است. مادر Reality Winner با افتخار می گوید که چگونه دخترش بورسیه تحصیلی دانشگاه را برای پیوستن به نیروی هوایی رد کرد، جایی که او حدود 900 مکان را برای منفجر کردن چند نفر شناسایی کرد. به نظر می‌رسد که مادر برنده به طور همزمان این را خدمت بزرگی به «کشوری که زمانی به آن اعتقاد داشتم» (به وضوح بر این باور کاملاً غلبه نکرده‌ام) و نوعی «ویرانی» و «آسیب» وحشتناک فکر می‌کند - که انگار دخترش به نظر می‌رسد. ساختمان های خالی را منفجر می کرد. Billie Jean Winner-Davis به ما اطلاع می دهد که برنده واقعیت نه تنها افراد زیادی را منفجر کرد، بلکه - ظاهراً در همان مسیر تحسین برانگیز آن فعالیت - کار داوطلبانه محلی انجام داد، برای آب و هوا گیاهخوار شد و (ظاهراً صادقانه داستان را باور کرد. ) به کلاه سفیدها اهدا شد. نه Winner-Davis و نه Bazzichelli ویراستار کتاب، هرگز به این موضوع اشاره نمی کنند که بمباران مردم ممکن است یک کار بشردوستانه نباشد، یا اینکه کلاه سفیدها بوده است (آیا؟) یک ابزار تبلیغاتی. در عوض، مستقیماً به ادعاهای روسی گیت در مورد آنچه که وینر فاش کرده است، می پردازد، علیرغم اطلاعات موجود در مورد آنچه که وی درز کرده است. چیزی را ثابت نکرد و بخشی از یک کمپین پر از دروغ برای دامن زدن به خصومت بین دو دولت است که اکثر سلاح های هسته ای روی زمین را در اختیار دارند. این داستانی نیست که چگونه متوجه شدیم دکتر پوتین شیطانی هیلاری را از تاج و تخت حقش محروم کرده است. این داستان در مورد فرهنگی است که در آن یک زن جوان باهوش و مادرش می توانند باور کنند که کشتن تعداد زیادی از مردم انسان دوستانه تر از رفتن به دانشگاه است، که یک ابزار تبلیغاتی زیرک برای سرنگونی دولت سوریه درست است، و اینکه داستان های مربوط به دزدی های انتخاباتی، ادرار کردن، و بندگی ریاست جمهوری بر اساس یک واقعیت کوچک است. همچنین داستانی از رازداری پوچ و مجازات سادیستی است. چه برنده واقعیت برای شنیدن آن مهم باشد یا نه، بسیاری از ما آزادی او را خواستیم که معتقد بودیم او آسیبی به او وارد کرده است و مطمئناً هیچ خدمتی نکرده است.

فصل دوم کتاب با منابعی است که توسط همان جفت خبرنگار در معرض خطر قرار گرفته است قطع کردن، در این مورد جان کیراکوو، که با تمجید از سیا شروع می کند و با بی شرمی لگد زدن به درها و انفجار با سلاح های خودکار را کار خوب "ضد تروریسم" توصیف می کند. کیریاکو پس از روایتی قهرمانانه (آیا فیلمنامه فیلم است؟) از ردیابی مردی به نام ابوزبیده با یورش به 14 مکان مختلف در آن واحد، می نویسد: «ما ابوزبیده را با مقایسه گوش او با گذرنامه شش ساله شناسایی کردیم. عکس و با فهمیدن اینکه واقعاً او بود، او را برای جراحی اورژانسی به بیمارستان بردیم تا خونریزی متوقف شود. آنها سه بار به او شلیک کرده بودند. مشخص نیست که اگر شناسایی فوق‌العاده‌ی گوش‌شان نشان می‌داد که او فرد اشتباهی است، تلاش می‌کردند خونریزی را متوقف کنند یا آن روز به چند نفر دیگر شلیک کردند یا خیر. کیریاکو می نویسد که او بعداً از شرکت در شکنجه امتناع کرد و از طریق کانال های داخلی به برنامه شکنجه سیا اعتراض کرد، اگرچه در جاهای دیگر گفته است که در داخل مخالفت نکرده است. او سپس ادعا می کند که به تلویزیون رفته و حقیقت را در مورد واتربردینگ گفته است، هرچند آنچه او گفت در تلویزیون (و احتمالاً چیزی که او معتقد بود) این بود که یک بار سوار شدن سریع با آب اطلاعات مفیدی از ابوزبیده به دست آورد، در حالی که ما آموخته ایم که در واقع 83 واتربردینگ (قابل پیش بینی) چیزی از او نگرفته است. کیریاکو همچنین در آن مصاحبه به ABC News گفت که با واتربردینگ موافقت کرده بود اما بعداً نظر خود را تغییر داد. کیریاکو از زمانی که توسط دولت ایالات متحده تحت تعقیب و شکنجه قرار گرفت (نه به دلیل شکنجه، بلکه به دلیل صحبت کردن خارج از خط) نوشته های بسیار عالی و برخی مشکوک انجام داده است، و او توصیه های خوبی به افشاگران احتمالی ارائه کرده است. اما قتل بیشتر از شکنجه قابل قبول نیست، سیا کاری ندارد که در سرتاسر جهان درگیر خشونت های غیرقانونی باشد، و اگر یک بار "کار کند"، واتربردینگ قابل قبول نخواهد بود. ما باید قدردان اطلاعات مربوط به سیا باشیم، آن را به انبار دلایل خود اضافه کنیم که چرا آن آژانس باید لغو شود (نه ثابت)، و لزوماً از ارائه دهنده اطلاعات بپرسیم که با آن چه باید کرد.

فصل 3 توسط برندون برایانت، افشاگر هواپیماهای بدون سرنشین است. مانند همه این داستان‌ها، روایتی از رنج اخلاقی است که منجر به افشاگری می‌شود، و واکنش ظالمانه وارونه‌ای که با آن پاداش داده می‌شود. این فصل همچنین چند چیز را برای تغییر درست می کند. به جای تمجید از نیروی هوایی یا سیا، فشار ناشی از پیش نویس فقر را توضیح می دهد. و قتل را قتل می نامد: «مطمئنم کودکانی را دیده ام که به ساختمانی می دوند که قرار بود منفجر کنم. مافوقم به من گفتند بچه ای ندیده ام. آنها شما را مجبور به کشتن بی رویه می کنند. این بدترین احساسی بود که تا به حال داشتم، مثل اینکه روحم از وجودم جدا می شد. کشورت شما را به یک قاتل تبدیل می کند.» اما برایانت همچنان بر تمایز قتل از منفجر کردن خوب و مناسب افراد با موشک، در صورتی که به درستی انجام شود، و تمایز جنگ با هواپیماهای بدون سرنشین به طور کلی از شکل‌های مناسب‌تر جنگ ادامه می‌دهد: «جنگ هواپیماهای بدون سرنشین برعکس پیشگیری و مهار جنگ است. درک و قضاوت رزمنده را از بین می برد. و به عنوان یک اپراتور هواپیمای بدون سرنشین، نقش من فشار دادن یک دکمه بود، برای اجرای اهداف خارج از جنگ، اهدافی که برچسب مشکوک را بدون توجیه، توضیح یا شواهد بیشتر داشتند. این بزدلانه ترین شکل جنگ است.» کلمه "بزدل" یکی از پرکاربردترین کلماتی است که در این مقاله استفاده می شود (انگار اگر کسی شجاعانه ریسک کند، قتل اشکالی ندارد): "چه بزدل تر از این که بتوانی کسی را در نیمی از جهان دورتر بکشی و نداشته باشی. پوست در بازی؟" این همان کاری است که این فناوری وقتی با مسئولیت استفاده نمی شود انجام می دهد. اگر آمریکا بزرگ‌ترین کشور جهان است، ما این مسئولیت را داریم که از این نوع فناوری سوء استفاده نکنیم.» (و اگر یکی از بدترین و مخرب ترین کشورهای جهان باشد، چه؟ شاید حق با او باشد. چگونه می توانم ادعا کنم که می دانم آیا کسی می تواند به او کمک کند؟ (و چرا او می‌خواهد از یک آدم تند و تیز که شکایت می‌کند که او هنوز در حال جنگ آبرومندانه است کمک بخواهد؟) اما ناکامی جامعه ما در آگاه ساختن به عموم مردم که هزاران انسان بسیار باهوش و با اخلاق و صلح‌جو در آن وجود دارند که مایل به تلاش برای انجام این کار هستند. به نظر می رسد کمک درست در راستای مشکل پیش نویس فقر و کمپین تبلیغاتی نظامی میلیارد دلاری است که با هیچ چیزی از جنبش صلح مطابقت ندارد. اکثر افشاگران نظامی به خوبی وارد معنای نظامی شدند و با دردناکی متوجه چیزی شدند که میلیون‌ها نفر می‌توانستند وقتی هشت ساله بودند به آنها بگویند، اما باور نمی‌کردند یا باور نمی‌کردند.

فصل 4 توسط آنی ماچون، افشاگر MI5 است، و بررسی وضعیت افشاگری است که می‌توان از آن چیزهای زیادی یاد گرفت و شکایت کمی داشت، هرچند من ترجیح می‌دهم درباره چیزی که ماچون سوت زده است بخوانم: جاسوسان بریتانیایی در مورد آن جاسوسی می‌کنند. قانونگذاران بریتانیایی، دروغ گفتن به دولت، اجازه دادن به بمب گذاری های ارتش جمهوری اسلامی ایران، محکومیت های نادرست، سوءقصد و غیره. اینجا کلیک کنید.

بعداً در کتاب فصلی از افشاگران هواپیماهای بدون سرنشین است لیزا لینگ و Cian Westmoreland که بسیار مفید وضعیت جنگ هواپیماهای بدون سرنشین، فناوری، اخلاقیات را بررسی می‌کند - بدون اینکه هرگز نشان دهد که در صورت انجام غیر از این، جنگ قابل قبول است. این یک مدل از نوشتن ایده آل افشاگر است. این برای کسانی که اطلاعات کمی در مورد هواپیماهای بدون سرنشین دارند در دسترس است، کمک می‌کند دانش کمی که ممکن است کسی از هالیوود یا سی‌ان‌ان به دست آورده باشد را از بین ببرد، و از دانش و بینش افرادی که بخشی از این مشکل بودند استفاده می‌کند تا آن را به دلیل ترسناکی که هست فاش کند. قرار دادن آن در زمینه مناسب

همچنین در این کتاب افشاگر هواپیمای بدون سرنشین دانیل هیل است بیانیه به قاضی که همراه با او نامه برای قاضی باید برای هر عضوی از نوع بشر خواندن این بیت الزامی شود: «عزیزان، من با جنگ هواپیماهای بدون سرنشین به همان دلایلی که با مجازات اعدام مخالفم مخالفم. من معتقدم که مجازات اعدام یک عمل شنیع و یک حمله همه جانبه به شئونات انسانی است. من معتقدم که کشتن بدون توجه به شرایط کار اشتباهی است، اما معتقدم کشتن افراد بی دفاع به ویژه اشتباه است. هیل برای کسانی که هنوز می‌خواهند انسان‌ها را بکشند، اما شاید «بی‌گناه‌ها» نیستند، خاطرنشان می‌کند که مجازات اعدام در ایالات متحده بی‌گناهان را می‌کشد، اما قتل‌های هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده درصد بسیار بیشتری را می‌کشد: «در برخی موارد، 9 نفر می‌شوند. از 10 نفر کشته شده قابل شناسایی نیستند. در یک نمونه خاص، به پسر آمریکایی تبار یک امام تندرو آمریکایی، یک شماره پین ​​اطلاعات هویت تروریستی یا پین TIDE اختصاص داده شد، در یک حمله پهپادی به همراه 8 نفر از اعضای خانواده اش در حالی که 2 هفته کامل ناهار را با هم می خوردند، ردیابی و کشته شدند. پس از کشته شدن پدرش یکی از مقامات کاخ سفید در پاسخ به این سوال که چرا عبدالرحمن TPN16 26350617 ساله باید بمیرد، گفت: "او باید پدر بهتری می داشت."

پاسخ 2

  1. همانطور که گروه WAR در آهنگ خود گفت: "WAR، برای چه چیزی خوب است؟ هیچی. HUMPP.”

    خب، آن جمله و اظهارات شما در مورد مقاله بسیار درست است. من همیشه به عنوان یک انسان و مالیات دهنده از خود می پرسم: «فقط 21 سال جنگ گذشته در عراق و افغانستان برای بهبود زندگی آمریکایی ها یا کشورهایی که ما به آنها حمله کردیم و آنها را ویران کردیم، چه کرد؟»

    پاسخ: مطلقاً هیچ چیز.

  2. دیوید،

    من اکنون عضو ارشد افشاگران فعال فدرال هستم - 30 سال و در حال شمارش در وزارت انرژی. رابرت شیر ​​اخیراً برای پادکست هفتگی خود، "هوش شیر" با من مصاحبه کرد - ما یک ساعت رفتیم، تقریباً از 30 دقیقه عادی او گذشت. هر کسی که به پادکست گوش می دهد، به راحتی می تواند آن را پیدا کند.

    در این مرحله، من خود را به عنوان "مهندس صفر در "شورش مهندسان، دور 2" با تمدن در خطر می بینم. دور اول حدود 100 سال پیش به پایان رسید، با اخلاق حقوقی "مالک" اخلاق مهندسی (کتاب "شورش مهندسان" وجود دارد که جزئیات آن وجود دارد).

    من پیشنهاد می کنم ارزش 15 تا 20 دقیقه از وقت شما را داشته باشم، زیرا تصور می کنم برنامه های ما دارای همپوشانی قابل توجهی هستند و فکر می کنم که شما/سازمان شما فعالانه به دنبال و ایجاد روابط "همراهان عجیب و غریب" نیستید که برای انجام کارهایی مانند بیش از فقط به عنوان یک افشاگر 30 ساله آژانس فدرال زنده بمانید یا در واقع ساعت قیامت را از نیمه شب در تمدن در خطر ما دور کنید.

    تماس شما، از هر نظری که پیشنهاد من ممکن است تضمین کند، متشکرم.

    جوزف (جو) کارسون، پی
    ناکسویل، TN

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی