توسط دیوید سوانسون
من همین الان خواندم که ممکن است بهترین مقدمه برای مطالعات صلح باشد که تا به حال دیده ام. نامیده می شود درس صلح، و کتاب جدیدی از تیموتی براتز است. خیلی سریع یا خیلی کند نیست، نه مبهم و نه خسته کننده است. خواننده را از کنشگری به سوی مراقبه و «آرامش درونی» دور نمیکند، بلکه با تمرکز بر کنشگرایی و استراتژی مؤثر برای تغییر انقلابی در جهان در مقیاس مورد نیاز شروع میشود و آن را حفظ میکند. همانطور که ممکن است جمع آوری کنید، من کتاب های مشابهی را خوانده ام که در مورد آنها شکایت های عمده ای داشتم.
بدون شک کتابهای مشابه دیگری وجود دارد که من نخواندهام، و بدون شک بیشتر آنها مفاهیم اولیه خشونت و خشونت پرهیز از خشونت مستقیم، ساختاری و فرهنگی را پوشش میدهند. بدون شک بسیاری از آنها تاریخ قرن بیستم سرنگونی غیر خشونت آمیز دیکتاتورها را مرور می کنند. بدون شک جنبش حقوق مدنی ایالات متحده موضوع رایجی است، به ویژه در میان نویسندگان آمریکایی. کتاب براتز آنقدر خوب این قلمرو آشنا و دیگر قلمروهای آشنا را پوشش میدهد که هرگز وسوسه نشدم آن را بنویسم. او برخی از بهترین پاسخهای موجود را به پرسشهای معمول فرهنگ حاکم بر جنگ میدهد، همچنین: «آیا برای نجات مادربزرگت به یک مرد مسلح دیوانه شلیک میکنی؟» "در مورد هیتلر چطور؟"
براتز مفاهیم اساسی را با وضوح بلوری معرفی می کند و سپس با بحث در مورد نبرد لیتل بیگورن از منظر صلح به روشن کردن آنها می پردازد. این کتاب به تنهایی یا برای بحث روشنگری مشابه در مورد استفاده جان براون از راهبردهای غیرخشونت آمیز در ترکیب با استفاده از خشونت ارزش دارد. براون یک پروژه سازنده ایجاد کرد، یک جامعه مشترک بین نژادی غیر پدرسالار. براون به این نتیجه رسیده بود که فقط مرگ مردان سفیدپوست میتواند شمالیها را از شر بردگی بیدار کند، پیش از اینکه موفق نشد از هارپرز فری فرار کند. قبل از اینکه فرض کنید پیچیدگی او را درک می کنید، براتز را در مورد ریشه های کواکر براون بخوانید.
خلاصه ای از براتز در مورد "اما هیتلر چطور؟" سوال ممکن است چیزی شبیه به این باشد. هنگامی که هیتلر برای اولین بار آلمانی های بیمار روانی را خفه کرد، چند صدای برجسته در مخالفت بلند شد که منجر به لغو آن برنامه، معروف به T4 شد. هنگامی که اکثر جمعیت آلمان از حملات شب کریستال به یهودیان ناراضی بودند، این تاکتیک ها کنار گذاشته شد. هنگامی که زنان غیریهودی مردان یهودی در برلین شروع به تظاهرات کردند و خواستار آزادی آنها شدند و دیگران به تظاهرات پیوستند، آن مردان و فرزندانشان آزاد شدند. یک کمپین مقاومت غیرخشونت آمیز بزرگتر و برنامه ریزی شده بهتر چه کاری می تواند انجام دهد؟ هرگز انجام نشد، اما تصورش سخت نیست. یک اعتصاب عمومی یک کودتای جناح راست در آلمان در سال 1920 را معکوس کرد. عدم خشونت آلمان به اشغال فرانسه در منطقه رور در دهه 1920 پایان داد و بعداً بدون خشونت، یک دیکتاتور بی رحم را از قدرت در آلمان شرقی در سال 1989 حذف کرد. در مقابل نازی ها در دانمارک و نروژ با برنامه ریزی، هماهنگی، استراتژی یا نظم و انضباط کمی موفق شدند. در فنلاند، دانمارک، ایتالیا، و به ویژه بلغارستان، و تا حدی در جاهای دیگر، غیر یهودیان با موفقیت در برابر دستورات آلمان برای کشتن یهودیان مقاومت کردند. و اگر یهودیان در آلمان خطر را درک کرده بودند و بدون خشونت مقاومت می کردند و به طور جادویی موفق می شدند از تکنیک های توسعه یافته و درک شده در دهه های بعد استفاده کنند و نازی ها به جای در اردوگاه های دور شروع به سلاخی آنها در خیابان های عمومی کرده بودند؟ آیا میلیون ها نفر با واکنش عموم مردم نجات پیدا می کردند؟ ما نمی توانیم بدانیم زیرا امتحان نشده است.
از منظر مکمل میتوانم اضافه کنم: شش ماه پس از پرل هاربر، در سالن کلیسای اتحادیه متدیست در منهتن، دبیر اجرایی لیگ مقاومتهای جنگ، آبراهام کافمن، استدلال کرد که ایالات متحده نیاز به مذاکره با هیتلر دارد. برای کسانی که استدلال می کردند که شما نمی توانید با هیتلر مذاکره کنید، او توضیح داد که متفقین قبلاً با هیتلر بر سر اسیران جنگی و ارسال غذا به یونان مذاکره می کردند. برای سالهای آینده، فعالان صلح استدلال میکردند که مذاکره برای صلح بدون شکست یا پیروزی همچنان یهودیان را نجات میدهد و جهان را از جنگهایی که به دنبال جنگ کنونی میآیند نجات میدهد. پیشنهاد آنها محاکمه نشد، میلیونها نفر در اردوگاههای نازیها جان باختند، و جنگهای پس از آن به پایان نرسیده است.
اما اعتقاد به اجتناب ناپذیر بودن جنگ می تواند پایان یابد. همانطور که براتز اشاره می کند، می توان به راحتی درک کرد که چگونه رفتار خردمندانه در دهه های 1920 و 1930 از جنگ جهانی دوم جلوگیری می کرد.
تاریخچه براتز از اقدامات غیرخشونت آمیز پس از جنگ جهانی دوم به خوبی انجام شده است، از جمله تجزیه و تحلیل او در مورد اینکه چگونه پایان جنگ سرد به موفقیت های فیلیپین و لهستان اجازه داد تا جرقه ای را ایجاد کند که موفقیت های قبلی چنین نبود. من فکر میکنم که بحث درباره ژن شارپ و انقلابهای رنگی میتوانست از برخی ملاحظات انتقادی از نقشی که دولت ایالات متحده ایفا میکند سود ببرد. اوکراین: صفحه شطرنج بزرگ زبیگ و چگونه غرب شات شد. اما براتز بعد از اینکه در ابتدا به موفقیتهای چندین عملی اشاره کرد، بعداً به آن برچسب واجد شرایط میشود. در واقع، او نسبت به اکثر موفقیتهای غیرخشونتآمیز بهعنوان اصلاح ناکافی خشونتهای ساختاری و فرهنگی و ایجاد تغییرات سطحی با سرنگونی رهبران، بسیار انتقاد میکند.
او همچنین کاملاً از جنبش حقوق مدنی ایالات متحده انتقاد می کند، نه در یک احساس غرور آمیز کودکانه که به شرکت کنندگان از بالا نگاه می کند، بلکه به عنوان یک استراتژیست که در جستجوی فرصت ها و درس های از دست رفته در آینده است. او فکر می کند که فرصت های از دست رفته شامل راهپیمایی در واشنگتن و چند لحظه مختلف در مبارزات انتخاباتی سلما است، از جمله لحظه ای که کینگ راهپیمایی را روی پل برگرداند.
این کتاب مجموعهای از بحثهای فوقالعاده را در یک دوره آموزشی درباره احتمالات صلح ایجاد میکند. با این حال، بهعنوان چنین دورهای، من فکر میکنم که فاقد تحلیل اساسی از مشکل جنگهای قرن بیست و یکم ایالات متحده و میلیتاریسم جهانی است - همانطور که تقریباً کل رشته دانشگاهی مطالعات صلح فاقد آن است - این ماشین جنگی بیسابقه کجاست، چه چیزی آن را هدایت میکند. و نحوه لغو آن با این حال، براتز ایدهای را ارائه میکند که بسیاری از ما در آن زمان داشتیم و برخی (مانند کتی کلی) به آن عمل کردند: چه میشد اگر در پیش از حمله به عراق در سال 2003 یک ارتش صلح بزرگ شامل چهرههای مشهور غرب و سراسر جهان به عنوان سپر انسانی به بغداد راه یافته بود؟
اکنون میتوانیم از آن در افغانستان، عراق، سوریه، پاکستان، یمن، سومالی، اوکراین، ایران و بخشهای مختلف آفریقا و آسیا استفاده کنیم. لیبی سه چهار سال پیش فرصتی درخشان برای چنین اقدامی بود. آیا ماشین جنگی با هشدار کافی دستگاه بهتری ارائه خواهد کرد؟ آیا ما آماده عمل بر روی آن خواهیم بود؟
پاسخ 2
اگر ارتش آمریکا مستقر بود،
جهان در صلح خواهد بود
در عراق با ارتش ایالات متحده مستقر در عراق به مدت 2003 سال (11-2001) صلحی وجود نداشت و با ارتش ایالات متحده در افغانستان به مدت پانزده سال (XNUMX تا کنون) صلحی در افغانستان وجود نداشت و انتظار می رود سال ها ادامه یابد. به سوی آینده.
این حتی این واقعیت را در نظر نمی گیرد که مشکلاتی که ما با حمله و اشغال عراق ایجاد کردیم، بیش از آن که حل کرد، مشکلاتی ایجاد کرد و به جنگ مجدد در عراق منجر شد.
تقریباً هر جنگی بیش از آنکه حل کند مشکلاتی را ایجاد کرده است و هیچ جنگی نمی تواند هزینه زندگی، پول و مشکلات ایجاد شده را توجیه کند.