ترس، نفرت و خشونت: هزینه انسانی تحریم های آمریکا علیه ایران

تهران، ایران. اعتبار عکس: kamshot / فلیکرتوسط آلن نایت با با شهرزاد خیاطان، اکتبر 13، 2018

در تاریخ 23 آگوست 2018 قیمت خیابان 1 دلار آمریکا در ایران 110,000،30,000 ریال بود. سه ماه قبل قیمت خیابان 30,000 ریال بود. به عبارت دیگر ، پرتقال هایی که شما برای سه ماه پیش 110,000 ریال پرداخت کرده اید ممکن است اکنون 367 ریال برای شما هزینه داشته باشند که این افزایش 1.80٪ است. تصور کنید اگر در سه ماه قیمت نیمی از گالن شیر در والمارت از 6.60 دلار به XNUMX دلار در فضا افزایش یابد ، در دیترویت یا Des Moines چه اتفاقی می افتد؟

افرادی که در ایران زندگی می کنند نباید تصور کنند که چه اتفاقی می افتد. آنها زندگی می کنند آنها می دانند که تحریم های Trump آسیب خواهند دید. آنها قبل از این رفته اند. تحت تحریم های اوباما تعداد خانواده های ایرانی که در فقر زندگی می کنند تقریبا دو برابر شده است.

با این حال، در ایالات متحده، این رنج در ایران نامرئی خواهد بود. شما نمی توانید آن را در صفحه نمایش های 24 / 7 پخش گسترده شرکت های بزرگ در بازار سهام را ببینید. شما آن را در صفحات روزنامه ها ثبت نکنید. این در کنگره بحث نخواهد شد. و اگر چیزی را بر روی YouTube قرار دهد، در یک آمار ناامید نادیده گرفته می شود، کاهش می یابد، رد می شود یا دفن می شود.

اهمیت دادن نام و چهره به درد و رنج را نباید فراموش کرد. ما به تجربه انسانی پاسخ می دهیم؛ ما آمار را نادیده می گیریم در این سری مقالات، ما زندگی افراد ایرانی طبقه متوسط ​​را دنبال خواهیم کرد، که آمریکایی های طبقه متوسط ​​می توانند به آسانی با تحریم های تحریم شده توسط ایالات متحده زندگی کنند. این داستان ها با اجرای اولین تحریم تحریم ها در ماه اوت 2018 آغاز می شود، اما ابتدا برخی از زمینه ها.

چرا تحریم های اقتصادی

ایالات متحده یک قدرت شاهنشاهی با گستره جهانی است. این کشور از قدرت اقتصادی و نظامی خود برای ترغیب و تشویق سایر کشورها برای پیروی از سیاست های خود و انجام پیشنهادات خود استفاده می کند. اعتماد مغزی ترامپ ، پس از جابجایی در پست های دروازه ، ادعا می کند که ایران طبق قوانین Imperium بازی نمی کند. ایران مخفیانه در حال توسعه توانایی هسته ای است. این تروریست ها را مسلح و بودجه می کند. این خانه محل استقرار شیعه برای سلطه منطقه ای است. طبق این منطق ، ایران تهدیدی برای امنیت آمریکا و منطقه است و باید مجازات شود (با اعمال تحریم ها).

نویسندگان نوشیدنی Kool-Aid از این تجزیه و تحلیل هک و بی اعتبار استراتژی و افراد هوشمند (از جمله رسانه های شرکتی) که ساختن روایات توجیه می کنند، سعی می کنند این تجاوز غیرقانونی را با توجه به مخاطبان داخلی خود، با پنهان کردن آن در پشت افسانه های امپراطوری خیرخواهانه، آوردن دموکراسی به جهان و نادیده گرفتن و انکار هزینه انسانی تحریم ها.

در 1984 cribbed دوبعدی، آنها توضیح می دهند که ایالات متحده در واقع دارای عقب شهروند ایرانی است و این که تحریم ها به نفع مردم ایران نیست1 چرا که آنها با دقت روش هواپیماهای بدون سرنشین نسبت به بازیگران و نهادهای خاص کار می کنند. بدین ترتیب، کانارد استثنایی آمریکا (امپراطوری خیرخواه) و ایمان فرهنگ مانند سرمایه داری جهانی، به اندازه کافی خون برای زندگی روزمره به ارمغان می آورد.

اما امپراتوری هرگز خیرخواهانه نیست. آنها کنترل را از طریق نیروی خود حفظ می کنند.2 آنها طبقاتی، اجباری و اقتدارگرا هستند، صفاتی که بر خلاف دموکراسی اجرا می شود. امپراتوری آمریكا، به عنوان قهرمان تسلیم دموكراسی، در وسط این تضاد قرار دارد.3

در نتیجه، سیاست ایالات متحده، که خواستار اطاعت از هژمون است، مبتنی بر ایجاد ترس از "دیگر" است. "اگر ما با ما نیستی، تو علیه ما هستی" این یک ترس خوب نیست؛ این تبلیغات (PR for the squeamish) است که به طور ناخودآگاه تولید می شود که هیچ تهدید و یا وجود واقعی وجود ندارد. این طراحی برای ایجاد اضطراب است که نیروی آن یک پاسخ قابل قبول است.

یکی از استعدادهای بزرگ Trump، تولید ترس است و پس از آن ترس را به نفرت تبدیل می کند؛ همبستگی طبیعی آن: زنان ما را مجبور می کنند و فرزندان ما را می کشند؛ آنها پول های مالیاتی را برای مواد مخدر و مشروبات الکلی خرج می کنند؛ آنها ظرفیت هسته ای را توسعه می دهند؛ آنها خاورمیانه را بی ثبات سازند؛ آنها تهدیدی برای امنیت ملی ما هستند.

به نوبه خود، ترس و نفرت برای توجیه خشونت استفاده می شود: جدایی اجباری، محرومیت و قتل. ترس و نفرت بیشتر که ایجاد می کنید، ساده تر این است که برای خدمت به دانشجویانی که مایل به انجام خشونت از طرف دولت هستند، آموزش دهید و آموزش دهید. و خشونت بیشتری که مرتکب می شوید، آسان تر ساختن ترس است. این یک درخشان، خودپنداره، حلقه بسته است. این می تواند شما را برای مدت زمان طولانی نگه دارد.

اولین گام در رفع واقعیت پشت افسانه ها این است که تاثیر تحریم های ایالات متحده بر ایران را انسجام بخشد.

هیچ یک از این موارد به معنای این نیست که ایران مشکلی ندارد. بسیاری از ایرانیان خواهان تغییر هستند. اقتصاد آنها خوب پیش نمی رود. مسائل اجتماعی وجود دارد که ناآرامی ایجاد می کند. اما آنها مداخله آمریكا را نمی خواهند. آنها نتایج تحریم ها و نظامی گری آمریکا را در داخل و کشورهای همسایه: عراق ، افغانستان ، لیبی ، سوریه ، یمن و فلسطین مشاهده کرده اند. آنها می خواهند و حق دارند که مشکلات خودشان را حل کنند.

یک گروه از برجسته ایرانی-آمریکایی اخیرا یک نامه باز به وزیر پومپه فرستاده است. در آن گفتند: "اگر واقعا مایل به کمک به مردم ایران هستید، ممنوعیت مسافرت را لغو کنید (هر چند ایران هرگز در حمله تروریستی در خاک آمریکا دخالت نکرده است، ایران در ممنوعیت مسلمانان ترومپ قرار دارد)، به ایران پیوست معامله هسته ای و فراهم آوردن مردم ایران امیدواری اقتصادی که وعده داده شده اند و مشتاقانه منتظر سه سال است. این اقدامات بیش از هر چیز مردم ایران را به فضای تنفسی برای انجام آنچه تنها می توانند انجام دهند، ایران را به سوی دموکراسی از طریق یک روند تدریجی که به نفع آزادی و آزادی بدون ایران تبدیل به یک عراق یا سوریه می شود، تحمیل کند.

در حالی که این قصد و منطق استدلال شده است، بعید است که هیچ تاثیری در سیاست ایالات متحده داشته باشد. تعهد ایالات متحده به امپراطوری به آن اجازه نخواهد داد. همچنین متحدانش در منطقه نخواهد بود، به ویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل، که حداقل از انقلاب 1979 علیه ایران پیروز شده اند. این متحدان از دیپلماسی حمایت نمی کنند. سالهاست که آنها ایالات متحده را به جنگ با ایران متقاعد کرده اند. آنها Trump را بهترین پیشنهاد خود را برای رسیدن به هدف خود می بینند.

امپراتوری خیرخواه نیستند تحریم ها، اگر چه آنها به نتیجه مطلوب دست یابند، برای آسیب رساندن طراحی شده اند.

داستان شری

شری 35 است. او تک و در تهران زندگی می کند. او به تنهایی زندگی می کند اما به مراقبت از مادر و مادرش کمک می کند. ده ماه پیش او کار خود را از دست داد.

او به مدت پنج سال عکاس و روزنامه نگار بود. او مسئول تیمی متشکل از ده ارائه دهنده محتوا بود. دو سال پیش او تصمیم گرفت که به مدرسه برگردد. او قبلاً فوق لیسانس کارگردانی سینما و تئاتر داشت اما می خواست استاد دوم حقوق بین الملل حقوق بشر شود. وی به شرکتی که شش ماه قبل از شروع دوره در مورد برنامه های خود کار کرده بود ، گفت و آنها گفتند که این کار خوب نیست. بنابراین او برای کنکور دانشگاه سخت درس خواند ، خوب کار کرد و قبول شد. اما روز بعد از ثبت نام در برنامه و پرداخت هزینه های او ، مدیر او به او گفت كه او كارمندی را نمی خواهد كه او نیز دانشجو باشد. او را اخراج کرد.

شری هیچ بیمه اشتغال دریافت نمی کند. پدرش، که یک وکیل بود، مرده است. مادرش کارمند بازنشسته رادیو و تلویزیون ملی ایران است و حقوق بازنشستگی دارد. مادرش هر ماه به او مقدار کمی پول می دهد تا به او برای ادامه تحصیلش کمک کند. اما او بازنشسته است و نمی تواند به او بدهد.

او می گوید: "هر روز گران تر می شود، اما همه چیز هنوز در دسترس است. شما فقط باید توانایی خرید آنها را داشته باشید. و من می دانم برخی از مردم که نمی کنند خانواده های ضعیف دیگر نمی توانند با میوه دیگر، و من می ترسم که این تنها آغاز است. " او دیگر نمی تواند چیزی را که او در حال حاضر کالاهای لوکس می داند بپردازد. او تنها می تواند چیزی را که او نیاز دارد خریداری کند.  

"خواهر من دو گربه زیبا دارد." اما اکنون مواد غذایی و داروهای آنها کالاهای لوکس محسوب می شوند و ممکن است تحریم ها دشوار باشد. "ما باید چه کار کنیم؟ اجازه دهید آنها از گرسنگی بمیرند؟ یا فقط آنها را بکشند تحریمها حتی روی حیوانات تاثیر خواهند گذاشت. هر بار که رئیس جمهور ترامپ می شنوم که در مورد مردم ایران سخن می گوید و آنها عقب مانده اند، من نمی توانم خنده ام را مقاومت کنم. من نباید این را بگویم اما من از سیاست متنفرم. "

قبل از اینکه شری را اخراج کرد، خود را به خوبی نادیده نگرفت، اما او به اندازه کافی خوب بود. حالا که او در حال تحصیل است و کار نمیکند، در حال تلاش برای رسیدن به آن است. شری می گوید: "هر روز برایم سخت تر و سخت تر می شود تا با تمام این فشار و بدون درآمد مناسب دست و پنجه نرم کنم. این وضعیت اقتصادی ترسناک ترین است که من در تمام عمر به یاد می آورم. "او می گوید که ارزش پول به سرعت کاهش می یابد، اما برنامه ریزی سخت است. ارز شروع به کاهش دو هفته قبل از خروج آمریکا از آن کرد برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA). و هرچند او به آنچه در ريال نياز دارد، مي پردازد، قيمت همه چيز با توجه به قيمت دلار تغيير مي كند. او می گوید: "همانطور که ارزش ارز ما همچنان در برابر دلار کاهش می یابد،" درآمد من کمتر در برابر هزینه زندگی است ". او بسیار نگران وضعیت غیر منتظره ای از وضعیت است و گزارش های تحلیل گران آن را بدتر خواهد کرد بیش از دو سال دیگر

سفر بزرگترین رویای اوست. او می گوید: «من زندگی می کنم تا دنیا را ببینم، فقط برای صرفه جویی در پول و سفر کار می کنم. من عاشق مسافرت هستم و دوست دارم همه چیز را با خودم مدیریت کنم. "این چیزی نیست که تا به حال آسان شده است. او به عنوان یک ایرانی هرگز توانایی کارت اعتباری بین المللی نداشته است. از آنجا که او دسترسی به بانکداری بین المللی ندارد، او نمیتواند حساب Airbnb داشته باشد. او نمیتواند با کارتهای ایرانش پرداخت کند

او قصد داشت در تابستان امسال سفر کند. اما او مجبور است آن را لغو کند. یک صبح او بیدار شد و دلار در Rials 70,000 بود اما سپس روحانی و ترامپ گفتند چیزی در مورد یکدیگر و توسط 11: 00 AM دلار ارزش 85,000 ريال بود. "هنگامی که شما برای سفر به دلار نیاز دارید، می توانید سفر کنید. در ایران شما برای خرید بلیط خود به دلار نیاز دارید؟ »دولت هر ساله برای هزینه سفر هزینه ی سفر 300 را به ازای هر نفر صرف کرد، اما تنها یک بار در سال. اکنون که دولت در حال از دست دادن دلار است، شایعاتی وجود دارد که آنها می خواهند آن را قطع کنند. او ترسو است "برای من، عدم توانایی سفر، برابر بودن در زندان است. فکر میکنم وقتی که همه این زیباییها در سراسر جهان برای دیدن وجود دارد، در اینجا گیر افتاده است، باعث میشود روح من در درون بدن من احساس کند. »

او همچنین با افراد ثروتمند که ارزش دلار را افزایش داد، عصبانی است. این باعث شد بحران بزرگ در بازار ارز. آنها گفتند تحریم ها بر ما تاثیری نخواهند گذاشت. من فکر می کنم آنها فقط درباره خود صحبت می کنند. آنها مردم عادی را در نظر نمی گیرند. "او نگران است که او باید به رویاهای او خداحافظی کند. "بدون دلار، هیچ سفر. حتی فکر کردن در مورد آن من را دیوانه می کند. ما خیلی جدا شده ایم. "

شری به سفر بسیار زیادی سفر کرده و دوستان زیادی دارد نقاط مختلف جهان. برخی از ایرانیانی هستند که در کشورهای دیگر زندگی می کنند اما بسیاری از آنها خارجی هستند. در حال حاضر که سفر دشوار است، او همچنین می یابد که برقراری ارتباط با دوستان خارج از ایران نیز دشوار است. او می گوید: "برخی از مردم از ایران می ترسند،" فکر می کنند ارتباط با ما ممکن است تاثیر نامطلوب بر شهرت آنها داشته باشد. "نه همه این ها مثل این نیستند، اما یک دوست به او گفت که برقراری ارتباط با" شما مردم "ممکن است ما را در زمانی که ما به ایالات متحده سفر می کنیم، مشکل است "برخی از مردم فکر می کنند ما همه تروریست ها هستیم. گاهی اوقات وقتی می گویم که من از ایران هستم، فرار می کنند. "

"من سعی کردم با کسانی صحبت کنم که فکر می کنند ما تروریست هستیم. من سعی کردم ذهن خود را عوض کنم. "شرکی برخی از آنها را دعوت کرده است تا ایران را برای خود ببینند. او معتقد است ایران نیاز به تغییر اندیشه مردم در مورد ایرانیان دارد. او به رسانه ها اعتقاد ندارد. او ادامه داد: "آنها کار خوبی ندارند." در عوض، او از رسانه های اجتماعی در هر دو زبان انگلیسی و فارسی استفاده می کند تا مردم "می دانند ما به دنبال صلح هستیم، نه جنگ". او تلاش می کند داستان هایی بنویسد تا مردم بدانند "ما انسان ها مثل همه افراد دیگر هستیم. ما باید آن را به جهان نشان دهیم. "

برخی از مردم علاقه مند تر و دلسوزتر شده اند. شاید این فقط از کنجکاوی او است که نشان می دهد، اما بهتر از فرار است. یک دوست، رومانیایی که در استرالیا زندگی می کند، اخیرا بازدید کرد. خانواده اش بسیار نگران بودند و نگران بودند که او ممکن است کشته شود. اما او آن را دوست داشت و احساس امنیت کرد. "من خوشحالم که روح ایران را درک می کند"

اما ارتباطات به طور فزاینده ای دشوار است. "دولت یک پلتفورم را فیلتر کرد که ما بعد از اولین موج اعتراضات علیه افزایش قیمت ها با یکدیگر ارتباط برقرار کردیم. فیس بوک سالها پیش فیلتر شده بود و اکنون Telegram است. "Sheri به طور فزاینده ای دشوار برای ارتباط با دوستان و بستگان که در خارج از کشور زندگی می کنند، تبدیل شده است.  به همین دلیل، او می گوید، "این روزها در خلق و خوی خوبی نیست." همه چیزهایی که من فکر میکنم در مورد دستمزدهای من و آینده نامشخصم ترسو هستم. من در خلق و خوی خوب برای ارتباط در همه نیستم. "

این تاثیری بر سلامتی او دارد. "من می گویم این تاثیر بسیار خوبی بر سلامت روان، آرامش و احساسات من گذاشته است. من در مورد برنامه های آینده ام خیلی خوشم می آید که نمی توانم بخوابم. من فشار خون بالا دارم و همه این افزایشات را به سرعت درک می کنم. "

او کار خوبی را برای ادامه تحصیل ترک کرد. در حالت ایده آل ، او مایل است به ادامه تحصیل و دکترای خود ادامه دهد. اما با کاهش ارزش ریال این گزینه دیگر نیست. "چه کسی توانایی تحصیل در خارج از کشور را دارد؟" او می پرسد. "این تحریم ها همه چیز را محدود می کند."

در عوض ، او در یک دوره آنلاین در مطالعات صلح ثبت نام کرد. این برنامه او بود که در تابستان در دو یا سه دوره شرکت کند تا یک CV بهتر برای خود فراهم کند. اولین دوره انتخاب شده وی در پلتفرم آنلاین edX ارائه شد. edX توسط هاروارد و MIT ایجاد شده است. این دوره از بیش از 70 دانشگاه در سراسر جهان ارائه می دهد. دوره ای که وی با نام "قانون بین المللی حقوق بشر" ثبت نام کرد ، توسط دانشگاه کاتولیک لوین ، دانشگاه بلژیک ارائه می شود. دو روز بعد از ثبت نام وی ایمیلی از edX دریافت کرد که "او را از ثبت نام خارج نمی کند" ، زیرا دفتر کنترل دارایی های خارجی (OFAC) از تمدید مجوز آنها برای ایران امتناع ورزید. مهم نبود این دانشگاه در آمریکا باشد. سکو بود.

وقتی او ایمیل را گفت و گفت که او "ثبت نشده است"، او به سرعت پاسخ داد. او سعی کرد که سخت نباشد اما او نمی توانست خودش را از بیان واضح بیان کند. او درباره مفاهیم اصلی حقوق بشر به آنها گفت. او به آنها در مورد ایستادن در برابر تبعیض گفت. او در مورد نیاز به پشتیبانی از یکدیگر در برابر ظلم و بی قاچگی نوشت. او اصرار داشت که "ما باید برای صلح در میان ما تلاش کنیم." edX، یکی از بزرگترین و معروف ترین سیستم عامل های آموزشی آنلاین، پاسخ نداد.

او میگوید: "آنها توانایی ایستادن دارند." "من به آنها گفتم که هیچ کس نمی تواند این گونه ایمیل های توهین آمیز و تبعیض آمیز را دریافت کند فقط به این دلیل که آنها در یک کشور متولد شده اند یا مذهب یا جنسیت های مختلف دارند."  

او گفت: "من از آن روز هیچ خواب نداشتم." "آینده من در مقابل چشم من ذوب است. من نمی توانم در مورد آن فکر کنم. بعد از همه، برای رویاهای دوران کودکی رنج می برم، ممکن است همه چیز را از دست بدهم. "شرلوک در شری از دست نمی رود. "من می خواهم به مردم سراسر جهان کمک کنم تا حقوق آنها را تدریس کنند و به آنها صلح آمیز برسم." اما "دانشگاه ها به دلیل جایی که من متولد نشده اند، من را قبول نمی کنند، زیرا من کنترل آنها را ندارم. بعضی از سیاستمداران همه چیزهایی را که من همیشه می خواستم خراب می کنند، زیرا آنها نمی توانند یکدیگر را درک کنند. "

"این تنها من نیست. همه نگران هستند آنها بیشتر و بیشتر عصبانی و خشن با یکدیگر هستند. آنها هر روز و هر جا با یکدیگر مبارزه می کنند. من می توانم آنها را در شهر ببینم. آنها عصبی هستند و انتقام خود را بر بی گناهان، کسانی که قربانی خود می شوند. و من این همه را می بینم. همه چیز که من تا به حال در مورد آن فکر کرده بود، آوردن صلح به مردم من است و در حال حاضر ما به سمت عقب حرکت می کنیم. "

در حالی که او با همه اینها برخورد می کند، او برای هر کاری که می تواند بپذیرد، فقط برای زنده ماندن است. او می گوید: "من نمی توانم تمام فشارها را بر مادر من قرار دهم، و من نمی توانم منتظر بمانم که موقعیتی در رابطه با سران من باز شود". وی با بی احتیاط به این تصمیم می رود که او باید برنامه های خود را تغییر دهد . او می گوید، "هر کاری که می آید انجام می دهد و کارهای رویای من را فراموش می کند." اگر ما دو سال سخت داشته باشیم باید یاد بگیریم که چگونه زنده ماندن. این مرا به فیلم هایی درباره قحطی و گرسنگی در دوران جنگ یاد می کند. "

اما او برای مقابله با آن دشوار است. او بارها افسرده شده است، و می گوید، "هنوز در شوک است. تمام این مشکلات و لغو مسافرت تابستانی ام را به من معرفی کرده است. من نمی خواهم بیرون بیایم و ارتباط برقرار کنم. این باعث می شود من در مورد خودم احساس بدی کنم من این روزها خیلی بیشتر فکر می کنم و احساس نمی کنم با دیگران صحبت کنم. من همیشه احساس تنهایی می کنم شما به هر کجا می روید و همه چیز در مورد سختی هایی که از طریق آن می گیرند صحبت می کنند. مردم در همه جا اعتراض می کنند و دولت آنها را دستگیر می کند. در حال حاضر امن نیست من فقط در مورد آن غمگین هستم امیدوارم بتوانم چیزها را عوض کنم و شغلی پیدا کنم که تأثیر منفی بر مطالعات من ندارد. "

او مقابله خواهد کرد. او تصمیمی گرفته است که او "نمی خواهد به نشستن و تماشا بپردازد." او در تلاش است از رسانه های اجتماعی برای گفتن داستانش استفاده کند. "در پایان روز، من کسی هستم که در مورد صلح جهانی صحبت می کند. این جهان نیاز به درمان دارد و اگر هر یک از ما گام برداشته و منتظر بمانیم تا دیگران کاری انجام ندهند هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. این یک سفر سخت پیش رو خواهد بود، اما اگر ما پا را در مسیر قرار دهیم، نمی توانیم آن را بدانیم. "

داستان علیرضا

علیرضا 47 است. او دو فرزند دارد. او در یکی از معروف ترین خیابان های تهران فروشگاه دارد و در آنجا لباس و تجهیزات ورزشی را به فروش می رساند. همسرش برای کار در بانک کار می کرد. اما پس از ازدواج، علیرضا اجازه نداد تا کار خود ادامه دهد، بنابراین او استعفا داد.

فروشگاه او همیشه یکی از محبوب ترین ها در خیابان بود. همسایگان او آن را "فروشگاه بزرگ" نامیدند. مردم حتی وقتی میخواهند چیزی بخرند، میروند. در حال حاضر هیچ چراغ در فروشگاه وجود دارد. علیرضا می گوید: "این به طرز چشمگیری غم انگیز است." "هر روز من اینجا می آیم و تمام این قفسه ها را خالی می بینم، این باعث می شود که من از داخل احساس شکسته شدن کنم. آخرین حمل و نقل، که من از ترکیه، تایلند و برخی مکان های دیگر خریدم، هنوز در اداره گمرک است و آنها این اجازه را نخواهند داد. آنها کالاهای لوکس در نظر گرفته می شوند. من مقدار زیادی را برای خرید این کالاها پرداختم. "

متأسفانه این تنها مشکل آلرضا نیست. او 13 سال مغازه خود را اجاره کرده است. به نوعی خانه اوست. صاحبخانه اجاره خود را با مبالغ معقول افزایش می داد. قرارداد فعلی او به وی اجازه می دهد تا XNUMX ماه دیگر بماند. اما صاحبخانه وی اخیراً تماس گرفت و به او گفت كه می خواهد اجاره را به ارزش واقعی خود برساند ، یعنی مقداری بر اساس تورم دلار آمریكا. صاحبخانه وی می گوید برای زنده ماندن به درآمد نیاز دارد. حالا که او نمی تواند کالاهای خود را از گمرک آزاد کند ، مجبور می شود فروشگاه را ببندد و یک کالای کوچکتر را در جایی ارزان تر پیدا کند.

این ماه 2 بوده است، زیرا او توانسته است اجاره اش را برای فروشگاه و هر وجهی وام خود پرداخت کند. او احتمالا می تواند یک فروشگاه ارزانتر را پیدا کند که می گوید: "اما مشکل این است که در آن توانایی افراد برای خرید چنین چیزهایی کم است." همانطور که ارزش دلار در برابر ریال افزایش می یابد، او نیاز به افزایش قیمت کالا در فروشگاه خود. "و اگر من به طور کامل به چگونگی زندگی ادامه دهم، با همسر و دو بچه؟"

مشتریان به طور مداوم از او می پرسند چرا قیمت های او تغییر کرده است. "دیروز ارزان شد"، آنها شکایت دارند. آنها اعتمادشان را از دست می دهند و شهرتشان را از دست می دهند. "من خسته از توصیف است که من نیاز به خرید کالاهای جدید برای حفظ فروشگاه من کامل است. و از آنجا که من از کشورهای مختلف خرید می کنم، برای خرید کالاهای جدید، باید بتوانم دلار یا ارزهای دیگر را با ارزش های جدید خود خریداری کنم. اما هیچ کس نگران نیست. "او می داند که این تقصیر مشتریانش نیست. او می داند که نمی توانند قیمت های جدید را تامین کنند. اما او همچنین می داند که گناه او نیز نیست. "اگر کالاهای قدیمی را نمی توانم، می توانم کالاهای جدید را خریداری کنم."

علیرضا همچنین یک فروشگاه کوچک در کرج، یک شهر کوچک در نزدیکی تهران دارد که او اجاره کرده است. "این یک فروشگاه بسیار کوچک است. من در هفته گذشته، مستاجر من خواسته شد و گفت که او نمیتواند اجاره را بخرد، زیرا نمی تواند اجاره را پرداخت کند. او گفت که برای ماهها او اجاره را از پس انداز خود پرداخت کرده است؛ زیرا هیچ درآمد از فروشگاه وجود ندارد. چه طور ممکنه؟ هیچ اتفاقی نیفتاده است مرحله اول تحریم ها تازه آغاز شده است. حتی با صحبت کردن درمورد تحریم، مردم ایمان خود را به همه چیز می اندازند. قیمت ها ماه ها ثابت نشده اند. "

او حالا آرزو می کند همسرش هنوز در بانک کار می کرد. "من فکر می کنم این نوع زندگی کمی امن تر است." اما او نیست. او از تأثیر بر خانواده بسیار نگران است. "اگر اکنون زندگی ما همین است ، من حتی نمی توانم تصور کنم که سال آینده و سال بعد از آن چگونه خواهیم گذراند. من خیلی ترسیده ام ، برای خودم ، برای فرزندانم ، از آنچه در زندگی همسرم انجام داده ام. او یک زن بسیار فعال است ، وقتی من جلوی کار او را گرفتم ، تنها دلجویی او این بود که با من سفر کند و به من کمک کند لباس های زیبا برای فروش پیدا کنم. او دوست داشت چیزهایی که در ایران نیست را بیاورد تا ما در بین مغازه های دیگر بی نظیر باشیم. " علیرضا می گوید او هنوز فکر می کند که ما می توانیم ادامه دهیم. اما او جزئیات کامل مشکلات گمرک را به او نگفته است. او فکر می کند که این فقط یک مسئله زمان است و فقط برخی از مسائل کوچک برای روشن شدن وجود دارد. من نمی دانم چگونه به او بگویم که ممکن است نتوانیم کالاهای خود را از گمرک خارج کنیم و در ابتدای این همه تحریم های احمقانه دیگر شکست خورده ایم. "

علیرضا دیگر توانایی سفر ندارد. او دیگر پولی را که برای سفر ، خرید و حمل کالا نیاز دارد ندارد. "همیشه سخت بود. دولت نگذاشت کالاهای خود را به راحتی وارد کنیم. اما اگر هزینه بیشتری پرداخت می کردیم ، می توانستیم این کار را انجام دهیم. دیگر مسئله پرداخت بیشتر نیست. " او اشاره کرد که در کل خیابان یکسان است. این روزها بیشتر مغازه ها تعطیل هستند.

علیرضا مجبور بود کارکنان خود را کنار بگذارد. او چیزی برای فروش ندارد هیچ کار برای آنها وجود ندارد. "من نمی توانم برای حقوق خودم پرداخت کنم وقتی چیزی وجود ندارد که اینجا بفروشد". هر روز او به اداره گمرک می رود و بسیاری دیگر را در همان وضعیت می بیند. اما در دفتر گمرک همه می گویند چیزی متفاوت است. واقعیت چیست؟ شایعه چیست؟ دروغ چیست؟ او نمی داند درست است یا چه کسی باید اعتماد کند. استرس شروع به عوارض آن می کند. او نگران است که بدترین قسمت از مردم در موقعیت هایی مانند این اتفاق بیفتد.

آلرزاز در مورد پلاسکو، یک مرکز بزرگ تجاری در تهران که یک سال و نیم سال پیش آتش گرفت، صحبت می کند. بسیاری از مردم مردند صاحبان فروشگاه فروشگاه ها، دارایی های خود و پول خود را از دست دادند. او درباره اینکه چند نفر از حملات قلبی بعد از اینکه همه چیز را از دست دادند صحبت می کند. او نگران است که در حال حاضر وضعیت مشابهی دارد. "من می دانم که قیمت دلار می تواند تاثیر مستقیمی روی کار من داشته باشد. چطور است که مردان ما از سیاست این را نمی دانند؟ ما کسانی هستیم که باید اقدامات خود را پرداخت کنند. آیا کار آنها کار برای نیازهای مردم نیست؟ "

"من بسیار سفر کرده ام و چنین چیزی را در هیچ جای دیگر ندیده ام - حداقل در مکان هایی که سفر کرده ام." او می خواهد که دولتش به مردم خدمت کند و نه فقط به خود و برخی از ایده های قدیمی. او نگران است که ایرانیان توانایی اعتراض و خواستار تغییر را از دست داده اند. "این یکی تقصیر خود ماست. ما ایرانی ها خیلی زود چیزها را قبول می کنیم ، مثل اینکه اتفاقی نیفتاده است. خنده دار نیست؟ یادم می آید پدرم درباره روزهای قدیمی قبل از انقلاب صحبت می کرد. او دائماً ماجرای نخریدن Tangelos توسط مردم را تکرار می کرد زیرا قیمت بسیار کمی افزایش یافته بود. حدس بزن چی شده؟ آنها قیمت را پایین آوردند. اما اکنون به ما نگاه کنید. مردم برای اینکه دولت جلوی سیاستهای سمی خود را بگیرد اعتراض نمی کنند ، آنها برای خرید دلار به صرافی ها و حتی بازار سیاه حمله می کنند ، حتی اگر این کار را نکنند. خودم انجامش دادم. فکر می کردم خیلی باهوش هستم. من یک روز قبل از خروج ترامپ از معامله و روزهای بعد دلار زیادی خریدم. من به آن افتخار نمی کنم ، اما من مثل همه ترسیده بودم. من به کسانی که این کار را نکردند و به دیگران گفتند این کار را نکنید ، خندیدم. آیا ما را نجات داد؟ نه! " علیرضا وضعیت خود را به داستان "مرگ سوهاب" ، عبارتی معروف فارسی ، از شعر قهرمانانه ایرانی "شاهنامه" از فردوسی تشبیه می کند. سهراب در نبرد با پدرش به شدت مجروح می شود. درمانی وجود داشت اما خیلی دیر به او داده شد و او می میرد.

به عنوان پدر پسرهای دوقلو 7 ساله علیرضا نگران است. "آنها در تمام این سالها به خوبی زندگی کرده اند. آنها همه چیز را می خواستند. اما اکنون زندگی آنها در حال تغییر است. ما بزرگسالان هستیم، ما از طریق زندگی خود شاهد بسیاری هستیم، اما نمی دانم چگونه می توانند چنین تغییر بزرگی را درک کنند. »پسرانش هر هفته آخر هفته به فروشگاهش می آمدند. آنها به پدرشان افتخار می کردند. اما الان علیرضا نمی داند چگونه وضعیت را به آنها توضیح دهد. او نمی تواند در شب بخوابد؛ او بی خوابی دارد اما او در رختخواب می ایستد و وانمود می کند که خواب دارد. "اگر بیدار شویم، همسرم متوجه خواهد شد که چیزی اشتباه است و او می خواهد بپرسد، بپرسد و بپرسد تا من به او هر حقیقت را در جهان بگویم. که می تواند؟"

"من قبلاً خودم را مردی ثروتمند می دانستم. من حتماً اشتباهی انجام داده ام ، یا اینکه چیز مهمی را در نظر نگرفته ام که خیلی زود سقوط کند. فکر می کنم اگر مجوز به من بدهند یک فروشگاه کوچک را جایی ارزان تر اجاره می کنم و یک سوپرمارکت راه اندازی می کنم. مردم همیشه به غذا خوردن احتیاج دارند. آنها نمی توانند خرید غذا را متوقف کنند. " علیرضا می ایستد و یک دقیقه فکر می کند. "حداقل در حال حاضر"

داستان آدریانا

آدریانا 37 است. سه سال پیش، پس از زندگی و تحصیل در آلمان بیش از نه سال، طلاق گرفت و به ایران بازگشت.

هنگامی که او به ایران بازگشت، کار خود را به عنوان معمار در کسب و کار پدر و مادرش آغاز کرد. آنها یک شرکت معماری و یک گروه مهندسی مشاوره شناخته شده است که با موفقیت بسیاری از پروژه های بزرگی را در سرتاسر ایران انجام داده است. این یک تجارت خانوادگی برای مدت زمان طولانی بوده و همه آنها به وفادار بودن به آن هستند.

هر دو والدین او پیر هستند. او همچنین دارای برادر بزرگتر است. او دارای دکتری در معماری است و در یکی از دانشگاه های ایران تحصیل می کند. هنگامی که او پس از سالهاش در آلمان به ایران بازگشت و به پدرش کمک کرد، متوجه شد که چیزها همانند قبل نیستند. این شرکت در بیش از یک سال هیچ کار جدیدی به دست نیاورده است. تمام پروژه های موجود در حال تکمیل بودند. پدرش در مورد آن بسیار نگران بود. "او یک روز به من گفت که آنها تمام پروژه های بزرگ را به پیمانکاران دولتی می دهند. در حالیکه پیوسته برای ما یا سایر شرکت هایی مانند ما پیروز شده ایم. »آدریانا می خواست تلاش کند این را تغییر دهد و فکر کند که می تواند. او یک سال سخت تلاش کرد اما هیچ اتفاقی نیفتاد. پدرش اصرار داشت که کارمندان خود را نگه دارد و حقوق خود را از پس انداز خود درآورد، و نه از درآمد شرکت، چون هیچ کدام از آنها وجود نداشت.

قبل از ترک آلمان، آدریانا در حال کار بر روی دکترای خود بود. در معماری نیز هست هنگامی که او به ایران بازگشت، با اجازه سرپرست او بود. آنها موافقت کردند که بتواند کار خود را بر روی دکترای خود ادامه دهد. پروژه در حالی که برای پدر و مادرش کار می کند. او با ایمیل تماس برقرار می کند و از زمان به زمان بازدید می کند. متاسفانه این ترتیب انجام نشد و او مجبور بود یک سرپرست جدید پیدا کند. سرپرست جدید وی او را نمی شناخت و نیازی به این داشت که او به آلمان تحت نظارت مستقیم خود کار کند. او می خواست که دکترای خود را کامل کند. پروژه به دلیل اینکه او تشویق به فروش آن را در دبی دریافت کرده بود، با داشتن امکان معماری نظارت. بنابراین در ماه فوریه 2018 به آلمان بازگشت. در این زمان او در زمان تحصیل در آلمان توانست در آلمان کار کند تا پدرش از او حمایت کند.

پدرش برای دانشگاه و هزینه های زندگی اش هزینه می کند. "آیا می توانید تصور کنید که چقدر شرم آور است؟" او می پرسد. "من 37 هستم من باید به آنها کمک کنم. و اکنون با همه چیزهایی که در ایران اتفاق می افتد قیمت زندگی من هر دقیقه تغییر می کند. من می خواستم ترک کنم من بلیط خود را خریدم و خانواده ام را اعلام کردم، اعلام کرد که من این کار را تمام نخواهم کرد به خاطر تمام هزینه هایی که من برای آنها اعمال می کنم و قصد دارم تحصیلاتم را متوقف کنم و دوباره برگردم اما آنها اجازه ندادند. پدرم گفت: این رویای شماست و شما برای شش سال تلاش کردید. این زمان برای ترک کردن نیست ما آنرا به نحوی خواهیم پرداخت. "

قیمت ها در آلمان پایدار هستند. اما او با پولی که از ایران دارد، زندگی می کند. او به طور مؤثر در آلمان در ريال زندگی می کند. او می گوید: «هر بار من کارت اعتباری خود را از کیف پولم می برم، قیمت آن برای من و خانواده ام افزایش یافته است. شما درک می کنید؟ هر دقیقه ای که گذشت ارزش ارز ما کاهش می یابد. من در یک کشور خارجی ضعیف تر هستم؛ زیرا من از ایران پول می گیرم. "

در ماه گذشته او بسیاری از دانش آموزان ایرانی را به خانه بازگرداند، از جمله سه تن از دوستان نزدیکش. آنها تحصیلات خود را ترک کرده اند، زیرا خانواده هایشان دیگر نمی توانند از آنها حمایت کنند. "من می دانم که خانواده ام متفاوت نیستند. اما آنها تلاش می کنند زیرا می خواهند من تحصیلاتم را تمام کنم. "

او کمتر می خرید او کمتر می خورد او می خندد وقتی که می گوید "تنها خبر خوب این است که من از دست دادن وزن - نوع جدیدی از رژیم غذایی اجباری است." اما بعد می افزاید که او به ندرت ایرانی هایی را می بیند که بیشتر بخندند. تجربه آنها تلخ شیرین است. در حالی که آنها بعد از رویاهای خود هنوز در آلمان هستند، همه آنها نگران هستند. چیزهایی که برای آنها تغییر می کنند.

آدریانا سفر زیادی کرد. اما اکنون او به سادگی می گوید: "سفر؟ آیا شما شوخی می کنید؟ به زودی یک سال از زمانی که خانواده ام را دیده ام، به زودی یک سال خواهد بود. »ماه گذشته او مدت یک هفته را گذراند و تصور می کرد که به عقب برگردد و از آنها بازدید کند. او برای خرید یک پرواز به خانه، آنلاین را چک کرد. 17,000,000 ريال بود. او از استاد خواسته بود تا اجازه سفر بدهد. هنگامی که او سه روز بعد آن را دریافت کرد، قیمت بلیط آن 64,000,000 ريال بود. "آیا می توانید حتی این را باور کنید؟ من تا زمانی که تمام شدم اینجا گیر بیفتم من حتی نمی توانم خانواده ام را ببینم، زیرا اگر من انجام شود، آنهایی هستند که از دست می دهند. من واقعا نمیتوانم آنچه را که در ایران به خانواده های فقیر انجام می دهد تصور کنم. هر بار که من به سوپرمارکت بروم برای خرید چیزی برای خوردن، قیمت نان برای من تغییر کرده است. "

"خانواده ام به سختی می توانند آن را با هم اداره کنند، اما روزی نیست که من در مورد آنچه که آنها در حال گذارند فکر نکنم و آنها چگونه می توانند بتوانند ادامه دهند. بنابراین نه، من حتی نمی توانم در مورد مسافرت فکر کنم، اما خدا را شکر که من هنوز هیچ موردی درباره بانکداری ندارم. آنها هنوز به من پول می دهند، و خدا می داند که چطور است. »در حال حاضر آدریانا بر تکمیل دکترای خود تمرکز دارد. در اسرع وقت. همانطور که می گوید، "هر روزی که من در اینجا می گذرانم روزی از جهنم برای والدین من است."

او بی وقفه درباره بازگشت به ایران می اندیشد. او می خواهد به خانواده اش کمک کند. تجارت هنوز در همان وضعیت است. او می داند که پدرش برخلاف میل او مجبور شده است برخی از کارمندانش را رها کند. اما او همچنین می داند که حتی هنگام بازگشت نیز در یافتن کار و درآمدزایی مشکلی به وجود خواهد آمد. او می ترسد که در این بحران اقتصادی کسی احتیاج به شخصی با درجه دکترا نداشته باشد. "آنها به من برچسب" Over Qualified "خواهند زد و مرا استخدام نخواهند کرد."

آدریانا اکنون به نقطه ای رسیده است که او دکترای خود را می فهمد. حتی اگر والدینش اصرار ورزند که او بماند و آن را کامل کند، بی فایده خواهد بود. "من قصد دارم این قسمت را از CV من حذف کنم. من هر کاری که می توانم انجام خواهم داد، مهم نیست که چه نوع شغلی باشد. "او نمی خواهد که پدر و مادرش برای او پول پرداخت کنند. "من در حال حاضر رو به زوال است. من در مورد همه چیز نگران هستم من هرگز نگران آینده نبوده ام. هر روز از خواب بیدار می شوم و از خود می پرسم که چقدر می توانم امروز با پروژه ام بروم؟ هر روز من از روز قبل از خواب بیدار می شوم و بعد به خواب می روم. این روزها خیلی خسته هستم، زیرا استرس باعث می شود ساعت هایم را از زنگ ساعت بیدار کنم. و "انجام فهرست" من بیشتر تأکید می کند.

داستان مرده

مهرداد 57 است. او ازدواج کرده و دارای یک فرزند است. در حالی که او ایرانی است، او در آمریکا زندگی می کند و تقریبا 40 سال دارد و دارای تابعیت دوگانه است. هم او و هم همسرش در ایران خانواده ای دارند: والدین و خواهر و برادران. آنها اغلب به ایران سفر می کنند.

مهرداد دکترای خود را دارد. در مهندسی برق و تحقیقات پس از دکتری را انجام داده است. طی 20 سال گذشته او در همان شرکت کار کرده است. همسرش نیز ایرانی است. وی همچنین در ایالات متحده تحصیل کرده و دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی نرم افزار است. هر دو آنها حرفه ای بسیار تحصیل کرده هستند ، نوع افرادی که آمریکا ادعا می کند از آنها استقبال می کند.

در حالی که او احساس می کند که او خوب است و زندگی اش در آمریکا امن و امن است، او آگاه است که به طور فزاینده ای دچار مصائب می شود. اگر چه او برای سالهای 20 برای همین سازمان کار کرده است، اشتغال او بر اساس قرارداد "در امانت" است. این بدان معنی است که هرچند که او می تواند هر وقت که بخواهد بماند، کارفرمای او نیز می تواند هر وقت که بخواهد می تواند او را کنار بگذارد. اگر او تخلیه شود، بیمه حقوق خود را برای 6 ماه پرداخت خواهد کرد. پس از آن او خود را دارد.

او نگران است که او می تواند کار خود را از دست بدهد زیرا او ایرانی است. او می گوید: "کار من یک حساس است." در حال حاضر آن را به ارتش مربوط نیست، اما اکثر فرصت های شغلی در زمینه او هستند. اگر او به یک شغل جدید نیاز داشت و به ارتش مربوط است، باید شهروندی ایرانی خود را از دست بدهد. او اصرار دارد که این "چیزی است که من هرگز انجام نخواهم داد." در حالی که او شغل خود را دوست دارد، پایدار نیست. اگر او آن را از دست خواهد داد، بسیار سخت خواهد بود که در ایالات متحده آمریکا جدید پیدا کند.

از آنجا که او در ایالات متحده زندگی می کند، تحریم ها هیچ تأثیر فوری و مستقیم بر سلامت مادی او نخواهد داشت. اما این چیزی نیست که او را نگران کند. چیزی که نگرانی او را بر سلامت او تأثیر می گذارد. او می گوید: "از آنجا که همه چیز در ایران بدتر می شود، من نمی توانم فکر کنم. من در مورد همه چیز که در آنجا اتفاق می افتد عصبی هستم من یک شخص آرام بودم دیگر نه. من به کمپین ها پیوستم من درباره تاثیر سمی Trump در جهان با هرکسی که به من گوش می دهد صحبت می کنم. "

او دیگر کالاهای لوکس را خرید نمی کند. او هر چیزی را که یک کالای اساسی نیست، خرید نخواهد کرد. در عوض، او متعهد به حمایت از موسسات خیریه در ایران، موسسات خیریه است که مدارس را در مناطق روستایی ایران تشکیل می دهند یا از جوانان با استعداد حمایت می کنند که بدون پشتیبانی نمی توانند به اهداف خود برسند. اما یک مشکل وجود دارد. از آنجاییکه Trump از JCPOA خارج شده است، مردم متوقف شده اند اهدا به موسسات خیریه ای که از آنها پشتیبانی می کنند، از جمله افرادی که در ایران زندگی می کنند، که به دلیل کاهش ارزش ریال نیمی از قدرت خرید خود را از دست داده اند.

کاهش ارزش ریال تنها تأثیر مالی نیست. دسترسی به بانکداری نیز وجود دارد و این فقط در ایران نیست. مهرداد و خانواده اش 30 سال است که از یک بانک در ایالات متحده استفاده می کنند. او می گوید: "سال گذشته ، آنها هر بار که می خواستم وارد حساب کاربری خود در اینترنت شوم ، س askingالات خنده داری را شروع می کردند. آنها کد ملیت مرا ، که قبلاً دارند ، و سایر اطلاعاتی را که 30 سال در پرونده داشته اند ، درخواست کردند. من به س questionsالات پاسخ دادم تا اینکه یک روز آنها پرسیدند: 'آیا شما تابعیت مضاعف دارید؟' س questionال غیر معمول بانک است. من به بانک رفتم و از آنها پرسیدم مشکل حساب من چیست. آنها به من گفتند مشکلی وجود ندارد. س Theالات به طور تصادفی از همه پرسیده می شود. از بعضی از دوستان پرسیدم که آیا آنها هم همین مشکل را دارند و کسی هم چنین مشکلی نداشته است. " او مضطرب بود اما کار بزرگی انجام نداد تا اینکه از طرف یک گروه جامعه ایرانی ایمیلی دریافت کرد مبنی بر اینکه بانک وی از زمان انتخاب ترامپ شروع به هدف قرار دادن ایرانیان با مشکلات ورود کرده است. مهراد همه را در بانک می شناخت. پس از سالها تجارت در آنجا ، او می گوید "یک نوع نفوذ و خشونت علیه حریم خصوصی ما احساس کرده است." حسابهای خود را بست.

مراداد اصرار دارد که ایرانی بودن هرگز بر روابطش با همکاران و دوستانش در ایالات متحده اثر نگذاشته است (او در یک دولت دموکراتیک زندگی می کند و با حامیان ترامپ هم ارتباط کمی دارد). با این حال، زمانی که او به ایران سفر می کند، تاثیر می گذارد. "همیشه این حساسیت در مورد پرواز به عقب و جلو به ایران وجود دارد و آنها همیشه به ما یادآوری می کنند که ما اجازه نداریم هر گونه اطلاعاتی در مورد فن آوری را در هنگام سفر به میهن ما آشکار کنیم. محدودیت دسترسی به اطلاعات یک حکم است که هرگز از بین نمی رود.

اما Merdad می داند که اینها در این زمان متفاوت هستند. او شروع به فعال شدن کرده است. "قبلا من خودم را برای مردم مبارزه نمی کنم. هر کسی. حتی برای دموکراتها. شما می دانید من خود را لیبرال یا دموکرات نمی بینم، اما در حال حاضر من صحبت می کنم. من وضعیت را در ایران می بینم؛ من هر روز با خانوادهام صحبت میکنم بنابراین تصمیم گرفتم که سعی در تغییر نظرات مردم در مورد ایران داشته باشم. من با همه کسانی که در ایالات متحده، در هر دایره یا جامعه ای که وارد می کنم صحبت می کنم. من یک سخنرانی را آماده کرده ام تا بتوانم چیزهایی را به طور کامل به افرادی که با آنها صحبت می کنم، ارائه دهم. "

این دیدگاه او این است که ایرانیان در ایالات متحده که نگرانی دارند همه نگران هستند. آنها متوجه می شوند که دو یا سه سال آینده برای سالهای بسیار سختی برای مردم ایران خواهد بود، "به سختی من فکر می کنم،" او با ناراحتی در صدای او افزود. "فقط خدا می داند، اما این مشکل به نظر می رسد راه بیش از چیزی است که ما می توانیم تصور کنید، زیرا همه چیز مربوط به آنچه اتفاق می افتد در ایالات متحده است."

با این حال، مراداد، تا زمانی که در ایالات متحده زندگی کرده است، هنوز به نظام انتخاباتی اعتقاد دارد. او امیدوار است که اگر دموکرات ها در انتخابات میان دوره ای اکثریت را در مجلس نمایندگان به دست بیاورند، کنگره قادر خواهد بود که در جریان انتخابات قرار بگیرد. "او امیدوار است که تغییر تعادل قدرت در کنگره، Trump را تحت فشار قرار دهد که او وقت و انرژی کافی برای ایجاد مشکل برای دیگران ندارند.

او گسل های سیستم را تشخیص می دهد اما در حال حاضر مایل است رویکرد گزینه "حداقل بدترین" را بپذیرد. او پیشنهاد می کند که انتخابات آینده مانند آنچه در انتخابات گذشته در ایران اتفاق افتاده است. هر کس با رهبر مشکل داشت و حتی ممکن نبود روحانی باشد، اما او برای آن زمان بهتر از آن بود که به جای ایران بهترین انتخاب شود اما بهتر از سایر نامزدها بود. "

توجه:

1 او گفت، "همان رویا برای مردم ایران همانطور که شما انجام می دهید،" معاون وزیر امور خارجه ایالات متحده مایک پومپو از پرونده امپراتوری خیرخواهانه در سخنرانی اخیر خود به یک گروه آمریکایی های ایرانی دفاع کرد. . . . من پیامی برای مردم ایران دارم: ایالات متحده شما را می شنود؛ ایالات متحده از شما حمایت می کند؛ ایالات متحده با شما است . . . در حالی که در نهایت مردم ایران به منظور تعیین جهت کشورشان، ایالات متحده، با روح آزادی های خود، از صدای نادیده گرفته شده مردم ایران حمایت خواهد کرد. "هر کسی وسوسه به این باور است که این باید آن را قرار دهد در کنار صدای جادوگران تامپس که در آن کلاهبرداری شد، او در اصل جنگ با ایران را تهدید کرد. ترامپ، همکارانش و کشور را ناراحت می کند، زیرا او فراموش می کند یا علاقه مند نیست، در پشت اسطوره های مناسب مخفی شود.

2 همانطور که پاتریک كوكبرن در مقاله اخیر خود در كنار گذاشت، "تحریم های اقتصادی شبیه محاصره قرون وسطایی است، اما با دستگاه های روابط عمومی مدرن كه به منظور توجیه آنچه كه انجام می شود متصل است."

3 از Thucydides در مورد مورخان و متفکران سیاسی به رسمیت شناخته شده است که امپراطوری و دموکراسی یک تناقض است. شما نمیتوانید هم در همان زمان داشته باشید

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی