فقط جنگ جنگی

 با وجود کلیسای کاتولیک ، از همه چیز ، مخالفت با آموزه ای که می گوید "یک جنگ عادلانه" وجود دارد ، ارزش دارد که نگاهی جدی به تفکر این آموزه قرون وسطایی بیندازیم ، که در اصل مبتنی بر قدرت الهی پادشاهان است ، قدیسی که در واقع مخالف دفاع از خود بود اما از برده داری حمایت می کرد و معتقد بود کشتن بت پرستان برای مشرکان خوب است - آموزه ای ناهماهنگ که تا امروز هنوز اصطلاحات اصلی خود را به زبان لاتین بیان می کند. کتاب لوری کالون ، جنگ و هذیان: یک بررسی مهم ، یک فیلسوف صادق را به استدلال های مدافعان "جنگ عادلانه" می اندازد ، و هر ادعای عجیب آنها را جدی می گیرد و چگونگی کوتاه آمدن آنها را با دقت توضیح می دهد. همین حالا که این کتاب را پیدا کردم ، در اینجا لیست به روز شده مطالب مورد نیاز من در مورد لغو جنگ آورده شده است:

سیستم امنیتی جهانی: جایگزینی برای جنگ by World Beyond War، 2015.
جنگ: جنایت علیه بشریت by روبرتو ویوو ، 2014.
جنگ و تهدید: آزمون انتقادی توسط Laurie Calhoun، 2013.
Shift: آغاز جنگ، پایان دادن به جنگ by جودیت هند ، 2013
پایان جنگ توسط جان هورگان، 2012.
گذار به صلح توسط راسل فور-برک، 2012.
فراتر از جنگ: پتانسیل انسانی برای صلح توسط داگلاس فری، 2009.
زندگی فراتر از جنگ by وینسلو مایرز ، 2009.

این معیارهایی است که Calhoun برای آنها لیست کرده است jus ad bellum:

  • علناً اعلام شود
  • چشم انداز موفقی برای موفقیت دارند
  • فقط به عنوان آخرین چاره انجام شود
  • توسط یک مرجع قانونی با نیت درست انجام شود ، و
  • دارای دلیل هم عادلانه و هم متناسب (به اندازه کافی جدی برای تأیید اندازه گیری شدید جنگ)

من یک مورد دیگر را به عنوان یک ضرورت منطقی اضافه می کنم:

  • چشم انداز منطقی برای انجام با تو در بلا

این معیارهایی است که Calhoun برای آنها لیست کرده است jus in bello:

  • فقط ابزارهای متناسب برای اهداف صحیح نظامی قابل استفاده است
  • افراد غیرمجاز از حمله ایمن هستند
  • سربازان دشمن باید به عنوان یک انسان مورد احترام قرار گیرند ، و
  • با اسرای جنگی باید به عنوان افراد غیر رزمنده رفتار شود.

این لیست ها دو مشکل دارد. اولین مورد این است که حتی اگر هر موردی واقعاً برآورده شود ، اتفاقی که هرگز نیفتاده و هرگز نمی تواند رخ دهد ، این کشتار جمعی انسان ها را اخلاقی یا قانونی نمی کند. تصور کنید اگر کسی معیارهایی فقط برای برده داری یا فقط لینچ را ایجاد کرده و سپس معیارها را داشته باشد. آیا این شما را راضی خواهد کرد؟ مشکل دوم این است که معیارها ، همانطور که اشاره کردم ، هستند - دقیقاً مانند معیارهای مشابه ، فوق قانونی و خودخواسته رئیس جمهور اوباما برای قتل های هواپیماهای بدون سرنشین - که در واقع هرگز رعایت نشده اند.

به نظر می رسد "اعلام عمومی" یکی از مواردی است که در واقع می تواند توسط جنگ های فعلی و اخیر برآورده شود ، اما اینطور است؟ جنگ ها قبل از شروع اعلام می شد ، حتی در برخی موارد با توافق طرفین برنامه ریزی می شد. اکنون جنگ ها ، در بهترین حالت ، پس از شروع بمب ها و شناخته شدن خبرها اعلام می شوند. در مواقع دیگر ، هرگز جنگ اعلام نمی شود. گزارشات خارجی کافی برای مصرف کنندگان خبره اخبار در ایالات متحده جمع می شود تا دریابند که ملت آنها از طریق هواپیماهای بدون سرنشین بدون سرنشین و یک کشور دیگر در حال جنگ است. یا یک عملیات نجات بشردوستانه ، مانند لیبی ، چیزی غیر از جنگ توصیف شده است ، اما به روشی که برای ناظر حساس روشن می کند که یک سرنگونی دولتی دیگر با هرج و مرج و فاجعه انسانی و نیروهای زمینی در حال انجام است. یا یک محقق جدی شهروندی ممکن است دریابد که ارتش ایالات متحده به عربستان سعودی کمک می کند تا یمن را بمباران کند و بعداً کشف کند که ایالات متحده نیروهای زمینی خود را معرفی کرده است - اما هیچ جنگی به طور علنی اعلام نمی شود. من از جمع طرفداران صلح خواسته ام که آیا حتی آنها می توانند از هفت ملتی که رئیس جمهور فعلی ایالات متحده بمب گذاری کرده است نام ببرند یا خیر ، و معمولاً هیچ کس نمی تواند این کار را انجام دهد. (اما از آنها س askال کنید که آیا برخی از جنگهای مشخص نشده عادلانه است یا خیر ، دستهای زیادی به سمت بالا شلیک می کنند).

آیا هر جنگی "چشم انداز منطقی برای موفقیت" دارد؟ این ممکن است در موارد یا موارد استثنایی دقیقاً به چگونگی تعریف "موفقیت" شما بستگی داشته باشد ، اما به طور واضح تقریباً همه جنگهای 70 سال گذشته ایالات متحده (و دهها مورد اتفاق افتاده است) در شرایط اساسی خود شکست خورده است. جنگ های "دفاعی" خطرات جدیدی ایجاد کرده است. جنگ های شاهنشاهی نتوانسته اند امپراتوری را بسازند. جنگ های "بشردوستانه" نتوانسته است به نفع بشریت باشد. جنگ های ملت سازی در ساخت ملت ها شکست خورده است. جنگ ها برای از بین بردن سلاح های کشتار جمعی در مکان هایی که چنین سلاح هایی وجود نداشته است ، انجام شده است. جنگ برای صلح جنگ های بیشتری به همراه داشته است. تقریباً از هر جنگ جدیدی بر اساس این احتمال دفاع می شود که ممکن است به نوعی مانند جنگی باشد که بیش از 70 سال پیش انجام شده است یا مانند جنگی است که هرگز (در رواندا) رخ نداده است. پس از لیبی ، همان دو بهانه دوباره در سوریه مورد استفاده قرار گرفت ، به عنوان مثال لیبی آگاهانه پاک شد و مانند بسیاری دیگر فراموش شد.

"فقط به عنوان آخرین چاره" برای این امر مهم است jus ad bellum ، اما هرگز برآورده نشده و هرگز ملاقات نمی شود. کاملاً واضح است که همیشه یک استراحتگاه دیگر نیز وجود دارد. حتی هنگامی که یک کشور یا منطقه واقعاً مورد حمله یا حمله قرار می گیرد ، احتمال موفقیت ابزارهای غیر خشونت آمیز بیشتر است و همیشه در دسترس هستند. اما ایالات متحده جنگ های خود را در خارج از کشور به صورت تهاجمی انجام می دهد. (Calhoun اشاره می کند که 2002 استراتژی امنیت ملی شامل این خط می شود: "ما می دانیم که بهترین دفاع ما جرم خوبی است.") در این موارد ، حتی واضح تر ، اقدامات بی خشونت بی شماری همیشه در دسترس است - و همیشه ترجیح می دهند که در واقع ، در جنگ ، بدترین دفاع خوب است توهین.

"انجام شده توسط یک مقام قانونی با نیت درست" یک معیار کاملاً بی معنی است. هیچ کس تعریف نکرده است که چه چیزی به عنوان یک مرجع مشروع محسوب می شود یا ما باید اهداف نفی شده آن را باور کنیم. هدف اصلی این معیار این است که هر طرف جنگی را که در آن قرار دارید از طرف دیگر تشخیص دهد که این امر غیرقانونی و شیطانی است. اما طرف مقابل دقیقاً برعکس معتقد است ، درست به همان اندازه بی اساس. این معیار همچنین اجازه می دهد تا از طریق مغالطه مزخرف Monkish قرون وسطی ، هرگونه نقض معیارهای jus in bello. آیا تعداد زیادی از افراد غیر رزم را ذبح می کنید؟ آیا می دانستید قرار است به آنجا بروید؟ کاملاً خوب است به شرطی که بگویید قصد شما چیزی غیر از قتل همه آن افراد بوده است - چیزی که دشمن شما مجاز به بیان آن نیست. در واقع می توان دشمن شما را مقصر دانست که به این افراد اجازه داده است در جایی که بمب های شما می بارد زندگی کنند.

آیا جنگ می تواند "عللی هم متناسب و منطقی داشته باشد (به اندازه کافی سنگین برای اندازه گیری شدید جنگ)"؟ خوب ، هر جنگی می تواند یک دلیل شگفت انگیز داشته باشد ، اما این علت نمی تواند جنگی را توجیه کند که سایر معیارهای این لیست و همچنین خواسته های اساسی اخلاق و قانون را نقض کند. همیشه یک هدف عادلانه به غیر از جنگ بهتر است دنبال شود. این که جنگی قبل از پایان بردگی انجام شده است ، تغییری در ترجیحی که بسیاری از کشورها در پایان دادن به برده داری بدون جنگ داخلی در پیش گرفته اند ، نمی دهد. ما کشتن یکدیگر در زمین های بزرگ را توجیه نمی کنیم ، حتی اگر بعد از آن به مصرف سوخت های فسیلی پایان دهیم. بیشتر عللی که می توان تصور کرد یا برای آنها گفته شده است که جنگهای واقعی انجام می شود ، شامل پایان دادن یا جلوگیری از هر چیزی از راه دور به اندازه جنگ نیست. جنگ جهانی دوم ، پیش از آن و در طی آن مقامات آمریکایی و انگلیسی از نجات قربانیان آینده نازی ها خودداری می کردند ، اغلب با شر کشتن مردم در اردوگاه ها توجیه می شود ، حتی اگر این توجیه پس از جنگ پیش آمد ، و حتی اگر جنگ باعث کشته شدن چندین نفر شود چندین برابر اردوگاه ها.

چرا این مورد را اضافه کردم: "احتمال منطقی برای انجام با jus in bello دارم"؟ خوب ، اگر یک جنگ عادلانه باید از هر دو معیار برخوردار باشد ، نباید آن را آغاز کرد مگر اینکه امیدوار باشد که بتواند مجموعه دوم را برآورده کند - کاری که هیچ جنگی تاکنون انجام نداده است و هیچ جنگی هم نخواهد انجام داد. بیایید به این موارد نگاه کنیم:

"فقط ابزارهای متناسب برای دستیابی به اهداف نظامی قابل استفاده است." این تنها به دلیل بی معنی بودن آن قابل تحقق است ، همه اینها توسط چشم جنگ افروز یا پیروز شکل می گیرند. هیچ آزمون تجربی وجود ندارد که به یک طرف خنثی اجازه دهد که متناسب یا نامناسب بودن چیزی را اعلام کند و هیچ جنگی با چنین آزمایشی مانع یا مهار قابل توجهی نشده است. این معیار هرگز نمی تواند برای جلب رضایت قربانیان یا مالباختگان تأمین شود.

"افراد غیر جنگنده از حمله مصون هستند." این ممکن است هرگز برآورده نشده است. حتی دانشمندان مخالف جنگ تمرکز خود را بر جنگهای گذشته بین ملتهای ثروتمند می گذارند تا جنگهای گذشته که ملتهای ثروتمند علیه مردم بومی به راه انداختند. واقعیت این است که جنگ همیشه خبرهای وحشتناکی برای افراد غیرمجاز بود. حتی جنگ های قرون وسطایی اروپا در عصری که این آموزه مسخره ابداع شد ، محاصره شهرها ، گرسنگی و تجاوز به عنوان سلاح های جنگ بود. اما طی 70 سال گذشته افراد غیرنظامی اکثریت قربانیان جنگ ها بوده اند ، اغلب اکثریت قریب به اتفاق و اغلب همه در یک طرف. اولین کاری که جنگ های اخیر انجام داده اند کشتار غیرنظامیان در یک طرف هر جنگ است. جنگ به سادگی یک کشتار یک طرفه است و نه یک کار خیالی که در آن "افراد غیر جنگنده از حمله مصون هستند". تعریف "حمله" ، همانطور که در بالا ذکر شد ، شامل هرگونه قتل عام که "توسط قاتلان" قصد نشده است ، این مسئله را تغییر نمی دهد.

"سربازان دشمن باید به عنوان یک انسان مورد احترام قرار گیرند." واقعاً؟ اگر در همسایه خود راه بروید و همسایه خود را بکشید ، و سپس پیش قاضی بروید تا توضیح دهد که چگونه همسایه خود را به عنوان یک انسان احترام می گذارید ، چه می گویید؟ یا شما به عنوان یک تئوریسین "جنگ عادلانه" شغلی را پیش روی خود دارید ، یا تاکنون شروع به شناختن پوچ بودن آن کار کرده اید.

"با زندانیان جنگی باید به عنوان افراد غیرمتخاص رفتار شود." من از هیچ جنگی آگاه نیستم که در آن این امر به طور کامل انجام شده باشد و مطمئن نیستم که چگونه می تواند بدون آزادی زندانیان اتفاق بیفتد. البته برخی از طرفین در برخی از جنگ ها بسیار نزدیکتر از دیگران به این معیار نزدیک شده اند. اما ایالات متحده پیشگویی های اخیر را در جهت دور كردن شیوه های معمول و نه نزدیكتر از این آرمان به عهده گرفته است.

فراتر از این نوع مشکلات در نظریه "جنگ عادلانه" ، کالحون اشاره می کند که رفتار با یک ملت مانند اینکه یک شخص باشد بی نهایت مشکل ساز است. این ایده که سربازانی که به جنگ اعزام می شوند به طور جمعی از خود دفاع می کنند جواب نمی دهد زیرا آنها می توانند با خلع از خود دفاع کنند. در واقع آنها خود را در معرض خطر قرار می دهند تا افرادی را که عموماً هیچ کاری با جرمی که رهبران این افراد به آن متهم می کنند - داشته باشند ، به قتل می رسانند - و این کار را برای حقوق و دستمزد انجام می دهند.

Calhoun در کتاب خود ، فقط گذرا ، کار دیگری انجام داد که وقتی جین آدامز آن را امتحان کرد ، چنان حملات شرورانه ای را ایجاد کرد که تقریباً فعال بزرگ صلح مورد ضرب و شتم قرار گرفت و از زمین بیرون رانده شد. Calhoun اشاره می کند که سربازان در آماده سازی برای نبرد دارو هستند. آدامز گفت ، در یک سخنرانی در نیویورک ، در طول جنگ جهانی اول ، که در کشورهایی که او به اروپا سفر کرده بود ، سربازان جوان گفته بودند که ساختن سرنیزه ، کشتن سایر جوانان از نزدیک دشوار است ، مگر اینکه "تحریک شود ، "که به انگلیسی ها رم ، آلمانی ها اتر و فرنگی فرانسوی داده شد. این که این نشانه امیدوارکننده ای است بر اینکه مردان همه قاتل طبیعی نبوده و دقیق بوده اند ، در حمله به "تهمت" نیروهای مقدس به آدامز کنار گذاشته شدند. در حقیقت سربازان آمریکایی که در "جنگهای عادلانه" امروز شرکت می کنند بیش از هر علت دیگری بر اثر خودکشی می میرند و تلاش به نگه داشتن صدمه اخلاقی آنها ممکن است داشته باشد آنها را ساخت ترین دارویی قاتلین در تاریخ.

سپس این مشکل وجود دارد که ایالات متحده خود را به عنوان مهمترین تامین کننده سلاح برای انواع سازندگان جنگ در سراسر جهان تبدیل کرده است و اغلب خود را در حال مبارزه با سلاح های آمریکایی می بیند ، و حتی می بیند که نیروهای مسلح و آموزش دیده توسط ایالات متحده علیه یکدیگر جنگ می کنند ، همین الان در سوریه. چگونه هر موجودی می تواند انگیزه های عادلانه و دفاعی را ادعا کند در حالی که منجر به سودجویی و گسترش سلاح می شود؟

در حالی که تئوری "جنگ عادلانه" با توجه به وجود تجارت اسلحه در هم می پاشد ، اما خود بیشتر شبیه تجارت اسلحه است. بازاریابی و گسترش سخنان "جنگ عادلانه" در سرتاسر جهان ، انواع سازندگان جنگ را برای جلب طرفداران کارهای شرورشان فراهم می کند.

مدتی به عقب ، از یک وبلاگ نویس شنیدم که می پرسید آیا من می دانستم نظریه "فقط جنگ" به دلیل ناعادلانه بودن آن ، مانع از جنگ شده است؟ در اینجا وبلاگ حاصل:

"در حال آماده سازی برای این مقاله ، من پنجاه نفر را نوشتم - صلح طلبان و جنگجویان عادل ، دانشگاهیان تا فعالان ، که چیزی در مورد استفاده از نظریه جنگ عادلانه می دانند - که آیا آنها می توانند به دلیل جلوگیری از جنگ احتمالی (یا تغییر قابل توجهی) استناد کنند به دلیل محدودیت های معیارهای جنگ عادلانه. بیش از نیمی از آنها پاسخ دادند و حتی یک نفر هم نمی تواند موردی را ذکر کند. آنچه تعجب آورتر است ، شماری است که س aال من را س novelالی بدیع دانستند. اگر ماتریس جنگ عادلانه تصمیم گیرنده سیاست باشد ، مطمئناً باید معیارهای قابل تأیید وجود داشته باشد. "

آنچه در پاسخ به پرسش پاسخ داده ام در اینجا است:

"این یک سوال عالی است ، زیرا هر کسی می تواند تعداد زیادی از جنگهای دفاع شده با استفاده از" جنگ عادلانه "را ذکر کند ، اما هدف همیشه این بوده است که دفاع از آن جنگ ها یا بخشهایی از آنها یا آرمانهای آنها باشد ، در مقابل سایر" جنگ های ناعادلانه " برای جلوگیری از جنگهای خاص البته ، با چنین آموزه ای باستانی و گسترده ، می توان هر نوع محدودیت را به آن نسبت داد ، هرگونه برخورد عادلانه با زندانیان ، هرگونه تصمیم به عدم استفاده از سلاح هسته ای ، تصمیم ایران برای استفاده نکردن از سلاح شیمیایی به تلافی عراق و غیره یکی از دلایلی که من هرگز به فکر "جنگ فقط" به عنوان وسیله ای برای جلوگیری یا پایان یا محدود کردن جنگ های واقعی نبوده ام ، این است که واقعاً تجربی نیست. همه چیز در چشم جنگ طلب است. آیا سطح مشخصی از قتل "متناسب" است یا "ضروری"؟ چه کسی می داند! هیچ وقت راهی برای شناخت واقعی وجود نداشته است. در طول 1700 سال هرگز به ابزاری برای استفاده واقعی تبدیل نشده است. این ابزاری برای دفاع بلاغی است که نباید خیلی دقیق به آن پرداخت. اگر اکنون دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد ، می توان امیدوار بود که این امر در مورد افراد بیشتری دقیقاً با انسجام فقط برده داری ، فقط تجاوز جنسی و فقط کودک آزاری به نظر می رسد. "

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی