چرا هواپیماهای بدون سرنشین خطرناک تر از سلاح های هسته ای هستند

توسط ریچارد فالک ، World BEYOND War، آوریل 29، 2021

تهدیدات به قانون بین المللی و سفارش جهانی

هواپیماهای بدون سرنشین سلاح دار احتمالاً دردسرسازترین سلاحی است که از زمان بمب اتم به زرادخانه جنگ سازی اضافه شده است ، و از منظر معاملات جهانیr ، ممکن است از نظر پیامدها و تأثیرات آن حتی خطرناک تر باشد. این ممکن است یک اظهار نگرانی عجیب ، هشدار دهنده و متورم به نظر برسد. از این گذشته ، بمب اتمی در مصارف اولیه خود نشان داد که قادر به نابودی کل شهرها ، گسترش رادیواکتیویته کشنده در هر جایی که باد آن را حمل می کند ، آینده تمدن را تهدید می کند و حتی با آخرالزمانی بقای گونه را تهدید می کند. این ماهیت جنگ استراتژیک را به شدت تغییر داده و آینده انسان ها را تا آخر زمان ادامه خواهد داد.

با این وجود ، علی رغم خردورزی و ذهنیت جنگی ، عدم تمایل شیطانی رهبران سیاسی به کار وظیفه شناسانه در جهت از بین بردن سلاح های هسته ای را توضیح می دهد ، این سلاحی است که در مدت 76 سال از زمان استفاده برای ساکنان بیچاره هیروشیما و ناگازاکی.[1] بعلاوه ، دستیابی به عدم استفاده از اولویت قانونی ، اخلاقی و احتیاطی مداوم رهبران و برنامه ریزان جنگ از زمان ایجاد اولین بمب در وحشت و رنج غیر قابل گفتن بر ژاپنی های بدبختی که اتفاقاً در آن روز در آن شهرهای محکوم حضور داشتند ، بوده است. .

 

La مرتبه دوم محدودیت ها تحمیل شده طی دهه های مداخله برای جلوگیری از جنگ هسته ای ، یا حداقل برای به حداقل رساندن خطر وقوع آن ، اگرچه دور از انتظار نبوده و در طولانی مدت پایدار نبوده است ، اما حداقل با یک سیستم نظم جهانی سازگار است که برای خدمت به منافع مشترک مشترک کشورهای سرزمینی.[2] به جای رزرو این سلاح نهایی کشتار جمعی برای مزیت میدان نبرد و پیروزی نظامی ، سلاح های هسته ای تا حد زیادی در نقش خود به بازدارندگی و دیپلماسی اجباری محدود شده اند ، که اگرچه غیرقانونی ، از نظر اخلاقی مشکل ساز و از نظر نظامی مشکوک است ، اما پیش فرض این است که چارچوب درگیری های بزرگ بین المللی محدود به تعامل جنگ طلبانه کشورهای حاکم ارضی است.[3]

 

تقویت این محدودیت ها تنظیمات مکمل است که از طریق توافق نامه های کنترل تسلیحات و منع گسترش سلاح های هسته ای حاصل شده است. کنترل تسلیحات بر اساس منافع مشترک کشورهای اصلی سلاح هسته ای ، ایالات متحده و روسیه ، به دنبال افزایش ثبات با محدود کردن تعداد سلاح های هسته ای ، پیشبرد برخی از نوآوری های بی ثبات کننده و گران قیمت و اجتناب از سیستم های تسلیحاتی پرهزینه است که هیچ بازدارندگی عمده ای ایجاد نمی کنند. یا مزیت استراتژیک.[4] در مقابل کنترل تسلیحات ، منع گسترش سلاح های هسته ای بعد عمودی نظم جهانی را پیش فرض و تقویت می کند ، و یک ساختار حقوقی دوگانه را که بر مفهوم حقوقی و افقی برابری کشورها سوار شده مشروعیت می بخشد.

 

رژیم منع گسترش سلاح های هسته ای اجازه داده است گروه کوچکی از کشورها که به تدریج در حال گسترش هستند ، سلاح هسته ای داشته و تولید کنند و حتی تهدیدهای هسته ای را انجام دهند ، در حالی که 186 کشور باقیمانده را از دستیابی به آنها منع کرده و یا حتی ظرفیت آستانه تولید سلاح هسته ای را نیز بدست آورند.[5] این اخلاق منع گسترش سلاح های هسته ای به دلیل پیوند با ژئوپلیتیک ، ایجاد معیارهای دوگانه ، اجرای انتخابی و رویه های عضویت خودسر ، که همانطور که در منطق جنگ پیشگیرانه مورد استناد در رابطه با عراق و اکنون ایران مشخص است ، و منطقه آرامش سکوت ، بیشتر مورد خدشه قرار می گیرد. به تسلیحات شناخته شده اسرائیل که هنوز رسماً تصدیق نشده اند ، سلاح های هسته ای است.

 

این تجربه استفاده از تسلیحات هسته ای چندین نکته در مورد حقوق بین الملل و نظم جهانی را بیان می کند که زمینه مفیدی را برای در نظر گرفتن مجموعه کاملا متفاوت چالش ها و وسوسه های ترسناک ناشی از تکامل سریع هواپیماهای بدون سرنشین نظامی و گسترش آنها به بیش از 100 کشور و چندین کشور غیر دولتی ایجاد می کند. بازیگران. اول از همه ، عدم تمایل و / یا ناتوانی دولت های مسلط - کشورهای عمودی وستفالیا - در از بین بردن این سلاح های نهایی کشتار جمعی و دستیابی به جهانی بدون سلاح هسته ای با وجود پیامدهای آخرالزمانی آنها. اراده سیاسی لازم هرگز شکل نگرفته و با گذشت زمان در واقع عقب نشینی کرده است.[6] توضیحات بسیاری در مورد این ناتوانی در خلاصی بشریت از این آشیل التیام نظم جهانی داده شده است ، از ترس از تقلب ، عدم توانایی در اختراع اختراع فن آوری ، ادعای امنیت برتر هنگام بازدارندگی و تسلط استراتژیک به خلع سلاح مقایسه می شود ، در برابر ظهور یک دشمن شیطانی و خودکشی ، احساس سرمست از قدرت نهایی ، اعتماد به نفس برای حفظ پروژه سلطه جهانی ، و اعتبار و منزلتی که متعلق به اختصاصی ترین باشگاه پیوستن به کشورهای حاکم غالب است.[7]

 

ثانیاً ، ایده های بازدارندگی و منع گسترش سلاح های هسته ای با فضایل و تفکر حاکم بر سنت رئالیسم سیاسی که توصیفی از نحوه تفکر و عملکرد نخبگان حکومتی در طول تاریخ نظم جهانی دولت-دولت است ، قابل تطبیق است.[8] قوانین بین المللی در تنظیم بلندپروازی های استراتژیک و رفتار کشورهای قوی تر م effectiveثر نیست ، اما اغلب می تواند به خاطر اهداف ژئوپلیتیکی ، که شامل ثبات سیستمی است ، به اجبار به بقیه کشورها تحمیل شود.

 

ثالثاً ، قانون جنگ بین الملل به طور مداوم از سلاح ها و تاکتیک های جدیدی استفاده می کند که مزایای نظامی قابل توجهی را به یک کشور مستقل اعطا می کند و با استناد به "امنیت" و "ضرورت نظامی" منطقی می شود تا هرگونه موانع قانونی و اخلاقی را بر سر راه خود کنار بگذارد.[9] چهارم ، به دلیل فراگیر بودن بی اعتمادی ، امنیت برای مقابله با حالات بد یا نزدیک به بدترین حالت درجه بندی می شود ، که خود عامل اصلی بروز نا امنی و بحران های بین المللی. این چهار مجموعه تعمیم ، اگرچه فاقد هرگونه تفاوت و مثال هستند ، اما درک درستی از چرایی تلاش در طول قرن ها برای تنظیم استفاده از جنگ ، تسلیحات و اقدامات خصمانه ، با وجود احتیاط و هنجار بسیار ترغیب کننده ، به دست آورده است. استدلالهایی که از محدودیتهای شدیدتر در سیستم جنگ حمایت می کنند.[10]

 

 

روایت های متقابل: ژئوپلیتیک CHIAROSCURO[11]

 

هواپیماهای بدون سرنشین ، به عنوان سیستم های تسلیحاتی جدیدی که به تهدیدهای امنیتی معاصر پاسخ می دهند ، دارای تعدادی ویژگی هستند که با توجه به شکل درگیری سیاسی معاصر ، تنظیم آنها به ویژه دشوار به نظر می رسد. این امر بخصوص شامل تهدیدات بازیگران غیر دولتی ، توسعه روشهای تروریستی غیر دولتی و دولتی است كه توانایی حتی بزرگترین ایالتها را برای حفظ امنیت سرزمینی تهدید می كند و عدم توانایی یا عدم تمایل بسیاری از دولتها برای جلوگیری از استفاده از سرزمین های آنها برای حملات فراملی حتی به قدرتمندترین کشور از دیدگاه یک کشور با در نظر گرفتن گزینه های نظامی خود در شرایط فعلی جهانی ، هواپیماهای بدون سرنشین بسیار جذاب به نظر می رسند و انگیزه های عملی برای در اختیار داشتن ، توسعه و استفاده بسیار بیشتر از رابطه با سلاح های هسته ای است.

 

هواپیماهای بدون سرنشین در مقایسه با هواپیماهای جنگنده سرنشین دار نسبتاً ارزان نیستند ، آنها تقریباً كاملاً خطر تلفات مهاجم را از بین می برند ، خصوصاً در رابطه با جنگ علیه بازیگران غیر دولتی ، اهداف دریایی یا كشورهای دور ، آنها توانایی این را دارند كه حملات را با دقت در حتی مخفی ترین مکانهایی که دسترسی نیروهای زمینی برای آنها دشوار است آغاز می کنند ، آنها می توانند بر اساس اطلاعات قابل اعتماد جمع آوری شده از طریق استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین نظارتی با قابلیت سنجش و جنجال به طور فزاینده ، هدف آنها دقیق باشد ، استفاده از آنها می تواند از نظر سیاسی کنترل شده برای اطمینان از خویشتنداری و نسخه جدیدی از روند قانونی که مناسب بودن اهداف را در رویه های ارزیابی پشت درهای بسته انجام می دهد و تلفات مستقیم و ویرانی ناشی از هواپیماهای بدون سرنشین در مقایسه با سایر روش های ضد تروریستی و انواع مختلف آن بسیار کوچک است. جنگ نامتقارن در واقع ، چرا نباید استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین یک نوع جنگ از نظر اخلاقی حساس ، محتاطانه و مشروع تلقی شود که سیاست ضد تروریستی آمریکا را به الگویی از مدیریت درگیری مسئول تبدیل می کند و نه اینکه بخاطر براندازی قانون بشردوستانه بین المللی مورد انتقاد و گلایه قرار گیرد؟[12]

دو روایت متناقض وجود دارد ، با تغییرات مختلف برای هر یک ، تجزیه و تحلیل کیفیت اصلی هنجاری (قانون ، اخلاق) جنگ هواپیماهای بدون سرنشین ، و نقش غالب اخیر آن در اجرای تاکتیک های کشتار هدفمند افراد تعیین شده. در یک طرف گفتگو ، "فرزندان نور" قرار دارند که ادعا می کنند تمام تلاش خود را برای به حداقل رساندن هزینه ها و مقیاس جنگ انجام می دهند در حالی که از جامعه آمریکا در برابر خشونت افراط گرایانی که مأموریت آنها استفاده از خشونت برای کشتن بسیاری از افراد است ، محافظت می کنند. ممکن است غیرنظامیان در طرف دیگر ، "فرزندان تاریکی" هستند که بدون انتقاد از قضاوت و حملات بیش از حد در حمله ، به عنوان منتقدانه ترین نوع رفتارهای جنایتکارانه برای کشتن افراد خاص ، از جمله شهروندان آمریکایی ، به تصویر کشیده می شوند. در واقع ، هر دو روایت جنگ را به عنوان شکلی از قتل های زنجیره ای تحت نظارت دولت نشان می دهد ، اعدام های خلاصه ای که رسماً بدون اتهام یا بدون توجیه و پاسخگویی اصولی حتی اگر هدف یک شهروند آمریکایی باشد مجازات شده اند.[13]

مقایسه استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین با سلاح های هسته ای نیز در این زمینه آشکار است. هرگز تلاشی برای تأیید نقش متمدنانه ای که می تواند از طریق تهدید و استفاده از سلاح هسته ای انجام شود ، فراتر از بحث تحریک آمیز ، که هرگز قابل اثبات نیست ، تأیید می کند که صرف وجود آنها مانع تبدیل شدن جنگ سرد به جنگ جهانی سوم شده است. چنین ادعایی ، به هیچ وجه قابل اعتماد ، بر این عقیده غیراخلاقی استوار بود که استفاده واقعی آنها برای هر دو طرف ، از جمله کاربران ، فاجعه بار خواهد بود ، در حالی که تهدید به استفاده از آن برای جلوگیری از خطر پذیری و تحریک یک دشمن توجیه پذیر بود.[14] در مقابل ، با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین ، مورد مثبت در مورد مشروعیت بخشیدن به سلاح به طور انحصاری با استفاده واقعی در مقایسه با گزینه های تاکتیک های جنگ معمولی بمباران هوایی یا حمله زمینی همراه است.

"کودکان نور"

با سخنرانی باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا ، در 23 دسامبر 2013 ، در دانشگاه دفاع ملی ، به فرزندان نسخه سبک جنگ هواپیماهای بدون سرنشین ، وضعیت متعارفی داده شد.[15] اوباما سخنان خود را در مورد رهنمودهای ارائه شده به دولت طی دو قرن ارائه کرد که در آن ماهیت جنگ به طور چشمگیری تغییر کرده است اما ظاهراً هیچ گاه پایبندی به اصول بنیانگذاری جمهوری را که در قانون اساسی گنجانده شده است ، خدشه دار نمی کند ، قطب نمای ما از طریق هر نوع تغییر . . . اصول قانون اساسی هر جنگی را پشت سر گذاشته و هر جنگی به پایان رسیده است. "

در این زمینه ، اوباما گفتمان تأسف برانگیزی را که از دوران ریاست جمهوری بوش به ارث برده است ، ادامه می دهد ، یعنی حملات 9 سپتامبر جنگ به جای اینکه عظیم باشد جرم. به گفته وی ، "این جنگ نوع دیگری بود. هیچ ارتشى به سواحل ما نیامده و ارتش ما هدف اصلی نبوده است. در عوض ، گروهی از تروریست ها آمدند تا آنجا که می توانند غیرنظامیان را بکشند. " هیچ تلاشی برای مقابله با این س ofال وجود ندارد که چرا ممکن است این تحریک به عنوان یک جرم تلقی شود ، که این کار علیه آغاز جنگهای فاجعه بار "قبل از یازده سپتامبر" علیه افغانستان و عراق بود. درعوض ، اوباما ادعای کذب و نسبتاً منفورانه ای را مطرح می کند که چالش "همسویی سیاست های ما با حاکمیت قانون" بود.[16]

به گفته اوباما ، تهدیدهای القاعده یک دهه پیش بسیار کاهش یافته است ، گرچه ناپدید نشده است ، و این "لحظه ای است که از خود س questionsال های سخت بپرسیم - در مورد ماهیت تهدیدهای امروز و چگونگی برخورد با آنها." البته ، این آشکار است که تاج موفقیت این نوع جنگ ، پیروزی در میدان جنگ یا اشغال سرزمینی نبود ، بلکه اعدام رهبر برجسته القاعده ، اسامه بن لادن ، در سال 2011 در یک مکان غیر جنگی بود که اساساً مخفیگاهی با اهمیت عملیاتی اندک در کارزار گسترده تر ضد تروریستی. اوباما این احساس موفقیت را با توجه به نامهای قابل توجه در لیست کشتار ابراز داشت: "امروز ، اسامه بن لادن مرده است و بسیاری از ستوان های ارشد او نیز همینطور." این نتیجه ، مانند جنگهای گذشته ، نتیجه برخوردهای نظامی نیست ، بلکه نتیجه یک برنامه غیرقانونی هدفمند کشتار و عملیات نیروهای ویژه است که حقوق حاکمیت سایر کشورها را نقض می کند و موافقت رسمی آنها را ندارد.

در این شرایط است که سخنرانی اوباما به بحث و جدال ناشی از اعتماد به هواپیماهای بدون سرنشین تبدیل می شود ، استفاده از آنها از زمان ورود اوباما به کاخ سفید در سال 2009 به طرز چشمگیری افزایش یافته است. اوباما با زبانی مبهم و انتزاعی تأیید می کند که "تصمیماتی که ما هستیم ساختن اکنون نوع ملتی را تعریف می کند - و جهانی که ما به فرزندان خود می گذاریم. . . . بنابراین آمریکا در یک دوراهی قرار دارد. ما باید ماهیت و دامنه این مبارزه را تعریف کنیم ، در غیر این صورت این ما را تعریف خواهد کرد. " در تلاش برای تمرکز مجدد مبارزه علیه تروریسم جهانی ، اوباما برخی از زبان های کوچک و کوچک مورد استقبال را ارائه می دهد: . . ما باید تلاش خود را نه به عنوان یک "جنگ جهانی ضد تروریسم" بی حد و حصر بلکه به عنوان یک مجموعه تلاش مداوم و هدفمند برای از بین بردن شبکه های خاص افراط گرایان خشن که آمریکا را تهدید می کنند ، تعریف کنیم. " با این وجود هیچ توضیحی ارائه نشده است که چرا مبارزات برای کنترل سیاسی در مکانهای بسیار دور مانند یمن ، سومالی ، مالی ، حتی فیلیپین باید از نظر امنیت ملی به عنوان مناطق جنگی در نظر گرفته شوند ، مگر اینکه دامنه جهانی استراتژی کلان آمریکا را در بر بگیرد. هر کشور روی کره زمین. مطمئناً ، معرفی قدرت نظامی آمریكا در جنگ هایی كه به نظر می رسد برای كنترل زندگی سیاسی داخلی یك سری از كشورهای خارجی باشد ، در قوانین بین المللی زمینه ای برای توسل به جنگ یا حتی تهدیدها و استفاده از نیروی بین المللی ایجاد نمی كند.

این طور نیست که اوباما از لحاظ لفاظی نسبت به این نگرانی ها حساس نیست[17]، اما این عدم تمایل ثابت قدم او برای بررسی واقعیتهای مشخص آنچه به نام آمریکا انجام می شود باعث می شود تصویر گلگون او از جنگ هواپیماهای بدون سرنشین بسیار آزار دهنده و گمراه کننده باشد. اوباما ادعا می کند که "[در درگیری های مسلحانه قبلی درست بود ، این فناوری جدید س questionsالات عمیقی را ایجاد می کند - در مورد اینکه چه کسی هدف قرار گرفته و چرا ، در مورد تلفات غیرنظامیان ، و خطر ایجاد دشمنان جدید. در مورد قانونی بودن این اعتصابات طبق قوانین ایالات متحده و قوانین بین المللی ؛ در مورد پاسخگویی و اخلاق[18] بله ، اینها برخی از موضوعات است ، اما پاسخ های داده شده کمی بهتر از فرارهای ملایم نگرانی های قانونی و اخلاقی مطرح شده است. بحث اصلی مطرح شده این است که جنگ هواپیماهای بدون سرنشین بوده است موثر و حقوقی، و این که تلفات کمتری نسبت به سایر گزینه های نظامی دارد. این دعواها مورد تردیدهای شدیدی قرار دارند که هرگز به طور مشخص مورد توجه قرار نمی گیرند اگر مناسب اوباما باشد که گفته او در مورد مقابله با س .الات سخت ، مناسب خواهد بود.[19]

دفاع وی از قانونی بودن معمول در رویکرد کلی است. کنگره به مقامات اجرایی اختیار گسترده و عملاً محدودیتی را داد تا از تمام نیروی لازم برای مقابله با تهدیدهای پس از حملات 9 سپتامبر استفاده کند ، بنابراین الزامات قانون اساسی داخلی برای تفکیک قوا را تأمین می کند. در سطح بین الملل ، اوباما چند استدلال در مورد حق ایالات متحده برای دفاع از خود مطرح می کند قبل از اینکه بگوید ، "بنابراین این یک جنگ عادلانه است - جنگی که به تناسب ، در آخرین چاره و برای دفاع از خود انجام می شود." در اینجا بود که وی می توانست برخی سوالات تردیدآمیز را در مورد حملات به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون مطرح کند زیرا این اقدامات "جنگی" محسوب می شود نه جنایاتی با شدت "جنایات علیه بشریت". گزینه های دیگری برای توسل به جنگ وجود داشت که همراه با ادعای دفاع از خود در برابر شبکه تروریستی فراملی بود که به نظر می رسید القاعده حداقل ممکن است در سال 11 مورد کاوش قرار گرفته باشد ، حتی اگر واقعاً تصویب نشود. تلاش از سال 2001 می توانست مجدداً س -ال اساسی را مطرح کند یا متواضعانه تر ، مقابله با اقدامات ضد تروریستی را از جنگ به نبرد جهانی علیه جرایم فراملیتی که در یک روحیه بین المللی کاملاً مشارکتی و با رعایت قوانین بین المللی انجام می شد ، کاهش دهد ، منشور سازمان ملل

اوباما نتوانست از چنین فرصتی استفاده کند. در عوض ، او مجموعه ای فریبنده و انتزاعی از پاسخها را به انتقادات عمومی عمومی از جنگ هواپیماهای بدون سرنشین به عنوان مفهوم و عمل ارائه داد. اوباما ادعا می کند ، علی رغم افزایش شواهد در مورد خلاف ، استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین با "چارچوبی که بر استفاده ما از زور علیه تروریست ها حاکم است - با اصرار بر رهنمودها ، نظارت و پاسخگویی روشن که اکنون در راهنمای سیاست های ریاست جمهوری تدوین می شود" محدود شده است. این خطوط مشابه آنچه که جان برنان در یک سخنرانی در دانشکده حقوق هاروارد یک سال یا حدوداً قبل از آن انجام داده بود ، دنبال شد. برنان سپس به عنوان مشاور ارشد اوباما در زمینه مبارزه با تروریسم فعالیت می کرد. وی بر تعهد دولت آمریكا به پایبندی به قانون و ارزشهای دموكراتیك كه به صورت متمایز به جامعه آمریكایی داده است ، تأكید كرد: "من از نقشی كه ارزشهای ما ، به ویژه قانون مداری در آن ایفا می كنند ، قدردانی عمیقی كرده ام. کشور ما را ایمن نگه دارد. "[20] برنان ، ضمن ادعا برای انجام همه کارهایی که می تواند برای محافظت از مردم آمریکا در برابر این تهدیدات انجام دهد ، از بین و از درون مخاطبان دانشکده حقوق خود را به گونه ای اطمینان داد که شامل "پایبندی به قانون" در همه تعهدات باشد ، با ذکر صریح " اقدامات پنهانی. " اما آنچه در اینجا منظور است بدیهی است که پرهیز از استفاده از زور منع شده توسط قانون بین الملل نیست ، بلکه فقط این است که تعهدات مخفی که به بخشی از "جنگ علیه تروریسم" اوباما تبدیل شده اند ، از "اختیاراتی که کنگره در اختیار ما قرار داده است" فراتر نمی رود. " برنان با داشتن ذهنی نسبتاً حیله گر ، قانون را فقط با یک دیگر می شناسد خانگی اقتدار قانونی در حالی که به نظر می رسد استفاده از زور را در کشورهای مختلف خارجی منطقی می کند. وقتی صحبت از اهمیت حقوق بین الملل می شود ، برنان با تکیه بر ساخت و سازهای یک جانبه و منطقی قانونی ادعا می کند که یک فرد می تواند هدف قرار گیرد اگر به عنوان تهدید دیده شود حتی اگر به دور از "به اصطلاح" میدان نبرد داغ نباشد ، یعنی ، در هر نقطه از جهان به طور بالقوه بخشی از منطقه قانونی جنگ است.[21] چنین ادعایی بسیار فریبنده است زیرا استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در کشورهایی مانند یمن و سومالی نه تنها از میدان نبرد گرم دور نیست. درگیری های آنها اساساً کاملاً از هم گسسته است و اصطلاحاً "اعتصاب امضا" به عنوان اهداف مناسب افرادی که در شرایط خاص خارجی خود مشکوک عمل می کنند ، رفتار می کند.

ادعای ریاست جمهوری اوباما این است که هواپیماهای بدون سرنشین فقط کسانی را تهدید می کند که تهدید می کنند ، بسیار احتیاط می شود تا از آسیب غیرنظامی غیرنظامی جلوگیری شود و چنین رویه ای تلفات و ویرانی کمتری نسبت به رویکردهای قبلی در قبال چنین تهدیدهایی که متکی به آن بود ، ایجاد می کند. فن آوری های خام هواپیماهای سرنشین دار و چکمه های زمینی. اوباما به این س awال ناخوشایند پرداخت که آیا در این مأموریت هدف قرار دادن شهروندان آمریکایی است که در حالی که در یک کشور خارجی اقامت سیاسی دارند عمل می کنند؟ اوباما از پرونده انور اولاکی ، مبلغ اسلامی ، برای توضیح منطق تصمیم گیری در مورد کشتن وی ، با اشاره به ادعای ارتباط وی با چندین اقدام تروریستی ناموفق در ایالات متحده استفاده کرد: ". . . هنگامی که یک شهروند آمریکایی به خارج از کشور می رود تا علیه آمریکا جنگ کند. . . شهروندی نباید به عنوان سپری بیش از محافظت از یک تیرانداز از خفا در برابر یک بیگناه در برابر یک تیم ویژه محافظت شود. "[22] با این حال ، چنین توضیحی به منتقدان پاسخ نمی دهد که چرا قبل از ترور هیچ اتهامی علیه اولاکی در برابر نوعی از نهاد قضایی مطرح نشده است ، که این امکان را برای دفاع از طرف دادگاه فراهم می کند ، تا اطمینان حاصل شود که "روند مناسب" در گروه تصمیم گیری در مورد اهداف انجام شده است. نه فقط یک مهر و موم لاستیک برای توصیه های CIA و پنتاگون ، و مطمئناً چرا نمی توان شواهد و توجیهات کامل پس از واقعیت را ارائه داد.[23]

ناراحت کننده تر ، زیرا این امر بیانگر سو faith نیت است ، عدم موفقیت اوباما در هدف قرار دادن حتی بیشتر مسئله دار هواپیماهای بدون سرنشین برای هدف قرار دادن گروهی از جوانان در منطقه دیگری از یمن نسبت به مکانی که پهپاد آنور اولاکی را گیر انداخته بود. گروه مورد هدف شامل پسر 16 ساله اولاكی ، عبدالرحمن اولاكی ، پسر عموی و پنج فرزند دیگر بود ، در حالی كه آنها در 14 اكتبر 2011 ، سه هفته پس از كشتن پدر عبدالرحمن توسط پهپاد ، در حال آماده سازی كباب در فضای باز بودند. پدربزرگ عبدالرحمن ، یمنی برجسته ای که وزیر سابق کابینه و رئیس دانشگاه بود ، از تلاش های ناامیدکننده خود برای اعتراض در دادگاه های آمریکا اعتماد به چنین لیست های ضربتی و عدم پاسخگویی حتی در چنین موارد شدید می گوید. این نوع حادثه است که نشان می دهد چرا کل ادعای کارایی هواپیماهای بدون سرنشین تحت چنین مواردی است تاریک ابر ناباوری به نظر می رسد که اوولاکی جوان قربانی آنچه در اصطلاحات نظامی به عنوان "اعتصاب امضا" نامگذاری شده است ، یعنی لیست مهمی که از افراد تعیین شده تشکیل شده است اما گروهی را تشکیل می دهد که تحلیلگران سیا یا پنتاگون برای توجیه کشنده بودن آنها به اندازه کافی مشکوک هستند حذف. قابل توجه است که اوباما هرگز در سخنرانی خود به حملات امضا اشاره نکرده و بنابراین نمی تواند دولت را متعهد کند که چنین هدف گیری را پایان دهد. این ادعای وی را مبنی بر هدف قرار دادن مسئولیت پذیری تحت هدایت شخصی وی انجام می دهد و به روشی کاملاً محتاطانه انجام می شود که اهداف محدود به افراد به اصطلاح "با ارزش" را تهدید می کند که تهدیدی مستقیم برای امنیت ایالات متحده و ترتیب هر گونه حمله برای از بین بردن تا حد ممکن آسیب غیر مستقیم به غیرنظامیان وارد شود. این نوع عقلانیت حتی اگر به شرط خود پذیرفته شود ، فریبنده است زیرا حملات هواپیماهای بدون سرنشین و تهدیدات ذاتی آنها ترس عمیقی را در کل جوامع گسترش می دهد ، و بنابراین حتی اگر تنها یک فرد هدف قرار گیرد کشته یا زخمی شود ، تأثیر یک حمله بسیار احساس می شود به طور گسترده تر در فضا ، و برای مدت زمان طولانی. دامنه رعب و وحشت دولت به طور حتم گسترده تر از هدف پیش بینی شده برای هدف تأیید شده است ، مگر اینکه فرد مورد نظر در انزوای روستایی زندگی کند.

در سخنرانی اوباما دو موضوع دیگر وجود دارد که توجه را جلب می کند. منطق اصلی وی اولویت دادن به محافظت از مردم آمریكا در برابر همه تهدیدها ، از جمله موارد داخلی است كه با تیراندازی فورت هود و بمب گذاری در ماراتن بوستون نشان داده شده است ، و با این حال او تأیید می كند كه هیچ رئیس جمهور آمریكا هرگز نباید "هواپیماهای بدون سرنشین مسلح را مستقر كند" خاک آمریکا. "[24] اول از همه ، اگر یک ضرورت حمایت یا اجرای قانون وجود داشته باشد ، چه باید کرد؟ ثانیاً ، تصویبی ظاهراً حداقل به صورت ضمنی ، برای هواپیماهای بدون سرنشین غیر مسلح وجود دارد که به معنای نظارت از هوا از فعالیت های داخلی افراد مشکوک است.

روش اوباما در تصدیق اینکه دیپلمات های آمریکایی با تهدیدهای امنیتی فراتر از تهدیدهای سایر کشورها روبرو می شوند تردیدآمیز به نظر می رسد ، توضیح می دهد که "او قیمت قدرتمندترین ملت جهان است ، به ویژه به عنوان جنگ تحولات بر سر جهان عرب. " باز هم انتزاع مبهم هرگز به بار نمی آید: چرا دیپلمات های آمریکایی از هم جدا شده اند؟ آیا نارضایتی های قانونی آنها از ایالات متحده ، که در صورت برداشته شدن ، امنیت آمریکا را بیش از ساختن سفارتخانه ها به قلعه ها و انجام حملات هواپیماهای بدون سرنشین در هر نقطه از کره زمین افزایش می دهد ، تنها به شرط امضای رئیس جمهور غیر مسئول؟ آیا ادعاهای شاهنشاهی و شبکه جهانی پایگاه های نظامی و حضور نیروی دریایی آمریکا به ارزیابی های قانونی تهدیدها یا استفاده از نیروی بین المللی مربوط می شود؟ در مورد برنامه نظارت جهانی که در اسناد دولتی که ادوارد اسنودن منتشر کرده است ، چه می کنید؟

باز هم انتزاعات خوب هستند ، حتی گاهی اوقات واضح هستند ، اما در بخش گفتمان جداگانه خود ، مگر اینکه و تا زمانی که با مصوبات مشخص سیاست ها مقایسه شوند ، که در تاریکی پوشیده شده اند ، یعنی از نور محروم هستند. با لحن دلگرم کننده ، پس از ارائه منطقی برای ادامه رویکرد زمان جنگ ، اوباما در پایان سخنان خود مشاهده کرد که این جنگ "مانند همه جنگ ها ، باید پایان یابد. این همان چیزی است که تاریخ توصیه می کند ، این همان چیزی است که دموکراسی ما آن را می طلبد. " او با یک شکوفایی وطن پرستانه اجباری به پایان می رساند: "این همان چیزی است که مردم آمریکا قاطعانه هستند ، و نباید با او سر و کله بزنند." برنان در پایان سخنرانی دانشکده حقوق خود در دانشگاه هاروارد کلمات تقریباً یکسانی را انتخاب کرد: "به عنوان یک ملت ، به عنوان یک ملت ، ما نمی توانیم - و نباید - در برابر وسوسه کنار گذاشتن قوانین و ارزشهای خود در هنگام تهدید برای امنیت خود to ما" دوباره بهتر از آن ما آمریکایی هستیم. "[25] نکته غم انگیز این است که انتزاع ها فریبنده هستند. آنچه که ما به نام امنیت انجام داده ایم دقیقاً همان کاری است که اوباما و برنان می گویند ما هرگز نباید با رعایت قانون و ارزش های کشور انجام دهیم و این احساسات اخیراً توسط بایدن و بلینکن تکرار شده است. این گرایش مقامات عالی رتبه آمریكا به قوانین بین المللی عاشقانه كاملاً از اجرای سیاست خارجی در مورد "امنیت" یا استراتژی بزرگ جدا است. ما به خود می گوییم و به دیگران نیز سخنرانی می کنیم تا در مشاهده جهانی حاکم بر قانون به ما بپیوندند ، اما رفتار ما الگوهای مبتنی بر اختیار و رازداری را نشان می دهد.

"کودکان تاریکی"

روی آوردن به ضد روایت که در آن واقعیت جنگ هواپیماهای بدون سرنشین کاملاً متفاوت ارائه شده است. این لزوماً به معنای انکار کامل جنگ هواپیماهای بدون سرنشین نیست ، اما اصرار دارد که چنین تاکتیک ها و اجرای فعلی آنها به طور منصفانه یا صادقانه گزارش نشده است و به همین ترتیب ، نمی توان به راحتی با قوانین اساسی یا بین المللی یا با موازین اخلاقی حاکم سازگار شد. منتقدان گفتمان اصلی واشنگتن را می توان تقصیر کرد زیرا گمان می کنند هیچ راهی برای کاهش اعتماد به هواپیماهای بدون سرنشین به روشی که نسبت به محدودیت های قانون و اخلاق حساس باشد وجود ندارد بلکه فقط به روشهای سو ab استفاده کننده و ناکارآمد خطرناک می پردازیم. که در آن هواپیماهای بدون سرنشین توسط دولت ایالات متحده استفاده شده و می شود. به عبارت دیگر ، اگر مغالطه اساسی کودکان حامی هواپیماهای بدون سرنشین گفتمان سبک حفظ تمرکز در سطحی انتزاعی باشد که از چالش های وجودی ناشی از الگوهای واقعی و بالقوه استفاده چشم پوشی کند ، مغالطه مکمل کودکان سناریوی تاریکی است تفسیر خود را به سطح مشخصی محدود کنند که از فشارهای قانونی امنیتی که باعث اعتماد به هواپیماهای بدون سرنشین و همتایان آنها در حوزه "عملیات ویژه" می شود ، غافل می شود ، اگر نه زودتر ، می توان به جنگ جهانی دوم پی برد. یک گفتمان مناسب در مورد هواپیماهای بدون سرنشین شامل ترکیبی خواهد بود که توجیهات امنیتی را در حالی که تنش های هنجاری انجام یک جنگ بدون مرز را تشخیص می دهد به جای تعریف تهدید به عنوان یکی از جرایم بدون مرز ، و همچنین نگران پیامدهای اعتبار سنجی اعتماد به روباتیک ، در نظر می گیرد. رویکردهای درگیری در جایی که ارتباط انسان با اقدامات جنگی از بین رفته یا از راه دور ارائه شود.

این انطباق با تهدیدهای بازیگران غیر خاص قلمرو بدون شک همان چیزی است که دیک چنی به آن اشاره داشت وقتی که تا حدودی شوم نظر خود را داد که برای بازیابی مجدد امنیت ایالات متحده در جهان پس از 9 سپتامبر نیاز به اقدامات "طرف تاریک" دارد. انتشار دهندگان اولیه گفتمان "فرزندان تاریکی" در واقع در آغوش این تصویرسازی و سیاست های همراه با آن شرم آور نبودند. در واقع ، چنی بی قانونی منطقی مثبت را در مصاحبه ای در 11 سپتامبر 16 بیان کرد دیدار با مطبوعات: "اگر ما بخواهیم ، باید نوع تاریک را هم کار کنیم. ما باید وقت خود را در سایه دنیای اطلاعات سپری کنیم. . . این جهانی است که این افراد در آن فعالیت می کنند و بنابراین استفاده از هر وسیله ای که در اختیار داریم اساساً برای رسیدن به هدف خود برای ما حیاتی خواهد بود. "[26] معنای این امر در زمان واقعی اتكا به شكنجه ، سایتهای سیاه در كشورهای خارجی و لیستهای كشتار و كنار گذاشتن محدودیتهای قانونی یا آمادگی برای انحراف هنجارهای حقوقی مربوطه برای اعتبار بخشیدن به سیاستها بود.[27] این به معنای اتکا به "سایت های سیاه" در یک سری از کشورهای دوست بود که به CIA اجازه می دهد مراکز بازجویی مخفی خود را بدون محدودیت های نظارتی ملی اداره کند ، و هیچ سوالی وجود ندارد. این امر منجر به "بازآفرینی فوق العاده" ، انتقال مظنونین به دولتهایی شد كه بیش از آنچه به عنوان "بازجویی پیشرفته" تحت حمایت مستقیم آمریكا مورد پذیرش قرار می گرفت ، شكنجه می كردند. انگیزه های آشکار دونالد رامسفلد برای گسترش گسترده برنامه دسترسی ویژه پنتاگون برای فرماندهی عملیات مشترک ویژه (JSOC) تا حدی برای جلوگیری از وابستگی بیشتر به CIA بود زیرا ابتکارات جانبی تاریک به گفته وی "منسوب به مرگ" بود.[28] وقتی مستند تلویزیون PBS خط مقدم به تصویر کشیدن جنگ خود علیه ترور در رابطه با ریاست جمهوری نومحافظه کار جورج دبلیو بوش در سال 2008 ، عنوان "سمت تاریک" را انتخاب کرد ، همانطور که جین مایر در انتقاد جدی از تاکتیک های استفاده شده توسط طراحان چنی / رامسفلد از پاسخ دولت به 9 سپتامبر.[29]  جای تعجب نیست که چنی حتی به ظاهر راحت بود که به عنوان شخصیت شر در فرهنگ عامه از طریق جنگ ستارگان شخصیت دارت ویدر.[30]

همانطور که تاکنون شناخته شده است ، 9 سپتامبر تصمیم قبلی چنی و رامسفلد برای تمرکز قدرت های جنگ در ریاست جمهوری و طرح قدرت جهانی آمریکا بر اساس فرصت و اولویت های استراتژیک پس از جنگ سرد را بدون توجه به محدودیت های سرزمینی تسهیل کرد. حاکمیت یا محدودیت های حقوق بین الملل. هدف آنها ریاست بر انقلابی در امور نظامی بود که جنگ را وارد 11 نفر کندst قرن ، که به معنای به حداقل رساندن سلاح ها و تاکتیک های متعارف بود ، که تلفاتی را ایجاد می کرد و مخالفت سیاسی داخلی با سیاست خارجی تهاجمی را ایجاد می کرد ، و تکیه بر نوآوری های فن آوری و تاکتیکی است که دارای ظرفیت های جراحی برای شکست دادن هر دشمن در هر نقطه از کره زمین است. 9 سپتامبر در ابتدا یک معما بود زیرا استراتژی کلان نئوکان برای دستیابی به پیروزی های سریع و ارزان در برابر دولت های خارجی متخاصم با الگوی جنگ خلیج فارس در سال 11 ابداع شد ، اما با تمایل بیشتر به جاه طلبی سیاسی در تحمیل نوع سیاسی نتایجی که سلطه جهانی ایالات متحده را تقویت می کند. آنچه پیش بینی نشده بود ، و ترس بسیاری از مردم را تهدید کرد ، این بود که بازیگران اصلی خصمانه سیاسی بازیگران غیر دولتی هستند که نیروهایشان در بسیاری از نقاط پراکنده شده اند و فاقد نوع پایگاه ارضی هستند که می تواند در آن هدف قرار گیرد. قصاص (و به همین ترتیب ، منوط به بازدارندگی نیست). انطباق با این نوع تهدیدهای امنیتی همان چیزی است که تاکتیک های سمت تاریک را در مرکز و مرکز قرار می دهد ، زیرا اطلاعات انسانی ضروری است ، عاملان اصلی می توانند در هر نقطه از جمله در ایالات متحده مخفی شوند. از آنجا که حضور آنها غالباً با جمعیت غیرنظامی در هم آمیخته بود ، یا باید خشونت بی رویه صورت می گرفت و یا از طریق قتل های هدفمند به دقت می رسید.

در اینجا بود که عملیات ویژه ، مانند کشتن اسامه بن لادن ، نمادی است و جنگ های بدون سرنشین اغلب به تاکتیک و وسیله انتخابی تبدیل می شوند. و اینجاست که ضد تروریست ، با وجود اینکه در ردای تاریکی قرار گرفته است ، خود به یک نوع تروریست مجازات شده و مجازات می شود. افراط گرای سیاسی که ساختمان های عمومی را منفجر می کند اساساً تفاوتی با عامل دولتی که یک هواپیمای بدون سرنشین را به فضا پرتاب می کند یا به مأموریت کشتار می رود ، متفاوت نیست ، هرچند که این فرد افراطی ادعایی برای هدف قرار دادن دقیق ندارد و از پذیرفتن هیچ مسئولیتی در مورد قتل بی رویه امتناع می ورزد.

در واکنش به میزان تداوم نشان داده شده توسط ریاست جمهوری اوباما علیرغم تکیه بر گفتمان "فرزندان نور" ، منتقدان لیبرال تمایل به تمرکز بر رفتار دولت به دلیل وابستگی به تاکتیکهای سمت تاریک مشخص می شود. نویسندگانی مانند جرمی اسکاهیل و مارک مازتی در مورد میزان پایداری و حتی گسترش ویژگی های اساسی جهان بینی چنی / رامسفلد در دوران ریاست جمهوری اوباما بحث می کنند: جنگی در سایه ها. یک میدان جنگ جهانی ؛ نظارت بر مظنونانی که به گونه ای تعریف شده اند که شامل همه افراد ، در همه جا می شود. تصوری از تهدید قریب الوقوع به عنوان بالقوه هرکسی (از جمله شهروندان آمریکایی) در داخل یا خارج از کشور. اعتماد سریع به حملات هواپیماهای بدون سرنشین طبق مجازات رئیس جمهور. اوباما تصدیق کرد و قتل را هدف قرار داد و اعدام اسامه بن لادن را به عنوان نقطه اوج موفقیت وی در جنگ علیه القاعده و شرکت های وابسته به آن اعدام کرد.

برخی از اصلاحات در انجام جنگ علیه تروریسم وجود دارد: تأکید بر دشمنان غیر دولتی است و از مداخلات تغییر رژیم علیه بازیگران دولت متخاصم در صورت امکان جلوگیری می شود. شکنجه به عنوان یک تاکتیک عمیق تر به تاریکی رانده می شود ، به این معنی که انکار می شود اما از بین نمی رود. (به عنوان مثال مجادله تغذیه اجباری در گوانتانامو.) به عبارت دیگر ، کودکان تاریکی هنوز درگیری "واقعی" را کنترل می کنند ، که با واکنش های شدید اوباما به افشاگرانی چون چلسی منینگ و ادوارد اسنودن به طرز چشمگیری تأیید می شود. گفتمان لیبرال فرزندان نور ، جامعه آمریکا را آرام می کند ، اما با تاکتیک های مداوم رویکرد اوباما برای ادامه جنگ در پاسخ به 9 سپتامبر (یعنی تا به امروز ، از چالش های اساسی که در قانون بین المللی و نظم جهانی قرار دارد) فرار می کند. اشتراک تلویحی دیدگاه چنی مبنی بر اینکه برخورد با "تروریسم" به عنوان یک جرم به جای "جنگ" یک اشتباه فاحش خواهد بود)).

هواپیماهای بدون سرنشین و آینده سفارش جهانی

بحث اصلی در مورد جنگ هواپیماهای بدون سرنشین بر روی موضوعات سبک و پنهان کاری متمرکز است و موارد اساسی را کم اهمیت جلوه می دهد. هم فرزندان سبک (نمایندگی ریاست جمهوری اوباما و حامیان لیبرال) و هم فرزندان تاریکی (کانی چنی / رامسفلد) مدافعان استفاده غیر نظامی از هواپیماهای بدون سرنشین هستند ، و از این نظر از مشکلات این نوع سلاح ها و تاکتیک ها از دیدگاه قوانین بین المللی و جهان چشم پوشی می کنند. سفارش. برای تأکید بر این بحث ، منابع مقدماتی سلاح های هسته ای مهم هستند. برای هواپیماهای بدون سرنشین ، ایده محدودیت های درجه یک هواپیماهای بدون سرنشین بر اساس ممنوعیت و خلع سلاح بدون قید و شرط برای اطمینان از عدم تصرف ، خارج از بحث است. با توجه به ظهور بازیگران سیاسی غیر دولتی با برنامه های فراملی ، سودمندی نظامی هواپیماهای بدون سرنشین و. پتانسیل فروش اسلحه آنها آنقدر زیاد است که هر پروژه ای که ممنوعیت آن را در این مرحله بخواهد غیرقابل قبول باشد.

همین وضعیت مربوط به محدودیت های درجه دوم مرتبط با کنترل انتشار آنها قابل مقایسه با رویکرد منع گسترش سلاح های هسته ای است. در حال حاضر هواپیماهای بدون سرنشین بسیار گسترده هستند ، این فناوری بسیار آشنا است ، بازار بسیار پر جنب و جوش است ، و کاربردهای عملی برای طیف وسیعی از ایالات بیش از حد بزرگ است که تصور می کند هر یک از کشورهای مهم حاکم یا غیر دولتی با یک برنامه سیاسی افراطی از مزایای مرتبط با آن چشم پوشی می کنند با در اختیار داشتن هواپیماهای بدون سرنشین ، اگرچه استقرار هواپیماهای بدون سرنشین تهاجمی بسته به درک تهدیدهای امنیتی توسط دولت های مختلف ممکن است برای مدت کوتاهی تأخیر داشته باشد. بنابراین ، بهترین مواردی که در این زمان می توان امیدوار بود ، قطعاً موافقت نامه های مورد استفاده در مورد توافق است ، آنچه را می توان محدودیت های درجه سوم نامید ، مشابه روشی که قانون جنگ به طور سنتی بر اجرای خصومت ها به طریقی تأثیر می گذارد. این امر در برابر تغییر ادراک "ضرورت نظامی" آسیب پذیر است زیرا سلاح ها و نوآوری های تاکتیکی تغییراتی در شیوه های جنگ ایجاد می کنند.

در بحث در مورد استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین ، از مسائل نظم جهانی نیز طفره رفته اند ، و هرگز در سخنرانی اوباما در 23 مه ذکر نشده استrd، و فقط به طور غیرمستقیم در دیدگاه چنی / رامسفلد از منطقه جنگ پس از 9 سپتامبر تصدیق شد. به طور خلاصه ، برخورد با حملات 11 سپتامبر به عنوان "اقدامات جنگی" به جای "جنایات" از اهمیت بیشتری برخوردار است تا خود حملات. این تقریباً بی فکر به دیدن جهان به عنوان یک میدان جنگ جهانی منجر می شود ، و به جنگی منجر می شود که نقطه پایان واقعی آن مانند آنچه در جنگ های گذشته رخ داده است ، نداشته باشد. در حقیقت ، این منطق جنگ دائمی و پذیرش مربوط به این ایده است که همه ، از جمله شهروندان و ساکنان ، دشمنان بالقوه ای هستند. این منطق جنگهای ابدی با تعهد مصون بیدن مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان پس از 9 سال درگیری نظامی پرهزینه و بی ثمر تا سالگرد 11 سپتامبر ، مورد بحث و جدال قرار گرفت. راست سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی در برابر چنین اقدامی مشاوره کردند و بایدن مجال خود را برای معکوس کردن مسیرهای غیر از چکمه های زمینی گذاشته است.

از آنجا که شناسایی تهدیدات امنیتی با جمع آوری اطلاعات ، که مخفیانه انجام می شود ، دامن می زند ، مقدماتی که برای محافظت از ملت و جمعیت آن قائل است ، به رهبران سیاسی و بوروکراسی های غیرمسئول مجوز کشتن می دهد تا مجازات اعدام فوق قضایی را بدون مداخله لازم اعمال کنند. مراحل کیفرخواست ، پیگرد قانونی و دادرسی را طی کنید. هرچه زمان می گذرد ، این روابط اقتدارگرایانه قدرت دولتی با عادی شدن ، احتمال "صلح" و "دموکراسی" را تضعیف می کند و ضرورتاً "دولت عمیق" را به عنوان رویه عملیاتی استاندارد برای حاکمیت معاصر نهادینه می کند. اگر به تلفیق سرمایه و امور مالی در الگوهای نفوذ پلوتوکراتیک مرتبط باشد ، ظهور انواع جدید فاشیسم ، هر شکل سیستم امنیتی جهانی ، تقریباً اجتناب ناپذیر می شود.[31] به عبارت دیگر ، هواپیماهای بدون سرنشین روندهای دیگری را در نظم جهانی تقویت می کنند که مخرب حقوق بشر ، عدالت جهانی و محافظت از منافع انسانی با دامنه جهانی است. این روندها شامل سرمایه گذاری های کلان در سیستم های نظارت جهانی پنهانی است که زندگی خصوصی شهروندان را در خانه ، طیف وسیعی از افراد در خارج از کشور و حتی مانورهای دیپلماتیک دولت های خارجی را بیش از جاسوسی سنتی بررسی می کند. منافع بخش خصوصی در افزایش خرید سلاح و فروش در خارج از کشور پیوندهای دولت / جامعه را ایجاد می کند که بودجه های دفاعی بالا را توجیه می کند ، تهدیدهای امنیتی مبالغه آمیز است و نظامی گری جهانی را پایدار می کند و همه پیشرفت ها را به سمت سازگاری و صلح پایدار دلسرد می کند.

جنگ هواپیماهای بدون سرنشین و قانون بین المللی: کاهش بازده ها

برخی از اثرات خاص جنگ پهپادی وجود دارد که به تلاش های قوانین بین المللی برای محدود کردن استفاده از زور و تنظیم روند جنگ فشار وارد می کند. اینها توسط برخی از منتقدان "فرزندان نور" در مورد سیاست های رسمی در مورد دامنه استفاده مجاز از هواپیماهای بدون سرنشین مورد بحث قرار گرفته است. در واقع ، هواپیماهای بدون سرنشین به خودی خود مورد چالش قرار نمی گیرند ، بلکه فقط نوع مجوز و قوانین تعامل آنها مربوط به استفاده است.

توسل به جنگ

تلاش اصلی حقوق بین الملل مدرن این بوده است که از حل و فصل جنگ برای حل تعارضات بین المللی که بین دولت های مستقل بوجود می آید جلوگیری کند. از بسیاری جهات ، این تعهد در روابط بین ایالت های بزرگ با توجه به موفقیت انجام شده است بین المللی جنگهای متمایز از داخلی جنگها تخریب جنگ ، اهمیت رو به کاهش گسترش سرزمین و ظهور اقتصاد جهانی تضمین می کند که این ایده جنگ به عنوان آخرین چاره ، دستاورد مهم آخرین مرحله از نظم جهانی دولتمرد است. اکنون چنین دستاوردی به دلیل افزایش خشونت های فراملی غیر دولتی و واکنش به وسیله هواپیماهای بدون سرنشین و نیروهای ویژه ای که بدون توجه به مرزها فعالیت می کنند ، در معرض خطر است. معنی این امر این است که جنگ بین المللی هرچه بیشتر ناکارآمد می شود و ذهنیت جنگ به سمت جنگ های جدیدی می رود که یک کشور جهانی علیه بازیگران سیاسی غیر دولتی به راه می اندازد. و این جنگ ها که عمدتاً پشت یک حجاب پنهان و پنهان کاری انجام می شود و با کمترین خطر تلفات در جانب با تکیه بر حملات هواپیماهای بدون سرنشین ، توسل به جنگ را در جبهه داخلی بسیار مشکل ساز می کند: مردم مجبور نیستند متقاعد شوند ، تأیید کنگره را می توان در جلسات مخفی بدست آورد و احتمالاً تلفات نظامی ایالات متحده یا انشعاب گسترده منابع وجود ندارد. این جنگهای یک طرفه با یک ویژگی نامتقارن ارزان و آسان می شود ، اگرچه برای جمعیت غیرنظامی مورد خشونت وحشیانه بازیگران سیاسی افراطی نیست. این ارزیابی به دلیل گسترش سریع تسلیحات هواپیماهای بدون سرنشین ، از جمله برای بازیگران جنگنده غیر دولتی و توسعه سریع فن آوری هواپیماهای بدون سرنشین ، به سرعت در حال فرسایش است.

در موارد اخیر ، آذربایجان از پهپادهای تهاجمی به طور موثری علیه تانک های ارمنی در آغاز جنگ 2020 در محاصره قره باغ کوهستانی استفاده کرده است. حوثی ها با حملات ویرانگر هواپیماهای بدون سرنشین در 14 سپتامبر 2019 به میدان نفتی Khurais و تأسیسات گسترده پردازش نفت Aqaiq به مداخله عربستان در یمن پاسخ داده اند. به نظر می رسد که همه بازیگران اصلی خاورمیانه در حال حاضر هواپیماهای بدون سرنشین را به عنوان قطعات جدایی ناپذیر از زرادخانه های تسلیحاتی خود در اختیار دارند. بدون شک ، یک مسابقه تسلیحاتی که شامل انواع مختلف هواپیماهای بدون سرنشین است ، هم اکنون در جریان است و اگر هنوز نبود ، احتمالاً تب خواهد کرد.

ترور دولتی

همیشه برخی از تمایلات تاکتیکهای جنگ شامل تکیه صریح بر ترور دولتی ، یعنی نیروی نظامی معطوف به مردم غیرنظامی بوده است. بمباران بی رویه شهرهای آلمان و ژاپن در آخرین مراحل جنگ جهانی دوم یکی از شدیدترین موارد بود ، اما محاصره آلمان در شهرهای شوروی ، شلیک موشک به شهرهای انگلیس و افزایش جنگ های زیردریایی علیه کشتی های حامل مواد غذایی و بشردوستانه تدارکات به مردم غیرنظامی نمونه های برجسته دیگری بود. با این وجود نوع "جنگهای کثیف" انجام شده پس از 9 سپتامبر ، ترور دولتی را به عنوان جوهره اصلی جناح تاریک تلاش برای از بین بردن شبکه القاعده و در واقع تخریب شبکه های به اصطلاح ترور جهانی یا منطقه ای پذیرفت. رسیدن. همانطور که عملیات آمریکا در یمن و سومالی نشان می دهد ، مفهوم "دسترسی جهانی" توسط حرکات مسلح یا گروههایی با هویت جهادی جایگزین شده است حتی اگر دامنه اهداف آنها محدود به مرزهای ملی باشد ، تهدیدی برای آن قریب الوقوع یا غیرمجاز نیست. امنیت ملی آمریکا اگر در اصطلاح سنتی سرزمینی تصور شود.

این تنش بین رفتار با "تروریست ها" ضد دولت به عنوان بدترین نوع جرم و جنایت که حمایت های قانونی را به حالت تعلیق در می آورد در حالی که ادعا می کند که به انواع خشونت های مشابه دست زده است ، سلب اختیارات هنجاری حقوق بین الملل است. تا زمان پذیرش چنی / رامسفلد از جنگ مخفی با ترور ، ایالات متحده از تروریسم برای مقابله با مقاومت مسلحانه که از سایه سیاست اسرائیل به یک نتیجه گیری قانونی از سال 2000 (بعد از سالها رد کردن قانون) تبدیل شده بود ، پیروی نکرد. ) علاوه بر اتخاذ تاکتیکی رویکرد تروریستی برای تضعیف دشمن ، رعب و وحشت در کل جامعه نیز وجود دارد که صحنه حملات هواپیماهای بدون سرنشین است. یعنی نه تنها فرد یا گروه هدف ، بلکه تجربه چنین حملات هواپیماهای بدون سرنشین است که باعث ایجاد اضطراب حاد و ایجاد اختلال شدید در جوامعی می شود که مورد حمله قرار گرفته اند.[32]

 هدفمند کشتن

هم حقوق بین الملل حقوق بشر و هم قانون بین الملل جنگ اعدام های غیرقضایی را ممنوع کرده است.[33] اصرار بر این است که اگر تهدید قابل توجه و قریب الوقوع تلقی شود ، این هدف گذاری قانونی تشخیص داده شده است ، همانطور که توسط روشهای مخفی تعیین شده است ، و منوط به انجام مراحل تحقیق و پاسخگویی بالقوه نیست. اتکا به چنین فرآیندی برای قانونی کردن اقدامات مرتبط با جنگ هواپیماهای بدون سرنشین و عملیات ویژه دو نوع آسیب به حقوق بین الملل وارد می کند: (1) این امر قتل هدفمند را فراتر از حد مجاز قانون قرار می دهد و به صلاحدید غیرقابل بررسی دولت بستگی دارد مقامات ، از جمله ارزیابی ذهنی تهدیدها (چنین منطقی اساساً "اعتماد به ما" است) ؛ و (2) ممنوعیت هدف قرار دادن غیرنظامیانی را که در عملیات جنگی شرکت نمی کنند ، به طور اساسی از بین می برد ، و در عین حال استدلال های دادرسی مبنی بر اینکه افرادی که به جرایم متهم شده اند حق داشتن پیش فرض برائت و حق دفاع را دارند ، از بین می برد.

در نتیجه ، هم تمایز قانون عرف بین الملل بین اهداف نظامی و غیر نظامی تضعیف می شود و هم تلاش حقوق بشر برای محافظت از بی گناهی غیرنظامی کاملاً نادیده گرفته می شود. همچنین ، ادعای اساسی مبنی بر اینکه قتل هدفمند خارج قضایی با کمترین میزان و در مقابل تهدید قریب الوقوع انجام می شود ، زیرا به دلیل محرمانه بودن استفاده از این هواپیماهای بدون سرنشین ، و ارزیابی های مستقل ارزیابی واقعی از الگوی واقعی هواپیماهای بدون سرنشین ، قابل بررسی نیست. استفاده از سوی روزنامه نگاران و دیگران ادعاهای رفتار مسئولانه دولت را پشتیبانی نمی کند. به این معنی که ، حتی اگر این استدلال که قانون جنگ و حقوق بشر باید در رابطه با تهدیدهای امنیتی قریب الوقوع جدید خم شود ، پذیرفته شود ، هیچ نشانه ای از این که در عمل چنین محدودیت هایی رعایت شده یا می شود ، وجود ندارد. معیار قریب الوقوع بودن ، حتی اگر با حسن نیت تفسیر شود ، به طور مشهوری ذهنی است.

گسترش دفاع از خود

اساسی ترین استدلال در مورد جنگ هواپیماهای بدون سرنشین این است که با توجه به ماهیت تهدیدهای افراط گرایان سیاسی که برنامه های فراملی را دنبال می کنند و در هر کجا و هر مکان واقع شده اند ، باید از تاکتیک های پیشگیرانه به عنوان م componentsلفه های ذاتی دفاع از خود دفاع کرد. تاکتیکهای واکنشی مبتنی بر تلافی جویی در صورت عدم موفقیت در بازدارندگی

ناکارآمد است و از آنجا که توانایی های مخرب بازیگران غیر دولتی تهدیدهای عمده ای برای صلح و امنیت حتی در قوی ترین کشورها محسوب می شود ، اعتصابات پیشگیرانه ضروری و معقول است. چنین ذهنی حاکی از درک تهدید است ، و همانطور که در رابطه با جنگ هواپیماهای بدون سرنشین اعمال می شود ، کل تلاش برای محدود کردن استفاده از زور بین المللی به ادعاهای دفاعی تعیین شده عینی را که می تواند به دلیل معقول بودن و در رابطه با معیارهای عینی مانند آنچه در ماده 51 ارائه شده است ، بررسی کند. منشور سازمان ملل هدف اصلی منشور محدود کردن دامنه دفاع از خود در قوانین بین المللی تا حد ممکن بود. کنارگذاشتن این تلاش بازگشت نا پذیرفته به رویکرد اساساً اختیاری پیش از منشور برای توسل به جنگ توسط کشورهای حاکم را نشان می دهد.[34]

منطق متقابل

یک ویژگی اساسی قانون جنگ ایده سابقه و پذیرش اصل متقابل است که آنچه توسط یک دولت غالب به عنوان قانونی ادعا می شود نمی تواند برای یک کشور ضعیف تر انکار شود.[35] ایالات متحده با توسل به آزمایش اتمسفر سلاح های هسته ای ، چنین سابقه ای بحث برانگیز و مضر را ایجاد کرد ، و هنگامی که سایر کشورها ، از جمله فرانسه ، اتحاد جماهیر شوروی و چین بعداً سلاح های خود را آزمایش کردند ، شکایت نکرد و در نتیجه منطق متقابل را احترام گذاشت. این کار را انجام داد اگرچه در آن زمان کشورهای دیگر در حال انجام آزمایشات جوی بودند ، ایالات متحده آزمایشات خود را به سایتهای زیرزمینی با اثرات زیست محیطی آسیب رساننده محدود می کرد.

با وجود الگوهای استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین ، اگر آنچه ایالات متحده ادعا می کند برای تعهدات خود با هواپیماهای بدون سرنشین توسط کشورهای دیگر یا جنبش های سیاسی انجام شود ، جهان آشفته خواهد بود. این فقط یک ادعای ژئوپلیتیک توسط ایالات متحده در رابطه با استفاده از زور است که می تواند در آینده به عنوان پایه ای پایدار از نظم جهانی پیش بینی شود ، و به همین ترتیب ، حاکی از انکار مفاهیم وستفالیایی از برابری حقوقی کشورها است ، همچنین حق دولتها برای خنثی ماندن در رابطه با منازعاتی که آنها عضو آن نیستند. بحث هواپیماهای بدون سرنشین تاکنون به طور ضمنی در یک فرهنگ حقوقی قرار گرفته است که استثنایی بودن آمریکا را امری بدیهی می داند. با گسترش سلاح های بدون سرنشین این نوع گزینه ترجیحی سلب می شود. تصورات نظم وستفالی بر اساس کشورهای مستقل مستلزم خلع سلاح کامل هواپیماهای بدون سرنشین یا جرم انگاری استفاده از آنها در خارج از مناطق جنگی است.

میدان نبرد جهانی

از جنبه های قابل توجهی ، جنگ سرد جهان را به یک میدان جنگ جهانی تبدیل کرد ، با CIA مدیریت مخفیانه در کشورهای خارجی به عنوان بخشی از مبارزه علیه گسترش نفوذ کمونیست ("جنگجویان بدون مرز" یا لباس فرم). پس از 9 سپتامبر ، این جهانی شدن درگیری ها به شکل آشکارتری تجدید شد و به ویژه تهدیدهای امنیتی ناشی از شبکه القاعده بود که اعلام شد در 11 کشور مستقر است. از آنجا که تهدیدات ناشی از پایگاه های غیر سرزمینی عملیاتی بود ، اطلاعات محرمانه ، نظارت پیچیده و شناسایی افراد خطرناکی که در میان جامعه غیرنظامی در "سلول های خوابیده" زندگی می کنند ، مورد توجه اصلی قرار گرفت. گفته می شود که دولت های خارجی ، به ویژه پاکستان و یمن ، مجبور شده اند رضایت محرمانه خود را برای حملات هواپیماهای بدون سرنشین در قلمرو خودشان ، که مورد انکار و اعتراض خشمگین دولت های مورد بحث قرار گرفته است ، اعلام کنند. چنین الگوهای "رضایت" استقلال بسیاری از کشورهای مستقل را از بین می برد و باعث بی اعتمادی شدید در روابط بین دولت و مردم می شود. همچنین س questionsالاتی در مورد آنچه می توان "مشروعیت نمایندگی" نامید ایجاد می کند. جای سوال است که آیا این شکل خفه رضایت انکارکننده توجیه کافی برای چنین فرسایشی از استقلال سیاسی دولت های مستقل را فراهم می کند؟

ادعای آمریکایی ها این بوده است که اگر دولت خارجی تمایل نداشته باشد یا قادر به اقدام به تنهایی برای رفع تهدید نیست ، گزینه قانونی برای استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در برابر اهدافی است که تهدید می کنند ، با این پیش فرض قانونی این که یک دولت دارای تعهد عدم اجازه استفاده از قلمرو آن به عنوان سکوی پرتاب خشونت فراملی. آنچه روشن می شود این است که هم جهانی سازی منازعات و هم تهدیدها و پاسخ ها با ساختار دولت محور قانون و حاکمیت جهانی موثر سازگار نیست. اگر یک نظم حقوقی تحت این شرایط ادامه یابد ، باید آن را جهانی نیز کرد ، اما اراده سیاسی کافی برای ایجاد و توانمند سازی رویه ها و نهادهای واقعاً جهانی با چنین اختیارات م isثر وجود ندارد.

در نتیجه ، به نظر می رسد که تنها گزینه ها یک رژیم ژئوپلیتیکی منفرد از نوعی است که در حال حاضر حاکم است ، یا یک رژیم صریح جهانی امپراتوری است که منطقاً متقابل و ایده حقوقی برابری دولت های مستقل را به شکل صریح طرد می کند. تا به امروز ، هیچ یک از این گزینه ها برای نظم جهانی وستفالی ایجاد نشده است و یا در صورت اعلام پذیرفته نمی شود. بسیاری از ایالات می توانند ، با دلیل ، ادعا كنند كه از قلمرو كشورهای شخص ثالث به عنوان پناهگاهی امن برای دشمنان استفاده می شود. کوبا می تواند چنین استدلالی را در رابطه با ایالات متحده مطرح کند ، و این نابرابری بیشتر از ممنوعیت قانون در ایالات است که باعث می شود عملیات های تبعیدی کوبایی مبارز در فلوریدا از حمله آزاد باشد.

جنگ یک طرفه

جنگ هواپیماهای بدون سرنشین تاکتیک های مختلف جنگی را به همراه دارد که برای طرف قدرتمندتر و پیشرفته تر در درگیری های مسلحانه بدون خطر انسانی است و به دلیل تاکتیک ها و تسلیحاتی که اسرائیل و ایالات متحده از آن استفاده کرده اند ، برجستگی اخیر یافته اند. الگویی از جنگ یک طرفه به نتیجه رسیده است که بار جنگ را تا حد ممکن به دشمن منتقل می کند. تا حدی ، چنین تغییراتی ماهیت جنگی را نشان می دهد که می خواهد طرف شخصی خود را تا حد ممکن در برابر مرگ و ویرانی محافظت کند ، در حالی که به طرف مقابل خسارت زیادی وارد می کند. آنچه در موارد اخیر مداخله نظامی و مبارزه با تروریسم ، دو تئاتر اصلی نبرد ، متمایز است ، یک طرفه بودن آمار تلفات است. یک سری عملیات نظامی نمایانگر این الگو است: جنگ خلیج فارس (1991) ؛ ناتو جنگ کوزوو (1999) ؛ حمله به عراق (2003) ؛ ناتو لیبی جنگ (2011) ؛ و عملیات نظامی اسرائیل علیه لبنان و غزه (2006 ؛ 2008-09-2012 ؛ 2014 ؛ XNUMX). افزایش استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین تهاجمی در افغانستان نمونه ای اوج از جنگ یک طرفه است ، حذف خدمه عملیاتی هواپیماهای بدون سرنشین از صحنه جنگ ، اجرای حملات توسط فرماندهی صادر شده از ستاد عملیاتی از راه دور (به عنوان مثال در نوادا). انکار شکنجه به عنوان یک تاکتیک قابل قبول برای جنگ یا اجرای قانون تا حدودی نشان دهنده یک طرفه بودن روابط بین شکنجه گر و قربانی است که از نظر اخلاقی و قانونی قابل اعتراض است ، جدا از استدلال های لیبرالی که ادعا می کنند شکنجه بی اثر و غیرقانونی است.[36] مجموعه مشابهی از واکنشها به جنگ هواپیماهای بدون سرنشین وجود دارد ، از جمله بحث لیبرال که خشم و کینه مردم در معرض حمله هواپیماهای بدون سرنشین گسترش نوع افراط گرایی سیاسی را که پهپادها علیه آنها مستقر شده اند و همچنین بیگانگی دولتهای خارجی را تشویق می کند.

البته با گسترش سلاح های بدون سرنشین ، مزایای عدم تقارن به سرعت در حال تبخیر شدن است.

Futureistic Drone Warfare

در حالی که سیاستمداران مشغول پاسخگویی به تهدیدهای فوری هستند ، سازندگان اسلحه و برنامه ریزان پیشروی پنتاگون در حال کشف مرزهای فناوری جنگ هواپیماهای بدون سرنشین هستند. این مرزها مترادف با داستان های علمی داستان جنگ رباتیک با سلاح های فوق العاده پیشرفته و ماشین های کشتار عظیم است. احتمال ناوگان هواپیماهای بدون سرنشین وجود دارد که می توانند با کمترین قدرت انسانی عملیات جنگی را انجام دهند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند تا حملات کشنده به دشمن را که ممکن است مجهز به پهپادهای دفاعی باشد نیز هماهنگ کنند. تکیه بر هواپیماهای بدون سرنشین در الگوهای جنگی فعلی ، تأثیر اجتناب ناپذیری در توجه به آنچه می توان برای بهبود عملکرد و توسعه مأموریت های نظامی جدید انجام داد ، است. اینکه آیا حرکت فناوری آزاد شده قابل کنترل یا محدود شدن است ، به نظر تردیدآمیز است و دوباره مقایسه با فناوری نظامی هسته ای آموزنده است. با این حال مهم است که به خاطر داشته باشید که هواپیماهای بدون سرنشین به طور گسترده ای سلاح های قابل استفاده محسوب می شوند ، از جمله به دلایل قانونی و اخلاقی ، در حالی که تاکنون سلاح های هسته ای غیر قابل استفاده تلقی می شوند ، مگر اینکه در شرایط نهایی بقا قابل تصور باشد. تحول ناخوشایند اخیر ، بحث در مورد نقض تابوی غیررسمی استفاده از سلاح های هسته ای با طراحی و توسعه کلاهک های هسته ای در نظر گرفته شده برای استفاده در برابر تأسیسات هسته ای زیر زمینی یا تشکیلات دریایی است.

یک یادداشت نتیجه گیری

از این ارزیابی کلی درباره تأثیر جنگ پهپادها ، همانطور که ایالات متحده آمریکا بر قوانین بین المللی و نظم جهانی اعمال می کند ، چهار خط نتیجه به دست می آید. اولاً ، حذف هواپیماهای بدون سرنشین از جنگ قابل قبول نیست به شرطی که امنیت کشورها بر اساس یک سیستم خودیاری نظامی باشد. به عنوان یک سیستم تسلیحاتی ، با توجه به تهدیدات کنونی بازیگران غیر دولتی و خاطرات 9 سپتامبر ، هواپیماهای بدون سرنشین به عنوان سلاح های اساسی در نظر گرفته می شوند. در هر صورت ، شتاب فناوری و انگیزه های تجاری برای جلوگیری از تولید و گسترش هواپیماهای بدون سرنشین بسیار زیاد است.[37] در نتیجه ، چنین محدودیت های قانون بین المللی درجه یک به عنوان منع بی قید و شرط هواپیماهای بدون سرنشین که در رابطه با سلاح های بیولوژیکی و شیمیایی تصویب شده و در رابطه با سلاح های هسته ای پیشنهاد شده است ، قابل قبول نیست.

ثانیاً ، بحث در مورد قانونی بودن جنگ هواپیماهای بدون سرنشین در چارچوب آمریکایی انجام شده است که در آن حداقل توجه به خطرات ایجاد سابقه و خطرات تحولات آینده تکنولوژیک جلب می شود. این بحث بیشتر بوجود آمده است و عمدتاً بین کسانی که قانون بین المللی را کنار می گذارند و کسانی که این قانون را برای تغییر اولویت های امنیت ملی سیاست خارجی آمریکا در نظر می گیرند ، پیش پا افتاده است. به عبارت دیگر ، باقیمانده های قانونی یا کنار گذاشته می شوند یا به گونه ای تفسیر می شوند که اجازه می دهد هواپیماهای بدون سرنشین به عنوان سلاح های "قانونی" استفاده شود.

ثالثاً ، به نظر می رسد بحث در مورد هواپیماهای بدون سرنشین از ابعاد نظم جهانی ایجاد یک میدان جنگ جهانی و جلب رضایت دولت های خارجی غافل است. پیشگامانی که تعیین می شود احتمالاً در آینده برای دستیابی به اهداف متضاد با حفظ نظم حقوقی بین الملل ، توسط بسیاری از بازیگران مورد اعتماد قرار می گیرند. فناوری هواپیماهای بدون سرنشین در حال حاضر به بیش از 100 کشور جهان و تعداد بیشماری از بازیگران غیر دولتی گسترش یافته است.

چهارم ، در آغوش گرفتن ترور دولتی برای مبارزه با بازیگران غیر دولتی ، جنگ را به گونه ای از وحشت تبدیل می کند و تمایل دارد که ایجاد تمام محدوده های اعمال خودسرانه ، اگرچه پوچ نباشد.

در همین زمینه است که استدلال ضد شهودی به طور جدی مطرح می شود و نتیجه می دهد که جنگ هواپیماهای بدون سرنشین بیش از جنگ هسته ای مخرب حقوق بین الملل و نظم جهانی است. چنین بحثی به این معنی نیست که اعتماد به سلاح های هسته ای به نوعی برای آینده انسان بهتر از پذیرش منطق استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین باشد. فقط باید گفت که تاکنون ، به هر ترتیب ، قوانین بین المللی و نظم جهانی توانسته اند رژیم های منسجمی را برای محدودیت های مربوط به سلاح های هسته ای که صلح را حفظ کرده اند کشف کنند ، اما برای هواپیماهای بدون سرنشین قادر به انجام این کار نیستند ، و تا زمانی که منطق نظامی جنگهای کثیف اجازه کنترل شکل گیری سیاست امنیت ملی در ایالات متحده و جاهای دیگر را داشته باشد بعید به نظر می رسد. خیلی دیر است ، و احتمالاً همیشه بی فایده بود ، تا در مورد رژیم منع گسترش سلاح های هسته ای برای فناوری پهپادها فکر کنیم.

 

[*] نسخه به روز شده فصل منتشر شده در مارجوری کوه ، ویراستار ، هواپیماهای بدون سرنشین و کشتن هدفمند (Northampton، MA، 2015).

[1] اما مطالعه قطعی را ببینید که به طور قانع کننده ای نشان می دهد اجتناب از جنگ هسته ای بیش از محدودیت منطقی ، بیشتر یک شانس بود. مارتین ج. شروین ، قمار با آرماگدون: رولت هسته ای از هیروشیما تا موشک کوبا

بحران ، 1945-1962 (ناپف ، 2020)

[2] در مورد عملکرد نظم جهانی دولت محور ، دیدن هدلی بول ، انجمن آنارشیک: مطالعه نظم در سیاست جهانی (دانشگاه کلمبیا ، مطبوعات ، 2)nd ویرایش ، 1995) ؛ Robert O. Keohane ، پس از هژمونی: همکاری و اختلاف در اقتصاد سیاسی جهان (دانشگاه چاپ پرینستون ، چاپ 1984) ؛ محور عمودی نظم جهانی منعکس کننده نابرابری دولتها و نقش ویژه ای است که توسط کشورهای غالب بازی می کند. محور افقی تجسم منطقی حقوقی برابری در بین کشورها است که اساس قانون بین المللی قانون است. محدودیت های دستور اول منع سلاح های هسته ای و یک روند خلع سلاح مرحله ای و تأیید شده است که سلاح های هسته ای را از بین می برد. برای انتقاد از شکست دیپلماسی در دستیابی به محدودیت های درجه اول ، دیدن ریچارد فالک و دیوید کریگر ، مسیر صفر: گفتگوها درباره خطرات هسته ای (پارادایم ، 2012) ؛ ریچارد فالک و رابرت جی لیفتون ، سلاح های غیرقابل دفاع: پرونده روانی و سیاسی علیه هسته ای (کتابهای اساسی ، 1982). جاناتان شل ، سرنوشت زمین (ناپف ، 1982) ؛ EP Thompson ، فراتر از جنگ سرد: یک مسابقه تسلیحاتی جدید و نابودی هسته ای (Pantheon، 1982). همچنین به Stefan Andersson ، ed. مراجعه کنید ، درباره سلاح های هسته ای: خلع سلاح ، خلع سلاح و خلع سلاح: منتخب نوشته ریچارد فالک (انتشارات دانشگاه کمبریج ، 2019).  

[3] برای منطق استاندارد دكترین بازدارندگی كه در طول جنگ سرد نقش داشت ، حتی به گفته جان میرزایمر ، از جنگ جهانی سوم جلوگیری می كند. برای جهان بینی که چنین واقع گرایی افراطی سیاسی را تأیید می کند ، دیدن Mearsheimer ، تراژدی سیاست قدرت بزرگ (نورتون ، 2001) ؛ همچنین ببینید Mearsheimer ، بازگشت به آینده، امنیت بین المللی 15 (شماره 1): 5-56 (1990). درست است که برای برخی کشورهای کوچک و متوسط ​​منزوی ، سلاح های هسته ای می توانند به عنوان یک اکولایزر عمل کنند و بعد عمودی نظم جهانی را جبران کنند. همچنین نقشی توسط سلاح های هسته ای در دیپلماسی تهدید وجود دارد که توسط بسیاری از نویسندگان مورد بررسی قرار گرفته است. دیدن الكساندر جورج و ویلیما سیمونز ، ویراستاران ، محدودیت های دیپلماسی قهرآمیز ، (Westview Press، 2nd ویرایش ، 1994) نویسندگان دیگر عقلانیت را به افراط و وحشتی کشاندند تا راه هایی برای استفاده عملی از برتری آمریکا در تسلیحات هسته ای پیدا کنند. دیدن هنری کیسینجر ، سلاح های هسته ای و سیاست خارجی (Doubleday ، 1958) ؛ هرمان کان ، در مورد جنگ هسته ای (دانشگاه پرینستون ، مطبوعات ، 1960).

[4] رژیم کنترل تسلیحاتی ، علی رغم منطق مدیریتی ، همیشه هرگونه منع گزینه های حمله اول را رد کرده و بنابراین اخلاقیات و سهم عملی چنین محدودیت های مرتبه دوم را مورد تردید قرار می دهد.

[5] رژیم منع گسترش سلاح های هسته ای ، مندرج در پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) (729 UNTS 10485) ، نمونه اصلی یک تنظیم عمودی است ، که فقط به کشورهای مسلط اجازه می دهد سلاح های هسته ای را حفظ کنند و شکل اصلی است که محدودیت های مرتبه دوم دارند. لازم به ذکر است که دیوان بین المللی دادگستری در نظر مهم مشورتی خود در سال 1996 این نظر را در نظر اکثریت خود ارائه داده است که استفاده از سلاح هسته ای ممکن است قانونی باشد ، اما تنها درصورتی که بقای دولت به طور معتبری در معرض خطر باشد. در اقدامی بیهوده ، قضات در این عقیده که کشورهای تسلیحاتی هسته ای یک تعهد قانونی واضح در هنر ششم NPT دارند تا در مذاکرات خلع سلاح با حسن نیت شرکت کنند ، یکپارچه بودند ، که یک عنصر افقی قانونی را پیشنهاد می کند و احتمالاً هیچ تاثیری در رفتار نخواهد داشت. . کشورهای سلاح هسته ای ، بالاتر از همه ایالات متحده ، این بیانیه معتبر در مورد تحقق قوانین بین المللی را اساساً بی ربط به نگرش آنها نسبت به نقش سلاح های هسته ای در سیاست امنیت ملی دانسته اند.

[6] پرزیدنت اوباما در اوایل ریاست جمهوری خود به کسانی که مدتها به دنبال از بین بردن سلاح های هسته ای بودند ، هنگامی که او به نفع جهانی بدون سلاح هسته ای صحبت می کرد ، امیدوار بود ، اما اظهار نظر چشم انداز خود را با صلاحیت های ظریف لغو کرد که به نظر می رسد پیش رفتن آن خیلی دور باشد. دیدن رئیس جمهور باراک اوباما ، سخنان رئیس جمهور باراک اوباما در پراگ (5 آوریل 2009) ؛ دیدگاه رئالیست لیبرال اصرار دارد که خلع سلاح هسته ای هدف مطلوبی است ، اما نباید در مواجهه با حل اختلافات بین المللی رخ دهد. هرگز روشن نمی شود که چه زمانی مناسب است ، که کیفیت یک پیش شرط آرمانشهر را دارد که از استدلال های قانع کننده اخلاقی ، قانونی و سیاسی خلع سلاح هسته ای جلوگیری می کند. برای بیان معمول چنین چشم اندازهای جریان اصلی لیبرال ، دیدن مایکل اوهانلون ، پرونده شکاک برای خلع سلاح هسته ای (بروکینگ ، 2010).

[7] بین دیگران، دیدن رابرت جی لیفتون ، سندرم ابرقدرت: تقابل آخرالزمانی آمریکا با جهان (Nation Books، 2002); برای تأیید اکراه از وضع موجود سلاح های هسته ای ، دیدن جوزف نای ، اخلاق هسته ای (مطبوعات آزاد ، 1986).

[8] در سیاست جهانی دو گرایش شدید به سوی هنجارسازی وجود دارد - سنت تردید کانتی در مورد حقوق بین الملل ، اما تأیید اخلاق بین المللی ، در مقابل سنت ماکیاولی رفتار حسابگرانه و منافع شخصی که اقتدار اخلاقی و قانونی را در رفتار دولت رد می کند سیاست. استاد معاصر رویکرد ماکیاولی هنری کیسینجر بود ، رویکردی که در کیسینجر ، دیپلماسی با افتخار به آن اعتراف کرد (سیمون و شوستر ، 1994).

[9] بازیگران غیر دولتی علی رغم مشارکت فزاینده در تمام جنبه های زندگی بین المللی ، همچنان خارج از حلقه بازیگران سیاسی وستفالی هستند که عضویت در سازمان ملل و اکثر نهادهای بین المللی را محدود به کشورهای حاکم می کنند.

[10] از دیدگاه هایی که حقوق بشردوستانه بین المللی و قانون جنگ به طور کلی مشکوک به رفاه انسان هستند زیرا تمایل دارند جنگ را به یک نهاد اجتماعی قابل قبول تبدیل کنند ، دیدن ریچارد واستراستروم ، ویراستار ، جنگ و اخلاق (وادزورث ، 1970) ؛ همچنین ببینید ریموند آرون ، صلح و جنگ: نظریه روابط بین الملل (ویدنفلد و نیکلسون ، 1966) ؛ ریچارد فالک ، نظم حقوقی در جهانی خشن (دانشگاه چاپ پرینستون ، چاپ 1968).

[11] Chiaroscuro معمولاً به عنوان درمان نور و تاریکی در نقاشی تعریف می شود. به تعبیری که در اینجا استفاده می شود ، به تقابل های نور و تاریکی در درک نقش جهانی آمریکا اشاره دارد.

[12] رهبری سیاسی دولت ها با انتخابات آزاد ، قانون و نظم ، توسعه ای که با نرخ رشد اندازه گیری می شود و مهارت های سیاسی اجرایی ، از جمله ارتباط با مردم ، و تنها در درجه دوم با وفاداری به قانون و اخلاق مشروعیت می یابد. چنین مشاهداتی وقتی در سیاست خارجی اعمال می شود دقیق تر است و اگر وضعیت جنگی حاکم باشد ، بیشتر از این هم هست.

[13] برای نمایشگاه کلاسیک ، دیدن Reinhold Niebuhr ، فرزندان نور و کودکان تاریکی (Scribners ، 1960).

[14]  دیدن کیسینجر و کان ، تبصره 2 ، که ، در میان دیگران ، در زمینه های جنگ سرد ادعا می کردند که سلاح های هسته ای به عنوان جبران برتری متعارف اتحاد جماهیر شوروی در دفاع از اروپا و هزینه های جانی و جسمی منطقه ای مورد نیاز است. جنگ هسته ای بهای قابل قبولی برای پرداخت بود. این موارد افراطی را نشان می دهد که اندیشمندان واقع گرا آماده بودند تا از طرف اهداف استراتژیک به آن متوسل شوند.

[15] رئیس جمهور باراک اوباما ، سخنان رئیس جمهور در دانشگاه دفاع ملی (23 مه 2013) (متن موجود در http://www.whitehouse.gov/the-press-office/2013/05/23/remarks-president-national -دفاع-دانشگاه).

[16] H. بروس فرانکلین ، دوره تصادف: از جنگ خوب تا جنگ ابدی (انتشارات دانشگاه راتگرز ، 2018).

[17] لیزا حجار ، آناتومی سیاست هدفمند کشتار ایالات متحده، MERIP 264 (2012).

[18] اوباما ، بعلاوه نکته 14.

[19] به عنوان مثال ، از نظر اخلال در جامعه قبیله ای ، مانند پاکستان ، از طریق استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین یا "بازگشت" در کشورهایی مانند پاکستان از آنچه به نظر می رسد نقض آشکار حاکمیت ملی است ، در نظر گرفته نمی شود. برای به تصویر کشیدن مهم تأثیر جنگ پهپادها در جوامع قبیله ای ، دیدن اکبر احمد ، خار و هواپیمای بدون سرنشین: چگونه جنگ آمریکا علیه تروریسم به یک جنگ جهانی علیه اسلام قبیله ای تبدیل شد (بروکینگز. Inst. Press2013) ؛ برای ارزیابی کلی هزینه های برگشت سرمایه با اعتماد به هواپیماهای بدون سرنشین ، دیدن Scahill ، جنگهای کثیف: جهان به عنوان یک میدان جنگ (Nation Books، 2013) ؛ در امتداد خطوط مشابه ، دیدن مارک مازتتی ، راه چاقو: CIA ، ارتش مخفی و جنگی در انتهای زمین (پنگوئن ، 2013).

[20] پیش از برنان ، هارولد کوه ، مشاور حقوقی وزیر امور خارجه بود که در سخنرانی در انجمن حقوق بین الملل آمریکا ، 25 مارس 2010 ، دلیل قانونی برای اتکا به هواپیماهای بدون سرنشین ارائه داد.

[21] جان برنان ، سیاست ها و عملکردهای دولت اوباما (16 سپتامبر 2012).

[22] اوباما ، بعلاوه نکته 14.

[23] دیدن جرمی اسکاهیل در مورد عدم کیفرخواست از الاولکی ، یادداشت 17.

[24] اوباما ، بعلاوه نکته 14.

[25] بعلاوه نکته 19.

[26] دیدار با مطبوعات: دیک چنی (تلویزیون NBC در تاریخ 16 سپتامبر 2001 پخش شد) ، موجود در http://www.fromthewilderness.com/timeline/2001/meetthepress091601.html.

[27] برای متن و تفسیر شکنجه در دوران ریاست جمهوری بوش ، دیدن دیوید کول ، ویراستار ، یادداشت های شکنجه: منطقی سازی غیرقابل تصور (مطبوعات جدید ، 2009).

[28] دیدن Scahill ، Note 17 ، loc. 1551

[29] جین مایر ، طرف تاریک (Doubleday ، 2008) ؛ همچنین ببینید لاله خلیلی زمان در سایه ها: حبس در ضد شورش ها (دانشگاه استنفورد ، مطبوعات ، 2013).

[30] در این رابطه ، شایان ذکر است که ریچارد پرل ، برجسته روشنفکر در دنیای لیلیپوتی نئوکانون ها ، "شاهزاده تاریکی" لقب گرفت که در رسانه ها به عنوان بخشی کمدی ، بخشی سرقت و بخشی با توجه به نظر او مورد احترام قرار گرفت. نفوذ.

[31] برای تجزیه و تحلیل در این راستا ، دیدن شلدون وولین ، دموکراسی گنجانیده شده: دموکراسی مدیریت شده و شبح توتالیتاریسم (Princeton Univ. Press، 2008).

[32] برای مستندات دقیق ، دیدن احمد ، یادداشت 17.

[33] پس از جلسات جلسات كنگره كلیسا و پایك در دهه 1970 ، یك سری دستورات اجرایی از سوی روسای جمهور متوالی آمریكا مبنی بر منع هرگونه ترور رهبر سیاسی خارجی صادر شد. برای تصویب رسمی به دستورهای اجرایی 11905 (1976) ، 12036 (1978) و 12333 (1981) مراجعه کنید. با ترورهای هواپیماهای بدون سرنشین به جای جنایت به معنای این دستورات اجرایی ، به عنوان جنبه های جنگ رفتار می شود ، اما اینکه آیا این سیاست ها سازگار هستند یا نه ، به طور قانع کننده ای بررسی نشده است.

[34] به عبارت دقیق تر ، اتکا به رویکرد اختیاری در جنگ بازگشت به وضعیت جنگ در سیاست جهانی قبل از تصویب پیمان Kellogg-Briand (همچنین به عنوان پیمان پاریس شناخته می شود) در سال 1928 ، که در درجه اول به " انصراف از جنگ به عنوان ابزاری برای سیاست ملی. "

[35] دیدن دیوید کول ، مجوز مخفی برای کشتن، بلاگ NYR (19 سپتامبر 2011 ، ساعت 5:30 عصر) ، http://www.nybooks.com/blogs/nyrblog/2011/sep/19/secret-license-kill/.

[36]  برای شرح ، دیدن ریچارد فالک ، شکنجه ، جنگ و محدودیت های قانونی لیبرال, in ایالات متحده و شکنجه: بازجویی ، حبس و سو Ab استفاده 119 (مرجوری کوه ، چاپ نیویورک ، 2011).

[37] برای بحث و اسناد مفید ، دیدن Medea Benjamin، Drone Warfare: Killing by remote control (Verso، rev. ed.، 2013).

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی