تعدادی از افراد بالای 18 سال، از جمله به ظاهر داوران، این را احمقانه می دانستند. و با این حال، آن شرکت کننده برنده شد و اکنون خانم ایتالیا است، که به نظر می رسد کارش متأسفانه خنده دار است مصاحبه که در آن می گوید شخصیت تاریخی ایتالیایی مورد علاقه اش است مایکل جردنو او می تواند بفهمد که چرا پناهندگان از وحشت فرار می کنند، اما آنها واقعا باید به جای دیگری به جز ایتالیا بروند. شاید او بهتر از آن چیزی که بیشتر مردم تصور می کنند با سال 1942 جا می گرفت.
یک مشکل جنگ جهانی دوم در ایالات متحده و در بیشتر نقاط اروپا از آنچه که انتظار می رود وجود دارد، و - در واقع - در بخش خوبی از جهان بیننده هالیوود. جنگ جهانی دوم اسطوره اصلی ما، اسطوره قهرمان ما، تراژدی ما، محل معنا و توجیه ما برای نحوه زندگی ما است.
واقعیت هنوز در بسیاری از افراد تا حد زیادی ثبت می شود. برخی در مواقعی متوجه می شوند که جنگ جهانی دوم بدترین اتفاقی بود که تا به حال روی زمین در یک زمان نسبتاً کوتاه رخ داده است - بیشترین میزان مرگ، جراحت، رنج و ویرانی، و همچنین چشمگیرترین انحطاط اخلاقی. این جنگی بود که کل نهاد جنگ را از چیزی که عمدتاً سربازان را میکشت به چیزی که از آن زمان عمدتاً غیرنظامیان را کشته است، منتقل کرد. این پذیرش و سپس تجلیل از جنگ همه جانبه بود که با نوآوری های تکنولوژیکی گره خورده و به پروژه ای از کل جامعه و یک کالای خیالی اقتصادی تبدیل شد.
بدون افسانه «جنگ خوب» جنگ جهانی دوم، نمی توان 70 سال نظامی گری، مادی گرایی و استثمار دیوانه وار از سیاره و مردم را از آن زمان توجیه کرد. بدون افسانه جنگ جهانی دوم، درخواست پاپ مبنی بر پایان دادن به جنگها و تجارت اسلحه توسط ایالات متحده واقعا شنیده و درک میشد. درصد عظیمی از داستانها در فیلم، تلویزیون، کتاب، مجلات و غیره در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتند یا به نوعی با آن مرتبط هستند. یک جوان 18 ساله در ایتالیا (یا ایالات متحده آمریکا) که در لحظه ای وحشت زده سعی می کند به یک دوره تاریخی فکر کند که در آن اتفاق هیجان انگیزی رخ داده است، به سختی می تواند پاسخی جز جنگ جهانی دوم بدهد.
برای افرادی که با این اسطوره بزرگ شده اند قابل درک نیست که این هیجان بیشتر از هیجانی نیست که امروزه به راحتی به دست می آید. این که غرق در رنج هولناک بود در اسطوره سازی گم می شود. منطقه ای که میس ایتالیا از آن است بمباران شد و بمب ها فقط مردها را کشتند، در کوهی از آوار فرهنگی مدفون شده است. این شفافیت اخلاقی در طول جنگ جهانی دوم بسیار قابل توجه بود، زیرا نبود آن مانند گفتگوی دیوانه وار با یک بیننده تلویزیونی جوان یا خواننده کتاب های درسی تاریخ به نظر می رسد.
جنگ جهانی دوم در هالیوود مورد ستایش قرار می گیرد زیرا ایالات متحده در طرف روسیه بود و در نتیجه برنده بود و زمانی که آلمان ها و روس ها سال ها یکدیگر را کشتند، وارد جنگ اروپا شد، همانطور که هری ترومن آشکارا از اجازه دادن به آن حمایت می کرد. جنگ جهانی دوم بهعنوان توجیهی برای دهها جنگ غیرمرتبط که فاقد توجیهات خاص خود هستند، مطرح میشود، به دلیل شر خاص طرف بازنده - طرفی که شاید دوشیزه ایتالیا، ایتالیا از آن مطلع نبود.
اما بدیهی است که شر اردوگاه های مرگ ربطی به امتناع ایالات متحده از کمک به پناهندگان یهودی یا توقف جنگ بدون ویرانی مطلق نداشت. شرارت های اصلاح نژاد و آزمایش های انسانی و سلاح های بیولوژیکی و غیره در هر دو طرف بود و توسط ایالات متحده با استفاده از دانشمندان سابق نازی و ژاپنی پس از جنگ ادامه یافت. ایجاد جنگ در سال 1918 توسط بسیاری از ناظران خردمند پیشبینی شده بود، اما سیاستهایی که منجر به آن شد هرگز متوقف نشدند. تا پس از جنگ دوم به مردم آلمان کمک نشد. اما نازی ها سال ها و سال ها توسط وال استریت کمک می کردند.
جنگ یک فاجعه ساخته انسان است، درست مانند هرج و مرج آب و هوا، درست مانند مسابقه دوشیزه ایتالیا - فقط کمی بدتر. جنگ یک ماجراجویی شرافتآور نیست. تماشای دروغ هایی در مورد آن در تلویزیون با «زندگی کردن» یکسان نیست. جنگ در واقع همان چیزی است که آن پناهندگان ناخواسته از آن می گریزند. آنها در حال فرار از خرابههای جنگ کاملاً غیرعاشقانه هستند که توسط دولتهایی در واشنگتن، رم، لندن و پاریس ایجاد شده است که تقریباً به تاریخ آنگونه نگاه میکنند که دوشیزه ایتالیا به آن نگاه میکند.
پاسخ 3
با تشکر از شما برای این مقاله روشنگر. ما به سادگی باید آن مکان هایی را در فرهنگ و جامعه خود رشد دهیم که از طریق این افسانه ببینند که جنگ - به ویژه جنگ جهانی دوم - یک ماجراجویی باشکوه بود.
حماقت در واقع جنگ ایجاد کرد. احمق ها کسانی هستند که از پیش نویس قوانین پیروی می کنند. کسانی که برای فرار از خدمت سربازی به کشور دیگری فرار نمی کنند. احمق های بزرگ کسانی هستند که از پیش نویس قوانین پیروی می کنند و ترک نمی کنند.
به نظر می رسد که بسیاری از آنها "عادی جدید" را می پذیرند - همانطور که توسط یک نظامی آمریکایی تعریف شده است - که خلبانان هواپیماهای بدون سرنشین در واقع "قهرمانان ما" هستند. آنها به طرز حیرت انگیزی شبیه بازی کننده های رایانه ای هستند، و گویی فانتزی قانون می کند، خوب؟ آیا رهبران دینی (!!) با این سقوط به سمت بی اخلاقی کامل چه می کنند؟