The Last Dodger: ما هنوز نخواهیم رفت!

توسط CJ Hinke
گزیده ای از رادیکال های آزاد: مقاومت در برابر جنگ در زندان توسط CJ Hinke، آینده از Trine-Day در 2016.

پدرم، رابرت هینکه، سیاسی نبود. او مذهبی نبود. با این وجود او صلح طلبی کامل بود.

هنگامی که من یک پسر بسیار کوچک بودم، او را به یکی از تظاهرات های بسیاری که مخالفت مجازات اعدام برای جاسوسان اتهام اتهام، Ethel و جولیوس روزنبرگ را بر عهده داشت، بردند. او پرشور و پررنگ تمام زندگی خود را در برابر مجازات اعدام، اشتباه است که هرگز نمی تواند از بین برود.

پدرم زمانی که ایالات متحده خود را به جنگ جهانی دوم انداخت، از سن پیش رفته بود. اگر او در مورد مخالفان وظیفه دانست، من هرگز شنیده ام که او چنین می گوید. من همواره او را ندیدم.

او یک بازیکن فوتبال در Rutgers بود. هنگامی که او برای فیزیکی پیشنهادی فراخوانده شد، او را مجبور به شکستن بینی خود با توهین به مادر خود کرد. هنگامی که مقامات پیشین به او گفتند که او هنوز قادر به جنگ است، او همان بازیکن فوتبال را به زانو درآورد تا او را در بینی باز کند. او دومین فیزیکی را شکست داد و سپتوم انحرافی به معنای سربازی بود که نمی توانست یک ماسک گاز بپوشد.

من از نسل "اردک و پوشش" آمده ام. ما در مدرسه تدریس می شدیم که در زیر میز ما پنهان شده و سر ما را پوشانده بود ما را از بمب نجات داد!

من یک پسر بویژه ستمگر نبودم تعهد به وفاداری به پرچم هنوز دلیل من درست از سمت چپ است. اما، با پیوستن به دزدان دریایی گربه، در ملاقات ظاهر شد تا تعهدات را بپذیرم، می دانستم که من نمی توانم لباس پوشیدن و دستورات را دنبال کنم؛ پین من را منحرف کرد و منفجر شد.

من 13 در 1963 بود، زمانی که کمیته ملی سیاست هسته ای SANE از طریق شهر من نوتلی، نیوجرسی، به رهبری دکتر بن ژامین اسپک (1903-1998)، رهبری شد. من جزوه ای درباره تخریب متضاد اطمینان را خواندم.

بدون تردید لحظه ای، به پیگیری SANE در سازمان ملل در حمایت از پیمان منع آزمایش هسته ای پیوستم. این اولین دستگیری من برای نافرمانی مدنی بود. در گرامیداشت شهر نیویورک، اولین گردهمایی های جنسیتم را دیدم و آموختم که با استفاده از تنباکو برای پول نقد بازی کند.

از این نقطه، من همه چیزهایی را که می توانم در مورد هیروشیما و ناگازاکی و تست های سلاح هسته ای بخوانم. من شروع به مطالعه زبان ژاپنی سال آینده کردم تا نزدیک به این موضوع و جنایات وحشتناکی که آمریکا در ژاپن و جهان انجام داده بود، نزدیک تر شود.

دوستان خانوادگی به مناسبت نشست خاموش دوستان برای عبادت و شهادت صلح آنها مراجعه کردند و نور را در هر فردی دیدند. Quakers یک کلیسای صلح سنتی هستند، اما دوستان دوستان من مذهبی نبودند، و نه من. از زمان سن 14، من فکر نمیکردم که من برای پیش نویس ویتنام ثبت نام نکنم.

نگران نباشید، نیروی نظامی نیروی نظامی را تغذیه می کند. اگر به جنگ باور نکنید، باید پیش نویس را رد کنید.

در مورد این زمان من شروع به پرداخت مالیات جنگ از کار نیمه وقت کردم. این اعمال به طور منطقی به تبدیل شدن به یک گیاهخوار منجر شد: اگر من کشتن نخواهم داشت، چرا باید به کسی بپردازم که قتل من را برای من انجام دهد. من گیاهخواران را نمی شناسم من در واقع هرگز از هر چیزی شنیده بودم، اما این مسئله کار خیرخواهانه برای من بود. امروز من یک گیاهخوار هستم

من تمام وقت آزاد خود را به گروه های صلح طلب در خیابان 5 Beekman در منهتن پایین تر اختصاص دادم. من در دفتر ملی اتحاد صلح دانشجویان شروع کردم و توسط آقای صالحیزاده آمریکایی AJ Muste مدافع شدم. من تلاش های خود را در لیگ جنگ های مقاومت و کمیته اقدام خشونت آمیز قرار داده ام، اغلب در خبرنامه های خود کار می کنند و با پست کردن کمک می کنند.

این دوره به عنوان اعتراض سیاسی سقوط کرد. سوختگی های پیش نویس کارت و بازگشت از زمان آغاز SSA صلح در 1948 صورت گرفت اما تخریب پیش نویس کارتها تا زمانی که یک کنوانسیون ویژه در 1965 تصویب نشد، غیرقانونی بود. در میان اولین کسانی که در 1965 سوزانده شد، دوست من، کارگر کاتولیک دیوید میلر، در مرکز القایی خیابان وایتهال نیویورک بود. رد 30,000 پیش نویس در ماه جولای 1966 به 46,000 تا ماه اکتبر افزایش یافت.

گروه کوچکی از ما، از جمله دکتر اسپک، در آن روز برای دست زدن به زنجیر بسته شدن درهای این مرکز دستگیر شد. با این حال، تصمیم گرفتم که هرگز کارت پیشنهادی برای سوختن نداشته باشم. من، با این حال، وقتی که یکی از مشاوران پیش نویس من خود را با من به من داد، لذت بردن از این اقدام منحصر به فرد از شورش است. این عملیات توسط کمیته رژه صلح پنجم به ریاست نورما بکر برگزار شد، که من در ماه مارس 26، 1966 با Sybil Claiborne از مرکز صلح روستای گرینویچ سازماندهی کردم.

ما به یک گروه جدید از مردان جوان پیش از سن، The Resistance تقسیم کردیم. من به طور کامل برای مقاومت مشغول به کار شدم و در نهایت ارتباط با بسیاری از گروه های متشخص تشکیل Mobe را در برنامه ریزی بهار mobilization برای پایان دادن به جنگ در ویتنام در آوریل 15، 1967 انتخاب کرد.

در آن پاییز ، ائتلاف صلح طلب ما از مرز به مونترال که نمایشگاه جهانی 1967 ، نمایشگاه 67 ، در پایتخت فرانسه کانادا برگزار می شد ، حرکت کرد. ایالات متحده یک گنبد ژئودزیک غول پیکر را که توسط معمار آینده نگر باکمینستر فولر طراحی شده بود برای غرفه ملی خود سفارش داده بود. ما در زیر لباس های خیابانی خود تی شرت هایی با شعارهای ضد جنگ رنگ آمیزی کردیم و از پله برقی ها خارج شدیم تا به ساختار آن صعود کنیم. ما توسط نردبان دستگیر شدیم و برداشته شدیم ، و شب قبل از آزادی بدون اتهام از زندان 1908 بوردو در زندان بودیم. البته ما خبرهای بین المللی ساختیم. به کانادا خوش آمدید!

مقاومت مخمر بود که Mobe را رشد داد. ما نان را به این نتیجه رساندیم. Spring Mobe به کمیته بسیج ملی برای پایان دادن به جنگ در ویتنام تبدیل شد و به رهبری Dave Dellinger که 100,000-strong در مقابل اواخر اکتبر 21، 1967 با پیروزی نیروهای XNUMX در مقابل پنتاگون، سر و کار دارد.

682 از ما در پنتاگون، بزرگترین بازداشت غیرقانونی مدنی در تاریخ آمریکا دستگیر شد. (بله، بعضی ها گل ها را در بشکه ای از تفنگ های گارد ملی نگهداری می کنند و بعضی از سربازان به ما پیوستند - من آن را دیدم!)

Mobe از بسیاری از چپ های سنتی تشکیل شده بود، بلکه بسیاری از چپ های جدید مانند دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک و سایر ذینفعان در برابر جنگ مانند کمیته هماهنگی دانشجویی، سیاه پوستان، کنگره برابری نژادی، صنعتی کارگران جهان و Yippies.

به عنوان نماینده جنبش، من در اولین کنوانسیون ملی Wobblies و اولین کنوانسیون کمونیست آمریکایی از ترس قرمز مک کارتی حضور یافتم. من کار خود را به عنوان برگزاری ائتلاف جنبش برای عدم خشونت دیدم. خشونت تاکتیک خود برای شکستن حکومت بزرگ بود.

من مشاوره بسیار زیادی را برای مردان جوان پیش از سن برای مقاومت ام انجام دادم. بسیاری از زوجین صلحجوی من به زندان محکوم شدند و به سه تا پنج سال حبس در قانون خدمات انتخابی محکوم شدند. من صادقانه نمی توانم انتظار داشته باشم. پدرم در مورد این احتمالی خوشحال نبود، اما هرگز سعی نکرد من را نیز بازداشت کند. من شروع به ارائه مشاوره در کانادا، به اصطلاح پیش نویس "dodgers" و نظامی deserters همچنین، و او بسیار خوشحال بود که من برای یک دختر کوئیکر کانادا افتاد در حالی که ویرایش دانیل Finnerty و چارلز Funnell تبعید: کتاب راهنما برای مهاجران پیشگام برای مقاومت فیلادلفیا در 1967.

در ماه مه 6، 1968، پنج روز پس از تولد 18، من در جلسه ساختمان فدرال در نیوآرک، نیوجرسی، جایی که فیزیکی و القای برنامه ریزی شده بود، برگزار شد. با این حال، در آن روز بیش از 1,500 مردم، توسط نان و تئاتر پاپت و عمومی هرشی نوار (parodying مدیر خدمات انتخابی، ژنرال لوئیس ب. هرشی)، نشان داد برای من جشن امتناع ثبت نام، نشان داد. در آن روز هیچ القا یا جسمی وجود نداشت. فدرال فدرال ها مورد تجاوز قرار گرفتند و همه قرار ملاقات ها را رد کردند.

بیش از 2,000 طرفداران من اعلامیه ای اعلام کردند که آنها به من توصیه، کمک و تشویق کردند تا پیش نویس را رد کنند، یک قانون عمل مجازات قانونی پنج ساله در زندان و جریمه 10,000 X. ما خودمان را به مارشال فدرال در نیوارک تبدیل کردیم که به سادگی من را به دستگیری من رد کرد. و من یک مسواک را بسته بودم!

کلمه "evader" دارای یک حلقه مبهم به نظر می رسد، مثل یک مرد بزدل. ما باید چشم انداز را تغییر دهیم، زیرا تنها کسانی که مقاومت می کنند، از بین می روند، بی عدالتی است. CO نیز نامیده می شود، تقلبی، "shirkers" و یا "slackers". تنها چیزی که ما از آن بی خبریم، زنجیرهای نظامی است.

قبلا برنامه ریزی کردم تا به کانادا بروم. با این حال، من تا به حال چند چیز برای انجام دادن برای پایان دادن به جنگ انجام دادم.

تابستان من از 1968 در مزرعه عملیات Polaris کمیته مبارزه با خشونت نیوا انگلستان صرف شده است، که در اطراف یک مزرعه 1750 در Voluntown روستایی، کانکتیکات واقع شده است. در تابستان امسال، یک گروه شبه نظامی راستین که خودشان را منفجر می کردند، قصد حمله به مزرعه CNVA را داشتند و همه صلحبانان را کشتند. پلیس در مورد این نقشه می دانست، اما به ما اطلاع نداد زیرا آنها (به درستی) فکر می کردند که ما Mintemen را هشدار می دادیم.

این پنج فرد راستافروری در روزهای اوت درگذشت و یک سلاح اتوماتیک بر روی یک سه پایه در این میدان نصب کردند. در آن زمان، پلیس ایالت کانکتیکات Minitemen را به یک آتش نشانی زد. یکی از دورها یک سوراخ را به ران یکی از ساکنین ما، روبرتا ترسک، منفجر کرد. او نیاز به جراحی گسترده و توانبخشی داشت. برای چند سال، من به یکی از Minutemen در زندان نامه نوشتم. CNVA نیواورلئل به عنوان سرپرست صلح داوطلب زندگی می کند.

تابستان من از 1969 با آروا تاتوم، جورج ویولوبی، بنت آندرسن و دیگران در کمیته مرکزی شکایات وجدانان در فیلادلفیا کار کرد، مشاوره پیشگامان مردان و ویرایش نسخه 11th از کتاب CCCO برای متخاصمین. من خوش شانس بودم که با فعالان صلح یارانه Wally و Juanita Nelson زندگی کنم. من هرگز متاهل فعال تر و متعهد تر نبوده ام و هیچکس دوستش ندارد. آنها هر کاری را که ممکن بود انجام می دادند.

CNVA نیواورلند من به عنوان نماینده خود در کنفرانس سالانه حزب سوسیالیست حزب سوسیالیستی در مورد بمب های A و H در 1969 به دلیل تحقیقات من در مورد بمبگذاری اتمی و مهارت های زبان ژاپنی من را انتخاب کرد. من یکی از هشت نماینده بین المللی بود و قطعا جوانترین بودم.

هیچ چیز نمی تواند من را برای هیروشیما در 8 تهیه کند: 15 در ماه اوت 6th در مرکز مرکز انفجار اتمی "Little Boy"؛ هیچ تماس بزرگتری با صلح وجود ندارد. کار با مرکز دوستی جهانی که در بارسلونا رینولدز در 1965 تاسیس شد، من بیشتر وقت خود را در بیمارستان های بمب اتمی هیروشیما و ناگازاکی گذراندم که مردم هنوز از بیماری های تابش اشعه 70 در حال مرگ هستند.

خارج از پایگاه نظامی ایالات متحده در ناحه، اوکیناوا، من در ژاپن سخنرانی کردم. سپس من سخنرانان را به انفجار پایگاه غول پیکر ایالات متحده با دستورالعمل ها برای فرستاده سازان تبدیل کردم.

در ماه سپتامبر 1969، من خودم را در کانادا زندگی کردم. کار اشتغال من با مجموعه گسترده ای از مقالات آرشیو شده از برتراند راسل، فیلسوف گیاهخواری بریتانیا، در دانشگاه مک کارست کار می کرد. راسل حمایت هنرمندانه از مخالفان وظیفه ای بود که هنری باربوس، آلبرت انیشتین و HG ولز بودند.

من به شدت توسط صلح طلبان تورنتو کوئیکر، جک و نانسی پیکاک، که خانه خود را در یوروویل و قلب بسیاری از پیش نویس تبعید، بعد از قایق های ویتنامی و دوباره برای پناهندگان آمریکای لاتین، حمایت شد.

تجربه من به عنوان مشاور پیش نویس باعث شد تا با مارك ساتن از برنامه ضد پیش نویس تورنتو برای ویرایش و تجدید نظر در چاپ چهارم دفترچه راهنما برای مهاجران پیش نویس سن به كانادا ، كه در سال 1970 منتشر شد ، كار كنم. ناشر كتاب ، خانه مطبوعات آنانی ، ارتباط خود را با تحصیلات جایگزین کالج Rochdale در تورنتو آغاز کردم ، جایی که من هم مقیم شدم و هم عضو دولت.

کار اشتغال من در آن زمان برای بنیاد معتبری معتبر تورنتو بود، فاصله قدم زدن از راک، از یک داروخانه به یک دیگر! من نمونه های دارویی از نمایندگی های Rochdale به پزشکان ARF برای آزمایش، حفاظت از ایمنی جامعه جوانان منتقل کردم. در نهایت من از ARF به مرکز روانپزشکی Whitby در مونیخ رفتم که روانپزشکان رادیکال بریتانیا، RD Laing و David Cooper را میزبانی کردم. ما دستگاه های الکتروشوک را غیرفعال کردیم و بسیاری از روانگردانها را گرفتیم.

در طول این دوره بود که من در نوعی از راه آهن زیرزمینی روزمره فعال بودم که برای حمل و نقل نیروهای آمریکایی نظامی و پیشاهنگان پیشنهادی متهم به حمل و نقل به کانادا و سوئد بود.

من باید ذکر کنم که زندگی در جنبش صلح آمیز سوپرشارژها یک اقدام سخت برای پیروی است. اما فعالیت غیرخشونت آمیز نیازمند تجدیدنظر دائمی است. Noncooperation خاص دارای یک تاریخ انقضا است و پس از آن باید به موضوعات جدید، تاکتیک های جدید حرکت کرد. بر خلاف بسیاری از معاصران فعال من که در ایالات متحده باقی ماندند، رفتن به کانادا برای من مانند لوئل نایف در این صفحات یک بازنشستگی تازه بود که باعث شد من به وجدان و ارزش های اخلاقی خود پایبند باشم، تفکر انتقادی و تحلیل.

من نمی توانم از استفاده گسترده از LSD در بین جوانان برای تشویق پیش نویس مقاومت استفاده کنم. این بسیار سخت است که با همه چیز با هم متحد شوید، در حالی که هر کسی به شما آسیب می زند مثل اینکه خودتان را می کشد. امیدوارم که خودآزمایی معنوی که توسط روانگردانها امکان پذیر باشد به ما بازمی گردد. ما به اون نیاز داریم…

در طی دهه های مداخله، من اقدامات غیر مستقیم خشونت آمیز را به من ثابت کرده ام. تعریف من به میزان قابل توجهی گسترش یافته است. من در حال حاضر به طور کامل مفهوم خرابکاری اقتصادی و تخریب ماشین آلات شیطانی را درک می کنم. من دیگر فکر نمی کنم یک فعال باید این کار را به صورت آشکار انجام دهد و بنابراین قربانی شود. بهتر است که این کار را به صورت مخفی انجام دهید و زندگی کنید تا بتوانید یکی دیگر از مونیکور را بسازید که در آن می تواند در خاتمه دادن به خشونت بسیار مفید باشد.

پیش نویس "تبعید" ممکن است شرایط من را عوض کند اما نه زندگی من. در کانادا، من هرگز موفق به اطلاع FBI از تغییرات من آدرس نشدم. با این حال، بعد از اینکه من در 1970 متهم شدم، به من اطلاع ن داد. هنگام سفر به ایالات متحده، از وضعیت غیرقانونی من آگاه شدم، اما با آن غرق نشدم.

در پاییز 1976، یک کلبه عقب نشینی را در زمین کشاورزی بوکولی پوینت رابرتز، واشنگتن اجاره کردم. نقطه رابرتز آمریکایی صرفا به خاطر موقعیت آن زیر موازی 49th است. این فقط از طریق آب های آمریكا یا جاده ها ... از طریق کانادا می تواند باشد.

جنگ آمریکا بیش از یک سال گذشته بوده است. با این حال، یک شب تاریک ماه دسامبر، یک ضربه در درب اعلام کرد، مارشال های ایالات متحده، پلیس محلی و معاونان کلانتر. وقتی به آنها گفتم من کانادا بودم و وقتی از مرز عبور می کردیم، از ماشینش بیرون می رفتیم، به من توصیه کرد که لباس گرم کنم.

زره پوش و دستبند، آنها را در یک قایق آلومینیومی کوچک به یک جرثقیل گارد ساحلی 70 با خدمه از مردان 15 راندند. وقتی این پسرها، جوانتر از من، پرسیدند که چه کاری انجام دادم، شگفت زده شدند؛ آنها فکر می کردند پیش نویس تمام شده است. در نتیجه من به زندان چهکوم رسیدم. به منظور اشتباه طرفداران من که در اطراف زندان جمع شده بودند، من را به زندان کینگ کانتی در سیاتل منتقل کردند. من تا زمانی که رئیس جمهور جدید افتتاح شد بیدار شدم.

من تازه وارد آمریكائی كه برای پیش نویس ویتنام دستگیر شده بودم، و برای اولین بار عفو شدم.

جیمی کارتر در ماه نوامبر از 1976 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. روز بعد از اتمام جلسه، ژانویه 21، 1977، اولین اقدام رسمی کارتر به عنوان رئیس جمهور، اعلامیه 4483 بود که بدون قید و شرط تمام کسانی را که متهم به نقض قوانین پیشنهادی از 1964 به 1973 بودند، عفو کردند. از جمله من - رفتم! جشن بزرگ حامیان در کلیسای متدیست کاپیتول هیل برگزار شد.

با توجه به موقعیت مرکزی من در جنبش صلح آمریكا، این مصاحبه ها را در 1966 آغاز كردم وقتی كه 16 ساله بودم. من به طور کامل انتظار داشتم که برای پیش نویس به زندان بروم و من می خواستم پیشاپیش بروم. من به زودی متوجه شدم که این مصاحبه ها همان الهام و تشویق دیگر اعضای پیشنهادی را به منصه ظهور خواهند گذاشت.

علاوه بر این، دوستی من با این فعالین بی سر و صدایی، من را متقاعد کرد که وجدان منجر به تعهد، تعهد به بی احترامی، بی اعتنایی به امتناع و امتناع از عدم همکاری است. صلح طلبی های افراطی من را از یک نوجوان اصولی به یک رادیکال مادام العمر کشانده است.

من تصمیم گرفتم این کار را به یک کتاب برای به اشتراک گذاشتن انجام دهم. دوست پاکییست، شاعر باربارا دمینگ، توسط ریچارد گروسمن در نیویورک منتشر شد. با معرفی او، دیک موافقت کرد که این کتاب را منتشر کند. دیک به من یک پیش پرداخت $ 3000 داد و اجازه دادیم که در آپارتمان پایین سمت راست خود یک ماه زندگی کنیم. با این حال، من در حال حرکت به کانادا بودم، نسخه خطی گم شد و من با پول گراسمن فرار کردم. (با عرض پوزش، دیک!) خواهر من تنها اخیرا آن را در جعبه های آرشیو های خانوادگی من بعد از بیش از 40 سال باز کشف کرد.

گاهی اوقات من احساس می کنم که فارست گامپ جنبش صلح آمیز مدرن است. من همه را دیدم، من در همه جا نشان دادم، اغلب دستگیر شدم. من از اینکه خانواده ای به سه نسل از رفع مسئولیت های شناخته شده تبدیل شده اند، برخوردار شده ام. امروز من بهترین کارم را برای به اشتراک گذاشتن این آموزه های وجدان به دانش آموزانم انجام می دهم.

من می خواستم بدانم که آیا این نوشته ها منحصرا از لحاظ تاریخی بوده یا در ارتباط با فعالان ضد جنگ امروز بودند. در تازه کار با این مصاحبه ها، متوجه شدم که این ردگیرندگان دانه های فلسفه زندگی من، آنارشیسم، سوسیالیسم و ​​صلح طلبی، برابری عدالت، آزادی های مدنی را به کاشت. آنها در حال حاضر کمتر به حال من به عنوان یک پیرمرد به عنوان آنها زمانی بود که من یک نوجوان بود. این فعالان صلح همچنان به معنای واقعی شجاعت ما را آموزش می دهند.

من در 1966 بیش از عنوان این کتاب را تحقیر کردم. من از نقل قول Thoreau نقل قول کردم و به عنوان دستنوشته ای به نام "در خلوت آرام ...". با این حال، من فکر می کنم که این عنوان محصول آن زمان بود، زمانی که مردان جوان احساس گرسنگی در مورد رفتن به زندان را انتخاب کردند. من اعتقاد ندارم که دیگر. من فکر می کنم که نافرمانی مدنی غیر خشونت آمیز در قرن 21st باید اولین انتخاب ما باشد ... اگر ما متعهد به تغییر واقعی و معنی دار هستیم. و CD باید حس شوخ طبعی داشته باشد! بهتر است که هنوز دست نزنید و زنده بمانید تا یک روز دیگر عمل کنید. این بی خشونت انقلابی است ...

رأی دهی با پای من به هیچ وجه فعالیت شخصی من را تضعیف نمی کند. من با 1,500 دیگران در سایت تست هسته ای نوادا در 1983 دستگیر شدم؛ کوکرات ها گروه "منفی" من بودند (شیسه!)؛ ما اسلحه ها را قفل کردیم و فرار کردیم و تا آنجا که می توانستیم بیش از این حصار برسیم، ساختن Wackenhut goons با یک کله ای که در میان ماجراهای SUV ها تعقیب می شود، بازی می کرد. وقتی که توسط پلیس دولتی پرسیدم، نام من را به عنوان "مارتین لوتر کینگ" نامگذاری کردم.

من دست ساخت کابین در Clayoquot صدا ساحل غربی جزیره ونکوور در 1975 ساخته شده است. مردم اول ملت برای سال 10,000 اینجا زندگی می کنند. آنها به عنوان آخرین عصر یخ زده با سدر وارد شدند. از 1984 به 1987، من از جنگل بارانی معتدل 1,500 ساله اقیانوس آرام، ابتدا در جزیره میرز، دیدگاه پیشین من دفاع کردم.

استراتژی من از لاگرهای بومی گرفته شده است. من از رانش سنبله های بزرگ در با ارزش ترین درختان حمایت کردم تا در صنعت تولید کاغذ توالت و کاغذ کپی ، آنها را بی ارزش کند. در کل ، 12½ مایل مربع از چوب پیشنهادی در جزیره Meares ، بیش از 23,000 درخت رشد یافته ، رشد کرد. من این کار را با مشارکت در سنبله زدن به زمین ابتدا دنبال کردم! کتاب Ecodefense: راهنمای میدانی پیمایی توسط EF! بنیانگذار دیو فورمن.

گذرگاه گوگرد در جزیره ونکوور، جزایر وینکوور، با ته نشینی از طریق رشد سریع، تهدید شد. دختر من و من یک نفر کوچک را در جاده ورود به سیستم متوقف کرد تا مانع از پیشرفتش شود. چه کسی برای درخت صحبت می کند، تا به حال نردبان تکاملی از خودمان؟ پس از دستگیری توسط هلی کوپتر، من در دفاع شخصی خود در دادگاه عالی بریتانیا عمل کردم و در روزهای 37 برای تحقیر مدنی در زندان های استان خدمت می کردم.

بزرگترین شرکت Antipodean که 20 را از هر دلار نیوزیلند کنترل می کرد، پشت سر گذاشته بود. من به نیوزیلند با گروهی از بومیان Clayoquot صدا سفر کردم تا صدای ما در بازی های 1990 Commonwealth در اوکلند شنیده شود. ما همچنین موفق به تعطیل برج شرکت loggerers و بارون دزد خود را به پرواز فرستاد.

من دوباره در Oakland، کالیفرنیا برای بازپس گیری قطارهای مهمات به ایستگاه سلاح های دریایی کنکورد در 1987 دستگیر شدم. گروه کوچکی از ما آهنگ های با چادر را پوشانده بود. در داخل چادر ما ابزار سنگین را به ارمغان آوردیم و ریل را از بین بردیم.

پس از رفتن به تایلند، سانسور مخفی، گسترده و غیرمنطقی، بر تحقیقات علمی من تأثیر گذاشت و توانایی دانشجویان من برای تولید مقالات بین المللی را رقم زد. آزادی علیه سانسور تایلند (FACT) را با پرونده به کمیسیون ملی حقوق بشر آغاز کردم. هیچ کس به طور عمومی درباره سانسور تایلند صحبت نمی کند، تا کنون دولت بیش از یک میلیون صفحه را مسدود کرده است. FACT گفتگوهای آگاهانه در مورد سانسور را از تابو به حالت مرسوم تبدیل کرد. سانسور در اینجا مسئله داغ باقیمانده است.

فاكتورهای ارسال شده توسط دولت به عنوان برخی از اولین اسناد ویکی لیكس در 2006 منتشر شده است. جولین آسانژ در اوایل 2007، من را به خدمت در هیئت مشاوره بین المللی ویکی لیکس دعوت کرد، موقعیتی که من هنوز در اختیار دارم.

در حال حاضر، من یک بنیانگذار کارگاه اختلافات خشونت آمیز در بانکوک هستم. ما امیدواریم که به رسمیت شناختن اعتراض وظیفه در پیشنویس نظامی تایلند با هدف دائمی پایان دادن به خدمت رسانی به طور کامل دست پیدا کنیم.

من آرزو دارم به ویژه با عمیق ترین لطف و مهربانی ، مفاخر صلح طلب را که در خیابان Beekman 5 راهنمایی من کردند ، تصدیق کنم: AJ Muste (1885-1967). دیو دلینگر (1915-2004) (آزادی) ؛ کارل بیسینگر (1914-2008) ، گریس پلی (1922-2007) ، ایگال رودنکو (1917-1991) ، رالف دیجیا (1914-2008) ، جیم پک (1914-1993) ، دیوید مک رینولدز (لیگ مقاومت در برابر جنگ) ؛ بردفورد لیتل ، پیتر کیگر ، مارتی یزر (1940-2005) ، ماریس کاکارز (1942-1992) و سوزان کنت ، باربارا دمینگ (1917-1984) ، کیت و جودی لمپ ، پل جانسون ، اریک وینبرگر (1932-2006) ، آلان سولومونو (کمیته اقدام بدون خشونت ، کارگاه آموزشی عدم خشونت نیویورک و مجله WIN) ؛ جو کرنز (اتحادیه صلح دانشجویی). در محافل صلح طلب ما ، ماکس و ماکسین هوفر (نشست دوستان مونتکلر). مارجوری و باب سوان ، نیل هاورث (کمیته اقدامات غیر خشونت آمیز نیوانگلند) ؛ والی (1909-2002) و خوانیتا نلسون ، ارنست (1912-1997) و ماریون (1912-1996) بروملی ، (صلح سازان) ؛ Arlo Tatum ، George Willoughby (1914-2010) ، Bent Andresen ، Lawrence Scott (کمیته مرکزی مخالفان وظیفه شناسی). این صلح طلبان شجاع همچنان خانواده مقاومت من هستند. آنها در ساختن جهانی بهتر برای همه جوانمرد و نیرومند بودند. آنها بهترین آموزش صلح را كه یك پسر موریكانی می توانست داشته باشد ، به من دادند. این تا به امروز ادامه داشته است.

من و همسرم از من نپرسید که تاثیرات و الهامات جنبش گسترده تر جنبش من را شامل نمی شود: وکلای Radical Pro bono (و اغلب من): بیل کونتلر (1919-1995)، جری لوفورت، لن وینگلاس (1933-2011) و لنی بوودین (1912-1989). آنها اغلب برای تحقیر در دفاع ما ذکر شده اند. تیموتی لری (1920-1996)؛ آلن گینزبرگ (1926-1997)؛ AC Bhaktivedanta Swami (1896-1977) (آگاهی کریشنا)؛ مایکل فرانسیس ایاتکین (1936-1989) (اسقف گای)؛ پل کرسنر (واقع گرایانه)؛ Stokely Carmichael (کمیته هماهنگی دانشجویی غیر مسالمت آمیز)؛ گری رادر (1944-1973) (پیشگامان پیش بینی منطقه شیکاگو)؛ زائر صلح (1908-1981)؛ ماریو Savio (1942-1996)؛ جیم فورد (جامعۀ صلح کاتولیک)؛ آرای نیر (اتحادیه آزادی های مدنی نیویورک)؛ آبی ناتان (1927-2008) (صدای صلح)؛ عببی هافمن (1936-1989) (یپی!)؛ باب فاس (WBAI)؛ دی جاکوبسن (دانش آموزان یک جامعه دموکراتیک)؛ و Walter Dorwin Teague III (کمیته ایالات متحده برای حمایت از جبهه آزادیبخش ملی ویتنام). فعالان ضد هسته: خاکستری خاندان دکتر روستلی برتل؛ پزشک استرالیایی دکتر هلن کالدیکوت؛ خواهر مگن رایس، مایکل وال، گرگوری بوتریه اوباد (تبدیل کن پلویچرز)؛ خواهر کارگر کاتولیک Rosemary Lynch و Clarita Antoszewska (تجربه کویری نوادا). فیلسوفان ما: ریچارد گرگ (1885-1974)، ژن کیئز، جورج لایکی، ژن شارپ، پل گودمن (1911-1972)، هوارد زین (1922-2010)، دوایت مک دونالد (1906-1982)، نوام چامسکی.

یک دیدگاه

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی