آیا سازندگان جنگ اعتقاد خود را تبلیغ می کنند؟

توسط دیوید سوانسون

به 2010 برگشتم کتابی نوشتم به نام جنگ دروغ است. پنج سال بعد ، پس از تهیه نسخه دوم آن کتاب برای انتشار بهار آینده ، به کتاب دیگری رسیدم که با موضوع بسیار مشابه در 2010 منتشر شده است به نام دلایل کشتن: چرا آمریکایی ها جنگ را انتخاب می کنند, توسط ریچارد E. روبنشتاین.

روبنشتاین ، همانطور که قبلاً هم گفتید ، بسیار مودبانه تر از کتاب من است. کتاب او بسیار خوب انجام شده است و من آن را به هر کسی توصیه می کنم ، اما شاید به خصوص برای جمعیتی که طعنه را بیش از بمب ها توهین آمیز می دانند. (من سعی می کنم همه را به جز آن جمعیت به خواندن کتاب من جلب کنم!)

کتاب Rubenstein را بخوانید اگر می خواهید شرح مفصل او را در مورد این لیست از دلایل سوق دادن مردم به جنگهای پشتیبانی بخوانید: 1. دشمن شر است؛ 2. جنگ نکردن باعث ضعف ، تحقیر ، بی ناموسی ما خواهد شد. 3. میهن پرستی؛ 4. وظیفه بشردوستانه ؛ 5. استثنائات؛ 6. این آخرین چاره است.

آفرین. اما من فکر می کنم احترام روبنشتاین به طرفداران جنگ (و منظور من این نیست که به معنای تحقیرآمیز ، چون فکر می کنم اگر باید همه را احترام بگذاریم) آنها را به سمت تمرکز بر میزان تبلیغات خودشان سوق می دهد. پاسخ این که آیا آنها اعتقاد دارند تبلیغات خودشان است ، البته - و من تصور می کنم روبنشتاین هم موافق باشد - بله و نه. آنها بعضی از آن را ، تا حدودی ، بعضی وقت ها را باور دارند و سعی می کنند کمی بیشتر از آن را باور کنند. اما چقدر؟ شما تأکید را کجا قرار می دهید؟

روبنشتاین نه تنها از بازاریان ارشد جنگ در واشنگتن بلکه از طرفداران آنها در سراسر ایالات متحده با دفاع شروع می کند. وی می نویسد: "ما توافق می كنیم كه خود را در معرض آسیب قرار دهیم ، زیرا مطمئن هستیم كه فداكاری اینگونه است تعدیل شدهنه فقط به این دلیل که ما توسط رهبران انحرافی ، تبلیغات ترس آور ، یا خونخواهی خودمان درگیر جنگ خوب هستیم. "

اکنون ، مطمئناً ، بیشتر طرفداران جنگ هرگز خود را در معرض 10,000 هزار مایل آسیب قرار نمی دهند ، اما مطمئناً آنها معتقدند جنگ نجیب و عادلانه است ، یا به این دلیل که مسلمانان شیطانی باید ریشه کن شوند ، یا به این دلیل که مردم مستضعف ستمدیده باید آزاد و نجات یابند ، یا ترکیبی این به اعتبار طرفداران جنگ است که بیش از پیش آنها باید باور کنند که جنگ ها اقدامات بشردوستانه است قبل از اینکه آنها از آنها حمایت کنند. اما چرا آنها چنین پستی را باور دارند؟ البته آنها توسط مبلغین آن را فروخته اند. آره، ترساندن مبلغین در 2014 بسیاری از مردم از جنگی که در 2013 با آن مخالفت کرده بودند ، حمایت کردند ، به عنوان یک نتیجه مستقیم تماشای و شنیدن فیلم های بدون سر و صدا ، نه به عنوان نتیجه شنیدن یک توجیه اخلاقی منسجم تر. در حقیقت ، این داستان در 2014 حتی کمتر حس می شد و درگیر هم طرفین می شد و هم طرفین را در همان جنگی که سال گذشته با موفقیت انجام نشده بود ، گرفت.

روبنشتاین به درستی تصریح می کند که پشتیبانی از جنگ نه فقط از یک حادثه نزدیک (تقلب در خلیج تونکین ، نوزادان از کلاهبرداری در جوجه کشی ، اسپانیایی هایی که در حال غرق شدن هستند) ناشی می شود. مین تقلب و غیره) بلکه از روایتی گسترده تر که دشمن را شیطانی و تهدیدآمیز یا متحدی را در حد نیاز نشان می دهد. سلاح های کشتار جمعی معروف سال 2003 واقعاً در بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحده وجود داشته است ، اما اعتقاد به شیطان عراق نه تنها به معنای غیر قابل قبول بودن سلاح های کشتار جمعی در آنجا نبوده بلکه وجود خود یا عدم وجود سلاح های کشتار جمعی نیز برای خود عراق غیرقابل قبول است. بعد از حمله از بوش سال شد که چرا ادعاهایی را که درباره اسلحه گفته بود مطرح کرده است ، و او پاسخ داد ، "چه تفاوتی دارد؟" او گفت ، صدام حسین شرور بود. پایان داستان. به نظر من روبنشتاین درست است که ما باید به انگیزه های اساسی مانند اعتقاد به شیطانی عراق و نه به سلاح های کشتار جمعی توجه کنیم. اما انگیزه اصلی حتی از توجیه ظاهری زشت تر است ، به ویژه هنگامی که این عقیده باشد که کل ملت شیطانی هستند. و شناخت انگیزه های اساسی به ما امکان می دهد ، برای مثال ، استفاده کالین پاول از گفتگوهای ساختگی و اطلاعات نادرست در ارائه غیرمنصفانه خود در سازمان ملل را درک کنیم. او تبلیغات خودش را باور نمی کرد ؛ او می خواست شغل خود را حفظ کند.

به گفته روبنشتاین ، بوش و چنی "به صراحت اظهارات عمومی خود را باور داشتند." به یاد داشته باشید ، بوش از تونی بلر خواست كه آنها یك هواپیمای آمریكایی را با رنگهای UN رنگ آمیزی كنند ، آن را پایین پرواز دهند و سعی كنند كه شلیك شود. وی سپس به همراه بلر به مطبوعات رفت و گفت که سعی دارد از جنگ جلوگیری کند. اما او بدون شک برخی از گفته های خود را تا حدی باور داشت و این ایده را که جنگ ابزاری قابل قبول برای سیاست خارجی است ، با بسیاری از مردم آمریکا به اشتراک گذاشت. او در بیگانه هراسی گسترده ، تعصب و اعتقاد به قدرت رستگاری کشتار جمعی سهیم بود. او به فناوری جنگ اعتقاد داشت. وی اشتیاق خود را در باور نداشتن به علت احساسات ضد آمریكایی با اقدامات گذشته آمریكا داشت. از این نظر ، نمی توان گفت که یک مبلغ اعتقادات مردم را برعکس می کند. مردم با ضرب ترور یازده سپتامبر به چند ماه رعب و وحشت در رسانه ها دستکاری شدند. آنها توسط مدارس و روزنامه های خود از حقایق اساسی محروم بودند. اما پیشنهاد صداقت واقعی از سوی سازندگان جنگ بسیار زیاد است.

روبنشتاین اظهار داشت که رئیس جمهور ویلیام مک کینلی "با همان ایدئولوژی بشردوستانه ای که آمریکایی های عادی را متقاعد به حمایت از جنگ کرد" متقاعد شد که فیلیپین را الحاق کند. واقعاً؟ زیرا مک کینلی نه تنها گفت که فیلیپینی های کوچک قهوه ای فقیر نمی توانند خودشان را اداره کنند ، بلکه همچنین گفت که اجازه دادن به آلمان یا فرانسه به فیلیپین "تجارت" بدی خواهد بود. روبنشتاین خود متذکر می شود که "اگر آقای تواین akerbic همچنان در کنار ما بود ، به احتمال زیاد او دلیل این امر را که ما در رواندا در سال 1994 مداخله نکردیم ، به این دلیل بود که هیچ منفعتی در آن نداشت." با کنار گذاشتن مداخله مخرب آمریكا در سه سال گذشته در اوگاندا و حمایت از قاتل كه سود آن را برای اجازه دادن به قدرت از طریق "بی عملی" خود در رواندا می دید ، این درست است. انگیزه های بشردوستانه در جاهایی یافت می شود که سود (سوریه) نهفته است و نه جایی که در آن نباشد ، یا در جاهایی که در کنار کشتار جمعی قرار دارد (یمن). این بدان معنا نیست که اعتقادات بشردوستانه تا حدودی و توسط مردم بیش از تبلیغ کنندگان اعتقاد ندارند ، اما خلوص آنها را زیر سوال می برد.

روبنشتاین جنگ سرد را چنین توصیف می کند: "رهبران آمریکایی در حالی که علیه دیکتاتوری های کمونیست اوج گرفتند ، از دیکتاتوری های وحشیانه غرب گرایانه در بسیاری از ملت های جهان سوم حمایت کردند. این گاهی اوقات نفاق قلمداد می شود ، اما واقعاً نشان دهنده نوعی اخلاص نادرست است. حمایت از نخبگان ضد دموکراتیک بیانگر این اعتقاد بود که اگر دشمن کاملاً شر است ، باید از "همه ابزارهای لازم" برای شکست دادن او استفاده کرد. " البته بسیاری از مردم این باور را داشتند. آنها همچنین معتقد بودند که اگر اتحاد جماهیر شوروی هرگز سقوط کند ، امپریالیسم ایالات متحده و حمایت از دیکتاتورهای ضد کمونیست تند و زننده متوقف خواهد شد. در تجزیه و تحلیل خود 100٪ اشتباه کردند. تهدیدهای اتحاد جماهیر شوروی با تهدید تروریسم جایگزین شد و رفتارها تقریباً بدون تغییر باقی ماند. و حتی قبل از اینکه تهدید تروریسم به درستی توسعه یابد ، تقریباً بدون تغییر باقی مانده است - البته هرگز به چیزی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل نشده است. بعلاوه ، اگر تصور روبنشتاین راجع به اعتقاد صادقانه به خیر بزرگ تر انجام دادن شر در جنگ سرد را بپذیرید ، هنوز باید تصدیق کنید که شرارت انجام شده شامل انبوهی از دروغها ، عدم صداقت ، اظهارنظرهای غلط ، پنهان کاری ، فریبکاری و شیطنت کاملاً ناشایست است. ، همه به نام متوقف کردن کمیسرها است. دروغ گفتن (در مورد خلیج تونکین یا شکاف موشکی یا کانترا یا هر چیز دیگری) "واقعاً ... صداقت" باعث می شود که انسان فکر کند که آیا غیر صداقت چگونه است و مصداق دروغ گفتن به عنوان مثال بدون هر اعتقادی که چیزی آن را توجیه می کند.

به نظر نمی رسد خود روبنشتاین در مورد چیزی دروغ بگوید ، حتی وقتی به نظر می رسد واقعیت ها به شدت اشتباه است ، مثل وقتی که می گوید بیشتر جنگ های آمریکا پیروز بوده است (ها؟) و تحلیل او از چگونگی آغاز جنگ ها و چگونگی پایان دادن به فعالیت های صلح بسیار مفید است. وی در لیست کارهای خود در شماره 5 "تقاضا می کند که طرفداران جنگ منافع خود را اعلام کنند". این کاملاً مهم است زیرا این طرفداران جنگ اعتقادی به تبلیغات خود ندارند. آنها به حرص و طمع خود و شغل خود اعتقاد دارند.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی