توسط کلیف کانر، علم برای مردم، آوریل 12، 2023
عبارت "دولت امنیت ملی" به عنوان راهی برای توصیف واقعیت سیاسی امروز ایالات متحده به طور فزاینده ای آشنا شده است. دلالت بر این دارد که نیاز به نگه داشتن خطرناک راز دانش به یک کارکرد اساسی قدرت حاکم تبدیل شده است. خود کلمات ممکن است انتزاعی مبهم به نظر برسند، اما چارچوبهای نهادی، ایدئولوژیکی و قانونی که نشان میدهند به شدت بر زندگی هر فرد روی کره زمین تأثیر میگذارد. در همین حال، تلاش برای حفظ اسرار دولتی از عموم همراه با تجاوز سیستماتیک به حریم خصوصی افراد برای جلوگیری از حفظ اسرار شهروندان از دولت همراه شده است.
ما نمیتوانیم شرایط سیاسی کنونی خود را بدون دانستن منشأ و توسعه دستگاه مخفی کاری ایالات متحده درک کنیم. این - در بیشتر موارد - یک فصل ویرایش شده در کتاب های تاریخ آمریکا بوده است، نقصی که مورخ الکس ولرشتاین با شجاعت و توانمندی در صدد رفع آن برآمده است. داده های محدود: تاریخچه رازداری هسته ای در ایالات متحده.
تخصص دانشگاهی ولرشتاین تاریخ علم است. این مناسب است زیرا دانش خطرناک تولید شده توسط فیزیکدانان هسته ای در پروژه منهتن در طول جنگ جهانی دوم باید مخفیانه تر از هر دانش قبلی مورد توجه قرار می گرفت.1
چگونه عموم مردم آمریکا اجازه داده اند که مخفی کاری نهادینه شده تا این اندازه هیولاگونه رشد کند؟ گام در یک زمان، و اولین گام برای جلوگیری از تولید سلاح هسته ای آلمان نازی ضروری بود. این «محرمانهای علمی و کلیکنندهای بود که بمب اتمی به نظر میخواست خواستار شود» بود که تاریخ اولیه دولت مدرن امنیت ملی را اساساً به تاریخچهای از رازداری فیزیک هستهای تبدیل میکند (ص. 3).
عبارت «دادههای محدود» اصطلاح اصلی اسرار هستهای بود. آنها باید آنقدر کاملاً مخفی نگه داشته می شدند که حتی وجود آنها نیز قرار نبود به رسمیت شناخته شود، که به این معنی است که تعبیری مانند "داده های محدود" برای استتار محتوای آنها ضروری است.
رابطه علم و جامعه که این تاریخ آشکار می کند رابطه ای متقابل و تقویت کننده متقابل است. علاوه بر اینکه نشان میدهد علم مخفی چگونه بر نظم اجتماعی تأثیر گذاشته است، همچنین نشان میدهد که چگونه دولت امنیت ملی در هشتاد سال گذشته توسعه علم در ایالات متحده را شکل داده است. این یک توسعه سالم نبوده است. این امر منجر به تبعیت علم آمریکایی در برابر یک حرکت سیری ناپذیر برای تسلط نظامی بر جهان شده است.
چگونه می توان تاریخچه محرمانه ای را نوشت؟
اگر رازهایی وجود دارد که باید نگه داشته شوند، چه کسی مجاز است "در آنها" حضور داشته باشد؟ الکس ولرشتاین مطمئناً اینطور نبود. این ممکن است مانند یک پارادوکس به نظر برسد که از همان ابتدا تحقیقات او را غرق کند. آیا مورخی که از دیدن اسرار موضوع تحقیق آنها منع شده است می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد؟
ولرشتاین «محدودیتهای ذاتی در تلاش برای نوشتن تاریخ با اسناد آرشیوی اغلب به شدت ویرایش شده» را تصدیق میکند. با این وجود، او «هیچ وقت به دنبال تاییدیه امنیتی رسمی نبوده و نمیخواهد». او اضافه می کند که داشتن مجوز در بهترین حالت ارزش محدودی دارد و به دولت حق سانسور بر آنچه منتشر می شود را می دهد. "اگر نمی توانم آنچه را که می دانم به کسی بگویم، دانستن آن چه فایده ای دارد؟" (ص 9). در واقع، با حجم عظیمی از اطلاعات طبقه بندی نشده در دسترس، همانطور که منبع بسیار گسترده در کتاب خود اشاره می کند، ولرستین موفق به ارائه گزارشی قابل تحسین کامل و جامع از منشاء رازداری هسته ای می شود.
سه دوره تاریخ رازداری هسته ای
برای توضیح اینکه چگونه از ایالات متحده که در آن هیچ دستگاه رسمی رازداری وجود نداشت - هیچ دستهای از دانش "محرمانه"، "محرمانه" یا "فوق سری" از نظر قانونی محافظت شده بود - به وضعیت فراگیر امنیت ملی امروز رسیدیم، ولرشتاین سه دوره را تعریف می کند. اولین مورد از پروژه منهتن در طول جنگ جهانی دوم تا ظهور جنگ سرد بود. دوم از طریق جنگ سرد بالا تا اواسط دهه 1960 ادامه یافت. و سومی از جنگ ویتنام تا امروز بود.
دوره اول با عدم قطعیت، مجادله و آزمایش مشخص شد. اگرچه بحث ها در آن زمان غالباً ظریف و پیچیده بود، مبارزه بر سر رازداری از آن زمان به بعد تقریباً می تواند دوقطبی تلقی شود، با دو دیدگاه متضاد به شرح زیر
دیدگاه "ایده آلیستی" ("عزیز برای دانشمندان") که کار علمی مستلزم مطالعه عینی ماهیت و انتشار اطلاعات بدون محدودیت است و دیدگاه "نظامی یا ملی گرایانه" که معتقد بود جنگ های آینده اجتناب ناپذیر است و وظیفه ایالات متحده برای حفظ قوی ترین موقعیت نظامی (ص 85).
هشدار اسپویلر: سیاستهای «نظامی یا ملیگرایانه» در نهایت پیروز شدند، و این تاریخچه دولت امنیت ملی به طور خلاصه است.
قبل از جنگ جهانی دوم، مفهوم پنهان کاری علمی تحمیلی توسط دولت، هم برای دانشمندان و هم برای عموم مردم بسیار سخت بود. دانشمندان می ترسیدند که علاوه بر ممانعت از پیشرفت تحقیقاتشان، چشم انداز دولتی بر علم، رای دهندگانی از نظر علمی ناآگاه و گفتمان عمومی تحت سلطه حدس و گمان، نگرانی و وحشت ایجاد کند. با این حال، هنجارهای سنتی باز بودن و همکاری علمی، با ترس شدید از بمب هسته ای نازی ها غلبه کردند.
شکست قدرتهای محور در سال 1945 باعث تغییر سیاست در مورد دشمن اصلی که قرار بود اسرار هستهای از او مخفی شود، شد. به جای آلمان، دشمن از آن پس متحد سابق، اتحاد جماهیر شوروی خواهد بود. این امر پارانویای تودهای ضدکمونیستی جنگ سرد را ایجاد کرد و نتیجه آن تحمیل یک سیستم گسترده پنهان کاری نهادینه شده بر روی عمل علم در ایالات متحده بود.
امروزه، ولرشتین مشاهده میکند، «بیش از هفت دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم، و حدود سه دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی،» متوجه میشویم که «سلاحهای هستهای، محرمانه بودن هستهای و ترسهای هستهای هر ظاهری دائمی بودن را نشان میدهند. بخشی از دنیای کنونی ما، به حدی که برای اکثر آنها تصور غیرممکن است» (ص 3). ولی چگونه آیا این اتفاق افتاد؟ سه دوره فوق چارچوب داستان را فراهم می کند.
هدف اصلی دستگاه مخفی کاری امروزی پنهان کردن اندازه و دامنه «جنگهای همیشگی» ایالات متحده و جنایات علیه بشریت است.
در دوره اول، نیاز به رازداری هستهای «در ابتدا توسط دانشمندانی تبلیغ شد که مخفیکاری را به نفع منافع خود میدانستند». تلاشهای اولیه خودسانسوری «بهطور شگفتآوری به سرعت به یک سیستم کنترل دولتی بر انتشارات علمی تبدیل شد، و از آنجا به کنترل دولت بر تقریباً تمام اطلاعات مربوط به تحقیقات اتمی. این یک مورد کلاسیک از ساده لوحی سیاسی و پیامدهای پیش بینی نشده بود. هنگامی که فیزیکدانان هسته ای فراخوان خود را برای حفظ محرمانگی آغاز کردند، فکر کردند که این امر موقتی است و توسط آنها کنترل می شود. اشتباه کردند» (ص 15).
ذهنیت نظامی تروگلودیت فرض میکرد که میتوان به سادگی با قرار دادن تمام اطلاعات هستهای مستند و تهدید به مجازاتهای سخت برای هر کسی که جرأت افشای آن را داشته باشد، به امنیت رسید، اما ناکافی بودن این رویکرد به سرعت آشکار شد. مهمتر از همه، «راز» اساسی چگونگی ساخت بمب اتمی مربوط به اصول اولیه فیزیک نظری بود که یا قبلاً در سطح جهانی شناخته شده بودند یا به راحتی قابل کشف بودند.
آنجا بود یک بخش مهم از اطلاعات ناشناخته - یک "راز" واقعی - قبل از سال 1945: آیا آزادسازی انفجاری فرضی انرژی توسط شکافت هستهای واقعاً میتواند در عمل عملی شود یا خیر. آزمایش اتمی ترینیتی در 16 ژوئیه 1945 در لوس آلاموس، نیومکزیکو، این راز را به جهانیان فاش کرد و سه هفته بعد با محو شدن هیروشیما و ناکازاکی، هر گونه شک و تردیدی از بین رفت. هنگامی که این سوال حل شد، سناریوی کابوس تحقق یافت: هر کشوری روی زمین میتواند در اصل بمب اتمی بسازد که قادر باشد هر شهر روی زمین را با یک ضربه ویران کند.
اما در اصل مانند واقعیت نبود. داشتن راز چگونگی ساخت بمب اتمی کافی نبود. برای ساختن واقعی یک بمب فیزیکی به اورانیوم خام و ابزارهای صنعتی برای خالص سازی بسیاری از تن از آن به مواد قابل شکافت نیاز است. بر این اساس، یک خط فکری معتقد بود که کلید امنیت هسته ای مخفی نگه داشتن دانش نیست، بلکه به دست آوردن و حفظ کنترل فیزیکی بر منابع اورانیوم در سراسر جهان است. نه آن استراتژی مادی و نه تلاشهای ناگوار برای سرکوب گسترش دانش علمی به حفظ انحصار هستهای ایالات متحده برای مدت طولانی کمک نکرد.
این انحصار تنها چهار سال ادامه داشت، تا اوت 1949، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی اولین بمب اتمی خود را منفجر کرد. نظامیان و متحدان آنها در کنگره جاسوسان را - از همه غم انگیزتر و بدنام ترین آنها، جولیوس و اتل روزنبرگ - به خاطر دزدیدن راز و دادن آن به اتحاد جماهیر شوروی سرزنش کردند. اگرچه این یک روایت نادرست بود، اما متأسفانه در گفتوگوی ملی به تسلط دست یافت و راه را برای رشد بیوقفه دولت امنیت ملی هموار کرد.2
در دوره دوم، روایت به طور کامل به سمت جنگجویان سرد تغییر کرد، زیرا مردم آمریکا تسلیم وسواسهای مک کارتییسم قرمزها در زیر تخت شدند. با تبدیل بحث از شکافت به همجوشی، مخاطرات چندین صد برابر افزایش یافت. از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی قادر به تولید بمب های هسته ای بود، این موضوع مطرح شد که آیا ایالات متحده باید به دنبال جستجوی علمی برای یک "ابر بمب" - به معنای بمب گرما هسته ای یا هیدروژنی باشد یا خیر. اکثر فیزیکدانان هسته ای، با رهبری جی رابرت اوپنهایمر، به شدت با این ایده مخالفت کردند و استدلال کردند که بمب گرما هسته ای به عنوان یک سلاح جنگی بی فایده است و فقط می تواند اهداف نسل کشی را انجام دهد.
با این حال، دوباره استدلال جنگافروزترین مشاوران علم، از جمله ادوارد تلر و ارنست او. لارنس، غالب شد و رئیس جمهور ترومن دستور داد تحقیقات در مورد ابر بمبها ادامه یابد. متاسفانه از نظر علمی موفقیت آمیز بود. در نوامبر 1952، ایالات متحده یک انفجار همجوشی هفتصد برابر قوی تر از انفجاری که هیروشیما را ویران کرد، تولید کرد، و در نوامبر 1955 اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که می تواند به همان اندازه پاسخ دهد. مسابقه تسلیحات هسته ای در جریان بود.
سومین دوره این تاریخ در دهه 1960 آغاز شد، به ویژه به دلیل بیداری گسترده مردم نسبت به سوء استفاده و سوء استفاده از دانش طبقه بندی شده در طول جنگ ایالات متحده در جنوب شرقی آسیا. این دوره ای از فشارهای عمومی علیه نهادهای مخفیانه بود. برخی از پیروزی های جزئی، از جمله انتشار La پنتاگون و تصویب قانون آزادی اطلاعات.
با این حال، این امتیازات نتوانست منتقدان رازداری دولتی را راضی کند و منجر به "شکل جدیدی از رویه ضد رازداری" شد که در آن منتقدان عمداً اطلاعات بسیار طبقه بندی شده را به عنوان "شکلی از اقدام سیاسی" منتشر کردند و از ضمانت های متمم اول متمم استفاده کردند. در مورد آزادی مطبوعات "به عنوان یک سلاح قوی علیه نهادهای رازداری قانونی" (ص. 336-337).
فعالان شجاع ضد رازداری پیروزی های جزئی به دست آوردند، اما در درازمدت دولت امنیت ملی فراگیرتر و غیرقابل پاسخگویی تر از همیشه شد. همانطور که ولرشتاین ابراز تاسف می کند، «سوالات عمیقی در مورد مشروعیت ادعاهای دولت برای کنترل اطلاعات به نام امنیت ملی وجود دارد. . . . و با این حال، رازداری پابرجاست» (ص 399).
فراتر از ولرشتاین
اگرچه تاریخ تولد دولت امنیت ملی توسط ولرشتین کامل، جامع و با وجدان است، اما متأسفانه در شرح چگونگی رسیدن ما به معضل کنونی کوتاه آمده است. ولرشتاین می نویسد که پس از مشاهده این که دولت اوباما، «به ناامیدی بسیاری از حامیانش»، «یکی از دعواترین دولت ها در مورد پیگرد قانونی افشاگران و افشاگران بوده است. این نکته» (ص 394).
حرکت فراتر از آن نقطه او را فراتر از آنچه که در حال حاضر در گفتمان عمومی رایج قابل قبول است، می برد. بررسی حاضر قبلاً با محکوم کردن تلاش سیری ناپذیر ایالات متحده برای تسلط نظامی بر جهان وارد این قلمرو بیگانه شده است. برای پیشبرد تحقیقات بیشتر، نیاز به تجزیه و تحلیل عمیق جنبههایی از رازداری رسمی است که ولرشتین تنها به صورت گذرا به آن اشاره میکند، یعنی افشاگریهای ادوارد اسنودن در مورد آژانس امنیت ملی (NSA)، و بالاتر از همه، ویکیلیکس و پرونده جولیان آسانژ.
کلمات در مقابل اعمال
بزرگترین قدم فراتر از ولرشتین در تاریخ اسرار رسمی مستلزم شناخت تفاوت عمیق بین «محرمانه بودن کلام» و «محرمانه بودن عمل» است. ولرشتاین با تمرکز بر اسناد طبقه بندی شده، به کلام مکتوب امتیاز می دهد و از بسیاری از واقعیت های هیولایی دولت دانای کل امنیت ملی که در پشت پرده رازداری دولتی شکوفا شده است، غفلت می کند.
مخالفت عمومی علیه رازداری رسمی که ولرشتین توصیف می کند، نبرد یک طرفه کلمات در برابر اعمال بوده است. هر بار که افشاگری در مورد نقض گسترده اعتماد عمومی رخ داده است - از برنامه COINTELPRO FBI تا افشاگری اسنودن از NSA - آژانسهای مجرم گزارشی را به مردم ارائه کردهاند. MEA culpa و بلافاصله به تجارت مخفی پلید خود بازگشتند.
در همین حال، "محرمانه بودن عمل" دولت امنیت ملی با مصونیت مجازی ادامه یافته است. جنگ هوایی ایالات متحده علیه لائوس از سال 1964 تا 1973 - که در آن دو و نیم میلیون تن مواد منفجره بر روی یک کشور کوچک و فقیر ریخته شد - "جنگ مخفی" و "بزرگترین اقدام مخفی در تاریخ آمریکا" نامیده شد، زیرا توسط نیروی هوایی ایالات متحده انجام نشد، بلکه توسط سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) انجام شد.3 این اولین قدم بزرگ بود نظامی کردن اطلاعاتکه اکنون به طور معمول عملیات شبه نظامی مخفی و حملات پهپادی را در بسیاری از نقاط جهان انجام می دهد.
ایالات متحده اهداف غیرنظامی را بمباران کرده است. حملاتی را انجام داد که در آن کودکان دستبند زده شدند و به سرشان شلیک کردند، سپس برای پنهان کردن عمل، حمله هوایی را فراخواندند. غیرنظامیان و خبرنگاران را تیرباران کردند. واحدهای "سیاه" نیروهای ویژه را برای دستگیری و کشتار غیرقانونی مستقر کردند.
به طور کلی، هدف اصلی دستگاه رازداری امروزی پنهان کردن اندازه و دامنه «جنگهای همیشگی» ایالات متحده و جنایات علیه بشریت است. بر اساس نیویورک تایمز در اکتبر 2017، بیش از 240,000 سرباز آمریکایی در حداقل 172 کشور و منطقه در سراسر جهان مستقر بودند. بسیاری از فعالیت های آنها، از جمله جنگ، به طور رسمی مخفی بود. نیروهای آمریکایی نه تنها در افغانستان، عراق، یمن و سوریه، بلکه در نیجر، سومالی، اردن، تایلند و جاهای دیگر «به طور فعال درگیر» بودند. 37,813 سرباز دیگر در مأموریتهای محرمانه در مکانهایی که صرفاً بهعنوان «ناشناس» فهرست شدهاند، خدمت میکنند. پنتاگون توضیح بیشتری ارائه نکرد.»4
اگر نهادهای محرمانه دولتی در آغاز قرن بیست و یکم در حالت تدافعی قرار داشتند، حملات 9 سپتامبر تمام مهمات مورد نیاز را در اختیار آنها قرار داد تا منتقدان خود را پس بزنند و دولت امنیت ملی را به طور فزاینده ای مخفی و کمتر پاسخگو کنند. از سال 11 سیستمی از دادگاههای نظارت مخفی موسوم به دادگاههای FISA (قانون نظارت اطلاعات خارجی) وجود داشت و بر اساس یک قانون مخفی فعالیت میکرد. اما پس از 1978 سپتامبر، قدرت و دامنه دادگاههای FISA افزایش یافت. نمایی. یک روزنامه نگار تحقیقی آنها را اینگونه توصیف کرد که "بی سر و صدا تقریباً به یک دادگاه عالی موازی تبدیل شده اند."5
اگرچه NSA، CIA و بقیه جامعه اطلاعاتی راههایی برای ادامه اعمال افتضاح خود پیدا میکنند، علیرغم افشای مکرر کلماتی که سعی میکنند پنهان کنند، اما این بدان معنا نیست که افشاگریها - چه از طریق افشای اطلاعات، چه توسط افشاگر یا از طریق حذف طبقهبندی - بدون عواقب آنها یک تأثیر سیاسی انباشته دارند که سیاستگذاران تشکیلات به شدت مایل به سرکوب آن هستند. ادامه مبارزه مهم است.
ویکی لیکس و جولیان آسانژ
ولرشتاین در مورد «نوع جدیدی از فعالان» می نویسد. . . که مخفی کاری دولتی را شیطانی می دانست که باید به چالش کشیده شود و ریشه کن شود، اما به سختی قوی ترین و مؤثرترین مظهر آن پدیده را نام می برد: ویکی لیکس. ویکی لیکس در سال 2006 تأسیس شد و در سال 2010 بیش از 75 هزار پیام نظامی و دیپلماتیک محرمانه را در مورد جنگ ایالات متحده در افغانستان و تقریباً چهارصد هزار مورد دیگر در مورد جنگ ایالات متحده در عراق منتشر کرد.
افشای بی شمار جنایات علیه بشریت در آن جنگ ها توسط ویکی لیکس، دراماتیک و ویرانگر بود. اسناد دیپلماتیک فاش شده حاوی دو میلیارد کلمه بود که به صورت چاپی به حدود 30 هزار جلد می رسید.6 از آنها فهمیدیم که «ایالات متحده اهداف غیرنظامی را بمباران کرده است. حملاتی را انجام داد که در آن کودکان دستبند زده شدند و به سرشان شلیک کردند، سپس برای پنهان کردن عمل، حمله هوایی را فراخواندند. غیرنظامیان و خبرنگاران را تیرباران کردند. واحدهای «سیاه» نیروهای ویژه را برای دستگیری و کشتار غیرقانونی مستقر کرد، و به طرز افسردهکنندهای، خیلی بیشتر.7
پنتاگون، سیا، آژانس امنیت ملی و وزارت خارجه ایالات متحده از اثربخشی ویکی لیکس در افشای جنایات جنگی خود برای جهانیان شوکه و وحشت زده شدند. جای تعجب نیست که آنها شدیداً می خواهند بنیانگذار ویکی لیکس، جولیان آسانژ را به صلیب بکشند، به عنوان نمونه ای ترسناک برای ترساندن هر کسی که ممکن است بخواهد از او تقلید کند. دولت اوباما به دلیل ترس از ایجاد یک سابقه خطرناک، اتهامات جنایی علیه آسانژ تنظیم نکرد، اما دولت ترامپ او را بر اساس قانون جاسوسی به جرائمی متهم کرد که شامل 175 سال زندان است.
زمانی که بایدن در ژانویه 2021 به قدرت رسید، بسیاری از مدافعان متمم اول متمم تصور می کردند که او از اوباما پیروی می کند و اتهامات وارده علیه آسانژ را رد می کند، اما او این کار را نکرد. در اکتبر 2021، ائتلافی متشکل از بیست و پنج گروه آزادی مطبوعات، آزادیهای مدنی و حقوق بشر نامهای به مریک گارلند، دادستان کل ارسال کرد و از وزارت دادگستری خواست که تلاشهای خود برای پیگرد قانونی آسانژ را متوقف کند. آنها اعلام کردند که پرونده جنایی علیه او "یک تهدید جدی برای آزادی مطبوعات در ایالات متحده و خارج از کشور است."8
اصل مهمی که در خطر است این است جرم انگاری انتشار اسرار دولتی با وجود مطبوعات آزاد ناسازگار است. آنچه آسانژ به آن متهم می شود از نظر قانونی با اقداماتی که در آن انجام می شود قابل تشخیص نیست نیویورک تایمزاز واشنگتن پستو تعداد بیشماری از ناشران اخبار تاسیساتی به طور معمول فعالیت داشته اند.9 هدف این نیست که آزادی مطبوعات را به عنوان یک ویژگی تثبیت شده آمریکای فوق العاده آزاد به رسمیت بشناسیم، بلکه به رسمیت شناختن آن به عنوان یک آرمان اجتماعی اساسی است که باید پیوسته برای آن مبارزه کرد.
همه مدافعان حقوق بشر و آزادی مطبوعات باید خواهان رفع فوری اتهامات آسانژ و آزادی او از زندان بدون تاخیر بیشتر باشند. اگر آسانژ به دلیل انتشار اطلاعات واقعی - "محرمانه" یا نه - محاکمه و زندانی شود، آخرین اخگرهای درخشان یک مطبوعات آزاد خاموش خواهد شد و دولت امنیت ملی بدون چالش سلطنت خواهد کرد.
با این حال، آزادی آسانژ تنها مبرم ترین نبرد در مبارزه سیزیف برای دفاع از حاکمیت مردم در برابر ظلم بی حس کننده دولت امنیت ملی است. و به همان اندازه که افشای جنایات جنگی ایالات متحده مهم است، ما باید هدف بیشتری داشته باشیم: به جلوگیری از آنها با بازسازی یک جنبش قدرتمند ضد جنگ مانند جنبشی که باعث توقف حمله جنایتکارانه به ویتنام شد.
تاریخچه ولرشتاین از منشاء تشکیلات مخفیکاری ایالات متحده کمک ارزشمندی به نبرد ایدئولوژیک علیه آن است، اما پیروزی نهایی مستلزم - به تعبیر خود ولرشتین، همانطور که در بالا ذکر شد - "توسعه روایت را فراتر از آن نقطه" شامل مبارزه برای یک شکل جدیدی از جامعه که در جهت برآوردن نیازهای انسانی است.
داده های محدود: تاریخچه رازداری هسته ای در ایالات متحده
الکس ولرشتاین
انتشارات دانشگاه شیکاگو
2021
صفحات 528
-
کلیف کانر مورخ علم است. او نویسنده است تراژدی علوم آمریکایی (Haymarket Books، 2020) و تاریخچه مردمی علم (کتابهای تایپ پررنگ، 2005).
یادداشت
- قبلاً تلاشهایی برای حفاظت از اسرار نظامی انجام شده بود (به قانون اسرار دفاعی 1911 و قانون جاسوسی 1917 مراجعه کنید)، اما همانطور که ولرستین توضیح میدهد، "هیچ وقت در مورد چیزی به مقیاس بزرگی که تلاش برای بمب اتمی آمریکا میشد به کار نمیرفت." (ص 33).
- جاسوسان شوروی در پروژه منهتن و پس از آن وجود داشتند، اما جاسوسی آنها به وضوح جدول زمانی برنامه تسلیحات هسته ای شوروی را پیش نمی برد.
- جاشوا کورلانتزیک، مکانی عالی برای داشتن جنگ: آمریکا در لائوس و تولد یک سیا نظامی (سایمون و شوستر، 2017).
- هیئت تحریریه نیویورک تایمز، «جنگهای همیشگی آمریکا» نیویورک تایمز، 22 اکتبر 2017، https://www.nytimes.com/2017/10/22/opinion/americas-forever-wars.html.
- اریک لیختبلاو، "در خفا، دادگاه به شدت اختیارات NSA را گسترش می دهد." نیویورک تایمز، 6 ژوئیه 2013، https://www.nytimes.com/2013/07/07/us/in-secret-court-vastly-broadens-powers-of-nsa.html.
- هر یک یا همه آن دو میلیارد کلمه در وب سایت قابل جستجوی ویکی لیکس موجود است. در اینجا پیوند به PlusD ویکی لیکس است که مخفف کلمه "کتابخانه عمومی دیپلماسی ایالات متحده" است: https://wikileaks.org/plusd.
- جولیان آسانژ و همکاران، فایل های ویکی لیکس: جهان از نظر امپراتوری ایالات متحده (لندن و نیویورک: Verso، 2015)، 74–75.
- "نامه ACLU به وزارت دادگستری ایالات متحده"، اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا (ACLU)، 15 اکتبر 2021. https://www.aclu.org/sites/default/files/field_document/assange_letter_on_letterhead.pdf; همچنین نامه سرگشاده مشترک را ببینید La نیویورک تایمز, گاردین, لوموند, اشپیگلو کشور (8 نوامبر 2022) از دولت ایالات متحده می خواهد که از اتهامات خود علیه آسانژ صرفنظر کند: https://www.nytco.com/press/an-open-letter-from-editors-and-publishers-publishing-is-not-a-crime/.
- همانطور که مارجوری کوهن، محقق حقوقی توضیح می دهد، "هیچ رسانه یا روزنامه نگاری تحت قانون جاسوسی به دلیل انتشار اطلاعات واقعی، که از فعالیت های متمم اول محافظت شده است، تحت پیگرد قانونی قرار نگرفته است." او می افزاید که این حق "ابزار ضروری روزنامه نگاری" است. دیدن مارجوری کوهن، «آسانژ به دلیل افشای جنایات جنگی آمریکا با استرداد مواجه میشود» حقیقت، 11 اکتبر 2020، https://truthout.org/articles/assange-faces-extradition-for-exposing-us-war-crimes/.