پایان مداخله بشردوستانه؟ بحث در اتحادیه آکسفورد با تاریخنگار دیوید گیبس و مایکل چارتوف

توسط دیوید نی گیبز، ژوئیه 20، 2019

از جانب شبکه اخبار تاریخ

مسئله مداخله بشردوستانه یکی از آزار دهنده های چپ سیاسی در دوران پس از جنگ سرد را ثابت کرده است. در خشونت های گسترده توده ای در رواندا ، بوسنی هرزگوین ، کوزوو ، دارفور ، لیبی و سوریه ، بسیاری از چپ گرایان مخالفت سنتی خود با نظامی گری را کنار گذاشتند و برای مداخله نظامی قوی ایالات متحده و متحدانش برای کاهش این بحران ها استدلال کردند. منتقدان در پاسخ استدلال کردند که مداخله گرایی منجر به بدتر شدن بحران هایی که قرار بود حل شود. این مسائل اخیراً در انجمن آکسفورد اتحادیه در دانشگاه آکسفورد در تاریخ 4 مارس 2019 مورد بحث و بررسی قرار گرفت. شرکت کنندگان مایکل چرتوف - وزیر پیشین امنیت داخلی در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و نویسنده قانون میهن پرستی ایالات متحده بودند - دفاع از مداخله بشردوستانه ؛ و خودم ، که علیه این عمل استدلال کردم.

در سالهای گذشته ، هنگامی که من در این مورد بحث کردم ، احساس غیرت تقریباً مذهبی که ویژگی حمایت از مداخله گرایی است ، تحت تأثیر من قرار گرفت. "ما باید کاری انجام دهیم. ر!" خودداری استاندارد بود کسانی که انتقاداتی را مطرح کردند - از جمله من - به عنوان بدعتگذار بد اخلاقی انتخاب شدند. با این حال ، شکست های مکرر مداخله گرایی که در زیر یادداشت می کنم ، تأثیر خود را گذاشته و باعث تعدیل لحن شده است. در طول بحث آکسفورد ، من به فقدان چشمگیر احساسات گرایی اشاره کردم. من از این واقعه دور شدم و احساس کردم ، در حالی که برخی هنوز از مداخله بشردوستانه دفاع می کنند ، اما استدلال آنها فاقد لحن صلیبی است که در گذشته بسیار قابل توجه بود. من احساس می کنم حمایت عمومی از مداخله جویی در حال فروپاشی است.

آنچه به شرح زیر است، یک متن کامل از اظهارات کامل من و آقای چرتف است، و همچنین پاسخ های ما به سوالات مطرح شده توسط ناظر و عضو مخاطب. به دلایل ضعف، من اکثر سوالات مخاطبان و همچنین پاسخ ها را حذف کردم. خوانندگان علاقه مند می توانند بحث کامل را در اتحادیه آکسفورد پیدا کنند سایت یوتیوب.

دانیل ویلکینسون، رئیس اتحادیه آکسفورد

بنابراین، آقایان، این حرکت است: "این خانه معتقد است که مداخلات انسانی در تناقض است." و پروفسور گیبس، استدلال باز کردن ده دقیقه ای شما می تواند زمانی شروع شود که آماده باشید.

پروفسور دیوید گیبس

متشکرم. خوب ، من فکر می کنم وقتی انسان به مداخله بشردوستانه نگاه می کند ، باید رکورد آنچه واقعاً اتفاق افتاده است و به ویژه سه مداخله عمده از سال 2000 تاکنون: مداخله عراق در سال 2003 ، مداخله افغانستان در سال 2001 و لیبی مداخله سال 2011. و آنچه در هر سه مورد مشترک است ، این است که حداقل این سه مورد به دلیل انسان دوستانه توجیه شده اند. منظورم این است که دو مورد اول تا حدودی ، سوم تقریباً به طور انحصاری به دلایل بشردوستانه توجیه شدند. و هر سه فاجعه انسانی ایجاد کردند. این واقعاً کاملاً واضح است ، من فکر می کنم برای هر کسی که روزنامه را می خواند ، این مداخلات اصلاً خوب پیش نرفته است. و هنگام ارزیابی مسئله بزرگتر مداخله بشردوستانه ، باید ابتدا به حقایق اساسی نگاه کرد ، که خوشایند نیستند. بگذارید اضافه کنم که از بسیاری جهات برای من بسیار تعجب آور است که کل مفهوم مداخله بشردوستانه فقط توسط آن تجربیات کاملاً بی اعتبار نشده است ، اما چنین نیست.

ما هنوز خواستار مداخلات دیگری هستیم ، از جمله در سوریه ، به ویژه از جمله. همچنین ، مکرراً درخواست تغییر رژیم ، اساساً مداخله ، در کره شمالی وجود دارد. من واقعاً نمی دانم که در آینده با کره شمالی چه اتفاقی می افتد. اما اگر ایالات متحده دست به تغییر رژیم در کره شمالی بزند ، من دو پیش بینی را به خطر می اندازم: یکی ، تقریباً به طور حتم بعنوان یک مداخله بشردوستانه که برای آزادی مردم کره شمالی از دست یک دیکتاتور بسیار ناخوشایند طراحی شده است ، توجیه خواهد شد. و دو ، احتمالاً بزرگترین فاجعه انسانی از سال 1945 را به بار خواهد آورد. یکی از س questionsالات این است: چرا ما از اشتباهات خود درس نمی گیریم؟

مقیاس عدم موفقیت در این سه مداخله قبلی از بسیاری جهات کاملاً چشمگیر است. با توجه به عراق ، شاید بهترین شکست مستند باشد ، من می گویم. ما 2006 داریم نیشتر مطالعه. از نظر اپیدمیولوژیک ، مرگهای مازاد در عراق را بررسی می کنیم ، که در آن زمان 560,000،1 مرگ و میر بیش از حد تخمین زده شده است. (2006) این در سال XNUMX منتشر شده است. بنابراین ، احتمالاً تاکنون بسیار بالاتر است. تخمین های دیگری نیز وجود داشته است که عمدتا هم تراز با آن ارزیابی است. و این چیزی است که مشکل ساز است. مطمئناً ، همه چیز در زمان صدام حسین وحشتناک بود ، این قابل بحث نیست ، همانطور که در زمان طالبان بودند ، همانطور که در زمان معمر قذافی بودند ، همانطور که در حال حاضر تحت فرماندهی کیم جونگ اون در کره شمالی هستند. بنابراین ، ما وارد شدیم و این سه شخصیت را یکی یکی از قدرت خارج کردیم (یا باید بگویم با طالبان ، این یک رژیم بزرگتر بود ، ملا عمر یک رژیم بزرگتر را رهبری می کرد) ، و اوضاع به سرعت بدتر شد. به نظر نمی رسید که برای سیاست گذاران این مسئله پیش آمده باشد که می توانند در واقع اوضاع بدتر شوند ، اما این اتفاق افتاد.

تأثیر دیگری که قابل توجه است ، آنچه من می گویم نوعی بی ثباتی مناطق است. این امر به ویژه در مورد لیبی ، که بیشتر مناطق شمال آفریقا را بی ثبات کرد ، باعث ایجاد یک جنگ داخلی ثانویه در مالی در سال 2013 ، که به طور مستقیم به بی ثبات سازی لیبی مربوط می شود ، قابل توجه است. این امر مستلزم مداخله ثانویه توسط فرانسه این بار برای مقابله با اساساً بی ثباتی بوجود آمده در آن کشور بود ، حداقل حداقل تا حدی به دلایل بشردوستانه توجیه شد.

مطمئناً ، یکی از مواردی که شخص می تواند در مورد تأثیرات مداخله بشردوستانه بگوید ، این است که اگر شما علاقه زیادی به مداخله دارید و این چیزی است که به دنبال آن هستید ، این یک ایده عالی است زیرا این هدیه ای است که فقط ادامه می دهد. همچنان بی ثبات کننده مناطق است و بحران های انسانی جدید ایجاد می کند و بنابراین مداخلات جدید را توجیه می کند. این قطعاً همان اتفاقی است که در مورد لیبی و سپس مالی رخ داد. اگر علاقه مند به تأثیرات بشردوستانه هستید ، وضعیت خیلی خوب به نظر نمی رسد. اصلاً خیلی مثبت به نظر نمی رسد.

نکته قابل توجه در اینجا عدم از دست دادن اعتبار است. این واقعیت که افرادی که به بحث درمورد این سه مداخله کمک کردند بسیار تحت تأثیر قرار گرفته ام - و منظور من فقط از سیاست گذاران نیست ، بلکه از دانشگاهیان و روشنفکرانی مثل خودم نیز هستم. من خودم در مورد آنها بحث نکردم ، اما بسیاری از همکارانم بحث کردند. و برای من بسیار قابل توجه است که هیچ ابراز تأسف یا تأیید وجود ندارد که آنها در بحث برای این مداخلات کار اشتباهی انجام داده اند. همچنین تلاشی برای آموختن از اشتباهات ما و تلاش برای جلوگیری از مداخلات در آینده وجود ندارد. وقتی ما نمی توانیم از اشتباهات گذشته درس بگیریم ، چیزی در مورد شخصیت بحث در مورد این موضوع بسیار ناکارآمد وجود دارد.

مشکل دوم در مورد مسئله مداخله بشردوستانه همان چیزی است که برخی آن را مشکل "دستهای کثیف" خوانده اند. ما به کشورها و آژانس های کشورهایی اعتماد داریم که سوابق چندانی خوبی درباره فعالیت های بشردوستانه ندارند. اجازه دهید به ایالات متحده و تاریخ مداخله گرایی آن نگاه کنیم. اگر کسي به آن نگاه کند ، تاريخ مداخله گرايي آمريکا ، در مي يابيم که ايالات متحده به عنوان يك قدرت مداخله گر ، عامل اصلي بحران هاي انسان دوستانه در گذشته بوده است. اگر به عنوان مثال سرنگونی مصدق در ایران در سال 1953 ، سرنگونی آلنده در شیلی در سال 1973 نگاه شود و من فکر می کنم بارزترین نمونه ، نمونه ای کمتر شناخته شده ، اندونزی در سال 1965 است ، جایی که CIA به مهندسی کودتا کمک کرد سپس به سازماندهی قتل عام مردم کمک کرد که منجر به مرگ حدود 500,000 نفر شد. این یکی از بزرگترین کشتارهای بزرگ پس از سال 1945 است ، بله ، در مقیاس آنچه در رواندا اتفاق افتاده است ، حداقل تقریباً. و این چیزی ناشی از مداخله بود. و همچنین می توان به موضوع جنگ ویتنام پرداخت و به عنوان مثال در مقاله های پنتاگون ، مطالعه مخفی پنتاگون در مورد جنگ ویتنام جستجو کرد ، و درک درستی از ایالات متحده به عنوان یک قدرت ملایم یا به ویژه انسانی نیست. یکی و اثرات آن قطعاً در هیچ یک از این موارد انسانی نبود.

شاید یک مسئله بزرگتر در مورد نقض حقوق بشر توسط آژانس های ایالتی که درگیر مداخله در ایالات متحده هستند وجود دارد. اکنون ما از اسناد محرمانه طبقه بندی شده می دانیم که هم نظامیان متحدالشکل و هم سیا در دهه 50 و اوایل دهه 60 مسئول انجام آزمایش های تشعشع بر روی افراد بی خبر بودند. انجام کارهایی مانند گشت و گذار و داشتن پزشكانی كه برای ارتش كار می كنند ، به مردم ایزوتوپ رادیواكتیو تزریق می كنند و سپس بدن آنها را به مرور ردیابی می كنند تا ببینند چه اثراتی دارد و چه نوع بیماری هایی باعث آنها شده است - البته بدون گفتن این موارد. CIA آزمایش های بسیار نگران کننده ای در زمینه کنترل ذهن داشت و تکنیک های جدید بازجویی را بر روی افراد بی خبر آزمایش کرد ، که تأثیرات بسیار مخربی داشت. یکی از دانشمندان درگیر مطالعات پرتوی در خلوت اظهار نظر کرد ، این هم از یک سند محرمانه طبقه بندی شده است ، که برخی از کارهایی که او انجام می داد همان چیزی است که وی "بوخن والد" نامید و ما می توانستیم منظور او را ببینیم. و س obviousال واضح دوباره این است: چرا در زمین می خواهیم به آژانس هایی که کارهایی از این دست را انجام می دهند برای انجام کاری بشردوستانه اعتماد کنیم؟ این یک دوره بسیار طولانی است. اما این واقعیت که ما اکنون از اصطلاح "مداخله بشردوستانه" استفاده می کنیم ، آن را عبارتی جادویی نمی کند و جادویی این تاریخ گذشته را که مربوط است و باید مورد توجه قرار گیرد ، پاک نمی کند. من نمی خواهم بیش از حد به کشور خودم بپردازم. ایالت های دیگر کارهای نگران کننده دیگری انجام داده اند. بگذارید بگوییم ، با مداخلات استعماری و پسااستعماری می توان به تاریخ انگلیس و فرانسه نگاه کرد. تصویری از فعالیت های بشردوستانه به دست نمی آید. کاملاً برعکس می گویم ، چه از روی قصد و چه از نظر عملی.

اکنون فکر می کنم یکی از موضوعاتی که در آخر باید مورد توجه قرار گیرد هزینه مداخله بشردوستانه است. این چیزی است که به ندرت مورد توجه قرار می گیرد ، اما شاید باید مورد توجه قرار گیرد ، خصوصاً از آنجا که سابقه نتایج از نظر تأثیر بشردوستانه بسیار بد است. خوب ، اقدامات نظامی به طور کلی بسیار گران است. جمع آوری نیروهایی به اندازه تقسیم ، استقرار آنها در خارج از کشور برای مدت زمان طولانی نمی تواند انجام شود مگر با هزینه زیاد. در مورد جنگ عراق ، آنچه ما داریم "جنگ سه تریلیون دلاری" است. جوزف استیگلیتز از کلمبیا و لیندا بیلمز در سال 2008 هزینه طولانی مدت جنگ عراق را 3 تریلیون دلار تخمین زدند. (2) این ارقام البته منسوخ شده است ، زیرا این بیش از ده سال پیش است ، اما 3 تریلیون دلار وقتی فکر کنید بسیار زیاد است. در مورد آن در واقع ، این مقدار بیشتر از تولید ناخالص داخلی ترکیبی انگلیس در حال حاضر است. و جای تعجب است که چه پروژه های بشردوستانه شگفت انگیزی می توانستیم با 3 تریلیون دلار انجام دهیم ، نه اینکه آن را در جنگی تلف کنیم که چیزی جز کشته شدن چند صد هزار نفر و بی ثبات کردن منطقه ای نداشته است.

و این جنگها البته در لیبی ، عراق و افغانستان به پایان نرسیده است. افغانستان در آستانه پایان دهه دوم جنگ و دهه دوم مداخله آمریکا است. اگر این طور نباشد ، ممکن است طولانی ترین جنگ در تاریخ ایالات متحده باشد. این بستگی دارد که شما طولانی ترین جنگ را چگونه تعریف می کنید ، اما مطمئناً آنجا بالا می رود. و می توان به انواع کارهایی که می توانست با برخی از این پولها انجام شود ، فکر کنید ، به عنوان مثال ، واکسیناسیون کودکان ، که تحت واکسن کمتری هستند. (دو دقیقه درست است؟ یک دقیقه.) می توان به افرادی فکر کرد که دارو کافی ندارند ، از جمله در کشور خودم در ایالات متحده ، که بسیاری از مردم بدون داروهای مناسب به آنجا می روند. همانطور که اقتصاددانان می دانند ، شما هزینه فرصت دارید. اگر برای یک چیز پول خرج کنید ، ممکن است آن را برای چیز دیگری در دسترس نداشته باشید. و من فکر می کنم آنچه که ما انجام داده ایم صرف هزینه های مداخله مجدد است که هیچ نتیجه قابل ملاحظه ای در امور بشردوستانه ندارد و یا تعداد اندکی که من می توانم تشخیص دهم. حدس می زنم از قیاس پزشکی در اینجا و تأکیدات پزشکی بسیار تحت تأثیر قرار گرفته ام ، به همین دلیل است که به همین دلیل کتابم را عنوان کردم: "اول ضرر نکنید". و دلیل آن این است که در پزشکی شما فقط نمی روید و بیمار را جراحی می کنید زیرا بیمار در رنج است. شما باید یک تحلیل مناسب در مورد مثبت یا منفی بودن عمل انجام دهید. یک عمل البته می تواند به مردم آسیب برساند و در پزشکی گاهی اوقات بهترین کار این است که هیچ کاری انجام نشود. و شاید در اینجا ، اولین کاری که باید با بحران های بشردوستانه انجام دهیم این نیست که آنها را بدتر کنیم ، همان کاری است که ما انجام داده ایم. متشکرم.

ویلکینسون

متشکرم، پروفسور مایکل، استدلال ده دقیقه ای شما می تواند زمانی شروع شود که آماده باشید.

مایکل چارتوف

پیشنهاد در اینجا این است که آیا مداخله بشردوستانه از نظر تناقض است یا خیر ، و من فکر می کنم پاسخ آن منفی است. گاهی اوقات بد توصیه می شود ، گاهی اوقات به خوبی توصیه می شود. گاهی اوقات کار نمی کند ، گاهی کار می کند. بندرت به طور کامل کار می کند ، اما هیچ کاری در زندگی انجام نمی دهد. بنابراین ، بگذارید ابتدا با صحبت در مورد سه مثالی که استاد بیان کرد شروع کنم: افغانستان ، عراق و لیبی. من قصد دارم به شما بگویم که افغانستان یک مداخله بشردوستانه نبود. افغانستان نتیجه حمله ای بود که منجر به کشته شدن 3,000 نفر به ایالات متحده شد و این کاملا آشکارا و عمداً تلاشی بود برای حذف فرد حمله کننده از توانایی انجام مجدد آن. اگر فکر می کنید ارزشش را نداشت ، من از تجربه شخصی به شما می گویم: وقتی به افغانستان رفتیم ، آزمایشگاه هایی را یافتیم که القاعده از آنها برای آزمایش مواد شیمیایی و بیولوژیکی روی حیوانات استفاده می کرد ، بنابراین آنها می توانند کسانی را علیه افراد در غرب. اگر ما به افغانستان نرفته بودیم ، ممکن است همینطور که صحبت می کنیم ، کسانی را استشمام کنیم. این به معنای نوع دوستی انسان دوستانه نیست. این نوعی امنیت اساسی و اساسی است که هر کشوری به شهروندان خود مدیون است.

عراق همچنین به نظر من اساساً مداخله بشردوستانه نیست. ما می توانیم در مورد بحث استفاده از اطلاعات ، و اینکه آیا کاملاً اشتباه بود یا فقط تا حدی اشتباه است ، در مورد امکان سلاح های کشتار جمعی در عراق بحث کنیم. اما حداقل این فرضیه اصلی بود. ممکن است اشتباه باشد ، و انواع بحث ها وجود دارد که نحوه اجرای آن ضعیف انجام شده است. اما باز هم بشردوستانه نبود. لیبی یک مداخله بشردوستانه بود. و مشکل لیبی این است که فکر می کنم قسمت دوم آنچه می خواهم بگویم ، که همه مداخلات بشردوستانه خوب نیستند. و برای تصمیم گیری در مورد مداخله ، باید عناصر بسیار مهمی را که با آن روبرو هستید در نظر بگیرید. استراتژی و هدف شما چیست ، آیا در این مورد شفافیت دارید؟ آگاهی شما از شرایط واقعاً مکانی که مداخله می کنید چیست؟ توانایی ها و تمایل شما برای تعهد به دیدن همه چیز تا آخر چیست؟ و سپس ، تا چه حدی از جامعه بین المللی حمایت می کنید؟ لیبی نمونه ای از مواردی است که اگرچه انگیزه انسانی بوده است ، اما این موارد با دقت اندیشیده نشده است. و اگر می توانم چنین بگویم ، من و مایکل هایدن اندکی پس از شروع این روند در عمل اظهار داشتیم. (3) این قسمت آسان حذف قذافی بود. قسمت سخت این بود که پس از برکناری قذافی اتفاق می افتد. و بنابراین در اینجا من با استاد موافقم. اگر کسی به چهار عاملی که ذکر کردم نگاه می کرد ، آنها می گفتند: "خوب شما می دانید ، ما واقعاً نمی دانیم ، اما بدون قذافی چه اتفاقی افتاده است؟" چه اتفاقی برای همه تندروها در زندان می افتد؟ چه اتفاقی می افتد برای تمام مزدورانی که او برای آنها پول پرداخت کرده است و اکنون دیگر حقوقی دریافت نمی کنند؟ و این منجر به برخی نتایج منفی شد. من همچنین فکر می کنم که در درک اینکه وقتی دیکتاتوری را برکنار می کنید ، وضعیت ناپایداری به وجود می آید. و همانطور که کالین پاول می گفت ، اگر آن را شکستید ، آن را خریدید. اگر می خواهید یک دیکتاتور را برکنار کنید ، باید آماده سرمایه گذاری در ایجاد ثبات باشید. اگر برای انجام آن سرمایه گذاری آماده نیستید ، کاری برای حذف وی ندارید.

به عنوان مثال در طرف دیگر ، اگر به عنوان مثال به مداخلات در سیرالئون و ساحل عاج نگاه کنید. سیرالئون 2000 بود. جبهه متحد بود که به سمت پایتخت پیش می رفت. انگلیسی ها وارد شدند ، آنها آنها را دفع کردند. آنها آنها را به عقب راندند. و به همین دلیل ، سیرالئون توانست ثبات یابد و در نهایت انتخابات را به پایان برسانند. یا ساحل عاج ، شما صاحب منصبی بودید که از پذیرفتن باخت در انتخابات خودداری کرد. او شروع به اعمال خشونت علیه مردم خود کرد. مداخله ای صورت گرفت. وی در نهایت دستگیر شد و اکنون ساحل عاج دارای دموکراسی است. بنابراین ، روش هایی برای انجام مداخلات بشردوستانه وجود دارد که می تواند موفقیت آمیز باشد ، اما اگر به چهار ویژگی که در مورد آنها صحبت کردم توجه نکنید ، این کار را نمی کنید.

حالا بگذارید مثالی را برای شما بزنم که امروز به معنای واقعی کلمه با آن روبرو هستیم و این همان چیزی است که در سوریه جریان دارد. و بیایید این س askال را بپرسیم که آیا دو سال پیش ، قبل از اینکه روسها عمیقاً درگیر شوند ، قبل از اینکه ایرانیها عمیقاً درگیر شوند ، آیا یک مداخله تفاوتی در نجات واقعی دهها هزار نفر از کشته شدن ، غیرنظامیان بی گناه با بمب ایجاد کرده است و سلاح های شیمیایی و همچنین یک بحران عظیم مهاجرت گسترده. و من فکر می کنم جواب این است: اگر ما در سوریه کاری را که در سال 1991 در شمال عراق انجام دادیم انجام می دادیم ، یک منطقه پرواز ممنوع و یک منطقه ممنوع برای اسد و مردمش ایجاد می کردیم ، و اگر این کار را زود انجام می دادیم ، ممکن بود آنچه را که اکنون شاهد باز شدن و ادامه یافتن آن در منطقه هستیم ، پیشگیری کرد. بنابراین ، اکنون من می خواهم از لنز دیگر به آن نگاه کنم: چه اتفاقی می افتد که شما مداخله نکنید ، همانطور که من پیشنهاد می کنم ممکن است در سوریه انجام داده باشیم؟ خوب نه تنها شما یک بحران انسانی دارید ، بلکه یک بحران امنیتی نیز دارید. زیرا به دلیل عدم اجرای واقعی هیچ قانونی که من در مورد آن صحبت کردم و صرف نظر از این واقعیت که پرزیدنت اوباما گفت در مورد سلاح های شیمیایی خط قرمز وجود دارد و پس از استفاده از سلاح های شیمیایی این خط ناپدید شد. به دلیل این واقعیت که ما این اقدامات بشردوستانه را اجرا نکردیم ، نه تنها تعداد زیادی کشته داشتیم ، بلکه به معنای واقعی کلمه تحولاتی داشتیم که اکنون به قلب اروپا رسیده است. دلیل اینکه اتحادیه اروپا اکنون در مورد مهاجرت دچار بحران شده است این است که ، و شاید با برخی از اهداف ، روس ها و همچنین سوری ها عمداً اقدام به بیرون راندن غیرنظامیان از کشور و مجبور کردن آنها به جای دیگری کردند. بسیاری از آنها اکنون در اردن هستند و اردن را تحت فشار قرار می دهند ، اما بسیاری از آنها در تلاشند تا به اروپا راه پیدا کنند. و من کمی تردید دارم که پوتین فهمید یا به سرعت تشخیص داد ، حتی اگر این هدف اصلی او نبود ، که وقتی بحران مهاجرت ایجاد کردید ، در درون دشمن اصلی خود یعنی اروپا بی نظمی و اختلاف ایجاد می کنید. و این یک اثر بی ثبات کننده است ، که ما امروز پیامدهای آن را می بینیم.

و بنابراین ، یکی از مواردی که می خواهم صادقانه بگویم این است که وقتی ما در مورد مداخله بشردوستانه صحبت می کنیم ، غالباً یک بعد نوع دوستانه وجود دارد ، اما صریحاً یک بعد منفعت طلبانه نیز وجود دارد. اماکن بی نظمی مکانهایی است که تروریستها در آن فعالیت می کنند و شما دیدید که داعش تا همین اواخر در مناطقی از سوریه و مناطقی از عراق قلمروهایی داشت که به درستی اداره نمی شدند. این بحران های مهاجرت و بحران های مشابه ایجاد می کند ، که پس از آن بر ثبات و نظم خوب بقیه جهان تأثیر می گذارد. و همچنین شکایات و تمایلاتی به بازپرداخت ایجاد می کند که اغلب منجر به چرخه های خشونت می شود که بارها و بارها ادامه می یابد ، و این را در رواندا می بینید.

بنابراین ، نکته اصلی من این است: همه مداخلات بشردوستانه قابل توجیه نیستند ، همه مداخلات بشردوستانه به درستی تفکر نشده و به درستی اجرا نشده اند. اما با همان رمز ، همه آنها اشتباه نیستند یا به طور نامناسب اعدام شده اند. و دوباره ، به عنوان نمونه ای از مواردی که م workedثر بود ، به 1991 و منطقه پرواز ممنوع و ممنوع در کردستان برمی گردم. نکته اصلی این است: روشن کنید که چرا وارد می شوید. هزینه کاری را که انجام می دهید دست کم نگیرید. این توانایی ها و تعهد را دارید که ببینید می توانید از پس این هزینه ها برآیید و به نتیجه ای برسید که برای خود تعیین کرده اید. اطمینان حاصل کنید که از شرایط زمین مطلع هستید ، بنابراین ارزیابی منطقی می کنید. و سرانجام از پشتیبانی بین المللی برخوردار شوید ، آن را به تنهایی انجام ندهید. من فکر می کنم در چنین شرایطی ، مداخله بشردوستانه نه تنها می تواند موفقیت آمیز باشد ، بلکه می تواند جان بسیاری را نجات دهد و دنیای ما را ایمن تر کند. متشکرم.

سوال (ویلکینسون)

با تشکر از شما مایکل با تشکر از شما هر دو برای این سخنان مقدماتی. من از یک سوال بپرسم، و سپس به سوالات مخاطبان منتقل خواهیم کرد. سوال من این است: شما هر دو تعدادی از نمونه های تاریخی را ذکر کرده اید. اما شما می گویید این یک ارزیابی عادلانه است که به طور عمده مشکل این است که هرگز نمی توان یک برنامه بلند مدت کافی، قواعد کافی، انگیزه های کافی خیر و یا تجزیه و تحلیل کافی خطر برای مقابله با این واقعیت که سازمان های فردی و سازمان های بین المللی فاسد می شوند و همیشه اشتباه می کنند و فساد این گروه ها به معنای آن است که مداخلات بشردوستانه باید از لحاظ تضاد باشد. بنابراین، مایکل، اگر می خواهید پاسخ دهید.

جواب (چرتف)

پاسخ من این است: بی عملی عملی است. برخی از مردم فکر می کنند اگر کاری انجام ندهید که به نوعی ممتنع باشد. اما اگر کاری انجام ندهید ، اتفاقی می افتد. بنابراین ، اگر به عنوان مثال فرانکلین روزولت تصمیم گرفت که در سال 1940 با Lend Lease به انگلیسی ها کمک نکند ، زیرا "من نمی دانم اشتباه می کنم یا نه" ، این نتیجه متفاوت تری نسبت به World خواهد بود جنگ دوم من فکر نمی کنم ما می خواهیم بگوییم "خوب اما این بی عملی بود ، بنابراین مهم نبود." من فکر می کنم بی عملی نوعی عمل است. و هر بار که گزینه ای پیش روی شما قرار می گیرد ، باید عواقب خود را تا آنجا که می توانید آنها را پیش بینی کنید ، از انجام هر کاری و پرهیز از انجام کاری ، متعادل کنید.

جواب (گیبس)

خوب ، من فکر می کنم که البته بی عملی نوعی عمل است ، اما مسئولیت همیشه باید بر عهده شخص مدافع مداخله باشد. زیرا بیایید در این مورد کاملاً واضح باشیم: مداخله یک عمل جنگی است. مداخله بشردوستانه صرف یک حسن تعبیر است. وقتی طرفدار مداخله بشردوستانه هستیم ، طرفدار جنگ هستیم. جنبش مداخله جنبشی برای جنگ است. و به نظر من کسانی که طرفدار جنگ هستند واقعاً هیچ اثری بر اثبات آنها ندارند. بار اثبات باید بر دوش کسانی باشد که طرفدار استفاده از خشونت هستند و در واقع استانداردها باید برای استفاده از خشونت بسیار بالا باشد. و من فکر می کنم می توانیم بفهمیم که در گذشته به میزان بسیار خارق العاده ای از آن استفاده شده است.

و یک مشکل اساسی که شما در مداخلات کوچک دارید - به عنوان مثال منطقه پرواز ممنوع در سال 1991 بر فراز عراق - این است که این موارد در دنیای واقعی اتفاق می افتد ، نه در دنیای وانمود. و در آن دنیای واقعی ، ایالات متحده خود را یک قدرت بزرگ می داند و همیشه سوال از اعتبار آمریکا وجود دارد. و اگر ایالات متحده اقدامات نیمی مانند منطقه پرواز ممنوع را انجام دهد ، همیشه فشارهای مختلفی از سوی جناح های مختلف در سیاست خارجی بر ایالات متحده وجود دارد تا تلاش حداكثرگرایانه تری انجام دهد و مسئله را یكباره حل كند. از این رو نیاز به یک جنگ دیگر با عراق در سال 2003 ، ایجاد یک فاجعه کامل وجود دارد. من خیلی ناراحت می شوم وقتی می شنوم مردم در حال بحث و گفتگو هستند: "بگذارید ما فقط یک مداخله محدود را انجام دهیم ، فقط در همین حد متوقف می شود" ، زیرا این کار معمولاً متوقف نمی شود. اثر باتلاق وجود دارد. قدم در باتلاق می گذارید و در باتلاق عمیق تر می شوید. و همیشه کسانی وجود دارند که مداخله عمیق و عمیق تری را مطرح می کنند.

یک نکته دیگر حدس می زنم: من می خواستم به این ادعا پاسخ دهم که ادعای مکرر آن است که جنگ های عراق و افغانستان در واقع مداخلات بشردوستانه نبوده اند. درست است که این تا حدی بود ، هر دو مداخله حداقل بخشی از منافع ملی سنتی ، سیاست واقعی و مواردی از این دست بود. اما اگر به سابقه نگاه کنید ، مشخصاً هر دو تا حدی بعنوان مداخلات بشردوستانه توجیه شدند ، هم توسط دولت بوش و هم بسیاری از دانشگاهیان. من جلوی خودم جلد ویرایشی را منتشر کرده ام که توسط انتشارات دانشگاه کالیفرنیا منتشر شده است و معتقدم 2005 است ماده ی اصلی: Arguments for Humanitarianism برای جنگ در عراق. "(4) کافی است در Google" سرچشمه های بشردوستانه برای جنگ در عراق "را جستجو کنید و این قسمت اصلی تصویر بود. فکر می کنم مداخله بشردوستانه عامل مهمی در استدلال های جنگ در عراق یا افغانستان نبود ، بازنویسی تاریخ است. آنها بسیار در هر دو جنگ بودند. و من می گویم نتایج بسیار بی اعتبار ایده مداخله بشردوستانه است.

سوال (مخاطب)

با تشکر ، بنابراین شما هر دو در مورد چند نمونه تاریخی صحبت کرده اید و من مایلم هر دو دیدگاه شما را در مورد وضعیت جاری در ونزوئلا بشنوم. و دولت ترامپ و برنامه ها و گزارش ها نشان داده اند که آنها ممکن است برنامه هایی برای استفاده از نیروی نظامی در آنجا داشته باشند و شما با توجه به هر دو دیدگاه مشترک خود چگونه ارزیابی می کنید.

جواب (چرتف)

بنابراین ، من فکر می کنم آنچه در ونزوئلا اتفاق می افتد اول از همه منظور من این است که بدیهی است که یک دیکتاتوری سیاسی وجود دارد. و همانطور که گفتم فکر نمی کنم مسائل رژیم سیاسی دلیلی برای مداخله نظامی باشد. در اینجا یک عنصر بشردوستانه نیز وجود دارد. مردم گرسنه هستند. اما من نمی دانم که در آن سطح از بحران انسانی هستیم که در موارد دیگر دیده ایم. بنابراین ، پاسخ کوتاه من این خواهد بود: فکر نمی کنم ما آستانه بحث واقعی در مورد مداخله بشردوستانه به معنای نظامی را داشته باشیم.

این بدان معنا نیست که روشهای غیر نظامی برای مداخله وجود ندارد ، فقط برای اینکه روشن شود ، بنابراین ما تصویر را دور می زنیم. هنگام مقابله با مداخله ، ابزارهای زیادی در جعبه ابزار وجود دارد. تحریم ها ، تحریم های اقتصادی وجود دارد. حتی استفاده بالقوه از ابزارهای سایبری به عنوان روشی برای تأثیرگذاری بر آنچه اتفاق می افتد وجود دارد. این احتمال وجود دارد که در برخی از موارد اقدام حقوقی ، به عنوان مثال دادگاه کیفری بین المللی یا موارد دیگر. بنابراین ، همه اینها باید بخشی از جعبه ابزار در نظر گرفته شود. اگر من به ونزوئلا نگاه می کردم ، با فرض اینکه به حد دخالت بشردوستانه رسیده باشد ، تأکید می کنم که نرسیده است ، شما باید در مواردی تعادل برقرار کنید: آیا بازی پایانی وجود دارد که ما ببینیم یا استراتژی موفقیت آمیز باشد؟ آیا توانایی دستیابی به آن را داریم؟ آیا پشتیبانی بین المللی داریم؟ من فکر می کنم همه کسانی که احتمالاً علیه آن مبارزه می کنند. این بدان معنا نیست که نمی تواند تغییر کند ، اما فکر نمی کنم ابعاد آن به جایی رسیده باشد که اقدام نظامی منطقی یا محتمل باشد.

جواب (گیبس)

خوب ، مهمترین چیزی که شما باید در مورد ونزوئلا بدانید این است که این یک اقتصاد صادرات متنوع روغن نیست و از سال 2014 به بعد قیمت نفت کاهش یافته است. مطمئناً من به شما می گویم که بسیاری از آنچه اکنون در جریان است تقصیر آن است. اقدامات مادورو و استبدادی که انجام می دهد ، همچنین سو mis مدیریت ، فساد و غیره. بیشتر آنچه با هر قرائت منطقی ، با هر قرائت آگاهانه در جریان بوده است ، به دلیل پایین بودن قیمت نفت است.

به نظر من یک مسئله بزرگتر ، یعنی نحوه تحریک بحرانهای بشردوستانه در اثر بحرانهای اقتصادی. بحثهای رواندا تقریباً هرگز درمورد این واقعیت بحث نمی کند که این نسل کشی - و من فکر می کنم واقعاً یک نسل کشی در مورد رواندا بود - نسل کشی توسط هوتوها علیه توتسی ها در بستر یک بحران اقتصادی بزرگ ناشی از فروپاشی قهوه صورت گرفت. قیمت. باز هم ، اقتصادی کاملاً متنوع و تقریباً منحصر به قهوه. قیمت قهوه سقوط می کند ، شما دچار یک بحران سیاسی می شوید. یوگسلاوی درست قبل از تجزیه و سقوط کشور به جهنم دچار یک بحران اقتصادی بزرگ شد. ما از هبوط به جهنم اطلاع داریم ، اکثر مردم از بحران اقتصادی اطلاع ندارند.

به دلایلی مردم اقتصاد را کسل کننده می دانند ، و از آنجا که کار خسته کننده ای است و دخالت نظامی هیجان انگیزتر به نظر می رسد ، فکر می کنیم راه حل اعزام به لشکر 82 هوابرد است. با توجه به اینکه شاید از نظر بشردوستانه برای حل بحران اقتصادی ساده تر و بسیار ارزان تر و آسان تر و بهتر بود ؛ تأکید بسیار سنگین بر ریاضت اقتصادی در سیستم اقتصادی بین المللی و تأثیرات بسیار مخرب سیاسی ریاضت اقتصادی در بسیاری از کشورها. زمینه تاریخی در اینجا لازم است: برای همه ارجاعات مکرر و تکراری به رایش سوم و به جنگ جهانی دوم ، که ما بارها و بارها و بارها و بارها می شنویم ، مردم اغلب فراموش می کنند که یکی از چیزهایی که آدولف هیتلر را برای ما به ارمغان آورد ، بزرگ بود افسردگی. هرگونه مطالعه منطقی از تاریخ ویمار آلمان این است که بدون رکود ، مطمئناً قدرت ظهور نازیسم را پیدا نمی کردید. بنابراین ، من فکر می کنم پرداختن بیشتر به مسائل اقتصادی در مورد ونزوئلا - حتی اگر ایالات متحده بخواهد مادورو را به هر طریقی سرنگون کند و شخص دیگری را جایگزین کند ، شخص دیگری هنوز باید با مسئله نفت پایین مقابله کند قیمت ها و اثرات مخرب بر اقتصاد ، که با مداخله بشردوستانه ، بدون اینکه ما آن را چنین بخوانیم یا چیز دیگری ، بدون مشکل باقی بمانند.

من حدس می زنم نکته دیگری در مورد ایالات متحده و ونزوئلا این باشد که سازمان ملل نماینده ای را به آنجا فرستاده و تحریم های ایالات متحده را محکوم کرد زیرا بحران انسانی را به شدت تشدید می کند. بنابراین ، مداخله ای که ایالات متحده انجام داده است - اقتصادی در این مرحله بیشتر از اینکه نظامی باشد - اوضاع را بدتر می کند و این واضح است که باید متوقف شود. اگر ما می خواهیم به مردم ونزوئلا کمک کنیم ، مطمئنا ایالات متحده نمی خواهد این وضعیت را بدتر کند.

 

دیوید نی گیبز استاد تاریخ، دانشگاه آریزونا است و به طور گسترده ای در روابط بین المللی افغانستان، جمهوری دموکراتیک کنگو و یوگسلاوی سابق منتشر شده است. او در حال حاضر سومین کتاب خود را به چاپ رسانده است، در حال افزایش محافظه کارانه ایالات متحده در طول 1970s.

(1) گیلبرت برنهام ، و همکاران ، "مرگ و میر پس از حمله سال 2003 به عراق: یک نمونه بررسی خوشه ای تحلیل مقطعی" نیشتر 368، شماره 9545، 2006. توجه داشته باشید که نیشتربهترین برآورد مرگ و میر بیش از حد در اثر حمله در واقع بالاتر از آنچه در بالا ذکر کردم است. رقم درست 654,965،560,000 است ، به جای XNUMX،XNUMX که من ارائه دادم.

(2) لیندا جی بیلمز و جوزف ای استیگلیتز ، جنگ سه تریلیون دلاری: هزینه واقعی جنگ عراق. نیویورک: نورتون ، 2008.

(3) مایکل چرتوف و مایکل وی. هیدن ، "پس از حذف قذافی چه اتفاقی می افتد؟" واشنگتن پست، آوریل 21، 2011.

(4) توماس کوشمن، ویراستار ماده ی اصلی: Arguments for Humanitarianism برای جنگ در عراق. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، 2005.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی