نوشته جورج لیکی، راه انداختن عدم خشونت، فوریه 28، 2022
در طول تاریخ، مردمی که با اشغال مواجه هستند، از قدرت مبارزه غیرخشونت آمیز برای خنثی کردن مهاجمان خود بهره برده اند.
مانند بسیاری از افراد در سراسر جهان، از جمله هزاران روس شجاع که به تهاجم وحشیانه کشورشان به اوکراین همسایه اعتراض کردند، من از منابع ناکافی برای دفاع از استقلال اوکراین و آرزوی دموکراسی آگاهم. بایدن، کشورهای ناتو، و سایرین در حال کنترل قدرت اقتصادی هستند، اما به نظر می رسد کافی نیست.
درست است، فرستادن سربازان فقط اوضاع را بدتر می کند. اما اگر منبعی دست نخورده برای استفاده از قدرت وجود داشته باشد که اصلاً مورد توجه قرار نمی گیرد، چه؟ اگر وضعیت منابع چیزی شبیه به این باشد، چه میشود: روستایی وجود دارد که قرنها به یک نهر متکی بوده است و به دلیل تغییرات آب و هوایی اکنون در حال خشک شدن است. با توجه به منابع مالی موجود، روستا برای احداث خط لوله از رودخانه بسیار دور است و روستا با پایان خود روبرو است. چیزی که هیچ کس متوجه نشده بود چشمه کوچکی در دره ای در پشت گورستان بود که - با برخی تجهیزات حفر چاه - می توانست به منبع آب فراوان تبدیل شود و روستا را نجات دهد؟
در نگاه اول این وضعیت چکسلواکی در 20 اوت 1968 بود، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی برای اعمال مجدد سلطه خود حرکت کرد - قدرت نظامی چک نتوانست آن را نجات دهد. رهبر کشور، الکساندر دوبچک، سربازان خود را در پادگان های خود حبس کرد تا از یک سری درگیری های بیهوده که فقط منجر به زخمی شدن و کشته شدن آنها می شد جلوگیری کند. هنگامی که نیروهای پیمان ورشو وارد کشورش شدند، او دستورالعمل هایی را برای دیپلمات های خود در سازمان ملل نوشت تا در آنجا پرونده ای را مطرح کنند و از ساعات نیمه شب برای آماده شدن برای دستگیری و سرنوشتی که در مسکو در انتظار او بود استفاده کرد.
با این حال، بدون توجه دوبچک، یا خبرنگاران خارجی یا مهاجمان، معادل یک منبع آب در دره پشت قبرستان وجود داشت. چیزی که به آن ضربه زد، ماه های گذشته بیان سیاسی پر جنب و جوش توسط جنبش فزاینده ای از مخالفان بود که مصمم به ایجاد نوع جدیدی از نظم اجتماعی بودند: «سوسیالیسم با چهره انسانی». تعداد زیادی از چکها و اسلواکیها پیش از تهاجم در حال حرکت بودند و با هم عمل میکردند و با هیجان چشمانداز جدیدی را ایجاد میکردند.
هنگام شروع تهاجم، شتاب آنها به خوبی به آنها کمک کرد و آنها به طرز درخشانی بداهه نوازی کردند. در 21 آگوست، یک توقف کوتاه در پراگ وجود داشت که طبق گزارش ها صدها هزار نفر مشاهده کردند. مقامات فرودگاه روزینو از تامین سوخت هواپیماهای شوروی خودداری کردند. در تعدادی از مکان ها، جمعیت در مسیر تانک های روبرو نشستند. در یکی از دهکدهها، شهروندان به مدت XNUMX ساعت یک زنجیره انسانی روی پل روی رودخانه اوپا تشکیل دادند و تانکهای روسی را در نهایت وادار به چرخش دم کردند.
سواستیک ها روی تانک ها نقاشی می شدند. اعلامیه هایی به زبان های روسی، آلمانی و لهستانی توزیع شد که به مهاجمان توضیح می داد که اشتباه می کنند و بحث های بی شماری بین سربازان گیج و مدافع و جوانان خشمگین چک انجام شد. به یگان های ارتش راهنمایی اشتباه داده شد، تابلوهای خیابان ها و حتی تابلوهای روستاها عوض شد و از همکاری و غذا امتناع می شد. ایستگاه های رادیویی مخفی، توصیه ها و اخبار مقاومت را به مردم پخش می کنند.
در روز دوم تهاجم، 20,000 نفر در میدان Wenceslas در پراگ تظاهرات کردند. در روز سوم، توقف کار یک ساعته، میدان را به طرز وحشتناکی ترک کرد. در چهارمین روز، دانشجویان و کارگران جوان با تحصن شبانه روزی در کنار مجسمه سنت ونسلاس از مقررات منع آمد و شد شوروی سرپیچی کردند. از هر 10 نفری که در خیابان های پراگ حضور داشتند، XNUMX نفر پرچم چک را در برگردان داشتند. هر گاه روس ها می خواستند چیزی را اعلام کنند، مردم چنان غوغایی می کردند که صدای روس ها به گوش نمی رسید.
بیشتر انرژی مقاومت صرف تضعیف اراده و افزایش سردرگمی نیروهای مهاجم شد. در روز سوم، مقامات نظامی اتحاد جماهیر شوروی اعلامیههایی را برای سربازان خود منتشر میکردند که استدلالهای متقابلی با ارتش چک داشت. روز بعد چرخش آغاز شد و واحدهای جدیدی برای جایگزینی نیروهای روسی به شهرها آمدند. نیروها که دائماً با آنها روبرو می شدند، اما بدون خطر آسیب شخصی، به سرعت ذوب می شدند.
برای کرملین، و همچنین برای چک و اسلواکی، ریسک بالا بود. ظاهراً اتحاد جماهیر شوروی برای رسیدن به هدف خود برای جایگزینی دولت، مایل بود اسلواکی را به جمهوری شوروی و بوهم و موراویا را به مناطق خودمختار تحت کنترل شوروی تبدیل کند. با این حال، آنچه شوراها نادیده گرفته بودند این است که چنین کنترلی به تمایل مردم برای کنترل بستگی دارد - و این تمایل به سختی قابل مشاهده بود.
کرملین مجبور به سازش شد. کرملین به جای دستگیری دوبچک و اجرای نقشه آنها، توافقی را پذیرفت. هر دو طرف مصالحه کردند.
چک ها و اسلواکی ها به نوبه خود بداهه پردازان غیرخشونت آمیز درخشانی بودند، اما هیچ برنامه راهبردی نداشتند - طرحی که می توانست سلاح های قدرتمندتر آنها را در عدم همکاری اقتصادی پایدار، به علاوه بهره برداری از سایر تاکتیک های غیرخشونت آمیز موجود، به اجرا بگذارد. با این حال، آنها به آنچه که اکثر آنها به مهمترین هدف خود معتقد بودند دست یافتند: ادامه حکومت چک به جای حکومت مستقیم توسط شوروی. با توجه به شرایط، در لحظه یک پیروزی قابل توجه بود.
برای بسیاری از ناظران در کشورهای دیگر که در مورد پتانسیل بهره برداری از قدرت غیر خشونت آمیز برای دفاع متعجب بودند، آگوست 1968 چشم بازکننده بود. با این حال، چکسلواکی، اولین باری نبود که تهدیدات وجودی زندگی واقعی، تفکر تازهای را در مورد قدرت معمولاً نادیده گرفته شده مبارزه بدون خشونت تحریک میکرد.
دانمارک و یک استراتژیست نظامی مشهور
مانند جستجوی مداوم برای آب آشامیدنی که بتواند زندگی را حفظ کند، جستجو برای نیروی غیرخشونت آمیز که بتواند از دموکراسی دفاع کند، فن شناسان را به خود جذب می کند: افرادی که دوست دارند به تکنیک فکر کنند. چنین شخصی بی اچ لیدل هارت، استراتژیست نظامی مشهور بریتانیایی بود که در سال 1964 در کنفرانس دفاع غیرنظامی دانشگاه آکسفورد ملاقات کردم. (به من گفته شد که او را "سر باسیل" صدا کنم.)
لیدل هارت به ما گفت که او به زودی پس از جنگ جهانی دوم توسط دولت دانمارک دعوت شده بود تا با آنها در مورد استراتژی دفاع نظامی مشورت کند. او این کار را کرد و به آنها توصیه کرد که ارتش خود را با یک دفاع غیرخشونتآمیز که توسط یک جمعیت آموزشدیده طراحی شده بود، جایگزین کنند.
توصیههای او مرا بر آن داشت تا دقیقتر ببینم دانمارکیها در زمان اشغال نظامی آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم چه کردند. البته دولت دانمارک میدانست که مقاومت خشونتآمیز بیهوده است و تنها منجر به مرگ دانمارکیها و ناامید میشود. در عوض، روحیه مقاومت هم در بالا و هم در زیر زمین رشد کرد. پادشاه دانمارک با اقدامات نمادین مقاومت کرد، سوار بر اسب خود در خیابان های کپنهاگ برای حفظ روحیه خود و پوشیدن یک ستاره یهودی زمانی که رژیم نازی آزار و اذیت یهودیان را تشدید کرد. بسیاری از مردم هنوز در مورد آن می دانند فرار دسته جمعی یهودیان بسیار موفق به سوئد خنثی توسط زیرزمینی دانمارک.
با شروع اشغال، دانمارکی ها به طور فزاینده ای متوجه شدند که کشورشان به دلیل بهره وری اقتصادی برای هیتلر ارزشمند است. هیتلر به ویژه روی دانمارکی ها حساب می کرد تا برای او کشتی های جنگی بسازند که بخشی از برنامه او برای حمله به انگلستان بود.
دانمارکی ها فهمیدند (مگر همه ما؟) که وقتی کسی برای چیزی به شما وابسته است، این به شما قدرت می دهد! بنابراین، کارگران دانمارکی یک شبه از درخشانترین کشتیسازان زمان خود به دستچنگالترین و بیمولدترین کشتیسازان تبدیل شدند. ابزارها «به طور تصادفی» در بندر انداخته شدند، نشتهایی «خود به خود» در انبار کشتیها پدید آمد و غیره. آلمانیهای ناامید گاهی مجبور میشدند کشتیهای ناتمام را از دانمارک به هامبورگ بکشند تا کار را تمام کنند.
با رشد مقاومت، اعتصاب ها بیشتر شد، همراه با کارگران زودتر از موعد کارخانه ها را ترک کردند، زیرا "من باید تا زمانی که هنوز مقداری نور وجود دارد به مراقبت از باغ خود برگردم، زیرا خانواده من بدون سبزیجات ما از گرسنگی خواهند مرد."
دانمارکی ها هزار و یک راه پیدا کردند تا مانع استفاده آلمانی ها از آنها شوند. این خلاقیت گسترده و پرانرژی در تضاد کامل با جایگزین نظامی مقاومت خشونتآمیز - که تنها توسط درصدی از مردم انجام میشد - بود که میتوانست تعداد زیادی را زخمی و کشته شود و تقریباً همه را با محرومیت شدید مواجه کند.
فاکتورگیری در نقش آموزش
موارد تاریخی دیگر مقاومت غیرخشونت آمیز بداهه درخشان در برابر تهاجم مورد بررسی قرار گرفته است. نروژیها، که از دانمارکیها عقب نمانند، از زمان خود در اشغال نازیها استفاده کردند بدون خشونت از تسلط نازی ها جلوگیری کنید از سیستم مدرسه آنها این علیرغم دستورات خاص نازی نروژی بود که مسئول کشور، ویدکون کوئیسلینگ بود، که توسط یک ارتش اشغالگر آلمانی از هر 10 نروژی یک سرباز پشتیبانی می شد.
یکی دیگر از شرکت کنندگانی که در کنفرانس آکسفورد ملاقات کردم، ولفگانگ استرنشتاین، پایان نامه خود را در مورد رورکمپف انجام داد. مقاومت غیر خشونت آمیز کارگران آلمانی در سال 1923 به تهاجم نیروهای فرانسوی و بلژیکی به مرکز تولید زغال سنگ و فولاد دره روهر، که در تلاش بودند برای غرامت آلمان، تولید فولاد را تصرف کنند. ولفگانگ به من گفت که این یک مبارزه بسیار مؤثر بود که توسط دولت دموکراتیک آلمان در آن دوره، جمهوری وایمار، درخواست شد. در واقع آنقدر مؤثر بود که دولت های فرانسه و بلژیک سربازان خود را فراخواندند زیرا کل دره روهر اعتصاب کرد. کارگران گفتند: «اجازه دهید با سرنیزه های خود زغال سنگ حفر کنند.
چیزی که در مورد این موارد و موارد موفق دیگر به نظر من خارقالعاده است این است که مبارزان غیرخشونتآمیز بدون بهرهمندی از آموزش درگیر مبارزه خود بودند. کدام فرمانده ارتش به نیروها دستور نبرد بدون آموزش اولیه را می دهد؟
من از نزدیک تفاوتی که برای دانشجویان شمالی در ایالات متحده ایجاد کرد را دیدم آموزش دیده برای رفتن به جنوب به می سی سی پی و خطر شکنجه و مرگ به دست جدایی طلبان را تهدید می کند. تابستان آزادی 1964 آموزش را ضروری می دانست.
بنابراین، به عنوان یک فعال تکنیک محور، به بسیج مؤثر برای دفاع می اندیشم که مستلزم یک استراتژی مدبرانه و آموزش قوی است. افراد نظامی با من موافق هستند. و چیزی که ذهن من را درگیر می کند درجه بالای اثربخشی دفاع غیرخشونت آمیز در این نمونه ها بدون هیچ سودی است! در نظر بگیرید که اگر به طور ایمن توسط استراتژی و آموزش پشتیبانی می شدند، چه کارهایی ممکن بود انجام دهند.
پس چرا هیچ دولت دموکراتیک - نه در یک مجتمع نظامی- صنعتی - نمیخواهد به طور جدی امکانات دفاع مبتنی بر غیرنظامی را بررسی کند؟
جورج لایکی
جورج لیکی بیش از شش دهه در کمپین های اقدام مستقیم فعال بوده است. او که اخیراً از کالج Swarthmore بازنشسته شده بود، ابتدا در جنبش حقوق مدنی و اخیراً در جنبش عدالت جوی دستگیر شد. او 1,500 کارگاه آموزشی را در پنج قاره برگزار کرده و پروژههای فعالی را در سطوح محلی، ملی و بینالمللی رهبری کرده است. 10 کتاب و بسیاری از مقالات او منعکس کننده تحقیقات اجتماعی او در زمینه تغییرات در سطح جامعه و جامعه است. جدیدترین کتابهای او «اقتصاد وایکینگها: چگونه اسکاندیناویها آن را درست انجام دادند و ما نیز چگونه میتوانیم» (2016) و «چگونه برنده میشویم: راهنمای کمپین اقدام مستقیم بدون خشونت» (2018) هستند.