توسط دیوید سوانسون
اول به شما می گویند که فکر کنید جنگ ها برای چه هستند. آنها برای محافظت در برابر دشمنان شیطانی، برای گسترش دموکراسی و حقوق بشر هستند.
سپس متوجه می شوید که اینطور نبوده است. دشمنان شیطانی در واقع انسان بودند و هیچ تهدیدی نداشتند. جنگ علیه تروریسم، دشمنان بسیار بیشتری ایجاد کرده و تروریسم را در سراسر جهان گسترش داده است. آنها به جای محافظت در معرض خطر قرار گرفته اند. آنها به دموکراسی در داخل و خارج آسیب رسانده اند. آنها حقوق بشر را نقض کرده اند و نقض خود را عادی کرده اند.
سپس آنها به شما می گویند که به خاطر احمق های بیچاره ای که به آنها فرستاده شده اند و با PTSD، آسیب مغزی، آسیب اخلاقی و تمایل به خودکشی از آنها خارج می شوند، به جنگ ادامه دهید. اگر شما برای آسیب رساندن به سربازان بیشتر نیستید، "علیه" نیروها هستید.
سپس متوجه می شوید که این همه یک دروغ پیچیده است، که این کشتارهای یک طرفه که حتی متجاوزان را هم ویران می کند، هیچ منفعتی ندارد، که مردم می توانند مشاغل بهتر و با درآمد بهتر، رضایت بخش تر و مخرب زیست محیطی کمتری در صنایع صلح آمیز داشته باشند و از نظر مالی کمتر. ، هزینه های اخلاقی و اجتماعی. به نظر می رسد که جنگ ها برای سود تسلیحاتی و کنترل منابع و سلطه سیاسی و سادیسم است.
سپس آنها به شما می گویند که اصلاً حق شما نیست که در مورد این موضوع نظر داشته باشید، که خود نیروها می توانند تصمیم بگیرند که جنگ ها برای چیست. حتی به صورت عطف به ماسبق، آنها به سادگی می توانند چیزهای خوبی را انتخاب کنند تا بگویند جنگ ها برای آنها بوده است. و جنگ ها می تواند برای هر فرد برای چیزهای متفاوتی باشد. این یک سوال ترجیح شخصی است.
اگر من را باور ندارید، برچسب هش #WhatIFoughtFor را که توسط کولین رولی به من اشاره کرده و توسط یک سازمان "حقوق بشری" ایجاد شده است را بررسی کنید. یک مرد اعلام می کند که برای خانواده اش جنگیده است. خوبه. دوست داشتن خانوادهاش برای او چه خوشایندتر از این است که برای دستمزدی بیشتر برای مدیر عامل لاکهید مارتین، یا برای ایجاد داعش، یا تبدیل لیبی به جهنم روی زمین یا برای تبدیل لیبی به جهنم روی زمین، حاضر به کشتن و تخریب شود. پیشرفت تغییرات آب و هوایی یا هر یک از نتایج واقعی دیگر.
برخی دیگر اعلام می کنند که جنگیدند تا یک همکار یا پناهنده خاص بتواند از جهنمی که جنگ آنها ایجاد کرده یا در آن نقش داشته است فرار کند. این هم خوب است. مطمئناً گروههای جانبازان که مهربانی با پناهندگان را تبلیغ میکنند بهتر از گروههای جانبازان هستند که نفرت نسبت به پناهندگان را ترویج میکنند. اما در مورد ایده پایان دادن به جنگ هایی که باعث ایجاد پناهندگان می شود، چه می توان گفت؟ در مورد میلیون ها کشته، زخمی، آسیب دیده و بی خانمان برای هر یک از پناهندگان کاریزماتیک که کسی ادعا می کند که آنها به نوعی برای آنها می جنگیدند، چطور؟
و اگر کهنه سربازان به سادگی اعلام کنند که برای چه چیزی می جنگیدند، چه چیزی مانع از آن می شود که کهنه سربازان در میان فاشیست هایی که به شارلوتزویل می آیند اعلام کنند که برای برتری سفیدپوستان جنگیده اند؟ مطمئناً به آنها میکروفون های بلندتری برای این ادعا داده می شود تا اعضای کهنه سربازان برای صلح. و اگر تضاد بین کسانی که میگویند برای نسلکشی جنگیدهاند و کسانی که میگویند برای حقوق زنان جنگیدهاند، با کسانی که برای چیزهای خوب خاصی در مورد خانواده یا شهر یا سرمایهگذار غیرانتفاعی خودشان جنگیدند، ترکیب شود، درک عمومی چه میشود؟
هنگامی که جنگ به عنوان فاقد توجیه واقعی، بلکه به عنوان داشتن توجیهات مختلف به عنوان شرکت کنندگان شناخته می شود، اگر به ذهن کسی برسد که بگوید شاید جنگ اصلاً توجیه پذیر نیست، چه؟