در مواجهه با احتمال شدیدترین مجازات تاکنون برای نامه نویسی دانیل هیل به قضاوت

توسط دانیل هیل ، اثبات سایه، جولای 26، 2021

همانطور که رئیس جمهور جو بایدن درگیری نظامی ایالات متحده در افغانستان را پایان می دهد ، درگیری حدود 20 سال ، و در حالی که جو بایدن رئیس جمهور آمریکا درگیری نظامی ایالات متحده در افغانستان را پایان می دهد ، درگیری 20 ساله ، وزارت دادگستری آمریکا به دنبال اشد مجازات تاکنون است برای افشای غیرمجاز اطلاعات در پرونده ای علیه یک جانباز جنگ افغانستان.

دانیل هیل ، که "مسئولیت نقض قانون جاسوسی را پذیرفت" ، با ارسال نامه ای به قاضی لیام او گرادی ، قاضی دادگاه منطقه در ناحیه شرقی ویرجینیا ، به کینه توزی دادستان پاسخ داد. این می تواند به عنوان درخواست رحمت از دادگاه قبل از صدور حکم تعبیر شود ، اما بیش از هر چیز ، دفاعی از اقدامات وی را ترسیم می کند که دولت ایالات متحده و دادگاه ایالات متحده هرگز اجازه ارائه آن را به هیئت منصفه نمی دادند.

در نامه ارسالی در دادگاه در 22 ژوئیه ، هیل به مبارزه مداوم خود با افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می پردازد. وی حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی را از استقرار خود در افغانستان به یاد می آورد. او با بازگشت به وطن از جنگ در افغانستان و تصمیماتی که برای ادامه زندگی باید می گرفت ، دست و پنجه نرم می کند. او برای کالج به پول احتیاج داشت و سرانجام با یک پیمانکار دفاعی شغل پیدا کرد ، که باعث شد وی در آژانس اطلاعات ملی فضایی (NGA) کار کند.

هیل یادآوری می کند: "اگر تصمیم بگیرم که آیا تصمیم بگیرم ، فقط آنچه را که باید در برابر خدا و وجدان خودم انجام دهم انجام می دهم." پاسخ به من رسید که برای متوقف کردن چرخه خشونت ، باید زندگی خود و نه شخص دیگر را فدا کنم. " بنابراین ، او با خبرنگاری تماس گرفت که قبلاً با او ارتباط برقرار کرده بود.

هیل قرار است در تاریخ 27 ژوئیه محکوم شود. او بخشی از برنامه هواپیماهای بدون سرنشین در نیروی هوایی ایالات متحده بود و بعداً در NGA کار کرد. وی در 31 مارس به اتهام نقض قانون جاسوسی متهم شد ، زیرا اسنادی را به جرمی اسکاهیل ، بنیانگذار Intercept ارائه داد و فصلی را به طور ناشناس در کتاب Scahill نوشت ، The Assassination Complex: Inside the Secret Office Drone Warfare War.

وی بازداشت و در تاریخ 28 آوریل به بازداشتگاه ویلیام جی تروسدیل در اسکندریه ، ویرجینیا فرستاده شد. یک درمانگر از خدمات پیش از محاکمه و آزمایشی به نام مایکل رازداری رازداری بیمار را نقض کرد و جزئیات مربوط به بهداشت روانی وی را با دادگاه در میان گذاشت.

عموم مردم از هیل در سونیا کنبک شنیدند پرنده ملی مستند ، که در سال 2016 منتشر شد. یک ویژگی منتشر شده در مجله نیویورک توسط کری هولی به نقل از هیل و بسیاری از داستان خود را بیان کرد. با این وجود این اولین فرصتی است که مطبوعات و مردم از زمان دستگیری و زندانی کردن وی برای خواندن نظرات فیلتر نشده هیل در مورد انتخابی که وی برای افشای ماهیت واقعی جنگ پهپادها داشته است ، داشته اند.

در زیر رونوشتی وجود دارد که برای خواندن آن کمی ویرایش شده است ، با این حال ، هیچ یک از مطالب به هیچ وجه ، شکل یا فرم تغییر نکرده است.

عکس صفحه نامه دانیل هیل. نامه کامل را در بخوانید https://www.documentcloud.org/documents/21015287-halelettertocourt

رونوشت

قاضی عزیز او گرادی:

این یک راز نیست که من برای زندگی با افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه تلاش می کنم. هر دو از تجربه کودکی من ناشی از بزرگ شدن در یک جامعه کوهستانی روستایی ناشی می شود و قرار گرفتن در معرض نبرد در طول خدمات نظامی پیچیده است. افسردگی یک ثابت است. گرچه استرس ، به ویژه استرس ناشی از جنگ ، می تواند در زمان های مختلف و به روش های مختلف خود را نشان دهد. نشانه های بلند قامت شخص مبتلا به PTSD و افسردگی اغلب از نظر ظاهری قابل مشاهده است و عملاً قابل تشخیص جهانی است. خطوط سخت در مورد صورت و فک. چشمانی ، روزگاری روشن و گشاد ، اکنون عمیق تر و ترسناک. و از بین رفتن ناگهانی علاقه به مواردی که باعث شادی می شدند ، ناگهان است.

این تغییرات محسوسی در رفتار من است که توسط کسانی که من را قبل و بعد از خدمت سربازی می شناختند مشخص شده است. [این که] دوره زندگی من که در خدمت نیروی هوایی ایالات متحده بوده ام تأثیری بر من داشته است. دقیق تر اینکه بگوییم هویت من به عنوان یک آمریکایی را بطور برگشت ناپذیری دگرگون کرد. پس از اینکه برای همیشه نخ داستان زندگی ام را تغییر داده بودم ، در تار و پود تاریخ ملت ما قرار گرفتم. برای درک بهتر چگونگی تحقق این امر ، من می خواهم تجربه من را که در سال 2012 در افغانستان به کار رفته است و در نتیجه چگونه قانون جاسوسی را نقض کردم ، توضیح دهم.

در مقام من به عنوان یک تحلیلگر اطلاعات سیگنال مستقر در پایگاه هوایی بگرام ، من مجبور شدم موقعیت جغرافیایی دستگاه های تلفن همراه را که احتمالاً در اختیار مبارزان به اصطلاح دشمن هستند ، ردیابی کنم. برای انجام این مأموریت نیاز به دسترسی به یک زنجیره پیچیده از ماهواره های کره زمین است که قادر به برقراری ارتباط قطع نشده با هواپیماهای خلبان از راه دور است که معمولاً از آن به عنوان هواپیماهای بدون سرنشین یاد می شود.

هنگامی که یک اتصال ثابت برقرار شد و یک دستگاه تلفن همراه هدفمند به دست آورد ، یک تحلیلگر تصاویر در ایالات متحده ، با هماهنگی با یک خلبان هواپیمای بدون سرنشین و اپراتور دوربین ، با استفاده از اطلاعاتی که من ارائه دادم ، برای بررسی همه آنچه در حوزه دید پهپاد رخ داده است ، مسئولیت را بر عهده خواهد گرفت. . این کار اغلب برای ثبت زندگی روزمره مبارزان مظنون انجام می شد. گاهی اوقات ، در شرایط مناسب ، اقدام به دستگیری می شد. بار دیگر ، تصمیم برای اعتصاب و کشتن آنها در جایی که ایستاده بودند ، توزین می شود.

اولین باری که شاهد حمله هواپیمای بدون سرنشین بودم چند روز پس از ورود من به افغانستان بود. صبح زود آن صبح ، قبل از طلوع فجر ، گروهی از مردان در رشته کوههای استان پکتیکا در اطراف آتش سوزی حامل اسلحه و چای دم جمع شده بودند. اینکه آنها اسلحه با خود حمل کرده اند در مکانی که من بزرگ شده ام غیرعادی تلقی نمی شود ، چه رسد به این که در قلمروهای قبیله ای کاملاً غیرقانونی و خارج از کنترل مقامات افغانستان وجود داشته باشد ، جز این که در میان آنها یک عضو مظنون طالبان بوده است ، دور توسط دستگاه تلفن همراه هدفمند در جیب او. در مورد افراد باقیمانده ، مسلح بودن ، در سن نظامی بودن و نشستن در حضور یک مبارز ادعایی دشمن ، دلیل کافی برای قرار دادن آنها در معرض سو ظن بود. علیرغم اینکه به صورت مسالمت آمیز مونتاژ شده بود ، اما هیچ تهدیدی ایجاد نمی کرد ، سرنوشت مردان چای نوشیدنی دیگر تمام شده بود. فقط وقتی می نشستم و از طریق مانیتور کامپیوتر تماشا می کردم ، وقتی یک هجوم ناگهانی و وحشتناک موشک های Hellfire بهم ریخت ، روده های کریستالی به رنگ بنفش را در کنار کوه صبحگاهی پاشید ، می توانستم نگاه کنم.

از آن زمان و تا امروز ، من همچنان چندین صحنه از خشونت گرافیکی را که از راحتی سرد صندلی کامپیوتر انجام شده است ، به یاد می آورم. روزی نمی گذرد که من توجیه عملکرد خود را زیر سوال نبرم. طبق قوانین نامزدی ، ممکن است برای من مجاز باشد که به کشتن آن مردها - که زبان آنها را صحبت نمی کردم ، آداب و رسوم را که نمی فهمیدم و جنایاتی را که نمی توانستم شناسایی کنم - به طرز وحشتناکی که تماشا می کردم ، مجاز بوده باشد مردن اما چگونه می توان از نظر من افتخار دانست که به طور مداوم در انتظار فرصت بعدی برای کشتن افراد بی خبر ، که بیشتر اوقات خطری برای من یا هر شخص دیگری در آن زمان نیست ، قرار گرفته ام. هرگز محترم نیستم ، چطور ممکن است که هر شخص متفکری به این عقیده ادامه دهد که برای حمایت از ایالات متحده آمریكا در افغانستان و كشتن مردم ، كه یكی از آنها مسئول حملات 11 سپتامبر به ما نبوده است ، ضروری است. ملت با این وجود ، در سال 2012 ، یک سال کامل از مرگ اسامه بن لادن در پاکستان ، من بخشی از قتل جوانان گمراه بودم ، که در روز 9 سپتامبر فقط کودکان نبودند.

با این وجود ، علی رغم غرایز بهتری که داشتم ، از ترس تأثیرات خود به دستورات ادامه می دادم و از فرمان خود اطاعت می کردم. با این حال ، در حالی که ، به طور فزاینده ای آگاه می شویم که جنگ ارتباط زیادی با جلوگیری از ورود ترور به ایالات متحده و ارتباط بیشتر با محافظت از سود تولید کنندگان اسلحه و به اصطلاح پیمانکاران دفاعی دارد. شواهد این واقعیت در اطراف من آشکار شد. در طولانی ترین و پیشرفته ترین جنگ در تاریخ آمریکا ، مزدوران پیمانی بیش از لباس متحدالشکل را داشتند که سربازان را 2 بر 1 می پوشیدند و حتی 10 برابر حقوق خود را دریافت می کردند. در همین حال ، فرقی نمی کرد که این ، همانطور که من دیدم ، یک کشاورز افغان بود که از وسط منفجر شد ، اما به طرز معجزه آسایی هوشیارانه و بی هدف تلاش می کرد تا درون خود را از زمین جدا کند ، یا اینکه این یک تابوت پرچم دار آمریکایی است که به ناحیه آرلینگتون فروخته شده است گورستان با صدای سلام 21 تفنگ. بنگ بنگ بنگ. هر دو در خدمت توجیه جریان آسان سرمایه به قیمت خون هستند - آنها و ما. وقتی به این فکر می کنم ، از کارهایی که برای حمایت از آن انجام داده ام ، غمگین شده و از خودم شرمنده ام.

دلخراش ترین روز زندگی من ماهها بود که اعزامم به افغانستان انجام شد ، زمانی که یک ماموریت نظارتی عادی به یک فاجعه تبدیل شد. هفته ها بود که ما حرکات حلقه ای از تولیدکنندگان خودرو بمب گذاری شده در جلال آباد را ردیابی می کردیم. بمب های اتومبیل که به پایگاه های ایالات متحده هدایت می شدند ، در تابستان سال گذشته به یک مشکل مکرر و کشنده تبدیل شده بودند ، بنابراین تلاش زیادی برای جلوگیری از آنها شد. بعدازظهر باد و ابری بود که یکی از مظنونان در حال حرکت به سمت شرق بود و با سرعت بالایی رانندگی می کرد. این امر مافوق های من را که معتقد بودند وی ممکن است در تلاش برای فرار از مرزهای پاکستان باشد ، نگران کرد.

حمله بدون سرنشین تنها شانس ما بود و در حال حاضر صف آرایی برای گرفتن شلیک آغاز شد. اما پهپاد پیشرفته کمتر Predator به سختی می تواند از طریق ابرها دیده شود و در برابر بادهای قوی مقاومت کند. محموله منفرد MQ-1 نتوانست با هدف خود ارتباط برقرار کند ، در عوض در چند متری از دست رفت. این وسیله نقلیه آسیب دیده اما همچنان قابل رانندگی است ، پس از جلوگیری از تخریب به سختی به جلو ادامه داد. سرانجام ، هنگامی که نگرانی از یک موشک ورودی دیگر فروکش کرد ، درایو متوقف شد ، از اتومبیل پیاده شد و خود را بررسی کرد گویا باور نمی کرد که هنوز زنده است. از سمت مسافر زنی آمد که بورکایی غیرقابل اشتباه داشت. همانقدر حیرت انگیز بود که به تازگی فهمیدم یک زن ، احتمالاً همسرش ، در آنجا با مردی که قصد داشتیم لحظاتی قبل او را بکشیم وجود داشته است ، من فرصتی برای دیدن آنچه که بعد از آن هواپیمای بدون سرنشین دوربین خود را منحرف نکرد ، نداشتم. دیوانه وار برای بیرون آوردن چیزی از عقب ماشین.

چند روز گذشت تا اینکه سرانجام از جلسه توجیهی افسر فرمانده خود در مورد آنچه اتفاق افتاد مطلع شدم. در واقع همسر مظنون با او در اتومبیل بوده و در عقب دو دختر کوچک آنها 5 و 3 ساله بودند. کادری از سربازان افغان برای بررسی محل توقف ماشین در روز بعد اعزام شدند.

همان جا بود که آنها را در سطل زباله نزدیک این محل قرار دادند. [دختر بزرگتر] به علت زخم های مشخص نشده ناشی از ترکش هایی که بدن او را سوراخ کرده بود ، پیدا شد. خواهر کوچکترش زنده بود اما به شدت کم آب شده بود.

در حالی که افسر فرمانده من این اطلاعات را به ما منتقل می کرد ، به نظر می رسید او ابراز انزجار می کند ، نه به این دلیل که ما به اشتباه یک مرد و خانواده اش را هدف قرار گرفته بودیم ، زیرا یکی از دخترانش را کشته بودیم ، بلکه سازنده مظنون بمبی که به همسرش دستور داده بود اجساد دخترانشان را در سطل زباله بیندازید تا هر دو سریعتر از مرز فرار کنند. اکنون ، هر زمان که با فردی روبرو می شوم که فکر می کند جنگ هواپیماهای بدون سرنشین توجیه پذیر است و به طور قابل اعتماد آمریكا را در امان نگه می دارد ، آن زمان را به یاد می آورم و از خودم می پرسم كه چطور می توانم همچنان باور كنم كه فرد خوبی هستم ، لایق زندگی و حق پیگیری هستم خوشبختی

یک سال بعد ، در یک جمع خداحافظی برای ما که به زودی خدمت سربازی را ترک خواهیم کرد ، من تنها نشستم ، تلویزیون را ترجیح کردم ، در حالی که دیگران با هم خاطرات خود را مرور می کردند. در تلویزیون اخباری مبنی بر اینکه رئیس جمهور [اوباما] اولین اظهارات عمومی خود را درباره سیاست استفاده از فناوری هواپیماهای بدون سرنشین در جنگ ارائه می دهد ، بود. اظهارات وی برای اطمینان خاطر مردم از گزارش هایی بود که در مورد موشكافی غیرنظامیان در حملات هواپیماهای بدون سرنشین و هدف قرار دادن شهروندان آمریكایی موشكافی می كرد. رئیس جمهور گفت که برای اطمینان از عدم حضور غیرنظامیان باید استاندارد بالایی از "اطمینان نزدیک" رعایت شود.

اما با توجه به آنچه که من از مواردی که غیرقانونی غیرقانونی ممکن است در آنجا حضور داشته باشند ، می دانم ، کشته شدگان تقریباً همیشه دشمنانی بودند که در عمل کشته می شدند ، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. با این وجود ، من همچنان سخنان او را مورد توجه قرار دادم كه رئیس جمهور ادامه داد و توضیح داد كه چگونه می توان از یك هواپیمای بدون سرنشین برای از بین بردن شخصی كه "تهدید قریب الوقوع" برای ایالات متحده است ، استفاده كرد.

رئیس جمهور با استفاده از قیاس بیرون کشیدن یک تیرانداز ، با تماشای یک جمعیت بی ادعا ، استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین را برای جلوگیری از اجرای یک نقشه شیطانی تروریست احتمالی تشبیه کرد. اما همانطور که فهمیدم ، جمعیت بی ادعا کسانی بودند که با ترس و وحشت از هواپیماهای بدون سرنشین در آسمان خود زندگی می کردند و تیرانداز از خفا در این سناریو من بودم. من به این باور رسیدم که از سیاست ترور هواپیماهای بدون سرنشین برای گمراه کردن افکار عمومی استفاده می شود که ما را در امان نگه می دارد ، و هنگامی که سرانجام ارتش را ترک کردم ، و هنوز آنچه را که در آن عضو بودم پردازش کردم ، شروع به صحبت کردن کردم ، اعتقاد داشت که شرکت من در برنامه هواپیماهای بدون سرنشین کاملاً اشتباه بوده است.

من خودم را وقف فعالیت های ضد جنگ کردم و از من خواسته شد که در یک کنفرانس صلح در واشنگتن دی سی ، اواخر نوامبر 2013 شرکت کنم. مردم از سراسر جهان گرد هم آمده بودند تا تجربیات مربوط به زندگی در عصر هواپیماهای بدون سرنشین را به اشتراک بگذارند. فیصل بن علی جابر از یمن سفر کرده بود تا از اتفاقات برادرش سلیم بن علی جابر و پسر عموی آنها ولید برای ما بگوید. ولید یک پلیس بود ، و سلیم یک امام جماعت مورد احترام بود ، معروف به دلیل ایراد خطبه ها به مردان جوان در مورد مسیر نابودی در صورت انتخاب آنها برای جهاد خشن.

یک روز در آگوست 2012 ، اعضای محلی القاعده که از طریق روستای فیصل با اتومبیل در حال سفر بودند ، سلیم را در سایه مشاهده کردند و به سمت او حرکت کردند و او را صدا کردند و گفت که با آنها صحبت می کند. سلیم که فرصتی را برای بشارت دادن به جوانان از دست نداد ، با احتیاط و ولید را در کنارش پیش برد. فیصل و دیگر اهالی روستا از دور شروع به نگاه کردن کردند. دورتر نیز یک هواپیمای بدون سرنشین Reaper همیشه حاضر بود.

وقتی فیصل از اتفاقات بعدی تعریف می کرد ، احساس می کردم خودم را به زمان دیگری که در آن روز بوده ام ، 2012 منتقل کرده ام. از اینکه فیصل و کسانی که در آن زمان در روستای او بودند ، بی خبر بودند ، این بود که آنها تنها کسانی نبودند که سلیم به جهادگر نزدیک می شدند در ماشین. از افغانستان ، من و هرکسی که وظیفه داشت کار خود را مکث کردیم تا شاهد قتل عامی باشیم که در شرف وقوع بود. با فشار یک دکمه از هزاران مایل دورتر ، دو موشک Hellfire از آسمان فریاد زدند و به دنبال آن دو موشک دیگر. من و اطرافیانم که هیچ نشانه ای از پشیمانی نداشتیم ، پیروزمندانه کف زدیم و تشویق کردیم. فیصل جلوی سالن سخنرانی گریه کرد.

اگر بخواهم به کار خود به عنوان یک پیمانکار دولتی برگردم ، حدود یک هفته بعد از کنفرانس صلح پیشنهاد شغلی پرسودی دریافت کردم. از این ایده ناراحت شدم. تا آن زمان ، تنها برنامه من پس از جدایی سربازی ثبت نام در دانشگاه برای تکمیل مدرک بود. اما پولی که می توانستم بدست آورم بسیار بیشتر از آنچه که قبلاً بدست آورده بودم بود. در واقع ، این چیزی بیش از هر کسی بود که دوستان تحصیل کرده دانشگاه من می ساختند. بنابراین پس از بررسی دقیق ، یک ترم رفتن به مدرسه را به تعویق انداختم و کار را شروع کردم.

برای مدت طولانی ، از اینکه فکر می کردم از سوابق نظامی خود برای استفاده در یک میز کار دنج استفاده کنم ، با خودم راحت نبودم. در آن مدت ، من هنوز در حال پردازش آنچه بوده ام ، بودم و داشتم به این فکر می افتم که آیا با قبول بازگشت به عنوان پیمانکار دفاعی ، آیا دوباره در مشکل پول و جنگ سهیم هستم؟ نگرانی فزاینده من از اینکه همه اطرافیانم نیز در یک توهم و انکار جمعی شرکت می کردند که برای توجیه حقوق گزاف ما برای کار نسبتاً آسان استفاده می شد ، بدتر بود. چیزی که در آن زمان بیشتر از آن می ترسیدم وسوسه س questionال نکردن آن بود.

بعد این اتفاق افتاد که یک روز بعد از کار دور هم جمع شدم و با یک جفت همکار که کار بسیار با استعدادی را تحسین می کردم ، معاشرت کردم. آنها به من احساس خوش آمد گویی کردند و خوشحال شدم که رضایت آنها را جلب کردم. اما پس از آن ، با ناراحتی من ، دوستی کاملاً جدید ما به طور غیر منتظره ای تاریک شد. آنها انتخاب کردند که ما باید لحظه ای وقت بگذاریم و چند فیلم بایگانی از حملات هواپیماهای بدون سرنشین گذشته را با هم مشاهده کنیم. چنین مراسم پیوند زدن در اطراف رایانه برای تماشای اصطلاحاً "پورنو جنگ" برای من چیز جدیدی نبود. من وقتی در افغانستان مستقر می شدم ، همیشه در آنها شرکت می کردم. اما در آن روز ، سالها پس از این واقعیت ، دوستان جدیدم [نفس نفس می زدند] و همانطور که قدیمی هایم داشتند ، با دیدن مردان بی چهره در آخرین لحظات زندگی خود [نفس نفس می زدند] و تمسخر می کردند. من هم با تماشا نشستم ، چیزی نگفتم و احساس کردم قلبم تکه تکه می شود.

افتخار شما ، واقعی ترین واقعیتی که من در مورد ماهیت جنگ درک کردم این است که جنگ یک ضربه است. من معتقدم که قول داده می شود هر شخصی در جنگ علیه همنوع خود شرکت کند یا مجبور به شرکت در جنگ شود ، در معرض نوعی آسیب روحی قرار خواهد گرفت. به این ترتیب ، هیچ سربازی که از جنگ به خانه برگشته باشد ، صدمه ای نمی بیند.

اصل PTSD این است که معمای اخلاقی است که زخمهای نامرئی را بر روان شخص ایجاد می کند تا پس از زنده ماندن در یک واقعه آسیب زا ، بار تجربه را سنگین کند. نحوه بروز PTSD به شرایط واقعه بستگی دارد. بنابراین اپراتور هواپیمای بدون سرنشین چگونه باید این کار را انجام دهد؟ تفنگدار پیروز ، بی چون و چرا پشیمان ، حداقل با برخورد در برابر دشمن خود در میدان جنگ ، عزت خود را دست نخورده حفظ می کند. خلبان جنگنده مصمم این لوکس را دارد که مجبور نیست شاهد عواقب وحشتناک آن باشد. اما برای مقابله با بی رحمی های انکارناپذیری که مرتکب شدم چه کارهایی می توانستم انجام دهم؟

وجدانم که یک بار در آن جا مانده بودم ، دوباره زنده شد. در ابتدا سعی کردم آن را نادیده بگیرم. در عوض آرزو می کنم کسی در جایگاهی بهتر از من حاضر شود و این جام را از من بگیرد. اما این هم احمقانه بود. درصورت تصمیم گیری در مورد اقدام ، فقط می توانستم کاری را که باید قبل از خدا و وجدان خودم انجام دهم انجام دهم. پاسخ به من رسید که برای متوقف کردن چرخه خشونت ، باید زندگی خود و نه شخص دیگر را فدا کنم.

بنابراین من با یک خبرنگار تحقیقاتی که قبلاً رابطه مستقیمی با او داشتم تماس گرفتم و به او گفتم من چیزی دارم که مردم آمریکا باید بدانند.

با احترام،

دانیل هیل

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی