جنگ غیر قانونی است

جنگ ها قانونی نیستند: فصل 12 از "جنگ دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

جنگ ها قانونی نیستند

این یک نکته ساده است، اما یکی از مهمترین و یکی که نادیده گرفته می شود. آیا شما فکر می کنید که جنگ خاصی اخلاقی است یا خیر (و امیدوارم هرگز فکر نکنید که پس از خواندن فصل های قبلی 11) این واقعیت باقی می ماند که جنگ غیرقانونی است. دفاع واقعی از سوی یک کشور زمانی که مورد حمله قرار می گیرد، قانونی است، اما تنها زمانی اتفاق می افتد که یک کشور دیگر واقعا مورد حمله قرار گرفته و از آن نباید به عنوان گامی برای بهانه ای برای جنگ گسترده استفاده شود که در دفاع واقعی کار نمی کند.

نیازی به گفتن نیست، می توان یک استدلال اخلاقی قوی برای ترجیح دادن حاکمیت قانون به قانون حاکمان ایجاد کرد. اگر کسانی که قدرت دارند همه چیز را دوست داشته باشند، اکثر ما دوست ندارند که چه کار کنند. بعضی از قوانین بسیار ناعادلانه است، وقتی که آنها به مردم عادی اعمال می شوند، آنها باید نقض شوند. اما اجازه دادن به مسئولین دولتی در خشونت عظیم و کشتار در برابر قانون، مجازات هرگونه سوءاستفاده کمتر است، چرا که هیچ سوءاستفاده بیشتر قابل تصور نیست. قابل درک است که طرفداران جنگ، به جای نادیده گرفتن یا اصلاح "قانون" به جای اصلاح قانون از طریق فرایند قانونی، از این نظر اخلاقی قابل دفاع نیستند.

برای بسیاری از تاریخ ایالات متحده، برای شهروندان منطقی بود و اغلب آنها معتقد بودند که قانون اساسی ایالات متحده جنگ تهاجمی را ممنوع کرده است. همانطور که در فصل دوم دیدیم، کنگره جنگ 1846-1848 را در مکزیک اعلام کرد که "به طور غیر ضروری و غیر قانونی توسط رئیس جمهور ایالات متحده آغاز شده است." کنگره اعلام جنگ کرد، اما بعدها اعتقاد داشت که رئيس جمهور به آنها دروغ گفته است . (رئیس جمهور وودرو ویلسون بعدا بدون اعلامیه به نیروهای نظامی برای مکزیک فرستاده است). به نظر نمی رسد دروغگو باشد که کنگره در 1840 ها غیرقانونی به نظر برسد، بلکه راه اندازی یک جنگ غیر ضروری یا تهاجمی است.

همانطور که پرزیدنت گلداسمیت، پرزیدنت گلداسمیت، در تیرماه در ماه مارس نخست وزیر بریتانیا، تونی بلر، اظهار داشت که "تجاوز به موجب قوانین بین المللی عرفی، به طور خودکار بخشی از قوانین داخلی است" و در نتیجه "تجاوز بین المللی، جرمی است که توسط قانون مشترک به رسمیت شناخته شده است که می تواند در دادگاه انگلستان تحت پیگرد قانونی قرار میگیرد. "قانون آمریکا از قانون مشترک انگلیسی تغییر یافت و دیوان عالی ایالات متحده بر اساس آن سنتها و سنتها را به رسمیت میشناسد. قانون ایالات متحده در 2003s به ریشه های آن در قوانین عمومی انگلیس نزدیک تر از قوانین ایالات متحده امروز بود و قانون قانونی به طور کلی به طور کلی کمتر توسعه یافت، بنابراین برای کنگره طبیعی بود که موضع گیری شود که راه اندازی جنگ غیر ضروری بدون نیاز به قانون اساسی باشد دقیق تر

در حقیقت، فقط قبل از دادن قدرت کنونی به کنگره برای اعلام جنگ، قانون اساسی کنگره را مجاز به "تعریف و مجازات دزدان دریایی و فالون های متعهد در دریاهای آزاد و جرایم علیه قانون ملل" می داند. به نظر می رسد نشان می دهد که ایالات متحده خود را انتظار می رود که تحت «قانون ملل» قرار گیرد. در 1840، هیچ یک از اعضای کنگره جرأت نمی کردند که پیشنهاد کنند که ایالات متحده خود "قانون ملل" نیست. در آن زمان در تاریخ، این به معنای حقوق بین الملل عرفی بود، که در آن شروع یک جنگ تهاجمی به مدت طولانی به عنوان جدی ترین جرم شناخته شده بود.

خوشبختانه، اکنون که ما معاهدات چند جانبه ای را که به صراحت جنگ را تسلیم می کنند ممنوع می کنیم، ما دیگر نمی توانیم حدس بزنیم قانون اساسی آمریکا درباره جنگ چیست؟ ماده پنجم قانون اساسی به صراحت می گوید:

"این قانون اساسی، و قوانین ایالات متحده که باید در آن انجام شود؛ و تمام معاهدات ساخته شده و یا که باید تحت اداره ایالات متحده، قانون عالی از زمین باشد؛ و قضات در هر ایالتی به هر دلیلی، هیچ چیز در قانون اساسی یا قوانین هر دولتی به غضب بر آن متعهد نیستند. »[ایتالیک افزود]

بنابراين، اگر ايالات متحده آمريکا قراردادي را امضا کند که جنگ را ممنوع کند، جنگ تحت قانون فوق العاده سرزميني غيرقانوني خواهد بود. ایالات متحده در واقع این کارها را انجام داده است، حداقل دو بار، در معاهداتی که امروزه بخشی از بالاترین قانون ما هستند - پیمان Kellogg-Briand و منشور سازمان ملل متحد.

بخش: ما تمام جنگ ها را در 1928 اعلام کردیم

در 1928، مجلس سنای ایالات متحده، همان موسسه که در یک روز خوب می تواند اکنون سه درصد از اعضای آن را برای رأی دادن علیه افزایش بودجه یا تداوم جنگ به دست بیاورد، 85 را به 1 رای داد تا ایالات متحده را به یک معاهده متصل کند که هنوز محدود است و در آن "جنگ برای حل اختلافات بین المللی را محکوم می کنیم و آن را به عنوان ابزار سیاست ملی در روابط ما با" دیگر ملت ها "رها می کنیم. این پیمان Kellogg-Briand است. این همه جنگ را محکوم و رد می کند. وزیر امور خارجه ایالات متحده، فرانک کلوگ، پیشنهاد فرانسوی برای محدود کردن ممنوعیت جنگ در برابر تجاوز را رد کرد. او به سفیر فرانسه نوشت: اگر پیمان

" . . با تعاریف کلمه "متجاوز" همراه بود و با عبارات و مدارک مورد نیاز برای تعیین اهداف جنگ در کشور، تأثیر آن بسیار ضعیف می شد و ارزش مثبت آن به عنوان ضمانت صلح عملا نابود شد. "

معاهده با ممنوعیت تمام جنگ ها امضا شد و توسط ده ها تن از ملت ها توافق شد. Kellogg در جایزه صلح نوبل در 1929 اهدا شد، جایزه قبلا توسط تئودور روزولت و وودرو ویلسون تسلیم شده بود.

با این حال، زمانی که مجلس سنای ایالات متحده این معاهده را تصویب کرد، دو موافقتنامه اضافه کرد. اولا ایالات متحده ملزم به اجرای این پیمان نیست، با اقدام علیه کسانی که آن را نقض کرده است. عالی تا کنون خیلی خوب. اگر جنگ ممنوع است، به نظر می رسد که ملتی می تواند برای اجرای ممنوعیت به جنگ برود. اما روش های قدیمی فکر کردن به سختی می میرد و افزونگی بسیار کمتر از خونریزی دچار دردسر است.

با این حال، رزرو دوم این بود که این معاهده نباید بر حق خود دفاع از آمریکا تجاوز کند. بنابراین، در آنجا، جنگ در پا نگه داشته شد. حق سنتی برای دفاع از خود هنگام حمله، حفظ شد و یک لایحه ایجاد شد که می تواند و ناعادلانه گسترش یابد.

هنگامی که هر کشوری مورد حمله قرار می گیرد، خود را خشونت آمیز و غیرقابل دفاع خواهد کرد. آسیب در قرار دادن این حقوقی در قانون، همانطور که پیش بینی کند، ضعف این ایده است که جنگ غیرقانونی است. برای مثال، با توجه به حمله ژاپنی به پرل هاربر، هرچیزی که مورد حمله و تحریک قرار گرفته بود، میتوان گفت که ایالات متحده در جنگ جهانی دوم تحت این رزرو قرار دارد. جنگ با آلمان نیز می تواند توسط حمله ژاپنی توجیه شود. با این حال، جنگ های تجاوز - که همان چیزی است که ما در فصل های قبل دیده ایم، بیشتر جنگ های ایالات متحده - از زمان 1928 در ایالات متحده غیر قانونی بوده است.

علاوه بر این، در 1945، ایالات متحده به منشور ملل متحد منصوب شد، که امروز نیز به عنوان بخشی از "قانون عالی سرزمین" باقی می ماند. ایالات متحده نیروی محرکه ایجاد مجوز سازمان ملل بود. این شامل این خطوط است:

"همه اعضا باید اختلافات بین المللی خود را با استفاده از روش های مسالمت آمیز حل کنند تا صلح و امنیت بین المللی و عدالت در معرض خطر قرار نگیرند.

"همه اعضا باید در روابط بین الملل خود از تهدید یا استفاده از زور علیه یکپارچگی ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری، یا به هر شیوه ای که با اهداف سازمان ملل ناسازگارند، خودداری کنند".

این به نظر می رسد یک قرارداد جدید Kellogg-Briand با حداقل تلاش اولیه برای ایجاد یک سازمان اجرایی است. و همینطور است. اما منشور ملل متحد شامل دو استثناء برای ممنوعیت جنگ است. اولین دفاع از خود است. در اینجا بخشی از ماده 51 است:

"هیچچیز در منشور کنونی، اگر یک حمله مسلحانه علیه یک عضو سازمان ملل متحد رخ دهد، تا زمانی که شورای امنیت اقدامات لازم برای حفظ صلح و امنیت بین المللی را انجام نداده است، حق مالکیت فردی یا دفاع شخصی جمعی را کاهش دهد."

بنابراین، منشور ملل متحد دارای همان حق سنتی و ضعف کوچک است که سنا ایالات متحده به پیمان Kellogg-Briand وابسته است. این نیز یک دیگر را اضافه می کند. منشا روشن می کند که شورای امنیت سازمان ملل می تواند مجوز استفاده از نیرو را انتخاب کند. این امر باعث می شود که جنگ ها قانونی باشد. پس از آن، جنگ های دیگر، قابل پیش بینی، با ادعاهای قانونی توجیه می شوند. معماران حمله 2003 به عراق ادعا کردند که این سازمان توسط سازمان ملل مجاز است، حتی اگر سازمان ملل متحد مخالف باشد.

شورای امنیت سازمان ملل متحد جنگ کره را تأیید کرد، اما تنها به این دلیل که شوروی سابق شورای امنیت را تحریم کرد و چین هنوز در دولت تایوان حضور داشت. قدرت های غربی مانع فرستادن سفارت دولت جدید انقلابی چین از جایگاه چین به عنوان یک عضو دائمی شورای امنیت شدند و روس ها شورای اعتراض را تحریم کردند. اگر نمايندگان شوروي و چين حضور داشتند، هيچ راهي وجود ندارد که سازمان ملل در جنگ متوقف شود که در نهايت بيشتر کره را نابود کند.

مطمئنا معقول است، البته، برای استثنائات برای جنگ های دفاع از خود. شما نمیتوانید به آنها بگوئید که آنها هنگام حمله مورد استفاده قرار میگیرند تا به مبارزه بپردازند. و اگر چه سالها یا دهها سال پیش آنها مورد حمله قرار گرفتند و با یک نیروی خارجی یا استعماری در برابر اراده اش، حتی بدون خشونت اخیر، اشغال شده بودند. بسیاری از جنگ های رهایی ملی را در نظر می گیرند که یک حق تقدم قانونی برای دفاع هستند. مردم عراق یا افغانستان حق دارند وقتی که سالها به طول انجامید، حق دفاع از خود را از دست بدهند، آیا آنها؟ اما یک ملت در صلح نمی تواند به طور قانونی از شکایات قومی قرن ها و یا هزاران ساله به عنوان زمینه جنگ استفاده کند. ده ها تن از ملت هایی که اکنون نیروهای آمریکایی مستقر هستند، نمی توانند بطور قانونی بمباران واشنگتن را انجام دهند. آپارتاید و جیم کرو زمین را برای جنگ نبودند. عدم خشونت تنها در درمان بسیاری از بی عدالتی ها موثر نیست. این نیز تنها انتخاب قانونی است. مردم نمی توانند هر زمانی که بخواهند خودشان را از جنگ دفاع کنند.

چه افرادی می توانند انجام دهند، هنگامی که مورد حمله یا اشغال قرار می گیرند، مبارزه کنند. با توجه به این احتمال، چرا شما همچنین نمی توانید استثنا - همانطور که در منشور سازمان ملل - برای دفاع از دیگر کشورهای کوچکتر که قادر به دفاع از خود نیستند؟ پس از همه، ایالات متحده مدت ها پیش خود را از انگلستان آزاد کرد و تنها راهی که می تواند از این منطق به عنوان یک فرصت برای جنگ استفاده کند این است که اگر کشورهای دیگر را با سرنگونی حاکمان خود و اشغال آنها، «آزاد» می کنند. ایده دفاع از دیگران بسیار منطقی است اما دقیقا همانطور که Kellogg پیش بینی کرده است، نقاط ضعف منجر به سردرگمی و سردرگمی می شود، استثنا های بزرگتر و بزرگتری را به حکومت می رساند تا زمانی که نقطه ای به دست می آید که ایده ای که این حکومت در آن وجود دارد به نظر می رسد فریبنده است.

و هنوز وجود دارد حکومت این است که جنگ جرم است. در منشور سازمان ملل دو استثناء باریک وجود دارد و به اندازه کافی آسان است تا نشان دهد که هر جنگ خاص هیچ یک از استثنائات را برآورده نمی کند.

در ماه اوت 31، 2010، زمانی که باراک اوباما رئیس جمهور قرار بود سخنرانی در مورد جنگ علیه عراق را به سخنرانی برساند، وبلاگ نویس جوان کول سخنانی را مطرح کرد که تصور می کرد رئیس جمهور آن را دوست داشته باشد، اما البته نمی توان گفت:

"هموطنان آمریکایی و عراقی هایی که این سخنرانی را تماشا می کنند، من امروز صبح به اینجا آمده ام تا یک پیروزی را اعلام نکنم یا به شکست در میدان جنگ بپردازم، اما از قلب من عذر خواهی می کنم برای یک سری اقدامات غیرقانونی و به شدت بی عیب و نقص سیاست های دولت ایالات متحده آمریکا، بر خلاف قانون داخلی آمریکا، تعهدات معاهدات بین المللی و افکار عمومی آمریکا و عراق.

"سازمان ملل متحد در 1945 پس از یک سری از جنگ های تهاجمی فتح و پاسخ به آنها، که در آن بیش از 60 میلیون نفر کشته شدند، تاسیس شد. هدف آن این بود که حملات ناعادلانه را ممنوع کرده و منشور آن مشخص کرد که در جنگ های آینده تنها می تواند به دو دلیل اجرا شود. هنگامی که یک کشور مورد حمله قرار گرفته است، یک دفاع شخصی روشن است. دیگر با مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد است.

به همین دلیل حمله فرانسوی، بریتانیایی و اسرائیلی به مصر در 1956 این مقررات منشور سازمان ملل متحد را متوقف کرد که رئیس جمهور دوایت آیزنهاور این جنگ را محکوم کرد و مجرمان را مجبور به عقب نشینی کرد. زمانی که اسرائیل به نظر می رسید که سعی می کند به خرابکاری های ناخوشایندش برسد، شبه جزیره سینا، رئیس جمهور آیزنهاور در ماه فوریه به 21، 1957 رفت و به ملت سخن گفت. این واژه ها امروزه در ایالات متحده آمریکا سرکوب شده و فراموش شده اند، اما باید از دهه ها و قرن ها دور زده شوند:

"" اگر سازمان ملل متحد یک بار اعتراف کند که اختلافات بین المللی با استفاده از زور حل و فصل می شود، ما پایه و اساس سازمان را نابود خواهیم کرد و بهترین امید ما برای ایجاد یک نظم دینی واقعی است. این یک فاجعه برای همه ماست. . . . [با اشاره به درخواست های اسرائیل که قبل از اینکه سینا را رها کند، شرایط خاصی را برآورده می کند، رییس جمهور گفت که او "به استانداردهای دفتر عالی ای که من را انتخاب کرده اید منفی است اگر من بتوانم نفوذ ایالات متحده را تحمل کنم به این فرضیه که ملتی که به دیگران حمله می کند، مجاز است شرایطی را برای خروج از کشور فراهم کند. . . . '

"اگر [شورای امنیت سازمان ملل متحد] هیچ کاری نمی کند، اگر نادیده گرفتن قطعنامه های مکرر خود را که خواهان خروج نیروهای مهاجم است، قبول کند، آن را پذیرفت. این شکست یک ضربه به قدرت و نفوذ سازمان ملل در جهان و امیدهایی است که بشریت در سازمان ملل به عنوان ابزار دستیابی به صلح با عدالت قرار داده است. »

منظور آیزنهاور از حادثه ای بود که با ملی شدن کانال سوئز در مصر آغاز شد. اسرائیل در پاسخ به مصر حمله کرد. انگلیس و فرانسه وانمود کردند که به عنوان طرف های خارجی نگران هستند که اختلافات مصر و اسرائیل ممکن است عبور آزاد از کانال را به خطر بیندازد. در حقیقت ، اسرائیل ، فرانسه و انگلیس حمله به مصر را با هم برنامه ریزی كرده بودند ، همه موافقت كردند كه اسرائیل ابتدا حمله خواهد كرد ، دو ملت دیگر نیز بعداً به آنها پیوستند وانمود كردند كه می خواهند جنگ را متوقف كنند. این نشان دهنده نیاز به یک نهاد بین المللی واقعاً بی طرف (چیزی که سازمان ملل متحد هرگز تبدیل نشده است اما روزی می تواند باشد) و نیاز به ممنوعیت کامل جنگ است. در بحران سوئز ، قانون قانون اجرا شد زیرا بزرگترین بچه بلوک تمایل به اجرای آن داشت. هنگامی که صحبت از سرنگونی دولت ها در ایران و گواتمالا شد ، تغییر مسیر جنگ های بزرگ به عملیات های مخفی همان کاری که اوباما انجام می داد ، رئیس جمهور آیزنهاور دیدگاه دیگری درباره ارزش اجرای قانون داشت. وقتی صحبت از حمله سال 2003 به عراق شد ، اوباما قصد نداشت بپذیرد که باید جنایت متجاوز مجازات شود.

استراتژی امنیت ملی که توسط کاخ سفید در ماه می اعلام شد 2010 اعلام کرد:

"نیروهای نظامی گاه ممکن است برای دفاع از کشور و متحدان خود و یا حفاظت از صلح و امنیت گسترده تر، از جمله حفاظت از غیرنظامیانی که در معرض بحران های انسانی قرار دارند، ضروری باشد. . . . ایالات متحده باید در صورت لزوم در صورت لزوم برای دفاع از ملت و منافع ما، حق داشته باشد، اما ما همچنین خواهان پیروی از استانداردهای استفاده از نیروی هستیم. "

سعی کنید به پلیس محلی خود بگویید که شما ممکن است به زودی به یک جنجال جرایم خشونت آمیز برسید، اما شما همچنین خواهان پیروی از استانداردهای استفاده از زور است.

بخش: ما جرایم جنگی را در 1945 انجام دادیم

دو اسناد مهم دیگر، یکی از 1945 و دیگری از 1946، جنگ های تجاوز را به عنوان جنایات مورد بررسی قرار دادند. اولين منشور دادگاه بين المللي بين المللي در نورنبرگ، موسسه اي بود که رهبران جنگ نازي را براي جرايم خود مورد بازجويي قرار داد. از جمله جرایم ذکر شده در این منشور، "جنایات علیه صلح"، "جنایات جنگی" و "جنایات علیه بشریت" بوده است. جنایات "علیه صلح" به عنوان "برنامه ریزی، تهیه، راه اندازی یا پیگیری جنگ تجاوز یا یک جنگ با تخطی از معاهدات بین المللی، موافقت نامه ها و تضمین ها، و یا مشارکت در یک برنامه مشترک یا توطئه برای انجام هر یک از موارد فوق. "سال بعد، منشور دادگاه بین المللی نظامی برای شرق دور (محاکمه جنگ ژاپن جنایتکاران) همان تعریف را استفاده کرد. این دو مجموعه از مطالبات سزاوار انتقاد زیادی هستند، اما ستایش زیادی نیز هست.

از یک سو، آنها عدالت پیروان را اعمال کردند. آنها از لیست جرایم تحت پیگرد قانونی جنایات خاصی نظیر بمب گذاری غیرنظامیان، که در آن متحدان هم مشغول بودند، خارج شدند. و آنها نتوانستند متحدان خود را برای جرایمی دیگر که آلمانی ها و ژاپنی ها مورد تعقیب قرار گرفته و به آنها تعلیم داده شده، محاکمه کنند. ژنرال کورتیس لمی، فرمانده آتشبس توکیو، گفت: "فرض می کنم اگر جنگ را از دست دادم، به عنوان یک جنایت جنگی محاکمه خواهم شد. خوشبختانه، ما در سمت برنده بودیم. "

دادگاه ها ادعا كردند كه از همان ابتدا تعقيب را آغاز كردند ، اما به امپراطور ژاپن مصونيت دادند. ایالات متحده به بیش از 1,000 دانشمند نازی ، از جمله برخی از افرادی که در وحشتناک ترین جنایات مقصر بودند ، مصونیت داد و آنها را برای ادامه تحقیقات به ایالات متحده آورد. ژنرال داگلاس مک آرتور در ازای داده های جنگ میکروب حاصل از آزمایشات انسانی ، به میکروبیولوژیست و سرلشکر ژنرال شیرو ایشی و کلیه اعضای واحدهای تحقیقاتی باکتری شناسی مصونیت داد. انگلیسی ها از جنایات آلمان آموختند که چگونه بعداً اردوگاه های کار اجباری در کنیا ایجاد کردند. فرانسوی ها هزاران سرباز SS و سایر نیروهای آلمانی را در لژیون خارجی خود استخدام کردند ، به طوری که حدود نیمی از لژیونرهایی که در جنگ وحشیانه استعماری فرانسه در هندوچین می جنگیدند ، جز سخت ترین بازماندگان ارتش آلمان از جنگ جهانی دوم و تکنیک های شکنجه نبودند. از گشتاپو آلمان به طور گسترده ای در مورد بازداشت شدگان فرانسوی در جنگ استقلال الجزایر استفاده شد. ایالات متحده ، همچنین با نازی های سابق کار می کند ، همین روش ها را در سراسر آمریکای لاتین گسترش می دهد. ایالات متحده پس از اعدام یک نازی به دلیل گشودن غواصی برای آبگرفتگی در زمین های کشاورزی هلند ، اقدام به بمباران سدها در کره و ویتنام به همین منظور کرد.

ادگار جان جونز، جانباز جنگی و خبرنگار Atlantic Monthly از جنگ جهانی دوم، از جنگ جهانی دوم عقب بود و کشف شد که غیرنظامیان به خانه به شدت از جنگ میپرسند. جونز نوشت: "من شک دارم که بسیاری از ما به طور جدی اعتقاد داشتند که مردم در خانه برای برنامه ریزی برای جنگ بعدی برنامه ریزی می کنند تا ما بتوانیم به خانه بروم و بدون سانسور درباره این صحبت کنیم." جونز مخالفت کرد نوعی ریاکاری که دادگاه های جنایات جنگی را بر عهده داشت:

"هر یک از سربازان آمریکایی و یا حتی یک درصد از نیروهای ما، عمدا مرتکب جنایات غیرقانونی نشدند، و همین امر ممکن است برای آلمانی ها و ژاپنی ها نیز بیان شود. اضطرابهای جنگی بسیاری از جنایات به اصطلاح را به وجود آورد و اکثریت بقیه را می توان به تحریف های ذهنی جنگ تبدیل کرد. اما ما هر عمل غیر انسانی مخالفانمان را تبلیغ کردیم و هرگونه تشخیص ضعف اخلاقی خود را در لحظات ناامیدی سانسور کردیم.

به عنوان مثال، من از مردان جنگجو خواسته ام که چرا - و یا در واقع، چرا ما - شعله وران را تنظیم می کردیم به طوری که سربازان دشمن فریاد زدند، به آرامی و دردناک می مردند، نه به طور کثیری با انفجار کامل سوزش روغن آیا این به این دلیل است که آنها از دشمن به طور کامل متنفر بودند؟ پاسخ به طور پیوسته بود: "نه، ما از آن دسته از فقیرنشینان متنفر نیستیم؛ ما فقط از همه غم و اندوه متنفرم و باید آن را بر روی کسی بچرخانیم. " احتمالا به همین دلیل ما بدنهای دشمن را خراب کردیم، گوشهایشان را قطع کرد و دندانهای طلای خود را برای سوغاتیها لگد زد، و آنها را با بیضهها در دهانشان دفن کرد، اما چنین نقض آشکاری از تمامی قوانین اخلاقی به آدمهای بیقراری رسید حوزه روانشناسی نبرد. "

از سوی دیگر، در دادگاه های جنایتکاران جنگی نازی ها و ژاپن، معجزه ای برای ستایش وجود دارد. لجاجت برانگیز نیست، قطعا ترجیح داده می شود که برخی از جرایم جنگی مجازات شوند. بسیاری از مردم قصد داشتند که دادگاه ها یک قانون را ایجاد کنند که بعدا به طور مساویانه برای تمام جنایات علیه صلح و جنایات جنگ اعمال خواهد شد. دادگر کلیدی در نورنبرگ، دادگر عالی دادگستری ایالات متحده رابرت هیت جکسون، در بیانیه ای نوشت:

"عقل سلیم بشریت ایجاب می کند که قانون با مجازات جرایم کوچک توسط افراد کوچک متوقف نشود. همچنین باید به مردانی برسد که از قدرت بالایی برخوردارند و از آن استفاده عمدی و هماهنگ برای به راه انداختن بدی هایی می کنند که هیچ خانه ای در جهان را بی تأثیر نمی گذارد. منشور این دادگاه این اعتقاد را اثبات می کند که قانون فقط برای رفتار مردان کوچک نیست بلکه حتی حکمرانان ، همانطور که لک رئیس دادگستری کوک به پادشاه جیمز گفته است ، "تحت" قانون هستند. و بگذارید روشن کنم که اگرچه این قانون برای اولین بار در برابر متجاوزان آلمانی اعمال می شود ، این قانون شامل آن می شود ، و اگر قرار است برای هدفی مفید باشد ، باید تجاوز به ملت های دیگر را محکوم کند ، از جمله کشورهایی که اکنون در اینجا قضاوت می کنند. "

این دادگاه نتیجه گرفت که جنگ تهاجمی نه تنها یک جنایات بین المللی است؛ این جنایات بین المللی عالی است که فقط از سایر جنایات جنگی متمایز است؛ زیرا در آن جنبه انحرافی از کل وجود دارد. دادگاه جنایات عظیم تجاوز و بسیاری از جنایات کمتر از آن را پیگیری می کند.

البته ایده عدالت بین المللی برای جنایات جنگی هنوز به دست نیامده است. کمیته قضایی خانه ایالات متحده اتهام تجاوز علیه رییس جمهور ریچارد نیکسون را برای سفارش بمب گذاری های مخفی و حمله به کامبوج در پیش نویس مقررات مجازات خود قرار داد. با این حال، کمیته به جای اینکه شامل اتهامات در نسخه نهایی باشد، تصمیم گرفت تا وضوح بیشتری را در مورد واترگیت، همکاری و تحقیر کنگره متمرکز کند.

در 1980s نیکاراگوئه به دادگاه بین المللی دادگستری (ICJ) داد. این دادگاه تصریح کرد که ایالات متحده گروه شورشی ستیزه جویان Contras را سازماندهی کرده و نواحی نیکاراگوئه را استخراج کرده است. این اقدامات را برای ایجاد تجاوز بین المللی پیدا کرد. ایالات متحده مسوولیت اجرای حکم توسط سازمان ملل را مسدود کرد و از این طریق نیکاراگوئه را از دریافت جبران خسارت جلوگیری کرد. ایالات متحده پس از اتمام قضاوت قانونی ICJ، امیدوار بود تا اطمینان حاصل کند که اقدامات ایالات متحده مجددا به تصویب یک نهاد بی طرفانه منجر می شود که می تواند به طور عینی بر قانون گذاری یا جنایات آنها حکومت کند.

اخیرا، سازمان ملل متحد برای دادگاه های یوگسلاوی و رواندا، و همچنین دادگاه ویژه ای در سیرالئون، لبنان، کامبوج و تیمور شرقی تاسیس کرد. از آنجا که 2002، دادگاه بین المللی کیفری (ICC) از سوی رهبران کشورهای کوچک جرایم جنگی را پیگیری کرده است. اما جرم تجاوز به مدت ده سال بدون مجازات به عنوان اعمال خشونت آمیز تبدیل شده است. هنگامی که عراق به کویت حمله کرد، ایالات متحده عراقی را اخراج کرد و به شدت مجازات کرد، اما زمانی که ایالات متحده به عراق حمله کرد، هیچ نیروی قویتری برای گریز از این جنایت وجود نداشت و مجازات نمی شد.

در 2010، علیرغم مخالفتهای ایالات متحده، ICC قضیه خود را درمورد جنایات تجاوز در آینده تعیین کرد. در مواردی که این کار را انجام می دهد، و به ویژه اینکه آیا بعد از آنکه کشورهای قدرتمند که به ICC ملحق نشده اند، ملت هایی که قدرت وتو در سازمان ملل متحد دارند، همچنان دیده می شود. جنایات جنگی متعددی، به غیر از جنایات گسترده مجرمان، در سال های اخیر توسط ایالات متحده در عراق، افغانستان و جاهای دیگر مرتکب شده اند، اما این جنایات هنوز توسط ICC مورد قضاوت قرار نگرفته است.

در 2009 یک دادگاه ایتالیایی 23 آمریکایی ها را به طور غیابی محکوم کرد، اکثر آنها کارمندان کار سیا هستند، زیرا نقش آنها در آدم ربایی یک مرد در ایتالیا و انتقال او به مصر به شکنجه است. یک دادگاه اسپانیایی تحت دیوان عالی شیلی، آگوستو پینوشه و 9-11، اسامه بن لادن را متهم می کند که تحت قضیه جهانی برای جنجال های وحشتناک است که در تعداد زیادی از کشورهای جهان پذیرفته شده است. همان دادگاه اسپانیایی پس از آن به دنبال جرایم جنگی برای اعضای دادگستری جورج دبلیو بوش بود، اما اسپانیا با موفقیت تحت فشار دولت اوباما قرار گرفت تا پرونده را لغو کند. در دادگاه 2010، قاضی بلاتسار گارزان، از مقام خود به دلیل ادعای استفاده از قدرت خود از طریق بررسی اعدام یا ناپدید شدن غیرنظامیان 100,000 به دست طرفداران ژنرال فرانسیسکو فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا 1936-39 و سالهای اولیه دیکتاتوری فرانکو.

در 2003 یک وکیل در بلژیک شکایت علیه ژنرال تامی رار فرانکس، رئیس فرماندهی مرکزی ایالات متحده، که در رابطه با جنایات جنگی در عراق است، شکایت کرد. ایالات متحده به سرعت تهدید کرد که ناتو را از بلژیک منتقل کند، اگر این کشور پرونده های قانونی خود را در مورد جرایم خارجی لغو نکند. اتهاماتی که علیه مقامات آمریکایی در سایر کشورهای اروپایی مطرح شده است تاکنون نیز به محاکمه نرسیده است. دادگاه های مدنی که توسط قربانیان شکنجه و سایر جنایات جنگی در ایالات متحده آورده شده اند علیه ادعاهای وزارت دادگستری (تحت رهبری رئیس جمهور بوش و اوباما) مطرح شده است که هر گونه چنین دادرسی ها تهدیدی برای امنیت ملی است. در ماه سپتامبر 2010، دادگاه تجدیدنظر اداره نهم، با موافقت با این ادعا، پرونده ای را مبنی بر اینکه Jeppesen Dataplan Inc.، یک شرکت تابعه بوئینگ، برای نقشش در زندانیان مجرم شناخته شده در کشورهایی که آنها مورد شکنجه قرار گرفته اند، منتشر کرده است.

در 2005 و 2006 در حالی که اکثر جمهوری خواهان اکثریت در کنگره داشتند، اعضای کنگره دموکرات تحت رهبری جان کانیرس (Mich.)، باربارا لی (کالیف) و دنیس کوچیچیچ (اوهایو) به سختی برای بررسی دروغهایی که تجاوز را آغاز کرده بودند، علیه عراق. اما از زمانی که دموکراتها در ماه ژانویه 2007 اکثریت را تا لحظه حاضر به دست آوردند، علاوه بر کمیته مجلس سنا، گزارش دیرهنگام خود را در این مورد ذکر نکرده است.

در بریتانیا، در مقابل، "تحقیقات بی پایان" آغاز شده است، زمانی که "سلاح های کشتار جمعی" یافت نشد، ادامه دادن به حال حاضر و احتمالا گسترش به آینده قابل پیش بینی است. این تحقیقات محدود شده اند و در بیشتر موارد می توانند به طور دقیق به عنوان سفید کننده شناخته شوند. آنها پیگرد قانونی نداشته اند. اما حداقل آنها واقعا واقع شده اند. و کسانی که کمی سخن گفته اند، مورد قدردانی قرار گرفته و تشویق شده اند تا کمی بیشتر صحبت کنند. این آب و هوا همه کتاب ها را منتشر کرده است، گنجینه ای از اسناد محرمانه و محرمانه و شهادت شهروندی است. همچنین دیده است که انگلیس نیروهایش را از عراق بیرون می کشد. در مقابل، توسط 2010 در واشنگتن، مقامات منتخب برای مقامات منتخب ستیزه جویان ستیزه جوی 2007 را ستایش کردند و قسم می خورند که می دانستند که عراق "جنگ خوب" خواهد بود. به همین ترتیب، بریتانیا و چندین کشور دیگر نیز نقش خود را در برنامه های آدم ربایی، زندان و برنامه های شکنجه در ایالات متحده بررسی کرده اند اما ایالات متحده آن را نداشته است - پرزیدنت اوباما به طور عمومی دستور داد که دادستان کل مسئولین را مجازات نکند و کنگره الهام گرفته تقلید از possum.

بخش: WHAT IF COPS OF THE WORLD BREAK THE LAW؟

پروفسور مایکل هاوز، استاد علوم سیاسی، کتابی در 2009 منتشر کرد که عنوان آن محتوای آن را نشان می دهد: جورج دبلیو بوش، جنگ جنایی؟ مسئولیت اداره بوش برای جرایم جنگی 269. (یک کتاب 2010 توسط همان نویسنده شامل اوباما در اتهامات او است.) شماره یک در لیست XA-NWA Haas جرم تجاوز به افغانستان و عراق است. هاس شامل پنج جنایات دیگر مربوط به غیرقانونی بودن جنگ می شود:

جنایات جنگی # 2 کمک به شورشیان در جنگ داخلی. (حمایت از اتحاد شمال در افغانستان).

جنایات جنگی # 3 تهدید جنگ تهاجمی

جنایات جنگی # 4 برنامه ریزی و آمادگی برای جنگ تجاوز

جنایات جنگی # 5 توطئه جنگ جنگی.

جنایات جنگی # 6 تبلیغات برای جنگ

راه اندازی یک جنگ همچنین می تواند شامل موارد نقض قوانین داخلی باشد. بسیاری از این جنایات در رابطه با عراق در 35 ماده استیضاح و پرونده پیگرد قانونی جورج دبلیو بوش ، که در سال 2008 منتشر شد ، شامل مقدمه ای است که من نوشتم و 35 مقاله استیضاح را که دنیس کوچینیچ ، نماینده کنگره (D. ، اوهایو) منتشر کرده است. ) به کنگره ارائه شد. بوش و کنگره از قانون قدرت های جنگی که به مجوز مشخص و به موقع جنگ از کنگره نیاز دارد ، پیروی نکردند. بوش حتی شرایط مجوز مبهمی را که کنگره صادر کرد ، رعایت نکرد. در عوض او گزارشی پر از دروغ در مورد سلاح ها و روابط را به شماره 9-11 ارسال کرد. بوش و زیردستانش بارها و بارها به کنگره دروغ گفتند که این جرم بر اساس دو قانون متفاوت است. بنابراین ، نه تنها جنگ جرم است ، بلکه دروغ جنگی نیز جرم است.

منظورم این نیست که بوش را انتخاب کنم همانطور که نوام چامسکی در مورد 1990 اظهار داشت، "اگر قوانین نورمبرگ اعمال شود، پس از آن هر رییس جمهور آمریکا پس از جنگ به دار آویخته خواهد شد." چامسکی اشاره کرد که ژنرال تامویکی یاماشیاتا به خاطر فرماندهی نیروهای ژاپنی که مرتکب جنایات شده بودند، به دار آویخته شد در فیلیپین در نهایت در جنگ با او ارتباطی با آنها نداشت. با این استاندارد، چامسکی گفت، شما باید هر رئیس جمهور آمریکا را قطع کنید.

اما، چامسکی استدلال کرد، شما باید همین کار را بکنید حتی اگر استانداردها پایین آمده باشد. ترومن بمب اتمی را بر روی غیرنظامیان گذاشت. ترومن "اقدام به سازماندهی یک مبارزه ضد شورشی در یونان کرد که حدود یکصد و شصت هزار نفر، شصت هزار پناهنده، دیگر شصت و یا شصت نفر دیگر شکنجه و نظام سیاسی را ریشه کن کرد. شرکت های آمریکایی وارد و آن را به تصویب رساندند. »آیزنهاور سرنگون دولت های ایران و گواتمالا و حمله به لبنان شد. کندی به کوبا و ویتنام حمله کرد. جانسون غیرنظامیان را در هندوچینا کشتند و به جمهوری دومنیکن حمله کردند. نیکسون به کامبوج و لائوس حمله کرد. فورد و کارتر از تهاجم اندونزیایی به تیمور شرقی حمایت کردند. ریگان پول جنایت های جنگی در آمریکای مرکزی را تامین می کند و از حمله اسرائیل به لبنان حمایت می کند. این نمونه هایی بود که هومسکی از بالای سرش ارائه داد. بیشتر وجود دارد، که بسیاری از آنها در این کتاب ذکر شده است.

بخش: رؤسای جمهور نمی توانند اعلام جنگ کنند

البته، چامسکی رئيس جمهور را به خاطر تجاوز به سر می برد چون آنها آنها را راه اندازی کردند. با این وجود، اساسا، راه اندازی جنگ مسئولیت کنگره است. با استفاده از استاندارد نورمبرگ یا پیمان کلوگ گریبری - که اکثرا توسط مجلس سنا تصویب شده - به خود کنگره نیاز به طناب بیشتر خواهد داشت یا اگر ما مجازات مرگ را تحمل کنیم، بسیاری از سلول های زندان.

تا زمانی که رییس جمهور ویلیام مک کینلی نخست وزیر مطبوعاتی ریاست جمهوری را ایجاد کرد و به مطبوعات خدمت می کرد، کنگرات مانند مرکز قدرت در واشنگتن بود. در 1900 McKinley چیز دیگری ایجاد کرد: قدرت رئیس جمهور برای ارسال نیروهای نظامی برای مبارزه با دولت های خارجی بدون تصویب کنگره. مک کینلی نیروهای 5,000 را از فیلیپین به چین فرستاد تا بتواند در برابر شورش بوکسور مبارزه کند. و او با آن کنار رفت، به این معنا که روسای جمهور آینده احتمالا همین کار را خواهند کرد.

از زمان جنگ جهانی دوم، رؤسای جمهور قدرت های زیادی کسب کرده اند تا در حوزه نظارت و نظارت بر کنگره فعالیت کنند. ترومن به صندوق ریاست جمهوری سازمان سیا، مشاور امنیت ملی، فرماندهی نیروی استراتژیک و زرادخانه هسته ای اضافه شده است. کندی با استفاده از ساختارهای جدید به نام ستیزه جوی ضد گروه خاص، کمیته 303 و تیم ملی برای تقویت قدرت در کاخ سفید و برت های سبز به منظور انتقال رئیس جمهور به عملیات مخفیانه نظامی، از آنها استفاده کرد. رييس جمهور از کنگره خواسته است تا اعلاميه اي از وضعيت اضطراري ملي را به عنوان پايان نامه مورد نياز اعلام جنگ اعلام کند. پرزیدنت کلینتون، همانطور که در فصل دوم دیدیم، از ناتو به عنوان وسیله ای برای رفتن به جنگ علیه مخالفان کنگره استفاده کرد.

روند که قدرت های جنگی را از کنگره به کاخ سفید منتقل کرد، هنگامی که پرزیدنت جورج دبلیو بوش از وکلا در وزارت دادگستری خواسته بود تا از اعلان های مخفی که به عنوان نیروی قانونی در نظر گرفته می شود، یادداشت هایی را که قوانین واقعی را تفسیر می کرد، به معنی مخالفت با آنچه که همیشه می توان گفت می گویند. در اکتبر 23، 2002، معاون دادستان کل جی بیبی، یک یادداشت صفحه 48 را به البرتو گونزالس، مشاور رئیس جمهور تحت عنوان "مقام رئیس جمهور تحت قوانین داخلی و بین المللی برای استفاده از نیروی نظامی علیه عراق، امضا کرد". این قانون مخفی (یا آن را همانطور که می خواهید، یک یادداشت به عنوان یک قانون به کار برده می شود) هر رییس جمهور را مجاز به انجام تحریم هایی که نورنبرگ "جنایات بین المللی عالی" را به رسمیت می شناسد.

یادداشت Bybee اعلام می کند که یک رییس جمهور قدرت راه اندازی جنگ دارد. دوره زمانی. هر «مجوز استفاده از زور» که توسط کنگره تصویب شد، به عنوان غیرقانونی مورد توجه قرار می گیرد. طبق اظهارات بیبیسی از قانون اساسی ایالات متحده، کنگره می تواند "اعلامیه های رسمی جنگ را منتشر کند." به گفته من، کنگره دارای قدرت "اعلام جنگ" و همچنین هر قدرت اساسی مرتبط با آن است. در حقیقت، هیچ کدام از کتب قانون اساسی هیچ قدرت رسمی اتفاقی وجود ندارد.

بی بی بی قانون جنگ نظامی را با اشاره به ویتای نیکسون از این قانون به جای تصویب قانون، که بر حق وتوی نیکسون گذشت، رد کرد. بی بی سی نامه های نوشته شده توسط بوش را ذکر می کند. او حتی یک بیانیه امضاء بوش، یک بیانیه برای تغییر یک قانون جدید را ذکر می کند. بی بی بر روی یادداشت های قبلی تولید شده توسط دفتر او، دفتر مشاور حقوقی در وزارت دادگستری متکی است. و او بیشتر به شدت بر این استدلال میپردازد که پرزیدنت کلینتون قبلا کارهای مشابهی انجام داده است. برای اندازه گیری خوب، او از ترومن، کندی، ریگان و استاد بوش سخن می گوید، به علاوه یک دیدار سفیر اسرائیل در مورد اعلامیه سازمان ملل متحد مبنی بر محکوم کردن حمله تهاجمی اسرائیل. این همه سابقه جالبی هستند، اما آنها قوانینی نیستند.

بیبی بی ادعا می کند که در زمان سلاح های هسته ای "دفاع از پیش داوری" می تواند جنگی علیه هر کشوری را که ممکن است تصور می شود به دست آوردن مبارزه با مواد هسته ای توجیه کند، توجیه می کند، حتی اگر هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر می کند کشور از آنها برای حمله به شما استفاده کند.

"بنابراین ما می بینیم که حتی اگر احتمال داشت که عراق خود را با مواد مخدر آمریکا حمله کند یا این سلاح را برای استفاده آنها در برابر ایالات متحده به تروریست ها انتقال دهد، نسبتا پایین بود، به طور بالقوه به شدت آسیب دید که نتیجه، همراه با یک فرصت محدود و احتمال این که اگر ما از نیروی خود استفاده نکنیم، خطر افزایش می یابد، می تواند رئیس جمهور را به نتیجه برساند که اقدام نظامی برای دفاع از ایالات متحده لازم است. "

هرگز توجهی به درجه بالایی از آسیب به "اقدام نظامی" ایجاد نکنید و یا غیر قانونی بودن آن. این یادداشت یک جنگ تجاوز و تمام جنایات و سوء استفاده از قدرت در خارج از کشور و در خانه است که توسط جنگ توجیه شد.

در همان زمان که روسای جمهور قدرت را به کنار کشیدن قوانین جنگ تحمیل کرده اند، از آنها حمایت عمومی کرده اند. هارولد لسول در 1927 خاطرنشان ساخت که اگر جنگ به عنوان بازپرداخت حقوق بین الملل بسته شود، جنگ بهتر می تواند به "افراد لیبرال و طبقه متوسط" فروخته شود. بریتانیا متوقف شد برای جنگ جهانی اول بر اساس علاقه شخصی ملی، زمانی که آنها توانستند علیه تهاجم آلمان به بلژیک بحث کنند. فرانسه به سرعت کمیته دفاع از حقوق بین الملل را سازماندهی کرد.

"آلمان ها با این سر و صدا از عشق به حقوق بین الملل در جهان متلاشی شده اند، اما به زودی ممکن است یک پرونده برای متهم را ارائه دهد. . . . آلمانی ها . . . کشف کردند که آنها واقعا برای آزادی دریاها و حقوق ملت های کوچک برای تجارت، به عنوان آنها مناسب، بدون اینکه تاکتیک قلدری ناوگان بریتانیا را تحت نظر داشته باشند، مبارزه می کنند. "

متحدان گفتند که برای آزادی بلژیک، آلزاس و لورن تلاش می کنند. آلمانی ها مخالف بودند که برای آزادی ایرلند، مصر و هند مبارزه می کردند.

به رغم حمله به عراق در غیاب مجوز سازمان ملل در 2003، بوش ادعا کرد که برای اعمال قطعنامه سازمان ملل متحد حمله می کند. با وجود جنگ علیه جنگ تقریبا به طور کامل با نیروهای آمریکایی، بوش مراقب تظاهر به کار در ائتلاف گسترده بین المللی بود. این حاکمان مایل به ترویج ایده حقوق بین الملل هستند، در حالی که آنها را نقض می کنند، در نتیجه خطر ابتلا به خود را به خطر می اندازند، ممکن است اهمیت آنها را برای برنده شدن تصویب فوری مردم برای هر جنگ جدید، و اعتماد به نفس آنها، که پس از جنگ آغاز می شود، نشان نمی دهد. برای بررسی دقیق آن که چگونه اتفاق افتاد.

بخش: سرخوردگی در کل

کنوانسیون های لاهه و ژنو و سایر معاهدات بین المللی که طرف های ایالات متحده آن را تشکیل می دهند ممنوعیت جنایاتی است که همیشه بخشی از جنگ هستند، صرفنظر از قانونی بودن جنگ به طور کلی. بسیاری از این ممنوعیت ها در قانون اساسی ایالات متحده، از جمله جنایات موجود در کنوانسیون های ژنو، در کنوانسیون علیه شکنجه و رفتارهای بی رحمانه، غیر انسانی یا محرک یا مجازات، و در کنوانسیون ها علیه هر سلاح شیمیایی و بیولوژیکی، قرار داده شده است. در واقع، بسیاری از این معاهدات به کشورهای امضا کننده نیاز دارند تا قوانین داخلی را به تصویب رساندن مقررات معاهدات بخشی از نظام قانونی خود در هر کشور بگذرانند. تا زمانی که 1996 برای ایالات متحده تصویب قانون جرایم جنگی برای تصویب کنوانسیون 1948 ژنو صادر شد نیروی قانون فدرال ایالات متحده طول می کشد. اما حتی در مواردی که فعالیت های ممنوعه شده توسط معاهدات به رسمیت شناخته نشده است، این معاهده ها بخشی از "قانون عالی سرزمین" در قانون اساسی ایالات متحده هستند.

مایکل هااس جنایات جنگی 263 را علاوه بر تجاوز، که فقط در جنگ فعلی عراق رخ داده است، به جنایت های جنایت XNUMX می رساند و آنها را دسته بندی می کند: "انجام جنگ"، "رفتار زندانیان" و "رفتار" اشغال پس از جنگ. "یک نمونه تصادفی از جنایات:

جنایات جنگی # 7 عدم رعایت بیطرفی یک بیمارستان

جنایات جنگی # 12 بمباران کشورهای خنثی

جنایات جنگی # 16 حمله های بی قید و شرط علیه غیرنظامیان.

جنایات جنگی # 21 استفاده از سلاح های تخلیه اورانیوم.

جنایات جنگی # 31 اعدام های غیرقانونی

جنایات جنگی # 55 شکنجه

جنایات جنگی # 120 انکار حق داشتن مشاوره

جنایات جنگی # 183 محبوس شدن کودکان در همان محله به عنوان بزرگسالان.

جنایات جنگی # 223 عدم حمایت از روزنامه نگاران

جنایات جنگی # 229 مجازات جمعی

جنایات جنگی # 240 محکومیت مالکیت خصوصی

لیستی از سوء استفاده هایی که همراه با جنگ هستند طولانی است، اما سخت است که جنگ ها را بدون آنها تصور کنید. به نظر میرسد که ایالات متحده در جهت جنگهای بدون سرنشین توسط هواپیماهای بدون سرنشین کنترل از راه دور و ترورهای هدفمند در مقیاس کوچک که توسط نیروهای ویژه تحت فرمان مخفی رئیس جمهور انجام می شود، حرکت می کند. چنین جنگهایی ممکن است از بسیاری از جنایات جنگی اجتناب کند، اما خودشان کاملا غیرقانونی هستند. گزارش سازمان ملل در ماه ژوئن 2010 نتیجه گرفت که حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به پاکستان غیرقانونی است. حملات هواپیماهای بدون سرنشین همچنان ادامه دارد

دادخواستی که توسط مرکز حقوقی قانون اساسی (CCR) و انجمن اتحادیه های آزادی های مدنی آمریکا (ACLU) در 2010 به ثبت رساند، اقدام به کشتار هدفمند آمریکایی ها را به چالش کشیدند. این استدلال که شاکیان روی حق پرونده متمرکز متمرکز شده است. کاخ سفید ادعا کرد که حق قتل عمد آمریکایی ها را در خارج از ایالات متحده محسوب می شود، اما البته این کار بدون اتهام آمریكایی ها با جنایات، محكوم كردن آنها یا ارائه هر گونه فرصتی برای دفاع از خود در برابر اتهامات است. CCR و ACLU توسط ناصر العولقی برای حفظ پرونده در ارتباط با تصمیم دولت برای مجاز به کشتار هدفمند پسرش، انور العولقی، شهروند آمریکایی، محکوم شدند. اما وزیر خزانه داری، انور العولقی را "یک تروریست مشخص شده جهانی تعیین کرد" اعلام کرد که وکلا برای ارائه نمایندگی به نفع وی بدون داشتن حق اختراع خاصی که دولت این نوشتار در آن زمان نداشت اعطا شده.

همچنین در دنیس کوکینیچ (D، اوهایو) در 2010 یک لایحه را برای ممنوعیت کشتار هدفمند شهروندان ایالات متحده معرفی کرد. از آنجاییکه، به نظر من، کنگره تا آن زمان نتوانسته بود یک لایحه واحد را که از زمان ورود وی به کاخ سفید، مورد حمایت پرزیدنت اوباما قرار نگرفته بود، تصادف کند. فقط فشار عمومی برای تحمیل چنین تغییراتی وجود نداشت.

یکی از دلایلی که من فکر می کنم این است که عدم فشار یک اعتقاد پایدار به استثنا گرایی آمریکایی است. اگر رییس جمهور این کار را انجام دهد، به نقل از ریچارد نیکسون، "این بدین معنی است که غیر قانونی نیست." اگر ملت ما این کار را انجام دهد، باید قانونی باشد. از آنجایی که دشمنان در جنگ های ما بدبخت هستند، ما باید از قانون حمایت کنیم یا حداقل به عدالت خاصی که ممکن است درست انجام دهیم، حمایت کنیم.

ما به راحتی می توانیم این مسأله را ایجاد کنیم اگر مردم در هر دو طرف یک جنگ فرض کنند که طرف آنها می تواند اشتباه انجام دهد. ما بهتر می توانیم به رسمیت شناختن این که ملت ما، مانند دیگر ملت ها، می تواند کارهای اشتباه انجام دهد، در حقیقت می تواند کارها را انجام دهد، خیلی اشتباه است - حتی جنایی. ما بهتر می توانیم سازماندهی کنیم تا کنگره را مجبور کنیم که جنگ مالی را متوقف کند. ما با جلوگیری از سازندگان جنگ امکان پذیر است که مسئولان جنگی گذشته و کنونی را پاسخگو باشیم.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی