استقبال از فاشیست ها در شارلوتزویل

توسط دیوید سوانسون، اوت 10، 2017، بیایید دموکراسی کنیم.

در مورد این واقعیت که من آخرین تجمع بزرگ فاشیسم را در اینجا در شارلوتسویل از دست خواهم داد، احساسات متفاوتی دارم، زیرا در آینده در آموزش های کایاک شرکت خواهم کرد. ناوگان به پنتاگون برای صلح و محیط زیست.

خوشحالم که دلتنگ فاشیسم و ​​نژادپرستی و نفرت و دیوانگی تفنگ می شوم. متاسفم که اینجا هستم تا علیه آن صحبت کنم.

من امیدوار هستم که ممکن است چیزی شبیه به یک حضور منضبط بدون خشونت و بدون نفرت اپوزیسیون وجود داشته باشد، اما به شدت مشکوک هستم که تعداد کمی از مخالفان خشن و نفرت‌انگیز نژادپرستی آن را خراب کنند.

من هیجان زده هستم که تخریب یک بنای تاریخی جنگ نژادپرستانه به جریان اصلی تبدیل شده است. من افسرده ام از این که، حتی اگر تأخیر قانونی در پایین آوردن آن به دلیل جنگی بودن آن است، یک طرف آن را به دلیل نژادپرستی بودن می خواهد، طرف دیگر آن را به دلیل نژادپرستی بودن می خواهد، و همه کاملاً خوشحال هستند که چمدان را جمع کنند. شهری با بناهای تاریخی جنگ

من از احتمال شنیدن اینکه نژادپرستان دوباره شعار می دهند "روسیه دوست ماست!" می ترسم. به این معنی که آنها بدون مدرک معتقدند که روسیه انتخابات ایالات متحده را فاسد کرده است و از این بابت سپاسگزار هستند، اما من امیدوار هستم که آنها به شعارهای عجیب و غریب دیگری رفته اند - اگرچه امید من این است که هر کسی ممکن است شعار "روسیه دوست ماست" را بدهد و منظورشان این است که آنها می خواهند صلح و دوستی بین آمریکایی ها و روس ها ایجاد کنند.

همانطور که در گذشته نوشته ام، به نظر من نادیده گرفتن نژادپرستان و تجمعات آنها اشتباه است، و به نظر من مقابله با آنها با یک مسابقه فریاد خصمانه اشتباه است. صحبت به نفع عشق و عقل و تفاهم درست است. ما دوباره در این هفته شاهد برخی از هر یک از این رویکردها خواهیم بود. همچنین احتمالاً شاهد سوء استفاده دیگری از قدرت توسط نیروی پلیس نظامی خواهیم بود. (به یاد بیاورید زمانی که آمریکایی ها پلیس را به عنوان برجسته ترین نژادپرستان خشن می پنداشتند؟ حدود یک ماه پیش چه زمانی بود؟)

تمایل به نادیده گرفتن نژادپرستان و امید به محو شدن آنها در تاریخ مانند محاکمه های سخت یا دوئل قوی است. با قضاوت بر اساس هنجارهای اجتماعی رایج و اعضای رو به کاهش آنها، KKK به نظر می رسد در راه بیرون. چرا به آنها یا متحدان کت و شلوار و کراوات آنها توجهی می شود که می تواند به ارتقای آنها کمک کند؟

خوب، اگر با انتخابات ریاست جمهوری، جنایات ناشی از نفرت، جنایات پلیس، سیستم زندان، انتخاب جوامع برای عبور خطوط لوله گاز یا بسیاری از عوامل دیگر قضاوت کنیم، نژادپرستی خشن در راه خروج نیست. و تنها راهی که نظر من در مورد "هنجارهای اجتماعی" در پاراگراف قبل معنا پیدا می کند این است که بمباران عمومی پذیرفته شده هفت کشور مسلمان سیاه پوست را به نوعی غیرنژادپرستانه بنویسیم.

یک رویکرد واقعاً غیرخشونت آمیز نسبت به افرادی که معتقدند برای عدالت آنطور که آنها تصور می کنند موضع می گیرند اعتراض نیست بلکه یک دعوت است. چندی پیش، در تگزاس، گروهی برای تظاهرات ضد مسلمانان در یک مسجد برنامه ریزی کردند. یک جمعیت خشن ضد مسلمانان حاضر شدند. مسلمانان مسجد خود را بین دو گروه قرار دادند و از مدافعان احتمالی خود خواستند که آنجا را ترک کنند و سپس از تظاهرکنندگان ضد مسلمان دعوت کردند تا در یک رستوران به آنها بپیوندند تا درباره مسائل صحبت کنند. آنها چنین کردند.

من دوست دارم ببینم میانجی‌های ماهر و دیگران با حسن نیت و خوش قلب از نژادپرستانی که از شارلوتزویل بازدید می‌کنند دعوت می‌کنند تا بدون سلاح بیایند تا در گروه‌های کوچک، بدون دوربین یا تماشاگر، درباره اینکه چه چیزی ما را از هم جدا می‌کند، بحث کنیم. اگر برخی از ما بی‌عدالتی‌هایی را که با آن‌ها مواجه شده‌اند یا بی‌عدالتی‌هایی را که در اقدام مثبت یا مقبولیت «سفیدپوستان» درک می‌کنند، فقط به‌عنوان موضوعی برای توهین و نه به‌عنوان منبعی برای توهین، تشخیص می‌دهند، ممکن است برخی از آن‌ها انسانیت آن‌هایی را که قربانی‌شان کرده‌اند تشخیص دهند. غرور به شیوه ای که همه گروه های نژادی و قومی دیگر مجاز هستند؟

ما در کشوری زندگی می کنیم که بزرگترین جنگ پروژه اجتماعی خود را انجام داده است، کشوری که ثروت خود را فراتر از سطوح قرون وسطی متمرکز کرده است، کشوری که در نتیجه سطوح باورنکردنی از رنج های غیرضروری را تجربه می کند که با آگاهی از غیرضروری و ناعادلانه بودن آن تشدید می شود. با این حال، آنچه ما از حمایت های اجتماعی برای آموزش، آموزش، مراقبت های بهداشتی، مراقبت از کودکان، حمل و نقل و درآمد داریم، به شیوه های غیرجهانی و تفرقه انگیزی توزیع می شود که ما را تشویق می کند تا بین خود مبارزه کنیم. اعضای KKK که ماه گذشته به شارلوتسویل آمدند، و بیشتر نژادپرستانی که این هفته ظاهر خواهند شد، ثروتمند نیستند. آنها با استثمار کارگران یا زندانیان یا آلودگی یا جنگ زندگی نمی کنند. آنها در مقایسه با کسانی که جمهوری‌خواهان یا دموکرات‌ها یا رسانه‌ها را مقصر می‌دانند، فقط یک موضوع مضر را برای سرزنش خود انتخاب کرده‌اند.

وقتی می‌آیند ما را به خاطر برداشتن مجسمه محکوم می‌کنند، ما نباید مانند ژنرال‌های بزرگی که سوار بر اسب‌های هیولایی می‌شوند به آنها نگاه کنیم. ما باید از آنها استقبال کنیم تا خودشان توضیح دهند.

کسانی از ما که داشتن یک مجسمه غول پیکر از رابرت ای لی روی اسبش در پارکی در وسط شارلوتزویل و دیگری از استون وال جکسون را شرم آور می دانند، باید سعی کنند کسانی را که به فکر برداشتن یکی از این مجسمه ها هستند، درک کنیم. یک خشم است

من ادعا نمی کنم که آنها را درک می کنم، و مطمئناً پیشنهاد نمی کنم که همه آنها یکسان فکر کنند. اما اگر به سخنان کسانی که فکر می کنند لی باید بماند یا گوش دهید یا بخوانید، مضامین تکرار شونده خاصی وجود دارد. ارزش شنیدن را دارند آنها انسان هستند منظورشون خوبه آنها دیوانه نیستند.

اول، بیایید بحث هایی را که داریم کنار بگذاریم نه تلاش برای درک

برخی از استدلال های مطرح شده در این تلاش برای درک طرف مقابل، محوری نیستند. به عنوان مثال، این بحث که جابجایی مجسمه هزینه دارد، چیزی نیست که در اینجا به آن علاقه دارم. فکر نمی‌کنم نگرانی‌های مربوط به هزینه بیشتر حمایت از مجسمه را به همراه داشته باشد. اگر همه موافق بودیم که برداشتن مجسمه مهم است، پول را پیدا می‌کردیم. صرف اهدای مجسمه به موزه یا شهری که لی واقعاً در آن زندگی می کرد، احتمالاً مالک جدیدی را ایجاد می کند که مایل به پرداخت هزینه حمل و نقل است. هک، آن را به کارخانه شراب سازی ترامپ اهدا کنید و احتمالا تا پنجشنبه آینده آن را تحویل خواهند گرفت. [1] در واقع، شهر تصمیم به فروش آن گرفته است، احتمالاً برای سود خالص قابل توجهی.

همچنین در اینجا این بحث مماس است که حذف مجسمه تاریخ را پاک می کند. مطمئنا تعداد کمی از این متعصبان تاریخ وقتی که ارتش ایالات متحده مجسمه صدام حسین را پاره کرد، اعتراض کردند. آیا او بخشی از تاریخ عراق نبود؟ آیا سیا قصد خوبی نداشت و تلاش زیادی برای به قدرت رساندن او انجام نداد؟ آیا یک شرکت در ویرجینیا مواد مهمی برای ساخت سلاح های شیمیایی در اختیار او قرار نداده بود؟ خوب یا بد، تاریخ را نباید پاره کرد و پاک کرد!

در واقع، کسی این را نمی گوید. هیچ کس برای همه تاریخ ارزش قائل نیست. تعداد کمی اعتراف می کنند که بخش های زشت تاریخ اصلاً تاریخ است. مردم برای بخش خاصی از تاریخ ارزش قائل هستند. سوال این است: چرا؟ مطمئناً طرفداران تاریخ معتقد نیستند که 99.9٪ از تاریخ شارلوتزویل که در مجسمه های یادبود نشان داده نشده است، پاک شده است. چرا این ذره تاریخ باید به یاد ماندنی باشد؟

ممکن است کسانی باشند که دغدغه تاریخی آنها صرفاً مربوط به 90 سال گذشته یا بیشتر از وجود مجسمه در پارک باشد. شاید وجود آن در آنجا تاریخی است که آنها نگران آن هستند. شاید آن‌ها نمی‌خواهند تغییر کند، فقط به این دلیل که اینطور بوده است. من با این دیدگاه همدردی دارم، اما باید به صورت انتخابی اعمال شود. آیا باید قاب نیمه ساخته یک هتل را در مرکز خرید مرکز شهر نگه داریم زیرا بچه های من هرگز چیز دیگری نمی دانند؟ آیا در وهله اول تاریخ با ایجاد مرکز خرید مرکز شهر نابود شد؟ آنچه من علاقه مند به درک آن هستم این نیست که چرا مردم نمی خواهند چیزی تغییر کند. هیچ کس نمی خواهد چیزی تغییر کند. بلکه می خواهم بفهمم چرا آنها نمی خواهند این چیز خاص تغییر کند.

حامیان مجسمه لی که من با آنها صحبت کرده ام یا خوانده ام یا بر سر آنها فریاد زده ام خود را "سفید پوست" می دانند. برخی از آنها و برخی از رهبران و استثمارگران آنها ممکن است کاملاً بدبین و سادیست باشند. اکثر آنها نیستند. این "سفید" بودن برای آنها مهم است. آنها به نژاد سفید یا قومیت سفید یا گروه سفیدپوستان تعلق دارند. آنها این را یک چیز بی رحمانه نمی دانند - یا حداقل برخی از آنها فکر نمی کنند. آن‌ها می‌بینند که بسیاری از گروه‌های دیگر از مردم درگیر چیزی هستند که حدود 40 سال پیش توسط شرکت‌کنندگان به عمد به عنوان «سیاست هویت» توصیف می‌شد. آنها ماه تاریخ سیاه را می بینند و تعجب می کنند که چرا نمی توانند یک ماه تاریخ سفید داشته باشند. آنها عمل مثبت می بینند. آنها در مورد درخواست برای غرامت می خوانند. آنها بر این باورند که اگر گروه‌های دیگر می‌خواهند خود را با ویژگی‌های مرئی سطحی شناسایی کنند، باید به آنها هم اجازه داده شود.

ماه گذشته، جیسون کسلر، وبلاگ نویسی که به دنبال برکناری وس بلامی، عضو شورای شهر بود، مجسمه رابرت ای لی را "برای سفیدپوستان جنوب اهمیت قومیتی دارد." بدون شک او فکر می کند و بدون شک حق با اوستاگر مجسمه‌ای در شارلوتزویل از یک فرد غیرسفیدپوست یا یکی از اعضای برخی از گروه‌های اقلیت تحت ستم تاریخی وجود داشته باشد، پیشنهاد حذف آن با فریادهای خشم‌آمیز به دلیل نقض چیزی که برای یک گروه خاص ارزش دارد مواجه می‌شود. گروهی غیر از "سفیدپوستان"

ممکن است از آقای کسلر بخواهیم که اهمیت این واقعیت را در نظر بگیرد که واقعاً در شارلوتزویل مجسمه‌ای از افراد غیرسفیدپوست وجود ندارد، مگر اینکه ساکاگاویا را که مانند سگ در کنار لوئیس و کلارک زانو زده است، حساب کنید. یا ممکن است بپرسید محکومیت صحت سیاسی او چگونه با محکوم کردن وس بلامی به دلیل اظهارنظرهای قدیمی نفرت‌انگیز نسبت به همجنس‌گرایان و زنان مطابقت دارد. اما چیزی که من از شما می‌خواهم بپرسید، این است که آیا می‌توانید متوجه شوید که کسلر یا افرادی که وبلاگ او را می‌خوانند از کجا آمده‌اند؟

آنها "استانداردهای دوگانه" را که در اطراف خود درک می کنند، محکوم می کنند. چه فکر می‌کنید آن استانداردها وجود ندارند، یا فکر می‌کنید موجه هستند، واضح است که بسیاری از مردم فکر می‌کنند که وجود دارند و متقاعد شده‌اند که توجیه‌پذیر نیستند.

یکی از اساتید من، زمانی که سال ها پیش در UVA بودم، افکاری را نوشت که چند ماه پیش به طور گسترده به عنوان پیش بینی دونالد ترامپ مطرح شد. این استاد، ریچارد رورتی، پرسید که چرا به نظر می رسد افراد سفیدپوست در حال مبارزه تنها گروهی هستند که دانشگاهیان لیبرال به آن اهمیت نمی دهند. او پرسید که چرا بخش مطالعات پارک تریلر وجود ندارد؟ همه فکر می کردند که آن زمان و اکنون خنده دار است. اما دپارتمان مطالعه هر چیز دیگری - هر نژاد، قومیت یا هویت دیگری، به جز سفیدپوستان - بسیار جدی و جدی است. به نظر می‌رسید که او می‌گوید مطمئناً پایان دادن به تعصب از هر نوع چیز خوبی است، اما در همین حین تعداد انگشت شماری از میلیاردرها بیشتر ثروت این کشور و جهان را جمع‌آوری می‌کنند، در حالی که اکثر افراد دیگر در حال مبارزه هستند و به نوعی مسخره کردن قابل قبول است. از لهجه ها یا دندان ها تا زمانی که سفید پوستان را مسخره می کنید. تا زمانی که لیبرال‌ها بر سیاست‌های هویتی تمرکز می‌کنند و سیاست‌هایی را که به نفع همه است کنار نمی‌گذارند، درها به روی یک مرد برتر برتری‌طلب سفیدپوست که راه‌حل‌های معتبر یا غیر قابل ارائه ارائه می‌کند باز خواهد بود. رورتی مدتها پیش چنین نظری داشت.

کسلر ممکن است کمی بیشتر از آنچه که وجود دارد بی عدالتی را ببیند. او فکر می‌کند که کهنه‌سربازان آمریکایی که دچار اختلال روانی هستند، تا زمانی که درگیر تیراندازی نمی‌شوند، به دلیل ترس از صحت سیاسی مورد غفلت قرار می‌گیرند. شدیدا شک دارم من هرگز از جانبازان روانی زیادی نشنیده ام که مورد غفلت قرار نگرفته اند. درصد اندکی به اسلام رادیکال علاقه دارند و به نظر می رسد که این افراد منحصراً در وبلاگ کسلر قرار می گیرند. اما به نظر می رسد منظور او این است که افراد غیرسفید پوستی وجود دارند که کارهای وحشتناکی انجام می دهند، و تعمیم ظالمانه درباره آنها بدبین می شود - به گونه ای که همیشه از تعمیم ظالمانه درباره سفیدپوستان اخم نمی شود.

می توانید به روندهای متضاد اشاره کنید. مطالعات متعددی که فقط در فید رسانه‌های اجتماعی افرادی که مطالعات مشابه دیگری را خوانده‌اند نشان می‌دهد که رسانه‌های ایالات متحده بیشتر ترجیح می‌دهند قتل توسط مسلمانان سفیدپوست را پوشش دهند تا کشتار مسلمانان توسط سفیدپوستان، و اصطلاح "تروریست" تقریباً منحصراً مختص مسلمانان است. اما اینها روندهایی نیستند که برخی افراد به آن توجه دارند. در عوض متوجه می‌شوند که نقد نژادپرستی برای تعمیم در مورد سفیدپوستان مجاز است، استندآپ کمدین‌ها مجاز هستند درباره سفیدپوستان جوک بسازند، و اینکه شناسایی به‌عنوان یک سفیدپوست می‌تواند شما را وارد یک داستان تاریخی به عنوان بخشی از داستان کند. قبیله ای که نه تنها بسیاری از فناوری های سرگرم کننده و مفید، بلکه تخریب و ظلم محیطی و نظامی را در مقیاسی کاملاً جدید ایجاد کرد.

هنگامی که به دنیا این گونه نگاه می کنید و منابع خبری شما و دوستانتان نیز همینطور هستند، احتمالاً در مورد چیزهایی که در وبلاگ کسلر ظاهر می شود می شنوید که هیچ یک از آشنایان من هرگز در مورد آنها نشنیده اند، مانند این ایده که کالج های ایالات متحده به طور کلی چیزی به نام "نسل کشی سفیدها" را تدریس و ترویج می کنند. معتقدان به نسل کشی سفیدپوستان یک استاد مجرد پیدا کرده اند که ادعا می کند از آن حمایت می کند و سپس ادعا می کند که شوخی می کند. من ادعای اطلاع از صحت آن موضوع را ندارم و آن را به عنوان شوخی و غیره قابل قبول نمی دانم. اما آن مرد مجبور نبود ادعا کند که شوخی می کند اگر این روش استاندارد پذیرفته می شد. با این وجود، اگر فکر می‌کردید هویت شما با نژاد سفید گره خورده است، و فکر می‌کردید که مردم در تلاش هستند آن را از بین ببرند، ممکن است واکنش منفی به دادن چکمه به رابرت ای لی داشته باشید، چه سیاه‌پوستان را در نظر بگیرید یا نه. برده داری پست تر یا مورد علاقه یا جنگ های فکری قابل توجیه یا هر چیزی از این دست.

کسلر فکر می کند که به قول خودش با سفیدپوستان چگونه رفتار می شود:

SJW ها [ظاهراً مخفف «جنگجویان عدالت اجتماعی»] همیشه می گویند که همه سفیدپوستان دارای «امتیاز» هستند، یک ماده جادویی و غیر مادی که سختی های ما را کوچک می کند و همه دستاوردهای ما را نادیده می گیرد. همه چیزهایی که تا به حال به دست آورده ایم، فقط به عنوان یک محصول جانبی از رنگ پوست ما به تصویر کشیده شده است. با این حال، به نوعی با این همه «امتیاز» این آمریکای سفیدپوست است که بیشترین آسیب را از آن متحمل شده است سطوح اپیدمی افسردگی، سوء مصرف داروهای تجویزی، سوء مصرف هروئین و خودکشی. این سفیدپوستان آمریکایی هستند که نرخ زاد و ولد به شدت در حال کاهش است در حالی که جمعیت اسپانیایی تبار به دلیل مهاجرت غیرقانونی به شدت افزایش می یابد. در مقایسه سیاه پوستان دارای یک میزان شادی بالاتر. به آنها آموزش داده می شود که اعتماد به نفس داشته باشند. همه کتاب‌های مدرسه، سرگرمی‌ها و تاریخ تجدیدنظرطلبان، آن‌ها را به‌عنوان آدم‌های زیردستی نشان می‌دهند که همه چیز را از روی موانع بزرگ به دست می‌آورند. سفیدپوستان تنها کسانی هستند که ذاتاً شرور و نژادپرست هستند. جوامع بزرگ، اختراعات و دستاوردهای نظامی ما به‌عنوان نامناسبی به تصویر کشیده می‌شوند که بر پشت دیگران به دست آورده‌اند. با این همه تبلیغات منفی که ذهن آنها را می چرخاند، جای تعجب نیست که سفیدپوستان هویت قومی کمی دارند، این همه نفرت از خود دارند و وقتی قلدرهای ضد سفیدپوست مانند آل شارپتون یا وس بلامی می خواهند آنها را متزلزل کنند، بسیار مایلند دراز بکشند و آن را تحمل کنند.

بنابراین، وقتی مردم در پارک رهایی به من می گویند که مجسمه یک سرباز سوار بر اسب که در حال جنگ در کنار برده داری است و در دهه 1920 در پارکی که فقط سفیدپوستان است گذاشته شده است، نژادپرستی و طرفدار جنگ نیست، آنها چه هستند. گفتن، من فکر می‌کنم، این است که آنها خودشان نژادپرست یا طرفدار جنگ نیستند، این انگیزه‌های آنها نیست، چیز دیگری در ذهن دارند، مانند حمایت از قومیت سفیدپوست مورد بدرفتاری. منظور آنها از "دفاع از تاریخ" نه چندان "نادیده گرفتن واقعیت های جنگ" یا "فراموش کردن آغاز جنگ داخلی" بلکه "دفاع از نماد سفیدپوستان است، زیرا ما نیز مردم هستیم، ما هم حساب می کنیم." ما باید هر چند وقت یک‌بار احترام لعنتی به دست بیاوریم، درست مثل مردم رنگین‌پوست و دیگر گروه‌های تجلیل‌شده که شانس را شکست می‌دهند و برای زندگی‌های معمولی اعتبار می‌گیرند که انگار قهرمان هستند.»

خیلی خوب. این تلاش محدود من برای شروع به درک حامیان مجسمه لی یا حداقل یک جنبه از حمایت آنهاست. برخی اعلام کرده اند که پایین آوردن هر مجسمه جنگی به همه جانبازان توهین می شود. برخی در واقع کاملاً آشکارا نژادپرست هستند. برخی مجسمه مردی را که در حال مبارزه با ایالات متحده است به عنوان یک موضوع مقدس میهن پرستی ایالات متحده می دانند. به تعداد افرادی که از مجسمه حمایت می کنند، ترکیبی از انگیزه ها وجود دارد. منظور من از بررسی کمی به یکی از انگیزه های آنها این است که قابل درک است. هیچکس بی انصافی را دوست ندارد هیچ کس استانداردهای دوگانه را دوست ندارد. هیچکس بی احترامی را دوست ندارد شاید سیاستمداران نیز چنین احساسی داشته باشند، یا شاید آنها فقط از دیگران استثمار می کنند، یا شاید اندکی از هر دو. اما ما باید به تلاش خود ادامه دهیم تا بفهمیم با چه افرادی مخالف هستیم و به آنها بفهمانیم که ما آن را می‌فهمیم یا در تلاشیم.

آن وقت، و تنها در این صورت، می توانیم از آنها بخواهیم که سعی کنند ما را درک کنند. و تنها در این صورت است که می‌توانیم خودمان را به درستی توضیح دهیم، از طریق درک این موضوع که آن‌ها در حال حاضر فکر می‌کنند ما چه کسی هستیم. من این را کاملا درک نمی کنم، اعتراف می کنم. من زیاد مارکسیست نیستم و مطمئن نیستم که چرا کسلر مدام از مخالفان مجسمه به عنوان مارکسیست یاد می کند. یقیناً مارکس یک پارتیزان اتحادیه بود، اما هیچ کس برای مجسمه ژنرال گرانت درخواست نمی‌کند، آنطور که من شنیده‌ام. به نظر من بسیاری از آنچه کسلر از "مارکسیست" منظور می کند، "غیرآمریکایی" است، به شدت با قانون اساسی ایالات متحده، توماس جفرسون، و جورج واشنگتن و همه چیزهای مقدس مخالف است.

اما کدام قسمت ها؟ اگر من جدایی کلیسا و ایالت، قوه مجریه محدود، قدرت استیضاح، رای مردم و قدرت محدود فدرال را تحسین می کنم، اما طرفدار دیوان عالی، سنا، برده داری، انتخاباتی که همه را برنده می کند بدون آن نیستم. رای انتخابی رتبه بندی شده، یا عدم حمایت از محیط زیست، آیا من مارکسیست هستم یا نه؟ من گمان می کنم که به این نتیجه می رسد: آیا من بنیانگذاران را اساساً شرور می دانم یا اساساً خوب؟ در واقع، من هیچ کدام از این کارها را انجام نمی دهم و هیچ کدام از آنها را برای نژاد سفید انجام نمی دهم. هر دو. می توانم سعی کنم توضیح دهم.

وقتی اخیراً در پارک رهایی به شعار "برتری سفیدها باید برود" شرکت کردم، یک مرد سفیدپوست از من خواست: "خب، تو چی هستی؟" برای او سفید به نظر می رسیدم. اما من به عنوان انسان شناخته می شوم. این بدان معنا نیست که من وانمود می‌کنم در دنیایی پسا نژادی زندگی می‌کنم که در آن نه از فقدان اقدام مثبت رنج می‌برم و نه از امتیازات واقعی «سفیدپوست» به نظر رسیدن و داشتن والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که از بودجه دانشگاه و بانک بهره می‌برند، بهره نمی‌برم. وام ها و انواع برنامه های دولتی که از غیر سفیدپوستان محروم می شد. بلکه به این معناست که من خودم را یکی از اعضای گروهی به نام انسان می دانم. این گروهی است که من ریشه آن را دارم. این گروهی است که امیدوارم از گسترش سلاح های هسته ای و گرم شدن آب و هوا جان سالم به در ببرد. این گروهی است که می خواهم ببینم بر گرسنگی و بیماری و همه اشکال رنج و ناراحتی غلبه کنند. و شامل تک تک افرادی می شود که خود را سفید پوست می نامند و هر فردی را که نمی داند.

بنابراین، من آن گناه سفیدی را که کسلر فکر می کند مردم می خواهند به او تحمیل کنند، احساس نمی کنم. من آن را احساس نمی‌کنم، زیرا من با جورج واشنگتن همذات پنداری نمی‌کنم، همان‌طور که با مردان و زنانی که او به بردگی گرفته یا سربازانی که شلاق زده یا فراریانی که او کشته یا مردم بومی که او سلاخی کرده است، همذات پنداری می‌کنم. من با او همذات پنداری نمی کنم تا با آن افراد دیگر. من همه شایستگی های او را هم به خاطر همه ایراداتش انکار نمی کنم.

از طرف دیگر، من نمی توانم غرور سفید را احساس کنم. من به عنوان یک انسان احساس گناه و غرور انسانی می کنم و این شامل مقدار زیادی است. والت ویتمن، ساکن شارلوتزویل و تأثیرگذار به اندازه رابرت ای لی، نوشت: «من بزرگ هستم. "من حاوی تعداد زیادی هستم."

اگر کسی بنای یادبودی را در شارلوتزویل نصب کند که سفیدپوستان آن را توهین‌آمیز بدانند، من به شدت به آن بنای تاریخی اعتراض می‌کنم، زیرا سفیدپوستان نیز مانند هر مردم دیگری، مردم هستند. من تقاضا دارم که آن بنای تاریخی را بردارند.

در عوض، اتفاقاً بنای یادبودی داریم که بسیاری از ما انسان‌ها، و افرادی که هویت‌های دیگری از جمله آمریکایی‌های آفریقایی تبار را دارند، آن را توهین‌آمیز می‌دانیم. بنابراین، من به شدت به این بنای تاریخی اعتراض دارم. ما نباید درگیر آنچه که بسیاری آن را به عنوان سخنان آزاردهنده نفرت آور می دانند شرکت کنیم زیرا دیگران آن را «اهمیت قومی» می دانند. درد بیشتر از قدردانی متوسط ​​است، نه به این دلیل که احساس می کند چه کسی است، بلکه به این دلیل که قوی تر است.

اگر کسی بخواهد یادبودی از یک توییت قدیمی نفرت‌انگیز از وس بلامی بسازد - و درک من این است که او آخرین کسی است که چنین چیزی را پیشنهاد می‌کند - مهم نیست که چند نفر آن را خوب می‌دانند. مهم است که چه تعداد از مردم فکر می کنند که به طرز دردناکی بی رحمانه است.

مجسمه ای که نماد نژادپرستی و جنگ برای بسیاری از ما است ارزش بسیار منفی دارد. پاسخ به این که "برای سفیدپوستان جنوب اهمیت قومی دارد" به عنوان یک دستور پخت سوپ سنتی، نکته را از دست می دهد.

ایالات متحده تاریخ بسیار تفرقه انگیزی دارد که شاید از سیستم دو حزبی آقای جفرسون، تا جنگ داخلی، و درست در سیاست های هویتی آغاز شود. در حالی که کسلر ادعا می کند آمریکایی های آفریقایی تبار شادتر هستند، و لاتین تبارها شادتر نیستند، اما به نوعی از طریق مهاجرت پیروز می شوند، هیچ گروه آمریکایی میزان شادی را در اسکاندیناوی ثبت نکرده است، جایی که، از نظر مارکسیستی یا غیر آن، هیچ اقدام مثبت، غرامت، هیچ سود هدفمندی وجود ندارد. و هیچ اتحادیه کارگری به تنهایی برای منافع اعضای خود راه نمی‌یابند، بلکه برنامه‌های عمومی هستند که به طور مساوی برای همه سود می‌برند و در نتیجه از حمایت گسترده برخوردار می‌شوند. وقتی کالج و مراقبت های بهداشتی و بازنشستگی برای همه رایگان است، تعداد کمی از آنها یا مالیات هایی که برای دریافت آن ها پرداخت می شود ناراحت می شوند. وقتی مالیات جنگ‌ها و میلیاردرها را تأمین می‌کند و برخی از کمک‌های نامرغوب به گروه‌های خاص را تأمین می‌کند، حتی بزرگترین طرفداران جنگ و میلیاردرها هم تمایل دارند مالیات را دشمن اصلی بدانند. اگر مارکس تا به حال متوجه این موضوع شده است، من از آن بی اطلاعم.

من حاضرم بپذیرم که طرفداران مجسمه همگی به دنبال نژادپرستی یا جنگ نیستند. اما آیا آنها مایلند دیدگاه کسانی را که والدینشان به خاطر سفیدپوست نبودن از پارک لی در آن زمان به یاد دارند را درک کنند یا دیدگاه کسانی را که جنگ را درک می کنند برای گسترش بردگی در نظر بگیرند؟ یا در نظر گرفتن آنچه که بسیاری از ما احساس می کنیم مجسمه های جنگ قهرمانانه برای ترویج جنگ های بیشتر انجام می دهند؟

اگر دیدن سیاه پوستان در فیلمی مانند چهره های پنهان برای کسی که خود را سفید پوست می داند دشوار است، محرومیت از پارک به دلیل سیاه پوست بودن چه حسی دارد؟ از دست دادن بازوی شما چه حسی دارد؟ از دست دادن نیمی از شهر خود و همه عزیزانتان چه احساسی دارد؟

این سوال که آیا واشنگتن ردسکینز باید تغییر نام دهد، این نیست که آیا این بازیکن یک بازیکن تند و تیز است یا این تیم سابقه درخشانی دارد، بلکه این است که آیا این نام میلیون‌ها نفر از ما را آزار می‌دهد، همانطور که می‌کند. این سوال که آیا ژنرال لی را سوار بر اسبی که هرگز بر آن سوار نشده است بفرستیم یا نه، درباره افرادی نیست که مجسمه آنها را عمیقاً آزار نمی دهد، بلکه درباره همه ما است که آنها را عمیقاً آزار می دهد.

به عنوان کسی که به عنصر جنگی مجسمه به همان اندازه که به مسئله نژاد اعتراض دارد، و به تسلط بناهای تاریخی جنگ، به حذف مجازی هر چیز دیگری در چشم انداز شارلوتزویل اعتراض دارد، فکر می کنم همه ما باید تلاش کنیم تا دیدگاه برخی افراد دیگر را نیز تصور کنید. نود و شش درصد از بشریت در خارج از ایالات متحده زندگی می کنند. آیا از خواهرشهرهای شارلوتسویل پرسیده ایم که نظر آنها در مورد مجسمه های جنگی شارلوتزویل چیست؟

ایالات متحده بر تجارت جنگ، فروش سلاح به کشورهای دیگر، فروش سلاح به کشورهای فقیر، فروش سلاح به خاورمیانه، استقرار نیروها در خارج از کشور، هزینه های نظامی خود و تعداد جنگ ها تسلط دارد. در بسیاری از نقاط جهان بر کسی پوشیده نیست که ایالات متحده (به قول مارتین لوتر کینگ جونیور) بزرگترین تامین کننده خشونت روی زمین است. ایالات متحده گسترده ترین حضور امپراتوری را دارد، پربارترین سرنگون کننده دولت ها بوده و از سال 1945 تا 2017 قاتل بیشترین مردم از طریق جنگ بوده است. اگر بخواهیم از مردم فیلیپین یا کره یا ویتنام یا افغانستان یا عراق یا هائیتی یا یمن یا لیبی یا بسیاری از کشورهای دیگر بپرسیم که آیا فکر می کنند شهرهای آمریکا باید بیشتر یا کمتر آثار جنگی داشته باشند، فکر می کنیم چه می گویند؟ به آنها مربوط نیست؟ شاید، اما معمولاً آنها به نام چیزی به نام دموکراسی بمباران می شوند.

[1] البته، اگر کارخانه شراب سازی ترامپ از گارد ملی برای جابجایی وسایل استفاده می کرد، ممکن است به جای مالیات های محلی، صورت حساب را از طریق فدرال یا ایالت بپردازیم، اما طبق گفته پلیس شارلوتزویل، این موضوع چندان ما را آزار نمی دهد - چرا دیگر برای ما توضیح دهید که داشتن یک وسیله نقلیه زرهی مقاوم در برابر مین اشکالی ندارد زیرا "رایگان" بود؟

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی