رئیس جمهور کارتر ، آیا شما قسم می خورید که حقیقت ، کل حقیقت و چیزی جز حقیقت را بگویید؟

توسط پل فیتزجرالد و الیزابت گولد ، World BEYOND War، اکتبر 6، 2020

کنور توبین در 9 ژانویه 2020 تاریخ دیپلماتیک[1] مقاله ای با عنوان: افسانه "دام افغان": زبیگنیف برژینسکی و افغانستان[2] تلاش برای "از بین بردن این تصور که رئیس جمهور جیمی کارتر ، با اصرار مشاور امنیت ملی" زبیگنیو برژینسکی "، به مجاهدین افغان کمک کرد تا عمداً اتحاد جماهیر شوروی را برای حمله به افغانستان در سال 1979 فریب دهند." همانطور که تاد گرینتری در بررسی خود در 17 ژوئیه ، 2020 اذعان می کند مقاله توبین, خطر بسیار زیاد است زیرا "مفهوم" نه تنها میراث رئیس جمهور کارتر ، بلکه رفتار ، شهرت و "رفتار استراتژیک ایالات متحده در طول جنگ سرد و فراتر از آن" را زیر سوال می برد.[3]

موضوع اصلی آنچه توبین از آن به عنوان "تز دام افغانی" یاد می کند ، ژانویه بدنام روزنامه نگار فرانسوی وینسان ژاورت است. 1998 نوول مصاحبه با برژینسکی که در آن او از یک برنامه مخفی که شش ماه قبل از حمله شوروی توسط او و رئیس جمهور کارتر راه اندازی شده بود لاف می گوید "که این تأثیر روس ها را به دام افغانی می کشاند ..." "طبق نسخه رسمی تاریخ ، کمک سیا به مجاهدین از سال 1980 آغاز شد ، یعنی پس از حمله ارتش شوروی به افغانستان ، 24 دسامبر 1979. اما واقعیتی که تاکنون مخفیانه از آن محافظت می شد ، کاملاً غیر از این است. " برژینسکی به گفته خودش ثبت شده است. "در واقع ، 3 ژوئیه سال 1979 بود که رئیس جمهور کارتر اولین بخشنامه کمک مخفی را به مخالفان رژیم طرفدار شوروی در کابل امضا کرد. و همان روز ، من یادداشتی را به رئیس جمهور نوشتم كه در آن به او توضیح دادم كه به نظر من این كمك می تواند باعث مداخله نظامی شوروی شود. "[4]

علیرغم این واقعیت که این برنامه محرمانه قبلاً توسط رئیس سابق CIA ریاست عملیات برای خاور نزدیک و جنوب آسیا دکتر چارلز کوگان و مدیر سابق سیا رابرت گیتس فاش شده بود و تا حد زیادی نادیده گرفته شد ، پذیرش برژینسکی توجه قابل توجهی را جلب می کند تصور غلطی در مورد اهداف شوروی در افغانستان که بسیاری از مورخان ترجیح می دهند بدون توضیح باقی بمانند. از لحظه ای که مصاحبه برژینسکی در سال 1998 ظاهر شد ، یک تلاش متعصبانه از طرف چپ و راست برای انکار اعتبار آن به عنوان یک لاف بیکار ، سوinter تعبیر از منظور او یا ترجمه بد از فرانسه به انگلیسی وجود داشته است. پذیرش برژینسکی در میان خودی های سیا بسیار حساس است ، چارلز کوگان احساس کرد که لازم است برای بحث در مورد انجمن ما در کمبریج درباره کتاب ما در مورد افغانستان (تاریخ نامرئی: داستان ناگفته افغانستان)[5] در سال 2009 ادعا کرد که حتی اگر دیدگاه ما درباره شوروی تمایلی به حمله ندارد ، اما برژینسکی نوول مصاحبه باید اشتباه باشد.

توبین این شکایت را با ابراز تاسف از اینکه مصاحبه فرانسوی چنان تاریخ نگاری را خراب کرده است که تقریباً تنها مبنای اثبات وجود نقشه ای برای فریب مسکو به "دام افغان" شده است ، گسترش می یابد. وی سپس ادامه داد که از آنجا که برژینسکی ادعا می کند مصاحبه از نظر فنی بوده است نه مصاحبه اما گزیده ای از جانب مصاحبه و هرگز به شکلی که ظاهر شد تأیید نشد و از آنجا که برژینسکی بعداً بارها و بارها آن را در موارد متعددی انکار کرده است - "تز" دام "در واقع اساس کمی دارد."[6] توبین سپس با استناد به اسناد رسمی برای اثبات "اقدامات برژینسکی تا سال 1979 تلاش معناداری را برای منصرف کردن [تأکید شده است] مسکو از مداخله ... به طور خلاصه ، یک مداخله نظامی شوروی توسط دولت کارتر نه خواسته شد و نه خواستار آن و برنامه پنهانی که در تابستان 1979 آغاز شد کافی نیست که کارتر و برژینسکی را متهم به تلاش فعال برای به دام انداختن مسکو در این کشور کند. دام افغانی. "

این چه چیزی را در مورد یک عملیات مخفی دولت ایالات متحده نشان می دهد که شش ماه قبل از حمله شوروی به دسامبر 1979 انجام شده و برژینسکی تا ژانویه 1998 مباهات نکرده است؟

به طور خلاصه شکایت توبین؛ مباهات ادعایی برژینسکی در اغوای شوروی به "دام افغانی" در حقیقت اساس چندانی ندارد. برژینسکی گفت چیزی اما چی- مشخص نیست ، اما هرچه او گفت ، هیچ سابقه تاریخی در مورد آن وجود ندارد و به هر حال کافی نبود که شوروی را به افغانستان بکشاند زیرا او و کارتر نمی خواستند به هر حال شوروی حمله کند زیرا این امر باعث می شود تا دتانته و مذاکرات SALT II به خطر بیفتد. پس این همه هیاهو چیست؟

تصور توبین مبنی بر اینکه رئیس جمهور ایالات متحده و CIA وی هرگز عمداً قصد تشدید جنگ سرد را در وسط چنین فضای خصمانه ای ندارند ، ممکن است بیش از درک وی از استراتژی تقابل برژینسکی در مورد تعصب کانور توبین نشان دهد . خواندن مقاله او به معنای گام برداشتن از شیشه به دنیایی جایگزین است که در آن (به تعبیر TE Lawrence) واقعیت ها با خیال پردازی جایگزین می شوند و رویاپردازان با چشمان باز عمل می کنند. از تجربه ما با افغانستان و افرادی که این امر را عملی کرده اند ، "خدمات ارزشمند توبیین در تاریخ دیپلماتیک سنتی" (به نقل از بررسی تاد گرینتری) اصلاً خدمتی به تاریخ ندارد.

بازگشت به آنچه برژینسکی در سال 1998 پذیرفته است ، برای تأیید نیاز به یک تصویب کاملاً مخفیانه ندارد. انگیزه های بزرگ مانند بازی در پشت تز دام افغانی در زمان حمله برای کسی که از تاریخ ارزش استراتژیک منطقه درک می کرد کاملاً شناخته شده بود.

MS Agwani از دانشکده مطالعات بین الملل جواهر لعل نهرو در شماره اکتبر تا دسامبر 1980 در مجله Schools Quarterly Journal با اشاره به تعدادی از عوامل پیچیده که نظریه دام افغانستان را تأیید می کند ، اظهار داشت: "نتیجه گیری ما از مطالب فوق دو برابر است. نخست ، اتحاد جماهیر شوروی به احتمال فراوان در دامی قرار گرفته بود که توسط دشمنانش پیموده شده بود. از آنجا که اقدام نظامی آن از نظر امنیت اتحاد جماهیر شوروی هیچ مزیتی به دست نیاورد که در رژیم های قبلی از آن بهره مند نبود. برعکس ، می تواند در معاملات خود با جهان سوم به طور کلی و کشورهای مسلمان به طور خاص تأثیر بگذارد. ثانیا ، واکنش شدید آمریکا در برابر مداخله شوروی را نمی توان دلیلی بر نگرانی واقعی واشنگتن از سرنوشت افغانستان دانست. در واقع می توان ادعا کرد که منافع حیاتی آن در خلیج فارس با درگیری گسترده شوروی با افغانستان بهتر تأمین می شود ، از آنجا که از این کشور می توان برای از بین بردن شوروی از آن منطقه استفاده کرد. به نظر می رسد که اتفاقات در افغانستان بسیار مفید بوده است تا ایالات متحده حضور نظامی خود را در خلیج فارس و اطراف آن افزایش دهد بدون اینکه اعتراض جدی از سوی کشورهای ساحلی برانگیزد. "[7]

هر زمان که در طی نزدیک به دو دهه از انتشار مقاله Nouvel Observator تا زمان مرگ وی در سال 2017 س questionال می شد ، پاسخ های برژینسکی به صحت ترجمه اغلب از پذیرش تا رد به جایی در این بین متفاوت بود که باید س aboutالاتی در مورد اعتماد بیش از حد به صحت وی ایجاد کند. بازتاب با این حال کانور توبین تنها به مصاحبه 2010 خود با پاول جی اشاره کرد شبکه اطلاع رسانی واقعی [8] که در آن برژینسکی آن را انکار کرد ، در این مصاحبه سال 2006 با سمیرا گوتشل ، فیلمساز[9] وی اظهار داشت که این یک "ترجمه بسیار رایگان" است ، اما اساساً این برنامه محرمانه را تأیید می کند "احتمالاً شوروی ها را بیشتر متقاعد کرد آنچه را که قصد داشتند انجام دهند." برژینسکی به طور پیش فرض از توجیه ایدئولوژیک دیرینه خود (که با نومحافظه کاران مشترک است) که پس از شوروی ها به عنوان بخشی از یک طرح جامع برای دستیابی به سلطه در جنوب غربی آسیا و کشورهای تولید کننده نفت خلیج فارس ، به هر حال در حال گسترش به افغانستان بودند ، [10] (موضعی که توسط وزیر امور خارجه سیروس ونس رد شد) این واقعیت که وی ممکن است یک حمله را تحریک کند ، اهمیت چندانی نداشت.

توبین پس از دلالت بر سخنان دقیق برژینسکی ، رشد و پذیرش تز دام افغانی را بیشتر متکی به "شهرت" برژینسکی می داند که پس از آن با استناد به "یادداشت های پس از حمله برژینسکی []] نگرانی را آشکار می کند ، نه فرصتی را که ادعای هدف او از حمله را نفی می کند. "[11] اما کنار گذاشتن انگیزه ایدئولوژیک شناخته شده برژینسکی برای تضعیف روابط ایالات متحده / شوروی در هر مرحله ، از دست دادن دلیل اصلی فعالیت برژینسکی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. پذیرفتن انکارهای وی به ارزش واقعی ، نقش او را در آوردن دستور کار نومحافظه کار پس از ویتنام نادیده می گیرد (معروف به تیم B) به کاخ سفید اشاره ای نمی کند تا فرصتی برای تغییر دائمی سیاست خارجی آمریکا به جهان بینی ایدئولوژیک ضد روسی او با تحریک شوروی در هر مرحله.

آن هسینگ کان ، هم اکنون محقق در محل اقامت در دانشگاه آمریکایی که به عنوان رئیس ستاد تأثیرات اجتماعی در آژانس کنترل و خلع سلاح  از 1977–81 و دستیار ویژه سازمان معاون دستیار وزیر دفاع 1980–81 ، این را در مورد شهرت برژینسکی در کتاب 1998 خود گفته بود ، کشتن دیتنته"هنگامی که رئیس جمهور کارتر از زبیگنیو برژینسکی به عنوان مشاور امنیت ملی خود نام برد ، از قبل پیش بینی شده بود که دلبستگی با اتحاد جماهیر شوروی در شرایط سختی بود. برای اولین بار پیشنهاد کنترل تسلیحات سرنوشت ساز مارس 1977 ارائه شد که از توافق نامه ولادی وستوک خارج شد[12] و قبل از ارائه به شوروی به مطبوعات منتقل شد. تا ماه آوریل ، كارتر متحدان ناتو را تحت فشار قرار داد تا مجدداً مسلح شود ، و از همه اعضای ناتو خواستار تعهد قاطع برای شروع افزایش 3 درصدی بودجه های دفاعی در سال شد. در تابستان 1977 یادداشت بررسی 10 رئیس جمهور کارتر[13]خواستار "توانایی پیروزی" در صورت جنگ شد ، جمله ای که از نظر تیم B خسته شود. " [14]

در طول یک سال پس از روی کار آمدن ، کارتر چندین بار به شوروی اعلام کرده بود که او دولت را از همکاری به رویارویی دور می کند و شوروی به آن گوش می دهد. در یک سخنرانی که توسط برژینسکی تهیه و در 17 مارس 1978 در دانشگاه ویک فارست ارائه شد ، "کارتر حمایت آمریکا از SALT و کنترل تسلیحات را تأیید کرد ، [اما] لحن آن نسبت به سال قبل متفاوت بود. اکنون او تمام مقدماتی مورد علاقه سناتور جکسون و JCS را در بر گرفت ... در مورد détente - کلمه ای که هرگز در آن ذکر نشده بود - همکاری با اتحاد جماهیر شوروی برای رسیدن به اهداف مشترک امکان پذیر بود. "اما اگر آنها نتوانند خویشتنداری را در برنامه های موشکی و سایر سطوح نیرو یا نمایش نیروهای شورایی یا نیابتی به سرزمین ها و قاره های دیگر نشان دهند ، قطعاً حمایت مردمی در ایالات متحده برای چنین همکاری با شوروی از بین می رود."

شوروی این پیام را از آدرس کارتر دریافت کرد و بلافاصله در سرمقاله خبرگزاری TAAS پاسخ داد که: "اهداف شوروی در خارج از کشور" بهانه ای برای تشدید مسابقه تسلیحاتی تحریف شده است. " [15]

در یک کنفرانس نوبل در مورد جنگ سرد در پاییز 1995 ، مشاور ارشد مطالعات امنیتی هاروارد / MIT ، دکتر کارول سایوتز به تمایل به نادیده گرفتن اهمیت ایدئولوژی برژینسکی در روند تصمیم گیری جنگ سرد پرداخت و اینکه چرا چنین مواردی منجر شده است سو fundamental تفاهم اساسی از اهداف هر طرف "آنچه در طی چند روز گذشته آموختم این بود که ایدئولوژی - عاملی که ما در غرب که در مورد سیاست خارجی شوروی می نوشتیم تمایل داشتیم آن را به عنوان عقلانیت محض نادیده بگیریم ... تا حدی ، یک دیدگاه ایدئولوژیک - یک جهان بینی ایدئولوژیک ، اجازه دهید ما آن را صدا بزنید - نقش مهمی ایفا کرد ... چه زبیگ اهل لهستان باشد و چه از یک مکان دیگر ، او جهان بینی داشت و تمایل داشت که وقایع را در پرتو آن تفسیر کند. تا حدودی ترس او به پیشگویی های خودکفا تبدیل شد. او به دنبال انواع خاصی از رفتارها بود و آنها را درست یا نادرست دید. "[16]

درک اینکه چگونه "ترس" های برژینسکی به پیشگویی های خودکفا تبدیل شده است ، درک این است که چگونه برخورد سخت وی با شوروی در افغانستان نتایج مورد نظر را تحریک کرده و به عنوان سیاست خارجی آمریکا مطابق با اهداف نومحافظه کار تیم B اتخاذ شد. "برای از بین بردن دلسردی و هدایت سیاست خارجی ایالات متحده به موضع جنگ طلبانه تر از اتحاد جماهیر شوروی."[17]

گرچه به طور کلی یک محافظه کار نئو محافظه کار محسوب نمی شود و مخالف پیوند اهداف اسرائیل در فلسطین با اهداف آمریکایی است ، اما روش برژینسکی برای ایجاد پیشگویی های خودکفا و اهداف ژئوپولیتیک جنبش نومحافظه کار برای انتقال ایالات متحده به موضع سختگیرانه علیه اتحاد جماهیر شوروی یک هدف مشترک در افغانستان یافت . روش مشترک آنها به عنوان جنگجویان سرد برای حمله به دیتنته و SALT II هر زمان که ممکن بود ضمن از بین بردن پایه های هرگونه رابطه کاری با شوروی ، گرد هم آمدند. در مصاحبه ای که ما در سال 1993 با پاول وارنك ، مذاكره كننده SALT II انجام دادیم ، وی اعتقاد خود را بر این باور داشت كه اگر رئیس جمهور كارتر قربانی برژینسكی و نگرش خصمانه تیم B نسبت به دتنت و تضعیف اعتماد آنها به شوروی نشود ، شورویها هرگز به افغانستان حمله نخواهند كرد. که SALT II تصویب شود.[18] برژینسکی حمله شوروی را توجیه بزرگی بر ادعای خود مبنی بر تشویق آمریكا به تجاوز جماهیر شوروی از طریق ضعف سیاست خارجی دانست كه موقعیت سختگیرانه وی در داخل دولت كارتر را توجیه می كند. اما هنگامی که او چنین نقشی حیاتی در تحریک شرایطی که آنها واکنش نشان داده بودند داشته است ، چگونه می تواند ادعا کند که اقدامات شوروی قابل اثبات است؟[19]

جورج بی کیستیاکوفسکی ، مشاور علمی رئیس جمهور دویت دی. آیزنهاور و معاون سابق رئیس سازمان سیا ، هربرت اسکویل ، به سختی دو ماه پس از این رویداد ، در یک پاسخ بوستون گلوب به این سوال پاسخ دادند. "در واقعیت ، اقداماتی بود كه رئیس جمهور برای دلجویی از مخالفان سیاسی سرسخت خود در داخل انجام داد كه تعادل شكننده را در بوروكراسی شوروی از بین برد ... arg استدلال هایی كه صدای اعتدال گرایان كرملین را متزلزل می كرد ، از آستانه نابودی معاهده SALT II رشد كرد. و سیاست های کارتر به شدت ضد شوروی. تمایل فزاینده وی برای پذیرش نظرات مشاور امنیت ملی Zbigniew Brzezinski منجر به پیش بینی سلطه در ایالات متحده توسط شاهین برای سالهای زیادی شد ... "[20]

در مقاله ای در آوریل 1981 در مجله انگلیسی The Round Table ، نویسنده Dev Murarka نشان می دهد که شوروی پس از پرسیدن توسط دولت افغانستان از نور محمد تره کی و حافظ الله امین ، در سیزده بار جداگانه از مداخله نظامی امتناع ورزیده بود - دانستن یک مداخله نظامی دشمنان آنها دقیقاً با آنچه که بدنبال آن بودند. فقط در چهاردهمین درخواست ، شورویها "وقتی در مسكو اطلاعاتی دریافت شد كه امین با یكی از گروههای مخالف معامله كرده است" ، شوروی موافقت كرد. مورارکا مشاهده می کند که: "بررسی دقیق شرایط تصمیم شوروی برای مداخله دو موضوع را برجسته می کند. یکی اینکه تصمیمی عجولانه و بدون بررسی مناسب اتخاذ نشده است. دو ، اینکه یک مداخله نتیجه اجتناب ناپذیر از پیش تعیین شده درگیر شدن روزافزون شوروی در افغانستان نبود. در شرایط مختلف می توان از آن جلوگیری کرد. "[21]

اما به جای آنکه از آن اجتناب شود ، با اقدامات پنهانی که کارتر ، برژینسکی و سیا مستقیماً و از طریق نیابتی در عربستان سعودی ، پاکستان و مصر انجام دادند ، اطمینان حاصل کردند که از مداخله شوروی جلوگیری نمی شود بلکه مورد تشویق قرار می گیرد ، شرایط حمله شوروی تقویت می شود.

علاوه بر این در تجزیه و تحلیل توبین این واقعیت غایب است که هر کسی که سعی کرده با برژینسکی در کاخ سفید کارتر کار کند - همانطور که توسط Paul Warnke مذاکره کننده SALT II و استنسفیلد ترنر مدیر CIA Carter به شهادت رسید - وی را به عنوان یک ملی گرای لهستانی و یک ایدئولوگ محرک می شناخت.[22] و حتی اگر نوول مصاحبه وجود نداشت و این سنگینی از شواهد را تغییر نمی داد که بدون تحریکات پنهان و آشکار برژینسکی و کارتر ، شوروی هرگز نیازی به عبور از مرز و حمله به افغانستان احساس نمی کرد.

در مقاله ای در 8 ژانویه 1972 در مجله New Yorker Magazine ، با عنوان بازتاب: در Thrall به ترس,[23] سناتور J. ویلیام فولبرایت سیستم نومحافظه کارانه را برای ایجاد جنگی بی پایان توصیف کرد که ایالات متحده را در ویتنام خسته کرده است. "نکته قابل توجه در مورد این روانشناسی جنگ سرد انتقال کاملا غیر منطقی بار اثبات از کسانی است که اتهاماتی را به کسانی که آنها را زیر سال می برند ... War جنگجویان سرد ، به جای اینکه بگویند چگونه آنها می دانستند ویتنام بخشی از یک طرح است برای برقراری ارتباط جهان ، بنابراین شرایط عمومی را دستکاری کرد تا بتواند از بدبینی ها بخواهد ثابت کند که چنین نیست. اگر افراد مشکوک نتوانستند ، جنگ باید ادامه یابد - برای پایان دادن به این مسئله بی پروا امنیت ملی به خطر می افتد. "

فولبرایت دریافت که جنگجویان نئو محافظه کار سرد واشنگتن منطق ساختن جنگ را با نتیجه گیری "ما به نهایت غیر منطقی می رسیم: جنگ سیر احتیاط و متانت است تا زمانی که پرونده صلح تحت قوانین غیرممکن شواهد ثابت شود - یا تا زمانی که دشمن تسلیم می شود. مردان منطقی نمی توانند بر این اساس با یکدیگر معامله کنند. "

اما این "مردان" و سیستم آنها ایدئولوژیک بودند. منطقی نبوده و انگیزه آنها برای ادامه ماموریت خود برای شکست کمونیسم شوروی فقط با از دست دادن رسمی جنگ ویتنام در 1975 شدت گرفت. به دلیل برژینسکی ، شکل گیری سیاست های ایالات متحده در مورد دولت کارتر در مورد افغانستان ، SALT ، دیتنت و اتحاد جماهیر شوروی در خارج از کشور زندگی می کرد قلمرو آنچه برای سیاستگذاری سنتی دیپلماتیک در دولت های نیکسون و فورد گذشته بود ، در حالی که تسلیم نفوذ محافظه کارانه سمی تیم B شده بود که در آن زمان کنترل می کرد.

توبین این پیوند تاریخی آشکار از ایدئولوژیست های مشابه را نادیده می گیرد. وی اصرار دارد تا به نتیجه رسمی خود متكی شود و نتیجه بگیرد اما سپس نادیده می گیرد كه چگونه این پرونده توسط برژینسكی تنظیم شده و تحت تأثیر فرقه نومحافظه كاران واشنگتن برای پیشگویی خودكامل ایدئولوژیك خود قرار گرفته است. وی سپس واقعیت هایی را که نظریه دام دام ضد افغان او را تأیید می کند ، انتخاب می کند در حالی که بسیاری از شواهد کسانی را که مخالف تلاش های برژینسکی برای کنترل روایت و حذف دیدگاه های مخالف بودند ، نادیده می گیرد.

بر اساس مطالعات متعدد ، برژینسکی نقش مشاور امنیت ملی را فراتر از وظیفه مورد نظر خود تغییر داد. وی در یک جلسه برنامه ریزی قبل از ورود به کاخ سفید با رئیس جمهور کارتر در جزیره سنت سیمون ، کنترل سیاست ایجاد سیاست را با محدود کردن دسترسی رئیس جمهور به دو کمیته (کمیته بررسی سیاست PRC و کمیته هماهنگی ویژه SCC) به دست گرفت. وی سپس کارتر قدرت انتقال CIA را به SCC که ریاست آن را بر عهده داشت داشت. در اولین جلسه کابینه پس از روی کار آمدن کارتر اعلام کرد که مشاور امنیت ملی را به سطح کابینه ارتقا می دهد و برژینسکی در اقدامات پنهانی کامل است. به گفته دانشمند سیاسی و نویسنده دیوید جی روتکوف ، "این اولین اعتصاب بوروکراتیک از نظم اول بود. این سیستم اساساً مسئولیت مهمترین و حساس ترین موضوعات را به برژینسکی می داد. " [24]

طبق یک مطالعه دانشگاهی ،[25] در طی چهار سال ، برژینسکی غالباً بدون اطلاع و تأیید رئیس جمهور اقداماتی را انجام می داد. ارتباطات را از سراسر جهان به کاخ سفید ارسال کرده و فقط با احتیاط فقط آنها را برای رئیس جمهور انتخاب کرده تا ببیند که متناسب با ایدئولوژی وی است. کمیته ویژه هماهنگی وی ، SCC یک عملیات اجاق گاز بود که صرفاً به نفع او بود و اطلاعات و دسترسی به افرادی را که ممکن است با او مخالفت کنند ، از جمله وزیر امور خارجه سیروس ونس و مدیر CIA استنسفیلد ترنر ، را رد می کرد. وی به عنوان عضو کابینه ، دفتر کاخ سفید را به طور مورب در آن طرف لابی دفتر بیضی شکل اشغال می کرد و اغلب با رئیس جمهور ملاقات می کرد ، رکوردداران داخلی نظارت بر جلسات را متوقف کردند.[26] وی با توافق با رئیس جمهور کارتر ، یادداشت های سه صفحه ای از این جلسه ها و هر جلسه را تایپ می کند و آنها را شخصاً به رئیس جمهور تحویل می دهد.[27] وی با استفاده از این اقتدار منحصر به فرد خود را به عنوان سخنگوی اصلی دولت و مانعی بین کاخ سفید و سایر مشاوران رئیس جمهور معرفی کرد و تا آنجا پیش رفت که با ایجاد یک دبیر مطبوعات تصمیمات سیاسی خود را مستقیماً به رسانه اصلی انتقال داد.

وی همچنین درحالی بود که در ماه می 1978 به دلیل ضد شوروی ایجاد یک رویکرد دستی به تنهایی با چین ایجاد کرد که مغایر سیاست ایالات متحده در آن زمان بود در حالی که به دلیل گمراه کردن رئیس جمهور در موضوعات مهم برای توجیه دروغ مواضع وی مشهور بود.[28]

بنابراین چگونه این کار در افغانستان انجام شد؟

توبین این ایده را رد می کند که برژینسکی هرگز به کارتر توصیه می کند تا سیاستی را به خطر بیندازد که خطر SALT و دتنت را به خطر بیندازد ، مبارزات انتخاباتی خود را به خطر بیندازد و ایران ، پاکستان و خلیج فارس را به نفوذ شوروی در آینده تهدید کند - زیرا از نظر توبین "عمدتاً غیر قابل تصور است. "[29]

توبین به عنوان اثبات حمایت خود از اعتقاد برژینسکی به بلند مدت جاه طلبی های شوروی برای حمله به خاورمیانه از طریق افغانستان ، ذکر می کند که چگونه برژینسکی "فشار سنتی روسیه به جنوب را به کارتر یادآوری کرد و او را به طور مشخص در مورد پیشنهاد مولوتف به هیتلر در اواخر 1940 توضیح داد. نازی ها ادعاهای برجسته شوروی در منطقه جنوب باتوم و باکو را تشخیص می دهند. "" اما توبین نتوانست اشاره کند آنچه برژینسکی به عنوان اثبات اهداف شوروی در افغانستان به رئیس جمهور ارائه کرد سوinter تفسیر شناخته شده ای بود[30] آنچه هیتلر و وزیر امور خارجه یواخیم فون ریبنتروپ پیشنهاد کرده بود به مولوتف - و مولوتف آن را رد کرد. به عبارت دیگر ، دقیقاً برعکس آنچه برژینسکی به کارتر ارائه داد - با این وجود توبین این واقعیت را نادیده می گیرد.

از لحظه ای که افغانستان استقلال خود را از انگلیس در سال 1919 تا "کودتای مارکسیستی" 1978 اعلام کرد ، هدف اصلی سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی حفظ روابط دوستانه اما محتاطانه با افغانستان و حفظ منافع شوروی بود.[31] درگیری ایالات متحده همیشه با کمترین میزان همکاری ایالات متحده با متحدان پاکستان و ایران در منطقه همراه بود. در دهه 1970 ، آمریكا كشور را در نظر داشت كه در آغاز جنگ سرد با این توافق نامه منعقد شده است ، این كشور قبلاً در حوزه نفوذ شوروی قرار دارد. [32] همانطور که دو کارشناس بلند مدت آمریکایی در مورد افغانستان در سال 1981 خیلی ساده توضیح دادند ، "نفوذ اتحاد جماهیر شوروی تا سال 1978 غالب بود اما ترسناک نبود."[33] بر خلاف ادعای برژینسکی در مورد طرح بزرگ شوروی ، وزیر امور خارجه سیروس ونس هیچ مدرکی در مورد دست مسکو در سرنگونی 78 در دولت قبلی نمی دید اما شواهد زیادی برای اثبات کودتا آنها را غافلگیر کرده بود.[34] در حقیقت به نظر می رسد حفیظ الله امین رهبر کودتا می ترسید که اگر شوروی این نقشه را کشف می کرد جلوی او را بگیرند. سلیگ هریسون می نویسد ، "برداشت کلی که از شواهد موجود به دست می آید یکی از واکنشهای بداهه شوروی به اوضاع غیر منتظره است ... بعداً ، KGB" فهمید که دستورالعملهای امین در مورد قیام ممنوعیت شدید اطلاع دادن به روسها را در مورد اقدامات برنامه ریزی شده "[35]

مسکو حافظ الله امین را همسو با سیا دانست و او را "" یک خرده بورژوا و ملی گرای افراطی پشتو… با جاه طلبی های سیاسی بی حد و حصر قدرت "عنوان کرد ، که او" به هر چیزی خم می شود و مرتکب جرم می شود. " "[36] در اوایل ماه مه 1978 ، شوروی در حال طراحی طرحی برای برکناری و جایگزینی وی بود و در تابستان سال 1979 با اعضای سابق غیر کمونیست پادشاه و دولت محمد داود تماس گرفت تا یک دولت "غیر کمونیست یا ائتلاف" برای ایجاد یک دولت رژیم تاراکی-امین ، "در حالی که کاردار سفارت ایالات متحده ، بروس آمستوتس را کاملاً مطلع نگه داشت.[37]

برای دیگران که تجربه شخصی خود را در حوادث مربوط به حمله شوروی داشتند ، تردیدی وجود ندارد که برژینسکی قصد داشت سود شوروی را در افغانستان بالا ببرد و حداقل از آوریل 1978 این کار را با کمک چینی ها انجام می داد. در طی مأموریت تاریخی برژینسکی به چین تنها چند هفته پس از تسخیر مارکسیست در افغانستان ، وی موضوع حمایت چین برای مقابله با کودتای اخیر مارکسیست را مطرح کرد. [38]

توبین در حمایت از نظریه خود مبنی بر اینکه برژینسکی حمله شوروی را تحریک نمی کند ، به یادداشتی از مدیر شورای امنیت ملی در امور جنوب آسیا ، توماس تورنتون در 3 مه 1978 استناد می کند که گزارش می دهد "CIA تمایلی به بررسی اقدامات پنهانی ندارد"[39] در آن زمان و در 14 ژوئیه هشدار داد که "هیچ تشویقی رسمی" به "کودتاگران" داده نشود.[40] حادثه واقعی که تورنتون به آن اشاره می کند ، مربوط به تماس دومین مقام عالی نظامی افغانستان است که بروس آمستوتس ، کاردار سفارت آمریکا را در مورد اینکه آیا ایالات متحده از سرنگونی "رژیم مارکسیستی" تازه نصب شده نور محمد تره کی و حافظ الله امین حمایت خواهد کرد ، تحقیق کرد.

توبین سپس به هشدار تورنتون به برژینسکی استناد می کند که نتیجه "دستیابی ... احتمالاً دعوت برای درگیری گسترده شوروی خواهد بود" و اضافه می کند که برژینسکی در حاشیه "بله" نوشت.

توبین فرض می کند که اخطار تورنتون شواهد دیگری بر این است که برژینسکی با نشان دادن "بله" به هشدار خود ، اقدامات تحریک آمیز را دلسرد می کند. اما مقصود برژینسکی از نوشتن در حاشیه حدس کسی است ، خصوصاً با توجه به درگیری شدید سیاست وی در مورد مسئله بی ثبات کردن رژیم با آدولف دوبس سفیر آمریكا كه در آن ژوئیه نیز وارد شد.

"من فقط می توانم به شما بگویم که برژینسکی واقعاً در سال 1978 و 79 برای برآمدن سیاست آمریکا در قبال افغانستان بین برژینسکی و دوبس مبارزه کرد" روزنامه نگار و محقق سلیگ هریسون در مصاحبه ای که در سال 1993 انجام دادیم به ما گفت. "دوبس یک متخصص اتحاد جماهیر شوروی بود ... که سعی داشت امین را به یک تیتو تبدیل کند - یا نزدیکترین چیز به تیتو - او را جدا کند. و البته برژینسکی فکر می کرد که این همه مزخرف است ... دوبها نشان دهنده سیاست عدم تمایل ایالات متحده به کمک به گروه های ضد خصومت است زیرا او سعی می کرد با رهبری کمونیست افغانستان کنار بیاید و به آن کمک اقتصادی و اقتصادی غیرمترقبه کند و سایر مواردی که می توانست وابستگی کمتری به اتحاد جماهیر شوروی داشته باشد ... اکنون برژینسکی رویکرد متفاوتی را نشان داد ، که گفته می شود همه بخشی از پیشگویی خود-مسح بود. همه اینها برای افرادی که مانند برژینسکی تصور خاصی از روابط کلی با اتحاد جماهیر شوروی داشتند بسیار مفید بود. »[41]

در کتاب خود با دیگو کوردوز خارج از افغانستان، هریسون از سفر خود با دوبس در آگوست سال 1978 یادآوری می کند و این که چگونه در طی شش ماه آینده درگیری او با برژینسکی زندگی را برای وی در اجرای سیاست های وزارت خارجه بسیار سخت و خطرناک کرد. "برژینسکی و دوبس در اواخر سال 1978 و اوایل سال 1979 برای اهداف متقابل کار می کردند." هریسون می نویسد. وی افزود: "این كنترل بر عملیات مخفی ، برژینسكی را قادر ساخت تا اولین گامها را در جهت سیاست تهاجمی تر ضد شوروی افغانستان بردارد ، بدون آنكه وزارت امور خارجه اطلاعات زیادی درباره آن داشته باشد."[42]

طبق "پست مشخصات" وزارت امور خارجه در سال 1978 برای کار سفیر ، افغانستان یک وظیفه دشوار در نظر گرفته شد "با تحولات سیاسی غیرقابل پیش بینی - احتمالاً خشونت آمیز که بر ثبات منطقه تأثیر می گذارد ... به عنوان رئیس مأموریت ، با هشت آژانس مختلف ، تقریبا 150 رسمی آمریکایی ها ، در یک محیط دور و ناسالم ، "کار سفیر به اندازه کافی خطرناک بود. اما با مخالفت مستقیم سفیر دوبس با سیاست داخلی مخفی برژینسکی برای بی ثبات کردن ، این کشنده شد. دوبس از همان ابتدا به وضوح می دانست که برنامه مداوم بی ثباتی ممکن است باعث حمله شوروی شود و استراتژی او را برای سلیگ هریسون توضیح داد. وی [دوبس] توضیح داد: "این ترفند برای ایالات متحده این است كه افزایش محتاطانه كمكها و سایر ارتباطات بدون تحریك فشارهای متقابل شوروی بر امین و احتمالاً مداخله نظامی باشد."[43]

به گفته هنری برادشر ، تحلیلگر سابق سیا ، دوبس سعی داشت به وزارت امور خارجه هشدار دهد که بی ثباتی منجر به حمله شوروی می شود. قبل از عزیمت به کابل ، وی به دولت کارتر توصیه کرد که برای واکنش نظامی شوروی برنامه ریزی اضطراری کند و پس از چند ماه پس از آن ، توصیه را تکرار کند. اما وزارت امور خارجه چنان از مدار برژینسکی خارج شد ، درخواست دوبس هرگز جدی گرفته نشد.[44]

در اوایل سال 1979 ترس و سردرگمی در مورد اینکه آیا حافظ الله امین مخفیانه برای CIA کار می کند ، سفارت آمریکا را بی ثبات کرده است ، سفیر دوبس با رئیس ایستگاه خود روبرو شد و خواستار پاسخ شد ، اما به او گفتند که امین هرگز برای CIA کار نکرده است.[45] اما شایعاتی مبنی بر اینکه امین با اداره اطلاعات پاکستان ISI و اسلام گرایان افغان مورد حمایت آنها ، به ویژه گلبدین حکمتیار تماس داشته است ، به احتمال زیاد درست است.[46] علی رغم موانعی که وجود داشت ، دوبس در پیشبرد برنامه های خود با حفیظ الله امین علیه فشار آشکار برژینسکی و شورای امنیت ملی وی ادامه داشت. هریسون می نویسد. "در همین حال ، دوبله ها به شدت برای باز نگه داشتن گزینه های آمریکایی بحث می کردند ، و التماس می کردند که بی ثبات سازی رژیم می تواند مداخله مستقیم شوروی را تحریک کند."[47]

هریسون در ادامه می گوید؛ "برژینسکی پس از خروج از کاخ سفید در مصاحبه ای تأکید کرد که در این مرحله کاملاً در محدوده سیاست رئیس جمهور باقی مانده است تا کمک مستقیم به شورشیان افغانستان نکند [که از آن زمان نادرست فاش شده است]. از آنجا که هیچ تابویی در حمایت غیرمستقیم وجود نداشت، با این حال ، CIA تشكیل شده ضیا Ul الحق را كه به تاسیس تازه رسیده است ، تشویق كرده بود كه برنامه پشتیبانی نظامی خود از شورشیان را آغاز كند. به گفته وی ، سازمان سیا و اداره اطلاعات پاکستان پاکستان (ISI) در زمینه برنامه ریزی برنامه های آموزشی برای شورشیان و هماهنگی کمک های چین ، عربستان سعودی ، مصر و کویت از نزدیک با یکدیگر همکاری کردند. در اوایل فوریه 1979 ، این همکاری واشنگتن مخفی شد وقتی واشنگتن پست [2 فوریه] گزارش شاهد عینی را منتشر کرد که حداقل دو هزار افغان در پایگاه های ارتش سابق پاکستان تحت حفاظت گشت های پاکستان آموزش می دیدند. "[48]

دیوید نیوزوم ، معاون امور سیاسی امور خارجه كه در تابستان سال 1978 با دولت جدید افغانستان ملاقات كرده بود ، به هریسون گفت: "از ابتدا ، زبیگ نسبت به ونس و بیشتر ما در ایالت ، دیدگاه تقابل آمیزتری نسبت به اوضاع داشت. او فکر کرد که باید کاری را پنهانی انجام دهیم تا جاه طلبی های شوروی را در آن قسمت از جهان خنثی کنیم. در مواردی من در طرح س questionsال درباره خرد و امکان سنجی کارهایی که وی می خواست انجام دهد تنها نبودم. " به عنوان مثال ، مدیر سیا ، استنسفیلد ترنر ، "" احتیاط بیشتری نسبت به زبیگ داشت ، و اغلب استدلال می كرد كه مشكلی پیش نخواهد آمد. مانند برخی از ما ، زبیگ نگران تحریک روس ها نبود ... "[49]

اگرچه اشاره به قتل بعدی سفیر دوبس در 14 فوریه به دست پلیس افغانستان به عنوان نقطه عطف اصلی برژینسکی برای تغییر سیاست بیشتر علیه شوروی ، اما توبین کاملاً از درام منجر به ترور دوبس ، درگیری او با برژینسکی و آشکارا ابراز ترس کردند که تحریک شوروی از طریق بی ثباتی منجر به حمله خواهد شد.[50]

در اوایل بهار سال 1979 میلادی ، الگوی رفتاری "ویتنام روسیه" به طور گسترده در مطبوعات بین المللی در جریان بود زیرا شواهد حمایت چین از شورش افغانستان آغاز شد. مقاله ای در ماه آوریل در مجله MacLean's مجله کانادایی از حضور افسران و مربیان ارتش چین در پاکستان خبر می داد که "چریک های مسلمان مسلمان راست افغانستان را برای" جنگ مقدس "خود علیه رژیم نورمحمد تره کی از کابل که از مسکو پشتیبانی می کند" آموزش و تجهیز می کنند. "[51] مقاله ای در تاریخ 5 مه در واشنگتن پست با عنوان "افغانستان: ویتنام مسکو؟" درست به همان نقطه گفت: "گزینه شوروی برای عقب نشینی به طور کامل دیگر در دسترس نیست. گیر کرده اند. "[52]

اما علی رغم ادعای مسئولیت وی در Nouvelle Observator مقاله ، تصمیم برای گیر ماندن روس ها در افغانستان ممکن است در حال حاضر به عملی بزرگ تبدیل شده باشد که برژینسکی به سادگی از آن استفاده کرد. در سال 1996 او از سایه ها، رابرت گیتس ، مدیر سابق سیا و کمک های برژینسکی در شورای امنیت ملی تأیید می کند که سیا مدتها قبل از اینکه شوروی نیازی به حمله داشته باشد ، درگیر پرونده بود. "دولت کارتر در ابتدای سال 1979 به بررسی امکان کمک پنهانی به شورشیان مخالف دولت مارکسیست رئیس جمهور تاراکی شوروی طرفدار شوروی پرداخت. در 9 مارس 1979 ، سیا چندین گزینه اقدام پنهان در رابطه با افغانستان را به شورای عالی امنیت ملی ارسال کرد. D وزارت دفاع در اواخر ماه مارس به DDCI Carlucci اطلاع داد كه دولت پاکستان از نظر كمك به شورشيان ، با استناد به رويكرد يك مقام ارشد پاكستاني به يك افسر آژانس ، شايد در زمينه كمك به شورشيان باشد.[53]

گذشته از اهداف کاملاً ژئوپلیتیکی مرتبط با ایدئولوژی برژینسکی ، بیانیه گیتس انگیزه دیگری را در پشت تز افغانی افشا می کند: اهداف بلند مدت پادشاهان مواد مخدر در تجارت تریاک و جاه طلبی های شخصی ژنرال پاکستانی که باعث ایجاد دام افغانی می شود واقعیت

در سال 1989 سرلشکر فاضل حق پاکستان خود را بعنوان یک مقام ارشد پاکستانی معرفی کرد که برژینسکی را در حمایت از مشتریان ISI و انجام عملیات تأمین بودجه شورشیان تحت تأثیر قرار داده است. "من به برژینسکی گفتم شما در ویتنام و کره پیچیدید. بهتر است این بار درستش کنی "او در مصاحبه ای برای کتابش به روزنامه نگار انگلیسی کریستینا لمب گفت ، در انتظار خدا.[54]

پذیرفتن حق در سال 1989 همراه با افشاگری گیتس 1996 به دور از برهزینسکی از هرگونه مسئولیت درگیر کردن شوروی در یک دام افغان ، تمایل پیش بینی شده ای را برای استفاده از بی ثبات برای تحریک شوروی به یک واکنش نظامی و سپس استفاده از آن پاسخ برای تحریک ارتش عظیم تأیید می کند. این ارتقا که در واکنش شوروی به آدرس Wake Forest در ماه مارس سال 1978 به کارتر اشاره شد. این همچنین انگیزه های فاضل حق را به رئیس جمهور کارتر و برژینسکی پیوند می دهد و با این کار باعث می شود که هر دو لوازم جانبی شیوع مواد مخدر غیرقانونی با هزینه کارتر باشد. "استراتژی فدرال پیشگیری از سو abuse مصرف مواد مخدر و قاچاق مواد مخدر"

در اواخر سال 1977 دکتر دیوید موستو ، یک روانپزشک در ییل انتصاب کارتر را در شورای استراتژی کاخ سفید در مورد سوrug مصرف مواد مخدر پذیرفت. "طی دو سال آینده ، موستو دریافت كه CIA و سایر آژانسهای اطلاعاتی دسترسی شورا را - كه اعضای آن وزیر خارجه و دادستان كل كشور بودند - از دسترسی به تمام اطلاعات طبقه بندی شده در مورد مواد مخدر ، حتی در صورت لزوم برای تنظیم سیاست جدید ، منع می كردند. "

هنگامی که موستو کاخ سفید را درباره دروغگویی سیا در مورد مشارکت آنها مطلع کرد ، هیچ پاسخی دریافت نکرد. اما هنگامی که کارتر پس از حمله شوروی ، علناً بودجه چریکهای مجاهد را تأمین کرد ، موستو به شورا گفت. ما قصد داشتیم برای حمایت از تریاک کاران در شورش علیه شوروی به افغانستان برویم. آیا نباید سعی کنیم از آنچه در لائوس انجام داده ایم ، جلوگیری کنیم؟ آیا اگر تولیدکنندگان تولید تریاک خود را از بین ببرند آیا نباید سعی کنیم به آنها پول بدهیم؟ سکوت شد. در حالی که هروئین از افغانستان و پاکستان در سال 1979 به آمریکا ریخته می شد ، موستو خاطرنشان کرد که تعداد مرگ های ناشی از مواد مخدر در شهر نیویورک 77 درصد افزایش یافته است. "[55]

هروئین مثلث طلایی منبع مخفی بودجه ای برای عملیات ضد کمونیستی سیا در طول جنگ ویتنام فراهم کرده بود. "تا سال 1971 ، 34 درصد از كل سربازان آمریكایی در ویتنام جنوبی معتاد به هروئین بودند - همه آنها از آزمایشگاه هایی كه توسط دارایی های سیا اداره می شوند تهیه می شوند."[56] با تشکر از دکتر دیوید موستو ، استفاده حق از تجارت هروئین قبیله ای برای مخفی کردن بودجه نیروهای شورشی گلبدین حکمتیار قبلاً مشخص شده بود ، اما به دلیل فاضل حق ، زبیگنیو برژینسکی و شخصی به نام آقا حسن عابدی و وی بانک تجارت و اعتبار بین الملل، قواعد بازی از داخل تغییر می یابد. [57]

تا سال 1981 ، حق مرز مرزهای افغانستان و پاکستان را با 60 درصد هروئین آمریکایی از طریق برنامه خود به بزرگترین تأمین کننده هروئین در جهان تبدیل کرده بود.[58]و تا سال 1982 اینترپل ، فاضل حق ، متحد استراتژیک برژینسکی را به عنوان یک قاچاقچی بین المللی مواد مخدر معرفی می کرد.[59]

پس از ویتنام ، حق قرار گرفت تا از یک تغییر تاریخی در تجارت غیرقانونی مواد مخدر از جنوب شرقی آسیا و مثلث طلایی به جنوب آسیای مرکزی و هلال طلایی استفاده کند ، جایی که توسط اطلاعات پاکستان و CIA و جایی که امروز رونق دارد.[60]

حق و عابدی با هم انقلابی در تجارت مواد مخدر ایجاد کرد تحت پوشش جنگ ضد شوروی افغانستان توسط رئیس جمهور کارتر ، ایجاد خصوصی برای آنچه که تا آن زمان برنامه های مخفی دولت بود ، برای همه آژانس های اطلاعاتی جهان امن بود. و این عابدی است که پس از آن بازنشسته را آورد رئیس جمهور کارتر به عنوان مرد مقابل خود برای ادامه کار در حمایت از گسترش تروریسم اسلامی در سراسر جهان ، از فعالیتهای غیرقانونی بانک وی مشروعیت می بخشد.

بسیاری هستند که ترجیح می دهند باور داشته باشند که درگیری رئیس جمهور کارتر با آقا حسن عابدی نتیجه جهل یا ساده لوحی بوده و در قلب او رئیس جمهور کارتر فقط در تلاش بود تا یک مرد خوب باشد. اما حتی بررسی مقدماتی BCCI ارتباطات عمیقی با حلقه حزب دموکراتیک کارتر را نشان می دهد که نمی توان با جهل توضیح داد.[61] با این وجود می توان با الگوی حساب شده فریب و برای یک رئیس جمهور توضیح داد که تا امروز از پاسخ دادن به هر گونه سusesال خودداری می کند در مورد آن.

برای برخی از اعضای کارتر کاخ سفید که در طی چهار سالی که وی از سال 1977 تا 1981 با برژینسکی در تعامل بود ، قصد وی برای تحریک روس ها برای انجام کاری در افغانستان همیشه روشن بود. به گفته جان هلمر یکی از کارمندان کاخ سفید که وظیفه تحقیق در مورد دو توصیه سیاسی برژینسکی به کارتر را داشت ، برژینسکی خطراتی را برای تضعیف شوروی به وجود آورد و عملیات وی در افغانستان کاملاً شناخته شده بود.

"برژینسکی تا آخر یک روسیه وسواسی بود که متنفر بود. این امر منجر به شکستهای چشمگیر دوره کارتر در کارتر شد. نفرتهایی که برژینسکی آزاد کرد تأثیری داشت که همچنان برای بقیه جهان فاجعه بار است. " هلمر در سال 2017 نوشت ، "به برژینسکی اعتبار بسیاری از بیماریها - سازماندهی ، تأمین مالی و تسلیحات مجاهدین بنیادگرایان اسلامی را كه متاسف كرده اند - با پول و اسلحه آمریكایی هنوز - به ارتشهای تروریستی اسلامی كه دور از افغانستان هستند ، می داند. و پاکستان ، جایی که برژینسکی آنها را آغاز کرد. "[62]

هلمر اصرار دارد كه برژینسكی تقریباً هیپنوتیزم كننده كارتر بود كه وی را به سمت برنامه ایدئولوژیكی برژینسكی سوق داد و از ابتدای ریاست جمهوری وی را نسبت به عواقب كور كرد. "از آغاز ... در شش ماه اول سال 1977 ، کارتر نیز به صراحت توسط کارکنان خود ، در داخل کاخ سفید هشدار داده شد ... اجازه ندهد برژینسکی بر سیاستگذاری خود تسلط یابد ، به استثنای همه توصیه های دیگر ، و پاک کردن شواهدی که مشاوره بر اساس آنها ساخته شده است. " با این حال هشدار به گوش ناشنوایان کارتر رسید در حالی که مسئولیت اقدامات برژینسکی بر دوش او بود. طبق گفته استنسفیلد ترنر ، مدیر سیا کارتر ، "مسئولیت نهایی کاملاً به عهده جیمی کارتر است. باید رئیس جمهور شود که این مشاوره های مختلف را الک می کند. " [63] اما تا به امروز کارتر از پرداختن به نقش خود امتناع می ورزد در ایجاد فاجعه ای که افغانستان تبدیل شده است.

در سال 2015 ما کار بر روی یک مستند را آغاز کردیم تا سرانجام برخی از س questionsالات حل نشده پیرامون نقش آمریکا در افغانستان را پاک کنیم و برای مصاحبه با دکتر چارلز کوگان ارتباط برقرار کردیم. بلافاصله بعد از چرخش دوربین ، کوگان حرف ما را قطع کرد و به ما گفت او در بهار سال 2009 با برژینسکی در مورد سال 1998 صحبت کرده بود نوول مصاحبه کرده و ناراحت شدیم تا یاد بگیریم که "تز دام افغانی" که توسط برژینسکی بیان شد واقعاً قانونی بود.[64]

"من با او تبادل داشتم. این مراسمی برای ساموئل هانتینگتون بود. برژینسکی آنجا بود. من قبلاً هرگز او را ملاقات نکرده بودم و پیش او رفتم و خودم را معرفی کردم و گفتم با همه کارهایی که می کنید و می گویید به جز یک چیز موافقم. شما چند سال پیش با Nouvel Observator مصاحبه کردید و گفتید ما شوروی را به افغانستان وارد کردیم. من گفتم كه من هرگز آن ایده را نشنیده ام و قبول نكرده ام و او به من گفت: "شاید شما دیدگاه خود را از آژانس داشتید اما ما دیدگاه متفاوت خود را از كاخ سفید داشتیم" و او اصرار داشت كه این درست است. و من هنوز هم ... بدیهی است احساسی که او نسبت به آن داشت احساس می شد. اما هنگامی که من در زمان جنگ افغانستان علیه شوروی در منطقه جنوب شرقی آسیای جنوبی بودم ، از این موضوع مشکلی نمی خورم.

در پایان به نظر می رسد که برژینسکی شوروی را به قصد ویتنام خود سوق داده بود و می خواست همكارش - به عنوان یكی از عالی ترین مقامات سیا در بزرگترین عملیات اطلاعاتی آمریكا از زمان جنگ جهانی دوم - شركت داشته باشد. برژینسکی این سیستم را برای خدمت به اهداف عقیدتی خود کار کرده بود و موفق شد آن را مخفی نگه دارد و از مدارک رسمی خارج کند. او شوروی ها را به دام افغانی کشانده بود و آنها به طعمه افتاده بودند.

برای برژینسکی ، حمله شوروی به افغانستان فرصتی برای تغییر اجماع واشنگتن به سمت یک خط سخت و بی امان علیه اتحاد جماهیر شوروی بود. وی بدون نظارت بر استفاده از اقدامات پنهانی خود به عنوان رئیس شورای عالی نظارت بر شرایط عمومی ، شرایط لازم را برای ایجاد پاسخ دفاعی شوروی فراهم كرده بود ، كه سپس آن را به عنوان مدرک گسترش بی امان شوروی به كار می گرفت و از رسانه هایی كه تحت كنترل خود بود استفاده می كرد تا آن را تأیید کنید ، در نتیجه یک پیشگویی خودکفا ایجاد کنید. با این حال ، به محض پذیرفتن سیستم اغراق آمیز و دروغگویی های روسی هراسانه وی در مورد عملیات مخفیانه وی ، آنها خانه ای در نهادهای آمریکایی یافتند و تا به امروز به تعقیب این نهادها ادامه می دهند. سیاست های ایالات متحده از آن زمان تاکنون در هاله ای از پیروزی گرایی روس هراسی عمل می کند که هم حوادث بین المللی را تحریک می کند و هم از هرج و مرج بهره می برد. و برای ناراحتی برژینسکی متوجه شد که نمی تواند روند کار را خاموش کند.

در سال 2016 ، یک سال قبل از مرگش ، برژینسکی در مقاله ای با عنوان افشاگری عمیقی کرد "به سوی یک آرایش مجدد جهانی" هشدار می دهد که "ایالات متحده هنوز از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و نظامی قدرتمندترین نهاد جهان است ، اما با توجه به تغییرات پیچیده ژئوپلیتیک در تعادل منطقه ، دیگر این کشور قدرت جهانی امپراتوری" اما پس از سالها مشاهده گامهای اشتباه آمریكا در مورد استفاده از قدرت شاهنشاهی ، او به آرزوی خود مبنی بر تبدیل آمریكا به نظم نوین جهانی پی برد. اگرچه در استفاده از توهین های شاهنشاهی خود برای جلب شوروی در افغانستان ناپسند بود ، اما او انتظار نداشت امپراطوری محبوب آمریکایی خود را در همان دام بیندازد و در نهایت به اندازه کافی زندگی کرد تا درک کند که او فقط یک پیروزی پیروزی کسب کرده است.

چرا کانور توبین شواهد مهم مربوط به نقش ایالات متحده در حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 را از بین برد؟  

با توجه به آنچه که از طریق تلاش های کانور توبین برای خنثی کردن "تز دام افغانی" و پاکسازی شهرت زبیگنیو برژینسکی و رئیس جمهور کارتر ، برای سوابق تاریخی انجام شده است ، واقعیت های موضوع روشن است. بدنام کردن برژینسکی نوول مصاحبه با توجه به مصاحبه ما در سال 2015 با چارلز کوگان ، رئیس سابق سیا و مجموعه قریب به اتفاق شواهد کافی نیست که نظریه ضد "دام افغان" وی را رد می کند ، وظیفه او کافی نیست.

اگر توبین یک "دانشمند تنها" بود و وسواس زیادی برای پاک کردن شهرت برژینسکی برای فرزندان بعدی در یک پروژه مدرسه ای داشت ، تلاش او یک چیز بود. اما قرار دادن تز کوچک وی در یک مجله معتبر اصلی مطالعات بین المللی به عنوان تجدیدنظر قطعی در مورد حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان ، تصور را می طلبد. اما پس از آن ، شرایط پیرامون حمله شوروی ، اقدامات پیش بینی شده رئیس جمهور کارتر ، واکنش آشکار و واضح وی به آن و مشارکت وی پس از ریاست جمهوری با بنیانگذار مخفی سیا ، آقا حسن عابدی ، تصور چندانی نمی گذارد.

از بین تمام شواهد مخالف تز دام افغانی توبین ، قابل دسترس ترین و مشکل سازترین برای مدیران "روایت رسمی" در مورد نقش آمریکا در حمله شوروی به افغانستان ، روزنامه نگار ونسان ژاورت 1998 است. مصاحبه نوول رصدگر. مشخص نیست که آیا این تلاش برای پاک کردن سابقه انگیزه انگیزه مقاله کنور توبین است. این احتمال وجود دارد که فاصله بین اکنون و مرگ برژینسکی نشان دهنده مناسب بودن زمان تعریف مجدد اظهارات عمومی وی برای ثبت رسمی باشد.

خوشبختانه توانستیم تلاش کونور توبین را کشف کنیم و آن را به بهترین شکل ممکن اصلاح کنیم. اما افغانستان تنها یک نمونه از مواردی است که آمریکایی ها را گمراه کرده اند. همه ما باید بسیار آگاه تر شویم که از همان آغاز ، روند ایجاد داستان ما با قدرت های موجود همکاری کرده است. بسیار مهم است که ما یاد بگیریم چگونه آن را پس بگیریم.

 

برتولت برشت ، طغیان مقاومت آرتورو یو

"اگر ما می توانیم یاد بگیریم که به جای gawking نگاه کنیم ،
ما وحشت را در قلب مسخره مشاهده خواهیم کرد ،
اگر فقط ما می توانستیم به جای صحبت کردن عمل کنیم ،
ما همیشه در الاغ خود نیستیم.
این چیزی بود که تقریباً به ما تسلط داشت.
شما مردان هنوز از شکست او شاد نباشید!
گرچه دنیا ایستاد و حرامزاده را متوقف کرد ،
عوضی که او را متولد کرد دوباره داغ است. "

پل فیتزجرالد و الیزابت گولد نویسندگان این مقاله هستند تاریخ نامرئی: داستان ناگفته افغانستان, عبور از صفر جنگ AfPak در نقطه عطف امپراتوری آمریکا و صدای. از وب سایت های آنها در دیدن کنید تاریخ نامرئی و گریل.

[1] تاریخ دیپلماتیک مجله رسمی انجمن مورخان روابط خارجی آمریکا (SHAFR) است. این مجله از طیف گسترده ای از رشته ها از جمله مطالعات آمریکایی ، اقتصاد بین الملل ، تاریخ آمریکا ، مطالعات امنیت ملی و مطالعات آمریکای لاتین ، آسیا ، آفریقا ، اروپا و خاورمیانه خوانندگان را به خود جلب می کند.

[2] تاریخ دیپلماتیک، دوره 44 ، شماره 2 ، آوریل 2020 ، صفحات 237–264 ، https://doi.org/10.1093/dh/dhz065

انتشار: 09 ژانویه 2020

[3] مقاله H-Diplo بررسی مقاله 966 در مورد توبین: زبیگنیو برژینسکی و افغانستان ، 1978-1979. "  نقد و بررسی توسط Todd Greentree ، تغییر شخصیت مرکز جنگ دانشگاه آکسفورد

[4] وینسنت جاوورت ، مصاحبه با زبیگنیو برژینسکی ، Le Nouvel Observators (فرانسه) ، 15-21 ژانویه 1998 ، ص 76. (حداقل دو نسخه از این مجله وجود دارد ؛ نسخه ای که شاید تنها به استثنای کتابخانه کنگره باشد) ارسال شده به ایالات متحده کوتاهتر از نسخه فرانسوی است و مصاحبه برژینسکی در نسخه کوتاه موجود نبود).

[5] پل فیتزجرالد و الیزابت گولد ، تاریخ نامرئی: داستان ناگفته افغانستان، (سانفرانسیسکو: کتاب چراغ های شهر ، 2009).

[6] کانور توبین ، افسانه "دام افغان": زبیگنیو برژینسکی و افغانستان ، 1978 - 1979 تاریخ دیپلماتیک، دوره 44 ، شماره 2 ، آوریل 2020. ص. 239

https://doi.org/10.1093/dh/dhz065

[7] MS Agwani ، ویرایشگر بررسی ، "انقلاب Saur و پس از آن ،" مجله سه ماهه دانشكده مطالعات بين المللي دانشگاه جواهرالله نهرو (دهلی نو ، هند) دوره 19 ، شماره 4 (اکتبر-دسامبر 1980) ص. 571

[8] مصاحبه پل جی با زبیگنیو برژینسکی ، جنگ افغانستان و صفحه شطرنج بزرگ برژینسکی (2/3) 2010 - https://therealnews.com/stories/zbrzezinski1218gpt2

[9] مصاحبه سمیرا گوتشل با زبیگنیو برژینسکی ، بن لادن شخصی خودمان 2006 - https://www.youtube.com/watch?v=EVgZyMoycc0&feature=youtu.be&t=728

[10] دیگو کوردوز ، سلیگ هریسون ، خارج از افغانستان: داستان درونی خروج شوروی (نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد ، 1995) ، ص 34.

[11] توبین "افسانه" دام افغان ": زبیگنیف برژینسکی و افغانستان" ، ص. 240

[12] توافقنامه ولادیوستوك ، 23 تا 24 نوامبر 1974 ، دبیر كل کمیته مرکزی CPSU LI Brezhnev و رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا جرالد آر فورد با جزئیات در مورد مسئله محدودیتهای بیشتر سلاحهای استراتژیک تهاجمی بحث کردند https://www.atomicarchive.com/resources/treaties/vladivostok.html

[13] PRM 10 ارزیابی جامع ارزیابی خالص و استقرار نیروی نظامی

فوریه 18، 1977

[14] آن هسینگ کان ، Killing Détente: حق به سیا حمله می کند (انتشارات دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا ، 1998) ، ص 187.

[15] ریموند ال. گارتوف ، تنش زدایی و رویارویی (واشنگتن دی سی: م Broسسه بروكینگز ، نسخه اصلاح شده 1994) ، ص. 657

[16] دکتر کارول سایوتز ، دانشگاه هاروارد ، کنفرانس "مداخله در افغانستان و سقوط دتنت" ، لیسبو ، نروژ ، 17 تا 20 سپتامبر 1995 ص. 252-253.

[17] کان ، Killing Détente: حق به سیا حمله می کند، ص 15.

[18] مصاحبه ، واشنگتن دی سی ، 17 فوریه 1993.

[19] به جلسات POLITBURO کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادیه جماهیر شوروی در 17 مارس 1979 مراجعه کنید  https://digitalarchive.wilsoncenter.org/document/113260

[20] GB کیستیاکوفسکی ، هربرت اسکویل ، "صدای گمشده کرملین" بوستون گلوب ، 28 فوریه 1980 ، ص. 13

[21] Dev Murarka ، "افغانستان: مداخله روسی: آنالیز مسکو" میز گرد (لندن ، انگلیس) ، شماره 282 (آوریل 1981) ، ص. 127

[22] مصاحبه با پل وارنك ، واشنگتن ، دی سی ، 17 فوریه 1993. دریادار استنسفیلد ترنر ، مدیر سابق اطلاعات مرکزی ، كنفرانس "مداخله در افغانستان و سقوط دتنت" ، لیسبو ، نروژ 17 تا 20 سپتامبر ص. 216

[23] ج. ویلیام فولبرایت ، "تأملاتی در ترس ،" نیویورکر، 1 ژانویه 1972 (نیویورک ، ایالات متحده آمریکا) ، 8 ژانویه 1972 شماره ص. 44-45

[24] David J. RothKopf - سردبیر چارلز گتی ،  ZBIG: استراتژی و دولت Zbigniew Brzezinski (انتشارات دانشگاه جان هاپکینز 2013) ، ص. 68

[25] اریکا مک لین ، فراتر از کابینه: گسترش موقعیت مشاور امنیت ملی توسط زبیگنیو برژینسکی ، پایان نامه آماده شده برای درجه کارشناسی ارشد هنر ، دانشگاه شمال تگزاس ، آگوست 2011.  https://digital.library.unt.edu/ark:/67531/metadc84249/

[26] همان ص. 73

[27] بتی خوشحال ، یک خارجی در کاخ سفید: جیمی کارتر ، مشاوران وی و سیاستگذاری سیاست خارجی آمریکا (ایتاکا ، نیویورک: دانشگاه کرنل ، 2009) ، ص. 84

[28] ریموند ال. گارتوف ، تنش زدایی و رویارویی (واشنگتن دی سی: مokسسه بروكینگز ، نسخه اصلاح شده 1994) ، ص 770.

[29] توبین "افسانه" دام افغان ": زبیگنیف برژینسکی و افغانستان" ، ص. 253

[30] ریموند ال. گارتوف ، تنش زدایی و رویارویی، (نسخه اصلاح شده) ، ص. 1050. یادداشت 202. گارتوف بعداً این حادثه را "درس تاریخ نادرست تاریخ برژینسکی درباره مذاکرات مولوتف و هیتلر در سال 1940" توصیف کرد. (کدام کارتر اشتباه پذیرفت که به ارزش اسمی قبول شود) ص. 1057

[31] رودریک بریتوایت ، آگانتسی: روسها در افغانستان در سالهای 1979-89، (انتشارات دانشگاه آکسفورد ، نیویورک 2011) ، ص. 29-36.

[32] دکتر گری سیک ، کارمند سابق شورای امنیت ملی ، متخصص ایران و خاورمیانه ، کنفرانس "مداخله در افغانستان و سقوط دتنت" ، Lysebu ، ص. 38

[33] نانسی پیبدی نیول و ریچارد اس نیول ، مبارزه برای افغانستان، (انتشارات دانشگاه کرنل 1981) ، ص. 110-111

[34] رودریک بریتوایت ، آفگانتی ، ص 41

[35] دیگو کوردوز ، سلیگ هریسون ، خارج از افغانستان ، پ. 27 به نقل از الكساندر موروزوف ، "مرد ما در كابل" جدید بار (مسکو) ، 24 سپتامبر 1991 ، ص. 38

[36] جان کی کولی ، جنگ های نامقدس: افغانستان ، آمریکا و تروریسم بین المللی، (مطبوعات پلوتو ، لندن 1999) ص. 12 به نقل از دیپلمات ارشد کرملین واسیلی Safronchuk ، افغانستان در دوره Taraki ، امور بین الملل ، مسکو ژانویه 1991 ، صص 86-87.

[37] ریموند ال. گارتوف ، تنش زدایی و رویارویی، (نسخه اصلاح شده 1994) ، ص 1003.

[38] ریموند ال. گارتوف ، تنش زدایی و رویارویی، ص 773.

[39] توبین "افسانه" دام افغان ": زبیگنیف برژینسکی و افغانستان" ، ص. 240

[40] همان ص. 241

[41] مصاحبه با سلیگ هریسون ، واشنگتن دی سی ، 18 فوریه 1993.

[42] دیگو کوردوز - سلیگ هریسون ، خارج از افغانستان: داستان داخلی خروج شوروی (نیویورک ، آکسفورد: دانشگاه آکسفورد پرس ، 1995) ، ص. 33

[43] همانجا.

[44] هنری اس. بردشر ، افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی ، نسخه جدید و گسترده، (دورهام: انتشارات دانشگاه دوک ، 1985) ، ص. 85-86.

[45] استیو کول جنگ های شبح: تاریخ مخفی سیا ، افغانستان و بن لادن ، از حمله شوروی تا 10 سپتامبر 2001 (کتابهای پنگوئن ، 2005) ص. 47-48.

[46] گفتگوی نویسندگان با مالاوی عبدالعزیز صدیق ، (دوست نزدیک و متحد حافظ الله امین) در 25 ژوئن 2006.

[47] دیگو کوردوز - سلیگ هریسون، خارج از افغانستان: داستان درونی خروج شوروی، ص 34.

[48] کوردوز - هریسون ، خارج از افغانستان پ. 34 به نقل از پیتر نیوزوند ، "چریک ها برای براندازی دولت افغانستان در پاکستان آموزش می بینند" ، واشنگتن پست ، 2 فوریه 1979 ، ص. A 23

[49] همانجا پ. 33

[50] همانجا.

[51] پیتر نیوزوند ، "بهترین سوخت پکن در یک جنگ مقدس" MacLean's، (تورنتو ، کانادا) 30 آوریل 1979 ص. 24

[52] جاناتان سی رندال ، واشنگتن پست، 5 مه 1979 الف - 33

[53] رابرت ام. گیتس ، از سایه ها: داستان Ultimate Insider درباره پنج رئیس جمهور و چگونه آنها در جنگ سرد پیروز شدند (نیویورک ، تاچستون ، 1996) ، ص 144

[54] کریستینا برب ، در انتظار خدا: مبارزه پاکستان برای دموکراسی (وایکینگ ، 1991) ، ص. 222

[55] آلفرد د. مک کوی ، سیاست هروئین ، مشارکت سیا در تجارت جهانی مواد مخدر، (Harper & Row ، نیویورک - نسخه اصلاح شده و گسترده ، 1991) ، ص 436-437 به نقل از نیویورک تایمز، مه 22، 1980.

[56] آلفرد د. مک کوی ، "تلفات جنگ CIA علیه کمونیسم" بوستون گلوب، 14 نوامبر 1996 ، ص. A-27

[57] آلفرد د. مک کوی ، سیاست هروئین ، مشارکت سیا در تجارت جهانی مواد مخدر، (چاپ گسترده) ، صص 452-454

[58] آلفرد د. مک کوی ، "تلفات جنگ CIA علیه کمونیسم" بوستون گلوب، 14 نوامبر 1996 ، ص. A-27  https://www.academia.edu/31097157/_Casualties_of_the_CIAs_war_against_communism_Op_ed_in_The_Boston_Globe_Nov_14_1996_p_A_27

[59] آلفرد د. مک کوی و آلن آ. بلوک (ویراستار) جنگ با مواد مخدر: مطالعات پیرامون عدم موفقیت سیاست مواد مخدر ایالات متحده ،  (بولدر ، کلو: وست ویو ، 1992) ، ص. 342

[60] کاترین لامور و میشل آر لامبرتی ، ارتباط بین المللی: تریاک از تولیدکنندگان تا فشار دهنده ها ، (کتابهای پنگوئن ، 1974 ، ترجمه انگلیسی) صص 177-198.

[61] ویلیام صفیر ، "بخشی از کلیفورد در رسوایی بانک فقط نکته ای از کوه یخ است" شیکاگو تریبون، جولای 12، 1991 https://www.chicagotribune.com/news/ct-xpm-1991-07-12-9103180856-story.html

[62]  جان هلمر ، "زبیگنیو برژینسکی ، سوئنگالی ریاست جمهوری جیمی کارتر مرده است ، اما شر همچنان ادامه دارد." http://johnhelmer.net/zbigniew-brzezinski-the-svengali-of-jimmy-carters-presidency-is-dead-but-the-evil-lives-on/

[63] سمیرا گوتشل - بن لادن شخصی ما ، 2006. ساعت 8:59

[64] https://www.youtube.com/watch?v=yNJsxSkWiI0

 

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی