الگوهای جدید درگیری و ضعف جنبش های صلح

نوشته ریچارد ای روبنشتاین، خدمات رسانه ای Transcendسپتامبر 5، 2022

آغاز جنگ روسیه و اوکراین در فوریه 2022 انتقالی را به نمایش گذاشت که از قبل به دوره جدید و بسیار خطرناک درگیری جهانی در جریان بود. جنگ به خودی خود عمدتاً یک امر غربی بود که مورد توجه طرف های فوری و تامین کنندگان اروپایی و آمریکای شمالی اوکراینی ها بود. اما در چارچوب روابط به سرعت رو به وخامت ایالات متحده، که همچنان مدعی هژمونی جهانی است، و دشمنان سابقش در جنگ سرد، روسیه و چین، فوران کرد. در نتیجه، یک درگیری منطقه‌ای که ممکن بود با مذاکره متعارف یا گفتگوهای حل مشکل بین طرف‌های فوری حل شود، نسبتاً غیرقابل حل شد و هیچ راه‌حل فوری در چشم نبود.

حداقل به طور موقت، کشمکش بین روسیه و اوکراین، روابط بین ایالات متحده و اروپا را مستحکم کرد و در عین حال نقش مسلط ایالات متحده را در آن «مشارکت» تقویت کرد. در حالی که طرفین آنچه که برخی آن را «جنگ سرد جدید» می‌نامیدند، هزینه‌های نظامی و شور ایدئولوژیک خود را افزایش دادند، سایر مشتاقان موقعیت قدرت بزرگ مانند ترکیه، هند، ایران و ژاپن برای مزیت موقت مانور دادند. در همین حال، جنگ اوکراین به وضعیت یک «درگیری منجمد» تبدیل شد و روسیه موفق شد بیشتر منطقه ناآرام و روسی زبان دونباس را اشغال کند، در حالی که ایالات متحده میلیاردها دلار در تسلیحات، اطلاعات و آموزش با فناوری پیشرفته سرازیر کرد. به زرادخانه رژیم کیف.

همانطور که اغلب اتفاق می افتد، ظهور الگوهای جدید درگیری، تحلیلگران را غافلگیر کرد، زیرا تجهیزات نظری آنها برای توضیح اشکال قبلی مبارزه طراحی شده است. در نتیجه، محیط تغییر یافته به خوبی درک نشد و تلاش‌های حل تعارض عملاً وجود نداشت. برای مثال، در رابطه با جنگ اوکراین، حکمت مرسوم این بود که یک «بن بست متقابل آسیب‌رسان»، با هیچ یک از طرفین نتواند به پیروزی کامل دست یابد، اما هر یک از طرفین رنج زیادی را متحمل شوند، این نوع درگیری را «برای حل و فصل آماده» می‌سازد. مذاکره (نگاه کنید به I. William Zartman، استراتژی های ارتقای بلوغ). اما این فرمول دو مشکل داشت:

  • اشکال جدید جنگ محدود با استفاده نسبتاً محدود از سلاح‌های با فناوری پیشرفته، در حالی که هزاران نفر را کشته یا زخمی می‌کند و صدمات جدی به اموال و محیط‌زیست وارد می‌کند، هنوز میزان رنجی را که در غیر این صورت ممکن بود در جنگ بین همسایگان انتظار می‌رفت کاهش دهد. در حالی که منطقه دونباس منفجر شد، مصرف کنندگان در کیف غذا می خوردند. در حالی که تلفات روسیه افزایش یافت و غرب تحریم هایی را علیه رژیم پوتین اعمال کرد، شهروندان RFSR از زندگی نسبتاً آرام و مرفهی برخوردار بودند.

علاوه بر این، برخلاف تبلیغات غرب، روسیه به استثنای چند استثناء غم انگیز، حملات گسترده و بی رویه را علیه جمعیت غیرنظامی اوکراین انجام نداد، و همچنین اوکراینی ها حملات زیادی را به اهدافی در خارج از دونباس انجام ندادند. به نظر می رسد این محدودیت نسبی در هر دو طرف (برای دست کم نگرفتن وحشت ناشی از هزاران مرگ غیرضروری) "آسیب" عظیمی را که برای ایجاد یک "بن بست متقابل آسیب رسان" لازم است، کاهش داده است. این حرکت به سوی آنچه که می توان «جنگ جزئی» نامید را می توان به عنوان یکی از ویژگی های تحول نظامی که در ایالات متحده پس از جنگ ویتنام با جایگزینی سربازان وظیفه با «داوطلب» و جایگزینی نیروهای زمینی با فناوری پیشرفته آغاز شد در نظر گرفت. سلاح های هوایی، توپخانه ای و دریایی. از قضا، محدود کردن رنج غیرقابل تحمل ناشی از جنگ، راه را برای جنگ جزئی به عنوان ویژگی قابل تحمل و بالقوه دائمی سیاست خارجی قدرت های بزرگ باز کرده است.

  • مبارزات محلی در اوکراین با احیای درگیری‌های امپریالیستی در سطح جهان تلاقی یافت، به‌ویژه زمانی که ایالات متحده تصمیم گرفت از آرمان ضد روسیه استقبال کند و میلیاردها دلار سلاح و اطلاعات پیشرفته را به خزانه رژیم کی‌یف بریزد. به گفته مقامات ارشد رژیم بایدن، دلیل اعلام شده این ستیزه جویی، «تضعیف» روسیه به عنوان یک رقیب جهانی و هشدار به چین بود که ایالات متحده در برابر هر گونه حرکت چین علیه تایوان یا سایر اهداف آسیایی که آن را تهاجمی می دانست، مقاومت خواهد کرد. نتیجه آن جسارت دادن به رهبر اوکراین، زلنسکی، بود تا اعلام کند که ملت او هرگز در مورد مسائل مورد مناقشه (حتی در مورد کریمه) با روسیه سازش نخواهد کرد و هدف کشورش «پیروزی» بود. البته هرگز نمی‌دانیم که رهبری که پیروزی را به هر قیمتی موعظه می‌کند، تصمیم می‌گیرد که ملتش به اندازه کافی پرداخته است و زمان آن فرا رسیده که درباره کاهش ضرر و حداکثر سود صحبت کنیم. با این وجود، در این نوشتار، نه آقای پوتین و نه آقای زلنسکی حاضر به گفتن کلمه ای در مورد پایان دادن به این درگیری ظاهراً بی پایان نیستند.

این نقص نظری دوم حتی از درک نادرست جنگ جزئی برای صلح پرهزینه‌تر است. در حالی که طرفداران هژمونی غرب راه هایی برای توجیه حمایت نظامی ایالات متحده و اروپا از «دموکراسی ها» در برابر «خودکامگی ها» پیدا می کنند و ایدئولوگ های روسی مانند الکساندر دوگین رویای احیای روسیه بزرگ را در سر می پرورانند، اکثر محققان مطالعات صلح و درگیری همچنان به تحلیل هویت اختصاص داده اند. مبارزات گروهی به عنوان راهی برای درک تعارض جهانی و قطبی شدن داخلی. برخی از محققین صلح منابع جدید مهمی از درگیری را مانند تخریب محیط زیست، بحران های پزشکی جهانی و تغییرات آب و هوایی شناسایی کرده اند، اما بسیاری از آنها همچنان مشکل امپراتوری و ظهور درگیری های جدید بین هژمون های بالقوه را نادیده می گیرند. (یک استثنای برجسته در این کوته فکری، کار یوهان گالتونگ است که کتاب او در سال 2009، سقوط امپراتوری ایالات متحده - و سپس چه؟ انتشارات دانشگاه TRANSCEND، اکنون نبوی به نظر می رسد.)

این عدم توجه عمومی به امپریالیسم و ​​فراز و نشیب‌های آن دلایلی دارد که ریشه در تاریخ رشته مطالعات منازعه دارد، اما اگر امیدواریم در مواجهه با درگیری‌هایی مانند روسیه و اوکراین بر ضعف‌های آشکار جنبش‌های صلح غلبه کنیم، باید ابعاد سیاسی آن شناسایی شود. و ناتو یا آمریکا و متحدانش در مقابل چین. به ویژه در غرب، قطبی شدن کنونی سیاست دو گرایش عمده ایجاد می کند: یک پوپولیسم دست راستی که تعهدات ایدئولوژیک آن قومی ناسیونالیستی و انزواطلبی است، و دیگری یک مرکز گرایش چپ که ایدئولوژی آن جهان وطنی و جهانی است. هیچ کدام از این گرایش ها الگوهای در حال ظهور درگیری های جهانی را درک نمی کنند و یا علاقه واقعی به ایجاد شرایط برای صلح جهانی ندارند. راست طرفدار پرهیز از جنگ‌های غیرضروری است، اما ناسیونالیسم آن بر انزواطلبی اش غلبه می‌کند. بنابراین، رهبران جناح راست حداکثر آمادگی نظامی را موعظه می کنند و از "دفاع" در برابر دشمنان ملی سنتی دفاع می کنند. چپ آگاهانه یا ناآگاهانه امپریالیستی است، دیدگاهی که با استفاده از زبان بین المللی «رهبری» و «مسئولیت» و همچنین تحت عنوان «صلح از طریق قدرت» و «مسئولیت حفاظت» بیان می کند.

اکثر حامیان حزب دموکرات در ایالات متحده نمی دانند که دولت فعلی بایدن مدافع خشن منافع امپریالیستی آمریکا است و از تدارکات جنگی با هدف چین و روسیه حمایت می کند. در غیر این صورت آنها این را درک می کنند، اما آن را در مقایسه با تهدید نئوفاشیسم داخلی دونالد ترامپ، به عنوان یک موضوع کوچک می بینند. به طور مشابه، اکثر حامیان احزاب چپ و چپ در اروپا درک نمی کنند که ناتو در حال حاضر شاخه ای از ماشین نظامی ایالات متحده و به طور بالقوه تأسیس نظامی-صنعتی یک امپراتوری جدید اروپایی است. در غیر این صورت، آنها به این مشکوک هستند، اما ظهور و گسترش ناتو را از دریچه های نفرت و سوء ظن به روس ها و ترس از جنبش های راست پوپولیستی مانند جنبش های ویکتور اوربان و مارین لوپن می بینند. در هر صورت، نتیجه این است که طرفداران صلح جهانی تمایل دارند از حوزه های داخلی که در غیر این صورت ممکن است با آنها متحد شوند، جدا شوند.

این انزوا به ویژه در مورد جنبش برای صلح از طریق مذاکرات در اوکراین قابل توجه بوده است، که هنوز هیچ کشش واقعی در هیچ کشور غربی به دست نیاورده است. در واقع، قوی‌ترین حامیان مذاکرات صلح فوری، جدای از مقامات سازمان ملل، شخصیت‌های مرتبط با کشورهای خاورمیانه و آسیایی مانند ترکیه، هند و چین هستند. بنابراین، از منظر غربی، سوالی که بیش از همه به پاسخ نیاز دارد، این است که چگونه می توان بر انزوای جنبش های صلح غلبه کرد.

دو پاسخ خود را نشان می دهد، اما هر کدام مشکلاتی را ایجاد می کند که نیاز به بحث بیشتر را ایجاد می کند:

پاسخ اول: ایجاد اتحاد بین طرفداران صلح جناح چپ و راست. لیبرال‌های ضد جنگ و سوسیالیست‌ها می‌توانند با انزواطلب‌های محافظه‌کار و آزادیخواهان متحد شوند تا یک ائتلاف فراحزبی علیه جنگ‌های خارجی ایجاد کنند. در واقع، این نوع ائتلاف گاهی به صورت خود به خود ایجاد می شود، مانند ایالات متحده در دوره پس از حمله به عراق در سال 2003. البته مشکل اینجاست که مارکسیست‌ها دقیقاً آن را «بلوک پوسیده» می‌نامند - سازمانی سیاسی که چون فقط در یک موضوع دلیل مشترک پیدا می‌کند، با برجسته‌تر شدن موضوعات دیگر، ناگزیر است که از هم بپاشد. علاوه بر این، اگر کار ضد جنگ به معنای ریشه کن کردن است علل بعید است که عناصر یک «بلوک پوسیده» در رابطه با جنگ و همچنین مخالفت با برخی بسیج نظامی کنونی، در مورد چگونگی شناسایی و حذف آن علل به توافق برسند.

پاسخ دوم: حزب چپ-لیبرال را به دیدگاه دفاع از صلح ضد امپریالیستی تبدیل کند، یا چپ فرضی را به حوزه های حامی جنگ و ضدجنگ تقسیم کند و برای تضمین برتری این دومی تلاش کند. مانع انجام این کار نه تنها ترس عمومی از تسلط جناح راست است که در بالا ذکر شد، بلکه ضعف اردوگاه صلح است. در داخل محیط جناح چپ در ایالات متحده، اکثر "پیشروها" (از جمله سوسیالیست های دموکرات خود مسح شده) به طرز وحشتناکی در مورد جنگ در اوکراین سکوت کرده اند، یا از ترس منزوی شدن خود در مسائل داخلی یا به دلیل اینکه توجیهات متعارف جنگ علیه "تجاوز روسیه" را می پذیرند. " این نشان دهنده نیاز به گسست از امپراتوری سازان و ایجاد سازمان های ضد سرمایه داری متعهد به پایان دادن به امپریالیسم و ​​ایجاد صلح جهانی است. این is راه حل این مشکل، حداقل در تئوری، اما اینکه آیا می توان مردم را به تعداد کافی بسیج کرد تا آن را در دوره «جنگ جزئی» به اجرا درآورند، تردید وجود دارد.

این نشان دهنده ارتباط بین دو شکل در حال ظهور درگیری خشونت آمیز است که قبلاً مورد بحث قرار گرفت. جنگ‌های جزئی از نوع که در اوکراین در جریان است، می‌تواند درگیری‌های بین امپراتوری مانند جنگ بین ایالات متحده/اروپا و روسیه را قطع کند. وقتی این اتفاق می‌افتد، به درگیری‌های «یخ‌زده» تبدیل می‌شوند که با این حال، ظرفیت تشدید چشمگیر - یعنی حرکت به سمت جنگ کامل - را دارند، اگر هر یک از طرفین با شکست فاجعه‌باری مواجه شوند یا درگیری‌های بین امپراتوری به طور قابل توجهی تشدید شود. درگیری بین امپراتوری خود را می‌توان یا به‌عنوان احیای جنگ سرد که تا حدودی توسط فرآیندهای بازدارندگی متقابل توسعه‌یافته در دوران پیشین قابل کنترل است، یا به‌عنوان نوع جدیدی از مبارزه که خطرات جدیدی از جمله خطرات بسیار بزرگ‌تری را به همراه دارد، در نظر گرفت. این خطر وجود دارد که تسلیحات هسته‌ای (که با سلاح‌های کم بازده شروع می‌شود) توسط احزاب اصلی یا متحدان آنها مورد استفاده قرار گیرد. دیدگاه خود من، که در سرمقاله بعدی ارائه خواهد شد، این است که نشان دهنده نوع جدیدی از مبارزه است که خطر جنگ هسته ای همه جانبه را تا حد زیادی افزایش می دهد.

نتیجه فوری که می توان از این موضوع گرفت این است که نیاز مبرمی به علمای صلح برای شناخت اشکال نوظهور درگیری جهانی، تجزیه و تحلیل پویایی های جدید درگیری و نتیجه گیری عملی از این تحلیل وجود دارد. در عین حال، فعالان صلح باید فوراً علل ضعف و انزوای فعلی خود را شناسایی کنند و روش هایی را برای افزایش نفوذ خود در میان اعضای جامعه و تصمیم گیرندگان قابل دسترس ابداع کنند. در این تلاش‌ها، گفت‌وگوها و اقدامات بین‌المللی از اهمیت حیاتی برخوردار خواهد بود، زیرا جهان به‌طور کلی در نهایت و به حق از کنترل غرب خارج می‌شود.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی