جنگ در دفاع نمی شود

جنگ ها در دفاع آغاز نمی شوند: فصل 2 "جنگ یک دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

جنگ در دفاع نمی شود

تبلیغات تبلیغاتی جنگی دومین حرفه حرفه ای در جهان است و قدیمی ترین خط آن «آنها آن را آغاز کردند». جنگ ها برای هزاره ها در دفاع از تجاوزگران و در دفاع از شیوه زندگی کشورهای مختلف مبارزه شده اند. ضبط آثار Thucydides، متولد آتنی، عمدتا Pericles در آتنی، در مراسم خاکسپاری یک ساله از جانب جنگ، همچنان توسط طرفداران جنگ ستودنی است. پریکلس به مهاجمان مونتاژ می گوید که آتن بزرگترین جنگجویان است، زیرا آنها انگیزه دفاع از شیوه زندگی برتر و دموکراتیک خود را دارند و مرگ در دفاع از خود، بهترین سرنوشت است که هرکس می تواند امیدوار باشد. پریکلس توصیف افرادی که آتنیها را برای مبارزات امپریالیستی در کشورهای دیگر می جنگند، اما در عین حال نشان میدهد که جنگیدن به عنوان دفاع از چیزی ارزشمندتر از آنچه که مردم این ایالتها حتی میتوانست درک کنند - همان چیزی است که رئیسجمهور جورج دبلیو.اس. تروریست ها را به حمله به ایالات متحده راندند: آزادی.

بوش در ماه سپتامبر 20، 2001، گفت: "آنها از آزادی های ما، آزادی مذهب، آزادی بیان ما، آزادی ما برای رای دادن و جمع آوری و اختلاف نظر با یکدیگر متنفر هستند."

کاپیتان پل کی چاپل در کتاب خود به نام "پایان جنگ" می نویسد افرادی که آزادی و رفاه دارند می توانند راحت تر از جنگ پشتیبانی کنند ، زیرا آنها چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارند. من نمی دانم که آیا این درست است یا چگونه می توان آن را آزمایش کرد ، اما بیشتر کسانی هستند که کمترین ضرر را در جامعه خود دارند که برای جنگ در جنگ ما فرستاده می شوند. در هر صورت ، صحبت از جنگ "در دفاع" غالباً به دفاع از استاندارد زندگی و سبک زندگی ما اشاره دارد ، نکته ای که از نظر بلاغی به این سوال کمک می کند که آیا در برابر آن می جنگیم یا به عنوان متجاوز.

در پاسخ به استدلال طرفدار جنگ که ما باید با حمایت از تامین منابع نفت خود از زندگی خود دفاع کنیم، یک بیانیه مشترک در پوسترهایی در راهپیمایی ضد جنگ در 2002 و 2003 عبارت بود از: "چگونه نفت ما تحت شن و ماسه آنها قرار گرفت؟" برای بعضی از آمریکایی ها " "ذخایر نفت یک اقدام دفاعی بود. دیگران متقاعد شده بودند که جنگ هیچ ارتباطی با نفت ندارد.

جنگ های دفاع می تواند به عنوان دفاع از صلح مشاهده شود. جنگ ها به نام صلح راه اندازی شده اند و در عین حال هیچ کس صلح را به خاطر جنگ ترویج نمی کند. جنگ با نام صلح می تواند طرفداران هر دو جنگ و صلح را بپوشاند و می تواند جنگ را در چشم کسانی که فکر می کنند به توجیه نیاز دارند، توجیه کند. "هارولد لسول تقریبا یک قرن پیش"، "کسب اکثریت غالب در هر جامعه"، کسب و کار ضرب و شتم دشمن به نام امنیت و صلح کافی است. این هدف بزرگ جنگی است و در رسیدن به اهداف خود، به طور صریح بودن، "صلح آمیز بودن در جنگ" را پیدا می کند. "

در حالیکه تمام جنگها به نحوی از طرف همه طرفین درگیر شده است، جنگ تنها با مبارزه با جنگ واقعی در دفاع از خود است که جنگ را قانونی می کند. تحت منشور سازمان ملل متحد، مگر اینکه شورای امنیت موافقت کند که مجوز خاصی داشته باشد، تنها کسانی که علیه حمله می جنگند، به طور قانونی جنگ می کنند. در ایالات متحده، وزارت جنگ به وزارت دفاع در 1948 تغییر نام داد، به همان اندازه که همان سال بود که جورج اورول نئوپان هشتاد و چهار را نوشت. از آن به بعد، آمریکایی ها با احتیاط به هر چیزی که ارتش یا سایر نیروهای نظامی خود را به عنوان "دفاع" انجام می دهند، به عنوان "دفاع" عمل می کنند. طرفداران صلح که می خواهند سه چهارم بودجه نظامی را خراب کنند، که به نظر آنها تجاوز غیر اخلاقی یا زباله های خالص است، صرف "دفاع" می شوند. آنها قبل از باز کردن دهانشان این مبارزه را از دست داده اند. آخرین چیزی که مردم با آن روبرو می شوند «دفاع» است.

اما اگر آنچه پنتاگون انجام می دهد در درجه اول دفاعی است ، آمریکایی ها به نوعی دفاع برخلاف آنچه قبلاً دیده یا در حال حاضر توسط افراد دیگری جستجو می شود ، نیاز دارند. هیچ کس کره زمین ، به علاوه فضای خارجی و فضای مجازی را به مناطق تقسیم نکرده و برای کنترل هر یک از آنها یک فرماندهی نظامی ایجاد نکرده است. هیچ کس چند صد ، شاید بیش از هزار پایگاه نظامی در کشورهای دیگر در سراسر زمین پخش نکرده است. تقریباً هیچ کس در کشورهای دیگر پایگاه ندارد. اکثر کشورها سلاح هسته ای ، بیولوژیکی یا شیمیایی ندارند. ارتش آمریكا این كار را می كند. آمریکایی ها بیش از هر کشور دیگری برای ارتش ما هزینه می کنند که حدود 45 درصد از کل هزینه های نظامی جهان است. 15 کشور برتر 83 درصد هزینه های نظامی جهان را تشکیل می دهند و ایالات متحده بیش از شماره های 2 تا 15 را به طور مشترک هزینه می کند. ما 72 برابر هزینه های ایران و کره شمالی به طور مشترک هزینه می کنیم.

"وزارت دفاع" ما با نام های قدیم و جدید خود ، اقدامات بزرگ و كوچك ، حدود 250 بار در خارج از كشور را انجام داده است ، بدون در نظر گرفتن اقدامات پنهان یا نصب پایگاه های دائمی. فقط برای 31 سال یا 14 درصد از تاریخ ایالات متحده هیچ نظامی آمریكایی درگیر اقدامات مهمی در خارج نشده است. اقدام به دفاع ، مطمئناً ایالات متحده 62 كشور دیگر را مورد حمله ، حمله ، پلیس ، سرنگونی یا اشغال قرار داده است. کتاب عالی جان کویگلی در سال 1992 "خیانت ها برای جنگ" 25 مورد از مهمترین اقدامات نظامی ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را تحلیل می کند و نتیجه می گیرد که هر یک با دروغ تبلیغ می شوند.

نیروهای آمریکایی در حالی که در خارج از کشور مستقر شده اند مورد حمله قرار گرفته اند، اما هیچ وقت به ایالات متحده آمریکا حمله نکرده اند، حداقل از زمان 1815. هنگامی که ژاپن به کشتی های آمریکایی در پرل هاربر حمله کرد، هاوایی یک ایالت ایالات متحده نبود، بلکه یک سرزمین امپراطوری بود که ما با سرنگونی ملکه از طرف صاحبان کاشت شکر انجام دادیم. هنگامی که تروریست ها به مرکز تجارت جهانی در 2001 حمله کردند، آنها مرتکب جنایات جدی شدند، اما جنگ را آغاز نکردند. در جریان جنگ با 1812، انگلیسی ها و آمریکایی ها حملات را در امتداد مرز کانادا و در دریاهای آزاد انجام دادند. آمریکایی های بومی نیز حملات را با مهاجران آمریکایی مبادله می کنند، هرچند که حمله به آنها یک سوال است که ما هرگز نمی خواستیم روبرو شویم.

آنچه که ما از ایالات متحده و هر کشور جنگی دیگر دیده ایم، جنگ هایی به نام دفاع است که از تجاوز گسترده ای برای پاسخ به جراحات یا اعمال جزئی استفاده می کنند که از تجاوز عظیمی به خاطر انتقام استفاده می کنند که از تحریکات تحریک آمیز خشونت آمیز پیروی می کنند که توسط دشمن دنبال می شود، تنها بهانه ای برای تجاوز از طرف دیگر است و به طور واضح دفاع از امپراتوری متحدان یا امپراطوری و یا سایر ملل را به عنوان بازی های پازل در یک بازی جهانی که در آن معتقدات تصور می شود مانند سلاح های دومینو به نظر می رسد، دفاع می کنند. حتی جنگ های تجاوز انسان دوستانه نیز وجود داشته است. در نهایت، بسیاری از این جنگ ها جنگ تجاوز - ساده و ساده است.

بخش: اما آن را در ایالات متحده خوشحال به نظر می رسد

یک نمونه از تبدیل حملات، جرائم دریایی و اختلافات تجاری در یک جنگ تمام عیار و کاملا بی فایده و مخرب، جنگ جنگ فراموش شده 1812 است که اجرای اصلی آن، به غیر از مرگ و بدبختی، به نظر می رسد واشنگتن ، DC، سوخته اتهامات صادقانه علیه بریتانیایی ها می تواند منجر شود. و بر خلاف بسیاری از جنگ های ایالات متحده، این یکی از مجامع کنگره، به طور مخالف با رئیس جمهور، مورد حمایت قرار گرفت. اما این امر ایالات متحده بود نه بریتانیا که جنگ را اعلام کرد و یکی از اهداف بسیاری از طرفداران جنگ، مخصوصا دفاعی نبود - فتح کانادا! سموئل تاگارت، نماینده کنگره (ف. ماساچوست) در اعتراض به یک بحث در جلوی درب، در ماه ژوئن 24، 1812 سخنرانی کرد و اظهار داشت:

"فتح کانادا نشان داده شده است که بسیار آسان است به عنوان کمی بیشتر از یک مهمانی از لذت. گفته شده است که ما هیچ کاری انجام نداده ایم، اما ارتش را به سمت کشور راهپیمایی می کنیم و استانداردهای ایالات متحده را نمایش می دهیم و کانادایی ها بلافاصله به آن می روند و خود را تحت حمایت ما قرار می دهند. آنها به عنوان شورش برای رهایی از یک دولت استبدادی ظاهر شده اند و برای لذت بردن از شیرینی های آزادی تحت حمایت ایالات متحده قرار گرفته اند. "

تاگارت ادامه داد که دلایلی وجود دارد که چرا چنین نتیجهای به هیچ وجه انتظار نیست، و البته او درست بود. اما وقتی حق تبليغات به دست می آيد حقيقت کم ارزش است. دیک چنی، معاون رئیس جمهور، در ماه مارس 16، 2003، ادعای مشابهی در مورد عراقی ها مطرح کرد، با وجود اینکه خود وی 9 سال قبل در مورد خطایی که در تلویزیون داشت، زمانی که توضیح داد که چرا ایالات متحده در جنگ خلیج فارس به بغداد حمله نکرد، اشاره کرد. (چنی در آن زمان ممکن است بعضی از عوامل نامطلوب را نادیده بگیرد، مانند ترس واقعی در حال حاضر از سلاح های شیمیایی یا بیولوژیکی، در مقایسه با ترس از این ترس در 2003.) چنی گفت حمله دوم خود را به عراق:

"در حال حاضر، من فکر می کنم همه چیز در داخل عراق خیلی بد است، از دیدگاه مردم عراق، باور من این است که ما در واقع به عنوان آزادی خواهان خوش آمدید".

یک سال قبل ، کن عادلمن ، مدیر سابق کنترل تسلیحات رئیس جمهور رونالد ریگان گفته بود "آزادسازی عراق یک مسیل عبور خواهد بود." این انتظار ، چه تظاهرآمیز باشد ، چه صمیمانه و واقعاً احمقانه ، در عراق یا دو قرن پیش در کانادا به نتیجه نرسید. شوروی ها در سال 1979 با همان انتظار احمقانه استقبال به عنوان دوست به افغانستان رفتند و ایالات متحده همان اشتباه را از همان سال 2001 تکرار کرد. البته ، چنین انتظاراتی برای ارتش خارجی در ایالات متحده نیز هرگز نتیجه نخواهد گرفت ، مهم نیست که چقدر ممکن است افرادی که به ما حمله می کنند تحسین برانگیز باشند یا اینکه چقدر ما را بدبخت کنند

چه می شد اگر کانادا و عراق در واقع از اشغالات ایالات متحده استقبال کردند؟ آیا این چیزی است که به وحشت از جنگ تبدیل شده است؟ نورمن توماس، نویسنده جنگ: بدون افتخار، بدون سود، نیازی نیست، به شرح زیر است:

"[S] تحریک ایالات متحده در جنگ 1812 موفق شد در تلاش بسیار غلط خود را برای تسخیر تمام یا بخشی از کانادا. بی تردید ما باید تاریخچه های مدرسه ای داشته باشیم تا به ما یاد دهد چقدر خوشبختانه نتیجه آن جنگ برای مردم انتاریو بود و درس بسیار ارزشمند آن را به بریتانیا در مورد نیاز به حکومت روشنفکر آموزش داد! با این حال، امروز کانادایی هایی که در امپراتوری بریتانیا باقی می مانند، می گویند که آنها آزادی بیشتری نسبت به همسایگان خود در جنوب مرز دارند! "

جنگ های بسیار زیادی، از جمله جنگ های متعدد ایالات متحده علیه ملت های بومی آمریکای شمالی، جنگ های تشدید شد. درست مانند عراقی ها - و یا در هر حال، برخی از مردم خاورمیانه با نام های خنده دار - مردم 3,000 را در ایالات متحده کشتند و کشتار یک میلیون عراقی را یک اقدام دفاعی می کردند؛ سرخپوستان آمریکایی همواره تعدادی از مهاجران را کشته اند در برابر اقدامات جنگی می توان به عنوان تلافی فهمید. اما چنین جنگ ها به طور چشمگیری انتخاب های جنگی است، چرا که حوادث متعدد جزئی با کسانی که به جنگ ها تحمیل می شود بدون اجازه به جنگ می روند.

از طریق دهه های جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، حوادث جزئی، مانند تیراندازی هواپیماهای جاسوسی، به ابزارهای غیر جنگ جدی رسیدگی می کردند. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در 2 یک هواپیمای جاسوسی U-1960 را خنثی کرد، روابط با ایالات متحده به شدت آسیب دیده بود اما جنگی آغاز نشد. اتحاد جماهیر شوروی، خلبانانی را که برای یکی از جاسوسان خود شلیک کرده بودند، در یک مبادله که به دور از غریب بود، فروخت. و یک اپراتور رادار UR برای مخفی U-2، یک مرد که شش ماه پیش به اتحاد جماهیر شوروی متهم شد و گزارش داد که همه چیز را که او می دانست، به روس ها گفته می شد، توسط دولت ایالات متحده پذیرفته شد و هیچگاه تحت تعقیب قرار گرفت. برعکس، دولت پول او را وام داد و بعد یک بار گذرنامه جدید صادر کرد. نام او لی هاروی اسوالد بود.

حوادث مشابه می توانست بهانه ای برای جنگ در شرایط دیگر باشد ، یعنی هر شرایطی که رهبران دولت خواهان جنگ هستند. در واقع ، در تاریخ 31 ژانویه 2003 ، رئیس جمهور جورج دبلیو بوش به نخست وزیر انگلیس ، تونی بلر ، پیشنهاد داد که نقاشی هواپیماهای U-2 با رنگ های سازمان ملل ، پرواز آنها به پایین بر فراز عراق و تیراندازی به آنها ، می تواند بهانه ای برای جنگ باشد. . در همین حال ، در حالی که علناً عراق را به دلیل "سلاح های کشتار جمعی" خیالی خود تهدید می کرد ، ایالات متحده یک اتفاق جالب را نادیده گرفت: دستیابی واقعی سلاح های هسته ای توسط کره شمالی. جنگ به جایی که جرم باشد نمی رود. این جرایم متناسب با جنگهای مورد نظر پیدا شده یا معلوم شده است. اگر ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی می توانند از جنگ اجتناب کنند زیرا نمی خواهند جهان را نابود کنند ، پس همه ملت ها می توانند با انتخاب عدم تخریب قطعات جهان ، از همه جنگ ها اجتناب کنند.

بخش: DAMSELS در DISTRESS

اغلب یکی از اتهامات اولیه برای اقدام نظامی، دفاع از آمریکایی ها در یک کشور خارجی است که ظاهرا در جریان رویدادهای اخیر قرار گرفته اند. این اتهام همراه با انواع مختلف عذر و بهانه های دیگر توسط ایالات متحده در هنگام حمله به جمهوری دومینیکن در 1965، گرانادا در 1983 و پاناما در 1989 مورد استفاده قرار گرفت، در نمونه هایی که توسط جان کایگی و Norman Solomon در کتاب او جنگ آسان ساخته شده است. در مورد جمهوری دومینیکن، شهروندان آمریکایی که می خواستند از (1,856 آنها) خارج شوند، قبل از اقدام نظامی تخلیه شده بودند. محله های در سانتو دومینگو که در آن ساکنان آمریکایی ساکن بودند، خالی از خشونت نبودند و ارتش مورد نیاز برای تخلیه هر کسی نبود. تمام جناح های اصلی دومینیکن موافقت کردند تا هر خارجی را که می خواست ترک کند، تخلیه کند.

در مورد گرانادا (تهاجمی که ایالات متحده آمریکا را از پوشش رسانه های آمریکا ممنوع کرد) دانشجویان پزشکی ظاهرا آمریکایی برای نجات بودند. اما جیمز بودیت، مقام وزارت امور خارجه ایالات متحده، دو روز قبل از حمله، متوجه شد که دانش آموزان در معرض خطر نیستند. هنگامی که در مورد 100 به 150 دانش آموزان تصمیم گرفتند آنها می خواستند ترک کنند، دلیل آنها ترس از حمله ایالات متحده بود. والدین 500 از دانشجویان، رییس جمهور ریگان، یک تلگراف فرستادند و از او خواستند تا حمله نکنند و اجازه دهند او اطمینان داشته باشند که فرزندانشان امن و آزاد باشند تا گرنادا را ترک کنند.

در مورد پاناما، حادثه واقعی می تواند اشاره کرد، یکی از نوعی است که در هر جایی که ارتش های دیگر تا به حال اشغال کشور دیگری را دیده است. برخی از سربازان مستقل پاناما یک افسر نیروی دریایی ایالات متحده را مورد ضرب و شتم قرار داده و همسرش را تهدید کرده اند. در حالی که جورج اچ. بوش ادعا کرد که این و دیگر تحولات جدید موجب جنگ شد، برنامه های جنگی ماه ها پیش از این حادثه آغاز شده بود.

بخش: EMPIRE STRIKES BACK

تنوع کنجکاو در مورد توجیه دفاع، توجیه انتقام است. در مواردی می گوییم که "ما برای اولین بار به ما حمله کردند"، آنها می توانند این کار را دوباره انجام دهند، اگر به آنها حمله نکنیم. اما اغلب پانچ عاطفی در گریه برای انتقام است، در حالی که احتمال حملات آینده دور از حد مشخص است. در واقع، راه اندازی یک جنگ ضد حمله، علیه نیروهای نظامی، اگر نه قلمرو، و شروع جنگ علیه یک ملت در واکنش به اقدامات تروریست ها، می تواند به عنوان تبلیغات استخدام برای تروریست های بیشتر خدمت کند. راه اندازی چنین جنگی، جنایت تجاوزگری و انگیزه انتقام را نیز به شمار می آورد. انتقام یک احساس ابتدایی است، نه یک دفاع قانونی برای جنگ.

قاتلانی که در اکتبر 11، 2001، در هواپیما به هواپیما پرواز کردند، در جریان این روند جان خود را از دست دادند. هیچ راهی برای راه اندازی جنگ علیه آنها وجود نداشت و آنها هیچ ملتی نبودند که قلمرو آن (همانطور که معمولا پس از جنگ جهانی دوم باور نادرست است) می تواند در جریان جنگ آزادانه و قانونی بمباران شود. ممکن است همکاران توافق شده در جنایات ماه سپتامبر 11th که در میان زندگی بودند باید از طریق تمام کانال های ملی، خارجی و بین المللی مورد بررسی قرار گرفت و در دادگاه های آزاد و قانونی مورد پیگرد قرار گرفتند؛ زیرا بن لادن و دیگران در اسپانیا به طور غیرقانونی محکوم شدند. آنها هنوز باید باشند ادعا می کند که تروریست ها خود را "مقابله" با دفاع در برابر اقدامات ایالات متحده نیز باید بررسی شود. اگر قرار دادن نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی و کمک نظامی آمریكا به اسرائیل بی ثبات كردن خاورمیانه را به مخاطره انداختن مردم بی گناه، سیاست های مشابه و مشابه آن باید مورد بررسی قرار گیرد تا تعیین شود آیا هر گونه مزیت بیش از آسیب های موجود باشد. بیشتر نیروهای آمریکایی دو سال بعد از عربستان سعودی خارج شدند، اما از آن زمان به بعد، بیشتر به افغانستان و عراق فرستاده شده است.

رئیس جمهور این نیروها را در 2005، جورج دبلیو بوش، پس از آن که رئیس جمهور بود، در 1990، به اتهام دروغ که عراق در حال حمله به عربستان بود، فرستاد. معاون رئيس جمهور در 2003، ديک چني، وزير دفاع در 1990 بوده است، وقتي كه او را متقاعد كرد كه سعودي ها را مجبور كنند كه حضور نيروهاي آمريكا را با وجود عدم اعتقاد به دروغ، اجازه دهند.

دلایل کمی برای باور داشت که راه اندازی جنگ علیه افغانستان منجر به دستگیری اسامه بن لادن، رهبر مظنون تروریست شد، و همانطور که دیده شد، این امر به وضوح اولویت اصلی دولت ایالات متحده نبود، که این پیشنهاد را رد کرد او در محاکمه است در عوض، جنگ خود اولویت بود. و جنگ مطمئنا در مقابل جلوگیری از تروریسم منفی بود. دیوید ویلمن و فیلیس بنز زمینه را فراهم می کنند:

"پیش از تصمیم ایالات متحده برای پاسخ دادن به حملات تروریستی نظامی، همه به همین دلایل شکست خورده اند. یکی، آنها کشته، مجروح شده و یا حتی بی رحم تر از گذشته، ناامید شده اند. دو، آنها برای جلوگیری از تروریسم تلاش نکرده اند. در 1986، رونالد ریگان دستور داد که بمبگذاری در طرابلس و بنغازی برای مجازات رهبر لیبی، معمر قادفی، برای انفجار در یک دیسکو در آلمان که دو ژنوم جغرافیایی را کشت. قذافی جان سالم به در برد، اما چندین تن از غیرنظامیان لیبی، از جمله دختر سه ساله قذافی، کشته شدند.

"فقط چند سال بعد فاجعه لکوردی رخ داد که لیبی مسئول آن است. در 1999، در پاسخ به حملات به سفارتخانه های ایالات متحده در کنیا و تانزانیا، بمب گذاران ایالات متحده به اردوگاه های آموزشی اسامه بن لادن در افغانستان و یک کارخانه دارویی متهم به بن لادن در سودان حمله کردند. معلوم شد که کارخانه سودان هیچ ارتباطی با بن لادن ندارد، اما حمله ایالات متحده تنها تولید کننده واکسن های حیاتی برای کودکان در حال رشد در کمبود عمیق مرکز آفریقا را نابود کرده است. و حمله به اردوگاه ها در کوه های افغانستان به وضوح از حملات ماه سپتامبر 11، 2001 جلوگیری نکرد. "

"جنگ جهانی علیه تروریسم" که در اواخر سال 2001 با جنگ علیه افغانستان آغاز شد و با جنگ علیه عراق ادامه یافت همان الگو را دنبال کرد. در سال 2007 ، ما می توانیم یک افزایش هفت برابری تکان دهنده از حملات مهلک جهادی در سراسر جهان را ثبت کنیم ، به معنای صدها حمله تروریستی اضافی و هزاران غیرنظامی کشته اضافی در صورت پیش بینی قابل پیش بینی در صورت پاسخ جنایی به آخرین جنگ های "دفاعی" توسط ایالات متحده ، جنگ هایی که هیچ چیز ارزشمندی برای تولید در برابر این آسیب تولید نکرد. وزارت امور خارجه ایالات متحده با قطع گزارش سالانه خود در مورد تروریسم ، به تشدید خطرناک تروریسم در سراسر جهان پاسخ داد.

دو سال بعد، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، جنگ خود را در افغانستان تشدید کرد، با درک اینکه القاعده در افغانستان حضور ندارد؛ طالبان که بیشترین گروه متخلف که احتمالا هر سهم قدرت را در افغانستان ادعا می کنند، با القاعده ارتباط نداشتند؛ و دیگر اینکه القاعده در معرض حملات تروریستی در سایر کشورها قرار گرفت. با این وجود، جنگ لازم بود تا به جلو برود. . . خوب، چون . . حقیقتا هیچکس واقعا مطمئن نبود چرا. در ماه جولای 14، 2010، نماینده رییس جمهور در افغانستان، ریچارد هالبروک، قبل از کمیته روابط خارجی مجلس سنا، شهادت داد. هولبروک به نظر می رسد تازه از توجیه. سناتور باب کورکر (R.، Tenn.) در دادگاه لس آنجلس تایمز گفت:

"بسیاری از مردم در هر دو طرف راهپله فکر می کنند این تلاش بی رحمانه است. بسیاری از مردمی که می خواهی قوی ترین ها را در کشور بدانند، سرشان را نگران می کنند. "

کورکر شکایت کرد که پس از گوش دادن به دقیقه 90 به هولبروک، او گفت: "هیچ ایده زمین ایده ای که اهداف ما در مقابل جنبش غیر نظامی است. تا کنون، این یک اتلاف وقت و شگفت انگیز بوده است. احتمال این که ایالات متحده تحت حمله قرار گرفته و با این جنگ بی هدف بی نظیر در دفاع از خود مبارزه کند، حتی به عنوان یک توضیح قابل قبول نباید تصور شود، بنابراین موضوع هرگز توسط دیگران مورد بحث قرار نگرفت از میزبان رادیویی گاه به گاه بی خبر می اندازد که ادعا می کند که "ما باید با آنها مبارزه کنیم"، بنابراین ما نمی توانیم با آنها مبارزه کنیم ". نزدیک ترین هولبروک یا کاخ سفید توجیهی برای ادامه جنگ یا افزایش آن بود. همیشه این بود که اگر نیروهای طالبان برنده شوند، آنها به القاعده می رسند و اگر القاعده در افغانستان باشد که ایالات متحده را تهدید کند. اما متخصصان متعددی، از جمله هالبروک، در برخی موارد تصریح کردند که هیچ شواهدی برای این ادعا وجود ندارد. طالبان دیگر با القاعده با شرایط خوب نبودند و القاعده می توانست چیزی را که می خواست در هر تعداد دیگری از کشورهای دیگر طرح کند، طرح کند.

دو ماه پیش از آن، در ماه مه 13، 2010، مبادله زیر در یک کنفرانس مطبوعاتی پنتاگون با ژنرال استنلی مک کریستال که پس از آن جنگ را در افغانستان آغاز کرد، صورت گرفت:

"گزارشگر: [من] مارا گزارش هایی از گزارش های معتبر - در مورد تهدید و حتی سر بریدن مردم محلی که با نیروهای خود کار می کنند، وجود دارد. آیا این هوش شماست؟ و اگر چنین است آیا شما آن را نگران می کنید؟

ژنرال MCCHRYSTAL: آره این کاملا چیزهایی است که ما می بینیم. اما کاملا قابل پیش بینی است. "

دوباره خواندن

اگر شما در کشور دیگری هستید و افراد محلی که به شما کمک می کنند، به طور طبیعی، سرشان را از بین می برند، شاید زمان آن باشد که آنچه را که انجام می دهید بازبینی کنید یا حداقل برخی از آنها را مطرح کنید توجیه برای آن، مهم نیست که چقدر فوق العاده است.

بخش: یک استراتژی مطلوب

نوع دیگری از جنگ "دفاعی" این است که به دنبال تحریک موفقیت آمیز از دشمن مورد نظر است. این روش برای شروع و به طور مکرر به جنگ ویتنام تشدید شد، همانگونه که در مقالات پنتاگون ثبت شده است.

قرار گرفتن در کنار فصل چهارم سوال این است که آیا ایالات متحده باید وارد جنگ جهانی دوم شود یا در اروپا و یا در اقیانوس آرام و یا هر دو، واقعیت این است که کشور ما بعید است وارد شود مگر اینکه مورد حمله قرار گیرد. در 1928، مجلس سنای آمریکا 85 را به 1 رای داد تا ضمن عقد قرارداد کلوغ بریان، معاهده ای که ملت و بسیاری دیگر را مجبور به شرکت در جنگ کرده است - و همچنان متصل است.

امیدوار است که نخست وزیر انگلیس وینستون چرچیل سالهاست که ژاپن به ایالات متحده حمله خواهد کرد. این امر به ایالات متحده (به طور قانونی، بلکه به لحاظ سیاسی) به طور کامل به جنگ در اروپا اجازه می دهد، همانطور که رییس جمهور قصد دارد، به عنوان صرفه جویی در تسلیحات، همانطور که انجام شده بود، انجام دهد. در آوریل 28، 1941، چرچیل یک دستور مخفی را در کابینه جنگ خود نوشته است:

"ممکن است تقریبا مطمئن باشد که ورود ژاپن به جنگ بعد از ورود سریع ایالات متحده در کنار ما خواهد بود."

در ماه مه 11، 1941، رابرت Menzies، نخست وزیر استرالیا، با روزولت ملاقات کرد و او را "کمی حسادت" از مکان چرچیل در مرکز جنگ یافت. در حالی که کابینه روزولت همه می خواست ایالات متحده را به جنگ وارد کند، Menzies دریافت که روزولت،

" . . تحت جنگ وودرو ویلسون در آخرین جنگ تحت آموزش قرار گرفت و منتظر یک حادثه بود که در یک ضربه، ایالات متحده را به جنگ تبدیل می کرد و از رای گیری های احمقانه خود، از جانب رژیم صهیونیستی، "من از شما خارج خواهم شد".

در اوت 18، 1941، چرچیل با کابینه خود در 10 Downing Street دیدار کرد. این جلسه شباهتی به ماه 23 جولای، 2002 داشت، که در همان آدرس برگزار شد، که دقیقه آن دقیقه به خیابان Downing Street معروف شد. هر دو جلسه نشان داد که قصد مخفی ایالات متحده برای رفتن به جنگ است. چرچیل در جلسه 1941 به کابینه خود گفت: "رئیس جمهور گفته بود که جنگ را بر عهده می گیرد، اما آن را اعلام نمی کند." علاوه بر این، "برای انجام یک حادثه همه چیز باید انجام شود".

قطعا ژاپن برای حمله به دیگران مخالف نیست و مشغول ایجاد یک امپراتوری آسیایی بود. و ایالات متحده و ژاپن قطعا در دوستی هماهنگ زندگی نمی کنند. اما چه می تواند ژاپنی ها را به حمله برساند؟

وقتی پرزیدنت فرانکلین روزولت از ماه ژوئیه 28، 1934 در ماه ژوئیه پرل هاربر دیدن کرد، هفت سال قبل از حمله ژاپن، ارتش ژاپن ابراز نگرانی کرد. ژنرال کونیشیگا تاناکا در تبلیغات تبلیغاتی ژاپن نوشت، مخالفت با ساخت ناوگان آمریكا و ایجاد پایگاه های اضافی در آلاسكا و جزایر الوطه:

"رفتار چنین غم انگیز ما را بیشتر مشکوک می کند. این باعث می شود ما فکر کنیم اختلال بزرگی به طور هدفمند در اقیانوس آرام تشویق شده است. این بسیار پشیمان شده است. "

این که آیا این واقعا ناراحت بود یا نه، یک سوال جداگانه از این است که آیا این یک پاسخ معمول و قابل پیش بینی به گسترش انحصاری نظامی بود، حتی زمانی که به نام "دفاع" انجام می شد. جورج سلدز، روزنامه نگار روزنامه نگار بزرگ مشکوک نیز هست در ماه اکتبر 1934 در مجله هارپر نوشت: "این اصل است که ملت ها برای جنگ به جز جنگ نمی جنگند." Seldes از یک مقام رسمی در لیگ نیروی دریایی پرسید:

"آیا شما عقیده دریایی را قبول می کنید که برای مبارزه با یک نیروی دریایی خاص آماده می شوید؟"

مرد پاسخ داد: "بله."

"آیا شما فکر می کنید مبارزه با نیروی دریایی بریتانیا؟"

"قطعا نه."

"آیا جنگ با ژاپن را مد نظر دارید؟"

"بله."

در 1935، که در آن زمان بیشترین مدرن ترین دریایی ایالات متحده را در اختیار داشت، سرلشکر سمیلی دی باتلر، موفق به انجام یک کتاب کوتاه به نام جنگ یک راکت شد. او به خوبی دید که چه اتفاقی افتاده و به کشور هشدار داده است:

"در هر جلسه کنگره، مسئله تخصیص منابع دریایی بیشتر مطرح می شود. آدمیرالهای صندلی چرخدنده . . فریاد نزنید که "ما برای جنگ با این ملت یا ملت نیاز به جنگی بسیار داریم". وای نه. اول از همه، آنها اجازه می دهند شناخته شود که آمریکا توسط یک نیروی دریایی بزرگ تهدید می شود. تقریبا هر روز، این ناوهای دریایی به شما خواهند گفت، ناوگان بزرگ این دشمن احتمالی به طور ناگهانی حمله کرده و مردم 125,000,000 را نابود خواهند کرد. درست مثل این. سپس آنها برای یک نیروی دریایی بزرگتر گریه می کنند. برای چی؟ برای مبارزه با دشمن؟ آه من، نه وای نه. فقط برای اهداف دفاعی. سپس، اتفاقا، آنها مانور در اقیانوس آرام اعلام کردند. برای دفاع آهان.

"اقیانوس آرام بزرگ اقیانوس بزرگ است. ما خط ساحلی فوق العاده ای در اقیانوس آرام داریم. آیا مانورها در ساحل دو یا سه صد مایل هستند؟ وای نه. این مانورها دو هزار و بیست، شاید حتی سی سی مایل، در ساحل.

"ژاپنی ها، مردم پر افتخار، البته فراتر از بیان خواهند بود که ناوگان ایالات متحده را به سواحل نپتون نزدیک می کنند. حتی با خوشحالی ساکنان کالیفرنیا، آنها از طریق غبار صبحانه، ناوگان ژاپنی در بازی های جنگی در لس آنجلس بازی می کردند. "

در ماه مارس 1935، روزولت به جزیره ویک در نیروی دریایی ایالات متحده اعطا کرد و اجازه داد تا بانه های هوایی را در جزیره ویک، جزیره میدوی و گوام بگذارند. فرماندهان نظامی ژاپن اعلام کردند که آنها را مختل کرده و این خطوط هوایی را به عنوان یک تهدید مشاهده کرده است. فعالان صلح در ایالات متحده نیز فعال بودند. ماه بعد، روزولت برنامه های جنگی و مانورهای خود را در نزدیکی جزایر آلواتی و جزیره میدوی قرار داد. در ماه بعد، فعالان صلح در نیویورک از طرف دوستی با ژاپن راهپیمایی کردند. نورمن توماس در 1935 نوشت:

"مردی از مریخ که متوجه شد چگونه مردان در جنگ های اخیر رنج می برند و اینکه چگونه آنها به طور فزاینده ای برای جنگ بعدی آماده می شوند، که آنها می دانند بدتر می شوند، به این نتیجه می رسد که او به دوری از پناهجویان غریبه نگاه می کند."

نیروی دریایی ایالات متحده طی چند سال آینده برنامه هایی برای جنگ با ژاپن، 8 ماه مارس، 1939 را اجرا کرد، نسخه ای که "جنگ طولانی مدت طولانی" را توصیف کرد که نظامیان را نابود می کند و زندگی اقتصادی ژاپن را مختل می کند. در ماه ژانویه 1941، 11 ماه قبل از حمله، تبلیغ کننده ژاپن خشم خود را در مورد پرل هاربر در سرمقاله بیان کرد و سفیر ایالات متحده در ژاپن در خاطرات خود نوشت:

"بحث بسیار زیادی در مورد شهر وجود دارد به این معنی که ژاپن، در صورت شکستن با ایالات متحده، قصد دارد تمام حملات توهین آمیز به پرل هاربر را بیابد. البته من دولتم را مطلع کردم. "

در ماه فوریه 5، 1941، دریاسالار ریچموند کلی ترنر به وزیر جنگ هانری استمسون نامه ای نوشت تا هشدار دهد که احتمال حملات شگفت انگیزی در پرل هاربر وجود دارد.

همانطور که قبلا به عنوان 1932 ایالات متحده با چین در مورد ارائه هواپیماها، خلبانان و آموزش برای جنگ با ژاپن صحبت کرده بود. در ماه نوامبر 1940، روزولت چین را برای صد میلیون دلار برای جنگ با ژاپن وام داد و پس از مشاوره با بریتانیا، وزیر خزانه داری ایالات متحده، هنری مورگنتائو، قصد داشت بمب گذاران چینی را با خدمه های آمریکایی برای بمباران در توکیو و دیگر شهرهای ژاپن بفرستد. در ماه دسامبر 21، 1940، دو هفته قبل از حمله ژاپنی به پرل هاربر، وزیر مالیه تلویزیون Soong و سرهنگ کلر چننو، یک نیروی بازنشسته ارتش ایالات متحده که برای چین کار می کرد، شگفت زده شد و از آنها خواست تا از آمریکا استفاده کنند خلبانان برای بمباران توکیو از حداقل 1937، در اتاق ناهار هنری هنری مارتین ملاقات کردند تا بمب گذاری ژاپن را برنامه ریزی کنند. مورنتهو گفت که اگر چینی ها می توانند هر ماه $ 1,000 را پرداخت کنند، می توانند مردان را از کار در نیروی هوایی ارتش ایالات متحده آزاد کنند. Soong توافق کرد

در ماه مه 24، 1941، نیویورک تایمز در مورد آموزش ایالات متحده نیروی هوایی چین و ارائه "جنگنده های متعدد و هواپیماهای بمب گذاری شده" به چین توسط ایالات متحده گزارش داد. "بمباران شهرهای ژاپنی انتظار می رود" خط فرعی را بخوانید. تا ژوئیه شورای نیروی دریایی مشترک طرح JB 355 را به آتشباز ژاپن واگذار کرد. یک شرکت مقدماتی هواپیماهای آمریکایی را که توسط داوطلبان آمریکایی آموزش دیده توسط چننو تهیه شده و توسط گروه دیگری به پرداخت می شود، خریداری می کند. روزولت تصویب شد و کارشناس چینی او لوقلین کری، به گفته نیکلسون بیکر، "مادام چیینگ کای شیک و کلر چننو را با یک نامه ای که به شدت برای جاسوسی های ژاپنی مورد تقاضا بود، مورد تقدیر قرار داد." این که آیا کل این نکته بود یا نه، این بود نامه:

"من بسیار خوشحالم که می توانم امروز را گزارش دهم که رئيس جمهور دستور داده است که شش و شش بمب افکن در این سال با بیست و چهار نفر به فورا تحویل داده شود. او همچنین یک برنامه آموزش خلبان چینی را در اینجا تأیید کرد. جزئیات از طریق کانال های معمولی با احترام گرم. "

سفیر ما گفته بود "در صورت وقوع درگیری با ایالات متحده" ژاپنی ها پرل هاربر را بمباران کردند. من تعجب می کنم که آیا این واجد شرایط است

گروه داوطلب آمریکایی 1st (AVG) نیروی هوایی چین، همچنین به عنوان ببرهای شناخته شده شناخته می شود، بلافاصله پس از استخدام و آموزش، اولین بار در دسامبر 20، 1941، دوازده روز (زمان محلی) را پس از حمله ژاپن به پرل هاربر .

در ماه مه 31، 1941، در کنگره نگه داشتن آمریکا در خارج از جنگ، ویلیام هنری چامللین هشدار داد: "تحریم اقتصادی کامل ژاپن، به عنوان مثال، متوقف کردن حمل و نقل نفت، ژاپن را به آغوش محور هل می دهد. جنگ اقتصادی می تواند پیشنهادی برای جنگ دریایی و نظامی باشد. "بدترین چیزهایی که در مورد طرفداران صلح به چشم می خورد، این است که چقدر تعداد دفعات آنها درست است.

در ژوئیه 24، 1941، رئیس جمهور روزولت، اظهار داشت،

"اگر نفت را از بین ببریم، [ژاپنی ها] احتمالا یک سال پیش به هند شرقی هلندی رفته بودند و شما جنگی داشتید. از دیدگاه خودخواهانه دفاع از خود، بسیار ضروری بود تا از آغاز جنگ در جنوب اقیانوس آرام جلوگیری شود. بنابراین سیاست خارجی ما تلاش برای متوقف ساختن جنگ از شکستن آن بود. "

خبرنگاران متوجه شدند که روزولت به جای "است" به جای "است." روز بعد، روزولت یک دستورالعمل اجباری منع شدۀ دارایی های ژاپن را صادر کرد. ایالات متحده و بریتانیا نفت و فلزات قراضه را به ژاپن متوقف کردند. رادکابینود پال، یکی از حقوقدانان هند که پس از جنگ به دادگاه جنایات جنگی خدمت کرده بود، این تحریم ها را "تهدید واضح و قوی برای وجود موجودیت ژاپن" نامید و نتیجه گرفت که ایالات متحده ژاپن را تحریک کرده است.

در ماه اوت 7th، چهار ماه قبل از حمله، ژاپن تایمز تبلیغ کننده نوشت:

"ابتدا ایجاد یک پایگاه فوق العاده در سنگاپور، به شدت توسط نیروهای انگلیسی و امپراتوری تقویت شد. از این هاب، یک چرخ بزرگ ساخته شد و با پایگاه های آمریکایی ارتباط برقرار کرد تا یک حلقه بزرگ را در منطقه ای بزرگ به جنوب و غرب به فیلیپین از طریق مالایا و برمه متصل کند. این لینک فقط در شبه جزیره تایلند شکسته شد. در حال حاضر پیشنهاد شده است که در ناحیه محاصره، که به رانگون منتهی می شود، محدودیت ها را شامل شود. "

تا ماه سپتامبر مطبوعات ژاپن خشمگین شدند که ایالات متحده شروع به حمل و نقل نفتی از ژاپن کرده است تا به روسیه برسد. روزنامه های آن روز ژاپن می گویند مرگ "مرگ اقتصادی" از "جنگ اقتصادی" در حال مرگ است.

چه چیزی ممکن است ایالات متحده امیدوار باشد که نفت را در گذشته از یک ملت به دست بیاورد؟

در اواخر ماه اکتبر، ادگار مورن، جاسوسی آمریكا، برای سرهنگ ویلیام دونووان كه برای روزولت جاسوس بود، كار می كرد. جرثقیل با یک مرد در مانیل به نام ارنست جانسون، یکی از اعضای کمیته دریایی گفت که او انتظار دارد که "جیپس قبل از اینکه من بیرون بیایید، مانیل را می گیرم." وقتی موشك ابراز تعجب كرد، جانسون پاسخ داد: "آیا یوپ ناوگان به سمت شرق حرکت کرده است، احتمالا به ناوگان ما در پرل هاربر حمله می کند؟ "

در ماه نوامبر 3، 1941، سفیر ما دوباره تلاش کرد تا چیزی از طریق جمجمه ضخیم دولتش به دست بیاورد، فرستادن یک تلگراف طولانی به وزارت خارجه هشدار داد که تحریم های اقتصادی ممکن است ژاپن را متعهد به تحمیل "حرا کیری ملی" کند. او نوشت: درگیری با ایالات متحده ممکن است ناگهانی خطرناک و چشمگیر باشد. "

چرا به یادداشتی از یادداشت پرزیدنت جورج دبلیو بوش قبل از حملات 11، 2001 سپتامبر به یاد می آورم؟ "بن لادن تصمیم به اعتصاب در ایالات متحده"

ظاهرا هیچ کس در واشنگتن نمی خواست آن را در 1941 بشنود. در ماه نوامبر 15th، سرپرست ارتش جورج مارشال رسانه ها را به چیزی که ما را به عنوان "برنامه مارشال" به یاد نمی آورد، مطرح کرد. در واقع ما آن را به یاد نمی آوریم. مارشال گفت: "ما در حال آماده سازی یک جنگ توهین آمیز علیه ژاپن هستیم و از روزنامه نگاران می خواهیم که آن را مخفی نگه دارند، که تا آنجا که من می دانم که آنها به صورت شایسته انجام می دهند.

ده روز پس از آن، وزیر جنگ هنری استمسون در دفتر خاطرات خود نوشت که او در دفتر بیضی با مارشال، رئیس جمهور روزولت، وزیر نیروی دریایی فرانک ناکس، دریاسالار هارولد استارک و وزیر امور خارجه کوردل هال دیدار کرده بود. روزولت به آنها گفته بود که احتمالا ژاپن ها به زودی، احتمالا دوشنبه آینده حمله خواهند کرد. این دسامبر 1st بوده است، شش روز قبل از آنکه حادثه رخ دهد. استامسون نوشت: "این سوال، این بود که چگونه ما باید آنها را در موقعیت شلیک شات اول بدون اجازه دادن به بیش از حد به خودمان مانور دهیم. این یک پیشنهاد دشوار بود. "

آیا این شد؟ یکی از پاسخ های واضح این بود که تمام ناوگان را در پرل هاربر نگه داشته و ملوانان را در تاریکی مستقر در تاریکی نگه داشته و از دفاتر راحت در واشنگتن محاصره کنند. در حقیقت، این راه حل بود که قهرمانان ما با آن دست و پنجه نرم می کردند.

روز بعد از حمله، کنگره برای جنگ رای داد. زن کنتاکی ژانت رابین (R.، Mont.)، اولین زن که هرگز به کنگره انتخاب شده بود و بر علیه جنگ جهانی اول رای داد، تنها در مخالفت با جنگ جهانی دوم ایستاد (درست مثل کنگره Barbara Lee [D.، Calif.] تنها در برابر حمله به افغانستان 60 سال بعد). یک سال پس از رای گیری، در ماه دسامبر 8، 1942، رانکین سخنان طولانی را در رکورد کنگره توضیح داد که مخالفانش. او به کار یک تبلیغگر انگلیسی گفت که در 1938 برای استفاده از ژاپن برای آوردن ایالات متحده در جنگ بحث کرد. وی در ژوئیه 20، 1942، مرجع Henry Luce در مجله Life را نقل قول کرد: "چینی هایی که ایالات متحده اوتیمیتوم را به پرل هاربر تحویل دادند." شواهد نشان داد که در کنفرانس آتلانتیک در ماه اوت 12، 1941 روزولت اطمینان داد چرچیل که ایالات متحده فشار اقتصادی را بر ژاپن تحمیل می کند. "من اشاره کردم،" بعدها نوشت:

"بولتن وزارت امور خارجه از دسامبر 20، 1941، که نشان داد در 3 ماه سپتامبر، یک ارتباط به ژاپن فرستاده شده بود که خواستار پذیرش اصل" عدم تعادل وضعیت موجود در اقیانوس آرام "، که خواستار تضمین عدم مصیبت از امپراتوری سفید در شرق ".

رانکین دریافت که شورای دفاع اقتصادی تحریم های اقتصادی کمتر از یک هفته پس از کنفرانس آتلانتیک دریافت کرده است. در دسامبر 2، 1941، نیویورک تایمز گزارش کرده است که در واقع ژاپن "از حدود 75 درصد از تجارت عادی خود را توسط بلوک متفقین قطع شده است." رابینین نیز به بیانیه ستاد کلارنس دیکنسون، USN اشاره کرد ، در پست شب شنبه اکتبر 10، 1942، که در ماه نوامبر 28، 1941، نه روز قبل از حمله، معاون دریای مدیترانه ویلیام F. Halsey جونیور (او از شعار "کشتن Japs، کشتن Japs!") بود با توجه به دستورالعمل های او و دیگران برای "شلیک کردن چیزی که ما در آسمان دیدیم و بمبی چیزی که ما در دریا دیدیم."

این که جنگ جهانی دوم "جنگ خوب" بود، ما اغلب به این نکته گفته شد، من به فصل چهارم ادامه خواهم داد. این یک جنگ دفاعی بود؛ چرا که امپراتوری بیگانه امپراتوری در وسط اقیانوس آرام از آسمان آبی روشن مورد حمله قرار گرفت، اسطوره ای است که باید به خاک سپرده شود.

بخش: WHY PRIVOKE WHEN شما می توانید به درستی اعمال

یکی از اشکال قابل دفاع در جنگهای ظالمانه دفاعی جنگی است که تنها بر پایه تظاهرات تجاوزگری طرف دیگر قرار دارد. این امر این بود که ایالات متحده به جنگ پیوست که از طریق آن دولتهای جنوب غربی مکزیک را سرقت کرد. پیش از اینکه ابراهیم لینکلن به عنوان رییس جمهور، سوء استفاده مشهور از قدرت های جنگی که از جانب بسیاری از جانشینانش مورد انتقاد قرار گرفته بود، به عنوان نماینده کنگره آگاه بود که قانون اساسی قدرت اعلام جنگ را به کنگره داده است. در 1847، کنگره لینکلن رئیس جمهور جیمز پلک را متهم کرد که دروغ گفتن از ملت به جنگ با متهم کردن مکزیک به تجاوز، زمانی که این اتهام به درستی باید علیه ارتش ایالات متحده و پلیک خود ساخته شود. لینکلن با رییس جمهور پیشین و جان کوئینسی آدامز، کنگره کنونی، در جستجوی رسمی بررسی اقدامات پلیک و تصویب رسمی پلیک برای دروغ گفتن ملت به جنگ بود.

پولک ، همانطور که بعداً هری ترومن و لیندون جانسون این کار را کردند ، با اعلام اینکه وی به دنبال دوره دوم نیست ، پاسخ داد. سپس هر دو مجلس کنگره قطعنامه ای را تصویب کردند که از سرلشکر زاخاری تیلور بخاطر عملکرد وی "در جنگی که رئیس جمهور ایالات متحده بی مورد و با قانون اساسی آغاز نکرده است" از وی تجلیل می کند. این یک درک مشترک بود که قانون اساسی جنگ های تهاجمی را تحریم نمی کند ، بلکه فقط جنگ های دفاعی را تحریم می کند. اولیس اس. گرانت جنگ مکزیک را در نظر گرفت ، که با وجود این در آن جنگید ،

" . . یکی از بی عدالتی ترین ها در برابر ملت ضعیف است. این نمونه ای از یک جمهوری بود که نمونه ای بد از سلطنت های اروپایی را به نمایش گذاشت، در نظر گرفتن عدالت در تمایل خود برای به دست آوردن قلمرو اضافی ".

سخنرانی لینکلن در زمین مجلس در ماه ژانویه 12، 1848، نقطه عطفی در جنگ آمریکا در تاریخ آمریکا است و شامل این عبارات می شود:

"اجازه دهید او [رئیس جمهور جیمز پلک] به یاد داشته باشید او نشسته است که در آن واشنگتن نشسته، و به یاد داشته باشید، اجازه دهید او پاسخ به عنوان پاسخ واشنگتن. به عنوان یک ملت نباید، و همواره نباید از بین برود، پس اجازه دهید او فرار نمی کند - هیچ تعصب. و اگر پاسخ دهد، می تواند نشان دهد که خاک ما بود که در آن اولین خون خون ریخته شد - که آن را در یک کشور ساکن قرار نداده بود، یا اگر در چنین شرایطی، ساکنان خود را به مقام مدنی تگزاس یا ایاالت متحده، و همین امر مربوط به سایت فورت براون است - پس من با او برای توجیه او هستم. . . . اما اگر او نمی تواند این کار را انجام دهد یا آن را انجام نخواهد داد - اگر در هر گونه اعتراض و یا بدون تردید او از آن رد شود یا آن را حذف کند - پس من باید کاملا از آنچه که من بیش از حد مظنون در حال حاضر متقاعد است - که او عمیقا آگاه از بودن در اشتباه است، که او خون این جنگ را، مانند خون آئل، می بیند، به سوی او می آید. . . . شبیه بیداری نیمه دیوانه از رویای تب، تمام بخش جنگ پیام اوست! "

من نمی توانم اکثر اعضای کنگره را تصور کنم که از یک رئیس جمهور جنگی با امروز چنین صداقت سخن می گویند. من همچنین نمی توانم تصور کنم که جنگ تا پایان عمر به پایان برسد تا زمانی که چنین چیزی اتفاق بیفتد با برخی از منظر و با قطع بودجه حمایت می شود.

حتی در حالی که جنگ مبتنی بر دروغهایی را که خون آنها به آسمان گریه می کرد ، نکوهش می کردند ، لینکلن و همکاران ویگس بارها و بارها به بودجه آن رای دادند. در 21 ژوئن 2007 ، سناتور کارل لوین (D. ، میشیچ) از مثال لینکلن در واشنگتن پست برای توجیه مواضع خود به عنوان "مخالف" جنگ علیه عراق نام برد که همچنان بودجه خود را از طریق ابدیت به عنوان ابزاری ادامه می دهد. "حمایت از نیروها" جالب اینجاست که هنگ هایی از ویرجینیا ، می سی سی پی و کارولینای شمالی برای به خطر انداختن جان خود مکزیکی های بی گناه را در جنگی که لینکلن از طرف آنها بودجه می گرفت ، علیه افسران خود قتل عام فرستادند. و حداقل 9,000 سرباز آمریکایی ، عضو و داوطلب ، از جنگ مکزیک خارج شدند.

صدها نفر، در واقع، از جمله مهاجران ایرلندی، وفاداری خود را تغییر دادند و در سمت مکزیک به سر می بردند، تشکیل گردان سنت پاتریک. به گفته رابرت فانتینا، در کتاب Desertion و سرباز آمریکایی، "شاید بیش از هر جنگ قبلی، در جنگ مکزیکی و آمریکایی، عدم اعتقاد به علت دلیل اصلی بی نظمی بود. جنگ ها به ندرت به پایان رسید - به جز از طریق کامل تخریب یک طرف - بدون آن گونه از مقاومت در میان کسانی که برای انجام جنگ تلاش می کنند. هنگامی که ایالات متحده مکزیک را برای سرزمین وسیعی که آن را در اختیار داشت، پرداخت کرد، هوشمند ویگ، ظاهرا بدون افسانه، نوشت: "ما هیچ فداکاری را انجام نمی دهیم. . . . خدا را شکر."

چند سال بعد، دیوید روییکس این اشعار آهنگ را پر کرد:

این در پوبلوس و تپه ها بود

این اشتباه من را دیدم

بخشی از یک ارتش فتح

با اخلاق تیغه سرنیزه

بنابراین در میان این فقیران، کاتولیک ها را می بینیم

جیغ کشیدن بچه ها، جر و بحث از همه چیز

خودم و دوصد ایرلندی

تصمیم گرفتید به تماس بپردازید

از شهر دوبلین تا سان دیگو

ما شاهد آزادی انکار شدیم

بنابراین ما گردان سنت پاتریک را تشکیل دادیم

و ما در طرف مکزیک جنگیدیم

در سال 1898 کشتی USS Maine در بندر هاوانا منفجر شد و روزنامه های آمریکایی به سرعت اسپانیایی ها را مقصر دانستند و فریاد زدند: "ماین را به خاطر بسپار!" جهنم اسپانیا! " صاحب روزنامه ، ویلیام راندولف هرست ، تمام تلاش خود را به کار برد تا آتش جنگی را که می دانست گردش خون را تقویت می کند ، شعله ورتر کند. چه کسی در واقع کشتی را منفجر کرد؟ هیچ کس نمی دانست. مطمئناً اسپانیا آن را انكار كرد ، كوبا آن را انكار كرد و آمریكا نیز آن را انكار كرد. اسپانیا نیز به طور اتفاقی آن را انکار نکرد. اسپانیا تحقیقاتی را انجام داد و دریافت که انفجار در داخل کشتی بوده است. اسپانیا که متوجه شد ایالات متحده این یافته را رد می کند ، تحقیق مشترکی را توسط هر دو کشور پیشنهاد داد و پیشنهاد داد که توسط یک هیئت بین المللی بی طرف به داوری اجباری برسد. ایالات متحده علاقه ای نداشت. هر چه باعث انفجار شد ، واشنگتن خواهان جنگ بود.

تحقیقات اخیر نشان می دهد احتمال مشخصی وجود دارد که مین در واقع با انفجار، به صورت تصادفی یا عمدی که در آن رخ داده است، غرق شد، نه از یک مین در خارج از آن. اما هیچکدام از متخصصان یک نظریه را بیش از دیگران به رضایت همه ثابت نمیکنند و من مطمئن نیستم که چقدر خوب است. اسپانیایی می تواند راهی برای بمب گذاری در داخل کشتی پیدا کند. آمریکایی ها می توانستند راهی برای قرار دادن یک معدن در خارج از آن پیدا کنند. دانستن جایی که انفجار رخ داده است، به ما نمی گوید که، اگر کسی آن را ایجاد کند. اما حتی اگر می دانستیم که چه کسی آن را ایجاد می کند، چطور و چرا هیچ کدام از این اطلاعات حساب اصلی را در مورد آنچه که در 1898 اتفاق افتاده تغییر نمی دهد.

ملت برای پاسخ به حمله ای که اسپانیا به آن دست یافته بود، به دنبال جنگ نبود و هیچ شواهدی وجود نداشت، صرفا حدس و گمان. یک کشتی آمریکایی منفجر شده بود، آمریکایی ها کشته شده بودند و امکان داشت که اسپانیا مسئول باشد. در ترکیب با نارضایتی های دیگر نسبت به اسپانیا، این دلیل (یا بهانه ای) بود که به اندازه کافی برای انفجار درام های جنگی بود. اذعان به اطمینان که اسپانیا سرزنش می کرد، چیزی جز تظاهر نبود. این حقیقت ثابت نخواهد ماند حتی اگر به نوعی اثبات شود که اسپانیا حقیقتا منین را منفجر کرد، درست همانطور که خدمه رئیس جمهور جورج دبلیو بوش در مورد اطمینان خود دروغ گفت که عراق در حال سلاح در 2003 حتی اگر برخی از سلاح ها بعدا یافت شد . این تحقیر وحشیانه - غرق شدن از مین - برای راه اندازی جنگ "برای دفاع" از کوبا و فیلیپین استفاده شد که شامل حمله و اشغال کوبا و فیلیپین و پورتوریکو برای اندازه گیری خوب بود.

به یاد داشته باشید آن خطوط از Smedley باتلر که من در بالا در مورد چگونگی لذت بردن از ژاپن می توان دید که ناوگان ایالات متحده بازی بازی های جنگی در نزدیکی ژاپن را نقل قول بالا این خطوط بعدی در همان عبارتی بود:

"کشتی های نیروی دریایی ما، دیده می شود، باید به طور خاص محدود می شود، به طور قانون، در داخل مایل 200 از خط ساحلی ما. اگر این قانون در 1898 بود، مین هرگز به بندر هاوانا رفته بود. او هرگز نرفته بود. با اسپانیا همراه با تلفات زندگی خود، هیچ جنگی با آن وجود نداشت. "

باتلر یک نقطه دارد، حتی اگر آن یک ریاضی نیست. این کار می کند اگر ما از میامی به عنوان نزدیکترین سرزمین ایالات متحده به کوبا فکر کنیم، اما Key West خیلی نزدیک تر است - تنها 106 مایل از هاوانا - و ارتش ایالات متحده آن را در 1822 ادعا کرده، پایه ای ساخته است و حتی در طول آن جنگ داخلی. کی وست بزرگترین و ثروتمندترین شهر فلوریدا بود زمانی که مین منفجر شد. ارنست همینگوی با نام "وداع با اسلحه" نوشته است، اما ارتش هنوز کیو غرب را ترک نکرده است.

شاید به نظر میرسد که ارتفاع تردید نادرست در ساختن یک جنگ دفاعی به اصطلاح، در نمونهی اقدامات نازی آلمان، زمانی بود که آماده حمله به لهستان بود. مردان اسرار آمیز Heinrich Himmler مجموعه ای از حوادث را تشکیل می دهند. در یک گروه گروهی در لباس های لهستانی لباس پوشیدند و به یک ایستگاه رادیویی آلمان در یک شهر مرزی حمله کردند و کارکنان را به زیرزمین بردند و اهداف ضد آلمانی خود را در لهستان در هنگام شلیک اسلحه اعلام کردند. آنها یک آلمانی را به همراه آوردند که در واقع با لهستانی ها همدردی داشتند، او را کشتند و او را عقب کشیدند تا ببینند که او در حالی که در تلاششان شرکت می کند، شلیک شده است. آدولف هیتلر به ارتش آلمان گفت که نیروها باید با زور به سر برده و به لهستان حمله کنند.

توسط 2008، دولت بوش-چنی سالها تلاش ناموفق برای ایران را بدون موفقیت انجام داده است. قصه های حمایت ایرانیان از مقاومت عراق، گسترش سلاح های هسته ای ایران، روابط ایران با تروریست ها و غیره با نظم و انصاف، به طور کامل از بین رفته و یا به طور کامل توسط مردم آمریکا نادیده گرفته شده و یا رد شده اند. بیش از 90 درصد آنها با حمله به ایران مخالف بودند . دیک چنی معاون رئیس جمهور و کارکنانش، ظاهرا رو به زوال ناامید کننده، رویای خود را درک کردند، اما هیچوقت به آن عمل نکردند، طرحی که هیتلر افتخار می کرد. ایده این بود که چهار یا پنج قایق بنشینند که شبیه به قایقهای ایرانیان است و موشک های نیروی دریایی را بر روی آنها قرار می دهد. آنها می توانند یک آتش سوزی را با یک کشتی آمریکایی در خط مستقیم هرمز شروع کنند و شما، با ایران جنگ داشته باش. گفته شد که این پیشنهاد کاهش یافته بود زیرا آمریکایی ها برای آمریکایی ها آتش زدند.

این نگرانی سران ستاد مشترک در 1962 را از ارسال وزیر دفاع اعلام کرد که برنامه عملیاتی Northwoods را که خواستار حمله به شهرهای ایالات متحده بود و مقصر حملات به کوبا بود، متوقف کرد. این که این برنامه ها عمل نکردند، ارزششان را به عنوان سرنخ هایی از تفکر مردم که مغز آنها ظهور می کند، کاهش نمی دهد. اینها افرادی بودند که به دنبال بهانه برای جنگ بودند.

هنگامی که بریتانیا بمباران اهداف غیرنظامی در آلمان را در 1940 آغاز کرد، این به نظر می رسید به عنوان تلافی، حتی اگر آلمان هنوز اهداف غیر نظامی بریتانیا را بمباران نکرده بود. برای رسیدن به این ویژگی، وینستون چرچیل به وزیر اطلاعات جدید خود گفت: "ترتیب این ارجاع بیطرفانه در مطبوعات باید به قتل غیرنظامیان در فرانسه و کشورهای کمرو در جریان حملات هوایی آلمان انجام شود." در واقع انگلیس آلمان در پاسخ به حمله آلمان به لهستان اعلام جنگ کرد. این روش رایج است که در آن کشورها که مورد حمله قرار نگرفته اند ادعا می کنند که درگیر جنگ های "دفاع" هستند. جنگ ها در دفاع از متحدان (چیزی است که توافق هایی مانند آن که سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را ملزم به انجام آن می کند) راه اندازی می شود.

بعضی از جنگ ها در دفاع از "پیشگیرانه" در برابر این احتمال که ممکن است یک ملت به ما حمله کنند اگر ما به آنها حمله نکنیم، راه اندازی می شود. "من به این باور، عیسی آن را" به دیگران، قبل از آنها می تواند به شما انجام دهد. در جنگ نظامی نظامی مدرن، این موضوع به عنوان "مبارزه با آن" صورت میگیرد، بنابراین ما در اینجا نتوانستیم "نبرد" کنیم. "

اولین مشکل این رویکرد این است که ما تنها مبهمترین مفهوم "آنها" را داریم. ما از گروه کوچکی از تروریست های عربستان وحشت داریم، ما جنگ هایی را بر افغانستان و عراق می گذاریم. با فانتزی کردن اینکه دشمن چه کسی است، از آزادی های ما متنفر است، ما نمی فهمیم که آنها از بمب های ما و پایگاه های ما متنفر هستند. بنابراین راه حل ما فقط وضعیت را بدتر می کند.

از زمان جنگ داخلی ما ، ایالات متحده در داخل کشور جنگ نکرده است. ما عادت کرده ایم که جنگهای خود را دور و دور از چشم بپیچیم. دوربین های تلویزیونی در ویتنام وقفه ای کوتاه در این الگو ایجاد کردند و تصاویر واقعی حتی از آن جنگ نیز از این قاعده مستثنی بودند. در دو جنگ جهانی و بسیاری از جنگ ها از آن زمان ، به ما گفته شده است که اگر ما نرویم و به دیگران در خارج حمله نکنیم ، ممکن است در داخل کشور مورد حمله قرار بگیریم. در مورد جنگ جهانی اول ، به ما گفته شد كه آلمان به متحدان خوب و بی گناه ما حمله كرده است ، ممكن است سرانجام به ما حمله كند و در واقع به غیرنظامیان بی گناه آمریكایی سوار كشتی به نام لوزیتانیا حمله كرده است.

زیردریایی های آلمانی هشدار دادند که کشتی های غیرنظامی را به آنها می دهد و اجازه می دهد تا مسافران قبل از اینکه آنها غرق می شوند را ترک کنند. با این حال، هنگامی که این کشتی ها را به ضد حملات کشید، آلمانی ها بدون هشدار حمله کردند. این بود که آنها در ماه مه 7، 1915، Lusitania را غرق کردند، و مردم 1,198 را کشتند، از جمله آمریکایی های 128. اما، از طریق کانال های دیگر، آلمانی ها قبلا به این مسافران هشدار داده بودند. Lusitania به مشخصات نیروی دریایی بریتانیا ساخته شده است که آن را به عنوان یک خلبان کمکی ذکر کرده است. در سفر نهایی خود، لوزیتانیا با وسایل جنگی آمریکا ساخته شد، از جمله ده و نیم تن از کارتریج های تفنگ، 51 تن پوسته پوسته پوسته، و عرضه بزرگ پنبه اسلحه، به جز سربازان 67 از 6th Winnipeg تفنگ. که کشتی حملات نیروها و اسلحه را به جنگ در واقع یک راز نبود. پیش از اینکه لوسیتانیا نیویورک را ترک کند، سفارت آلمان با اجازه وزیر امور خارجه ایالات متحده موافقت کرد تا در روزنامه های نیویورک هشدار دهد که چون کشتی حملات جنگی را حمل می کند، می تواند مورد حمله قرار گیرد.

پس از فروپاشی لوزیتانیا، روزنامه های همان روزنامه و دیگر روزنامه های آمریکایی، قتل حمله را اعلام کردند و هیچ اشاره ای به آنچه که کشتی انجام داده بود را نادیده گرفت. هنگامی که رئیس جمهور ویلسون به دولت آلمان اعتراض کرد، وانمود کرد که لوسیتانیا هیچ سرباز یا سلاح نداشت، وزیر امور خارجه وی در اعتراض به ویلسون استعفا داد. دولتهای انگلیس و ایالات متحده، منافع کشتی را جعل کردند و به نحوی موثر دروغ گفتند که امروزه بسیاری از مردم تصور می کنند که آیا لواسیتانیا سلاح را در اختیار دارد. یا تصور می کنند که خدمه شیرجه کشیدن سلاح در خرابه کشتی در 2008 حل و فصل یک رمز و راز قدیمی است. در اینجا یک گزیده از یک گزارش منتشر شده در رادیو ملی در ماه نوامبر 22، 2008:

"هنگامی که لوسیتانیا پایین رفت، یک راز پشت سر گذاشت: علت دومین انفجار چیست؟ پس از نزدیک به یک قرن تحقیق، بحث و فریب، سرنخ ها شروع به سطوح می کنند. . . . در دستان خود، تکه های تاریخی را در بر می گیرد: هفت گلوله گلوله ای از مهمات 303، احتمالا توسط رمینگتون در آمریکا ساخته شده و برای ارتش بریتانیا طراحی شده است. مهمات که چندین دهه است که مقامات بریتانیایی و آمریکایی گفته اند وجود ندارد. با این حال همه اطراف اندروز کوه هایی از کارتریج های تفنگ خرد می شوند که از گنجینه دزدان دریایی در نور ربات شبیه هستند. "

هرگز فکر نکنید که محتویات کشتی پیش از آنکه به مقصد رسما اعلام شود، به طور رسمی اعلام شده است، دروغ های رسمی به نظر می رسد مکان خود را در پوشش رسانه ای متعادل که به طور کامل ما را احاطه کرده است، نمی توانیم حماقت کامل خود را شناسایی کنیم. . . حتی 90 سال بعد.

بخش: اگر آن دفاع شد، ما باید طراحی کنیم؟

تلاش های تبلیغی آلمان در ایالات متحده به دلیل رویکردی برتر از سوی دولت های بریتانیایی و آمریکایی در طول جنگ جهانی اول ناکام ماند. بریتانیا قطعا کابل تلگراف بین آلمان و ایالات متحده را قطع کرد تا آمریکایی ها اخبار جنگ خود را فقط از بریتانیا. این خبر از جنایات وحشتناکی بود - نبرد بین تمدن و انبوهی وحشی (البته البته آلمانی ها). خوانندگان نه تنها می توانند در مورد آلمانی ها چیزی را که بچه ها را خرد کرده اند و بخار نیروهای خود را برای گلیسیرین و سایر فانتزی های وحشتناک بخوانند، یاد می گیرند، اما انگلیس به طرز شگفت انگیزی از هر نبرد به دست آورد. در حالی که خبرنگاران جنگی بریتانیا به شدت سانسور شده بودند، لازم نیست که آنها نقش خود را به عنوان پنهان کردن جنگ از مردم برای ارتقاء استخدام نظامی در بریتانیا مشاهده کنند. بار لندن توضیح داد:

"یک هدف اصلی سیاست جنگی [بار]، افزایش جریان نیروی کار بود. این یک هدف بود که از حسابهایی که به سربازان داده شده بود کمک کمی می کرد. "

تیم فروش تیم رئیس جمهور ویلسون برای جنگ، کمیته اطلاعات عمومی، از قدرت سانسور استفاده کرد و در نهایت ممنوعیت تصاویری از آمریکایی های مرده را در حالی که ژن Postmaster با انجام همه کارهای خود توسط ممنوع کردن تمام مجلات رادیکال، پایان می داد. CPI همچنین مردم را متقاعد کرد که مبارزه با آلمانی ها به دفاع از دموکراسی در جهان می انجامد و شکست آلمان در جنگ، به عنوان دیپلماسی دشوار و جدی، مخالف دموکراسی جهانی است.

ویلسون نیاز به یک میلیون سرباز داشت، اما در شش هفته اول پس از اعلام جنگ، تنها 73,000 داوطلب شد. کنگره مجبور شد، و نه برای اولین بار، برای ایجاد پیش نویس. دانیل وبستر، رئیس جمهور جیمز مدیسون، پیش نویس تلاش غیرمسئولانه ای را در 1814 پیش نویس خود را در قبال غیرقانونی اعلام کرد، اما پیش از این در طول جنگ داخلی، پیش نویس های مورد استفاده در هر دو طرف مورد استفاده قرار گرفته بود، با این حال با این اجازه که مردان ثروتمند می توانند مردان فقیر را به مرگ و مرگ بپردازند در جای خود نه تنها آمریکایی ها مجبور به جنگ در جنگ جهانی اول (و جنگ های بعدی) شدند بلکه علاوه بر این، 1,532 از مخالفان پر سر و صدا باید به زندان افتادند. قبل از اینکه پرچم وحشت زده شود و موسیقی نظامی بتواند بدون وقفه ادامه یابد، ترس از خیانت به سرزمین اشغال شده بود (همانطور که وزیر سابق جنگ Elihu Root در نیویورک تایمز پیشنهاد داد). مخالفان جنگ، در بعضی موارد، لينچ شده بودند و گروگان ها تبرئه شدند.

داستان این مبارزه علیه آزادی بیان - که بازتاب آن در یورش های FBI در اکتبر 2010 به خانه های فعالان صلح در مینیاپولیس ، شیکاگو و دیگر شهرها بود - در کتاب نورمن توماس ، جنگ بدون جلال ، بدون سود ، در سال 1935 به خوبی شرح داده شده است. بدون نیاز ، و در کتاب کریس هجز 2010 ، مرگ طبقه لیبرال. یوجین دبس نامزد چهار بار ریاست جمهوری به دلیل اینکه گفته می شود افراد شاغل علاقه ای به جنگ ندارند ، محصور و به 10 سال محکوم شد. واشنگتن پست او را "تهدید عمومی" خواند و زندان او را تحسین کرد. وی برای پنجمین بار از زندان کاندیدای ریاست جمهوری شد و 913,664،XNUMX رأی کسب کرد. هنگام محکومیت خود ، دبس اظهار داشت:

"افتخار شما، چند سال پیش، من به روابط زناشویی با تمام موجودات عالم برمیخوردم، و ذهنم را ساختم که من کمی بهتر از آنچه در زمین نیستم، نیستم. سپس گفتم، و حالا می گویم، در حالی که کلاس پایین تر وجود دارد، من در آن هستم؛ در حالی که عنصر جنایی وجود دارد، من از آن هستم؛ در حالی که در زندان یک روح وجود دارد، من آزاد نیستم. "

ایالات متحده به جنگ جهانی اول دست زد و برای کمک به بریتانیا و فرانسه دست به گریبان بود، اما مردم این کشورها همگی با جنگ نبودند. حداقل فرانسویان 132,000 با جنگ مخالفت کردند، حاضر به شرکت در انتخابات نشدند و تبعید شدند.

پس از دو جنگ جهانی با افسردگی در میان، هیچ کدام از آمریکایی ها به طور داوطلبانه اعتراض نکردند، رئیس جمهور هری سات ترومن اخبار بدی داشت. اگر ما بلافاصله برای مبارزه با کمونیست ها در کره مستقر نشویم، آنها به زودی به ایالات متحده حمله خواهند کرد. شاید این امر به عنوان مزاحمت ثبت اختراع شناخته شده باشد، این واقعیت است که مجددا آمریکایی ها مجبور بودند در صورتی که قصد رفتن و مبارزه را دارند، پیش نویس شوند. جنگ کره ای در دفاع مقدس از شیوه زندگی در ایالات متحده و در دفاع از کره جنوبی در برابر تجاوز کره شمالی به اجرا گذاشته شد. البته این نبوغ متکبر متفقین بود که در نهایت جنگ جهانی دوم به کره جنوبی ملحق شود.

در ماه ژوئن 25، 1950، شمال و جنوب هر ادعا کرد که طرف دیگر حمله کرده است. اولین گزارش از اطلاعات نظامی ایالات متحده این بود که جنوب به شمال حمله کرده بود. هر دو طرف توافق کردند که جنگ در نزدیکی ساحل غربی در ناحیه Ongjin آغاز شد، به این معنی که پیونگ یانگ یک هدف منطقی برای حمله به جنوب بود، اما حمله ای که در شمال رخ داد، حس کمتری داشت، زیرا به شبه جزیره کوچک منجر شد و نه سئول همچنین در ماه ژوئن 25th، هر دو طرف اعلام کردند که در جنوب شهر هئجو دستگیر شده اند و نیروهای آمریکایی آن را تأیید کرده اند. در ماه ژوئن 26th، سفیر ایالات متحده یک کابل تأیید پیشبرد جنوب را ارسال کرد: "زره شمالی و توپخانه در طول خط از بین می روند."

رئیس جمهور کره جنوبی، Syngman Rhee سالانه یک بار حمله به شمال را انجام می دهد و به زودی اعلام می کند قصد حمله به شمال را دارد، بیشتر نیروهای خود را به موازات 38 رسانده است، خط خیالی که در آن شمال و جنوب تقسیم شده اند . در شمال تنها یک سوم نیروهای موجود در نزدیکی مرز قرار داشتند.

با این وجود، آمریکایی ها گفته شد که کره شمالی به کره جنوبی حمله کرده است و این کار را به درخواست اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بخشی از برنامه ای برای پذیرش جهان برای کمونیسم انجام داده است. مسلما هر کدام از طرفها مورد حمله قرار گرفتند، این یک جنگ داخلی بود. اتحاد جماهیر شوروی درگیر نبود و ایالات متحده نباید داشته باشد. کره جنوبی ایالات متحده نبود و در حقیقت در نزدیکی ایالات متحده نبود. با این وجود، ما وارد یک جنگ "دفاعی" دیگر شدیم.

ما سازمان ملل متحد را متقاعد کردیم که شمال به جنوب حمله کرده است، چیزی که انتظار می رود اتحاد جماهیر شوروی از وطن خود در صورت پشت سر گذاشتن جنگ باشد، اما اتحاد جماهیر شوروی متحمل تحریم سازمان ملل شد و هیچ منافعی نداشت. ما برخی از کشورها را در سازمان ملل متحد به دست آوردیم و به آنها دروغ گفتیم که جنوب، تانک هایی را که توسط روس ها اسیر شده اند، دستگیر کردند. مقامات ایالات متحده عموما شوروی را اعلام کردند اما خصوصی آن را تردید کردند.

اتحاد جماهیر شوروی در واقع جنگی نداشت و در ماه ژوئیه 6th معاون وزیر خارجه به سفیر بریتانیا در مسکو گفت که میخواهد حل و فصل صلح آمیز را برگزار کند. سفیر ایالات متحده در مسکو چنین تصور می کرد. واشنگتن اهمیتی نداد. شمال، دولت ما گفته است، موازی 38th که خط مقدس حاکمیت ملی است نقض کرده است. اما به محض این که ایالات متحده آمریکا، ژنرال داگلاس مک آرتور این فرصت را به دست آورد، او با تصویب رئیس جمهور ترومن، درست در این راستا، به شمال و تا مرز چین ادامه داد. مک آرتور برای جنگ با چین تهدید کرده و تهدید کرده است و خواستار اجازه حمله به آن است که ستاد مشترک ارتش آن را رد کرد. در نهایت، ترومن اخراج MacArthur. حمله به یک نیروگاه در کره شمالی که به چین عرضه شد و بمب گذاری یک شهر مرزی، نزدیک ترین مک آرتور به آنچه که می خواست، رسید.

اما تهدید امریکا به چین چین و روسیه را به جنگ تحمیل کرد، جنگی که دو میلیون نفر غیرنظامی کره ای و کشته شدن سربازان 37,000 را در کره به سر می برد، در حالی که سئول و پیونگ یانگ هر دو را به شمع های ویرانگر تبدیل می کردند. بسیاری از مرده ها در محدوده نزدیک کشته شده اند، توسط هر دو طرف کشتار غیر مسلح و خون سرد انجام شده است. و مرز درست است که در آن بود، اما نفرت بر سر این مرز به شدت افزایش یافته است. هنگامی که جنگ به پایان رسید، انجام هیچ کاری برای کسی که جز سازندگان سلاح نتوانست انجام داد، "مردم در یک غار و تونل از یک موجودی مانند مشتق از کابوس در نور روز ظهور کردند".

بخش: جنگ سرد جنگ سرد

و ما فقط گرم شدیم هنگامی که رئیس جمهور ترومن با جلسه مشترک کنگره و در رادیو در ماه مارس 12، 1947 صحبت کرد، او جهان را به دو نیرو متخاصم، جهان آزاد و دنیای کمونیست ها و totalitarians تقسیم کرد. سوزان برور می نویسد:

"سخنرانی ترومن با موفقیت پیام تبریک جنگ سرد را ایجاد کرد. اولا، این وضعیت را به عنوان یک بحران فوری تعریف کرد، که از عمل سریع رئیس اجرایی خواستار شد و هیچ وقت برای تحقیق، بحث داخلی یا مذاکره را اجازه نداد. دوم، آن را به مسائل بین المللی سوق داد، چه به علت ویرانی های پسا جنگ، مبارزه سیاسی داخلی، جنبش های ملی، و یا تجاوز واقعی شوروی، در تجاوز شوروی. سوم، این امر آمریکایی ها را به عنوان نمایشی از آزادی بشری، نه از نظر منافع اقتصادی، به تصویر کشیده است. دکترین ترومن چارچوبی را ایجاد کرد که اجرای طرح مارشال، ایجاد آژانس مرکزی اطلاعات (CIA)، شورای امنیت ملی (NSC) و برنامه برنامه وفاداری کارفرمای فدرال، بازسازی آلمان غربی، به ویژه پس از آن تلاش روسیه برای جلوگیری از برلین و در 1949 تشکیل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) ".

این تغییرات کنترل کنترول ریاست جمهوری بر قدرت های جنگی را افزایش داد و عملیات های مخفی و غیرقابل قبول جنگی را آسان ساخت، مانند سرنگونی دموکراسی در ایران در 1953، که در آن زمان مقامات آمریکا اختراع کردند که رئیس جمهور منتخب دموکراتیک ایران، کمونیست بود، مانند نوه تدی روزولت و نورمن شوارتسکف پدر یک کودتا را ترتیب داد و مجددا 1951 مجله تایم را با یک دیکتاتور جایگزین کرد.

بعدی در بلوک گواتمالا بود. ادوارد بریانی در 1944 توسط United Fruit استخدام شده است. یکی از جانبازان کمیته اطلاعات عمومی که بریتانیایی جنگ جهانی اول، برادرزاده سیگموند فروید و پدر حرفه حرفه ای استثمار و تشویق غیرعقلانی بشر از طریق "روابط عمومی" برنایس، یک کتاب در 1928 به نام "Propaganda" نامیده است، که در واقع برای شایستگی تبلیغات تبلیغ می شود. برنانز به Sam Zemurray (که رئيس جمهور هندوراس را در 1911 سرنگون کرده بود) کمک کرد، با ایجاد یک کمپین تبلیغاتی در 1951 در ایالات متحده در برابر دولت بیش از حد دموکراتیک گواتمالا، کمک کرد. نیویورک تایمز و رسانه های دیگر به رهبری برنایس پی بردند، ونیز متحد میوه را به عنوان رنج تحت حکومت دیکتاتوری مارکسیستی - که در واقع یک دولت منتخب است که اصلاحات جدیدی را انجام می دهد، نشان می دهد.

سناتور هنری کابوت لژ جونیور (R.، Mass.) این تلاش را در کنگره انجام داد. او بزرگترین و بزرگ نوه سناتور جورج کابوت (F. Mass.) و نوه سناتور هنری کابوت الج (R.، Mass.) بود که این کشور را به جنگ اسپانیا-آمریکایی و جنگ جهانی اول ، لیگ ملل را شکست داد و نیروی دریایی را ساخت. هنری کابوت لوئیس جونیور به عنوان سفیر در ویتنام جنوبی خدمت خواهد کرد، در این موقعیت او به مانور کشور در جنگ ویتنام کمک خواهد کرد. در حالی که اتحاد جماهیر شوروی هیچ رابطه ای با گواتمالا نداشت، پدر CIA Allen Dulles مطمئن بود که ادعا می کند که مسلمان است که مسکو مداخله داستانی گواتمالا را به سمت کمونیسم هدایت می کند. با تصویب رئیس جمهور دوایت آیزنهاور، سازمان سیا، دولت "گواتمالا" را از طرف "میوه یونانی" سرنگون کرد. کلید عملیاتی کار هوارد هانت بود که بعدها به واترگیت ریچارد نیکسون رییس جمهور منتقل شد. هیچ کدام از این ها Smedley Butler را متعجب نکرد.

و پس از آن - به دنبال یک بحران موشکی در کوبا که طی آن برنامه ریزان جنگ تقریبا نابود نقشه سیاره و بسیاری دیگر از ماجراهای هیجان انگیز بود - ویتنام، یک جنگ تجاوز که در آن ما به دروغ گفته شد، همانطور که در کره بودیم، به دروغ گفتن بود شمال آن را آغاز کرده بود. ما می توانستیم ویتنام جنوبی را نجات دهیم یا همه آسیا را تماشا کنیم و سپس کشور خود ما قربانی تهدید کمونیست شد. رؤسای جمهور آیزنهاور و جان اف کندی گفتند که کشورهای آسیا (و حتی آفریقا و آمریکای لاتین نیز به گفته ژنرال ماکسول تیلور) می توانند مانند دومینو سقوط کنند. این بخش دیگری از بی معنی بود که در قالب اصلاح شده در «جنگ جهانی علیه تروریسم» که توسط رئیس جمهور گاو بوش و اوباما برگزار می شود بازیافت می شود. به گفته یوان کول، وبلاگ نویس، اوضاع در ماه مارس به دلیل افزایش تدریجی جنگ علیه افغانستان که اکثریت آمریکایی ها با آن مواجه هستند مخالفت می کند.

" . . همین نوع تأثیر دومینو را که نخبگان واشنگتن برای اعطای کمونیسم بینالمللی توصیف کردند، توصیف کرد. در نسخه به روز شده القاعده، طالبان ممکن است ولایت کنر و سپس تمام افغانستان را بگیرند و ممکن است مجددا القاعده را اداره کنند و سپس ممکن است سواحل ایالات متحده را تهدید کنند. او حتی موفق به اضافه کردن یک آنالوگ به کامبوج به سناریوی شد و گفت: "آینده افغانستان به طور جداگانه با آینده همسایه پاکستان مرتبط است" و هشدار داد: "اشتباه نکنید: القاعده و متحدان افراطی آن یک سرطان که خطر ابتلاء به پاکستان را از بین می برد. "

با این حال، حادثه جالبی که برای تشدید جنگ ویتنام مورد استفاده قرار گرفت، یک حمله داستانی به کشتی های آمریکایی در خلیج تونکین در ماه اوت 4، 1964 بود. این کشتی های جنگی ایالات متحده در ساحل ویتنام شمالی بودند که درگیر اقدامات نظامی علیه ویتنام شمالی بودند. پرزیدنت لیندون جانسون می دانست که او دروغ می گوید، زمانی که وی ادعا کرد حمله 4th ماه اوت ناشی از آن نیست. اگر این اتفاق افتاد، نمی توانست ناامید شود. همان کشتی که ظاهرا در ماه اوت 4th مورد حمله قرار گرفت، سه قایق ویتنامی شمالی را آسیب دید و دو روز پیش از آن چهار ملوان ویتنامی شمالی را کشتند، در حالیکه شواهد نشان می داد که ایالات متحده اخراج می کند، گرچه متضاد ادعا شده است. در حقیقت، در روزهای پیش از عملیات جداگانه، ایالات متحده شروع به شلیک سرزمین اصلی ویتنام شمالی کرد.

اما حملات احتمالی در ماه اوت 4th در واقع، اغلب، اشتباه خواندن سونار ایالات متحده بود. فرمانده کشتی، پنتاگون را ادعا می کند که مورد حمله قرار می گیرد و سپس به سرعت می گوید که اعتقاد اولیه او شک دارد و هیچ کشتی شمالی ویتنامی در این منطقه تایید نمی شود. رئیس جمهور جانسون مطمئن نبود که وی به مردم آمریکا گفته بود که هرگونه حمله ای صورت گرفته است. چند ماه بعد او به طور خصوصی پذیرفته شد: "برای همه که می دانم، نیروی دریایی ما فقط در آنجا نهنگ ها را تیراندازی می کرد." اما پس از آن، جانسون از کنگره برای جنگی که می خواست خواستار آن بود.

در واقع، به همین ترتیب، او همچنین ما را به یک اقدام نظامی کوچک دیگر در جمهوری دومینیکن دروغ گفت تا از آمریکایی ها دفاع کند و از گسترش تصور کمونیسم جلوگیری کند. همانطور که مشاهده کردیم، هیچ آمریکایی واقعا در خطر نبود. اما این توجیه به عنوان یک جایگزین برای ادعای مبارزه با کمونیسم، که جانسون می دانست بی اساس است و نمی تواند مطمئن باشد پرواز خواهد کرد. معاون وزیر امور خارجه توماس مان در جلسه بسته کمیته روابط خارجی مجلس سنا، بعدا توضیح داد که سفیر آمریکا از رئیس نظامی دومینیکن خواسته است اگر مایل باشد با دروغ دیگری جایگزین شود:

"همه ما درخواست کردیم که آیا مایل است مبنای این را از یکی از مبارزات کمونیسم به یکی از محافظت از زندگی آمریکایی تغییر دهد."

در همان سال، پرزیدنت جانسون انگیزه های انساندوستانه و دموکراتیک خود را در یک دیدار به سفیر یونان روشن کرد که کشورش از طریق غیرمجاز انتخاب نخست وزیر لیبرال را که طرفدار ایالات متحده نبود، جرأت می کرد با ترکیه مخالفت کند و مخالف برنامه های ایالات متحده برای پراکسیس قبرس . نظر جانسون، مطمئنا به عنوان دوستانه به عنوان آدرس گیتسبرگ لینکلن به یاد می آورد، بود:

"به پارلمان و قانون اساسی تان بروید. امریکا یک فیل است، قبرس یک کک است. اگر این دو نوع کک وجود داشته باشد، فیل ها را خارش می کنند، آنها فقط می توانند توسط تنه فیل خراب شوند و خوب عمل کنند. ما سفیر امریکا را به یونانی ها می پردازیم. اگر نخست وزیر شما به من در مورد دموکراسی، مجلس و قانون اساسی صحبت می کند، او، مجلس و قانون اساسی او ممکن است خیلی طول بکشد. "

پروژه گزینش عذر خواهی برای جنگ بعضی اوقات به نظر می رسد که از طریق برابری بوروکراتیک شکل گرفته است. مدت کوتاهی پس از حمله به عراق در 2003، زمانی که معاون "دفاع" وزیر امور خارجه پل ولفوویتز به "وانیتی فریشن"

"حقیقت این است که به دلایلی که با بوروکراسی دولتی آمریکا ارتباط زیادی دارد، ما در مورد یک مسئله حل شدیم که هر کس می تواند به عنوان دلیل اصلی توافق کند که سلاح کشتار جمعی است."

رابرت مک نامارا در مستند 2003 به نام The Fog of War، رابرت مک نامارا، وزیر دفاع که در زمان تونکین دروغ گفته بود، اعتراف کرد که حملات ماه اوت 4th رخ نداد و در آن زمان شک و تردید جدی وجود داشت. او در ماه اوت 6th در جلسه مشترک مشترک مجلس سنا و کمیته های خدمات مسلحانه همراه با ژنرال ارل ویلر شهادت داد. قبل از دو کمیته، هر دو مردان با اطمینان کامل ادعا کردند که ویتنام شمالی در ماه اوت 4th حمله کرده است. مکنامار همچنین اشاره نکرد که فقط چند روز پس از وقوع حادثه خلیج تونکین، او از ستاد مشترک ارتش درخواست کرده بود که فهرستی از اقدامات بیشتر ایالات متحده که احتمالا ویتنام شمالی را تحریک می کند، ارائه دهد. او این فهرست را به دست آورد و از پیشگویی در جلسات پیش از برگزاری جانسون در چنین روزهای ماه سپتامبر 10th حمایت کرد. این اقدامات شامل بازگرداندن گشت های کشتی های مشابه و افزایش عملیات های مخفی، و تا ماه اکتبر سفارش بمباران سایت های رادار به کشتی ها بود.

یک آژانس امنیت ملی (NSA) در 2000-2001 گزارش می دهد که در Tonkin در اوت 4th هیچ حمله ای صورت نگرفت و NSA عمدا دروغ گفت. دولت بوش اجازه نخواهد داد تا این گزارش تا 2005 منتشر شود، زیرا نگرانی وجود دارد که ممکن است با دروغ گفتن برای شروع جنگ های افغانستان و عراق آغاز شود. در ماه مارس 8، 1999، نیوزویک مادر تمام دروغ ها را منتشر کرد: "آمریکا در این قرن جنگی را آغاز نکرده است." بدون تردید تیم بوش تصور می کرد بهترین است که این بی احترامی را ترک کند.

من درباره دروغهایی که در کتاب قبلی من "روز عروج" جنگ را در عراق راه اندازی کرده بودم بحث کردم و نیازی به بررسی آنها ندارم، مگر آنکه توجه داشته باشم که تلاش گسترده تبلیغاتی برای فروش این جنگ از کل رپرتوار جنگ های گذشته جنگ، از جمله کار رئیس پیشین جورج دبلیو بوش و ترویج تجاوز بشردوستانه، رئیس جمهور بیل کلینتون. از زمانی که اشغال کوبا برای آزاد سازی آن، ایالات متحده دولت های متعددی را برای نفوذ خیالی مردم خود سرنگون کرده است. در دهه های اخیر، برای رؤسای جمهور ها تقریبا معمول است که حملات هوایی را علیه مظنون تروریست ها یا هدف اعلام شده از پیشگیری از جنایات علیه بشریت آغاز کند. کلینتون این اختیارات ریاست جمهوری را با استفاده از ناتو، نقض منشور سازمان ملل متحد و مخالفت کنگره با قانون اساسی، برای بمباران یوگسلاوی سابق در 1999 توسعه داد.

خطر قانونی این مأموریت های بمبگذاری بشردوستانه این است که اگر سازمان ملل دور شود، هر ملتی می تواند همان حق را برای شروع بمب ها بگذارد تا زمانی که اهداف بشر دوستانه اعلام شود. خطر قانون اساسی این است که هر رییس جمهور بتواند چنین اقداماتی را بدون تأیید نمایندگان مردم در کنگره انجام دهد. در حقیقت، مجلس نمایندگان رای داد که مجوز بمبگذاری در 1999 را نپذیرد، و اجرایی با آن به هر حال ادامه داد. خطر انسانی این "مبارزات" بمباران این است که آسیب دیده می تواند به اندازه سنگینی باشد که ممکن است مانع آن شود. دادگاه بین المللی جرائم یوگسلاوی سابق دریافت که بمبگذاری ناتو ممکن است افزایش یابد و نه کاهش یابد، جنایات جنگی که توسط توجیه شد - که اکثر آنها در طول و قبل از بمب گذاری رخ داد.

در عین حال، بحران های بشر دوستانه متعددی مانند نسل کشی رواندا 1994 نادیده گرفته می شود زیرا آنها به عنوان ارزش های استراتژیک محسوب نمی شوند و یا به دلیل عدم وجود راه حل نظامی نظامی دیده نمی شود. ما به بحران های همه انواع (از طوفان ها تا نشت نفت تا نسل کشی) فکر می کنیم که تنها با ابزار غالبا نامناسب نظامی قابل حل است. اگر یک جنگ در حال انجام است، بهانه برای کمک به فاجعه مورد نیاز نیست. برای مثال، در 2003 در عراق، نیروهای ایالات متحده از وزارت نفت محافظت می کردند، در حالی که موسسات ارزش فرهنگی و بشردوستانه مورد غارت و تخریب قرار گرفتند. در 2010، نیروهای آمریکایی در پاکستان حفاظت از یک پایگاه هوایی را به جای کمک به قربانیان سیل، مورد حمایت قرار دادند. البته بلایای زیست محیطی و انسانی که توسط جنگ های خود ایجاد شده، به آرامی نادیده گرفته می شوند، مثلا بحران پناهندگان عراقی در زمان نوشتن این مقاله.

پس از آن خطر وجود ندارد که دانستن آنچه ما انجام می دهیم، چرا که به ما دروغ می گویند. با جنگ، این به عنوان یک اطمینان بسیار خطرناک نیست. با استفاده از یک ابزار که شمار زیادی از مردم را می کشد و همیشه با دروغ های مواجه می شود، گمانه های مشکوک حتی به دلایل بشردوستانه نیز ظاهر می شود. هنگامی که در 1995، کرواسی صرب ها را با نعمت واشنگتن کشتار کرد و یا "قومی پاک" کرد و مردم 150,000 را از خانه های خود رانده، ما نباید متوجه شدیم که بمب های قطره ای کمتر از آن جلوگیری می کنند. این بمب گذاری برای میلوشویچ ذخیره شد، که در 1999 ما گفته شد، حاضر به مذاکره با صلح نبودند و بنابراین باید بمباران شوند. ما گفته نشده بود که ایالات متحده بر توافقنامه ای که هیچ ملتی در جهان به طور داوطلبانه با آن موافق نیست موافق است، یک امر را برای آزادی کامل ناتو برای اشغال تمام یوگسلاوی با مصونیت مطلق از قوانین برای همه پرسنل خود، متقاعد کرد. جورج کنی، یکی از مقامات سابق وزارت امور خارجه یوگسلاوی، در 14 ژوئن، 1999، شماره نشریه "The Nation" گزارش داد:

"یک منبع مطبوعاتی که به طور منظم با وزیر امور خارجه همراهی می کند، مادلین آلبرایت، به این نویسنده گفت:" مقامات وزارت امور خارجه ایالات متحده به خبرنگاران در مورد حفظ محرمانه بودن اطلاعات عمیق در مذاکرات رابوئیله می گویند که ایالات متحده عمدا نوار بالاتر را تنظیم می کند از صرب ها می توانست پذیرفت. به گفته مقامات، صرب ها نیاز به بمب گذاری کمی برای دیدن دلیل داشتند. "

جیم جاتراس، یک سیاستگذار خارجی در جمهوری دموکراتیک کنیا، در ماه مه 18، 1999، سخنرانی در موسسه کاتو در واشنگتن گزارش داد که او "به خوبی" اداره می کند که یک "مقام ارشد اداره به رسانه ها در رامبویلی، تحت تحریم" به شرح زیر است: "ما عمدا نوار را برای سرورها بسیار بالا تنظیم کرده ایم. آنها به برخی از بمب گذاری نیاز دارند و این چیزی است که آنها می خواهند. "

کنی و جاترا در مصاحبه با FAIR (عادلانه و دقیق در گزارش دادن) اظهار داشتند که اینها نقل قول های واقعی نوشته شده توسط خبرنگاران است که با یک مقام آمریکایی صحبت کرده اند.

مذاکره برای موارد غیرممکن و متهم کردن دروغین طرف دیگر به عدم همکاری ، راهی مفید برای شروع یک جنگ "دفاعی" است. در پشت این طرح در سال 1999 نماینده ویژه ایالات متحده ریچارد هولبروک قرار داشت ، که ما در بالا در سال 2010 با دفاع از یک جنگ تهاجمی علیه افغانستان با او روبرو شدیم.

جنایات علیه گروهی از افراد می تواند زمینه را برای جنگ بشر دوستانه یا مسائل مربوط به هیچ مشکلی نداشته باشد، بسته به اینکه آیا مرتکبین یک متحد از دولت ایالات متحده است. صدام حسین می تواند کردها را به قتل رساند تا زمانی که از نفوذ سقوط نکرد، در آن زمان کشتن کردها ها وحشت زده شد و گالوانیزه شد - مگر اینکه ترکیه آن را انجام دهد، در این صورت نگران نگرفتن بود. با این حال، در 2010، سالی که من این کتاب را نوشتم، وضعیت ترکیه در خطر بود. ترکیه و برزیل اقداماتی را برای تسهیل صلح بین ایالات متحده و ایران انجام داده اند که البته بسیاری از آنها در واشنگتن دی سی خشمگین شده بودند و سپس ترکیه به کمک کشتی ها کمک می کرد تا غذا و مواد غذایی را برای مردم غزه که توسط محاصره و گرسنگی دولت اسرائیل. این باعث شد لابی حزب راست یا اشتباه اسرائیل در واشنگتن دی سی، به عقب نشینی از موضع دیرپایی و حمایت از ایده کنگره "به رسمیت شناختن" نسل کشی 1915 ارامنه. آیا ارامنه به طور ناگهانی تبدیل به انسان کامل شد؟ البته که نه. به راحتی به ترکیه، یک قرن خیلی دیر، نسل کشی، دقیقا به این دلیل که ترکیه تلاش کرده بود تا از کنجکاوی امروزه مردم کاسته شود، مطلوب بود.

جیمي کارتر، رئيس جمهور سابق، که نوام چامسکی پس از جنگ جهانی دوم از رئيس جمهور کميسيون خشونت آميز ما نام برده است، با جديت نسبت به جنايات عادلانه اش از جمله جنايات اسرائيل، بلکه کشتار تيموريان شرقي توسط اندونزي که دولتش اکثر آنها را سلاح و یا کشتار سالدوادان توسط دولت خود که برای آن دولت آن را انجام داد. رفتار استراتژیک استراتژیک است. این امر برای جنگ توجیه شده و مورد استفاده قرار می گیرد، تنها زمانی که سازندگان جنگ بخاطر دلایل دیگری از جنگ می خواهند. کسانی که به دنبال دلایل واهی برای جنگ هستند، مورد استفاده قرار می گیرند.

یک جنگ در تاریخ ایالات متحده وجود دارد که ما به طور آشکار به تجاوز اشاره میکنیم و سعی نمیکنیم از دفاعی دفاع کنیم. یا، بعضی از ما. بسیاری از جوامع جنوب به عنوان جنگ تجاوز به شمال اشاره می کنند و شمال آن را جنگ داخلی می داند. این یک جنگ بود که جنوب برای حق رها می جنگید و شمال برای جلوگیری از خروج از کشور از خود در مقابل حمله خارجی، جنگید. ما از لحاظ توجیهی که ما از سازندگان جنگ نیاز داریم، راه زیادی را طی می کنیم. اگرچه من شک دارم که دولت ایالات متحده اجازه خواهد داد که دولت حتی امروز صلح آمیز هم بماند، امروز هر جنگ باید در موارد بشردوستانه در قرون گذشته شناخته شود.

همانطور که خواهیم دید در فصل چهارم، جنگ ها کشنده تر و وحشتناک تر شده اند. اما توجیه های ارائه شده برای توضیح دادن و یا بهانه های آنها تبدیل شده اند بیشتر خیرخواهانه و بی نظیر. حالا ما از جنگ، عشق و سخاوتمندانه برای جنگ جهانی دوم مبارزه می کنیم.

حداقل این چیزی است که من شنیده ام و آنچه در فصل سوم مورد بررسی قرار می دهیم.

یک دیدگاه

  1. اشتراک ها: پیگیری بازگشت

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی