توسط دیوید سوانسون
یک مطالعه علمی نشان داده است که مردم ایالات متحده بر این باورند که هر زمان که دولت ایالات متحده پیشنهاد جنگ می دهد، قبلاً همه احتمالات دیگر را به پایان رسانده است. هنگامی که از یک گروه نمونه پرسیده شد که آیا از یک جنگ خاص حمایت می کنید یا خیر، و از گروه دوم پرسیده شد که آیا از آن جنگ خاص حمایت می کنند یا خیر، و از گروه سوم پرسیده شد که آیا از آن جنگ حمایت می کنند، حتی اگر وجود داشته باشد. جایگزین های خوب، دو گروه اول همان سطح حمایت را ثبت کردند، در حالی که حمایت از جنگ در گروه سوم به طور قابل توجهی کاهش یافت. این باعث شد که محققان به این نتیجه برسند که اگر جایگزینها ذکر نشود، مردم تصور نمیکنند که وجود دارند - بلکه افراد تصور میکنند قبلاً امتحان شدهاند.
البته شواهد گسترده ای نشان می دهد که دولت ایالات متحده، در میان دیگران، اغلب از جنگ به عنوان اولین، دومین یا سومین راه حل استفاده می کند، نه آخرین چاره. کنگره مشغول خرابکاری دیپلماسی با ایران است، در حالی که جیمز استرلینگ در اسکندریه به دلیل افشای یک طرح سیا برای ایجاد زمینه های فرضی برای جنگ با ایران محاکمه می شود. دیک چنی، معاون رئیس جمهور وقت، یک بار در مورد این موضوع فکر کرد که نیروهای آمریکایی به سمت سربازان آمریکایی که لباس ایرانی بر تن دارند شلیک کنند. دقایقی قبل از کنفرانس مطبوعاتی کاخ سفید که در آن جورج بوش، رئیس جمهور وقت و تونی بلر، نخست وزیر وقت، مدعی شدند که در تلاش برای جلوگیری از جنگ در عراق هستند، بوش به بلر پیشنهاد داده بود که هواپیماها را با رنگ های سازمان ملل رنگ آمیزی کنند و آنها را در ارتفاع پایین پرواز کنند. تا به آنها شلیک شود. حسین حاضر بود با 1 میلیارد دلار برود. طالبان مایل بودند بن لادن را در کشور ثالث محاکمه کنند. قذافی واقعاً تهدید به کشتار نکرد، اما لیبی اکنون شاهد کشتار است. داستانهای حملات تسلیحات شیمیایی توسط سوریه، تهاجم روسیه به اوکراین، و غیره، که وقتی جنگ شروع نمیشود محو میشوند - اینها تلاشهایی برای اجتناب از جنگ، برای جلوگیری از جنگ به عنوان آخرین راه حل نیست. اینها همان چیزی است که آیزنهاور هشدار داد که اتفاق خواهد افتاد، و آن چیزی است که قبلاً دیده بود، زمانی که منافع مالی عظیمی پشت نیاز به جنگهای بیشتر جمع شده باشد.
اما سعی کنید به مردم ایالات متحده بگویید. را مجله حل اختلافات به تازگی مقاله ای با عنوان «هنجارها، جایگزین های دیپلماتیک و روانشناسی اجتماعی حمایت از جنگ» توسط آرون ام. هافمن، کریستوفر آر. اگنیو، لورا ای. واندردریفت و رابرت کولزیک منتشر کرده است. نویسندگان عوامل مختلفی را در حمایت عمومی یا مخالفت با جنگها مورد بحث قرار میدهند، از جمله جایگاه برجستهای که مسئله «موفقیت» دارد - که امروزه عموماً بر این باورند که مهمتر از شمارش بدن است (به معنی شمارش بدن در ایالات متحده، شمارش اجسام خارجی بسیار بزرگتر حتی هرگز در هر مطالعه ای که در مورد آن شنیده ام در نظر گرفته شده است). «موفقیت» به دلیل نداشتن تعریف سخت، عاملی عجیب و غریب است و به این دلیل که با هر تعریفی، ارتش ایالات متحده تنها زمانی که از تخریب چیزها فراتر میرود و به تلاش برای اشغال، کنترل و استثمار طولانیمدت میپردازد، موفقیتی کسب نمیکند. ببخشید ترویج دموکراسی.
تحقیقات خود نویسندگان نشان میدهد که حتی زمانی که «موفقیت» محتمل باشد، حتی افراد سردرگم که این عقیده را دارند، گزینههای دیپلماتیک را ترجیح میدهند (مگر اینکه، البته، اعضای کنگره ایالات متحده باشند). مقاله ژورنال چند نمونه اخیر فراتر از تحقیقات جدید را برای حمایت از ایده خود ارائه می دهد: «برای مثال، در سال های 2002 تا 2003، 60 درصد آمریکایی ها معتقد بودند که پیروزی نظامی ایالات متحده در عراق محتمل است (سی ان ان / نظرسنجی تایم، 13 تا 14 نوامبر ، 2002). با این وجود، 63 درصد از مردم گفتند که راه حل دیپلماتیک بحران را به راه حل نظامی ترجیح می دهند (نظرسنجی سی بی اس نیوز، 4 تا 6 ژانویه 2003).
اما اگر کسی به جایگزین های غیرخشونت آمیز اشاره نکند، مردم به آنها بی علاقه نیستند یا آنها را نادیده می گیرند یا با آنها مخالف نیستند. خیر، تعداد زیادی از مردم واقعاً معتقدند که همه راه حل های دیپلماتیک قبلاً تلاش شده است. چه واقعیت خارق العاده ای! البته، با توجه به اینکه حامیان جنگ معمولاً ادعا می کنند جنگ را به عنوان آخرین راه حل دنبال می کنند و به نام صلح با اکراه به جنگ می پردازند، چندان تکان دهنده نیست. اما اگر در دنیای واقعی زندگی می کنید که در آن وزارت امور خارجه به یک کارآموز کوچک بدون مزد برای استاد پنتاگون تبدیل شده است، این یک باور دیوانه کننده است. دیپلماسی با برخی کشورها، مانند ایران، در دورههایی که عموم مردم آمریکا ظاهراً فکر میکردند که به طور کامل دنبال میشود، عملاً ممنوع بوده است. و آزمودن همه راهحلهای غیرخشونتآمیز چه معنایی در دنیا دارد؟ آیا یک نفر نمی تواند همیشه به دیگری فکر کند؟ یا دوباره همون رو امتحان کنم؟ تا زمانی که یک وضعیت اضطراری پیشرو مانند تهدید خیالی برای بنغازی بتواند ضرب الاجل تعیین کند، عجله دیوانه وار به سمت جنگ با هیچ چیز منطقی غیرقابل توجیه است.
نقشی که محققان به این باور نسبت میدهند که دیپلماسی قبلاً آزمایش شده است، میتواند با این باور نیز بازی کند که دیپلماسی با هیولاهای غیرعقلانی زیربشری مانند ________ (پر کردن دولت یا ساکنان یک ملت یا منطقه هدف) غیرممکن است. تفاوتی که با اطلاع دادن به کسی مبنی بر وجود گزینههای جایگزین ایجاد میشود، تبدیل هیولاها به افراد توانا برای تکلم را در بر میگیرد.
همین تحول ممکن است با افشای این که، برای مثال، افرادی که متهم به ساخت تسلیحات هستهای هستند، در واقع این کار را انجام نمیدهند. نویسندگان خاطرنشان میکنند که: «به نظر میرسد حمایت متوسط از استفاده از زور توسط ارتش ایالات متحده علیه ایران بین سالهای 2003 و 2012 نسبت به اطلاعات مربوط به کیفیت روشهای اقدام جایگزین موجود حساس باشد. اگرچه در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش (2001-2009) اکثریت آمریکایی ها هرگز از استفاده از زور حمایت نکردند، اما قابل توجه است که کاهش قابل توجهی در حمایت از اقدام نظامی علیه ایران در سال 2007 رخ داد. در آن زمان، دولت بوش به عنوان متعهد به جنگ با ایران و پیگیری اقدامات دیپلماتیک نیمه دل تلقی می شد. مقاله سیمور ام. هرش در نیویورکر (2006) گزارشی مبنی بر اینکه دولت در حال طراحی کمپین بمباران هوایی سایتهای هستهای مشکوک در ایران است، به تأیید این معنا کمک کرد. با این حال، انتشار برآورد اطلاعات ملی (NIE) در سال 2007، که به این نتیجه رسید که ایران برنامه تسلیحات هستهای خود را در سال 2003 به دلیل فشارهای بینالمللی متوقف کرده است، استدلال جنگ را تضعیف کرد. همانطور که یکی از دستیاران معاون رئیس جمهور دیک چنی گفت وال استریت ژورنالنویسندگان NIE «می دانستند که چگونه فرش را از زیر ما بیرون بکشند».
اما به نظر میرسد درسی که هرگز آموختهایم این نیست که دولت خواهان جنگ است و برای بدست آوردن آن دروغ خواهد گفت. «در حالی که حمایت عمومی از عملیات نظامی علیه ایران در دوره دولت بوش کاهش یافت، به طور کلی در دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما (2009-2012) افزایش یافت. اوباما نسبت به سلف خود نسبت به توانایی دیپلماسی در ترغیب ایران به دست کشیدن از دستیابی به تسلیحات هسته ای خوشبین تر به قدرت رسید. [توجه میکنید که حتی این محققان بهرغم گنجاندن NIE فوق در مقاله، صرفاً تصور میکنند که چنین پیگیریهایی در جریان بوده است.] برای مثال، اوباما در را به روی گفتوگوهای مستقیم با ایران بر سر برنامه هستهایاش «بدون پیششرط» باز کرد. جرج بوش رد کرد. با این وجود، به نظر میرسد ناکارآمدی دیپلماسی در دوره اول اوباما با پذیرش تدریجی این موضوع مرتبط است که اقدام نظامی ممکن است آخرین گزینه عملی باشد که میتواند ایران را وادار به تغییر مسیر کند. به تعبیر مایکل هیدن، مدیر سابق سیا، اقدام نظامی علیه ایران یک گزینه جذاب به طور فزاینده ای است، زیرا «مهم نیست ایالات متحده از نظر دیپلماتیک چه کاری انجام دهد، تهران به برنامه هسته ای مشکوک خود ادامه می دهد».هاآرتص، 25 جولای 2010).
حال چگونه میتوان کاری را پیش برد که یک دولت خارجی به اشتباه به آن مشکوک است یا وانمود میکند که در حال انجام آن است؟ این هرگز روشن نشده است. نکته این است که اگر بوش وار اعلام کنید که فایده ای برای دیپلماسی ندارید، مردم با ابتکار جنگ شما مخالفت خواهند کرد. از سوی دیگر، اگر شما مدعی باشید که اوباما مانند، دیپلماسی را دنبال می کنید، اما همچنان مانند اوباما، در ترویج دروغ ها در مورد آنچه کشور مورد نظر در سر دارد، اصرار دارید، ظاهراً مردم احساس خواهند کرد که می توانند از کشتار جمعی حمایت کنند. وجدان پاک
به نظر می رسد درسی برای مخالفان جنگ این باشد: به گزینه های جایگزین اشاره کنید. 86 ایده خوبی که برای مقابله با داعش دارید را نام ببرید. چکش به آنچه باید انجام شود. و برخی از مردم، گرچه عموماً جنگ را می پذیرند، اما از تأیید آنها خودداری می کنند.
*از پاتریک هیلر برای اطلاع رسانی در مورد این مقاله تشکر می کنم.