نوشته لارنس ویتنر، وبلاگ صلح و سلامت، فوریه 11، 2022
مفسران بحران کنونی اوکراین گاهی آن را با بحران موشکی کوبا مقایسه می کنند. این مقایسه خوبی است - و نه تنها به این دلیل که هر دوی آنها شامل یک رویارویی خطرناک آمریکا و روسیه است که می تواند منجر به یک جنگ هسته ای شود.
در طول بحران کوبا در سال 1962، وضعیت به طرز قابل توجهی شبیه به وضعیت امروز اروپای شرقی بود، اگرچه نقش قدرت های بزرگ معکوس شد.
در سال 1962، اتحاد جماهیر شوروی با نصب موشکهای هستهای میانبرد در کوبا، کشوری که تنها 90 مایلی از ایالات متحده فاصله داشت، به حوزه نفوذ خود تعریف شده دولت ایالات متحده تجاوز کرد. سواحل دولت کوبا این موشک ها را به عنوان عاملی بازدارنده در برابر تهاجم ایالات متحده درخواست کرده بود، تهاجمی که با توجه به سابقه طولانی مداخله ایالات متحده در امور کوبا، و همچنین حمله به خلیج خوک ها در سال 1961، کاملاً ممکن به نظر می رسید.
دولت شوروی از این درخواست استقبال کرد زیرا می خواست متحد جدید کوبایی خود را از حمایت خود اطمینان دهد. همچنین احساس می کرد که استقرار موشک حتی تعادل هسته ای را برای ایالات متحده به همراه خواهد داشت. دولت پیش از این موشک های هسته ای را در ترکیه، در مرز روسیه مستقر کرده بود.
از دیدگاه دولت ایالات متحده، این واقعیت که دولت کوبا حق دارد تصمیمات امنیتی خود را اتخاذ کند و اینکه دولت شوروی صرفاً از سیاست ایالات متحده در ترکیه کپی می کند، اهمیت بسیار کمتری نسبت به این فرض داشت که در زمان وقوع هیچ سازشی وجود ندارد. به حوزه نفوذ سنتی ایالات متحده در کارائیب و آمریکای لاتین. بنابراین، رئیس جمهور جان اف کندی دستور داد که ایالات متحده. محاصره دریایی (که او آن را "قرنطینه" نامید) در اطراف کوبا و اعلام کرد که اجازه حضور موشک های هسته ای در جزیره را نخواهد داد. او اعلام کرد که برای اطمینان از حذف موشک، از «جنگ هستهای جهانی» کوتاه نمیآید.
در نهایت، بحران شدید حل شد. کندی و نیکیتا خروشچف، نخست وزیر شوروی، توافق کردند که اتحاد جماهیر شوروی این موشک ها را از کوبا خارج کند، در حالی که کندی متعهد شد که به کوبا حمله نکند و موشک های ایالات متحده را از ترکیه خارج کند.
متأسفانه، افکار عمومی جهان با سوء تفاهم در مورد اینکه چگونه تقابل ایالات متحده و شوروی به یک نتیجه مسالمت آمیز رسیده بود، مواجه شد. دلیل آن این بود که خروج موشک های آمریکا از ترکیه مخفی نگه داشته شد. بنابراین، به نظر می رسید که کندی، که علناً موضع سختی اتخاذ کرده بود، پیروزی قابل توجهی در جنگ سرد بر خروشچف به دست آورده بود. این سوء تفاهم عمومی در اظهار نظر دین راسک وزیر امور خارجه مبنی بر اینکه این دو مرد «چشم به کره چشم» ایستاده بودند و خروشچف «پلک زد» خلاصه شد.
اما آنچه واقعاً اتفاق افتاده است، همانطور که اکنون به لطف افشاگریهای بعدی راسک و وزیر دفاع رابرت مک نامارا میدانیم، این است که کندی و خروشچف، در کمال تاسف متقابل متوجه شدند که دو کشور مجهز به سلاح هستهای به بنبستی فوقالعاده خطرناک رسیدهاند. به سمت جنگ هسته ای می لغزیدند. در نتیجه، آنها چانه زنی فوق محرمانه ای انجام دادند که اوضاع را کاهش داد. آنها به جای استقرار موشک در مرزهای هر دو کشور، به سادگی از شر آنها خلاص شدند. دولت ایالات متحده به جای جنگ بر سر وضعیت کوبا، از هرگونه ایده تهاجم دست کشید. در سال بعد، کندی و خروشچف در یک پیگیری مناسب، پیمان منع آزمایش جزئی را امضا کردند که اولین توافقنامه کنترل تسلیحات هسته ای در جهان بود.
مطمئناً می توان تنش زدایی را در ارتباط با درگیری امروز بر سر اوکراین و اروپای شرقی انجام داد. به عنوان مثال، از آنجایی که بسیاری از کشورهای منطقه به دلیل ترس از اینکه روسیه تسلط مجدد خود را بر کشورهایشان از سر بگیرد، به ناتو پیوسته اند یا درخواست می دهند، دولت روسیه می تواند تضمین های امنیتی مناسبی مانند پیوستن مجدد به نیروهای مسلح متعارف را در اختیار آنها قرار دهد. معاهده اروپا که روسیه بیش از یک دهه پیش از آن خارج شد. یا کشورهای متخاصم می توانند پیشنهادات امنیت مشترک اروپا را که در دهه 1980 توسط میخائیل گورباچف رایج شد، دوباره بررسی کنند. حداقل، روسیه باید ناوگان عظیم خود را که به وضوح برای ارعاب یا تهاجم طراحی شده است، از مرزهای اوکراین خارج کند.
در همین حال، دولت ایالات متحده می تواند اقدامات خود را برای کاهش تنش اتخاذ کند. می تواند دولت اوکراین را تحت فشار قرار دهد تا فرمول مینسک برای خودمختاری منطقه ای در بخش شرقی آن کشور را بپذیرد. همچنین میتواند در نشستهای امنیتی درازمدت شرق و غرب شرکت کند که ممکن است به توافقی برای کاهش تنشها در اروپای شرقی به طور کلی دست یابد. اقدامات متعددی در این راستا در دسترس است، از جمله جایگزینی سلاح های تهاجمی با سلاح های دفاعی در شرکای اروپای شرقی ناتو. همچنین نیازی به اتخاذ موضع سختگیرانه در مورد استقبال از عضویت اوکراین در ناتو نیست، زیرا حتی برنامه ای برای بررسی عضویت این کشور در آینده قابل پیش بینی وجود ندارد.
مداخله شخص ثالث، به ویژه توسط سازمان ملل متحد، بسیار مفید خواهد بود. به هر حال، برای دولت ایالات متحده بسیار شرم آورتر خواهد بود که پیشنهادی از سوی دولت روسیه را بپذیرد، یا برعکس، تا اینکه هر دوی آنها پیشنهادی را که توسط یک حزب خارجی و احتمالاً بی طرف تر ارائه شده است، بپذیرند. علاوه بر این، جایگزینی نیروهای ایالات متحده و ناتو با نیروهای سازمان ملل در کشورهای اروپای شرقی تقریباً به طور قطع خصومت و تمایل کمتری برای مداخله توسط دولت روسیه ایجاد خواهد کرد.
همانطور که بحران موشکی کوبا در نهایت کندی و خروشچف را متقاعد کرد، در دوران هستهای، زمانی که قدرتهای بزرگ به شیوههای چند صد ساله خود برای ایجاد حوزههای نفوذ انحصاری و مشارکت در فعالیتهای بزرگ ادامه میدهند، چیزهای زیادی نمیتوان به دست آورد – و چیزهای زیادی از دست داد. درگیر درگیری های نظامی
مطمئناً ما نیز میتوانیم از بحران کوبا درس بگیریم - و اگر بخواهیم زنده بمانیم باید از آن درس بگیریم.
دکتر لارنس اس ویتنر (www.lawrenceswittner.com/) استاد افتخاری تاریخ در SUNY / آلبانی و نویسنده مقابله با بمب (دانشگاه دانشگاه استنفورد).