جنگ ها اجتنابناپذیر نیستند

جنگ اجتناب ناپذیر نیست: فصل 4 "جنگ دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

جنگ ها غیرقابل اجتناب هستند

جنگ ها به توجیهات شگفت انگیز و عادلانه، از جمله گسترش تمدن و دموکراسی در سراسر جهان داده می شود، که شما فکر نمی کنید لازم است ادعا کنید که هر جنگ غیر قابل اجتناب است. کیست که بخواهد چنین کارهای خوب را اجتناب کند؟ و در عین حال احتمالا جنگی وجود نداشته است که به عنوان آخرین راه حل مطلوب، اجتناب ناپذیر و غیر قابل اجتناب شناخته شده است. این استدلال همیشه باید مورد استفاده قرار گیرد، اندازه گیری این است که جنگ ها وحشتناک است. همانند دیگر چیزهایی که مربوط به جنگ است، اجتناب ناپذیر بودن آن دروغ است، هر بار. جنگ هرگز تنها انتخاب و همیشه بدترین است.

بخش: اما این در جنبه های ما است

اگر جنگ اجتناب ناپذیر باشد، می توانیم و باید جنگ را از بین ببریم. و اگر ما بتوانیم جنگ را از بین ببریم، چرا جوامع چنین کاری انجام نداده اند؟ پاسخ کوتاه این است که آنها دارند. اما بیایید روشن کنیم حتی اگر هر جامعه انسانی و پیش از بشر همواره جنگ داشته باشد، هیچ دلیلی برای اینکه ما نیز باید آن را داشته باشیم. اجداد شما همیشه می توانند گوشت را بخورند، اما اگر گیاه خواری برای زنده ماندن در این سیاره کوچک ضروری باشد، به جای آن که اصرار داشته باشید که شما باید آنچه را که اجداد خود انجام داده اید، انتخاب نکنید، زنده بمانید؟ البته شما می توانید آنچه را که اجدادتان انجام دادید انجام دهید و در بسیاری از موارد ممکن است بهترین کارها را انجام دهید، اما لازم نیست. آیا همه آنها دین دارند؟ بعضی دیگر دیگر کار نمی کنند قربانی حیوانات یک بار در مرکز دین بود؟ این دیگر نیست

جنگ، فقط در دهه های گذشته و قرن ها به طور چشمگیری تغییر کرده است. آیا یک شوالیه قرون وسطایی که در حال اسب سواری می کند، هرکدام از خویشاوندی با یک خلبان هواپیمای بدون سرنشین را با استفاده از یک جوی استیک در یک میز در نوادا می شناسد تا یک مرد بدبین و 9 نفر بی گناه را در پاکستان بکشد؟ آیا شوالیه فکر می کند که هواپیمای بدون سرنشین، حتی زمانی که به او توضیح داده شد، جنگی بود؟ آیا خلبان هواپیمای بدون سرنشین تصور می کند که فعالیت های شوالیه، اعمال جنگی است؟ اگر جنگ به چیزی غیر قابل تشخیص تبدیل شود، چرا نمی توان آن را به هیچ چیز تغییر داد؟ تا جایی که می دانیم، جنگ ها فقط برای مردان در هزاره ها بود. در حال حاضر زنان شرکت می کنند اگر زنان بتوانند در جنگ شرکت کنند، چرا مردان نمی توانند این کار را انجام دهند؟ البته آنها می توانند. اما برای ضعیفان و کسانی که دین را با علم بد جایگزین کرده اند، قبل از اینکه مردم بتوانند اثبات کنند که قبلا این کار را انجام داده اند، ضروری است.

خوب ، اگر اصرار دارید در واقع انسان شناسان دهها جامعه انسانی را در گوشه گوشه جهان پیدا کرده اند که جنگ را نمی دانسته اند یا آن را رها کرده اند. داگلاس فرای در کتاب عالی خود فراتر از جنگ: پتانسیل انسانی برای صلح ، 70 جامعه غیر جنگ از هر نقطه کره زمین را فهرست کرده است. مطالعات نشان داده است که اکثر جوامع بشری هیچ جنگی یا شکل بسیار خفیفی از آن ندارند. (البته همه جنگهای قبل از قرن گذشته می تواند در طبقه بندی نسبتاً بسیار ملایم طبقه بندی شود.) استرالیا تا زمان آمدن اروپایی ها جنگ را نمی دانست. اکثر مردم قطب شمال ، حوزه بزرگ ، یا شمال شرقی مکزیک نیز چنین کاری نکردند.

بسیاری از جوامع غیر متخاصم، فرهنگ های شکارچی جمع کننده ای ساده، عشایری، عادلانه هستند. برخی از آنها از دشمنان بالقوه جدا شده اند، که شگفت آور نیست با توجه به این که احتمال دارد یک گروه جنگی را در دفاع از دیگری که آن را تهدید می کند، برداشته باشد. برخی از آنها کمتر از هم جدا هستند، اما از گروه های دیگری که جنگ را ترجیح می دهند تا از آنها درگیر شوند، اجرا می شوند. این جوامع همیشه در مکان هایی قرار ندارند که حیوانات عمده غارتگر را از دست ندهند. آنها گروهی از افرادی هستند که ممکن است مجبور به دفاع در برابر حملات حیوانی باشند و اغلب برای غذا شکار کنند. آنها همچنین ممکن است اقدامات خشونت آمیز، خصومت یا اعدام ها را شاهد باشند، در عین حال اجتناب از جنگ. برخی از فرهنگ ها احساسات گرم و تجاوز به هر نوعی را خنثی می کنند. آنها اغلب انواع اعتقادات غلطی را که از خشونت اجتناب می کنند، نظیر تنبیه کودک، آن را می کشند. با این حال، این باورها به نظر نمی رسد که زندگی بدتری را به وجود آورند، مثلا، اعتقاد نادرست که نفس نفس کودکان است.

انسان شناسان تمایل دارند جنگ را به عنوان چیزی تصور کنند که به شکلی در تمام میلیون ها سال تکامل انسان وجود داشته است. اما "تصور" کلمه کلیدی است. استخوان های زخمی استرالوپیتاسین که تصور می شود آسیب های ناشی از جنگ را نشان می دهد ، در واقع علائم دندان پلنگ را نشان می دهد. دیوارهای جریکو ظاهراً برای محافظت در برابر جاری شدن سیل و نه جنگ ساخته شده است. در حقیقت هیچ مدرکی در مورد جنگ بالای 10,000 هزار سال وجود ندارد و وجود خواهد داشت ، زیرا جنگ آثار خود را در زخم ها و سلاح ها برجای می گذارد. این نشان می دهد که از 50,000،40,000 سال هومو ساپینس مدرن وجود داشته است ، 99.87،12,500 هیچ جنگی ندیده اند و میلیون ها سال از تبار قبلی نیز بدون جنگ بوده اند. یا ، همانطور که یک انسان شناس گفته است ، "مردم XNUMX درصد از زندگی بشر را در گروه های شکارچی جمع کرده اند." جنگ در برخی از جوامع پیچیده ، اما کم تحرک نهفته است و به موازات پیچیدگی آنها رشد می کند. این واقعیت باعث می شود جنگ بیش از XNUMX سال پیش بعید باشد.

می توان استدلال کرد که قتل های فردی از خشم حسادانه معادل جنگ برای گروه های کوچک بود. اما آنها بسیار متفاوت از جنگ های سازمان یافته هستند که در آن خشونت به طور ناشناس در برابر اعضای گروه دیگری صورت می گیرد. در جهان گروه های کوچک غیر کشاورزی، روابط خانوادگی در مادر یا پدر یا همسرش به یک گروه دیگر وابسته است. از سوی دیگر، در دنیای جدیدی از قبیله های حاکم، یکی از پیشگامان ناسیونالیسم است: حملات به هر عضو قبیله ای که هر عضو خود را مجروح کرده است.

یک نامزد مناسب تر برای پیشبرد جنگ از خشونت فردی فردی ممکن است خشونت گروهی علیه حیوانات بزرگ باشد. اما این نیز بسیار متفاوت از جنگ است که ما آن را می دانیم. حتی در فرهنگ جنگ عجیب و غریب ما، اکثر مردم برای کشتن انسان ها بسیار مقاوم هستند، اما کشتن حیوانات دیگر نیستند. شکار گروه های حیوانات وحشی در تاریخ بشر بسیار دور نیست. همانطور که باربارا Ehrenreich استدلال می کند، بزرگترین زمان اجداد ما صرف تحول آنها صرف تحول نه به عنوان شکارچیان، بلکه به عنوان طعمه.

بنابراین، صرفنظر از اینکه شامپانزههای خشونتآمیز میتوانند، یا اینکه چگونه Bonobos صلحآمیز، تصور کردن اجداد باستانی قدیمی پرندگان که برای جنگ قدمت دارند، چیزی بیش از تصور نیست. با توجه به وجود امروز و در تاریخ ثبت جوامع شکارچی جمع کننده، جستجو برای جایگزینی آن داستان می تواند بنیادی تر باشد. برخی از این فرهنگ ها روش های مختلفی را برای جلوگیری و حل اختلافاتی که شامل جنگ نیستند، پیدا کرده اند. این افراد در همه جا در همکاری ماهرانه هستند و همکاری بسیار لذت بخش تر از آن چیزی است که از طریق جنگ نمی توان اخبار را دقیقا به این علت که همه ما آن را می دانیم. با این وجود ما در مورد "مرد جنگجو" می خوانیم و به ندرت همکاری می کنیم که به عنوان یکی از ویژگی های مرکزی یا ضروری گونه های ما شناخته شده است.

جنگ در طول هزاره های اخیر در کنار سایر تغییرات اجتماعی پیشرفت کرده است. اما آیا اکثر افراد نسبتا اخیر در جوامع پیچیده و پایدار درگیر جنگ چیزی شبیه هستند یا نه؟ برخی از جوامع باستان نشان داده نشده اند که در جنگ شرکت داشته باشند، بنابراین احتمال دارد بدون آن زندگی کنند. و البته بسیاری از ما، حتی در کشورهای نظامی ترین، زندگی می کنند بدون هیچ گونه ارتباط مستقیم با جنگ، که به نظر می رسد نشان می دهد که یک کل جامعه می تواند همین کار را انجام دهد. رانندگان عاطفی حمایت از جنگ، هیجان جمعی پیروزی و غیره ممکن است به لحاظ فرهنگی آموخته شوند و اجتناب ناپذیر باشند، زیرا برخی از فرهنگ ها در چشم انداز بیش از حد دور به نظر می رسند تا همه آنها را درک کنند. کرک اندیکوت میگوید:

"من یک بار از یک مرد باتک پرسیدم چرا اجداد آنها حمله کنندگان برده مالا را شلیک نکرده اند. . . با دزد در حال سوختن سم [استفاده می شود برای شکار حیوانات]. پاسخ شوکه شده او این بود: "چون آنها آنها را می کشند!"

بخش: همه چیز آن را انجام می دهد

انسان شناسان اغلب بر فرهنگ های غیر صنعتی تمرکز می کنند، اما می توانند کشورهای پیشرفته پیشرفته نیز بدون جنگ زندگی کنند؟ بیایید فرض کنیم که سوئیس یک اشتباه استراتژی ژئوپلیتیک است. بسیاری از کشورهای دیگر در نظر گرفته می شوند. در حقیقت، بیشتر کشورهای جهان به دلیل یک یا چند مورد، از جمله کسانی که در هنگام حمله به جنگ های وحشتناک طولانی جنگ می کنند، جنگ را آغاز نمی کنند. ایران، این تهدید وحشتناک شیطانی در رسانه های "خبر" آمریکا، در قرن ها به یک کشور دیگر حمله نکرده است. آخرین بار سوئد راه اندازی شد یا حتی در یک جنگ شرکت کرد، با نروژ در 1814 نبرد شد. داگلاس فری، به اعتبار خود، ماهیت صلح آمیز برخی از کشورهای مدرن را شامل می شود، از جمله ایسلند که برای سال های 700 و کاستاریکا است که پس از جنگ جهانی دوم ارتش خود را لغو کرد.

شاخص صلح جهانی سالانه صلح آمیزترین کشورهای جهان را شامل می شود ، از جمله عوامل داخلی در محاسبه و همچنین جنگ های خارجی. در اینجا 20 کشور برتر از سال 2010 آورده شده است:

1 نیوزیلند

2 ایسلند

3 ژاپن

4 اتریش

5 نروژ

6 ایرلند

7 دانمارک

7 لوکزامبورگ

9 فنلاند

10 سوئد

11 اسلوونی

12 جمهوری چک

13 پرتغال

14 کانادا

15 قطر

16 آلمان

17 بلژیک

18 سوئیس

19 استرالیا

20 مجارستان

یک توضیح برای شکست برخی از کشورها برای جنگ این است که آنها می خواهند، اما فرصتی برای راه اندازی هیچ جنگی نداشته اند. این حداقل نشان می دهد که معقول بودن در تصمیم گیری های جنگی. اگر تمام ملت ها می دانستند که نمی توانند جنگ را پیروز کنند، آیا جنگ های بیشتری وجود نخواهد داشت؟

یک توضیح دیگر این است که کشورهای جنگ را به دلیل عدم نیاز به آنها آغاز نمی کنند، زیرا پلیس های جهان به دنبال آنها هستند و حفظ یک Pax Americana. برای مثال، کاستاریکا حضور نظامی آمریکا را پذیرفته است. این یک توضیح حتی بیشتر دلگرم کننده است، که نشان می دهد که ملت ها نمی خواهند جنگ را شروع کنند، اگر آنها مجبور نیستند.

در حقیقت، هیچ کس حتی نمی تواند تصور کند که جنگ بین کشورها در اتحادیه اروپا (زادگاه بدترین جنگ ها در تاریخ جهان) یا بین ایالت های ایالات متحده است. تغییر در اروپا باور نکردنی است پس از قرن ها جنگ، صلح پیدا کرد. و صلح در ایالات متحده بسیار امن است و به نظر می رسد حتی آن را می فهمند. اما باید قدردانی و درک شود. آیا اوهایو از حمله به ایندیانا جلوگیری می کند، زیرا فدایی ها اوهایو را مجازات می کنند یا اینکه اوهایو مطمئن است که ایندیانا هرگز به آن حمله نخواهد کرد یا اینکه جنگ های غلبه بر اوجایان از جنگ با مکان هایی مانند عراق و افغانستان راضی هستند یا به این دلیل که Buckeyes واقعا بهتر شده اند چیزهایی که باید انجام شود تا در قتل عام شرکت کنند؟ بهترین پاسخ، من فکر می کنم، آخرین، اما قدرت دولت فدرال ضرورت و چیزی است که ما ممکن است باید در سطح بین المللی قبل از اینکه ما صلح بین المللی امن و بدون قید و شرط داشته باشیم ایجاد کنیم.

به نظر من، یک آزمون حیاتی، این است که آیا کشورها به این شانس برای پیوستن به "ائتلاف" های جنگی تحت سلطه ایالات متحده حرکت می کنند؟ اگر کشورهای صرفا بخاطر اینکه نمی توانند برنده شوند، از حضور در جنگ خودداری می کنند، آیا نباید آنها را به عنوان شرکای جوانتر در جنگ علیه کشورهای ضعیف فقیر با منابع ارزشمند برای غارتگری جهش کنند؟ با این حال آنها نمی کنند

در مورد حملات 2003 به عراق، باند بوش-چنی به ریاست و تهدید کرد تا زمانی که کشورهای 49 به طور ظاهرا موافقت کردند نام آنها را به عنوان "ائتلاف خواسته ها" نام ببرند. بسیاری دیگر از کشورها، بزرگ و کوچک، حاضر شدند. از 49 در لیست، یکی از هر دانش از بودن در آن را انکار کرد، یکی نام خود را حذف کرده است، و یکی دیگر از هر گونه کمک به جنگ کمک کند. فقط چهار کشور در حمله، 33 در اشغال مشارکت کردند. شش کشور در این ائتلاف نظامی واقعا هیچ نیروی نظامی نداشتند. به نظر می رسد بسیاری از کشورها در عوض به مقدار زیادی کمک خارجی کمک می کنند که در مورد خیرخواهی خارج از کشور چیز دیگری درباره سخاوت ملت ما به ما می گوید. شرکت کنندگان 33 نشانه در اشغال به سرعت شروع به بیرون رفتن کردند، همانطور که مراقب بودند، تا جایی که 2009 تنها ایالات متحده باقی مانده بود.

ما همچنین به طور کامل قادر به محدود کردن جنگ است، سوال مطرح می شود که چرا ما نمی توانیم آن را کمی بیشتر و کمی بیشتر تا زمانی که از بین رفته است محدود کنیم. یونانیان باستانی قصد داشتند که کمان و فلش را برای سالهای 400 پس از آنکه ایرانی ها به آنها نشان دادند - در واقع آنها را احساس کردند - چه سلاح می تواند انجام دهد. هنگامی که پرتغالی ها 1500 ها را به ژاپن آوردند، ژاپنی ها آنها را ممنوع کردند، همانطور که جنگجویان نخبه نیز در مصر و ایتالیا بودند. چینی ها، که به اصطلاح باروت اختراع کرده بودند، برای استفاده از جنگ انتخاب شده بودند. پادشاه وو چو، اولین حاکم سلسله ژو، پس از برنده شدن در جنگ، اسب ها را آزاد کرد، گاوها را پراکنده کرد و ارابه ها و کتهای پستی را با خون گاوها ریختند، اما آنها را در زرادخانه حفظ کردند تا نشان دهند که آنها نمی توانند دوباره استفاده شوند. سپرها و شمشیرها به صورت گرد و غبار و به پوست پوشیده شده بود. پادشاه ارتش را تجزیه کرد، ژنرال ها را به شاهزادگان تبدیل کرد و به آنها دستور داد که کمان ها و فلش های خود را در چنگال خود بپوشند.

بعد از اینکه گازهای سمی در جنگ جهانی اول تبدیل به سلاح شد، جهان عمدتا آنها را ممنوع کرد. 65 سالها پیش از بمب های هسته ای به عنوان ابزار فوق العاده ای از منظر جنگ استفاده شده است اما از زمانی که به جز اورانیوم ضعیف شده استفاده نشده است. اکثر کشورهای جهان مین های زمینی و بمب های خوشه ای را ممنوع کرده اند، حتی اگر ایالات متحده حاضر به پیوستن به آنها نشده است.

آیا درایوهای عمیق ما را به سوی جنگ دعوت می کنند؟ در برخی از فرهنگ های انسانی آنها قطعا انجام می دهند، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که فرهنگ ها تغییر کنند. تغییرات فقط ممکن است نیاز به عمیق تر و گسترده تر از اصلاح قانون اساسی داشته باشند.

بخش: اگر آن را در نظر می گیرد AVOIDABLE و SOUNDS AVAIDABLE. . .

دلیل دیگری برای تردید اینکه هر گونه جنگ خاص اجتناب ناپذیر است، تاریخ وقوع حادثه، اشتباهات احمقانه، رقابت های خرده فروشی، بوروکرات های خیالی، و خطاهای غم انگیز و کمیک است که از طریق آن ما در هر جنگی گمراه می شویم، در حالی که در موارد دیگر، بدون اینکه قدم بزنیم، بر فراز. سخت است که رقابت عقلانی میان ملت های امپریالیستی - و یا در این مورد، نیروهای قابل تحسین بیش از حد جمعیت و تجاوز ذاتی - را در نظر بگیرید که چگونه جنگ در واقع آمده است. همانطور که در فصل ششم می بینیم، جنگ های سازنده با منافع مالی، فشارهای صنفی، محاسبات انتخاباتی و جهل خالص، همه عواملی که ظاهرا حساس به تغییر یا حذف هستند، مقابله می کنند.

جنگ ممکن است بر تاریخ بشریت غلبه کند و قطعا کتاب های تاریخی ما وانمود می کنند که چیزی جز جنگ نیست، اما جنگ ثابت نیست. این غوطه ور و جریان یافته است. آلمان و ژاپن، چنین جنگنده هایی که سال ها پیش 75 جنگنده های مشتاق بودند، در حال حاضر نسبت به ایالات متحده بیشتر علاقه مند به صلح هستند. کشورهای وایکینگ اسکاندیناوی به نظر نمی آیند که جنگ را به کسی جلب کنند. گروه هایی مانند آمیش ها در ایالات متحده از مشارکت در جنگ اجتناب می کنند و اعضای آن در زمان جنگ جهانی دوم مجبور به مقاومت در برابر پیشنهادهایی به خدمات غیر جنگی هستند. آدفنیتین روز هفتم از شرکت در جنگ خودداری کرده و به جای آن آزمایشات رادیویی هسته ای مورد استفاده قرار گرفته است. اگر ما گاهی می توانیم از جنگ ها اجتناب کنیم و اگر برخی از ما همواره بتوانیم از جنگ ها اجتناب کنیم، چرا نمی توانیم به طور کلی بهتر عمل کنیم؟

جوامع صلح از اشکال عقلانی حل اختلاف استفاده می کنند که ترمیم، بازگرداندن و احترام به جای مجازات کردن آن است. دیپلماسی، کمک و دوستی جایگزین هایی برای جنگ در دنیای مدرن است. در دسامبر 1916 و ژانویه 1917، رئیس جمهور وودرو ویلسون کاری بسیار مناسب انجام داد. او از آلمانی ها و متحدان خواسته است تا با اعلام اهداف و منافع خود، هوا را روشن کنند. او پیشنهاد کرد که به عنوان واسطه عمل کند، پیشنهادی که بریتانیاییها و اتریش-مجارها پذیرفته بودند. آلمانی ها، ویلسون را به عنوان یک واسطه صادق پذیرفته اند، زیرا این دلیل قابل درک است که او به تلاش های جنگ بریتانیا کمک کرده است. با این حال تصور کنید که اگر چیزهایی کمی متفاوت باقی بمانند، اگر دیپلماسی چند سال قبل از آن موفقیت آمیز باشد، جنگی از بین نرفته است، در حالی که برخی از 16 میلیون نفر جان خود را از دست داده اند. آرایش ژنتیکی ما تغییر نکرده است. ما هنوز هم هستیم که ما هستیم، قادر به جنگ یا صلح هستیم، هر کدام که ما انتخاب کردیم.

جنگ ممکن است اولین و تنها گزینه رئیس جمهور ویلسون در 1916 در نظر گرفته، اما این بدان معنا نیست که او آن را برای آخرین ذخیره کرد. در بسیاری از موارد دولتها ادعا می کنند که جنگ تنها آخرین راه حل است، حتی در حالی که مخفیانه برنامه ریزی برای راه اندازی جنگ. رئیس جمهور جورج دبلیو بوش قصد داشت تا چند ماه به عراق حمله کند، در حالی که تظاهر می کند که جنگ تنها آخرین راه حل است و چیزی بود که او برای جلوگیری از آن سخت تلاش می کرد. بوش در همان کنفرانس مطبوعاتی در ژانویه 31، 2003، همان روزی که تونی بلر، نخست وزیر را پیشنهاد داد، این تظاهر را حفظ کرد که یکی از راه هایی که می تواند بهانه ای برای جنگ باشد، رنگ هواپیماها با رنگ های سازمان ملل است آنها را بکشند سالهاست که جنگ عراق ادامه دارد، افسران خواستار سریع جنگ علیه ایران نیز شدند. چندین سال است که چنین جنگی راه اندازی نشده است و هنوز هیچ عواقب ناگوار ناشی از این محدودیت نیست.

یک نمونه اولیه از محدودیت در برابر عراق نیز به جای ایجاد فاجعه اجتناب کرد. در ماه نوامبر 1998، پرزیدنت کلینتون حملات هوائی علیه عراق را برنامه ریزی کرد، اما پس از آن صدام حسین وعده همکاری کامل با بازرسان سلاح های سازمان ملل را به عهده داشت. کلینتون حمله را رد کرد. همانطور که نورمن سلیمان می گوید، ادعاهای رسانه ها کاملا ناامید شده بود، از اینکه کلینتون امتناع جنگ را به سادگی به دلیل توجیه جنگ از بین برد، محکوم شد. اشتباه جانشین کلینتون این کار را نمی کند. اگر کلینتون به جنگ رفته بود، اقداماتش غیرقابل اجتناب بود؛ آنها جنایتکار بودند.

بخش: جنگ خوب

هر گونه استدلال در برابر هر جنگی در چند دهه گذشته با تقلب زیر مواجه شده است: اگر با این جنگ مخالفید، باید با تمام جنگ ها مخالفید؛ اگر با تمام جنگ ها مخالفید باید با جنگ جهانی دوم مخالفت کنید جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود؛ بنابراین شما اشتباه هستید و اگر شما اشتباه می کنید، جنگ فعلی باید درست باشد. (عبارت "جنگ خوب" واقعا به عنوان توصیف جنگ جهانی دوم در جنگ ویتنام، نه در طول جنگ جهانی دوم ظاهر شد.) این استدلال نه تنها در ایالات متحده بلکه در انگلیس و روسیه نیز ساخته شده است. اشتباه آشکار این سوءاستفاده هیچ نوع بازدارنده ای برای استفاده از آن نیست. نشان می دهد که جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب نبود. ماهیت جنگ جهانی دوم همواره الزام آور بودن آن است. جنگ جهانی دوم، همه ما گفته شده است، به سادگی نمی توانست اجتناب شود.

اما جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب نبود، حتی از منظر متحدان و یا ایالات متحده. همانطور که در فصل اول دیدیم، برای نجات یهودیان مبارزه نکردیم و آنها را نجات دادیم. پناهندگان دور شدند و رها شدند. برنامه های برای حمل یهودیان از آلمان توسط محاصره بریتانیا ناامید شد. همانطور که در فصل دوم دیدیم، این جنگ در دفاع از خود نبرد صورت نگرفت. همچنین با هیچ محدودیتی یا نگرانی برای زندگی غیرنظامی مبارزه نکرد. این یک مبارزه علیه نژادپرستی توسط یک ملت ژاپنی و آمریکایی است و سربازان آمریکایی آفریقایی را جدا می کند. این امپریالیست ها پیش از امپریالیست های پیشرو و پیشرو جهان، علیه امپریالیسم نبردند. انگلستان به دلیل اینکه آلمان به لهستان حمله کرد، جنگید. ایالات متحده در اروپا به دلیل بریتانیا در جنگ با آلمان جنگید، گرچه ایالات متحده تا زمانی که ناوگان آن توسط ژاپنی ها در اقیانوس آرام مورد حمله قرار نگرفت، به جنگ کامل در جنگ ادامه نمی داد. همانطور که مشاهده کردیم، حمله ژاپنی، کاملا اجتنابناپذیر و تحریک شده بود. جنگ با آلمان که بلافاصله وارد شد، به معنای تعهد کامل به جنگی بود که ایالات متحده مدتها به انگلیس و چین کمک کرده بود.

ماهها و سالها و دهها سال است که ما تصور میکنیم که زمان را برای حل مشکل حل کنیم، سادهتر و سادهتر میتوانیم تصور کنیم که این امر مانع از حمله آلمان به لهستان شده است. حتی اکثر طرفداران جنگ جهانی دوم به عنوان یک "جنگ خوب" موافق هستند که اقدامات متفقین پس از جنگ جهانی اول منجر به جنگ دوم شد. در سپتامبر 22، 1933، دیوید لویید جورج، که نخست وزیر انگلیس در جریان جنگ جهانی اول بود، مشاوره گفتاری در برابر سرنگونی نازیسم در آلمان داد، زیرا ممکن است نتیجه بدتر از آن باشد: "کمونیسم شدید".

چرچیل در 1939، زمانی که ایتالیا سعی کرد مذاکرات با انگلیس را از آلمان برگزار کند، چرچیل را سرد کرد: "اگر سیانو متوجه شود (هدفش انعطاف ناپذیر است) او احتمالا با ایده ی یک واسطه ایتالیایی مشکلی نخواهد داشت". انعطاف پذیری چرچیل هدف رفتن به جنگ بود. هنگامی که هیتلر، با حمله به لهستان، صلح را با انگلیس و فرانسه پیشنهاد کرد و خواستار کمک آنها در اخراج یهودیان آلمان شد، نخست وزیر نویل چمبرلین بر جنگ اصرار داشت.

البته، هیتلر به ویژه قابل اعتماد نبود. اما اگر یهودیان نجات یابند، لهستان اشغال شده بود و برای چند دقیقه، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها یا سال ها صلح میان متحدان و آلمان برقرار بود. جنگ هر زمانی که شروع شد، ممکن بود آغاز شود، بدون هیچ آسیبی و چند لحظه صلح به دست آورد. و هر لحظه صلح به دست آورد، می تواند مورد استفاده قرار گیرد برای تلاش برای مذاکره صلح دائمی دائمی، و همچنین استقلال برای لهستان. در ماه مه 1940، چمبرلین و لرد هالیفاکس هر دو طرف مذاکرات صلح با آلمان را ترجیح دادند، اما نخست وزیر چرچیل خودداری کرد. در ماه ژوئیه 1940، هیتلر سخنرانی دیگری را ارائه کرد که صلح را با انگلیس پیشنهاد کرد. چرچیل علاقه مند نبود

حتی اگر ما تظاهر کنیم که حمله نازی ها به لهستان واقعا غیرقابل اجتناب است و فرض بر این است که حمله ناسیونال به انگلستان غیر قابل جبران بود، چرا جنگ فوری پاسخ بود؟ و هنگامی که دیگر ملت ها آن را آغاز کرده اند، چرا ایالات متحده باید به آن ملحق شود؟ ناپلئون به تعداد زیادی از کشورهای اروپایی حمله کرد و ما بدون ریاست جمهوری ما راه اندازی یک کمپین بزرگ روابط عمومی برای درخواست از پیوستن به مبارزه و ایجاد جهان امن برای دموکراسی، به عنوان ویلسون برای جنگ جهانی اول و همانطور که روزولت برای جنگ جهانی دوم تجدید نظر کرد.

جنگ جهانی دوم 70 میلیون نفر را کشت، و این نوع نتیجه می تواند بیشتر یا کمتر پیش بینی شود. آنچه تصور می کردیم بدتر از آن بود؟ چه چیزی می توانست مانع از آن شود؟ ایالات متحده هیچ علاقه ای به هولوکاست نداشت و از آن جلوگیری به عمل آورد. و هولوکاست فقط شش میلیون نفر را کشت. مقاومت در آلمان وجود دارد. اگر او گزینه های دیگر را ببیند، اگر هیتلر در قدرت باقی بماند، نمی خواهد برای همیشه زندگی کند و یا لزوما به وسیله جنگ امپریالیست خودکشی کند. کمک به مردم در سرزمین هایی که آلمان اشغال کرده بود، به اندازه کافی آسان بود. سیاست ما این بود که به جای مانع شدن و گرسنگی، تلاش های زیادی را انجام دادند و نتایج بدی داشتند.

احتمال هیتلر و یا وارث او تقویت قدرت، نگه داشتن آن و حمله به ایالات متحده به نظر بسیار دور افتاده است. ایالات متحده مجبور به ادامه ی عمیق شد تا ژاپن را به حمله به آن تحریک کند. هیتلر خوش شانس بود که بتواند بر سلامتی او تأثیر بگذارد و امپریالیسم جهانی را کمتر کند. اما فرض کنید که آلمان در نهایت جنگ را به سواحل ما آورد. آیا این قابل تصور است که هر آمریکایی پس از آن 20 بار دیگر سخت تر می شود و جنگ واقعی واقعا دفاعی را سریع تر به دست آورد؟ یا شاید جنگ سرد در مخالفت با آلمان به جای اتحاد جماهیر شوروی باشد. امپراتوری شوروی بدون جنگ پایان یافت. چرا امپراتوری آلمان چنین کاری را انجام نداده است؟ چه کسی می داند؟ آنچه که ما می دانیم، وحشت غیرممکن است که اتفاق می افتد.

ما و متحدانمان درگیر کشتار غیرمنتظره شهروندان آلمانی، فرانسوی و ژاپنی از هواپیما، کشتار مرگبارترین سلاح را که هرگز دیده ایم، نابود کرد و مفهوم جنگ محدود را به خطر انداخت و جنگ را به یک ماجراجویی تبدیل کرد که قربانی غیرنظامیان بیش از سربازان ما در ایاالت متحده ایده ی جنگ دائمی را اختراع کردیم، به جنگ های تقریبا کل کمک می کرد تا به رؤسای جمهور منتهی بشویم، سازمان های مخفی را با قدرت درگیر شدن در جنگ با هیچ نظارتی ایجاد کرده و اقتصاد جنگی را به وجود آورد که به جنگ هایی نیاز داشت تا سود ببرند.

جنگ جهانی دوم و رویه جدید جنگ کامل شکنجه را از قرون وسطی بازگرداند. سلاح های شیمیایی ، بیولوژیکی و هسته ای را برای استفاده فعلی و آینده از جمله ناپالم و عامل نارنجی تولید کرد. و برنامه های آزمایش انسانی را در ایالات متحده آغاز کرد. وینستون چرچیل ، که دستور کار متفقین را به اندازه دیگران اداره می کرد ، قبلاً نوشته بود ، "من کاملاً طرفدار استفاده از گاز مسموم علیه قبایل غیر تمدن هستم." هر کجا که شما اهداف و عملکرد "جنگ خوب" را از نزدیک تماشا کنید ، این همان چیزی است که شما تمایل به دیدن آن دارید: اشتیاق چرچیل برای کشتار جمعی دشمنان.

اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، من واقعا از دیدن متن بد ناامید شدم. اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا رئیس جمهور فرانکلین روزولت ما را به آن دروغ گفت؟ در ماه سپتامبر 4، 1941، روزولت یک آدرس رادیویی "گیتار فرعی" داد که در آن ادعا کرد که یک زیردریایی آلمانی، به طور کامل غیرقابل تشخیص، به حمله کننده گریور نابودگر ایالات متحده حمله کرده بود، که با وجود نام ناوشکن نامیده می شد، ایمیل بی ضرر را تحویل داده بود.

واقعا؟ کمیته امور دریایی کنگره سنا دریاسالار هارولد استارک، رئیس عملیات نیروی دریایی را مورد سوال قرار داد، گفت که گرر، زیردریایی آلمانی را ردیابی کرده است و محل آن را به یک هواپیمای انگلیسی برچیده است که اتکای عمیق به موقعیت زیردریایی را بدون موفقیت کاهش داده است. گرر بعد از ساعت ها قبل از اینکه زیردریایی ها را به عقب برگرداند و اژدرها را اخراج کرد، زیردریایی را دنبال کرد.

روزولت یک ماه و نیم بعد به یک داستان بلند در مورد USS Kearny گفت. و پس از آن او واقعا به دست آورد روزولت ادعا کرد که در اختیار داشتن یک نقشه مخفی از سوی دولت هیتلر قرار دارد که نشان می دهد برنامه های یک فتح نازی ها در آمریکای جنوبی است. دولت نازی این را به عنوان دروغ محکوم کرد و البته توطئه یهودی را متهم کرد. نقشه، که روزولت از نشان دادن عموم مردم اجتناب کرد، در واقع مسیرهایی را در آمریکای جنوبی که توسط هواپیماهای آمریکایی به پرواز درآمد، نشان می داد و با اشاره به آلمان، توزیع سوخت هواپیمایی را نشان می داد. این یک جعل انگلستان بود و ظاهرا در مورد کیفیت مشابه با جعلی بود که رئیس جمهور جورج دبلیو بوش پس از آن نشان داد که عراق سعی در خرید اورانیوم داشت.

روزولت ادعا کرد که یک برنامه مخفی تولید شده توسط نازی ها برای جایگزینی تمام ادیان با نازیسم به دست آورده است:

"روحانیون تحت مجازات اردوگاه های کار اجباری همیشه سکوت می کنند، جایی که حتی اکنون بسیاری از مردان بی رحمانه شکنجه می شوند؛ زیرا آنها خداوند را بالاتر از هیتلر قرار داده اند."

چنین طرح ایدهآلانه ای مانند هیتلر بود که در واقع هیتلر بود که خود به پیروی از مسیحیت نرسیده بود، اما روزولت چنین سندی را نداشت.

چرا این دروغ ها لازم بود؟ آیا جنگ های خوب بعد از واقعیت قابل تشخیص هستند؟ آیا مردم خوب در آن زمان باید به آنها فریب دهند؟ و اگر روزولت می دانست که در اردوگاه های کار اجباری اتفاق می افتد، چرا حقیقت کافی نیست؟

اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا ایالات متحده باید صبر کند تا امپراتوری امپریالیستی خود در وسط اقیانوس آرام مورد حمله قرار گیرد؟ اگر جنگ در مخالفت با جنایات هدف قرار گرفته بود، تعداد زیادی گزارش شده بود که به بمباران گورنیکا بازگشته است. مردم بیگناه در اروپا تحت حمله بودند. اگر جنگ چیزی برای انجام این کار داشت، چرا مشارکت باز ایالات متحده باید منتظر بماند تا ژاپن حمله کند و آلمان اعلام جنگ کرد؟

اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا آمریکایی ها باید برای مبارزه با آن برنامه ریزی کنند؟ پیش نویس قبل از پرل هاربر آمد و بسیاری از سربازان فرار کردند، مخصوصا زمانی که طول مدت "خدمات" آنها بیش از 12 ماه تمدید شد. هزاران داوطلب پس از پرل هاربر، اما پیش نویس هنوز ابزار اصلی برای تولید علوفه توپ بود. در طول جنگ، سربازان 21,049 برای تخلیه محکوم شدند و 49 به اعدام محکوم شدند. یکی دیگر از 12,000 به عنوان مخالفان وظیفه طبقه بندی شد.

اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا 80 درصد آمریکاییانی که در نهایت آن را به مبارزه تبدیل کردند، تصمیم گرفتند سلاح های خود را به دشمنان بسپارند؟ دیو گروسمن می نویسد:

پیش از جنگ جهانی دوم، همیشه تصور می شد که سربازان معمولی در جنگ به قتل می رسند، زیرا کشورش و رهبرانش به او گفته اند که این کار را انجام می دهند و از آنجایی که ضروری است که از زندگی خود و زندگی دوستانش دفاع کند. . . . سرباز ارتش ایالات متحده ارتش سرخپوست SLA مارشال از این سربازان معمولی پرسید که آنها در جنگ چه می کردند. کشف منحصر به فرد غیر منتظره این بود که از هر صد مرد در طول خط آتش در طول یک برخورد، به طور متوسط ​​تنها 15 به 20 "هر گونه بخشی را با سلاح های خود را".

شواهد خوبی وجود دارد که این امر در صفوف آلمانی ها، بریتانیایی ها، فرانسوی ها و غیره بود، و در جنگ های قبلی نیز این امر معمول بود. مشکل - برای کسانی که این ویژگی تشویق و نجات دهنده را به عنوان یک مشکل می بینند، این بود که در مورد 98 درصد افراد بسیار مقاوم در برابر کشتار دیگر انسان ها هستند. شما می توانید آنها را به چگونگی استفاده از یک اسلحه نشان دهید و به آنها بگوئید که آنها را شلیک می کنند، اما در لحظات جنگ، بسیاری از آنها برای آسمان، سقوط در خاک، کمک به یک دوست با سلاح خود، یا ناگهان کشف کنند که یک مهم پیام باید در طول خط انتقال داده شود. آنها از شلیک نمی ترسند حداقل این نیروی قوی در بازی نیست. آنها از قتل وحشت زده هستند.

از زمان جنگ جهانی دوم با درک جدیدی از ارتش آمریکا درباره آنچه که در گرمای نبرد اتفاق می افتد، تکنیک های آموزشی تغییر کرده است. سربازان دیگر نمی توانند تدریس شوند. آنها مشروط به قتل بدون تفکر خواهند بود. اهداف چشم بول با اهداف شبیه به انسان جایگزین می شوند. سربازان به نقطه ای رسیده اند که تحت فشار قرار می گیرند و به صورت غریزی به قتل می رسند. این در حالیکه در زمان جنگ عراق مورد استفاده قرار میگیرد در آموزش ابتدایی استفاده می شود که شاید بتواند سربازان آمریکایی را در قالب ذهنی مناسب برای کشتن کمک کند:

ما به بازار رفتیم که در آن همه مغازه هاجی

ماچت های ما را بیرون آورد و ما شروع به ریز ریز کردن کردیم

ما به زمین بازی رفتیم که در آن همه حدی بازی می کرد

ما اسلحه های خود را از بین بردیم و ما شروع به اسپری کردیم

ما به مسجدی رفتیم که در آن همه حدیس دعا می کرد

یک نارنجک دست را پرتاب کرد و همه آنها را دور انداخت.

این تکنیک های جدید بسیار موفق بوده اند که در جنگ ویتنام و جنگ های دیگر از آنجایی که تقریبا تمام سربازان آمریکایی کشته شده اند و تعداد زیادی از آنها آسیب روانی را از دست داده اند.

آموزش هایی که کودکان ما دریافت می کنند پس از گذشت زمان در بازی های ویدئویی دشمن می توانند آموزش های بهتر جنگی را نسبت به آنچه عمو سم "بزرگترین نسل" ارائه می دهند، داشته باشند. کودکان بازی های ویدئویی که قاتل را شبیه سازی می کنند، در واقع آموزش دیده اند برای تبدیل شدن به جانبازان بی خانمان آینده ما روزهای شکوه و جلال خود را در نیمکت های پارک می گذاریم.

این مسئله من را به این سوال پاسخ می دهد: اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا سربازانی که قبلا آزمایش نشده بودند به عنوان آزمایشگاه های روانشناسی اجتماعی شرکت نمی کردند؟ چرا آنها فضا را گرفتند، لباس می پوشند، غذا می خورند، خانواده اش را از دست می دهند، و اعضای بدنشان را از دست می دهند، اما درواقع آنچه را که انجام می دهند، انجام نمی دهند، نه در حقیقت به این معضل کمک می کنند، حتی به افرادی که ماندند خانه و گوجه فرنگی رشد کرد؟ آیا می توان آن را برای افراد سالم به خوبی تنظیم، حتی جنگ های خوب فقط خوب نیست؟

اگر جنگ جهانی دوم یک جنگ خوب بود، چرا ما آن را پنهان کردیم؟ آیا ما نمی خواهیم به آن نگاه کنیم، اگر خوب بود؟ ژن لیدر آدامر در 1985 به یاد می آورد:

"جنگ جهانی دوم دیدگاه ما را در مورد چگونگی نگاه امروز به ما پدید آورده است. ما چیزهایی را از لحاظ جنگی دیدیم که به نوعی یک جنگ خوب بود. اما حافظه پیچیده از آن، مردان نسل من را تشویق می کند که تقریبا مشتاق استفاده از نیروی نظامی در هر نقطه از جهان باشد.

"برای حدود 20 سال پس از جنگ، من نمی توانم به هر فیلم در جنگ جهانی دوم نگاه کنید. خاطراتی را که من نمی خواستم نگه داشته باشم آوردم. من متنفر بودم که چگونه آنها جنگ را ستایش کردند. در تمام این فیلم ها، مردم با لباس های خود منفجر می شوند و به آرامی به زمین می روند. شما نمی بینید که کسی از هم جدا شده است. "

بتی باسی هاچینسون، که به دنبال جانبازان جنگ جهانی دوم در پاسادنا، کالیفرنیا، به عنوان یک پرستار، به یاد 1946:

"همه دوستان من هنوز آنجا بودند، تحت جراحی قرار گرفتند. بویژه بیل من او را در مرکز شهر پاسادنا می گذارم - من هرگز این را فراموش نخواهم کرد. نیمی از چهره اش به طور کامل رفته است، درست است؟ مرکز شهر پاسادنا پس از جنگ یک جامعه بسیار نخبه بود. زنان کاملا لباس می پوشند، کاملا خیره مانده اند، فقط ایستاده اند خیره شدن. او از این خیره وحشتناک آگاه بود. مردم فقط به دنبال شما هستند و تعجب می کنند: این چیست؟ من قصد داشتم او را بپوشانم، اما او را دور بردم. این همانند جنگ بود تا زمانی که ما آنجا آمدیم تا پاسادنا. اوه تاثیر بزرگی بر جامعه داشت. در مقاله پاسادنا برخی از نامه ها به سردبیر آمده است: چرا نمی توان آنها را در محدوده خود نگه داشت و در خیابان ها نگهداری شود. "

بخش: NAZISM NATIVE

چند چیز دیگر که آمریکایی ها نگران هستند این است که به یاد بیاورند الهام بخش کشور ما به هیتلر است، حمایت مالی از شرکت های ارائه شده او، و کودتای فاشیستی که توسط رهبران کسب و کار ما مورد توجه قرار گرفته اند. اگر جنگ جهانی دوم یک درگیری غیرقابل اجتناب بین خوب و شر بود، ما باید به فکر کمکهای آمریکا و همدردی با طرف بد باشیم؟

آدولف هیتلر بازی "کابوی ها و سرخپوستان" را بازی کرد. او به قدری ستایش کرد که کشتار مردم بومیان ایالات متحده و راهپیمایی های مجبور به رزرو. اردوگاه های کار اجباری هیتلر در مورد هندی های آمریکایی در نظر گرفته شد، اگر چه مدل های دیگر برای آنها ممکن است شامل اردوگاه های بریتانیا در آفریقای جنوبی در جنگ 1899-1902 بوئر یا اردوگاه های استفاده شده توسط اسپانیا و ایالات متحده در فیلیپین .

زبان شبه علمی که در آن هیتلر نژادپرستی خود را شکل داد و طرح های یهودیان برای تمیز کردن نژاد Nordic، به روش نادرست در اتاق های گاز، نیز الهام گرفته از ایالات متحده بود. ادوین بلین در 2003 نوشت:

"Eugenics دانش شبه نژادپرستانه است که مصمم به پاک کردن تمام انسانهایی که" غیرممکن "میشوند، تنها کسانی را که با یک کلیشه کلیسای نوردیک موافق هستند را حفظ میکنند. عناصر فلسفه به عنوان سیاست ملی به وسیله قوانین استریلیزاسیون و جداسازی اجباری، و همچنین محدودیت های ازدواج در بیست و هفت کشور اعمال شده است. . . . در نهایت، کارشناسان Eugenics برخی از 60,000 آمریکایی ها را مجبور به عقیم کردن کردند، ازدواج هزاران نفر را ممنوع کردند، هزاران نفر را به عنوان "مستعمره ها" از هم جدا کردند و تعداد زیادی از آنها را مورد آزار و اذیت قرار دادند. . . .

"Eugenics گفتگو بسیار جالب بود اگر بودجه وسیعی از بنیادهای شرکت های بزرگ، بویژه موسسه کارنگی، بنیاد راکفلر و ثروت راه آهن هری مین نبود. . . . ثروت راه آهن Harriman به سازمان های خیریه محلی مانند اداره صنایع و مهاجرت نیویورک برای یافتن مهاجران یهودی، ایتالیایی و دیگر نیویورک و سایر شهرهای شلوغ پرداخت و آنها را به تبعید، محکومیت محکومیت و یا عقیم سازی مجبور کردند. بنیاد راكفلر در پی یافتن یك برنامه ی یونانیك آلمان بود و حتی برنامه ای را كه Josef Mengele قبل از رفتن به آشویتس مشغول به كار بود، تأمین كرد. . . .

"رایج ترین روش اژئنیسید در آمریکا یک اتاق" کشنده "یا اتاق های گاز عمومی بود. . . . پرورش دهنده های Eugenic معتقد بودند که جامعه آمریكا آماده نیست كه راه حل فریبنده ی سازمان یافته را اجرا كند. اما بسیاری از موسسات روانشناختی و پزشکان به تنهایی از مرگ و میر مصنوعی و اتانازی غیر فعال استفاده می کردند. "

دیوان عالی ایالات متحده در یک حکم 1927 که عدلیه اولیور وندل هولمز نوشت: "این برای همه جهان بهتر است، اگر به جای انتظار بردن فرزندان متجاوز برای جرم و یا اجازه دادن به آنها برای از بین بردن گرسنگی خود، جامعه می تواند جلوگیری کند، کسانی که به طور آشکار از ادامه دادن به نوع خود ناتوانند ... سه نسل از ابلیس کافی است. "نازی ها هولمز را در دفاع از خود در دادگاه های جنایات جنگی نقل قول می کنند. هیتلر، دو دهه قبل، در کتاب خود مین کپف، ستیزه جویان آمریکایی را ستایش کرد. هیتلر حتی یک نامه طرفدار به مادیون گرانت آمریکایی مینویسد که او کتاب خود را "کتاب مقدس" خوانده است. حتی راکفلر، "410,000"، تقریبا $ 4 میلیون دلار در روز امروز، به "محققان" یونانیان آلمانی داده است.

بریتانیا ممکن است بخواهد اعتبار خود را نیز در اینجا بپردازد. وینستون چرچیل، وزیر امور خارجه، در 1910 پیشنهاد استریل کردن 100,000 را "انحطاط های ذهنی" و محدود کردن ده ها هزار نفر دیگر را در اردوگاه های کار اجباری دولتی پیشنهاد کرد. این طرح، اجرا نشد، احتمالا انگلیس را از کاهش نژادی حفظ خواهد کرد.

پس از جنگ جهانی اول، هیتلر و معاونان او، از جمله وزیر تبلیغات، جوزف گوبلز، تحسین و مطالعه کمیته اطلاعات عمومی جورج کریل (CPI) و همچنین تبلیغات جنگی بریتانیا را مورد بررسی قرار دادند. آنها از استفاده از پوسترها، فیلم و رسانه های خبری استفاده کردند. یکی از کتاب های مورد علاقه گوبلز در مورد تبلیغات، "افکار عمومی کریستالیزه" ادوارد برنیز بود، که ممکن است به الهام بخشیدن به یک شب شورش ضد یهودی "Kristallnacht" کمک کند.

تلاش های زودهنگام پرزکات شلتون بوش، مثل نوه های او جورج دبلیو بوش، به شکست انجامید. او با دختر یک مرد ثروتمند به نام جورج هربرت واکر که پرز کوت بوش را به عنوان مدیر اجرایی در Thyssen و Flick تاسیس کرد، ازدواج کرد. از آن به بعد، معاملات تجاری پرز کوت بهتر شد و او وارد سیاست شد. Thyssen در نام شرکت آلمانی به نام فریتس تیسن، یکی از حامیان اصلی مالی هیتلر در نیواوریک هرالد تریبون به عنوان "فرشته هیتلر" اشاره کرد.

شرکتهای وال استریت نازیها را مانند لوید جورج به عنوان دشمن کمونیسم می دیدند. سرمایه گذاری آمریکایی ها در آلمان بین سالهای 48.5 و 1929 1940 درصد افزایش یافته است حتی اگر در سایر نقاط قاره اروپا به شدت کاهش یابد. سرمایه گذاران عمده شامل فورد ، جنرال موتورز ، جنرال الکتریک ، استاندارد اویل ، Texaco ، International Harvester ، ITT و IBM بودند. اوراق قرضه ای در دهه 1930 در نیویورک فروخته شد که مالیات آریایی شدن شرکتهای آلمانی و املاک و مستغلات دزدیده شده از یهودیان را تأمین می کرد. بسیاری از شرکت ها تجارت خود را با آلمان در طول جنگ ادامه دادند ، حتی اگر این به معنای بهره مندی از نیروی کار در اردوگاه های کار اجباری باشد. IBM حتی ماشین های Hollerith Machines را که برای ردیابی یهودیان و دیگران برای قتل استفاده می شد ، فراهم کرد ، در حالی که ITT سیستم ارتباطی نازی ها و همچنین قطعات بمب گذاری را ایجاد کرد و سپس 27 میلیون دلار از دولت ایالات متحده برای خسارت جنگ به کارخانه های آلمان خود جمع کرد.

خلبانان ایالات متحده دستور دادند که بمب های کارخانه ای در آلمان که توسط شرکت های آمریکایی متعلق به آنها بود، بمب گذاری کنند. هنگامی که کلن کشف شد، کارخانه فورد آن، که تجهیزات نظامی را برای نازی ها فراهم می کرد، نجات یافت و حتی به عنوان یک پناهگاه حمله هوایی استفاده می شد. هنری فورد از زمانی که 1920 ها تبلیغ می کرد، تبلیغات ضد یهودی نازی ها را تامین می کرد. گیاهان آلمانی خود را قبل از اینکه نازی ها آن را مورد نیاز، تمام کارکنان را با اجداد یهودیان در 1935 اخراج کنند. در 1938، هیتلر فورد Grand Cross از نظم عالی از عقاب آلمان را به عهده گرفت، افتخار تنها سه نفر قبلا دریافت کرده بودند، یکی از آنها بنیتو موسولینی بود. همدلی وفادار هیتلر و رهبر حزب نازی در وین، بولدور فون شیراک، یک مادر آمریکایی داشتند و گفتند که پسر او با خواندن یهودیان ابدی از هنری فورد کشف کرده است.

شرکت های Prescott بوش از جمله شامل افرادی بود که در عملیات استخراج معادن لهستان با استفاده از کار برده از آشویتس شرکت داشتند. دو کارگر سابق قبیله ای، دولت آمریکا و وارثان بوش را برای مبلغ $ 40 میلیارد دلار محکوم کردند، اما دادگاه ایاالت متحده به موجب حاکمیت دولت آن را رد کرد.

تا زمانی که ایالات متحده وارد جنگ جهانی دوم شد، آمریکایی ها برای کسب تجارت با آلمان قانونی بود، اما در اواخر 1942، منافع تجاری پرز کوت بوش تحت معامله با قانون دشمن دستگیر شد. از جمله مشاغل مشغول به کار، خطوط آمریكا آمریكا بود كه پیشكوت بوش به عنوان مدیر آن كار می كرد. یک کمیته کنگره دریافت که روزنامه نگاران آمریكایی هامبورگ آمریكا خطوطی را برای روزنامه نگاران آماده می كردند كه در مورد نازی ها مثبت بنویسند و هواداران نازی را به ایالات متحده آوردند.

کمیته McCormack-Dickstein برای بررسی یک طرح فاشیستی آمریکایی در 1933 تاسیس شد. طرح این بود که نیم میلیون جانشین جنگ جهانی اول را به عهده بگیرد و پاداش وعده داده شده خود را نپردازد تا رئیس جمهور روزولت را متوقف کند و حکومتی را که بر اساس هیتلر و موسولینی است، نصب کند. پلاتر شامل صاحبان هاینز، پرندگان چشم، Goodtea، و ماکسول خانه، و همچنین دوستان ما Prescott بوش بود. آنها اشتباه کردند که سمدی باتلر را به سوءاستفاده از کودتا هدایت کند؛ چیزی که یک خواننده از این کتاب بوتلر را درک می کند بعید به نظر می رسد. در حقیقت، باتلر آنها را به کنگره راند. حساب او بخشی از تعداد شاهدان تأیید شد و کمیته نتیجه گرفت که طرح واقعی بود. اما اسامی پشتیبانان ثروتمند این طرح در پرونده های کمیته مشکوک شدند و هیچکدام تحت تعقیب قرار نگرفتند. گزارش داد که رئیس جمهور روزولت یک معامله را قطع کرد. او از تجاوز به برخی از ثروتمندترین مردان آمریکایی برای خیانت خودداری کرد. آنها موافقت کردند تا مخالفت وال استریت با برنامه های جدید او را متوقف کنند.

یک شرکت قدرتمند والاستریت در آن زمان، به شدت در آلمان سرمایه گذاری کرد، سالیوان و کرمول بود که به خانه جان فوستس دالس و آلن دوسل، دو برادر که عروسی خواهر خود را تحریم کرده بودند، ازدواج کرد. جان فاستر به عنوان وزیر امور خارجه برای رئیس جمهور آیزنهاور خدمت می کند، جنگ سرد را تشدید می کند و یک فرودگاه واشنگتن دی سی را به نام او به ارمغان می آورد. آلن، که ما در فصل دوم با آن روبرو شدیم، در طول جنگ، رئیس دفتر خدمات استراتژیک خواهد بود و بعدا اولین مدیر اطلاعات مرکزی از 1953 به 1961. JF Dulles در دوران قبل از جنگ، نامه های خود را به مشتریان آلمانی با کلمات "Heil Hitler" آغاز می کند. در 1939، او به باشگاه اقتصادی نیویورک گفت: "ما باید از تمایل آلمان جدید برای پیدا کردن برای انرژی آن یک خروجی جدید است. "

د. دالس مبتکر ایده مصونیت کیفری برای شرکت های چند ملیتی بود که با کمک شرکت های آمریکایی به آلمان نازی ضروری بود. در سپتامبر 1942 ، A. Dulles هولوکاست نازی را "یک شایعه وحشی ، الهام گرفته از ترس یهودیان" خواند. د. دالس در لیست مدیران شرکت های آلمانی ثبت نام کرد تا به دلیل همکاری در جنایات جنگی از پیگرد قانونی در امان بمانند ، زیرا آنها در بازسازی آلمان مفید هستند. میکی ز. در کتاب عالی خود "هیچ جنگ خوبی وجود ندارد: اسطوره های جنگ جهانی دوم" این را "لیست دالس" می نامد و آن را با "لیست شیندلر" مقایسه می کند ، لیستی از یهودیانی که یک مدیر آلمانی می خواست از نسل کشی نجات دهد تمرکز یک کتاب 1982 و یک فیلم هالیوودی 1993.

هیچ یک از این ارتباطات بین نازیسم و ​​ایالات متحده نازیسم را به هیچ وجه بدتر نمی کند و یا مخالفت های ایالات متحده با آن هرگز نجیب تر است. علیرغم تلاش برخی از ثروتمندان در کشور ما، دعوت از میزبان های رادیویی مانند پدر Coughlin و مشهور مانند چارلز لینبرگ، سازماندهی گروه هایی مانند Ku Klux Klan، لیگ ملی نجیب، Mobilizers مسیحی، Bund آلمانی-آمریکایی ، پیراهن های نقره ای و لیگ لیبرتی آمریکا، نازیسم هرگز در ایالات متحده نگه نداشت، در حالی که ماموریت آن را از بین بردن جنگ ها انجام داد. اما برای یک "جنگ خوب" واقعا نباید اجتناب ناپذیر بود، آیا ما نباید به طور کامل از کمک به طرف دیگر خودداری کرد؟

بخش: خوب، چه چیزی شما پیشنهاد می کنید؟

واقعیت این است که اقدامات دیگر توسط کشور ما و قدرتمند و ثروتمندان در آن، از پایان جنگ جهانی اول تا آغاز جنگ جهانی دوم، می توانست مسیر حوادث را تغییر دهد. دیپلماسی، کمک، دوستی و مذاکره صادقانه می تواند مانع از جنگ شود. هوشیاری به خطر جنگ به عنوان یک تهدید بزرگتر نسبت به یک دولت متکی به کمونیسم، کمک می کرد. مطمئنا، مقاومت بیشتری نسبت به نازیسم توسط مردم آلمان نیز می توانست تفاوت ایجاد کند؛ درس هایی که آلمان به نظر می رسید، واقعا یاد گرفته است. در 2010، رئیس جمهور خود اعلام کرد که جنگ در افغانستان می تواند از نظر اقتصادی از آلمان سود ببرد. در ایالات متحده، چنین نظریاتی می تواند به شما رای دهد.

آیا مردم آلمان، یهودیان آلمانی، لهستانی ها، فرانسوی ها و بیگانگان از مقاومت بی خشونت استفاده می کردند؟ گاندی از آنها خواسته است که این کار را انجام دهند، آشکارا بیان کرد که ممکن است هزاران نفر جان خود را از دست بدهند و موفقیت ها بسیار آرام می آیند. در چه مرحله ای ممکن است که چه میزان از این عمل فوق العاده شجاع و خودخواهانه موفق بوده است؟ کسانی که در آن شرکت می کنند هرگز شناخته نمی شوند و ما هرگز نمی دانیم. اما ما می دانیم که هند استقلال خود را به دست آورد، همانطور که لهستان بعدها از اتحاد شوروی پیروی می کرد، به این ترتیب که آفریقای جنوبی بعدا آپارتاید را به پایان رساند و ایالات متحده به جیم کرو پایان داد، فیلیپین دموکراسی را بازسازی می کرد و پایگاه های ایالات متحده را از بین می برد، دیکتاتور را از بین ببرید، و به عنوان مردم می توانند پیروزی های بزرگ و پایدار را بدون جنگ و بدون اثرات مخرب نوعی که جنگ دوم جهانی پشت سر گذاشته است، به دست آورده و از آن ما هنوز مجبور و شاید هرگز نتوانیم به دست آوریم.

ما همچنین می دانیم که مردم دانمارک، بیشتر یهودیان دانمارک را از نازی ها نجات دادند، تلاش های جنگ نازی ها را خراب کردند، اعتصاب را به طور رسمی اعتراض کردند و حاضر نشدند به اشغال آلمان بپردازند. به همین ترتیب، بسیاری در هلند اشغالگر مقاومت کردند. ما همچنین می دانیم که در 1943 یک اعتراض خشونت آمیز در برلین به رهبری زنان غیر یهودی که شوهران یهودی آنها زندانی شده اند، با موفقیت از آزادی خویش خواستار تغییر سیاست های نازی ها شدند و زندگی شان را نجات دادند. یک ماه بعد، نازی ها نیز یهودیان متاهل را در فرانسه آزاد کردند.

اگر این اعتراض در قلب برلین، که توسط آلمانی ها از همه زمینه ها پیوسته بود، بسیار بزرگتر شد، چه؟ اگر آمریکایی های ثروتمند در طول دهه های گذشته بودجه مدارس آلمانی اقدامات خشونت آمیز را به جای مدارس دولتی یوگسلی آلمان تامین مالی کرده بودند؟ هیچ راهی برای دانستن اینکه چه چیزی ممکن بود وجود ندارد. به سادگی مجبور شدم امتحان کنم هنگامی که یک سرباز آلمانی سعی کرد به پادشاه دانمارک بگوید که یک سواستیکا بر قلعه Amalienborg پرتاب می شود، پادشاه مخالفت کرد: "اگر این اتفاق می افتد، یک سرباز دانمارکی برود و برود". "این سرباز دانمارکی شلیک خواهد شد". آلمانی پاسخ داد. پادشاه گفت: "سرباز دانمارکی خودم خواهد بود." سواستیکا هرگز پرواز نکرد.

اگر ما شروع به شک و تردید و رعایت عدالت در جنگ جهانی دوم کنیم، ما در برابر سایر جنگ ها شک و تردید مشابهی خواهیم داشت. آیا اگر ما نیمی از کشور را نخریم، آیا جنگ کره ای مورد نیاز بود؟ آیا جنگ ویتنام برای جلوگیری از سقوط دومینو مورد نیاز بود، که واقعا در آن زمان ایالات متحده در آنجا شکست خورد؟ و غیره

نظریه پردازان "جنگی" معتقدند که برخی از جنگها از لحاظ اخلاقی مورد نیاز هستند - نه فقط جنگهای دفاعی، بلکه جنگهای انسانی برای انگیزه های خوب و با تاکتیک های محرمانه مبارزه می کنند. بدین ترتیب، یک هفته قبل از حمله 2003 به بغداد، مایکل والزر، نظریهپرداز جنگی، در نیویورک تایمز برای تسریع انسداد عراق از طریق آنچه که او "جنگ کوچکی" نامید، بحث کرد که شامل گسترش مناطق بدون پرواز به پوشش دادن کل ملت، اعمال تحریم های سخت تر، اعمال تحریم های دیگر کشورها که همکاری نکردند، فرستادن بازرسان بیشتر، پرواز با پروازهای ناخواسته نظارت و فشار دادن به فرانسوی ها برای فرستادن نیروهای نظامی. در واقع این طرح بهتر از آنچه انجام شد بهتر بود. اما عراقی ها به طور کامل از تصویر خارج می شوند، ادعاهای خود را از عدم داشتن سلاح ها نادیده می گیرند، ادعاهای فرانسه مبنی بر عدم اعتقاد به دروغ های بوش در مورد سلاح ها را نادیده می گیرد، نادیده گرفتن تاریخچه ارسال ایالات متحده به جاسوسان همراه با بازرسان سلاح، و به نظر می رسد فراموش به این احتمال که محدودیت های بیشتر و رنج، همراه با حضور نیروهای بیشتر، می تواند منجر به جنگ بزرگتر شود. در حقیقت، مسیر درستی از عمل نمیتواند با کشف محدودترین نوع جنگ خشونتآمیز پیدا شود. مسیر درستی این است که هر کدام از سیاستها احتمال بیشتری برای جلوگیری از جنگ داشته باشند.

ساختن جنگ همیشه یک انتخاب است، درست همانطور که حفظ سیاست هایی که احتمال جنگ را بیشتر می کند اختیاری است و می تواند تغییر کند. به ما گفته شده است که انتخابی وجود ندارد که فشار بلافاصله به عمل بیاورد. ما احساس ناخوشایندی را درگیر می کنیم و کاری انجام می دهیم. گزینه های ما به نظر می رسد محدود به انجام چیزی برای حمایت از جنگ و یا انجام هیچ کاری در همه. هیجان شدید، عاشق شدن از بحران و فرصتی برای انجام کار جمعی به شیوه ای که به ما گفته می شود شجاع و شجاع است، حتی اگر خطرناک ترین کاری که انجام می دهیم، یک پرچم در یک تقاطع مشغول است. بعضی از مردم فقط خشونت را درک می کنند، ما گفته ایم. بعضی از مشکلات، متأسفانه، ممکن است از این نکته پیش برود که هرچیز دیگری غیر از مقادیر خشونت آمیز می تواند هر کاری را انجام دهد؛ هیچ ابزار دیگری وجود ندارد

این فقط نیست، و این اعتقاد به آسیب بسیار زیاد است. جنگ یک الگوی رفتاری، یک ایده پرخطر است که به اهداف خود خدمت می کند. هیجان جنگ جنگ را زنده نگه می دارد. این برای انسانها خوب نیست.

شاید بتوان گفت که جنگ با اقتصاد جنگی که به آن بستگی دارد، یک سیستم ارتباطی است که آن را به نفع خود و یک سیستم فاسد دولت از سوی، و برای سودجویان جنگ، اجتناب ناپذیر است. اما این یک اجتناب ناپذیر درجه پایین است. این امر نیاز به اصلاح حکومت ما به نحوی که در سپیده دم کتاب قبلی من مطرح شده است، که در آن نقطه جنگ، وضعیت غیرقابل اجتناب را از دست می دهد و قابل اجتناب می شود.

ممکن است استدلال کند که جنگ غیرقابل اجتناب است، زیرا موضوع بحث منطقی نیست. جنگ همیشه در اطراف بوده و همیشه وجود خواهد داشت. مانند آپاندیس شما، گوش های شما یا نوک سینه ها در مردان، ممکن است به هیچ هدف دیگری خدمت نکند اما این بخشی از ماست که نمی توان از آن دور شد. اما سن چیزی آن را دائمی نمی کند؛ آن را فقط قدیمی می سازد.

"جنگ اجتناب ناپذیر است" برای جنگ به عنوان یک آگست ناامیدی نیست. اگر شما در اینجا بودید و چنین آهی کشیدید، من به شما شانه ها را تکان دادم، آب سرد بر روی صورت شما بچرخانید و فریاد می زنید: "اگر زندگی نمی کنی بهتر می شوی؟" از آنجا که شما نه اینجا، کمی می توانم بگویم.

به جز این: حتی اگر شما به این باور برسید که جنگ، به طور کلی به نظر می رسد، باید ادامه یابد، شما هنوز هیچ پایه ای برای پیوستن به مخالفت با جنگ خاص ندارید. حتی اگر به باور برخی از جنگ های گذشته توجیه شده باشید، هنوز هیچ مبنایی برای مخالفت با جنگی که امروز برنامه ریزی شده است، ندارید. و یک روز، پس از اینکه ما با هر جنگ احتمالی خاص مخالفت کردیم، جنگ تمام خواهد شد. آیا این امکان وجود داشت یا خیر

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی