توسط جان ریس، 4 نوامبر 2017
از جانب توقف ائتلاف جنگ
سیاست خارجی زامبی اکنون بر وزارتخانه های قدرت های غربی تسلط دارد. ساختارهای منسوخ جنگ سرد که زیر بار شکستها و شکستهای پس از جنگ سرد قرار گرفتهاند باعث شده است که یک نهاد امنیتی و دفاعی خسته اما بدخیم حمایت عمومی را از دست بدهد.
اما نهادهای شکست خورده نه تنها از بین نمی روند، بلکه باید جایگزین شوند. جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر، مجموعهای از دیدگاهها و ارزشهای منحصربهفرد، دستکم در تشکیلات، را در این بحث به ارمغان میآورد که میتواند این کار را انجام دهد.
بحران بی سابقه
مشکل این است که سیاست کارگری دقیقاً برعکس سیاست رهبر آن است: طرفدار سهگانه، طرفدار ناتو، و طرفدار صرف 2 درصد تولید ناخالص داخلی برای دفاع است - یک الزام ناتو که تعداد کمی از کشورهای ناتو، از جمله آلمان، واقعاً به خود زحمت میدهند. ملاقات.
و هر انتصاب عمده کابینه در سایه در سبد روابط خارجی تقریباً بلافاصله خط وزارت دفاع را منعکس می کند. نیا گریفیث، وزیر دفاع در سایه بدبخت، در یک چشم به هم زدن از مبارز ضد ترایدنت به مدافع ترایدنت تبدیل شد.
سلف کوتاه مدت او، کلایو لوئیس، حتی ادعای خارقالعادهای داشت که ناتو نمونهای بینالمللی و جمعگرایانه از ارزشهای کارگری است.
امیلی تورنبری، وزیر امور خارجه سایه، اگرچه عموماً جنگندهتر و مؤثرتر بود، اما از سخنرانی خود در کنفرانس حزب کارگر در سال 2017 برای تأیید ناتو و تقویت تعهد به صرف 2 درصد از تولید ناخالص داخلی برای دفاع استفاده کرد.
طنز دردناک این است که به نظر میرسد سیاست حزب کارگر درست در لحظهای که یک بحران بیسابقه سیاست خارجی غرب را فراگرفته است، در حال تثبیتتر شدن است.
بازوی اصلی سیاست دفاعی غرب، ناتو، با کمی بحران وجودی به رسمیت شناخته شده مواجه است. ناتو مخلوق جنگ سرد است.
همانطور که لرد اسمای، اولین رئیس آن، گفت، هدف آن این بود که "اتحاد جماهیر شوروی را بیرون نگاه دارد، آمریکایی ها را در داخل و آلمانی ها را پایین نگه دارد". این کشور برای مقابله با جهانی که دوران جنگ سرد را بسیار پشت سر گذاشته است، بسیار مجهز نیست.
روسیه به تنهایی از نظر قلمرو کنترل بخشی از قلمرو امپراتوری اروپای شرقی جنگ سرد را در اختیار دارد، نیروهای مسلح و مخارج تسلیحاتی اش کسری از ایالات متحده است، و توانایی اش برای ارائه نیروی خود در سطح بین المللی محدود به خارج از کشور نزدیک است، به استثنای قابل توجه. سوریه
تهدید معتبر تهاجم روسیه دیگر نه در مجارستان یا چکسلوفکی، چه رسد به اروپای غربی، بلکه در کشورهای بالتیک وجود دارد. خطر تبادل هسته ای با روسیه کمتر از هر زمان دیگری از زمان دستیابی روسیه به چنین سلاح هایی در دهه 1950 است.
شکست های غربی
این واقعیت که پوتین به گونهای بازی میکند که از شکستهای غرب در «جنگ علیه تروریسم» سوء استفاده میکند، نمیتواند این واقعیت را پنهان کند که او از زمان حضور کاترین کبیر بر تاج و تخت روسیه، کمتر از هر رهبر دیگری بر قلمرو روسیه ریاست دارد. به استثنای جنگ داخلی پس از 1917.
تصمیم برای تجدید Trident، در این زمینه، مانند گرانترین اقدام توهین آمیز هر دولت بریتانیا از زمان بحران سوئز در سال 1956 است.
البته ناتو تلاش کرده است خود را با آن سازگار کند. این کشور یک سیاست عملیاتی «خارج از منطقه» را اتخاذ کرده است و آن را بدون بحث عمومی از یک اتحاد تدافعی به یک اتحاد نظامی تهاجمی تبدیل کرده است. جنگ افغانستان و مداخله لیبی عملیات ناتو بود.
هر دو شکستهای فاجعهباری بودند که جنگ جاری در افغانستان و هرجومرج ادامهدار در لیبی بهعنوان یادمانها باقی ماندهاند.
گسترش ناتو در اروپای شرقی پس از سال 1989، علیرغم چرخش اخیر ناتو، در تضاد با وعده عدم انجام این کار توسط جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده به میخائیل گورباچف بود که در سال 1990 گفت: «هیچ گونه تمدید صلاحیت ناتو وجود نخواهد داشت. برای نیروهای ناتو یک اینچ به سمت شرق."
گسترش ناتو اکنون منجر به استقرار نیروهای بریتانیایی، به عنوان مثال، در کشورهای بالتیک و اوکراین شده است.
و ائتلاف ناتو در هر صورت در حال از هم گسیختگی است. ترکیه عضو ناتو خیلی کمتر به عضویت خود در پیمان دفاعی اهمیت می دهد تا جنگش با کردها. در تعقیب آن جنگ، در حال حاضر به بخشی از سوریه حمله می کند، بدون اینکه ناتو هیچ اظهارنظری – چه رسد به محدودیت – دارد. اگرچه استراتژی پایان بازی ترکیه در جنگ داخلی سوریه اکنون به این معنی است که این کشور به طور فزاینده ای به روسیه متمایل شده است.
همه اینها در زمانی که ایالات متحده، دولت مسلط در ائتلاف ناتو، رئیسجمهوری دارد که باید توسط تشکیلات سیاسی خود مجبور به ترک خصومت مبارزات انتخاباتی خود با ناتو شود.
آیا هیچ مفسر مطلعی وجود دارد که واقعاً معتقد باشد که هر اقدام ناتو توسط دولت فعلی ایالات متحده - و هیچ اقدام ناتو که چنین نیست - به جهانی باثبات تر یا صلح آمیز منجر خواهد شد؟
روابط خاص
و سپس تعهد تشکیلات بریتانیا به "روابط ویژه" است که گسترده تر از ناتو است. اینکه ترامپ چقدر به این موضوع اهمیت نمیدهد، از تعرفههای اعمالشده بر تولیدکننده هوافضای کانادایی بمباردیر مشهود بود. هیچ مقدار نگه داشتن دست PM-POTUS مانع از آن نشد.
و آیا وسواس مشترک ایالات متحده و بریتانیا برای تسلیح عربستان سعودی هنوز درگیر یک جنگ نسل کشی انتخابی با همسایه خود یمن است که منجر به صلح و ثبات در منطقه می شود؟ سلطنت عربستان سعودی مطمئناً تحت تأثیر قرار نگرفته است.
ممکن است این بزرگترین خریدار تسلیحات بریتانیا باشد، اما به همان اندازه خوشحال است که یک کارخانه کلاشینکف روسی نیز در این کشور ساخته شده است.
آیا واقعاً استفاده از پول مالیات دهندگان برای نیروی دریایی بریتانیا قابل دفاع است که یک پایگاه جدید در بحرین باز کند که سلطنت حاکم آن اخیراً و به طرز وحشیانه ای جنبش دموکراسی مردمی خود را سرکوب کرده است؟
تنها هدفی که از این کار انجام می شود، بازگشت به عظمت امپراتوری سوئز شرقی نیست، بلکه کم کاری برای چرخش ایالات متحده به اقیانوس آرام است.
و در آنجا باتلاق دیگری نهفته است. بریتانیا هیچ سیاست خارجی مستقلی در مورد مسئله فوری کره شمالی و همچنین در مورد موضوع راهبردی که پشت سر آن نهفته است: ظهور چین ندارد. "آنچه دونالد می گوید" یک سیاست نیست، بلکه یک خلاء سیاست است.
کوربینیسم را بپذیرید
حقیقت این است: معماری امپراتوری غرب منسوخ شده است، جنگ های آن با شکست به پایان رسیده است، متحدانش غیرقابل اعتماد هستند، و دولت پیشرو آن در حال از دست دادن رقابت اقتصادی به چین است.
افکار عمومی مدتهاست که بلوف تشکیلات را زیر و رو کرده است. خصومت اکثریت با درگیریهای «جنگ علیه تروریسم» یک واقعیت ثابت است. تمدید Trident، برای برنامهای که از حمایت فراحزبی برخوردار است، نتوانست چیزی مانند حمایت عمومی سلطهگرا به دست آورد.
ناتو تنها به دلیل اینکه تعداد کمی از سیاستمداران جریان اصلی اجماع تشکیلات را به چالش می کشند، حمایت نارضایتی به دست می آورد، اگرچه در بریتانیا این حمایت رو به کاهش است.
دیدگاه های جرمی کوربین منعکس کننده دیدگاه های این بخش قابل توجهی از مردم است، به ویژه آنهایی که احتمالاً به حزب کارگر رای می دهند. مخالفت او با ترایدنت دیرینه است و امتناع او از زورگویی برای گفتن اینکه «دکمه را فشار می دهد» هیچ آسیبی به او وارد نکرده است.
در تظاهرات گسترده CND در سال گذشته در مخالفت با ترایدنت، کوربین سخنران اصلی بود. او یکی از شخصیتهای اصلی در مخالفت با جنگهای افغانستان، عراق و مداخله در لیبی بود. او مخالفان را برای بمباران سوریه رهبری کرد. و او منتقد بی امان ناتو بوده است.
اما کوربین با سیاست حزب خود تضعیف می شود، سیاستی که در زمانی که دیدگاه حاکمیتی در مورد امنیت آشکارا شکست خورده است و به طور گسترده ای محبوبیت ندارد، به محافظه کارها اجازه می دهد.
لازم نیست اینطور باشد. کوربینیسم بر پایه شکستن مثلثسازی بنا شده است، اما مثلثگرایی در سیاست دفاعی زنده است.
حزب کارگر به شدت نیاز دارد که دیدگاه کوربین در مورد جنگ و صلح را بپذیرد و سیاستهای محافظهکاران را که بسیار ضعیف به کارگران خدمت کرده است، کنار بگذارد.
جرمی کوربین در خطرناک ترین لحظه مبارزات انتخاباتی این کار را انجام داد.
پس از حمله تروریستی در منچستر، و برخلاف توصیه های داخلی، کوربین بمب گذاری را با جنگ علیه تروریسم مرتبط کرد. این یک خط حمله محافظهکاران را در مسیر خود متوقف کرد و به طور گسترده توسط رای دهندگان مورد تایید قرار گرفت... زیرا آنها میدانستند که درست است.
میلیونها نفر نیز میدانند که سیاست خارجی گستردهتر بریتانیا یک آشفتگی است. حزب کارگر باید به جایی برسد که آنها و رهبر حزب کارگر در حال حاضر هستند.