توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، مارس 2، 2023
زمانی که اخیراً یک کاریکاتوریست به دلیل اظهارات نژادپرستانه محکوم و لغو شد، جان شوارتز با اشاره به که رنجش او از سیاهپوستان بهخاطر قدردانی نکردن از کاری که سفیدپوستان برایشان انجام میدهند بازتابی از نارضایتی در طول سالها به خاطر ناسپاسی بردگان، بومیان بیمالشده آمریکایی، و ویتنامیها و عراقیهای مورد حمله و حمله بود. شوارتز در مورد تقاضای قدردانی می نویسد که "عصبانی ترین خشونت نژادی در تاریخ ایالات متحده همیشه با این نوع لفاظی های سفیدپوستان آمریکایی همراه بوده است."
من نمی دانم که آیا این همیشه درست است یا حتی کدام یک از همه دیوانه ترین است، خیلی کمتر از همه روابط علت و معلولی، اگر وجود داشته باشد، بین کارهای دیوانه وار مردم و چیزهای احمقانه ای که مردم می گویند چیست. اما من می دانم که این الگو دیرینه و گسترده است و نمونه های شوارتز تنها چند نمونه کلیدی هستند. من همچنین فکر می کنم که این عادت به قدردانی در بیش از دو قرن نقش کلیدی در توجیه امپریالیسم ایالات متحده داشته است.
من نمی دانم که آیا امپریالیسم فرهنگی ایالات متحده مستحق اعتبار است یا خیر، اما این رویه یا به جاهای دیگر گسترش یافته یا در جاهای دیگر توسعه یافته است. آ گزارش خبری از نیجریه آغاز می شود:
«جوخه ویژه ضد سرقت (سارس) به طور مکرر همچنان از حملات و تحقیر مردم نیجریه رنج می برد، در حالی که عوامل آن هر روز جان خود را از دست می دهند تا از نیجریه ها در برابر جنایتکاران و راهزنان مسلح که در طول و وسعت کشور ما بیداد می کنند، جان خود را از دست می دهند. مردم ما گروگان دلایل این حملات به واحد اغلب مبتنی بر آزار و اذیت، اخاذی، و در موارد شدید، کشتار غیرقانونی جنایتکاران و افراد بی گناه مردم است. در اغلب موارد، بسیاری از این گونه اتهامات علیه SARS نادرست هستند.
بنابراین، فقط گاهی اوقات این افراد خوب قتل، اخاذی و آزار و اذیت می کنند و به همین دلیل "بیش از حد" مورد تحقیر قرار می گیرند. بارها به یاد میآورم که همان بیانیه را درباره اشغال عراق توسط آمریکا خواندهام. به نظر میرسید که هیچ وقت معنایی نداشته باشد. به طور مشابه، این واقعیت که بسیاری از مواقع پلیس ایالات متحده سیاهپوستان را نمیکشد، هرگز مرا متقاعد نکرده است که وقتی این کار را انجام میدهند، مشکلی نیست. همچنین به یاد میآورم که نظرسنجیهای ایالات متحده را دیدم که نشان میداد مردم بر این باورند که عراقیها در واقع از جنگ با عراق سپاسگزار هستند، و همچنین اینکه ایالات متحده بیش از عراق از این جنگ متضرر شده است. (اینجا یک نظرسنجی است که در آن پاسخ دهندگان آمریکایی می گویند عراق وضعیت بهتری دارد و ایالات متحده بدتر به دلیل تخریب عراق توسط ایالات متحده است.)
که مرا به مسئله امپریالیسم برمی گرداند. اخیرا تحقیق کردم و کتابی نوشتم به نام دکترین مونرو در سال 200 و چه چیزی باید آن را جایگزین کرد. در آن نوشتم:
«در جلسات کابینه منتهی به وضعیت اتحادیه مونرو در سال 1823، بحث های زیادی در مورد افزودن کوبا و تگزاس به ایالات متحده مطرح شد. عموماً اعتقاد بر این بود که این مکان ها می خواهند بپیوندند. این با رویه رایج اعضای کابینه در بحث توسعه، نه به عنوان استعمار یا امپریالیسم، بلکه به عنوان خود مختاری ضد استعماری مطابقت داشت. این مردان با مخالفت با استعمار اروپایی و با این باور که هر کسی که آزادانه انتخاب کند، بخشی از ایالات متحده را انتخاب می کند، توانستند امپریالیسم را به عنوان ضد امپریالیسم درک کنند. بنابراین این واقعیت که دکترین مونرو به دنبال ممنوعیت اقدامات اروپا در نیمکره غربی بود اما چیزی در مورد منع اقدامات ایالات متحده در نیمکره غربی نگفته است، قابل توجه است. مونرو به طور همزمان به روسیه هشدار می داد که از اورگان دور شود و ادعا می کرد که ایالات متحده حق دارد اورگان را تصرف کند. او به همین ترتیب به دولتهای اروپایی هشدار میداد که از آمریکای لاتین دور شوند، در حالی که به دولت ایالات متحده هشدار نمیداد. او هم مداخلات آمریکا را تحریم میکرد و هم توجیهی برای آنها (حمایت از اروپاییها) ترسیم میکرد که اقدامی بسیار خطرناکتر از اعلام صرفاً مقاصد امپراتوری بود.
به عبارت دیگر، امپریالیسم، حتی توسط نویسندگانش، به عنوان ضد امپریالیسم از طریق یک جفت چرتوش درک شده است.
اولی فرض شکرگزاری است. مطمئناً هیچ کس در کوبا نمی خواهد بخشی از ایالات متحده باشد. مطمئناً هیچ کس در عراق نمی خواهد آزاد شود. و اگر بگویند نمی خواهند، فقط نیاز به روشنگری دارند. در نهایت اگر آنقدر حقیر نباشند که نمی توانند آن را مدیریت کنند یا برای اعتراف آن خجالتی نباشند، سپاسگزار خواهند بود.
دوم با مخالفت با امپریالیسم یا استبداد دیگران است. مطمئنا ایالات متحده باید فیلیپین را زیر چکمه خیرخواهانه خود زیر پا بگذارد وگرنه شخص دیگری این کار را خواهد کرد. مطمئناً ایالات متحده باید غرب آمریکای شمالی را تصرف کند وگرنه شخص دیگری این کار را خواهد کرد. مطمئناً ایالات متحده باید اروپای شرقی را با سلاح و نیرو پر کند وگرنه روسیه این کار را خواهد کرد.
این مطالب نه تنها نادرست است، بلکه برعکس واقعیت است. بار کردن یک مکان با اسلحه باعث می شود دیگران بیشتر، نه کمتر، همین کار را انجام دهند، همانطور که تسخیر مردم آنها را برعکس شکرگزار می کند.
اما اگر در ثانیه مناسب دوربین را بگیرید، کیمیاگر امپراتوری میتواند این دو ادعا را در یک لحظه حقیقت ترکیب کند. کوباییها از خلاص شدن از شر اسپانیا خوشحال هستند، عراقیها از خلاص شدن از دست صدام حسین خوشحال هستند، فقط برای یک لحظه قبل از اینکه متوجه شوند ارتش ایالات متحده - به قول تبلیغات نیروی دریایی - نیرویی برای خیر است (تاکید بر "برای خیر") .
البته نشانههایی وجود دارد که نشان میدهد دولت روسیه برای هر بمبی که در اوکراین میاندازد انتظار قدردانی دارد و قرار است هر ذره تخریب آن به عنوان مقابله با امپریالیسم آمریکا تلقی شود. و البته این احمقانه است، حتی اگر کریمه ها به شدت از پیوستن مجدد به روسیه سپاسگزار باشند (حداقل با توجه به گزینه های موجود)، همانطور که برخی از مردم واقعاً برای برخی از کارهایی که دولت ایالات متحده انجام می دهد سپاسگزار هستند.
اما اگر ایالات متحده با خیرخواهی یا اکراه از امپریالیسم برای مقابله با خطر بزرگ امپریالیسم دیگران استفاده می کرد، نظرسنجی متفاوت بود. اکثر کشورها در دسامبر 2013 توسط گالوپ نظرسنجی کردند نام ایالات متحده بزرگترین تهدید برای صلح در جهان است و پیو یافت این دیدگاه در سال 2017 افزایش یافت. من این نظرسنجی ها را انتخاب نمی کنم. این شرکتهای نظرسنجی، مانند سایر شرکتهای قبل از خود، فقط یک بار این سوالات را پرسیدند و دیگر هرگز. درسشان را گرفته بودند
در سال 1987، فیلیس شلافلی، رادیکال راستگرا، گزارشی جشن درباره یک رویداد وزارت امور خارجه ایالات متحده در تجلیل از دکترین مونرو منتشر کرد:
«گروهی از افراد برجسته از قاره آمریکای شمالی در 28 آوریل 1987 در اتاق های دیپلماتیک وزارت امور خارجه ایالات متحده گرد آمدند تا حیات پایدار و ارتباط دکترین مونرو را اعلام کنند. این یک رویداد با اهمیت سیاسی، تاریخی و اجتماعی بود. نخست وزیر گرانادا هربرت آ. بلیز گفت که کشورش چقدر سپاسگزار است که رونالد ریگان از دکترین مونرو برای آزادسازی گرانادا در سال 1983 استفاده کرد. نخست وزیر یوگنیا چارلز دومینیکا این قدردانی را تقویت کرد. . . جورج شولتز، وزیر امور خارجه، از تهدیدی که رژیم کمونیستی در نیکاراگوئه علیه دکترین مونرو ایجاد کرده بود، گفت و از ما خواست که به سیاستی که نام مونرو را بر خود دارد، پایبند باشیم. سپس او یک پرتره باشکوه رامبراند پیل از جیمز مونرو را در معرض دید عموم قرار داد که تا به حال توسط فرزندان مونرو به صورت خصوصی نگهداری می شد. جوایز «دکترین مونرو» به صاحب نظرانی اهدا شد که سخنان و اعمالشان «از اعتبار مستمر دکترین مونرو حمایت میکند».
این یک پشتوانه کلیدی برای مزخرفات ظاهراً تصادفی درخواست قدردانی از قربانیان شما را نشان می دهد: دولت های تابع این قدردانی را به نمایندگی از جمعیت مورد آزار خود ارائه کرده اند. آنها می دانند که این چیزی است که بیشترین آرزو را دارند و آن را ارائه می کنند. و اگر فراهم می کنند چرا دیگران ندهند؟
شرکتهای اسلحهسازی در حال حاضر از رئیسجمهور اوکراین بهخاطر بهترین فروشندهشان تشکر نمیکردند، اگر رئیسجمهور اوکراین یک شکل هنری برای ابراز قدردانی از دولت ایالات متحده ایجاد نمیکرد. و اگر همه چیز با موشکهای هستهای در حال عبور از کره زمین به پایان برسد، میتوانید مطمئن باشید که یک واحد ویژه از جتها آسمان را با مسیرهای اگزوز نقاشی میکنند که روی آن نوشته شده است: «خوش آمدید!»