جنگها به پایان نرسیده و با گسترش آن به پایان نرسیده اند

جنگ ها برنده نمی شوند و با بزرگنمایی آنها پایان نمی یابند: فصل 9 "جنگ یک دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

جنگها برنده نیستند و از طریق گسترش آنها متوقف نمی شوند

Lyndon Johnson به قید وثیقه "من اولین رئیس جمهور نیستم که از دستش بر بیاید".

"من می بینم که ایالات متحده از دست نمی دهد. من آن را به طور کاملا نادرست قرار می دهم من کاملا دقیق هستم ویتنام جنوبی ممکن است از دست بدهد اما ایالات متحده نمی تواند از دست بدهد. به این معنی است که اساسا تصمیمم را گرفته ام. هرچه اتفاق می افتد به ویتنام جنوبی، ما می رویم به ویتنام شمال ویتنام. . . . برای یک بار ما مجبوریم از حداکثر قدرت این کشور استفاده کنیم. . . علی لهراسبی این کشور کوچک: برای پیروزی در جنگ. ما نمی توانیم کلمه "پیروزی" را استفاده کنیم. اما دیگران می توانند، "ریچارد نیکسون گفت.

البته جانسون و نیکسون "جنگ" را از دست دادند، اما آنها اولین رئیس جمهور نبودند که جنگ را از دست می دادند. جنگ با کره تا به حال یک پیروزی به پایان نرسیده است، فقط یک آتش بس است. سربازان گفتند: "برای یک کراوات بمیر". ایالات متحده جنگ های متعددی را با بومیان آمریکا و جنگ 1812 از دست داد و در دوره ویتنام ایالات متحده بارها ثابت نکرد که فیدل کاسترو را از کوبا اخراج کند. همه جنگ ها قابل برداشت نیستند و جنگ ویتنام ممکن است با جنگ های بعدی در افغانستان و عراق هماهنگی داشته باشد. همان کیفیت ممکن است در ماموریت های شکست خورده کوچکتر مانند بحران گروگان گیری در ایران در 1979 یا تلاش هایی برای جلوگیری از حملات تروریستی به سفارتخانه های ایالات متحده و ایالات متحده قبل از 2001 یا نگهداری پایگاه ها در مناطقی که آنها را تحمل نمی کند، شناسایی شود ، مانند فیلیپین یا عربستان سعودی.

منظورم این است که چیزی مشخص تر از آنچه را که به طور غیرقابل تصور است، نشان دهم. در بسیاری از جنگ های زودتر و شاید از طریق جنگ جهانی دوم و جنگ در کره، ایده برنده شدن عبارت بود از شکست نیروهای دشمن در میدان جنگ و تسخیر سرزمین آنها و یا تعیین شرایط آینده آنها به آنها. در جنگ های جنگ های مختلف و بیشتر جنگ های اخیر ما، جنگ ها هزاران مایل از خانه به جای مردم علیه مردم جنگیدند، مفهوم برنده شدن بسیار سخت بود. همانطور که ما خودمان را به اشغال کشوری دیگر، آیا این بدان معنی است که ما قبلا برنده شده ایم، همانطور که بوش در ماه مه 1، 2003 ادعا کرد؟ یا ما می توانیم با از بین بردن از دست بدهیم؟ یا آیا پیروزی می آید و اگر مقاومت خشونت آمیز به یک سطح خاص کاهش یابد؟ یا آیا یک دولت با ثبات که از آرزوهای واشنگتن اطاعت می کند باید پیش از پیروزی وجود داشته باشد؟

این نوع پیروزی، کنترل حکومت کشور دیگری با حداقل مقاومت خشن، دشوار است. جنگ های اشغال یا ضد شورش اغلب بدون اشاره به این نقطه مرکزی و به نظر می رسد بسیار مهم است: آنها معمولا از دست داده اند. ویلیام پولک مطالعه ای از شورش و جنگ چریکی را انجام داد که در آن به انقلاب آمریکا نگاه کرد، مقاومت اسپانیا علیه اشغالگر فرانسه، قیام فیلیپینی، مبارزه ایرلندی برای استقلال، مقاومت در برابر انگلیس و روس ها و جنگ چریکی در یوگسلاوی، یونان، کنیا و الجزایر، در میان دیگران. پولک نگاهی به آنچه رخ می دهد زمانی که ما redcoats است و دیگر افراد مستعمره است. در 1963 وی به کالج ملی جنگی ارائه داد که افسران را خشمگین کرد. او به آنها گفت که جنگ چریکی از سیاست، حکومت و مبارزه تشکیل شده است:

"من به مخاطبان گفتم که ما تا به حال مسئله سیاسی را از دست داده ایم - هوشی مین به تجسم ناسیونالیسم ویتنامی تبدیل شده است. من پیشنهاد کردم، حدود 80 درصد کل مبارزه بود. علاوه بر این، ویت مین یا ویت کونگ، همانطور که ما برای آنها تماس گرفته بودیم، همچنین مدیریت ویتنام جنوبی را متزلزل کردیم و تعداد زیادی از مقامات آن را کشتیم، که حتی قادر به انجام وظایف اساسی دیگر نبود. من حدس زدم، به 15 اضافی از مبارزه اضافه شده است. بنابراین، با تنها 5 درصد در معرض خطر، ما کوتاهی از اهرم را نگه داشتیم. و به علت فساد وحشتناک دولت ویتنام جنوبی، همانطور که من فرصت داشتم از دست اول دست بردارم، حتی این اهرم در معرض خطر شکستن بود. من به افسران هشدار دادم که جنگ از دست داده است. "

در دسامبر 1963، رئیس جمهور جانسون یک گروه کاری به نام نیروی کار Sullivan ایجاد کرد. یافته های آن از Polk بیشتر در تن و قصد نسبت به ماده متفاوت بود. این نیروی کار با افزایش تدابیر بمب گذاری در "شمال غربی" در شمال، "تعهد به راه رفتن" را افزایش داد. در حقیقت، "قضاوت ضمنی کمیته سلولی" این بود که مبارزات بمباران به جنگ نامحدود منجر شود ، به طور مداوم در حال افزایش است، با هر دو طرف در یک بن بست ماندگار است. "

این نباید اخبار باشد. همانطور که پولک میگوید، وزارت امور خارجه ایالات متحده جنگ ویتنام را شناخته بود، در اوایل 1946 شناخته نشد:

"جان کارتر وینسنت، که پس از آن توسط واکنش خصمانه به دیدگاه وی در مورد ویتنام و چین، پس از آن توسط مدیر عامل اداره امور خاور دور در وزارت امور خارجه، ویران شد. در دسامبر 23، 1946، او به طور پیش فرض وزیر امور خارجه نوشت: "با ناکافی نیروها، با افکار عمومی به شدت در اختلاف، با دولت ارائه شده به طور عمده بی اثر از طریق تقسیم داخلی، فرانسه سعی در تحقق در هندوچین چه یک انگیزه قوی و متحد آن را بی معنی کرده است برای تلاش در برمه. با توجه به عناصر موجود در این وضعیت، جنگ چریکی ممکن است به طور نامحدود ادامه یابد. "

تحقیقات پلیک از جنگ چریکی در سراسر جهان نشان می دهد که شبه نظامیان علیه اشغال های خارجی معمولا تا زمانی که موفق نشوند، پایان نمی یابند. این موافق با یافته های هر دو صندوق کارنگی برای صلح بین المللی و شرکت RAND، هر دو در فصل سوم ذکر شده است. شورشیانی که در کشورهایی با دولت های ضعیف ظاهر می شوند موفق هستند. حکومتهایی که سفارشات خود را از یک سرمایه خارجی خارجی دریافت میکنند، ضعیف هستند. جنگ های جورج دبلیو بوش در افغانستان آغاز شده و به همین دلیل تقریبا قطعا جنگ هایی است که از دست می رود. سوال اصلی این است که چه مدت ما این کار را انجام خواهیم داد و آیا افغانستان همچنان به عنوان شهرت خود به عنوان "قبرستان امپراتوری" زندگی خواهد کرد.

با این وجود، باید صرفا در مورد برنده شدن یا از دست دادن این دو جنگ فکر نکنیم. اگر ایالات متحده انتخاب مقامات کرد و آنها را مجبور به توجه به خواسته های عمومی و بازنشستگی از ماجراهای نظامی خارجی، ما همه بهتر می شود. چرا در جهان باید این نتیجه دلخواه را "از دست دادن" نامید؟ ما در فصل دوم مشاهده کردیم که حتی نماینده رئیس جمهور در افغانستان نمی تواند توضیح دهد که چه چیزی برنده خواهد شد. آیا وجود دارد، پس هر گونه حس در رفتار به عنوان اگر "برنده" یک گزینه است؟ اگر جنگ ها مبارزات قانونی و شگفت انگیز رهبران قهرمانانه را متوقف کنند و تبدیل به آنچه که آنها تحت قانون قرار دارند، یعنی جرائم، و سپس واژگان کاملا متفاوت مورد نیاز است. شما نمیتوانید جرم را پیروز شوید یا از دست بدهید شما فقط می توانید ادامه یا متوقف کردن آن را انجام دهید.

بخش: SHOCK بیشتر از AWE

ضعف ضد شورشی ها، و یا جایگزین اشغال های خارجی، این است که آنها مردم را در کشورهای اشغال شده با هر چیزی که نیاز دارند یا تمایل ندارند، فراهم نمی کنند. برعکس، آنها مردم را مجرم و مجروح می کنند. این یک بازسازی عالی برای نیروهای شورش و یا به جای مقاومت است تا حمایت مردم از طرف آنها را به دست بیاورد. در همان زمان که ارتش آمریکا حرکات ضعیفی را در جهت عمومی برای درک این مسئله و غم انگیز کردن برخی از دلهره آورانه در مورد برنده شدن "قلب ها و ذهن ها" می کند، منابع زیادی را در یک رویکرد کاملا متضاد دنبال می کند که نه تنها برای برنده شدن مردم بلکه در ضرب و شتم آنها را به طوری که آنها از دست دادن تمام تمایل به مقاومت در برابر. این رویکرد سابقه طولانی و صحیح شکست را دارد و ممکن است انگیزه واقعی در برنامه های جنگی کمتر از عوامل اقتصادی و سادیسم باشد. اما این امر منجر به مرگ عظیم و جابجایی می شود که می تواند به اشغال کمک کند حتی اگر دشمنان را به جای دوستان تولید کند.

تاریخ اخیر اسطوره شکستن روحیه دشمن با تاریخ بمب گذاری هوایی مشابه است. از آنجایی که قبل از اینکه هواپیما اختراع شد و تا زمانی که بشریت وجود داشته باشد، مردم اعتقاد داشتند و ممکن است همچنان به این باور برسند که جنگ با بمباران جمعیت از طریق هوا به طرز وحشیانه ای که "عمو" می گویید، کوتاه می شود. کار هیچ مانعی برای تغییر نام و بازتولید آن به عنوان یک استراتژی برای هر جنگ جدید نیست.

پرزیدنت فرانکلین روزولت به هنری مورگنتائو، وزیر خزانه داری در 1941، گفت: "راه هجو آوردن هیتلر همان شیوه ای است که من انگلیسی می گویم، اما آنها به من گوش نمی دهند." روزولت می خواست بمباران شهرهای کوچک شود. "در هر شهر باید نوع کارخانه ای وجود داشته باشد. این تنها راه شکستن روح آلمان است. "

در این دیدگاه، دو فرضیه غلطی وجود داشت و آنها در برنامه ریزی جنگ همیشه با اهمیت بوده اند. (من به این معنی نیست که بمب افکن های ما می توانند به یک کارخانه ضربه بزنند؛ احتمالا دلمشغولی روزولت است).

یک فرض غلط کلیدی این است که خانه های مردم بمب گذاری بر آنها تاثیر روانی دارد که شبیه به تجربه یک سرباز در جنگ است. مسئولان برنامه ریزی شده برای بمب گذاری های شهری در جنگ جهانی دوم انتظار می رود گله هایی از "غم انگیزان" را از آوار خارج کنند. اما غیرنظامیانی که بمبگذاری ها را پشت سر می گذارند، نه نیاز به کشتن انسان های دیگر خود و نه «باد نفرت» را که در بخش اول مورد بحث قرار گرفته اند، مواجه نیستند - این وحشت شدید دیگر افراد تلاش می کنند که شخصا شما را بکشند. در حقیقت، شهرهای بمباران همه را به نقطه ضعف نمی رسانند. در عوض، تمایل به قلب کسانی که زنده ماندند سخت تر می شود و تصمیم خود را برای حمایت از جنگ ادامه می دهند.

جوخه های مرگ در زمین می تواند یک جمعیت را آسیب برساند، اما آنها سطوح مختلف ریسک و تعهد را نسبت به بمب گذاری می کنند.

دومین فرض غلط این است که وقتی مردم علیه یک جنگ به سر می برند، دولت آنها احتمالا لعنتی خواهد داد. دولت ها در وهله اول خود را به جنگ می کشند و مگر اینکه مردم تهدید به حذف آنها از قدرت باشند، آنها ممکن است به رغم مخالفت عمومی، به دنبال ادامه جنگ باشند، چیزی که ایالات متحده خود در کره، ویتنام، عراق و افغانستان، در میان جنگ های دیگر. در نهایت جنگ با ویتنام به پایان رسید هشت ماه پس از آنکه رییس جمهور مجبور به خروج از دفتر شد. اکثر دولتها به دنبال تعهد خود برای حفاظت از غیرنظامیان خود هستند، همانطور که آمریکایی ها انتظار دارند که ژاپنی ها کار کنند و آلمانی ها انتظار دارند که بریتانیا را انجام دهند. ما کره ای ها و ویتنامی ها را با شدت بیشتری بمباران کردیم و هنوز آنها را ترک نکردیم. هیچ کس شوکه نشده بود.

نظریهپردازان جنگجویانی که عبارت "شوک و حیله" را در 1996، هارلان اولمن و جیمز پیوند واد در نظر گرفتند، معتقد بودند که رویکردی مشابه که در دههها شکست خورده است، کار خواهد کرد، اما ممکن است ما بیشتر از آن نیاز داشته باشیم. بمباران 2003 بغداد کوتاهتر از چیزی بود که اولمن فکر میکرد به درستی به مردم احترام می گذاشت. با این حال، سخت است که ببینیم کجا چنین نظری ها خط را بین مردم ایجاد می کنند، چرا که آنها هرگز قبل از آن مورد غفلت قرار نگرفته اند و بسیاری از مردم کشته شده اند، که نتیجه مشابهی دارد و قبلا انجام شده است.

واقعیت این است که جنگ، هنگامی که آغاز شد، کنترل و پیش بینی بسیار دشوار است، و پیروزی بسیار کمتر است. تعداد انگشت شماری از مردان با جعبه برش می تواند بزرگترین ساختمان ها را از بین ببرد، مهم نیست که چندین راکت شما را داشته باشد. و یک نیروی کوچک از شورشیان ناتوان با بمب های خانگی که توسط تلفن های همراه یکبار مصرف منفجر می شود، می تواند یک نظامی تریلیون دلار را جریمه کند و جرأت ساختن فروشگاه در کشور غلط را داشته باشد. فاکتور کلیدی این است که این اشتیاق در مردم نهفته است و هرچه بیشتر نیروی اشغالگر را هدایت می کند، تلاش می کند تا آن را هدایت کند.

بخش: تقاضانامه قرعه کشی در حالی که FLEEING

اما نیازی به قبول شکست نیست. به اندازه کافی آسان است که ادعا شود که می خواست همه را کنار بگذارد، به طور موقت تشدید جنگ، و سپس به دلیل موفقیت نامشخصی از تشدید اخیر، ادعا می کند که ترک می کند. این داستان که به صدای کمی پیچیده تر تعریف شده است، به راحتی می تواند به عنوان یک شکست شگفت انگیز از فرار هلی کوپتر از سقف سفارت باشد.

از آنجا که جنگ های گذشته برنده و قابل تحمل بود و به همین دلیل تبلیغات جنگی به شدت در این موضوع سرمایه گذاری شده است، برنامه ریزان جنگ فکر می کنند این تنها دو گزینه است. آنها بدیهی است که یکی از آن انتخاب ها را غیر قابل تحمل می یابد. آنها همچنین معتقدند که جنگهای جهانی به دلیل افزایش نیروهای آمریکایی به شکست رسیده است. بنابراین، پیروزی ضروری، ممکن است، و می تواند از طریق یک تلاش بزرگ تر به دست آید. این پیامی است که باید در اختیار داشته باشد، چه حقایق همکاری می کنند یا چه نخواهند، و هر کسی که چیزی متفاوت می گوید، در تلاش برای جنگ است.

این تفکر به طور طبیعی منجر به تظاهر زیادی در مورد پیروزی، ادعاهای دروغین می شود که پیروزی در اطراف گوشه، تعریف مجدد پیروزی به عنوان مورد نیاز است و امتناع از تعریف پیروزی به طوری که قادر به ادعای آن بدون توجه به آنچه. تبلیغات جنگ خوب می تواند هر چیزی را مانند پیشرفت به سوی پیروزی تبدیل کند، در حالی که متقاعد کردن طرف دیگر برای سرنگونی آنها است. اما با هر دو طرف به طور مداوم به پیشرفت میپردازند، کسی باید اشتباه کند و مزیتی که در متقاعد ساختن مردم دارد، احتمالا به طرفی است که زبانشان را میگوید.

هارولد لسول اهمیت پیروزی تبلیغ در 1927 را توضیح داد:

"توهم پیروزی باید به دلیل ارتباط نزدیک بین قوی و خوب تغذیه شود. عادت های ابتدایی فکری در زندگی مدرن ادامه دارد و جنگ ها به محاکمه می رسند تا حقیقت و خوبی را بیابند. اگر ما پیروز شویم، خداوند در کنار ماست. اگر ما از دست بدهیم خدا ممکن است در طرف دیگر قرار داشته باشد. . . . [D] efeat می خواهد مقدار زیادی از توضیح، در حالی که پیروزی برای خود صحبت می کند. "

بنابراین، شروع جنگ بر اساس دروغ های پوچ است که برای یک ماه کار نمی کند، تا زمانی که در عرض یک ماه شما می توانید اعلام کنید که شما "برنده".

علاوه بر از دست دادن، چیز دیگری که نیاز به توضیح زیادی دارد بی نهایت است. جنگ های جدید ما طولانی تر از جنگ های جهانی است. ایالات متحده در جنگ جهانی اول برای یک و نیم سال، در جنگ جهانی دوم به مدت سه سال و در جنگ با کره به مدت سه سال درگیر بود. این جنگ های طولانی و وحشتناک بود. اما جنگ ویتنام حداقل هشت و نیم سال یا بیشتر طول کشید، بسته به اینکه چگونه آن را اندازه گیری کنید. جنگ در افغانستان و عراق در طول این نوشتار به ترتیب نه سال و هفت و نیم سال بود.

جنگ طولانی مدت در عراق، بزرگتر و خونسرد تر از دو جنگ بود، و فعالان صلح ایالات متحده به طور مداوم خواستار خروج بودند. اغلب ما طرفداران جنگ گفته ایم که تدارکات محصور آوردن ده ها هزار نیروی نظامی از عراق با تجهیزات خود، سالهاست که نیاز دارد. این ادعا در 2010 کاذب ثابت شد، زمانی که برخی از نیروهای 100,000 به سرعت در حال خروج بودند. چرا نمی توانست سال ها قبل انجام شود؟ چرا جنگ باید به جلو و عقب کشید، و گسترش یافت؟

چه خواهد شد از دو جنگ که ایالات متحده در حال انجام است همانطور که من این را بنویسید (سه اگر ما شمارش پاکستان)، از نظر دستور کار جنگجویان، هنوز دیده می شود. کسانی که از جنگ ها و "بازسازی" سود می برند، این چند سال به نفع خود بوده اند. اما با تعداد زیادی از سربازان در عراق و افغانستان به طور نامحدود پایبند خواهند ماند؟ آیا برخی از هزاران مزدور که توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده استخدام شده اند برای محافظت از سفارتخانه ها و کنسولگری های ثبت شده باید کافی باشند؟ آیا ایالات متحده کنترل منابع دولتی یا ملل را کنترل خواهد کرد؟ آیا شکست تمام یا جزئی خواهد بود؟ هنوز مشخص نشده است، اما آنچه مسلم است این است که کتابهای تاریخ آمریکا شامل هیچ توضیحی برای شکست نیست. آنها گزارش خواهند داد که این جنگ ها موفق بوده است. و هر اشاره به موفقیت شامل اشاره به چیزی به نام "افزایش" است.

بخش: آیا شما می توانید جرات را احساس کنید؟

"ما در عراق برنده هستیم" - سناتور جان مک کین (R.، Ariz.)

به عنوان یک جنگ ناامید کننده برای سالیان سال از بین می رود، با پیروزی مشخص و غیرقابل تصور، همیشه پاسخ به فقدان پیشرفت وجود دارد و این پاسخ همیشه "ارسال نیروهای بیشتر" است. هنگامی که خشونت کاهش می یابد، نیروهای بیشتری نیاز به ساخت دارند در مورد موفقیت هنگامی که خشونت بالا می رود، نیروهای بیشتری نیاز دارند تا به کمال برسند.

محدودیت تعداد نیروهایی که در حال حاضر ارسال شده است بیشتر مربوط به کمبود نیروهای نظامی است که با تورهای دوم و سوم سوء استفاده می کنند نسبت به مخالفت های سیاسی. اما هنگامی که یک رویکرد جدید یا حداقل ظاهر یک مورد نیاز است، پنتاگون می تواند نیروهای اضافی 30,000 را برای ارسال، آن را "افزایش" نامید و اعلام جنگ دوباره به عنوان یک حیوان کاملا متفاوت و پر زرق و برق. تغییر در استراتژی کافی در واشنگتن دی سی به عنوان پاسخ به درخواست برای خروج کامل: ما اکنون نمی توانیم ترک کنیم؛ ما در حال تلاش کردن چیزی متفاوت هستیم! ما قصد داریم کمی بیشتر از آنچه که چند سال گذشته انجام داده ایم، انجام دهیم! و نتیجه صلح و دموکراسی خواهد بود: ما جنگ را با تشدید آن پایان خواهیم داد!

این ایده با عراق کاملا جدید نبود. بمباران اشباع هانوی و Haiphong که در فصل ششم ذکر شده است، نمونه دیگری از پایان دادن به جنگ با نمایش بی اهمیت سختی اضافی است. همانطور که ویتنامی ها با شرایط مشابه قبل از بمبگذاری موافق بودند، دولت عراق از هرگونه معاهده ای که ایالات متحده را به عقب نشینی می کند قبل از انفجار، درست قبل از آن یا در طی آن، استقبال کرد. زمانی که پارلمان عراق به توافقنامه به اصطلاح وضعیت نیروها در 2008 موافقت کرد، این کار تنها در صورتی امکان پذیر بود که یک رفراندوم عمومی در مورد اینکه آیا این معاهده را رد کرد و به جای عقب نشینی سه ساله از خروج فوری اجتناب کرد. این رفراندوم هرگز برگزار نشد.

توافقنامۀ رئیس جمهور بوش برای ترک عراق - با وجود تاخیر سه ساله و عدم اطمینان در مورد اینکه آیا ایالات متحده در واقع با توافق نامه مطابقت دارد - صرفا به دلیل شکست عاقلانه ای که موفقیت آمیز نامیده می شد، نامیده نشد. در 2007، ایالات متحده نیروهای اضافی 30,000 را به عراق تحویل داده و با فرماندهی جدید، ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده جدیدی را فرستاد. بنابراین تشدید به اندازه کافی واقعی بود، اما در مورد موفقیت های احتمالی آن چیست؟

کنگره و رئیس جمهور، گروه های تحقیق و مخزن فکر کرده اند که "معیارهای تعیین شده" را تعیین کرده اند که از 2005 برای موفقیت در عراق استفاده می کنند. رئیس جمهوری از کنگره انتظار داشت تا معیارهای آن را تا ماه ژانویه 2007 ارزیابی کند. او با آن مهلت، با پایان "افزایش"، و یا با زمان او در دفتر ژانویه 2009 را ترک کرد آنها را برآورده نمی کند. هیچ قانون نفتی به نفع شرکت های نفتی بزرگ، قانون عدم تعلیق، بازنگری قانون اساسی و هیچ انتخابات استانی نبود. در حقیقت بهبودی در برق، آب و یا سایر اقدامات اساسی بازسازی در عراق وجود نداشت. "افزایش" این بود که این معیارها را پیش ببرند و "فضا" را برای ایجاد مصالحه و ثبات سیاسی ایجاد کنند. این که آیا این به عنوان کد کنترل ایالات متحده برای حکمرانی عراق در نظر گرفته می شود یا خیر، حتی هواداران فشاری که می پذیرند، به پیشرفت های سیاسی دست نیافتند.

معیار موفقیت برای "موج" به سرعت کوچک شد و فقط یک چیز را شامل شد: کاهش خشونت. این کار راحت بود ، اول به این دلیل که خاطرات آمریکایی ها هر آنچه که قرار بود افزایش یابد را پاک می کرد و دوم اینکه این موج خوشبختانه با روند نزولی طولانی مدت خشونت همزمان شده بود. این موج بسیار ناچیز بود و ممکن است تأثیر فوری آن در واقع افزایش خشونت باشد. برایان کاتولیس و لارنس کورب خاطرنشان می کنند ، "افزایش" نیروهای آمریکایی به عراق فقط در حدود 15 درصد افزایش داشت - و اگر کسر تعداد دیگر نیروهای خارجی را در نظر بگیرد ، که اگر از 15,000 نفر در سال 2006 کاهش یابد ، کمتر است. تا سال 5,000 به 2008. " بنابراین ، ما سود خالص 20,000،30,000 نیرو اضافه کردیم ، نه XNUMX،XNUMX.

سربازان اضافی در ماه مه 2007 در عراق بودند، و ماه های ژوئن و ژوئیه ماه های خشونت بارترین جنگ تمام عهدجدید را به خود اختصاص دادند. هنگامی که خشونت کاهش پیدا کرد، دلایل برای کاهش بود که هیچ ارتباطی با "افزایش" وجود نداشت. این کاهش تدریجی بود و پیشرفت مربوط به میزان خشونت های وحشتناک در اوایل 2007 بود. در اثر سقوط 2007 در بغداد، حملات 20 در روز وجود داشت و شهروندان 600 هر ماه در خشونت های سیاسی کشته شدند، به جز سربازان یا پلیس. عراقی ها همچنان معتقد بودند که این درگیری ها عمدتا توسط اشغال ایالات متحده منجر شده است و همچنان ادامه دارد تا آن را به سرعت به پایان برساند.

حملات نیروهای بریتانیایی در بصره به طور چشمگیری کاهش یافت زمانی که بریتانیا متوقف شد گشت زنی مراکز جمعیت و انتقال به فرودگاه. هیچ جرقه ای درگیر نبود برعکس، به دلیل اینکه خشونت بسیار شدید بوده است، اشغال به طور پیش فرض باعث کاهش خشونت شده است.

حملات چریکی در استان انبار از 400 در هر هفته در ماه ژوئیه 2006 به 100 در ماه ژوئیه 2007 در هر هفته کاهش پیدا کرد، اما "انفجار" در انبار تنها یک نیروی جدید 2,000 بود. در حقیقت، چیز دیگری، کاهش خشونت در انبار را توضیح می دهد. در ماه ژانویه 2008، مایکل شوارتز خود را متعهد به افسانه ای دانست که "افزایش منجر به تثبیت بخش های بزرگی از استان انبار و بغداد شده است." در اینجا چیزی است که او نوشت:

"سکون و آرام سازی به سادگی یک چیز نیستند ، و این قطعاً یک مورد سکون است. در حقیقت ، کاهش خشونت هایی که شاهد آن هستیم در واقع نتیجه قطع حملات شرورانه آمریکا به خاک شورشیان است که از ابتدای جنگ - بزرگترین منبع خشونت و تلفات غیرنظامیان در عراق بوده است. این حملات که شامل حمله به منازل در جستجوی شورشیان مشکوک است ، موجب دستگیری وحشیانه نظامیان آمریکایی می شود که نگران مقاومت هستند ، درگیری های مسلحانه هنگام مقاومت خانواده ها در برابر نفوذ به خانه هایشان و بمب های کنار جاده برای جلوگیری و منحرف کردن حمله . هر زمان که عراقی ها در برابر این حملات به عقب بروند ، خطر درگیری مداوم با اسلحه وجود دارد که به نوبه خود ، باعث حملات توپخانه ای و هوایی ایالات متحده می شود که به نوبه خود باعث تخریب ساختمان ها و حتی بلوک های کامل می شود.

"افزایش" این خشونت را کاهش داده است، اما نه به این خاطر که عراقی ها مقاومت در برابر حملات یا حمایت از شورش را متوقف کرده اند. خشونت در بسیاری از شهرهای انبار و محله های بغداد کاهش یافته است، زیرا ایالات متحده موافقت کرده است که این حملات را متوقف کند؛ به این ترتیب، ایالات متحده دیگر نمی خواهد دستگیر یا کشتن شورشیان سنی خود را که برای چهار سال جنگیدند. در عوض شورشیان موافقت خود را با پلیس محله های خود (که در برابر آمریكا انجام می دادند)، و همچنین بمب های ماشین های جهادی را سركوب كردند.

نتيجه اين است که نيروهاي آمريکا در حال حاضر در خارج از جوامع شورشيانه قرار دارند و يا از طريق راهپيمايي بدون حمله به هيچ يک از خانه ها و يا حمله به ساختمان ها، راهپيمايي نمي کنند.

"به این ترتیب، به طرز وحشیانه، این موفقیت جدید این جوامع را آرام نگرفته است، بلکه حاکمیت شورشیان را بر جوامع تأیید کرده و حتی آنها را با پرداخت و تجهیزات به منظور حفظ و گسترش کنترل خود بر جوامع تأمین کرده است."

ایالات متحده در نهایت به درستی از کاهش حملات خود به خانه های مردم عمل می کند. این قصد خود را برای دیر یا زود، از کشور خارج شد. جنبش صلح در ایالات متحده در کنگره برای حمایت از حمایت از 2005 و 2008 حمایت شد. انتخابات 2006 پیامی را به عراق فرستاد که آمریکایی ها می خواستند. عراقی ها بیشتر به این پیام گوش فرا داده اند تا اعضای کنگره آمریکا خودشان باشند. حتی گروه مطالعاتی عراق در "2006" از خروج گام به گام حمایت کرد. براون کتولیس و لارنس کورب معتقدند که

" . . این پیام که تعهد امریکا به عراق نیروهای انگیزه ای باز بود مانند بیداری سنی ها در استان انبار برای همکاری با آمریکا برای مبارزه با القاعده در 2006، جنبشی که مدت ها قبل از افزایش نیروهای آمریکایی 2007 آغاز شد. پیامی که آمریكایی ها از دست می دهند نیز انگیزه ی عراقی ها را برای ثبت نیروهای امنیتی كشور در تعداد ركوردی اعلام كردند. "

در اوایل ماه نوامبر 2005، رهبران گروه های مسلح عمده سنی، به دنبال مذاکره با صلح با ایالات متحده بودند که علاقه مند نبودند.

بزرگترین افت در خشونت با تعهد اواخر 2008 توسط بوش به منظور پایان دادن به پایان 2011 کامل شد و خشونت پس از خروج نیروهای آمریکایی از شهرهای تابستان 2009 کاهش یافت. هیچ گونه جنگی مانند انهدام جنگ را افزایش نمی دهد. این امر می تواند به عنوان تشدید جنگ تغییر شکل داده شود. چیزی در مورد سیستم ارتباطات عمومی ایالات متحده می گوید، که در فصل دهم آن را تبدیل خواهیم کرد.

یکی دیگر از دلایل عمده کاهش خشونت که هیچ ارتباطی با «افزایش» نداشت، تصمیم مقتدی الصدر، رهبر بزرگترین نیروهای مقاومت بود که دستور آتش بس یکطرفه را صادر کرد. همانطور که Gareth Porter گزارش داد،

"با اواخر 2007، بر خلاف افسانه ای رسمی عراق، دولت المالکی و دولت بوش هر دو به طور رسمی به ایران اعتماد کردند و به صدام متوسل شدند تا به آتش بس یکجانبه - وحشیانه پترائوس بپردازند. . . . بنابراین محدودیت ایران - استراتژی ضد شورش پترائوس - به طور موثر تهدید شورشیان شیعه بود. "

یکی دیگر از نیروهای مهم برای محدود کردن خشونت عراق، پرداختن به پرداخت مالیات و سلاح به شوراهای بیداری سنی بود - یک تاکتیک موقت برای مسلح کردن و رشوه دادن برخی از 80,000 سنی ها، که بسیاری از آنها همان افراد هستند که اخیرا به نیروهای آمریکایی حمله کرده اند. به گفته روزنامه نوری روزن، یک رهبر یکی از شبه نظامیانی که در فهرست حقوق ایالات متحده بودند، "آزادانه اعتراف کرد که برخی از مردان او متعلق به القاعده هستند. آنها به شبه نظامیان تحت حمایت آمریکایی پیوستند، بنابراین آنها می توانند در صورت دستگیری، یک کارت شناسایی داشته باشند. "

ایالات متحده به سنی ها برای مبارزه با شبه نظامیان شیعه پرداخت و اجازه داد تا پلیس ملی تحت سلطه شیعیان در مناطق سنی تمرکز کند. این استراتژی تقسیم و تسخیر راه قابل اعتماد برای ثبات نیست. و در 2010، در زمانی که این نوشتار بود، ثبات هنوز دراز کشید، حکومتی شکل نگرفت، معیارهای ارزیابی نشده بود و تا حد زیادی فراموش شده بود، امنیت وحشتناک بود، و خشونت های قومی و ضد آمریكایی هنوز هم شایع بودند. در همین حال آب و برق کمبود داشت و میلیون ها پناهنده قادر به بازگشت به خانه هایشان نبودند.

نیروهای ایالات متحده در جریان "افزایش" در 2007، ده ها هزار تن از مردان نظامی را دور زدند و زندانی کردند. اگر شما نمیتوانید آنها را ضرب و شتم کنید و نمیتوانید آنها را رشوه دهید، میتوانید 'em را در پشت میلهها قرار دهید. این قطعا به کاهش خشونت کمک می کند.

اما بزرگترین عامل کاهش خشونت ممکن است زشت ترین و کمترین مورد در مورد آن باشد. بین ماه ژانویه 2007 و جولای 2007، شهر بغداد از 65 درصد شیعه تا 75 درصد شیعه تغییر یافت. رأی گیری سازمان ملل در 2007 پناهندگان عراقی در سوریه نشان می دهد که 78 درصد از بغداد بوده است و نزدیک به یک میلیون پناهنده تنها به سوریه از عراق تنها در 2007 نقل مکان کرده اند. همانطور که خوان کال در ماه دسامبر 2007 نوشت،

" . . این اطلاعات نشان می دهد که بیش از ساکنان 700,000 بغداد از این شهر از 6 میلیون در جریان افزایش ایالات متحده و یا بیش از 10 درصد جمعیت سرمایه فرار کرده اند. از جمله تأثیرات اولیه "افزایش"، تبدیل شدن بغداد به یک شهر شیعی و به جای گذاشتن صدها هزار عراقی از پایتخت است. "

نتیجه گیری کول با مطالعه در مورد انتشار نور از محله های بغداد پشتیبانی می شود. مناطق سنی با کشته شدن یا بیرون راندن ساکنان آنها تاریک شد ، این روند قبل از "اوج" (دسامبر 2006 - ژانویه 2007) به اوج خود رسید. تا مارس 2007 ،

" . . با توجه به این که بسیاری از اهالی اهل سنت در حال فرار از استان انبار، سوریه و اردن هستند، و باقیمانده در محله های اصلی سنی در غرب بغداد و بخشی از Adhamiyya در شرق بغداد، انگیزه برای خونریزی از بین رفته است. شیعیان برنده شده اند، دستانش را می گیرند، و مبارزه تمام شد. "

در اوایل 2008 نیر رزن درباره شرایط عراق در پایان 2007 نوشت:

"این روزهای سرد و خاکستری در ماه دسامبر است و من در خیابان شصتمین خیابان در ناحیه دورا بغداد، یکی از خشونتبارترین و ترسناکترین ناحیههای شهر، راه میرفتم. ویران شده توسط پنج سال از درگیری های بین نیروهای آمریکایی، شبه نظامیان شیعه، گروه های مقاومت سنی و القاعده، بسیاری از دورا در حال حاضر یک شهر ارواح است. این همان چیزی است که "پیروزی" در یک محله ی بارسا بار دیگر به نظر می رسد: دریاچه های گل و فاضلاب خیابان ها را پر می کند. کوه های زباله در مایع شدید رکود می گیرند. اکثر پنجره ها در خانه های رنگی شكسته شده اند و باد آنها را از بین می برد.

"خانه بعد از خانه بیرون رفته است، سوراخ های گلوله ای که از دیوارهایشان پرده برداری می کنند، درهایشان باز و بی نظیر هستند، بسیاری از مبلمان خالی شده اند. چه تعداد محدودی از مبلمان باقی مانده است، یک لایه ضخیم از گرد و غبار خوب است که در هر فضا در عراق نفوذ می کند. در این خانه ها، دیوارهای امنیتی دوازده ساله توسط آمریکایی ها برای جدا سازی جناح های متخاصم و محدود کردن مردم به محله خود ساخته شده اند. دورا که توسط جنگ داخلی خنثی شده و از بین رفته توسط "پرش" بسیار پرطرفدار رئیس جمهور بوش متوقف شده است، دورا بیشتر شبیه یک تونل بلافاصله پس از آخرالزمان از یک محله زندگی می کند، ساکن است. به جز پاهای ما، سکوت کامل وجود دارد. "

این مکان جایی نیست که مردم صلح آمیز باشند. در این محل مردم مرده یا آواره شدند. سربازان "نیروی هوایی" ایالات متحده برای خنثی کردن محله های تازه ای از هم جدا شدند. شبه نظامیان سنی "بیدار" شده و با اشغالگران هماهنگ شده اند؛ چرا که شیعیان آنها را به طور کامل از بین بردند.

در ماه مارس، جنگنده های بیداری 2009 دوباره به مبارزه با آمریکایی ها بازگشتند، اما تا آن زمان، اسطوره افزایش یافته بود. تا آن زمان، باراک اوباما رئيس جمهور شد، به عنوان نامزدي ادعا کرد که اين تحرک "فراتر از دوران غم انگيز ما بود". اسطوره اين سريع بلافاصله به کاربردي که هيچ شکي براي آن طراحي نشده بود، توجيه کننده تشديد ساير جنگ پس از شکست در عراق به عنوان پیروزی، زمان آن است که کودتای تبلیغاتی را به جنگ بر افغانستان انتقال دهیم. اوباما قهرمان پرشور، پترائوس را به عهده داشت، مسئولیت آن در افغانستان بود و نیروهایش را افزایش داد.

اما هیچ یک از علل واقعی کاهش خشونت در عراق در افغانستان وجود نداشت، و افزایش خود به خود، احتمالا تنها باعث بدتر شدن شرایط می شد. بدیهی است این تجربه پس از افزایش شدید اوباما در 2009 در افغانستان بود و احتمالا در 2010 نیز هست. خوب است تصور کنید در غیر این صورت. لذت بردن از این است که فداکاری و استقامت باعث موفقیت شما خواهد شد. اما جنگ یک دلیل درست نیست، موفقیت در آن نباید دنبال شود، حتی اگر قابل قبول باشد، و در نوعی از جنگها، ما اکنون مفهوم "موفقیت" را درک نمی کنیم.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی