توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، دسامبر 13، 2021
اگر قرار بود نقدهای کتاب الیزابت سامت را بخوانید، به دنبال جنگ خوب - مانند یکی از در نیویورک تایمز or یکی دیگر در نیویورک تایمز - کمی خیلی سریع، ممکن است خودتان را در حال خواندن کتاب او بیابید و امیدوار باشید که استدلالی منطقی علیه توجیه پذیری فرضی نقش ایالات متحده در جنگ جهانی دوم داشته باشید.
اگر خودتان کتاب نوشته بودید، همینطور که من دارمبا بیان اینکه جنگ جهانی دوم نقش فاجعه باری در هزینههای نظامی کنونی ایالات متحده دارد، برای نجات کسی از اردوگاههای مرگ مبارزه نمیشود، لازم نیست این اتفاق بیفتد و میتوان از بسیاری جهات از آن اجتناب کرد، و شامل استفاده آلمانیها از علم اصلاح نژاد است. که اساساً در ایالات متحده توسعه و ترویج شده بود، شامل استفاده آلمانی از سیاست های جداسازی نژادپرستانه مورد مطالعه در ایالات متحده، شامل نسل کشی و پاکسازی قومی و شیوه های اردوگاه های کار اجباری توسعه یافته در ایالات متحده و سایر کشورهای غربی بود، یک ماشین جنگی نازی ها را دید. با تسهیل بودجه و تسلیحات ایالات متحده، دولت ایالات متحده قبل و حتی در طول جنگ، اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان دشمن اصلی می دید، نه تنها پس از حمایت طولانی مدت و تحمل آلمان نازی، بلکه پس از یک مسابقه تسلیحاتی طولانی و ساختن جنگ به وجود آمد. با ژاپن، دلیلی بر لزوم خشونت نیست، بدترین کاری بود که بشر در هر مدت کوتاهی با خود کرده است، در فرهنگ ایالات متحده به عنوان مجموعه ای خطرناک از افسانه ها وجود دارد. در آن زمان توسط بسیاری در ایالات متحده (و نه فقط هواداران نازی) مورد استفاده قرار گرفت، مالیات مردم عادی را ایجاد کرد، و در دنیایی کاملاً متفاوت از دنیای امروز اتفاق افتاد، پس ممکن است کتاب سامت را بخوانید به امید چیزی که در مورد هر یک از آن موضوعات تاثیرگذار باشد. . شما کمی گرانبها پیدا خواهید کرد.
این کتاب ها قصد دارند مجموعه ای از افسانه های زیر را از بین ببرند:
"1. ایالات متحده برای رهایی جهان از فاشیسم و استبداد وارد جنگ شد.
«2. همه آمریکایی ها در تعهد خود به تلاش جنگی کاملاً متحد بودند.
"3. همه در جبهه داخلی فداکاری های فوق العاده ای انجام دادند.»
"4. آمریکاییها آزادیخواهانی هستند که با اکراه، فقط در مواقعی که لازم است میجنگند.
"5. جنگ جهانی دوم یک تراژدی خارجی با پایان خوش آمریکایی بود.
"6. همه همیشه روی نکات 1-5 توافق داشته اند.
خیلی به خیر. بخشی از این کار را انجام می دهد. اما برخی از همین اسطورهها را نیز تقویت میکند، از برخی اسطورههای مهمتر اجتناب میکند، و بخش عمدهای از صفحات خود را صرف خلاصههای داستانی فیلمها و رمانهایی میکند که در بهترین حالت ارتباط مماس با هر چیزی دارند. سامت که در وست پوینت انگلیسی تدریس میکند، و به همین دلیل در ارتش استخدام میشود که افسانههای بنیادین آن را زیر پا میگذارد، میخواهد راههای زیادی را به ما پیشنهاد کند که در آنها جنگ جهانی دوم زیبا یا نجیب نبود یا چیزی شبیه به مزخرفاتی که اغلب در فیلمهای هالیوود دیده میشود. - و او شواهد زیادی ارائه می دهد. اما او همچنین از ما میخواهد که باور کنیم جنگ جهانی دوم در برابر تهدیدی برای ایالات متحده ضروری و تدافعی بود (با ادعای انجام کارهای نجیبانه به نفع اروپاییها که داستان واقعی و دقیق انگیزه دفاعی را جعل میکنند) - و او حتی یک مورد هم ارائه نمیکند. تکه شواهد من یک بار یکی دو تا را انجام دادم بحث با یک استاد «اخلاق» در وست پوینت، و او همین ادعا را داشت (که ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم ضروری است) با همان مقدار شواهد پشت آن.
انتظارات نادرست من از یک کتاب یک نگرانی بسیار بی اهمیت است. نکته بزرگتر در اینجا احتمالاً این است که حتی کسی که ارتش ایالات متحده پول می دهد تا قاتلان آینده را برای ارتش ایالات متحده آموزش دهد، که واقعاً (به قول او) معتقد است "که دخالت ایالات متحده در جنگ ضروری بود" نمی تواند مضحک را درک کند. داستانهایی در مورد آن گفته میشود، و خود را موظف میداند که به شواهدی اشاره کند که «درجه خوبی، آرمانگرایی، و همصدایی را که ما امروز به طور انعکاسی با جنگ جهانی دوم مرتبط میکنیم، برای آمریکاییها در آن زمان آشکار نبود.» او حتی به صورت لفاظی می پرسد: «آیا خاطره غالب «جنگ خوب» که با نوستالژی، احساسات گرایی و جنون گرایی شکل گرفته است، بیشتر از اینکه به احساس آمریکایی ها نسبت به خود و جایگاه کشورشان در جهان آسیب برساند، آسیب رسانده است؟ ”
اگر مردم بتوانند پاسخ بدیهی به این سوال را درک کنند، اگر بتوانند آسیب های وارده از جنگ جهانی دوم BS را حتی فقط به تمام جنگ های اخیری که به سختی کسی سعی در دفاع از آن ها دارد، ببینند، این یک گام بزرگ به جلو خواهد بود. تنها دلیلی که برایم اهمیت دارد که هر کسی هر چیزی را درباره جنگ جهانی دوم باور کند، تأثیری است که بر حال و آینده دارد. شاید به دنبال جنگ خوب برخی از افراد را به سمت خوبی سوق خواهد داد و آنها در اینجا متوقف نخواهند شد. سامت در افشای برخی از بدترین اسطورهسازان بهعنوان ساختن افسانهها کار خوبی انجام میدهد. او از مورخ استفان امبروز نقل می کند که با بی شرمی توضیح می دهد که او "یک قهرمان پرست" است. او میزانی را مستند می کند که اکثر اعضای ارتش ایالات متحده در طول جنگ جهانی دوم هیچ یک از نیات سیاسی والایی که توسط مبلغان بعدی بر آنها تحمیل شده بود را ابراز نکرده و نمی توانستند داشته باشند. او به طور مشابه فقدان "وحدت" را در بین مردم ایالات متحده در آن زمان نشان می دهد - وجود 20٪ از کشور مخالف جنگ در سال 1942 (البته حتی یک کلمه در مورد نیاز به پیش نویس یا میزان مقاومت در برابر آن نیست. ). و در یک قطعه بسیار کوتاه، او به افزایش خشونت نژادپرستانه در ایالات متحده در طول جنگ اشاره می کند (با عبارات بسیار طولانی تر در مورد نژادپرستی جامعه ایالات متحده و ارتش جدا شده).
سامت همچنین از کسانی نقل قول می کند که در زمان جنگ جهانی دوم از عدم تمایل بسیاری از مردم ایالات متحده برای انجام هر گونه فداکاری یا حتی رفتار به گونه ای که گویی می دانند جنگی در راه است، ابراز تاسف می کردند، یا از این واقعیت که کمپین های عمومی برای این منظور لازم است شوکه شده بودند. از مردم بخواهید که برای جنگ خون اهدا کنند. همگی صحیح است. همه اسطوره شکن اما با این حال، همه چیز فقط در دنیایی امکان پذیر است که انتظارات آگاهی و فداکاری بسیار بالاتر از آن چیزی باشد که حتی امروز قابل درک است. سامت همچنین در خنثی کردن تبلیغات متمرکز بر سربازان در سالهای اخیر و جنگها خوب عمل میکند.
اما همه چیز در این کتاب - از جمله صدها صفحه بررسی مبهم مرتبط درباره فیلمها و رمانها و کتابهای کمیک - همه در این ادعای غیرقابل انکار و بدون استدلال بستهبندی شده است که چارهای وجود ندارد. هیچ انتخابی در مورد تسطیح شهرها وجود ندارد و اصلاً انتخابی در مورد جنگ وجود ندارد. او مینویسد: «در حقیقت، از همان ابتدا صداهای مخالفی شنیده میشد، اما ما تمایلی به حساب کردن ریسکهای نقد آنها نداشتیم. من در اینجا در مورد دزدان و توطئه گران صحبت نمی کنم، و نه در مورد کسانی که تصور می کنند ما به نحوی بهتر بود که بی طرف باقی بمانیم، بلکه در مورد آن دسته از متفکران، نویسندگان و هنرمندانی صحبت می کنم که به نظر می رسد قادر به مقاومت در برابر اغواگری های احساساتی و اطمینان هستند. که در خونسردی و دوگانگی راهی برای درک کشورشان مییابند که ارزش واقعی آن را بهتر از «میهنپرستی پرحاشیه» توکویل که مدتها پیش به آمریکاییها نسبت میداد، نشان میدهد.»
هوم به جز اطمینان، چه چیزی میتواند این تصور را توصیف کند که تنها گزینهها جنگ و بیطرفی است و اینکه دومی مستلزم شاهکاری از تخیل است که آدم را با لنگها و توطئهگران جمع میکند؟ چه چیزی غیر از سخاوت می تواند برچسب زدن به کسانی را که دیدگاهی آنقدر غیرقابل قبول دارند که خارج از قلمرو صداهای متضاد است، به عنوان توطئه گرا و توطئه گرا توصیف کند؟ و چه چیزی غیر از تندخویی و توطئه می تواند این ادعا را توصیف کند که آنچه متفکران، نویسندگان و هنرمندان متضاد انجام می دهند، کار برای نشان دادن ارزش واقعی یک ملت است؟ از حدود 200 کشور روی زمین، میتوان تعجب کرد که سامت چند نفر از آنها معتقد است متفکران و هنرمندان متضاد جهان خود را وقف نشان دادن ارزش واقعی میکنند.
سامت در چارچوبی تحقیرآمیز اظهار می کند که FDR برای کشاندن ایالات متحده به جنگ کار کرده است، اما هرگز - البته - صراحتاً ادعا نمی کند که چیزی را که به راحتی نشان داده شده است، رد کرده است. سخنان خود رئیس جمهور.
سامت برنارد ناکس را به عنوان «خوانندهای بسیار زیرک توصیف میکند که نمیتواند ضرورت خشونت را با شکوه اشتباه بگیرد». به نظر میرسد که در اینجا از «جلال» به معنای چیزی غیر از تمجید عمومی استفاده میشود، زیرا خشونت ضروری - یا به هر حال، خشونتی که به طور گسترده تصور میشود ضروری است - گاهی اوقات میتواند باعث تمجید عمومی شود. عبارات زیر نشان می دهد که شاید منظور از «جلال» خشونت بدون هیچ چیز وحشتناک یا بدی در مورد آن باشد (خشونت پاکسازی شده، هالیوود). علاقه ناکس به ویرژیل و هومر تا حد زیادی با امتناع آنها از پنهان کردن واقعیت های خشن کار کشتار ارتباط داشت.
این امر سامت را مستقیماً به یک ریف طولانی در مورد تمایل سربازان آمریکایی به جمع آوری سوغاتی سوق می دهد. ادگار ال جونز خبرنگار جنگ در فوریه 1946 نوشت ماهنامه آتلانتیک، «به هر حال غیرنظامیان تصور میکنند که ما چه نوع جنگی را انجام دادهایم؟ ما زندانیان را با خونسردی تیراندازی کردیم، بیمارستان ها را از بین بردیم، قایق های نجات را زیر پا گذاشتیم، با غیرنظامیان دشمن کشتیم یا بدرفتاری کردیم، دشمن را مجروح کردیم، کشته شدگان را با مرده ها به چاله انداختیم، و در اقیانوس آرام گوشت جمجمه دشمن را جوشانده بودیم تا زیور آلات میز بسازیم. عزیزان، یا استخوان هایشان را در بازکن های نامه تراشیدند.» سوغات جنگ شامل انواع مختلف اعضای بدن دشمن، اغلب گوش، انگشتان، استخوان ها و جمجمه است. سامت بیشتر این واقعیت را نادیده می گیرد، حتی اگر ویرژیل و هومر چنین نمی کردند.
او همچنین توصیف میکند که نیروهای آمریکایی بیش از حد به زنان اروپایی فشار میآورند، و خاطرنشان میکند که او کتاب خاصی را خوانده است، اما هرگز به خوانندگانش نمیگوید که این کتاب گزارش تجاوز جنسی گسترده توسط آن سربازان را گزارش میکند. او فاشیستهای آمریکایی را بهعنوان تلاش برای آمریکاییتر جلوه دادن ایدههای نازیهای خارجی معرفی میکند، بدون اینکه هیچ توضیحی در مورد اینکه مزخرفات نژاد نوردیک از کدام کشور سرچشمه گرفته است. صامت می نویسد که آزادی مردم از اردوگاه های کار اجباری هرگز در اولویت نبود. هرگز چیزی نبود. او از نظریه پردازان مختلف در مورد اینکه چرا و چگونه دموکراسی ها در جنگ ها پیروز می شوند، نقل قول می کند، بدون اینکه هرگز اشاره کند که بخش عمده ای از پیروزی در جنگ جهانی دوم توسط اتحاد جماهیر شوروی انجام شد (یا اینکه اتحاد جماهیر شوروی اصلاً با آن ارتباطی داشت). چه افسانه مزخرفی در مورد جنگ جهانی دوم به موقع و مفیدتر از اسطوره ای که در مورد پیروزی ایالات متحده در آن تنها با کمی کمک راسکی ها وجود داشت، می بود؟
آیا کسی که توسط همان ارتش ایالات متحده استخدام شده است که جانبازان را - که معمولاً مردان و زنان جوان به شدت مجروح و آسیب دیده اند - به کار گرفته می شود که انگار کیسه های زباله بیش نیستند، باید تکه های عظیمی از کتابی را که ظاهراً اسطوره های جنگ جهانی دوم را نقد می کند، به تعصبات مخالف علیه کهنه سربازان اختصاص دهد. ، حتی در حالی که طوری می نویسید که گویی جنگ ها شرکت کنندگان خود را در وضعیت خوبی قرار می دهند؟ سامت در مورد مطالعاتی که نشان می دهد تعداد کمی از نیروهای آمریکایی در جنگ جهانی دوم به سمت دشمن شلیک کردند، گزارش می دهد. اما او از آموزش و شرطی سازی که از آن زمان بر تمایل به قتل غلبه کرده است چیزی نمی گوید. او به ما می گوید که جانبازان بیشتر مرتکب جنایات نمی شوند، یا حداقل ارتش مسئولیتی در قبال آن جنایات ندارد، اما حتی یک کلمه در مورد ایالات متحده اضافه نمی کند. تیراندازان انبوه بسیار نامتناسب کهنه سرباز بودن سامت در مورد یک مطالعه در سال 1947 می نویسد که نشان می دهد اکثر کهنه سربازان ایالات متحده می گویند که جنگ "آنها را بدتر از قبل کرده است." صامت با همان کلمه بعدی، موضوع را به آسیب هایی که سازمان های ایثارگران به جانبازان وارد کرده اند، تغییر داده است، انگار نه از جنگ، بلکه از پس از جنگ نوشته است.
وقتی به فصل 4 می رسید، با عنوان "جنگ، برای چه مفید است؟" شما می دانید که انتظار زیادی از عنوان ندارید. در واقع، این فصل به سرعت به موضوع فیلمهایی درباره نوجوانان بزهکار و به دنبال آن کتابهای کمیک و غیره میپردازد، اما برای رسیدن به آن موضوعات، با فشار دادن یکی از افسانههایی که کتاب قرار بود آن را از بین ببرد، شروع میشود:
«غرور جوانی، از چیزهای جدید و بی بند و بار، تخیل آمریکایی ها را از بدو تأسیس به وجود آورده است. با این حال، پس از جنگ جهانی دوم، حفظ این توهم و ریاکاری دشوارتر شد که فکر کنیم یا در مورد کشور به عنوان جوان صحبت کنیم، در حالی که مسئولیتهای ناخواسته بلوغ را به ارث برده بود.
با این حال، همانطور که در استفان ورتهایم مستند شده است، دیرتر از سال 1940 نبود فردا جهان، که دولت ایالات متحده مصمم به جنگ برای هدف صریح حکومت بر جهان است. و چه اتفاقی برای رفع این موضوع افتاد: «4. آمریکاییها آزادیخواهانی هستند که با اکراه، فقط در زمانی که مجبورند میجنگند.»
تماس گرفتن به دنبال جنگ خوب نقد ایده جنگ خوب مستلزم تعریف «خوب» است، نه به عنوان ضروری یا موجه (که باید تمام آن چیزی باشد که می توان به کشتار دسته جمعی امیدوار بود – هرچند ممکن است اشتباه باشد)، بلکه به عنوان زیبا و شگفت انگیز و شگفت انگیز و فوق بشری. . چنین نقدی خوب و مفید است، مگر در حدی که مخرب ترین نکته را تقویت کند، این ادعا که جنگ را می توان توجیه کرد.