توسط دیوید سوانسون، اوت 27، 2018
"من زنده ماندم زیرا داشتم به سمت ساختمانی می رفتم که پشت تپه کوچکی بود که رو به مرکز شهر بود. طوری ایستاده بودم که ساختمان سمت راستم بود و باغ سنگی سمت چپم. روز عروسی دخترم بود و من لباس های عروس را با چرخ دستی به سمت تالار عروسی هل می دادم. ناگهان، بدون هیچ دلیل واضحی، من را به زمین کوبیدند. من هرگز بمب را نشنیده بودم. . . می خواستم بلند شوم که ناگهان چوب و آوار از آسمان فرود آمد و به سر و پشتم اصابت کرد و روی زمین ماندم. . . . حتی صدای افتادن چوب را هم نمی شنیدم. . . . وقتی شروع به شنیدن کردم، صدای عجیبی بود. به سمت تپه ای دویدم که می توانستم به شهر نگاه کنم. چشم هایم را باور نمی کردم. تمام شهر هیروشیما رفته بود. و صدایی که شنیدم - مردم بودند. آنها در حالی که دستها و دستهایشان را دراز کرده بودند و پوستشان از استخوانهایشان آویزان شده بود، مثل زامبیها ناله میکردند و راه میرفتند.»
همه راه نمی رفتند. همه حتی به اندازه یک جنازه سجده شده هم نبودند. بسیاری از مردم مانند آب روی ماهیتابه داغ تبخیر شده بودند. آنها "سایه هایی" را بر روی زمین گذاشتند که در برخی موارد هنوز باقی مانده است. اما برخی راه می رفتند یا خزیده بودند. برخی از آنها خود را به بیمارستان رساندند، جایی که دیگران میتوانستند استخوانهای در معرض دید خود را مانند کفشهای پاشنه بلند روی زمین بشنوند. در بیمارستان ها حشره ها به زخم ها و بینی و گوش هایشان خزیدند. ماگت ها بیماران را از درون زنده زنده می خوردند. وقتی مردهها در سطلهای زباله و کامیونها پرتاب میشدند، صدای فلزی به نظر میرسید، و گاهی اوقات بچههای خردسالشان گریه میکردند و برایشان ناله میکردند. باران سیاه روزها بارید و مرگ و وحشت را بارید. کسانی که آب می نوشیدند فوراً مردند. آنهایی که تشنه بودند جرأت نوشیدن نداشتند. کسانی که از بیماری دست نخورده بودند، گاهی اوقات لکههای قرمز ایجاد میکردند و آنقدر سریع میمردند که مرگ را روی آنها مشاهده میکردند. زنده ها در وحشت زندگی می کردند. مردهها به کوههایی از استخوان اضافه شدند که اکنون بهعنوان تپههای چمنزی دوستداشتنی دیده میشوند که سرانجام بوی آن از بین رفته است.
اینها داستانهایی است که در کتاب جدید و کوچک و بی نقص ملیندا کلارک بازگو شده است. راهکارهای صلح: سخنرانی های هیروشیما و ناگازاکی را زنده نگه می دارد. برای غیر خوانندگان، ویدیو وجود دارد. تقریبا وجود نداشت. نیروهای اشغالگر ایالات متحده از 17 سپتامبر 1945 تا آوریل 1952 صحبت از وحشت را ممنوع کردند. فیلم رنج و ویرانی مصادره و در آرشیو ملی ایالات متحده نگهداری شد. در سال 1975 رئیس جمهور جرالد فورد قانون آفتاب را امضا کرد. به شرکت انتشاراتی هیروشیما ناکازاکی گفته شد که باید فیلم را بخرد، پول را جمع آوری کرد و آن را خرید. کمک های مالی بیش از 100,000 نفر، فیلم های موجود در آن را آزاد کردند نسل گمشده (1982). آن را به هر کسی که برای ممنوعیت سلاح های هسته ای و جنگ کار نمی کند نشان دهید.
یکی از بازماندگان، که تصور مدرنی از جنگ، اگر نه قانون، درست است، میگوید: «من آمریکا را برای بمباران مقصر نمیدانم. «وقتی جنگ شروع میشود، میتوان از هر قدمی استفاده کرد، حتی سختترین و ظالمانهترین روشها را برای تضمین پیروزی. مسئله، به نظر من، آن روز نیست. سوال واقعی جنگ است. جنگ جنایت نابخشودنی علیه بهشت و بشریت است. جنگ ننگ تمدن است.»
کلارک کتاب خود را با بحث در مورد اهمیت پیمان کلوگ-بریاند و سودمندی آنچه من در آن پیشنهاد دادم به پایان میرساند. وقتی جنگ جهانی غیرقانونی است (2011)، جشن 27 اوت به عنوان روز صلح و لغو جنگ. کلارک شامل یک نسخه از اعلامیه 27 آگوست به عنوان روز پیمان کلوگ-بریاند است که توسط شهردار شهرستان مائویی در سال 2017 صادر شد، اقدامی که در سال 2013 توسط سنت پل، مینه سوتا انجام شد. 27 اوت آینده 90 سال از امضای پیمان صلح است. من خواهم بود صحبت کردن در مورد آن روز در زادگاه کلوگ، شهرهای دوقلوی مینه سوتا.
اگر می خواهید در مورد پرونده لغو جنگ اطلاعات کسب کنید، توصیه می کنم این وب سایت یا این لیست جدید به روز شده کتاب ها:
COLLECTION OF WAR COLLECTION:
راهکارهای صلح: سخنرانی های هیروشیما و ناگازاکی را زنده نگه می دارد توسط ملیندا کلارک، 2018.
طرح کسب و کار برای صلح: ساختن جهانی بدون جنگ توسط Scilla Elworthy، 2017.
جنگ هرگز تنها نیست توسط دیوید سوانسون، 2016.
سیستم امنیتی جهانی: جایگزینی برای جنگ by World Beyond War، 2015 ، 2016 ، 2017.
یک پرونده قدرتمندی علیه جنگ: آنچه آمریکا در کلاس تاریخ ایالات متحده از دست داده است و آنچه ما (همه) می توانیم انجام دهیم توسط کتی Beckwith، 2015.
جنگ: جنایت علیه بشریت توسط روبرتو ویوو، 2014.
رئالیسم کاتولیک و لغو جنگ توسط دیوید کارول Cochran، 2014.
جنگ و تهدید: آزمون انتقادی توسط Laurie Calhoun، 2013.
Shift: آغاز جنگ، پایان دادن به جنگ توسط Judith Hand، 2013.
جنگ بیشتر: مورد برای لغو توسط دیوید سوانسون، 2013.
پایان جنگ توسط جان هورگان، 2012.
گذار به صلح توسط راسل فور-برک، 2012.
از جنگ به صلح: راهنمای صدها سال آینده توسط کنت شیففر، 2011.
جنگ دروغ است توسط دیوید سوانسون، 2010، 2016.
فراتر از جنگ: پتانسیل انسانی برای صلح توسط داگلاس فری، 2009.
زندگی فراتر از جنگ توسط Winslow Myers، 2009.