زائران صلح - یک دفترچه خاطرات تور پاین

اندی پین، اوت 23، 2017.

جمعه سپتامبر 16 2016 یک روز پر مشغله برای من بود. من شروع به تهیه یک نمایش رادیویی در مورد Pine Gap، پایگاه مخفی ایالات متحده در نزدیکی آلیس اسپرینگز در مرکز استرالیا کردم. من با یک آکادمی مصاحبه ای کردم که در مورد Pine Gap مطالعه کرده و آن را انجام داده است؛ یک فعال که با آن مخالفت کرد و صاحب سنت ارسننت می گوید که حق ندارد آنجا باشد. سپس به دانشگاه گریفیث رفتم و در آنجا یک سخنرانی مهمان با کلاس اخلاقی درباره نافرمانی مدنی مطرح کردم - عمل عمدا و آشکار قوانین ناعادلانه.

اما من صرفا یک روزنامه نگار نیستم که در جریان اتفاق می افتد و نه یک آکادمی که نظریه ها را توضیح می دهد. بنابراین پس از اتمام این دو وظیفه، من به یک ماشین رفتم و برای آلیس اسپرینگز به تلاش برای مقاومت در برابر پین گاپ و جنگ های آمریکا کمک کردم.

بنابراین پیش بینی می کنم قبل از شروع به کار، ابتدا سریع در مورد Pine Gap و آنچه که انجام می شود. اطلاعات بیشتری وجود دارد اگر شما علاقه مند هستید، اما اساسا Pine Gap یکی از سه پایگاه ارتباطات ماهواره ای است که ایالات متحده آن را به طور استراتژیک در سراسر جهان بکار گرفته است تا آن را به جاسوسی در سراسر جهان بسپارد. اجاره برای آن در 1966، پایه ساخته شده در 1970 امضا شد. در ابتدا، هرگز به طور عمومی پذیرفته نشد که این یک تأسیسات نظامی بود - آن را به عنوان "ایستگاه تحقیقاتی فضایی" تا زمانی که آکادمی دس بال، آنچه را که در واقع انجام داد، کشف کرد. شایعات فراوانی وجود دارد که دستگیری نخست وزیر، گوه ویتلم، چیزی در ارتباط با تمایل وی برای کنترل بیشتر بر اساس پایگاه و جابجایی در سمت اشتباه سیا بود.

برای اکثر عمر خود، در حالی که Pine Gap همیشه جذب روحیه فعالان ضد جنگ شده است، هدف آن تنها نظارت اولیه است. در این ده سال گذشته، این هدف تغییر کرده است. امروزه تلفن های همراه و رادیو سیگنال هایی را که می توان از Pine Gap از طریق ماهواره دریافت کرد، برای اعتصابات هواپیماهای بدون سرنشین یا دیگر بمب گذاری های هدفمند استفاده می کنند - که ایالات متحده قادر به کشتن مردم در خاورمیانه بدون خطر کشته شدن یک سرباز یا خطر همدلی است می آید از تعامل با یک انسان واقعی است.

همانطور که گفتم، Pine Gap در طی سالها مورد تظاهرات گسترده بوده است. این یکی به علامت 50 سالگرد امضای اجاره نامه بود - هرچند برای اینکه هدف دقیق هر کس بیرون رفتن به بیابان بود کاملا مشخص نشده بود. بیشتر در مورد آن بعدا.

سفر به آلیس در دوست من جیم ون بود. جیم جانباز از اقدامات متعدد و پرونده های دادگاه در آلیس - او به خوبی با مسیر آشنا بود. جیم با استفاده از روغن ماهی و روغن تراشه از ون استفاده می کند. بنابراین تمام فضای ماشین در دسترس با درام های پر از سوخت گرفته شد. مسافران دیگر مسافران من و فرانتس بودند. فرانتس پسر جیم است و تا زمانی که او هنوز یک نوجوان است، به اعتراض می رسد. تیم از نیوزیلند است؛ اقدام قبلی وی از ناسپاسی مدنی ضد جنگ در استرالیا منجر به حمله او شد، برهنه شده و توسط سربازان SAS در جزیره سوان در ویکتوریا تهدید شد. Underred، او برای بیشتر آمده است.

برای ما همسایه ها (و در واقع جیم، که مدت دهه در خانه های مشابه کاتولیک زندگی می کردند)، سفر 3000km به اعتراض، تنها بخشی از تلاش های ما برای ایجاد یک جهان صلح آمیز و صلح آمیز بود. با هم زندگی می کنند؛ ما سعی می کنیم به صورت عموم و پایدار زندگی کنیم، درهایمان را به دوستان و غریبه هایی که نیاز به جایی برای دیدار و اقامت دارند، باز کنیم و برای جهانی که به آن اعتقاد داریم، آشنا شویم.

همراه همسایه ی ما یک پسر بود که ما هرگز ملاقات نکردیم اما در تماس با دنبال کردن آسانسور بودیم. او یکی از همتایان مذهبی بود و لزوما طعم مشابهی در گفتگو و یا مقادیر مشابه با بقیه ما نداشت. کدام خوب است، اما فقط در طی یک سفر چهار روزه آزمایش می شود.

و برای چهار روز ما سوار شدیم برای یک کویر، خیلی حاد شد. در ایالت Mt. Isa تحت پوشش کلیسای عقب وروند خوابید و زیر یک لوله تخلیه بیش از حد فرو ریخت. در آنجا ما نیز به طور خلاصه با کاروان از کیرنز دیدار کردیم که به سمت آلیس رفتند. آنها زمان آب و هوایی را با آب و هوا خشک کرده بودند و مواد خام را در لباس شویی خشک می کردند. در این گروه از مارگارت دوست ما بود؛ یکی دیگر از فعالان صلح طوالنی مدت که سعی داشتند برای مدت زمان زیادی اقداماتی را انجام دهند. ما کمی برای استراتژی صحبت کردیم و سپس در جاده برگشتیم.

حتی در باران، رانندگی صحرا البته جذاب است. تغییر مسیر مناظر را وقتی که ما سوار کردیم مشاهده کردیم - درختان نازک تر و صملهر، مراتع سرسبز و پراکنده، رنگ غالب از سبز تا قرمز. ما در سنگ مرمر شیطان متوقف شدیم تا صخره های سنگین فوق العاده گرانشی صعود کنیم. ما پنجره ها را در رنگ های زیبا و افق های وسیع استرالیا مرکزی تماشا کردیم. حتی در خودروی مضطرب ما، احساس می کرد که ما از فرسودگی شغلی و استرس شهرها کشیدیم.

دوشنبه بعد از ظهر به آلیس رسیدیم. ما از طریق شهر به Claypans فقط در سمت جنوب، محل شفا کمپ رفتیم. یک اردوگاه احتمالا افراد 40-50 وجود داشت؛ از جمله یکی دیگر از Graeme استاد صلح پیر، که کتری قرار داده و از همه ما با فنجان چای استقبال کرد.

در این نقطه من باید از روایات متنفر باشم تا توضیح دهد که چگونه این همگرایی در پین گپ ایجاد شد. همانطور که اغلب به نظر می رسد در مورد جنبش صلح، این امر کاملا صلح آمیز نبود. من ابتدا ابتکار یک همگرایی را که چند سال قبل از آن در مجمع سالانه مستقل و صلحآمیز استرالیا مورد بحث قرار گرفت، شنیده بودم. IPAN ائتلافی از گروه های صلح است که هر ساله یک کنفرانس را برگزار می کنند که عمدتا دانشگاهیان و فعالان مذاکره در مورد موضوعات مختلف مربوط به جنگ و نظامی گری است. این بسیار خوب است، اما بسیاری از مشکلات ناخوشایندی که بیشتر سرگرم کننده است و بیشتر توجه رسانه ها را شامل می شود را شامل نمی شود. به همین خاطر گروهی با نام Disarm با ایده ایجاد یک کمپینگ و یک فضای برای مردم اقداماتی انجام داد که ممکن است عملکرد صاف Pine Gap را مختل کند.

علاوه بر این دو ضرب المثل، مرد آهنی Arrernte کریس تاملینس تصمیم گرفت که کشتن کافی از زمین های سنتی اش انجام شود. پاسخ امیدوار او هرچند اعتراضی به عنوان «اردوگاه شفا» نبود - به نظر می رسد که دید او این بود که جامعه عمدی نامحدود است که همه چیز را از فرهنگ سنتی بومی تا پرماقوات و مدیتیشن شامل می شود. او در سراسر کشور به اشتراک گذاشتن ایده رفت - عمدتا در رویدادهای هیپینی مانند Confest و Mardi Grass Nimbin.

این اردوگاه شفا بود که اولین بار آغاز شد. فراخوان این اردوگاه به نوع افرادی که به احیای روح اعتقاد دارند، تجدید نظر می کند و اهمیت خاصی را به ایده مراسم سنتی بومی اختصاص می دهد. به اندازه کافی به اندازه کافی، هرچند که افرادی که بسیاری از سهام را در سیاست داخلی فرهنگ بومی قرار می دادند، توسط چیزی که به نظر می رسید مناقشه در Arrernte بود به این دلیل که کریس تلینس حق داشتن سخنرانی برای آنها و یا استفاده از زمین در Claypans . یک تجارت تقریبا کثیف

تبدیل شدن به اردوگاه، به سرعت مشخص شد که آن پر از نوع افرادی است که شما ممکن است زندگی در شمال NSW زندگی (که من فکر می کنم اکثر مردم در واقع از آن آمده است) و یا در جمع آوری رنگین کمان - به پزشکی جایگزین، خواندن انرژی و زندگی در هماهنگی با طبیعت. متأسفانه آنها نیز نوعی از مردم هستند که مستعد استفاده سنگین سنگین، تخصیص فرهنگی ناخوشایند و کمبود آگاهی از امتیازشان هستند که به آنها اجازه می دهد باور کنند که صلح و رفاه می تواند از نشستن در حین تفکر باشد. این ممکن است به نظر سختگیرانه باشد، اما من صرف وقت کمی در مورد این نوع فرهنگ صرف کرده ام و فکر نمی کنم برای تلاش برای ایجاد تغییر اجتماعی یا حتی برای تعاملات اجتماعی غنی سازی بسیار مفید باشد. من به سرعت تصور می کردم این نوع وضعیتی بود که در اینجا روبرو شدیم.

با این حال، برای چند روز ما در اردوگاه آویزان شدیم و سعی کردیم کمک کنیم. این یک گروه عجیب بود اما برخی از مردم خوب آنجا بودند. همانطور که دیگران شروع به در آمد نیز ما شروع به صحبت کردن در استراتژی برای اقدامات و رسانه ها.

اقداماتی که توسط مارگارت پیشنهاد شده بود، "ترسناک" در سایت در پاین گاپ به گرامیداشت همه مرده های ناشی از این مکان بود. او تفکر خلاقانه - موسیقی، رقص، هنر را پیشنهاد کرده بود. من شخصا احساس می کردم می خواستم یک تصویر را به طور مستقیم به توقف عملیات Pine Gap مرتبط کنم. من شنیده بودم که یک انبار در شهر وجود دارد که اتوبوس ها را ترک می کند تا تمام کارگران را به پایه برساند. من تصور می کردم که آن را قفل کنم و در وسط شهر در نزدیکی رسانه ها و گذرگاه ها باشم.

بنابراین همانطور که دیگران در مسیرهای بالقوه به راه رفتن بر روی پایه نگاه می کردند، من به شهر رفتم تا از انبار خارج شود. معلوم شده است که دارای چهار دروازه - کمی برای یک نفر و دستگاه قفل آن برای تعطیل کردن. من به یک طرح B نیاز دارم

با این حال، رفتن به شهر برای explnoiter مزایای آن بود - آن را من از اردوگاه شفا بود که شروع به درخواست کمتر و کمتر. به آلیس آمده بودم که معلوم بود که چند دوست قدیم وجود دارد که خوشایند است. اما یک شگفتی خوشایند در ورود به شهر کشف شد که در واقع کل پشته چهره های آشنا از سراسر کشور وجود داشت - بعضی از آنها سال ها دیده ام (به سختی شگفت انگیز از آنجا که در وسط بیابان بودند - من تا به حال آخرین آلیس پنج سال پیش بود).

بعضی از این افراد خیلی بیشتر از آشنایان نبودند، اما از طریق فعالیت سیاسی با مردم، نوع خاصی از پیوند را دریافت می کنید. برای یکی، کار کردن با یک پروژه یا اقدام با افراد، حتی به طور خلاصه، خیلی متفاوت است که به چند بار در حال اجرا است. ثانیا، گاهی اوقات این موقعیت ها می توانند نوعی تنش یا نسبت به شدت طیف احساسی باشند. این می تواند تأثیر بسیار مهمی بر ایجاد اوراق قرضه قوی داشته باشد. سوم اینکه دانش که ارزش های شما را به اشتراک می گذارد و دیگران احتمالا بر روی چیزهایی که حمایت می کنید کار می کنند به این معنی است که اعتماد و همبستگی غریزی وجود دارد.

شاید این دلایل یا شاید آنها مهم نبودند؛ اما یک خانوار بسیار استقبال کرد، وقتی پرسیدم آیا می توانم در آن زمان در حال برنامه ریزی یک عملیات هستم. در حقیقت، این سوال به شدت به طوری پاسخ داده شد که شواهدی را در مورد این اندیشه که من خوشایند نبود، به طور ضمنی پاسخ دادم. این نوع مهمان نوازی در کل، چیزی است که من سعی می کنم به دیگران ارائه دهم، و اغلب در پایان دریافت شده است. هر بار به همان اندازه قدردانی شده است.

بنابراین برای چند روز اقامت داشتم، در حیاط خلوت اردو زدم و چیزهایی را که در شهر می دیدم پیدا می کردم، چون احساس خاصی نمی کردم که به اردوگاه بازگردم. من آویزان شدم، در اطراف خانه کمک میکردم، برای یک روز دیوارهای نقاشی و ساخت یک حلقه بسکتبال در یک مرکز قطره برای بچه های محلی برخی از دوستان اجرا، پخته و تمیز برای غذا نه بمب (غذا خیابان آزاد که یکی از من موارد مورد علاقه و تقریبا شش سال است که بخشی از زندگی من بوده است).

ترکیبی از استقبال از مردم و چیزهایی که من می توانم کمک کند آن را بسیار آسان به احساس در خانه در آلیس و من واقعا از زمان من در آنجا لذت می برد. یک نوع خنده دار از کنتراست وجود دارد - این یک شهر گذارنده است و به طور کلی در مورد افرادی که می خواهند ادعا کنند که می خواهند برای کمک به مردم بومی تنها به مدت چند سال باقی بمانند، درآمد زیادی کسب کنند و سپس به عقب بر گردند ساحل. در یک نقطه برای یک کاسپا با دو نفر که فقط دیدم دیدم نشستم ما در مورد محکومیت ما برای حرکت کردن صحبت کردیم، یک ویژگی که همه ما آن را یک شکل ضعف تفسیر کردیم. اما لازم نیست که باشد برخی افراد زندگی خود را در یک مکان تمام وقت زندگی می کنند اما هرگز به مردم اطرافشان متعهد نیستند. به عنوان یک راننده، و برای انجام آن به خوبی، هرگز در خانه نیست، همیشه در خانه هست.

در حالی که من در شهر بودم، همراهان من (و همچنان که اردوگاه شفائی را تحمل میکردند) برای عذاب خود آماده بودند. در روز یکشنبه آنها راه می روند. این گروه متنوع بود - شش نفر، هر کدام در دهه های مختلف از نوجوانی تا 70. آنها چندین ساعت در اواسط شب از طریق بوش رفتند، قصد داشتند به قلمرو پاین گپ حرکت کنند و در سپیده دم خود را گمراه کنند. آنها به دروازه خارج وارد شدند (پایه خود را به خوبی محافظت شده و روشن شده است، اما اموال واقعی Pine Gap بسیار بزرگ است و عمدتا از خالص اسکراب تشکیل شده است) در حالی که هنوز تاریک بود و در زمان وقفه برای چرت زدن و صبر کردن تا صبح . شگفت آور، آنها به چراغ های پلیس بیدار شدند - آنها به نحوی تشخیص داده شده بودند و اکنون محاصره شده اند. آنها قوانینی را شکسته بودند و در هر صورت پلیس بیش از حد مشتاقانه دستگیر شد و تبلیغات زیادی نداشت. به همین ترتیب همه آنها به ماشین پلیس منتقل شدند و به اردوگاه رانده شدند.

صبح روز سه مادربزرگ Quaker سالمندان به طور موقت و تا حدی از ورود به جلوی پنبه گاو با داشتن یک حزب چای مسدود شده است. این یک بازداشت از یک اقدام است که آنها یک سال قبل در تمرینات نظامی مشترک ایالات متحده و استرالیا در خلیج شالواتر انجام دادند؛ و سایت زنان قدیمی دوستانه نوشیدن چای و جلوگیری از جاده همیشه کمی توجه می شود. آنها آماده بودند که دستگیر شوند، اما مجددا به نظر می رسید که پلیس نمی خواست - ترافیک در اطراف آنها دور می شد و در نهایت آنها را به قوطی برداشتند و به خانه برمی گشتند. این اولین اقدام عمومی همگرایی بود.

ما برنامه های پشتیبان را به بحث گذاشتهایم. لئوناردو مشتاقانه دوباره تلاش کرد. من برنامه خود را به اشتراک گذاشتم - من می خواستم خودم را به سمت محور کارگران اتوبوس در دروازه ورودی پاین گاپ ببندم (مجددا دروازه های جلو راه طولانی ای از پایه و نه واقعا راه رفتن فاصله دارند). ما برای صبح روز چهارشنبه تعیین می کنیم.

بازگشت به بریزبن، آماده شدن برای سفر، من خودم یک دوچرخه D-Lock را خریدم. در $ 65، این یک قفل ارزان بود اما هنوز گرانقیمت ترین واحد من بیش از پنج سال است که خریدم (من این کار را انجام نمی دهم). این یک مورد تک کاربره بود - برنامه من این بود که از آن استفاده کنم تا خودم را به چیزی قفل کنم تا یک افسر پلیس مجبور شود از قدرتش با یک زاویه چرخ استفاده کند. در روز سه شنبه، پس از تنظیم دقیق انتشار رسانه ها، من حداقل یک ساعت تمرین خود را در محاصره وسایل مختلف انجام دادم.

هنگامی که ما درباره این اقدام صحبت می کردیم، چند نفر از آنها نگرانی هایی در مورد ایمنی خود را که زیر یک اتوبوس بود، ابراز کردند. من در مورد آن نگران و یا در مورد دستگیری؛ اما من عصبی بودم که آیا می توانم در زمان خودم را قفل کنم. هر قفل دیگری که من بخشی از آن را با مقدار زیادی از زمان و فضا انجام داده ام - نه در مقابل افسران پلیس. همچنین، چون این تنها چیزی بود که من به ارمغان آوردم، می توانستم از D-Lock در کنار گردن من استفاده کنم، نه از قفل کردن آرنج عملیاتی با هر دو بازو در آن. تنها نقطه جرقه در جاده (جایی که من می توانستم امید به نگه داشتن کل کارو و نه تنها یک اتوبوس) درست در دروازه جلو بود، که در آن مشخص بود که پلیس وجود دارد. تنها امید من این بود که آنها را با شگفتی بدست آوریم.

من نمی توانستم از اعصاب بخوابم من فقط تصور می کردم که چه اتفاقی می افتد. بعد از اینکه در نهایت از خواب بیدار شدم، زنگ هشدار من با خورشید در زیر افق رفت و باران را بر روی چادر ریخت. وقت آن رسیده است.

پلیس در حال انتظار در نزدیکی دروازه بود. ما صبح روز بعد یک نشانه درست کردیم که فقط نشانه ها را نگه داشته بود، بنابراین با قفل من که زیر زیرپوش من پنهان شده بود، ما تظاهر می کردیم که فقط همین کار را انجام می دادیم. اتوبوس ها وارد شدند در نشانه، دوستان من در جلو برگزار شد پرچم. اتوبوس در مقابل من متوقف شد. ممکن است پلیس 20 متر دورتر باشد. پس از تمام اعصاب، این فرصت عالی بود. من تحت اتوبوس افتادم، پشت سرم به سمت محور جلو سوار شدم. من روی قفل قفل کردم، گردنم را گذاشتم و روی قفل بسته کلیک کردم. و سپس دستانم را گرفتم. من به شدت بر روی محور نشستم، اما استفاده نکرد. سه پلیس بدن من را می کشیدند. آنها قفل من را گرفتند، اما اجازه دادند من را ترک کنند، مرا ترک کردند و از دروغ گفتن در جاده ها خسته شدم و به سختی به رانندگی اتوبوس نگاه می کردم.

پلیس نیز کمی خجالت زده بودند. اکنون بقیه اتوبوس ها از کنار هم قرار گرفته اند. یکی از آنها ایستاده بود چند متر در مقابل من، انجام بهترین سر و صدا اذیت و آزار دهنده است. در نهایت یک نفر به من آمد، جزئیات من را گرفت و به من گفت که احتمالا من خوب هستم.

پس از اتمام تمام اتوبوس ها، ما به اردوگاه نجات دادیم که چند کیلومتر دورتر از دروازه راه اندازی شده بود. من خیس شدم و کمی نا امید شدم، اما همچنان بالای آدرنالین بودم. عقب در اردوگاه، من یک فنجان چای داشتم، صبحانه خوردم و برای نشست اردوگاه نشستم، که برنامه ریزی برای جلوگیری از انبساط جاده ای که بعد از ظهر برنامه ریزی شد، نشست.

جلسات اردوگاه طولانی و پر هرج و مرج بود - بیش از حد بسیاری از مردم که یکدیگر را نمی شناختند و اندیشه های مختلف را در یک فضای متفاوت داشتند. بحث دور گردید. در نهایت برخی از قطعنامه ها رسیده است، اما از این لحظه من سرد شدم و ناامیدی از شکست صبح شروع شد به پا زدن. ما به اردو زدایی برای استراحت رفتیم.

من تا به حال برای بیش از یک هفته در اردو نبودم و به نظر می رسید آن زمان در آن زمان غریب بودم. استفاده از مواد مخدر بالا بود - علف های هرز و همچنین ظاهرا مایع های بدن خوک. این نظریه ها نیز از هوس هوپای معمولی و پرتقال خوب استفاده کرده اند. به طور قابل ملاحظه ای، بیشتر اردوگاه به نظر می رسید اعتقاد بر این بود که بیگانگان در حال برنامه ریزی برای رسیدن به زمین و ایجاد یک جامعه جدید هستند، اما باید منتظر بمانند تا جهان به اندازه کافی صلح آمیز باشد تا آنها بتوانند به پاین گپ بروند و یک معاهده بین کهکشانی را امضا کنند. تظاهرات علیه پین ​​گاپ یک ایده بد بود (باوجود اینکه آنچه ما در اینجا به آن اشاره کردیم)، زیرا این قرارداد را در معرض خطر قرار می دهد.

من هیچ وقت به هیچ وجه تمام تفاوت های ظاهری این نظریه را درک نمی کنم، اما قسم می خورم که من این کار را انجام نمی دهم. یک پسر به خانه آمد و به ما گفت که او به آلیس آمده بود که باور داشته باشد انسانها مسئول جنگ هستند و ما باید اعتراض کردیم، اما شب گذشته بر این خطا از راه های او متقاعد شده بود. به چه چیزی میگویید؟ برخی از افراد خوب در اردوگاه شفا وجود داشتند، اما اغلب اوضاع بدی بود. من می توانم یک حساب کاربری را فقط از اردوگاه شفا بنویسم و ​​آن را تا حدودی متواضع خواهد بود، اما این واقعا نقطه نیست به علاوه آن را سخت به اندازه کافی زندگی می کنند از طریق آن در آن زمان بدون آن را بازنویسی در حال حاضر. هر گروه سیاسی رادیکال سهم خود را از ایده های حواس پرت است، اما این سطح دیگری بود. به هر حال، پس از آن ما زمان زیادی را صرف اردو نمی کردیم و نمی توانم بگویم که من آن را از دست دادم.

در عین حال لامنتر ها، منهای دو عضو از اولین تلاش، در حال برنامه ریزی دوباره تلاش برای ورود به پایگاه بودند. در برنامه A من شکست خورده بود، راه حل واضح این بود که در آن شب به آنها بپیوندم. این کمی از امداد واقعا بود. در مقایسه با صبح عصبی-صبحگاهی، گذر از طریق بوش به مدت چند ساعت در اواسط شب، آرامش بخش خواهد بود. به علاوه من با دوستانم هستم!

چند تا چیز پیش اومد پیش اومد. ابتدا بلوک بعد از ظهر این یک اقدام جالب بود که نشان می داد که چه اتفاقی می افتد تاکتیک های پلیس - پلیس کسی را دستگیر نکرده و یا حتی ما را به حرکت در آورد. ترافیک به کاج کاج از طریق ورودی پشتی منحرف شد؛ و نه تنها معترضین مجاز به اقامت در جاده بودند، پلیس در واقع مسدود کردن پایان جاده ها خود را متوقف کرد، مانع از خروج ما شد. این منجر به چند جوک در مورد پلیس به ما در بلوک به ما پیوست، اما آن را برای برخی از کسانی که ما نیاز به برنامه ریزی اقدام بعدی خود را کمی مشکل بود. سه نفر از ما که در انتها بودند، باید به انتهای جاده برویم و هر چیزی را که نیاز داشتیم بکشیم و به شهر بازگردیم.

نقطه ملاقات پیش شرط آتش سوزی در قلب، عقب نشینی معنوی در حومه آلیس بود که در آن یک وعده غذا و بحث در هفته به اشتراک گذاشته شد. امشب موضوع "ایمان و فعالیت" بود. مردم در اطراف گروه دیدگاه های مختلفی داشتند، اما البته آنچه که ما ذکر نکردیم، روحیه ای بود که ما آن را انجام می دادیم - یک حادثه در چشم های بابل، که در معرض خطر حبس به مقاومت عمومی در برابر حکومت نظامی ایالات متحده است. عیسی گفت: «شمشیر خود را دور بریز، عیسی گفت:« برای کسی که با شمشیر زندگی می کند از شمشیر می میرد ». برای من، ایمان و عمل سیاسی غیر قابل تقسیم است. زیارتی که ما برای رفتن به آنجا بودیم عمیقا روحانی بود.

و بنابراین ما شروع به آماده سازی کردیم. ما چند نفر از دوستانی داشتیم که موافقت کردند ما را به نقطه ای برسانیم که می توانستیم به پاین گپ بروی. قبل از آن، اگرچه یکی از مسائلی بود که باید در آن حضور داشته باشیم - نه این رسانه ها که در دست دو نفر از دوستان دیگر قرار داشتند.

پس از اولین تلاش شکست خورده، بحث های زیادی در مورد چگونگی کشف این گروه صورت گرفت. یک پیشنهاد، به ظاهر بعید است اما کاملا جدی گرفته شود، این بود که دسترسی Pine Gap به ردیابی ماهواره های گرمای سنسور در جهان (که برای شناسایی موشک ها، همچنین ظاهرا به دنبال تغییرات آب و هوایی است)، گروهی از افراد گرم خون را در انتظار کشف کرده است در حصار بیرونی پایه. پیشنهادی برای مقابله با این مسئله این بود که این بار (در این زمان ما بتوانیم به راحتی کنگوها یا چیز دیگری) را گسترش دهیم و پتوهای گرمایش پلاستیکی اضطراری را به منظور جلوگیری از گرما در بدنمان پدید آوریم و از تشعشع آن نداشته باشیم. من با پوشیدن پتو های پلاستیکی براق مخالف بودم، اما همانطور که همه چیز یکی را گذاشت، من با این نتیجه گیری کنار گذاشتم که اگر من رد شد و دوباره شناسایی شد، تقصیر من خواهد بود. بنابراین به طرز وحشیانه ای خودم را به صورت یک کت و شلوار کت و شلوار کت و شلوار کت و شلوار خود قرار دادم. فداکاری هایی که باید برای صلح انجام دهیم.

ما در حال سکوت (به استثنای پلاستیک شلاق) و با نور ستاره ها راه می رویم. هنگامی که اولین لحظاتی از سردرگمی رخ داد ما کمتر از 500 متر رفته بودیم - ما در نزدیکی یک خانه بودیم و سگها لرزیدن می کردند. کسی گفت که برای متوقف کردن، اما افرادی که در جلو بودند سریعتر پیش رفتند. ما جدا شدیم این شروع ما برای امید نبود. ما مدتی منتظر بودیم، تلاش های مختلفی را برای پیدا کردن دیگران بدون توجه به خودمان انجام دادیم. در نهایت ما پیاده روی کردیم، به این نتیجه رسیدیم (که در نهایت به درستی) که دیگران برای ما یک نقطه عطف قابل توجهی را در انتظار ما می گذارند.

پیاده روی طولانی بود. شب قبل به سختی خوابیدم و امروز نیمه شب بودیم. اما من درگیر شدم، کمی خواب آلود، اما به اندازه کافی آدرنالین برای ادامه رفتن. آدرنالین، به اندازه کافی جالب بود، بیش از چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد، در حالی که ما گرفتار بود، اعتراض نکردیم، اگرچه می دانستیم که ما مجازات های طولانی زندان را ریسک می کنیم. که به سختی از ذهن من گذشت بیشتر هیجان انگیز شدن از طریق بیابان به یک مأموریت برای صلح با گروهی از رفقا بود.

در حال حاضر برخی سنت های "زیارت صلح" در پایگاه های نظامی سراسر کشور وجود دارد که شاهد صلح است - اکثرا مسیحیان که با صلح طلبی با سنت مذهبی یک سفر مقدس مخالفت می کنند و به طور عمومی علیه نظام نظامی گام بر می دارند. در Pine Gap، در خلیج Shoalwater در کوئینزلند، جایی که نیروهای آمریکایی و استرالیایی در حال تمرینات مشترک هستند، در جزیره سوان که SAS برنامه های مأموریت های خاص خود را برنامه ریزی می کند. من طرفدار ایده ی زیارت هستم - ما به طور عمومی اختلال آمادگی جنگ را داریم، اما سفر طولانی نیز فرصتی برای تفکر در مورد آنچه که برای صلح در زندگی ما، روابط ما، جامعه ما زندگی می کند، ارائه می دهد.

علاوه بر این من می توانم در مورد افرادی که من با زیارتی انجام دادند، بازتاب کنم. من افتخار می کردم که با آنها راه بروم. جیم و مارگارت هر دو فعال بلند مدت بودند - آنها از قبل از من متولد شده بودند. آنها هر دو الهام بخش برای من و نیز دوستان هستند - برای تعهدی که برای این دلیل از طریق شکست و تخریب نشان داده شده است؛ از طریق پدر و مادر و گذشت زمان. من چند بار پیش از آن برای همین علت دستگیر شده ام.

سپس تیم و فرانز - خانه های من بود. ما فقط فضای، غذا و منابع را به اشتراک نمی گذاریم هر چند ما آنها را به اشتراک می گذاریم. ما ارزش ها و رویاها را به اشتراک می گذاریم - ما تصمیم می گیریم که به شیوه ای متمایز از فرهنگ اطرافمان زندگی کنیم، به عنوان یک پناه کوچکی از دنیای متمرکز و پولی که در اطراف ما قرار دارد. به عنوان شاهدی از راه های مختلف که ممکن است. و در حال حاضر به عنوان یک فرمت از این پروژه، ما در یکی از پایگاه های کلیدی ابرقدرت نظامی جهان قرار گرفتیم و این کار را با هم انجام دادیم.

با این حال، پیاده روی می تواند گاه به سختی انجام شود. ما بالا و پایین تپه رفتیم سنگ ها و چمن های اسپینیفکس خیلی کم بود، حتی جیم که هرگز (و منظور من هرگز) هیچ کفش پوشیده نبود، در یک جفت یوگا بود که او در خانه یافت (احتمالا متعلق به یکی از فرزندانش بود). مارگارت یک مربی شخصی را دید که سعی در جذب این قدم زدن داشت، اما از همه کارهای دیگر که در تلاش برای انجام این کار بود - جلسات، برنامه ریزی، انتشار رسانه ها، هماهنگی، خسته شده بود.

برای او و دیگران، این بار دومین بار بود که این چهار روز به خصوص در اواخر شب انجام می شد. مارگارت خسته شد و تعادلش را از دست داد. همانطور که ما در پایین تپه ها راه افتادیم، او به بازوی خود ادامه داد تا خود را ثابت کند.

چندین توقف در طول راه انجام دادیم. با توجه به اقدامات احتیاطی حرارتی، ما برای جلوگیری از گسترش آن، گسترش می یابد. من در حالی که بیشتر از هر شب در خارج از شهر می خوابم، به ستاره ها می افتم امشب بود، هر چند که به طور معمول به عنوان رضایت بخش نبود. برای یک، چراغ های عظیم پین گاپ آلودگی نور را ایجاد می کند که باعث می شود ستاره ها به اندازه ای که به طور معمول در بیابان نیستند چشمگیر باشند. و پس از آن ستاره های تیراندازی وجود داشت - به طور معمول چنین چشم انداز خوشحال، اما امشب من مثل بیلی برغ نشان می دهد که آنها احتمالا ماهواره هستند. ماهواره هایی که Pine Gap برای کشتار مردم در طرف دیگر از جهان استفاده می کند.

به هر حال، ما راه می رفتیم بی توجهی کمی از جایی که ما به معنای آن بودیم که بدون نیاز به صعود و سپس تپه بسیار بزرگ فرود آمدیم. این واقعا ایده آل نبود، اما ما پیاده روی کردیم. و پس از آن ما در معرض حصار بیرونی بودیم. شادی ما هر چند کوتاه بود. ما می توانیم فانوس های روشن را روی تپه بین ما و پایه واقعی ببینیم. ما می توانستیم صداها را با یکدیگر در رادیو صحبت کنیم. واقعا شگفت آور بود. پلیس دسترسی به بسیاری از قدرت نظارت، پین گاپ حتی بیشتر است. اما احتمالا آنها هم نیازی ندارند. آنها ممکن است فقط انتظار داشته باشند که سعی کنیم دوباره وارد شویم و منتظرمان هستیم.

در هر صورت، برنامه ما برای رسیدن به بالای آن تپه، باز کردن ابزارها و انجام غم و اندوه ما در بینایی از پایه، به نظر می رسید. طرح جدید این بود که هرچه سریعتر می توانستیم و امیدواریم بتوانیم برخی از قطعه ها را پیش از دستگیری ما انجام دهیم. ما بیش از حصار رفتیم

نقش من، همانطور که من در آن شب منتظر بودم، فیلمبردار بود. برای این کار من با دوربین تلفن و مشعل سر برای روشنایی مجهز شده بودم. من امیدوار بودم کمی زمان ببرم تا شوت درست شود. این شروع به بعید به نظر می رسید، و همانطور که ما قدرت را به راه رفتن تا تپه من روشن کردن تلفن و قرار دادن مشعل بر روی سر من.

ما نیمه راه تپه بودیم و شگفت آور، پلیس به نظر نمی رسید که ما را دیده اند. مارگارت خسته بود او ویولای خود را از پرونده خود گرفت. من زمزمه می کردم / فریاد می زدم که فرانتس به عقب برگردد و گیتار خودش را بگیرد. به طرز شگفت انگیزی، این ابزارها در حال تنظیم بودند. همانطور که آنها بازی می کردند و مشعل را می سوزاندم تا عکس بگیرم، بازی ما بالا رفت. پلیس برای ما آمده بودند.

ما هنوز در حال حرکت به ذهن شما، مسابقه آنها را به بالای تپه که جایی پاین در مقابل ما قرار داده شده است. اعتراض ما به یک مراسم عروسی تبدیل شد - جیم یک عکس از یک کودک مرده را از جنگ در عراق نگه داشته است، فرانتس گیتار را بازی می کند، تیم خود را در حال حرکت، مارگارت در ویولا می گذارد. من سعی کردم همه چیز را در این شوت بگیرم، با وجود این که هرکسی (از جمله خودم) به سرعت به تپه بسیار پر زرق و برق رفت و تنها نور من، تابش تلخ یک مشعل سر بود. کافی است بگویم، فیلم های حاصل من بهترین کار من نیستند. دانستن اینکه هرگز گوشی یا کارت حافظه را باز نخواهیم یافت، تمرکز من این بود که مطمئن شود آپلود خواهد شد. بنابراین من کمی فیلم می کنم و سپس دکمه آپلود را فشار می دهم.

نوحه خوانده شده به آرامی شروع می شود ، و مدتی ریف دو نت داشته است. با بازی شگفت انگیز ویولا از آنجا بهتر می شود. اما متأسفانه ما به آنجا نخواهیم رسید. پلیس حالا ما را تحت فشار قرار داده بود. آنها نوازندگان را دور زدند و "او جریان مستقیم دارد!" و مستقیم به سمت من می رود. ساعت 4 صبح بود و پخش ما برای وضوح واضح ، زودتر تبلیغ نشده بود. اما خوب است بدانید که حداقل یک نفر به طور زنده آن را می دید. من از پلیس دویدم ، هنوز سعی کردم فیلمبرداری کنم و دکمه "بارگذاری" را بزنم. شاید این چند ثانیه برایم خریده باشد ، اما این تمام شد. همانطور که بیهوده کنار رفتم ، یک پلیس مرا در زمین سخت گرفت. دیگری بلافاصله بالای سرم افتاد و تلفن را از دستم جدا کرد. آنها بازوهای من را به عقب چرخاندند و آنها را کابل بستند تا آنجا که ممکن بود. آنها با یک پلیس روی هر بازو ، مرا به بالای تپه کشاندند. به سختی می توان از پلیس بدترین برخوردی را انتظار داشت ، اما من این را ذکر کردم زیرا وقتی به اوج رسیدم ، همراهانم را دیدم که دور هم نشسته بودند. بدیهی است که به آنها اجازه داده شده بود بدون هیچ مانعی به بالای قله بروند و دستی بر آنها گذاشته نشده بود!

در قلمرو شمالی ، پشت واگن های پلیس فقط قفس هستند. این کار انجام شده است. من مطمئناً جلوی پخت و پز پلیس را تا حد مرگ در گرما (a la Mr Ward در سال 2008) متوقف می کنم ، اما در شب کویر زمستانی یک سفر نیم ساعته بسیار سرد به آلیس را ایجاد می کند. مخصوصاً برای فرانتس ، که به دلایلی پرشگرش توسط پلیس از او خارج شد. خوشبختانه من و تیم در حال حاضر پتوهای مضحک فویل خود را که فرانتس دور بدن لرزاند پیچیده بود ، در آورده ایم.

تجربه در خانه تماشا بسیار عادی بود - خواب، از خواب بیدار شد تا مصاحبه ای را انجام دهد که در آن شما هر چیزی را نگفتید، صبحانه می دادید (و ضرورت خوردن غذا را تغییر دادید - تیم که تنها گوشت خوار بود، ساندویچ هر کسی را می خورد ؛ فرانتس وگان، ساندویچ خود را برای میوه های اضافی مبادله کرد)، خستگی. بدتر از آن است که در یک سلول قفل شده است در یک سلول با تلویزیون در حجم کامل قفل شده است، هر چند ما در یک نقطه از تماشای مردم خود را در "Wipeout" صدمه دیده است. تقریبا وسط روزی که ما در آن دعوت شده بودیم برای آنچه که ما تصور می کردیم، به نظر می رسید ظاهر دادگاه نسبتا معمول است.

من باید در این نکته توجه داشته باشیم که ما به هیچ یک از جرایم معمول خلافکاری که برای فعالیت اعتراض آمیز دریافت کردید متهم نیستید. کاج گپ دارای قانون خود - قانون دفاع (ویژه) است. تحت آن، تجاوز به مجازات حداکثر هفت سال زندان است. گرفتن عکس ها هفت نفر دیگر است. این قانون قبلا تنها یک بار در تاریخ مورد استفاده قرار گرفته است (هرچند بسیاری از مردم قبل از آن به پین ​​گاپ رفتند) - این پس از بازرسی شهروندان برای سلاح های کشتار جمعی توسط گروهی از چهار نفر از جمله جیم دولینگ و مارگارت شوهر اواخر برین قانون در 2005. آنها مجرم شناخته شدند و جریمه شدند، اما زمانی که دادستان اعتراضاتشان را محکوم کرد (آنها احساس کردند که چهار نفر باید به زندان رفته باشند)، دادگاه عالی در واقع اتهامات اصلی را رد کرد. دادگاه گفت که این قانون برای تأسیسات دفاعی بود؛ و با امتناع اجازه هر گونه شواهدی در مورد آنچه Pine Gap در واقع دادگاه انجام داد موفق به تعیین اینکه آیا Pine Gap در واقع تسهیلات مربوط به دفاع استرالیا بود.

دولت با تغییر قانون در 2008 پاسخ داد تا این استدلال دوباره قابل استفاده نباشد. واقعا در مورد این فرآیند کل چیزی کمی مبهم است. اما این تنها چیزی غیر معمول در مورد این قانون نیست. با توجه به شدت شدید این مجازاتها، شما نمیتوانید کسی را از این قانون بدون رضایت اظهارنامه وکلای فدرال بپرسید. و در این مورد، جرج برندیس ظاهرا به تلفنش پاسخ نداد. بنابراین پلیس قبلا به ما گفته بود که ما نمیتوانیم از ما بپرسیم و به دنبال تعطیلات خواهیم بود. کدام یک با ما خوب بود، ما فقط می خواستیم یک ظاهر دادگاهی را از راه بیرون کنیم. اما پس از آن که ما در سلولهای نگهداری در پشت دادگاه نشسته ایم، همه چیز شروع به کمی دیوانه کرد.

وکیل وظیفه در آلیس اسپرینگز آن روز به وقوع پیوست که یک فعال سیاسی قدیمی بود که بعضی از خدمه ما را از آخرین نفوذ پناهگاه کاوش شناخت. همانطور که ما در سلول نگهداری نشسته بودیم وارد شدیم و به ما گفتیم که شنیده ایم که دادستان با وثیقه مخالف است. اگر آنها موفق باشند، این بدان معناست که ما در زندان در آلیس اسپرینگز، حداقل تا زمانی که می توانیم امضای جورج براندیس را دریافت کنیم، برگزار می شود. این نیز عملا بی سابقه است - معمولا وثیقه فقط برای افرادی که به عنوان خطر ابتلا به فرار یا خطر جامعه شناخته می شوند، رد می شوند.

ما در مورد آن صحبت کردیم و موافقت کردیم که نباید خیلی سخت باشد که در برابر آن پیش از دادستان قضاوت کنیم. هر چند شگفتی در فروشگاه داشتیم. زمانیکه زمان کافی برای رفتن به دادگاه بود، همه ما با هم تماس نداشتیم. تنها یک نفر از سلول و به دادگاه فرستاده شد - فرانتس. Franz به ترتیب به ترتیب حروف الفبا، به ترتیب به دادگاه عادلانه بود. اما او نیز جوانترین (19) بود و هیچ تجربه دادگاهی نداشت. حالا او مجبور بود خودش را به دادستانی متخاصم بردارد. ظاهرا در دادگاه دوست ما وکیل وظیفه (از پروتکل دادگاه) بلند شد و گفت که ناعادلانه است که فرانز را به صورت خود بفرستد. در داخل سلول، ما به او دستورالعمل قانونی فریبنده دادیم - "نقل قول فرضیه به قید وثیقه!" فرانز سلول را ترک کرد، و بقیه ما نشسته اند.

او زمانی که نگهبانان من و جیم را فراخوانده بودند، برگشتم. ما مطمئن بودیم که انتظار داریم، اما قطعا این نبود که ما موضع بگیریم و گفته شود اتهامات در حال کاهش است. و با این حال این چیزی است که اتفاق افتاد - در حالیکه ما در سلول بودیم، دائر نیکس تریگ قاضی دادگاه در مورد پرونده معاهده دفاع (شرکت های خاص) بحث کرد. طبق گزارش خبری ABC، Trigg قانون را "کمی از قانون اساسی" نامگذاری کرده است. بدون رضایت دادستان، ما نمی توانیم متهم شویم. این همان چیزی است که قانون می گوید، بنابراین ما مرتکب اشتباه شده بودیم و اکنون آزاد هستیم.

در خارج از دادگاه از گروه بزرگ طرفداران جشن گرفته شد. همچنین دوربین های رسانه ای وجود داشت. ما بیرون آمدیم، کمی با دوربین صحبت کردیم. فرانتس و مارگارت بدون هیچ زحمتی به خنده افتادن درخت کاج خود ادامه دادند. سپس ما مجبور شدیم بشینیم و کمی بخوابیم. چند روز دیوانه شده بود.

دیوانگی هنوز کامل نشده است. علاوه بر کار بی پایان رسانه ها (هر دو سنتی و اجتماعی)، بر سر ما چشمان ماجرا بود که پلیس در حال رفتن به جلو و بازگشت به دستگیری ما است. با تعطیلات آخر هفته و دادگاه بسته شد، ما به چند روز در بازداشت نگاه کردیم - به طور بالقوه بیشتر. طرح ما این بود که شهر را در دو روز ترک کنیم و همه را به زندگی روزمره در کوئینزلند بازگردانیم. تصمیم گرفتیم که به یک املاک از شهر برویم و برای چند روز آینده پایین بیایم.

در همین حال، در آلیس اسپرینگز، یکی از بهترین دوستان من از دبیرستان، اخبار را تماشا می کند و مرا در خارج از دادگاه می بیند. ما برای سالها در تماس نبودیم، اما هر روز یک دوست قدیمی به مرکز قرمز می آید - به طوری که جوئل (دوست من) می دانست که جایی که اردوگاه اعتراضی در آن قرار دارد، به آنجا می رود و می گوید روزی است.

از چند هفته ای نسبتا غیر معمول، این کمی ممکن است عجیب ترین قسمت داستان است. از آنجا که وقتی جوئل در اردوگاه برای دیدن دوست قدیمی خود را پیدا کرد، او تنها یک دسته از فعالان را پیدا کرد که انتظار داشتند پلیس بعد از من باشند و قصد کمک به جستجوی را نداشته باشند. به همین دلیل جوئل، بازیگر / بازیکن فولاد و بازیگران زن / فولاد، چندین نفر را که از محل من پرسیدند، سرگردان کرد، همه چیزهایی را که مردم شنیدند، از اندی پین شنیدند. او تلفن خود را خارج کرد و تصویری از من را که در اخبار بود، به من نشان داد. آنها شلاق زدند

در نهایت، کسی شماره خود را به دست آورد و آن را به من فرستاد. پس از تلاش برای توضیح دادن به دوست من تا حدودی ناراحت شدم که خوشبختانه با او روبرو شدم چرا که او برای من بسیار مشکل بود. در حال حاضر آخرین روز ما در آلیس بود، پس پس از یک زمان عالی به دست گرفتن، من برگشتم به خانه من که در آنجا باقی مانده بودم، خداحافظی کردم. کنفرانس آیپن در مورد "پایان دادن به جنگ" ادامه داشت، اما بعد از چند هفته خسته کننده، من آن را تحویل دادم و به جای آن، Bulldogs غربی پیرو پرچم AFL در هتل تاد هتل بسته بندی شد. این شب با یک مراسم صلح "شمع روشن" از منظر شهر به پایان رسید. در آنجا (بعد از اینکه من به طور تصادفی به یک دوست قدیم دیگری زدم)، گفتگو نهایی ما با دوستان قدیم، دوستان جدید، رفقا، هیپی دیوانه و شهر آلیس اسپرینگز بود. ما به ون رفتیم و به دور افق های دورافتاده رفتیم.

داستان کاملا به پایان نمی رسد پس از ساعت 40 به طور مستقیم از رانندگان چرخشی، ما فقط در زمان بازگشت به بریزبن بازگشت به یک اقدام ضد هماهنگی ضد Pine Gap استقبال کرد. چند ماه بعد، جرج برندیس در نهایت به چک کردن پست صوتی خود رسید و یادداشت را امضا کرد. ما اتهامات ما را از طریق ایمیل فرستاده ایم و در ماه نوامبر به بیابان می رویم تا استدلال کنیم که افرادی که در جنگ کشتن و نابود می کنند، نه کسانی که در برابر آن مقاومت می کنند، مجرمان واقعی هستند. فصل بعدی در ماجرای طولانی تلاش برای ایجاد یک جهان صلح آمیزتر.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی