جنگ علیه شرارت نیست

جنگها علیه شیطان نمی جنگند: فصل 1 کتاب "جنگ دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

جنگ ها علیه اشتباه نیستند

یکی از قدیم ترین عذرهای برای جنگ این است که دشمن بی رحمانه شر است. او خدا را ستایش می کند، پوست و زبان غلط دارد، جنایات را مرتکب می شود و نمی توان با آن مواجه شد. سنت طولانی مدت جنگ علیه خارجی ها و تبدیل آنانی که به دین صحیح به دین صحیح کشته نشده است، "به خاطر خیرخواهی خود" مشابه عمل فعلی کشتن خارجی های متخاصله است که دلیل آن را بیان می کنند که دولت هایشان حقوق زن را نادیده می گیرند. از جمله حقوق زنان که چنین رویکردی را شامل می شود، یک نفر از دست رفته است: حق زندگی، همانطور که گروه های زنان در افغانستان سعی دارند به کسانی که از بدبختی خود برای توجیه جنگ استفاده می کنند، توضیح دهند. شرور معتقد به مخالفان ما اجازه می دهد ما را از شمارش زنان غیر آمریکایی یا مردان یا کودکان کشته شده جلوگیری کنیم. رسانه های غربی چشم انداز متضاد ما را با تصاویر بی حد و حصر زنان در برقاها تقویت می کنند اما هرگز ما را با تصاویری از زنان و کودکان که توسط نیروهای ما و حملات هوایی کشته شده اند، مجازات نمی کند.

تصور کنید اگر جنگ واقعا برای اهداف استراتژیک، اصولی، بشردوستانه، "راهپیمایی آزادی" و "گسترش دموکراسی" جنگید، آیا ما نمی توانیم مرده های خارجی را محاسبه کنیم تا محاسبات خشن را انجام دهیم که آیا خوب است ما سعی کردیم آسیب را از دست بدهیم؟ ما این کار را انجام نمی دهیم زیرا به دلیلی واضح است که ما دشمن را مقصر و ارزش مرگ می دانیم و بر این باوریم که هر اندیشۀ دیگری خیانت به خود ماست. ما قبلا شمار دشمنان مرده، در ویتنام و جنگ های زودتر، به عنوان اندازه گیری پیشرفت. در 2010، ژنرال دیوید پترائوس کمی از آن را در افغانستان زنده کرد، بدون اینکه کشته شدگان ملکی. با این حال، بیشترین میزان در حال حاضر، بالاتر از تعداد مرده است، انتقاد بیشتر از جنگ وجود دارد. اما با اجتناب از شمارش و برآوردن، ما بازی را به دور می اندازیم: ما همچنان ارزش های منفی یا خالی در آن زندگی می گذاریم.

اما همانطور که گناهان ظاهرا جبران ناپذیر در زمانی که فریاد و مرگ متوقف شد، مذاهب صحیحی تبدیل به دین صحیح شده اند، همچنین جنگ های ما در نهایت به پایان می رسد و یا حداقل اشغال دائمی یک کشور دست نشانده آرام است. در آن لحظه، مخالفان بی رحمانه شرمنده تبدیل به تحسین یا حداقل متحدان قابل تحمل می شوند. آیا آنها با هم شروع به گفتن کردند یا گفتند، فقط می توان ملت را به جنگ دعوت کرد و سربازان خود را به هدف و آتش زدن متقاعد سازد؟ آیا مردم آلمان هر زمان که ما مجبور به جنگ با آنها بودند، هیولاهای غیر انسانی گرفتیم، و پس از آنکه صلح به وجود آمد، مردم را به حال خود رها کرد؟ چه زمانی متحدان روسی ما تبدیل به یک امپراتوری بد در لحظه ای که آنها متوقف انجام کار خوب بشردوستانه برای کشتن آلمانی ها؟ یا ما فقط وانمود کردیم که خوب بودند، در حالی که در واقع همه آنها بد بودند؟ یا ما وانمود کردیم که آنها بد بودند، حال آنکه آنها فقط انسانها را تا حدودی گیج می کردند، مثل ما؟ هنگامی که گروهی از سعودی ها هواپیماها را در ساختمان های ایالات متحده پرواز کردند و چگونه مردم سعودی انسان ها باقی ماندند، چگونه افغانی ها و عراقی ها تماما شیطانی شدند؟ برای منطق نگاه نکن

اعتقاد به جنگ صلیبی علیه شر، همچنان یک انگیزه قوی از طرفداران و شرکت کنندگان در جنگ است. بعضی از طرفداران و شرکت کنندگان در جنگ های ایالات متحده، در واقع، با اشتیاق به کشتن و غیر مسیحیان تبدیل شده اند. اما هیچ کدام از این ها برای واقعی و یا حداقل سطح انگیزه های برنامه ریزان جنگی اولیه و سطحی نیست که در فصل ششم مورد بحث قرار می گیرد. تعصب و نفرت آنها، اگر آنها را داشته باشند، ممکن است ذهنشان را کاهش دهند، اما معمولا دستور کار آنها را نمی گیرند. با این حال، برنامه ریزان جنگ، ترس، نفرت و انتقام را به عنوان انگیزه های قدرتمند مردم و نیروهای نظامی می یابند. فرهنگ محبوب ما خشونت پراكنده باعث می شود كه ما خطر حمله ی خشونت آمیزی را بیش از حد ارزیابی كنیم و دولت ما با تهدیدات، هشدارها، سطوح خطرناک رنگ آمیزی، جستجو در فرودگاه ها و عرشه های كارت بازی با چهره های دشمنانی كه بر آنها حركت می كند، .

بخش: EVIL vs. HARM

بدترین علت مرگ و رنج قابل پیشگیری در جهان شامل جنگ است. اما در اینجا در ایالات متحده، علل اصلی مرگ و میر قابل پیشگیری نیست، فرهنگ های خارجی، دولت های خارجی یا گروه های تروریستی نیستند. آنها بیماری ها، حوادث، تصادفات اتومبیل و خودکشی هستند. "جنگ علیه فقر"، "جنگ با چاقی" و دیگر چنین کمپین هایی تلاش کرده اند که با سایر علل بزرگی از آسیب و از دست دادن زندگی، اشتیاق و اضطراب مشابهی که معمولا با جنگ علیه شرارت همراه است، باشد. چرا بیماری قلبی بد نیست؟ چرا سیگار کشیدن و یا فقدان اجرای ایمنی در محل کار بد نیست؟ در میان فاکتورهای ناسالم که به سرعت در حال رشد هستند، فرصت های زندگی ما گرمایش جهانی است. چرا ما تلاش های فوری برای مبارزه با این علل مرگ را انجام نمی دهیم؟

دلیل آن این است که هیچ معنایی اخلاقی ندارد، اما حس عاطفی برای همه ما دارد. اگر کسی سعی کرد خطر سیگار را پنهان کند، دانستن این امر باعث رنج و مرگ زیادی می شود، او این کار را انجام می دهد تا به من کمک کند تا شخصا آسیب نبیند. حتی اگر او برای شادی sadis از آسیب زدن به تعداد زیادی از مردم عمل کند، هرچند اعمال او ممکن است شمرده شود، اما هنوز مشخص نیست که به طور خاص از طریق یک اقدام خشونت آمیز به من آسیب برساند.

ورزشکاران و ماجراجویان خود را از طریق ترس و خطر فقط برای هیجان قرار داده است. حملات بمب گذاری شده غیر نظامیان، ترس و خطر را تجربه می کنند، اما نه تلفات ناشی از سربازان. وقتی سربازان از جنگهایی که به لحاظ روانی آسیب دیده اند از جنگ باز می گردند، عمدتا به این دلیل نیست که آنها از طریق ترس و خطر بوده اند. علل اصلی استرس در جنگ، نیاز به کشتن افراد دیگر و نیاز به مستقیما با افراد دیگر که می خواهند شما را بکشند، روبرو هستند. گراسمن توضیح می دهد که این دوم توسط ستاد کلئو دیو گروسمن در کتاب خود درباره کشتن به عنوان "باد نفرت" توصیف می شود.

ما می خواهیم ناامید شویم، دوست داشته باشیم و در کنترل زندگی مان باشیم؛ و عمیق، آشکار، خصومت و تجاوز انسانی - بیش از هر چیز دیگری در زندگی - خود را در معرض تصور ما، حس کنترل ما، حس جهان به عنوان یک مکان معنادار و قابل فهم، و در نهایت سلامت روانی و جسمی ما قرار می دهد. . . . این ترس از مرگ و آسیب ناشی از بیماری یا تصادف نیست بلکه اعمال تفرقه و تسلط شخصی توسط همسایگان ما است که اعتصاب در برابر تروریسم و ​​نفرت در دل ما است. "

به همین دلیل است که سربازان متخصص به علت آموزش و پرورش شبه شیطانی هستند. آنها آنها را آبیاری می کنند، آنها را تهدید می کنند، آنها را کنترل می کنند، و معتقدند که آنها می توانند با باد نفرت مواجه شوند. خوشبختانه بسیاری از ما آموزش نداده ایم. هواپیما های 11 و 2001 ماه سپتامبر بیشتر خانه هایمان را ندیده اند، اما اعتقادات تروریستی که ممکن است در آینده به ما ضربه بزند، از نیروی مهمی در سیاست ترس داشتند، که تنها چندین سیاستمدار تشویق می کردند. پس از آن ما تصاویری از زندانیان خارجی، تاریک پوست، مسلمان و غیر انگلیسی را نشان دادیم که مانند حیوانات وحشی رفتار می کردند و شکنجه می شدند زیرا نمی توانستند با آنها مواجه شوند. و برای سالها ما اقتصاد ما را به فریب دادن کشتار "چنگال" و "حاجی" پرداختیم، مدتها پس از اینکه صدام حسین از قدرت خارج شد، دستگیر و کشته شد. این نشان دهنده قدرت اعتقاد به مخالفت با شر است. شما در هر مقطع از پروژۀ قرن جدید آمریكا، مؤسسهی تحلیلی كه برای جنگ علیه عراق سختگیرانهتر است، ریشه کنی شر را پیدا نخواهید كرد. مخالفت با شر شیوه ای است برای به دست آوردن آنانی که به هیچ وجه از جنگ در خدمت نیستند و از آن حمایت می کنند.

بخش: ATROCITIES

در هر جنگ، هر دو طرف ادعا می کنند که برای خیر بر علیه شرارت مبارزه می کنند. (در دوران جنگ خلیج، پرزیدنت جورج ح.بوش، نام صدام حسین را به صورتی ناموسی سادوم نامید، در حالیکه حسین از "بوت شیطان" سخن گفت.) در حالی که یک طرف می توانست حقیقت را بگوید، هر دو طرف در جنگ نمی توانستند در کنار یکدیگر باشند از خالص خالص علیه شر مطلق. در بیشتر موارد، چیزی شبیه به شواهد می تواند اشاره کند. طرف دیگر مرتکب جنایاتی شده است که تنها جنایات مرتکب می شوند. و اگر واقعا این کار را نکرده باشد، بعضی از جنایات به راحتی می توانند اختراع شوند. کتاب 1927 هارولد لیزول، تکنیک تبلیغ در جنگ جهانی، شامل فصل "Satanism" است که بیان می کند:

"یک حکم دست ساز برای تحریک نفرت، اگر در ابتدا آنها را خشمگین نیست، استفاده از جنایت. با موفقیت بی نظیر در هر درگیری شناخته شده به کار گرفته شده است. اصالت، در حالی که اغلب سودمند است، دور از ضروری نیست. در اوایل جنگ جنگی 1914 [بعدا به عنوان جنگ جهانی اول شناخته شد] یک داستان هذیانآمیز درباره یک نوجوان هفت ساله که اسلحه چوبی خود را در گشتی از حمله به اولان، که او را در نقطه این داستان بیش از چهل سال پیش در جنگ فرانکو-پروس به وظیفه ای عالی پرداخت. "

داستان های تروریستی دیگر، اساسا در واقع هستند. اما معمولا جنایات مشابهی نیز در بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارد که علیه آنها انتخاب نشده ایم که جنگ را برگزار کنیم. گاهی اوقات ما جنگ را به جانب دیکتاتوری هایی که خودشان گناهکار هستند، می بریم. گاه دیگر ما خودمان هم همان جنایت ها را مرتکب می شویم و یا حتی در جنایات دشمن جدید و همسایۀ سابق نقش مهمی ایفا می کنیم. حتی جرم اصلی که علیه آن به جنگ می رویم، می تواند یکی باشد ما خودمان گناهکار هستیم. مهم این است که در فروش یک جنگ، عذاب وجدان خود را رد کند تا دشمن را برجسته یا اختراع کند. رئیس جمهور تئودور روزولت ادعاهای جنایی های فیلیپینی ها را برانگیخت، در حالیکه کسانی که توسط نیروهای آمریکایی در فیلیپین مرتکب شده بودند، از هیچ نتیجه ای و نه بدتر از آنچه که در قتل عام سویی در زخم زخمی انجام شده بود، رد می شدند، پذیرش یکی از جنایات آمریکا در فیلیپین، کشتار بیش از 600، بیشتر غیر مسلح، مردان، زنان و کودکان در دهانه آتشفشان خاموش بود. فرمانده کل این عملیات به طور آشکارا از نابودی تمام فیلیپینی ها حمایت کرد.

در فروش جنگ در عراق، مهم است که تأکید کنم که صدام حسین از سلاح های شیمیایی استفاده کرده است و به همان اندازه مهم است که از این واقعیت که او با کمک ایالات متحده آن را انجام داده است، مهم است. جورج اورول در 1948 نوشت

"اقدامات به خوبی یا بد بدست می آید، نه بر اساس شایستگی های خود، بلکه بر طبق این که آنها را انجام می دهد و تقریبا هیچ نوع خشم - شکنجه، استفاده از گروگان ها، کار اجباری، تبعید های گسترده، زندانی بدون محاکمه، جعل، ترور، بمب گذاری غیرنظامیان - که وقتی که توسط طرف "ما" متعهد می شود رنگ اخلاقی آن را تغییر نمی دهد. . . . ملی گرایان نه تنها از جنایاتی که توسط طرف خود مرتکب شده اند را تکذیب نمی کند، بلکه دارای ظرفیت قابل توجهی است که حتی از آنها در مورد آنها اطلاع نمی دهد. "

در برخی موارد ما باید پرسش را مطرح کنیم که آیا جنایات انگیزه واقعی برنامه ریزان جنگ است و باید ما را به مسئله اینکه آیا جنگ بهترین ابزار برای جلوگیری از جنایات است یا خیر، مورد توجه قرار می دهد.

بخش: PLANK در چشم خود ما

متاسفانه رکورد ایالات متحده یکی از دروغ های بزرگ است. به ما گفته شده است که مکزیک به ما حمله کرد، زمانی که در واقعیت به آنها حمله کردیم. اسپانیا کوبایی ها و فیلیپین ها را از آزادی خود محروم می کند، وقتی ما باید آنها را آزادی خود را انکار کنیم. آلمان در حال کار بر روی امپریالیسم است، که با ساختمان امپراتوری بریتانیا، فرانسه و آمریکا مداخله می کند. هوارد زین نقل قول از یک اسکیت 1939 در تاریخ خود در ایالات متحده آمریکا:

"ما، دولتهای بریتانیا و ایالات متحده، به نام هند، برمه، مالایا، استرالیا، شرق آفریقا، گویان بریتانیا، هنگ کنگ، سیام، سنگاپور، مصر، فلسطین، کانادا، نیوزیلند، ایرلند شمالی، اسکاتلند، ویلز، و همچنین پورتوریکو، گوام، فیلیپین، هاوایی، آلاسکا و جزایر ویرجین، به این امر بیشترین تأکید را بیان می کنند که این یک جنگ امپریالیست نیست. "

نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در طول دو جنگ جهانی دو بمب را بر روی هند ادامه داد و مسئولیت اول را برای تفتیش عراق توسط قبایل آتش بمبی که مالیات های خود را پرداخت نکردند و یا نمی توانستند پرداخت کنند. هنگامی که بریتانیا جنگ آلمان را اعلام کرد، بریتانیا هزاران نفر را برای مقابله با جنگ جهانی دوم زندانی کرد. آیا انگلستان با امپریالیسم در جنگ جهانی دوم مبارزه کرد یا فقط امپریالیسم آلمان؟

دشمنان اصلی گروههای رزمندگان انسانی ممکن است گربه های بزرگ، خرس ها و سایر حیوانات را که در اجداد ما شکار شده اند، داشته باشند. نقاشی های غار این حیوانات ممکن است برخی از قدیمی ترین پوستر های استخدام نظامی باشد، اما موارد جدید بسیار تغییر نکرده است. در طول جنگ جهانی دوم، نازی ها پوستر هایی را به تصویر کشیدند که دشمنانشان را گوریل ها می کردند، و یک پوستر که دولت آمریکا برای اولین جنگ جهانی برای تهییج کردن یا غلبه دادن به آلمان ها کپی می کرد استفاده می کرد. نسخه آمریکایی کلمات "Destroy This Mad Brute" را منتشر کرد و از یک پوستر قبلی توسط انگلیسی ها کپی شده است. پوسترهای ایالات متحده در طول جنگ جهانی دوم نیز ژاپنی ها را به عنوان گوریل ها و هیولا های خونخوار معرفی کردند.

تبلیغات انگلیس و آمریكا كه آمریكایی ها را ترغیب به جنگ در جنگ جهانی اول كرد ، بر شیطان پرستی آلمانی ها به دلیل جنایات خیالی كه در بلژیك انجام شده بود ، متمركز شد. کمیته اطلاعات عمومی که توسط جورج کریل به نمایندگی از رئیس جمهور وودرو ویلسون اداره می شد ، "چهار دقیقه ای" را ترتیب داد که در چهار دقیقه زمان تغییر تعویض حلقه ها در سینماها سخنرانی های طرفدار جنگ داشتند. نمونه سخنرانی چاپ شده در بولتن چهار دقیقه ای کمیته در 2 ژانویه 1918 ،

"در حالی که ما امروز امشب با استفاده از یک نمایش تصویری نشسته ایم، آیا متوجه شده اید که هزاران نفر از بلژیکی ها، مردم همانند خودمان، در معرض برده داری تحت سرپرستی پروسی هستند؟ . . . پروس "Schrecklichkeit" (سیاست عمدی تروریسم) منجر به خشونت بی نظیری می شود. سربازان آلمانی. . . اغلب آنها را در برابر اراده خود، خود را گریه می کنند، برای انجام دستورات غیر قابل توصیف در برابر مردان بی دفاع، زنان و کودکان. . . . به عنوان مثال، در دینتان همسران و فرزندان 40 مجبور شدند شاهد اعدام شوهران و پدران خود باشند. "

کسانی که مرتکب یا اعتقاد دارند چنین جنایتی را مرتکب می شوند، می توانند به عنوان کمتر از انسان مورد توجه قرار گیرند. (در حالیکه آلمانی ها در بلژیک و در طول جنگ مرتکب جنایات شده اند، کسانی که بیشترین توجه را به خود جلب کرده اند اکنون شناخته شده اند و یا ثابت نشده اند و بسیار شک دارند.)

در سال 1938 ، سرگرمی های ژاپنی به دروغ سربازان چینی را توصیف کردند که پس از جنگ نتوانستند اجساد خود را پاک کنند و آنها را به حیوانات و عناصر بسپارند. این ظاهراً به توجیه ژاپنی ها در جنگ با چین کمک کرد. سربازان آلمانی که در جریان جنگ جهانی دوم به اوکراین حمله کردند ، می توانستند نیروهای شوروی تسلیم شده را به سمت خود درآورند ، اما آنها قادر به قبول تسلیم خود نبودند ، زیرا آنها قادر به دیدن آنها به عنوان یک انسان نبودند. شیطان پرستی ایالات متحده از ژاپنی ها در طول جنگ جهانی دوم به حدی م effectiveثر بود که ارتش آمریکا سخت می توانست جلوی کشتن سربازان ژاپنی را که قصد تسلیم شدن داشتند ، متوقف کند. همچنین حوادثی وجود داشت که ژاپنی ها وانمود می کردند که تسلیم می شوند و سپس حمله می کنند ، اما این موارد توضیح دهنده این پدیده نیستند.

جنایت های ژاپنی متعدد و مضحک بودند و نیازی به ساختن نداشتند. پوسترهای ایالات متحده و کارتون ژاپنی به عنوان حشرات و میمون ها را نشان می دهند. سرل توماس بلمی، سرپرست استرالیا، به نیویورک تایمز گفت:

"مبارزه با یقه ها مانند مبارزه با افراد عادی نیست. ژاپن یک بربر کوچک است. . . . همانطور که ما آنها را می شناسیم، ما با انسان برخورد نمی کنیم. ما با چیزهای اولیه روبرو هستیم. سربازان ما منظره ای از جاپ ها دارند. آنها آنها را به عنوان حشره شناسی در نظر می گیرند. "

یک نظرسنجی در ارتش ایالات متحده در 1943 نشان داد که تقریبا نیمی از GI ها معتقدند لازم است هر ژاپنی روی زمین را بکشند. ادگار جان جونز، خبرنگار جنگی در ماه فوریه 1946 Atlantic Monthly نوشت:

"چه نوع جنگی غیرنظامیان را تصور می کنیم که ما به هر حال جنگیدیم؟ ما زندانیان را با خون سرد، زندانیان را از بین بردیم، قایق های نجات تدارکاتی، غیرنظامیان دشمن کشته یا بدرفتاری کردند، دشمن را زخمی کرد، مرگ را به سوراخ مرده ها انداخت، و در منطقه اقیانوس آرام جوشانده از جمجمه دشمن برای ساخت زیور آلات میز عزیزان، و یا استخوان های خود را به نامه بازکن.

سربازان این کار را به انسان انجام نمی دهند. آنها آن را به جانوران بد می کنند.

در حقیقت ، دشمنان در جنگ فقط از انسان کمتر نیستند. آنها اهریمنی هستند. در طول جنگ داخلی آمریكا ، هرمان ملویل ادعا كرد كه شمال برای بهشت ​​و جنوب برای جهنم می جنگند ، و از جنوب به عنوان "لوسیفر گشادی گشاد شده" یاد كرد. در طول جنگ ویتنام ، همانطور که سوزان بروور در کتاب خود می گوید چرا آمریکا می جنگد ،

"خبرنگاران جنگ اغلب مصاحبه های" شهروند سرباز "را با افسران جوان بیان می کنند که می توانند به نام، رتبه و شهرت شناسایی شوند. سرباز در مورد اینکه "اینجا برای انجام کاری" صحبت می کند صحبت می کند و اعتماد به نفس را در نهایت به آن می رساند. . . . در مقابل، دشمن به طور معمول در پوشش خبری انهدام شد. سربازان آمریکایی به دشمن به عنوان "گاو"، "دامنه ها" یا "غوطه وران" اشاره می کنند. "

یک کارتون سرمقاله جنگ خلیج فارس در میامی هرالد ، صدام حسین را به عنوان عنکبوتی غول پیکر که به ایالات متحده حمله می کند ، نشان می دهد. حسین را مرتباً با آدولف هیتلر مقایسه می کردند. در 9 اکتبر 1990 ، یک دختر 15 ساله کویتی به کمیته کنگره آمریکا گفت که دیده است سربازان عراقی 15 نوزاد را از یک دستگاه جوجه کشی در بیمارستان کویت بیرون می آورند و آنها را در کف سرد می گذارند تا بمیرند. برخی از اعضای کنگره ، از جمله مرحوم تام لانتوس (D. ، کالیفرنیا) ، می دانستند اما به مردم ایالات متحده نمی گفتند که این دختر دختر سفیر کویت در ایالات متحده بود ، که مربی بزرگ او بود شرکت روابط عمومی پرداخت شده توسط دولت کویت ، و هیچ مدرک دیگری برای این داستان وجود ندارد. رئیس جمهور جورج دبلیو دبلیو بوش در 10 روز آینده 40 بار از داستان نوزادان مرده استفاده کرد و هفت سناتور از آن در بحث سنا در مورد تأیید اقدام نظامی استفاده کردند. مبارزات ضد اطلاعاتی کویت برای جنگ خلیج فارس توسط گروه های عراقی طرفدار تغییر رژیم عراق دوازده سال بعد دوباره با موفقیت انجام می شود.

آیا چنین فیبری ها بخشی ضروری از روند تحریک احساسات ضعیف روح برای کار واقعا ضروری و نجیب جنگ است؟ آیا همه ما، هر کدام از ما، عاقل و آگاهانه از خودی ها هستند که باید تحمل کنند که دروغ می گویند چرا که دیگران نمی فهمند؟ این نوع تفکر بیشتر قانع کننده خواهد بود اگر جنگ ها هیچ کار خوبی انجام ندادند که بدون آنها انجام شود و اگر این کار را بدون هیچ آسیبی انجام دادند. دو جنگ شدید و چند سال بعد از بمباران و محرومیت، حاکم شیطانی عراق رفته بود، اما ما تریلیون دلار خرج کردیم. یک میلیون عراقی مرده بودند؛ چهار میلیون آواره و ناامید و رها شده بودند؛ خشونت در همه جا بود؛ قاچاق جنسی در حال افزایش بود؛ زیرساخت های اساسی برق، آب، فاضلاب و مراقبت های بهداشتی در خرابه ها (بخشی به دلیل قصد آمریکا برای خصوصی سازی منابع عراق برای سود)؛ امید به زندگی کاهش یافته است؛ نرخ سرطان در فلوجه بیش از آنهایی است که در هیروشیما؛ گروه های ضد تروریستی ایالات متحده از اشغال عراق به عنوان یک ابزار استخدام استفاده می کردند؛ دولت عراق در عراق فعال نبود؛ و بیشتر عراقی ها گفتند که با قدرت صدام حسین بهتر شده اند. ما باید برای این دروغ بگوییم؟ واقعا؟

مطمئنا صدام حسین چیزهای بدی را انجام داد. او کشته و شکنجه شد. اما او از طریق جنگ علیه ایران، که در آن ایالات متحده به او کمک کرد، بیشترین رنج را متحمل شد. او می تواند ذات خالص شر است، بدون اینکه ملت ما ملزم به رعایت نکردن نجابت است. اما چرا آمریکایی ها دو بار به نحوی دقیقا لحظاتی را انتخاب کردند که دولت ما می خواست جنگ را برای بدرفتاری در صدام حسین ایجاد کند؟ چرا حاکمان عربستان سعودی، فقط در کنار یکدیگر، هرگز هیچ دلایلی برای ناراحتی در قلب بشردوستانه ما ندارند؟ آیا ما اپورتونیسم عاطفی هستیم، فقط نفرت را برای افرادی که فرصت شان را می کشند یا می کشیم، ایجاد می کنیم؟ یا کسانی هستند که به ما یاد می دهند که کدام ما باید ماه ها فرصت طلبی واقعی را نفرت کنیم؟

بخش: جنجالیسم نژاد پرستانه متشکل از داروهای سرطانزا است

چه چیزی باعث می شود که فوق العاده ترین و نامرغوب باشد دروغ معتبر تفاوت ها و تعصبات، در برابر دیگران و به نفع خود ما است. بدون جنگ غلط، نژادپرستی و جنگجویان وطن پرست، جنگ برای فروش سخت تر می شود.

دین مدتهاست توجیهی برای جنگهایی است که برای خدایان پیش از جنگیدن برای فرعونها، پادشاهان و امپراتوران جنگیدند. اگر باربارا Ehrenreich حق خود را در کتاب کتاب مقالات خون: ریشه و تاریخ از اشتیاق به جنگ، اولین پیش از جنگ، جنگ علیه شیر، لئوپارد و دیگر شکارچیان وحشی از مردم است. در حقیقت، این حیوانات شکارچی ممکن است مواد پایه ای باشد که خدایان اختراع شده اند - و هواپیماهای بدون سرنشین ناشناس (به عنوان مثال "شکارچی"). همانطور که می دانیم، "قربانی نهایی" در جنگ ممکن است به شدت با فداکاری انسان ارتباط داشته باشد. احساسات (نه اعتقادات و دستاوردها، بلکه برخی از احساسات) مذهب و جنگ ممکن است خیلی شبیه باشد، اگر نه یکسان باشد، زیرا این دو شیوه یک تاریخ مشترک دارند و هرگز دور از هم نیستند.

جنگ های صلیبی و جنگ استعماری و بسیاری از جنگ های دیگر دارای توجیه های مذهبی بودند. آمریکایی ها برای جنگ های مذهبی برای نسل های مختلف قبل از جنگ برای استقلال از انگلستان جنگیدند. کاپیتان جان Underhill در 1637 جنگ خود قهرمانانه خود را در برابر Pequot توضیح داد:

"کاپیتان میسون وارد شدن به یک ویگام، پس از اینکه هی در بسیاری از خانه ها زخمی شده بود، نام تجاری آتش را آورده بود؛ سپس هی به طرف غرب سوق داد. . . من خودم آتش سوزی را در انتهای جنوبی با آموزش پودر آتش زدم، آتش هر دو جلسه در مرکز فورت، به شدت ترسید، و همه را در فضای نیمه هفت سوزانده بود؛ بسیاری از همکاران شجاع مایل به بیرون آمدن نبودند و به شدت با هم جنگیده بودند. . . به طوری که آنها سوخته و سوخته بودند. . . و به طرز شجاعانه از بین رفت. . . بسیاری از آنها در فورت، هم مردان، هم زنان و کودکان سوخته بودند. "

این Underhill به عنوان یک جنگ مقدس توضیح می دهد:

"خداوند خوشحال است که مردم خود را با مشکلات و مصیبت های خود به کار ببندد، که ممکن است به آنها رحم کند و فضل فضل خود را به شکلی صریح تر نشان دهد".

Undhill به معنی روح خود است و مردم خداوند البته مردمان سفید است. بومیان آمریکایی ممکن است شجاع و شجاع باشند، اما آنها به عنوان افراد به رسمیت شناخته نشده است. چندین قرن بعد، بسیاری از آمریکایی ها چشم انداز بسیار روشنگرانه ای را توسعه داده بودند، و بسیاری دیگر آن را نداشتند. پرزیدنت ویلیام مککینلی فیلیپینی ها را به عنوان نیاز به اشغال نظامی در نظر گرفت. سوزان بلور این حساب را از وزیر مربوط می کند:

"مک کینلی در مصاحبه با نماینده متدیست ها در 1899 اصرار کرد که او فیلیپین را نمی خواست و وقتی که به عنوان هدیه ای از خدایان به ما رسید، نمی دانستم که با آنها چه کار کنم." او توضیح داد که برای رسیدن به هدفتان دعا می کند تا به او راهنمایی کند که «بدبخت و ناپیدا» خواهد بود تا جزیره ها را به اسپانیا بازگرداند، «کسب و کار بد» برای دادن رقبای تجاری آلمان و فرانسه و غیر ممکن است که آنها را ترک کند "هرج و مرج و ناسازگاری" تحت فیلیپینی نامناسب. او به این نتیجه رسید که چیزی برای ما نمانده بود، اما همه آنها را جمع کرد، آموزش فیلیپینی ها و بالا بردن و تمدن و مسیحی کردن آنها را داشت. در این گزارش از راهنمایی الهی، مک کینلی نادیده گرفت که بیشتر فیلیپینی ها کاتولیک رومی بودند یا اینکه فیلیپین یک دانشگاه قدیمی تر از هاروارد داشت. "

تردیدی است که بسیاری از اعضای هیئت متدیست ها خرد مک کینلی را زیر سال می برند. همانطور که هارولد لاسول در سال 1927 متذکر شد ، "می توان به کلیساهای تقریباً هر توصیفی اعتماد کرد تا یک جنگ مردمی را برکت دهند و در آن فرصتی برای پیروزی هر نوع طرح خدایی را برای ادامه کار مشاهده کنند." لاسول گفت ، تنها آنچه لازم بود این بود كه "روحانیون مشهور" را برای حمایت از جنگ تهیه كنیم و "پس از آن نورهای كمتری چشمك می زنند." پوسترهای تبلیغاتی در ایالات متحده در طول جنگ جهانی اول نشان می داد که عیسی خاکی پوشیده و یک لوله اسلحه را مشاهده می کند. لاسول در جنگی علیه آلمان ها زندگی کرده بود ، مردمی که عمدتاً به همان دین آمریکایی ها تعلق داشتند. استفاده از دین در جنگ های علیه مسلمانان در قرن بیست و یکم چقدر آسان تر است. کریم کریم ، دانشیار دانشکده روزنامه نگاری و ارتباطات دانشگاه کارلتون می نویسد:

"تصویر تاریخی" مسلمان بد "که به لحاظ تاریخی کاملا برای دولت های غربی برنامه ریزی شده است تا به سرزمین های اکثریت مسلمان حمله کنند، بسیار مفید بود. اگر افکار عمومی در کشورشان بتوانند متقاعد شوند که مسلمانان وحشیانه و خشونت آمیز هستند، پس آنها کشتن آنها و از بین بردن اموالشان بیشتر قابل قبول است. "

در واقع، البته، دین هیچکس تسلیم جنگ علیه آنها نیست و رؤسای ایالات متحده دیگر ادعا می کنند که این کار را می کند. اما ارتجاع مسیحی در ارتش ایالات متحده رایج است و از همین رو نفرت از مسلمانان است. سربازان به بنیاد آزادی مذهبی مذهبی گزارش داده اند که در هنگام مشاوره در زمینه بهداشت روانی، آنها به جای اینکه آنها را متقاعد کرده اند که در "میدان جنگ" برای "کشتن مسلمانان برای مسیح" فرستاده شده اند به معبدان فرستاده شده اند.

دین می تواند مورد استفاده قرار گیرد تا اعتقاد داشته باشد که آنچه شما انجام می دهید خوب است، حتی اگر برای شما معنی ندارد. یک شخص بالاتر آن را درک می کند، حتی اگر این کار را نکنید. دین می تواند زندگی بعد از مرگ را ارائه دهد و اعتقاد بر این که شما در معرض خطر بالاترین خطر مرگ قرار می گیرید. اما مذهب تنها تفاوت گروهی نیست که می تواند برای ارتقاء جنگ استفاده شود. هر گونه تفاوت فرهنگ یا زبان انجام خواهد شد، و قدرت نژادپرستی به منظور تسهیل بدترین انواع رفتار انسان، به خوبی مشخص شده است. سناتور آلبرت جی Beveridge (R.، Ind.) پیشنهاد سنا خود را منطقی هدایت الهی برای جنگ در فیلیپین:

"خدا برای هزاران سال برای هیچ چیزی جز بیهودگی و خودپنداره و خودخواهی آماده نشده است. نه! او ما را سازماندهنده ارشد جهان برای ایجاد سیستم که در آن هرج و مرج است. "

دو جنگ جهاني در اروپا، در حالي که در بين کشورهايي که معمولا به عنوان "سفيد" شناخته مي شدند، درگير جنگ نژادي بودند. روزنامه فرانسوی La Croix در ماه اوت 15، 1914، "سلطنتی باستانی گالیله، رومی ها و فرانسوی ها را در داخل ما جشن گرفت" و اعلام کرد که

"آلمانی ها باید از سمت چپ راین پاکسازی شوند. این انبوهی های مخرب باید در داخل مرزهای خود قرار گیرند. گالها فرانسه و بلژیک باید یک بار و برای همه از حمله مهاجم به یک ضربه محکم بکشد. جنگ نژاد به نظر می رسد. "

سه سال بعد، ایالات متحده به نوبه خود از دست دادن ذهن خود بود. در دسامبر 7، 1917، کنگره والتر چاندلر (D.، Tenn.) در جلسه مجلس نمایندگان اعلام کرد:

"گفته شده است که اگر خون زیر یه میکروسکوپ را تجزیه و تحلیل کنید، شما می توانید طلسم و کتاب مقدس قدیمی را در برخی از ذرات شناور کنید. اگر شما تجزیه خون خون نماینده آلمانی یا Teuton شما می توانید اسلحه و ذرات shells و بمب شناور اطراف در خون پیدا کنید. . . . مبارزه با آنها تا زمانی که کل دسته را نابود کنید. "

این نوع تفکر کمک می کند تا نه تنها در کاهش بودجه چک های کمک هزینه های جنگی از جیب اعضای کنگره بلکه همچنین در اجازه دادن به جوانان به جنگ برای انجام این قتل کمک کنند. همانطور که در فصل پنج می بینیم، کشتن به راحتی نمی آید درباره 98 درصد مردم تمایل دارند که به کشتن افراد دیگر بسیار مقاوم باشند. اخیرا یک روانپزشک یک روش شناسایی کرده است که به نیروی دریایی ایالات متحده امکان می دهد تا قاتلان را برای کشتن آماده کند. این شامل تکنیک ها،

" . . برای اینکه مردان به فکر دشمنان احتمالی باشند که باید با اشکال بدتری از زندگی روبرو شوند [با فیلم ها]، که دشمن را به عنوان کمتر از انسان معرفی می کند: حماقت آداب و رسوم محلی خشمگین است، شخصیت های محلی به عنوان خیمه های بد ارائه می شوند. "

برای یک سرباز آمریكا بسیار ساده تر است كه حدی را از یك انسان بكشید، همانطور كه ​​نیروهای نازی برای كشتن Untermenschen از مردم واقعی آسان تر بودند. ویلیام هالی، که در زمان جنگ جهانی دوم به نیروهای دریایی ایالات متحده در اقیانوس آرام دستور داده بود، مأموریتش را به عنوان "کشته شدن جیپس، کشتن جلبکها، کشتن جلبکهای بیشتری" را تصدیق کرد و تاکید کرد که زمانی که جنگ تمام شد، زبان ژاپنی فقط در جهنم صحبت می شود

اگر جنگ به عنوان راه برای مردانی که حیوانات غول پیکر را کشتند برای کشتن مردان دیگر، همانطور که حیوانات از بین رفته بودند، تکامل یافته بود، همانگونه که Ehrenreich تئوری می کند، مشارکتش با نژادپرستی و سایر تمایز بین گروهی از افراد یک طولانی است. اما ناسيوناليسم تازه ترين منبع قدرتمند و مرموز تعصب عرفاني است که با جنگ کنار مي آيد و اين که خود را از جنگ بيرون آورد. در حالی که شوالیه های قدیمی برای شکوه خود می میرند، مردان و زنان مدرن برای یک قطعه پارچه ای رنگارنگ که برای آنها هیچ کاری نداشتند، می میرند. روز بعد از آنکه ایالات متحده در 1898 به اسپانیا اعلام جنگ کرد، اولین ایالت (نیویورک) قانون را تصویب کرد که نیاز دارد تا کودکان مدرسه پرچم ایالات متحده را به عهده بگیرند. دیگران پیروی می کنند. ملیگرایی دین جدید بود.

ساموئل جانسون گزارش داده است که وطن پرستی آخرین پناهگاه ناآرامی است، در حالی که دیگران پیشنهاد کرده اند، برعکس، این نخستین است. هنگامی که به انگیزه های عواطف جنگی می رسد، اگر اختلافات دیگر شکست بخورد، همیشه این وجود دارد: دشمن به کشور ما تعلق ندارد و پرچم ما را به ارمغان می آورد. زمانی که ایالات متحده عمیق تر به جنگ ویتنام دروغ گفت، تنها دو سناتور برای حل و فصل خلیج تنکین رای دادند. یکی از این دو، وین مورس (D.، Ore.) به دیگر سناتورها گفته است که او توسط پنتاگون گفته شده است که حمله ادعایی ویتنامی شمالی باعث شده است. همانطور که در فصل دوم بحث خواهد شد، اطلاعات مورس درست است. هر گونه حمله ای تحریک شده بود. اما، همانطور که خواهیم دید، حمله خود منحصر به فرد بود. همکاران مورس با این که او اشتباه کرده بود، مخالفت نکرد. در عوض یک سناتور به او گفت:

"جهن وین، شما نمی توانید با رئیس جمهور مبارزه کنید زمانی که همه پرچم ها تکان دادن و ما در حال رفتن به یک کنوانسیون ملی است. همه [رئیس جمهور] لیندون [جانسون] می خواهد یک تکه کاغذ باشد که به او می گوید ما از آنجا خارج شده ایم و ما از او حمایت می کنیم. "

سالها که جنگ در جریان بود و میلیون ها انسان را نابود می کرد ، سناتورهای کمیته روابط خارجی به طور پنهانی نگرانی خود را از دروغ گفتن به بحث می گذاشتند. با این حال آنها سکوت را انتخاب کردند و سوابق برخی از آن جلسات تا سال 2010 علنی نشد. پرچم ها ظاهراً در تمام سالهای مداخله به اهتزاز در آمده بودند.

جنگ به همان اندازه که برای وطن پرستی برای جنگ مفید است. هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد ، بسیاری از سوسیالیست ها در اروپا به پرچم های مختلف ملی خود برخاستند و مبارزه خود را برای طبقه کارگر بین المللی کنار گذاشتند. هنوز هم امروز ، هیچ چیز مخالفت آمریكا با ساختارهای بین المللی حكومتی را مانند علاقه ما به جنگ و اصرار بر اینكه سربازان آمریكایی هرگز تابع هیچ مرجعی غیر از واشنگتن دی سی نباشند ، ایجاد نمی كند.

بخش: این ده میلیون نفر نیستند، این هیتلر ADOLF است

اما جنگ ها علیه پرچم ها یا ایده ها، ملت ها یا دیکتاتورهای شیطانی نیست. آنها با مردم مبارزه می کنند، 98 درصد از آنها به کشتار مقاوم هستند و اکثر آنها با جنگیدن در ارتباط بوده اند. یکی از راه های غیر انسانی این افراد جایگزینی همه آنها با یک تصویر از یک فرد هیجان انگیز است.

مارلین فیتزواتر، وزیر مطبوعاتی کاخ سفید، رونالد ریگان و جورج بوش، سخنگوی وزارت امور خارجه، گفت که جنگ "برای مردم آسان تر است، اگر چهره ای به دشمن وجود دارد". او مثال هایی را ارائه داد: "هیتلر، هوشی مین، صدام حسین، میلوسویچ "فیتزوود ممکن است نام Manuel Antonio Noriega را نیز شامل کند. هنگامی که نخستین رئیس جمهور بوش در میان سایر موارد تلاش کرد تا اثبات کند که او با حمله به پاناما در 1989 هیچ "شبیه سازی" نکرد، برجسته ترین این استدلال این بود که رهبر پاناما یک معضل خطرناک است که با مواد مخدر روبرو شده و با یک چهره ای ظریف که دوست دارد مرتکب شود زنائی مقاله مهم در بسیار جدی نیویورک تایمز در ماه دسامبر 26، 1989، آغاز شد:

ستاد نظامی ایالات متحده در اینجا، که جنرال مانوئل آنتونیو نوریگا را به عنوان یک دیکتاتوری ناکارآمد و کوکائین، که به خدایان وودو دعا می کند، تصویر می کند، امروز اعلام کرد که رهبر خدشه دار لباس های قرمز پوشیده و خود را از فاحشه ها استفاده می کند. "

مهم نیست که نوریگا برای آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) کار کرده بود ، از جمله در زمان دزدیدن انتخابات 1984 در پاناما. مهم نیست که جرم واقعی او امتناع از جنگ ایالات متحده علیه نیکاراگوئه بود. مهم نیست که ایالات متحده سالها در مورد قاچاق مواد مخدر نوریگا اطلاع داشته و به کار با او ادامه داده است. این مرد با لباسهای زیر زنانه و نه همسرش ، کوکائین را با لباس زیر قرمز خرناس می کرد. معاون وزیر امور خارجه لارنس ایگلبرگر از قاچاق مواد مخدر نوریگا اعلام کرد: "این همان تجاوز است همانطور که حمله آدولف هیتلر به لهستان 50 سال پیش تجاوز بود." آزادگان متجاوز آمریكایی حتی ادعا كردند كه یك انبار بزرگ كوكائین در یكی از خانه های نوریگا پیدا می كنند ، هرچند كه معلوم بود كه این تامال ها در برگ موز پیچیده شده اند. و اگر تامال ها واقعاً کوکائین بوده اند چه می شد؟ آیا این مانند کشف "سلاح های کشتار جمعی" واقعی در بغداد در سال 2003 جنگ را توجیه می کرد؟

مرجع فیتزوواتر برای "میلوشویچ"، البته، به Slobodan Milosevic، و سپس رئیس جمهور صربستان است که دیوید نیان از بوستون گلوب در ژانویه 1999 "نزدیکترین چیز به هیتلر اروپا در نیم قرن گذشته با آن مواجه شده است." به غیر از شما می دانم، برای همه دیگران. توسط 2010، تمرین در سیاست داخلی ایالات متحده، مقایسه هر کس که با هیتلر مخالفت کرد، تقریبا خنده آور بوده است، اما این عملی است که به راه اندازی جنگ های بسیاری کمک کرده است و هنوز هم ممکن است بیشتر راه اندازی شود. با این حال، دو تا تانگو طول می کشد: در 1999، صرب ها از رئیس جمهور ایالات متحده "بیل هیتلر" خواسته بودند.

در بهار 1914، در یک فیلم سینمایی در تور فرانسه، تصویری از ویلهلم دوم، امپراتور آلمان، برای یک لحظه روی صفحه نمایش گذاشت. گندش در آمد.

"همه مردد، زن و فرزند زل زده و زل زده اند، مثل اینکه شخصا مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. افراد خوش تیپ تور، که بیش از آنچه که در روزنامه ها خواندند بیش از آنچه در مورد جهان و سیاست نمی دانستند، فورا گریه می کردند "

طبق گفته استفان زویگ. اما فرانسوی ها با قیصر ویلهلم دوم نمی جنگند. آنها با مردم عادی که اتفاقاً کمی دوری از خود در آلمان متولد شده اند می جنگند.

به طور فزاینده ای، در طول سال ها گفته شده است که جنگ علیه مردم نیست، بلکه صرفا علیه دولت های بد و رهبران شیطانی است. زمانیکه ما برای سخنرانی های خسته از نسل های جدید سلاح های "دقت" سقوط می کنیم که رهبران ما وانمود می کنند می توانند رژیم های سرکوبگری را بدون آسیب رساندن به مردم که فکر می کنیم آزاد می شوند، هدف قرار دهند. و ما برای جنگ "تغییر رژیم" جنگ می کنیم. اگر جنگ ها به پایان برسد، زمانی که رژیم تغییر کرده است، این به این دلیل است که ما باید مسئولیت مراقبت از موجودات "نامناسب"، کودکان کوچک، که رژیم های ما تغییر کرده اند . با این حال، هیچ رکوردی در این زمینه وجود ندارد. ایالات متحده و متحدانش پس از جنگ جهانی دوم نسبت به آلمان و ژاپن نسبتا خوبی داشتند، اما می توانستند پس از جنگ جهانی اول آلمان را انجام دهند و عواقب را از بین بردند. آلمان و ژاپن به آبراهه کاهش یافته و نیروهای آمریکایی هنوز مجبور به ترک آن نشده اند. این تقریبا یک مدل مفید برای جنگ های جدید است.

ایالات متحده با جنگ ها یا اقدامات جنگ آمیز دولت های هاوایی ، کوبا ، پورتوریکو ، فیلیپین ، نیکاراگوئه ، هندوراس ، ایران ، گواتمالا ، ویتنام ، شیلی ، گرنادا ، پاناما ، افغانستان و عراق را سرنگون کرده است ، حتی به کنگو (1960) ) اکوادور (1961 و 1963) ؛ برزیل (1961 و 1964) ؛ جمهوری دومنیکن (1961 و 1963) ؛ یونان (1965 و 1967) ؛ بولیوی (1964 و 1971) ؛ السالوادور (1961) ؛ گویان (1964) ؛ اندونزی (1965) ؛ غنا (1966) ؛ و البته هائیتی (1991 و 2004). ما دموکراسی را با دیکتاتوری ، دیکتاتوری را با هرج و مرج و حاکمیت محلی را با سلطه و اشغال آمریکا جایگزین کرده ایم. در هیچ موردی به وضوح شر را کاهش نداده ایم. در بیشتر موارد ، از جمله ایران و عراق ، حملات ایالات متحده و کودتاهای مورد حمایت ایالات متحده منجر به سرکوب شدید ، ناپدید شدن ، اعدام های خارج از دادگستری ، شکنجه ، فساد و عقب نشینی های طولانی مدت برای آرمان های دموکراتیک مردم عادی شده است.

تمرکز بر حاکمان در جنگ ها، از سوی انسان دوستانه به همان اندازه تبلیغاتی نیست. مردم از فانتزی لذت می برند که یک جنگ دوئل بین رهبران بزرگ است. این نیازمند خدعه کردن یکی و شکوه دادن دیگران است.

بخش: اگر شما برای جنگ نیستید، شما برای خواهران، برده و NAZISM هستید

ایالات متحده در نتیجه جنگ علیه شخصیت شاه جورج متولد شد که جنایات وی در اعلامیه استقلال ذکر شده است. جورج واشنگتن به همین ترتیب ستایش شد. پادشاه جورج انگلیس و دولت او در جنایات ادعایی مقصر بودند ، اما مستعمرات دیگر بدون جنگ حقوق و استقلال خود را به دست آوردند. مانند همه جنگ ها ، هر چقدر هم پیر و باشکوه باشد ، انقلاب آمریکا نیز توسط دروغ هدایت شد. به عنوان مثال ، داستان كشتار بوستون ، فراتر از شناخت تحریف شد ، از جمله در یك نقش برجسته توسط پل رور كه ​​انگلیسی ها را قصاب نشان می داد. بنیامین فرانکلین شماره جعلی روزنامه بوستون ایندیپندنت را تهیه کرد که در آن انگلیسی ها به شکار پوست سر خود افتخار می کردند. توماس پین و سایر مجله های مجله استعمارگران را به جنگ فروختند ، اما بدون سو mis سو استفاده و وعده های دروغین. هوارد زین آنچه اتفاق افتاده را شرح می دهد:

"حدود 1776، برخی از افراد مهم در مستعمرات انگلیسی کشف کردند که برای دو صد سال آینده سودمند خواهد بود. آنها دریافتند که با ایجاد یک ملت، یک نماد، یک اتحاد قانونی به نام ایالات متحده، آنها می توانند از سرزمین، سود و قدرت سیاسی از طرفداران امپراتوری بریتانیا استفاده کنند. در این فرآیند، آنها می توانند شماری از شورش های بالقوه را پشت سر بگذارند و توافق عمومی حمایت های مردمی از حاکمیت رهبری جدید و ممتاز ایجاد کنند. "

همانطور که زین خاطرنشان می کند ، قبل از انقلاب ، 18 قیام علیه دولت های استعماری ، شش شورش سیاه پوستان و 40 شورش رخ داده بود و نخبگان سیاسی احتمال هدایت خشم به سمت انگلیس را می دیدند. هنوز فقیرانی که از جنگ سود نخواهند برد یا از مزایای سیاسی آن بهره مند نخواهند شد ، مجبور شدند که با زور مجبور به جنگ در آن شوند. بسیاری ، از جمله بردگان ، قول آزادی بیشتر توسط انگلیس ، متروک یا تغییر مکان دادند. مجازات تخلفات در ارتش قاره آمریکا 100 ضربه شلاق بود. وقتی جورج واشنگتن ، ثروتمندترین مرد آمریكا ، نتوانست كنگره را متقاعد كند تا حد قانونی 500 ضربه شلاق را افزایش دهد ، وی در نظر گرفت كه به جای آن از مجازات سنگین استفاده كند ، اما این ایده را رد كرد زیرا كار سخت از خدمات عادی قابل تشخیص نبود ارتش قاره. سربازان نیز به دلیل نیاز به غذا ، لباس ، سرپناه ، دارو و پول متروك شدند. آنها برای حقوق ثبت نام کردند ، به آنها حقوقی پرداخت نشد و با ماندن در ارتش بدون حقوق ، رفاه خانواده خود را به خطر انداختند. حدود دو سوم آنها نسبت به علتی که برای آن می جنگیدند و رنج می بردند دوسویه یا مخالف بودند. شورش های مردمی مانند شورش شایس در ماساچوست پیروزی انقلابی را به دنبال خواهد داشت.

انقلابیون آمریکایی نیز توانستند غرب را به گسترش و جنگ علیه بومیان آمریکایی باز کنند، چیزی که بریتانیا ممنوع بود. انقلاب آمریکا، قانون تولد و آزادی برای ایالات متحده، همچنین جنگی برای گسترش و فتح بود. پادشاه جورج، با توجه به اعلامیه استقلال، "تلاش می کرد تا ساکنان مرزهای خود را، بی رحمانه ساحران هند، به ارمغان بیاورد". البته این افراد افرادی بودند که برای دفاع از سرزمین ها و زندگی خود به مبارزه می پرداختند. پیروزی در یورکتوان اخبار بدی برای آینده آنها بود، زیرا انگلستان سرزمین هایشان را به ملت جدید امضا کرد.

یکی دیگر از جنگ های مقدس در تاریخ ایالات متحده، جنگ داخلی، جنگیده شد - بسیاری معتقدند - برای پایان دادن به شیطانی برده داری. در حقیقت، این هدف بهانه ای برای جنگی بود که در حال حاضر در حال پیشرفت است، همانند گسترش دموکراسی به عراق، توجیه دیرینه برای جنگی بود که در 2003 آغاز شد، به نام حذف سلاح های خیالی. در حقیقت، ماموریت پایان دادن به برده داری لازم بود تا توجیه جنگی را که بیش از حد وحشت زده شده بود، تنها به دلیل هدف سیاسی خالی «اتحاد» مورد توجیه قرار دهد. پدرسوالی هنوز به شدت نادیده گرفته شده است. تلفات شدید شد: 25,000 در Shiloh، 20,000 در Bull Run، 24,000 در روز در Antietam. یک هفته پس از آنتیام، لینکلن اعلامیه آزادی را صادر کرد، که بردگان را آزاد کرد تنها در صورتی که لینکلن نمی توانست برده ها را آزاد کند به جز با برنده شدن در جنگ. (دستورات او بیرحم را تنها در ایالت های جنوبی که از بین رفته بودند، آزاد کرد، نه در کشورهای مرزی که در اتحادیه باقی ماندند). هری استوت، مورخ ییل، توضیح می دهد که چرا لینکلن این مرحله را طی کرد:

"با محاسبه لینکلن، قتل باید در مقیاس بزرگتر ادامه یابد. اما برای این که موفق شود، مردم باید متقاعد شوند که بدون خونریزی خون ریخته شوند. این، به نوبه خود، نیاز به یک اعتقاد اخلاقی داشت که تنها کشتن بود. تنها رهایی - آخرین کارت لینکلن - چنین صلاحیتی را ارائه می دهد. "

اعلامیه نیز علیه ورود انگلیس به جنگ در کنار جنوب کار کرده است.

ما نمیتوانیم بفهمیم که بدون انقلاب یا بردگی بدون جنگ داخلی چه اتفاقی برای مستعمرات رخ داده است. اما ما می دانیم که بسیاری از بقیه نیمکره به حکومت استعماری و بردگی بدون جنگ پایان دادند. اگر کنگره رسالت خود را برای پایان دادن به برده داری از طریق قانون پیدا کند، شاید ملت آن را بدون تقسیم به پایان برساند. اگر جنوب آمریكا مجاز بود كه از صلح جدا شود، و قانون برده فرار كردن به راحتی توسط شمال لغو شد، به نظر می رسد كه برده داری بعید است كه مدت بیشتری طول بكشد.

جنگ مکزیکی-آمریکایی که بخشی از آن به منظور گسترش برده داری - گسترش است که ممکن است منجر به جنگ داخلی شود - کمتر مورد بحث قرار گرفته است. هنگامی که ایالات متحده، در جریان جنگ، مکزیک را مجبور به ترک سرزمین های شمالی خود کرد، نیکلاس ترست، دیپلمات آمریکایی، به شدت مذاکره کرد. او به وزیر امور خارجه ایالات متحده نامه نوشت:

"من مکزیک ها را اطمینان دادم که اگر قدرت خود را در اختیار من گذاشت، تمام قلمروی که در طرح ما شرح داده شده بود، ده برابر ارزش آن افزوده شد و علاوه بر آن، با یک طلای خالص، تنها شرطی که برده داری باید از آن منع شود، من نمی توانستم این پیشنهاد را برای یک لحظه انجام دهم. "

آیا این جنگ در برابر شرارت نیز مبارزه کرد؟

با این وجود، جنگ مقدس و غیر قابل انکار در تاریخ ایالات متحده، جنگ جهانی دوم است. من بحث کامل این جنگ را برای فصل چهارم ذخیره خواهم کرد، اما توجه داشته باشید که در اینجا فقط در نظر بسیاری از آمریکایی ها امروز، جنگ جهانی دوم به علت میزان شرارت آدولف هیتلر توجیه شد و این بدبختی در بالا یافت می شود همه در هولوکاست.

اما شما هیچ یک از پوسترهای استخدام عمو سم را نخواهید گفت که می خواهم. . . برای صرفه جویی در یهودیان. "هنگامی که یک قطعنامه در 1934 در مجلس سنای ایالات متحده مطرح شد و" اعتراض و درد "را در اقدامات آلمان بیان کرد و از آلمان خواست حقوق خود را به یهودیان بازگرداند، وزارت خارجه" آن را در کمیته دفن کرد ".

توسط 1937 لهستان برنامه ای برای ارسال یهودیان به ماداگاسکار ایجاد کرده بود و جمهوری دومینیکن برنامه ای برای پذیرش آنها نیز داشت. نخست وزیر نویل چمبرلین از بریتانیا برنامه ای برای فرستادن یهودیان آلمان به تانگانیکا در شرق آفریقا ارائه کرد. نمایندگان کشورهای ایالات متحده، بریتانیا و آمریکای جنوبی در ژوئیه 1938 در دریاچه ژنو دیدار کردند و همه موافقت کردند که هیچ یک از آنها یهودیان را قبول نکنند.

در ماه نوامبر 15، 1938، خبرنگاران از پرزیدنت فرانکلین روزولت پرسیدند چه کاری انجام می شود. او پاسخ داد که از اجازه ورود مهاجران بیشتر به سیستم استاندارد سهمیه ای مجاز خواهد بود. لوایح در کنگره برای اجازه دادن به یهودیان 20,000 زیر سن 14 برای ورود به ایالات متحده معرفی شدند. سناتور رابرت واگنر (دی. نیویورک) گفت: "هزاران خانواده آمریکایی قبلا ابراز تمایل خود را به فرزندان پناهنده به خانه هایشان اعلام کرده اند." بانوی اول الینور روزولت، ضد یهودی خود را برای حمایت از قانون کنار گذاشت، اما شوهرش با موفقیت مسدود شد آن را برای سالها.

در ماه ژوئیه، 1940، آدولف ایکمن، "معمار هولوکاست"، قصد داشت تمام یهودیان را به ماداگاسکار، که در حال حاضر متعلق به آلمان بود، اشغال کند. کشتی ها فقط باید منتظر بمانند تا انگلیس، که در حال حاضر وینستون چرچیل بود، به محاصره خود پایان داد. آن روز هرگز آمد. در نوامبر 25، 1940، سفیر فرانسه از وزیر امور خارجه ایالات متحده خواست تا پناهندگان یهودی آلمان را در فرانسه پذیرش کند. در دسامبر 21st وزیر امور خارجه لغو شد. توسط ژوئیه 1941، نازی ها تصمیم گرفته بودند که یک راه حل نهایی برای یهودیان می تواند از نسل کشی باشد تا اخراج.

در 1942، با کمک اداره سرشماری، ایالات متحده آمریکا 110,000 ژاپنی ها و ژاپنی ها را در اردوگاه های مختلف زندان، عمدتا در ساحل غربی، که در آن شماره ها به جای نام نامیده می شدند، قفل می کرد. این اقدام که توسط رئیس جمهور روزولت گرفته شد، دو سال بعد توسط دادگاه عالی ایالات متحده مورد حمایت قرار گرفت.

نیروهای آمریکایی در خارج از عملیات 1943 به آمریکای لاتین و آفریقایی آمریکایی در لس آنجلس حمله کردند و آنها را در خیابان ها سقوط و ضرب و شتم به نحوی که هیتلر افتخار می کرد. شورای شهر لس آنجلس، با تلاش قابل توجهی مبنی بر سرزنش قربانیان، با ممنوعیت سبک لباس پوشیدن مهاجران مکزیکی به نام لباس زنانه پاسخ داد.

هنگامی که سربازان آمریکایی در ملکه ماری در سال 1945 به جنگ اروپا رفتند ، سیاهپوستان را جدا از سفیدپوستان نگه داشتند و در اعماق کشتی در نزدیکی موتورخانه ، تا آنجا که ممکن بود از هوای تازه ، در همان مکانی که در آن قرار داشتند ، نگهداری کردند. سیاه پوستان قرن ها قبل از آفریقا به آمریکا آورده شده بودند. سربازان آمریکایی آفریقایی که از جنگ جهانی دوم جان سالم به در بردند ، در صورت ازدواج با زنان سفیدپوست در خارج از کشور ، نمی توانستند به طور قانونی به بسیاری از مناطق ایالات متحده برگردند. سربازان سفیدپوست که با آسیایی ها ازدواج کرده بودند با همان قوانین ضدجنس سازی در 15 ایالت مخالف بودند.

به سادگی غیر قابل توصیف است که نشان دهد که ایالات متحده در جنگ جهانی دوم با عصبانیت نژادی و یا نجات یهودیان جنگید. آنچه که ما به جنگ گفته ایم بسیار متفاوت از آن چیزی است که واقعا برای آن است.

بخش: تغییرات مدرن

جنگ ویتنام در این سن که ظاهرا مبارزه علیه حاکمان و از جانب ملت های تحت ستم است، یک مورد جالب را ارائه می دهد که در آن سیاست ایالات متحده برای جلوگیری از سرنگونی دولت دشمن است، اما سخت کار کردن برای کشتن مردمش. برای سرنگونی حکومت در هانوی، از تهدید تلقی شد، چینی یا روسیه را به جنگ تحمیل می کرد، چیزی که ایالات متحده امیدوار بود از آن جلوگیری کند. انتظار میرود که نابودی کشور توسط هانوی حکمفرما شود که این امر موجب شده است که به حکومت ایالات متحده اعطا شود.

جنگ افغانستان، که قبلا طولانی ترین جنگ در تاریخ ایالات متحده بوده و در سال 10 سالی که در حال حاضر این کتاب نوشته شده بود، یکی دیگر از موارد جالبی است؛ در این که شخص شیطانی آن را توجیه کرد، اسامه بن لادن، رهبر تروریست، حاکم نیست کشور. او کسی بود که در این کشور وقت داشت و در واقع در ایالات متحده در جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی پشتیبانی شده بود. او ادعا برنامه های جنایت های ماه سپتامبر 11، 2001 را در بخشی از افغانستان قرار داده است. برنامه ریزی های دیگر، ما می دانستیم، در اروپا و ایالات متحده رفته بود. اما به نظر می رسید که افغانستان به عنوان میزبان این جنایتکار مجازات شده بود.

برای سه سال گذشته، ایالات متحده از طالبان، گروه سیاسی در افغانستان که بن لادن را در اختیار دارد، از طالبان خواسته است تا او را به سر برد. طالبان می خواستند شواهدی را در برابر بن لادن ببینند و اطمینان حاصل کنند که او یک دادگاه عادلانه در یک کشور سوم دریافت کند و مجازات اعدام را نداشته باشد. به گفته شرکت BBC Broadcasting (بی بی سی)، طالبان به ایالات متحده هشدار داد که بن لادن در حال برنامه ریزی برای حمله به خاک آمریکا است. نایز نیک، وزیر امور خارجه پیشین پاکستان، به بی بی سی گفت که مقامات ارشد ایالات متحده به اواسط ماه اکتبر در یک نشست حمایت شده از سوی سازمان ملل در برلین در ماه جولای 2001 گفته اند که ایالات متحده اقدام نظامی علیه طالبان انجام خواهد داد. نیک "گفت که مشکلی است که واشنگتن طرح خود را حتی اگر بیل لندن بلافاصله توسط طالبان تسلیم شود، رها کند."

این همه قبل از جنایات 11 سپتامبر بود که ظاهراً جنگ انتقام آنها بود. هنگامی که ایالات متحده در 7 اکتبر 2001 به افغانستان حمله کرد ، طالبان دوباره پیشنهاد دادند که برای تحویل بن لادن مذاکره کنند. هنگامی که رئیس جمهور بوش دوباره امتناع کرد ، طالبان تقاضای خود را برای اثبات گناه کنار گذاشتند و به سادگی پیشنهاد کردند بن بن لادن را به یک کشور سوم تحویل دهند. رئیس جمهور جورج دبلیو بوش این پیشنهاد را رد کرد و بمباران را ادامه داد. در یک کنفرانس مطبوعاتی در 13 مارس 2002 ، بوش درباره بن لادن گفت: "من واقعاً آنقدر نگران او نیستم." دست کم برای چندین سال دیگر ، با اعتقاد دیگر بن لادن و گروهش ، القاعده ، در افغانستان ، جنگ انتقام علیه او مردم این سرزمین را آزار می داد. بر خلاف عراق ، از جنگ در افغانستان اغلب بین سالهای 2003 و 2009 به عنوان "جنگ خوب" یاد می شد.

موردی برای جنگ عراق در 2002 و 2003 به نظر می رسد در مورد "سلاح های کشتار جمعی" و همچنین انتقام بیشتر نسبت به بن لادن، که در واقع هیچ ارتباطی با عراق نداشت، ظاهر می شد. اگر عراق این تسلیحات را ندهد، جنگ وجود خواهد داشت. و از آنجا که عراق آنها را نداشت، جنگ بود. اما این اساسا یک استدلال بود که عراقی ها و یا حداقل صدام حسین شرارت را به تصویر کشیدند. پس از همه، تعداد اندکی از کشورها به عنوان ایالات متحده در معرض سلاح های هسته ای، بیولوژیکی یا شیمیایی قرار داشتند و ما اعتقاد نداشتیم که هر کسی حق دارد با ما جنگ کند. ما به کشورهای دیگر کمک کرد تا چنین سلاح هایی را به دست آوریم و به آنها جنگ نکردیم. در واقع ما سالها پیش به عراق کمک کردیم که سالانه سلاح های بیولوژیکی و شیمیایی را بدست آوریم، که پایه ای برای اظهاراتش بود که هنوز هم آنها را داشته است.

به طور معمول، سلاح های حاوی کشور می تواند غیر اخلاقی، نامطلوب یا غیرقانونی باشد، اما نمی تواند زمینه جنگ را فراهم کند. جنگ تهاجمی خود را عمل غیر اخلاقی، نامطلوب و غیرقانونی می کند. بنابراین، چرا بحث در مورد اینکه آیا آیا عراق به بحث در مورد اینکه آیا عراق دارای سلاح بوده است یا نه؟ ظاهرا، ما ثابت کرده بودیم که عراقی ها خیلی بد بودند که اگر آنها سلاح داشته باشند، آنها از آنها استفاده می کنند، احتمالا از طریق روابط داستانی صدام حسین با القاعده. اگر شخص دیگری سلاح داشته باشد، می توانیم با آنها صحبت کنیم. اگر عراقی ها سلاح هایی داشته باشند، ما باید جنگ علیه آنها را انجام دهیم. آنها بخشی از آنچه رئیس جمهور جورج دبلیو بوش به عنوان "محور شرارت" نامیده بود، بود. این بود که عراق به شدت از سلاح های ادعایی خود استفاده نمی کرد و مطمئن ترین راه برای تحریک استفاده از آنها حمله به عراق، افکار ناخوشایند بود، کنار گذاشته شد و فراموش شد، چرا که رهبران ما به خوبی می دانستند که عراق واقعا چنین توانایی نداشت.

بخش: مبارزه با آتش بس با گاز

یک مشکل مرکزی با این ایده که جنگ برای مبارزه با شرارت مورد نیاز است، این است که هیچ چیز بدتری نسبت به جنگ وجود ندارد. جنگ باعث می شود رنج و مرگ بیشتر از هر چیزی جنگ می تواند مورد استفاده قرار گیرد برای مبارزه با. جنگ ها بیماری ها را درمان نمی کنند یا از تصادفات اتومبیل یا جلوگیری از خودکشی جلوگیری می کنند. (در واقع، همانطور که در بخش پنجم مشاهده خواهیم کرد، خودکشی ها را از طریق سقف در می آورند.) مهم نیست که چقدر دیکتاتور و یا یک نفر ممکن است بد باشد، آنها نمی توانند بدتر از جنگ باشند. صدام حسین، اگر هزار هزار نفر زندگی کند، نمی توانست به مردم عراق یا جهان آسیب برساند که جنگ برای از بین بردن سلاح های داستانی او انجام شده است. جنگ عملیات تمیز و قابل قبول است که در اینجا و آنجا توسط جنایات خراب شده است. جنگ تمام جنایات است، حتی زمانی که صرفا شامل سربازانی است که به طور قاطعانه سربازان را کشتند. با این حال، به ندرت، این همه آن را شامل می شود. ژنرال زاکاری تیلور در جنگ مکزیکی-آمریکایی (1846-1848) به وزارت جنگ آمریکا گزارش داد:

"من عمیقا متاسفم که گزارش می کنم بسیاری از داوطلبان دوازده ماهه ، در مسیر خود از پایین ریو گراند ، خشم و خواری گسترده ای را برای ساکنان صلح انجام داده اند. به ندرت هر فرم جرمی وجود دارد که به من گزارش نشده باشد همانطور که آنها مرتکب شده اند. " [بزرگنمایی در اصل]

اگر عمومی تیلور نمی خواست شاهد خشونت باشد، او باید از جنگ خارج شود. و اگر مردم آمریکا احساس مشابهی داشته باشند، نباید او را یک قهرمان و یک رئیس جمهور برای رفتن به جنگ کرد. تجاوز و شکنجه بدترین بخش جنگ نیستند. بدترین بخش قابل قبول است: قتل. شکنجه هایی که در طول جنگ های اخیر خود در مورد افغانستان و عراق درگیر ایالات متحده است، بخشی و نه بدترین بخش جنایت بزرگتر است. هولوکاست یهودی تقریبا 6 میلیون نفر را در وحشی ترین حالت ممکن تصور می کرد، اما جنگ جهانی دوم در کل حدود 70 میلیون نفر بود - که حدود 24 میلیون نظامی بود. ما درباره 9 میلیون سرباز شوروی که آلمانی ها کشته شدند صحبت نمی کنیم. اما آنها مردمی را دیدند که می خواستند آنها را بکشند، و آنها خودشان تحت حکم قتل بودند. در جهان چند چیز بدتر وجود دارد. از دست دادن اسطوره جنگ جهانی آمریکا این واقعیت است که در زمان حمله روزانه D-80 درصد از ارتش آلمان مشغول مبارزه با روس ها بود. اما این قهرمانان روسی را نمی بینند؛ فقط تمرکز یک درام غم انگیز حماقت و درد را به سمت شرق تغییر می دهد.

بیشتر طرفداران جنگ اعتراف می کنند که جنگ جهنم است. اما اکثر انسان ها دوست دارند باور کنند که همه چیز اساسا درست با جهان است، که همه چیز برای بهترین است، که همه اعمال یک هدف الهی دارند. حتی کسانی که دچار دین هستند، وقتی بحث می کنند که چیزی غم انگیز غم انگیز یا غم انگیز است، نه صدای "غم و غم و غضب" را بشنوید، بلکه بیان کنید - و نه فقط تحت شوک، بلکه حتی سال ها بعد - ناتوانی آنها در درک یا اعتقاد کردن "درک" آن، همانطور که درد و رنج به عنوان حقایق روشن قابل درک نیست به عنوان شادی و شادی هستند. ما می خواهیم با دکتر پنگلوس وانمود کنیم که همه چیز برای بهترین است و نحوه انجام این کار با جنگ این است که تصور کنیم که طرف ما در برابر بدی به خاطر خوبی مبارزه می کند و جنگ تنها راهی است که می تواند جنگ باشد احضار شود اگر ما دارایی هایی را داریم که چنین جنگ هایی را به دست می آورند، پس از آنکه Senator Beveridge در بالا ذکر کرد، باید انتظار داشت از آنها استفاده شود. سناتور ویلیام فولبرایت (D.، Ark.) این پدیده را توضیح داد:

"قدرت تمایل دارد خود را با فضیلت اشتباه بگیرد و یک ملت بزرگ به طور خاص حساس به این ایده است که قدرت آن نشانه ای از نفع خداوند است و مسئولیت ویژه ای برای دیگر ملت ها دارد - برای آنها ثروتمندتر و شادتر و عاقلانه تر، برای بازسازی آنها ، یعنی، در تصویر درخشان خود. "

مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه هنگامی که بیل کلینتون رئیس جمهور شد، مختصر بود:

"اگر این ارتش فوق العاده ای وجود دارد که شما همیشه از آن صحبت می کنید، اگر نتوانیم از آن استفاده کنیم، نقطه چیست؟"

به نظر می رسد که اعتقاد به حق الهی برای جنگ با جنگ، قدرت نظامی بزرگتری را در برابر قدرت بسیار قوی برای قدرت نظامی برای غلبه بر آن، تقویت می کند. در 2008 یک روزنامه نگار آمریکایی درباره ژنرال دیوید پترائوس، سپس فرمانده در عراق، نوشت: "خدا ظاهرا مناسب برای دادن ارتش ایالات متحده به یک عالم بزرگ در این زمان نیاز است."

در اوت 6، 1945، رئیس جمهور هری S Truman اعلام کرد: "شانزده ساعت پیش یک هواپیمای آمریکایی یک بمب را در هیروشیما، پایگاه مهم ارتش ژاپن، برداشت. این بمب دارای قدرت بیشتری از 20,000 تن TNT بود که بیش از دو هزار بار قدرت انفجار انگلیس "گرند اسلم" که بزرگترین بمب است که هنوز در تاریخ جنگ استفاده شده بود، بیش از دو هزار برابر بود. "

وقتی ترومن به آمریکا دروغ گفت که هیروشیما یک پایگاه نظامی بود، نه یک شهر پر از غیرنظامی، مردم بدون شک می خواستند او را باور کنند. چه کسی می خواهد شرم متعلق به ملت را که مرتکب جنایتی کاملا جدید می کند، بخواهد؟ (آیا منهتن منهتن را "صفر زمین" می نامد؟ گناه را پاک می کند؟) و هنگامی که ما حقیقت را آموختیم، ما می خواستیم و هنوز هم می خواهیم که به شدت باور داشته باشیم که جنگ صلح است؛ خشونت نجات است، دولت ما دولت بمب های هسته ای را نجات داد ، یا حداقل برای نجات جان های آمریکایی.

ما به یکدیگر می گوییم که بمب ها جنگ را کوتاه تر کرده و زندگی های بیشتری را نسبت به برخی از 200,000 هایی که از بین برده اند، نجات دادند. با این حال، هفته های قبل از اولین بمب گذاری، در ماه ژوئیه 13، 1945، ژاپن یک تلگرام به اتحاد جماهیر شوروی فرستاد و خواستار تسلیم و پایان دادن به جنگ شد. ایالات متحده کد های ژاپن را شکست و تلگرام را خواند. ترومن در خاطرات خود به "تلگراف از امپراطور ژاپن در خواست صلح" اشاره کرد. او از سه ماه قبل از هیروشیما از طریق کانال های سوئیس و پرتغالی از پیشبرد صلح ژاپن مطلع شده بود. ژاپن تنها به تسلیم بدون قید و شرط از امپراتور خود اعتراض کرد، اما ایالات متحده بر این اصلاحات تا زمانی که بمب ها سقوط کرد، اصرار داشتند، که در آن زمان ژاپن را قادر ساخت که امپراتور خود را حفظ کند.

جیمز بایرن، مشاور ریاست جمهوری، به ترومن گفته بود که بمب ها را از بین می برد و اجازه می دهد که ایالات متحده "شرایط جنگ را پایان دهد". جیمز فورستال، وزیر نیروی دریایی، در خاطرات خود نوشت: "بایرن بیشتر" قبل از ورود روس ها. "ترومن در دفتر خاطرات خود نوشت که شوروی ها در حال آماده شدن برای راهپیمایی علیه ژاپن هستند و" Fini Japs "زمانی که این اتفاق می افتد، دستور داد که بمبی در هیروشیما در ماه اوت 8th و نوع دیگری از بمب، یک بمب پلوتونیوم ، که ارتش نیز می خواست آن را آزمایش و نشان دهد، در ناگازاکی در ماه اوت 9th. همچنین در ماه اوت 9th، شوروی به ژاپنی ها حمله کرد. در طول دو هفته آینده، شوروی 84,000 ژاپنی را در حالی که 12,000 از سربازان خود را از دست داد، کشتند و ایالات متحده با بمب گذاری ژاپن با سلاح های غیر هسته ای ادامه داد. سپس ژاپنی ها تسلیم شدند. بررسی بمب گذاری استراتژیک ایالات متحده نتیجه گرفت که،

" . . مطمئنا قبل از 31 دسامبر، 1945، و احتمالا قبل از 1 نوامبر، 1945، ژاپن حتی اگر بمب اتمی را رها نکرده بود حتی اگر روسیه به جنگ وارد نشده بود تسلیم تسلیم شود و حتی اگر هیچ حمله ای برنامه ریزی نشده بود یا در نظر گرفته شده است. "

یکی از مخالفانی که این دیدگاه را به وزیر جنگ قبل از بمب گذاری ها بیان کرده بود، ژنرال دوفت آیزنهاور بود. رئیس ستاد مشترک دریاسالار، ویلیام دی لیی، موافقت کرد:

"استفاده از این سلاح وحشیانه در هیروشیما و ناگازاکی در جنگ ما علیه ژاپن هیچ گونه کمک مادی نداشت. ژاپنی ها قبلا شکست خوردند و آماده تسلیم شدن بودند. "

هرچند که بمب ها را نابود می کند احتمالا به پایان جنگ پایان داده است، کنجکاو است که رویکرد تهدید به رها کردن آنها، روشی که طی نیم قرن جنگ سرد به کار گرفته شد، هرگز مورد محاکمه قرار نگرفت. ممکن است توضیح در نظرات ترومن که نشانگر انگیزه انتقام است، پیدا شود:

"پس از پیدا کردن بمب ما از آن استفاده کرده ایم. ما آن را علیه کسانی که بدون هشدار در پرل هاربر، علیه کسانی که گرسنگی و ضرب و شتم زندانیان آمریکایی جنگی را اعدام کرده اند، و علیه کسانی که تمامی اظهارات مطیع قوانین بین المللی جنگ را رد کرده اند، مورد استفاده قرار داده اند ».

ترومن به طور تصادفی توکیو را به عنوان یک هدف انتخاب نکرده بود، نه به این دلیل که این شهر بود، بلکه به دلیل آنکه ما قبلا آن را به آوارسازی کاهش دادیم.

ممکن است فاجعه های هسته ای، نه پایان دادن به جنگ جهانی، بلکه باز شدن تئاتری جنگ سرد، با هدف ارسال پیام به شوراها بود. بسیاری از مقامات کمینه و عالی رتبه در ارتش ایالات متحده، از جمله فرماندهان اصلی، از زمان ترومن، تهدید به حمله به چین در 1950، وسوسه کرده اند که شهرهای بیشتری را از بین ببرند. در واقع اسطوره این است که شور و شوق آیزنهاور برای از بین بردن چین منجر به نتیجه سریع جنگ کره ای شد. اعتقاد به این افسانه، رییس جمهور ریچارد نیکسون، چند دهه بعد، تصور کرد که می تواند جنگ ویتنام را با تظاهر به اندازه کافی دیوانه برای استفاده از بمب های هسته ای، پایان دهد. حتی بیشتر مزاحم، او در واقع به اندازه کافی دیوانه بود. "بمب هسته ای، آیا شما را ناراحت می کند؟ . . . من فقط می خواهم شما را به فکر بزرگ، هنری، برای Christsakes، "نیکسون به هنری کیسینجر گفت: در بحث در مورد گزینه های برای ویتنام.

رئیس جمهور جورج دبلیو بوش نظارت بر توسعه سلاح های هسته ای کوچکتر که ممکن است به راحتی مورد استفاده قرار گیرد، و همچنین بمب های غیر هسته ای بسیار بزرگ تر، خطوط بین این دو را مختل کند. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، در 2010 تاسیس کرد که ایالات متحده ممکن است اولا با سلاح های هسته ای حمله کند، اما تنها در برابر ایران یا کره شمالی. ایالات متحده بدون مدرک ادعا کرد که ایران با پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) پیروی نمی کند، هر چند که صریح ترین تخطی از این معاهده، این است که ایالات متحده نتوانست خود را برای خلع سلاح و موافقت نامه دفاع متقابل ایالات متحده با بریتانیا که دو کشور سلاح هسته ای را نقض ماده 1 از NPT می دانند و حتی اگر نخستین حمله ایالات متحده به سلاح های هسته ای، یکی دیگر از معاهدات را نقض کند: منشور سازمان ملل متحد.

آمریکایی ها هرگز نمیتوانند آنچه را در هیروشیما و ناگازاکی انجام دادند اعتراف کنند، اما کشور ما برای مقابله با آن آماده شده است. بعد از اینکه آلمان به لهستان حمله کرد، بریتانیا و فرانسه جنگ آلمان را اعلام کردند. بریتانیا در 1940 قراردادی را با آلمان نداشت تا بمباران غیرنظامیان را قبل از اینکه آلمان به همان شیوه ای علیه انگلستان تلافی کند - هرچند آلمان خود را بمباران گورنیکا، اسپانیا، در 1937 و ورشو، لهستان در 1939 شکست داد و ژاپن بمباران غیر نظامیان در چین. سپس، سالها پیش، انگلیس و آلمان قبل از ورود ایالات متحده به شهرهای یکدیگر بمباران کردند و بمبی های شهرهای آلمانی و ژاپنی را در اثر انفجار نابودی بر خلاف آنچه قبلا دیده بودند، بمباران کردند. هنگامی که ما در شهر های ژاپنی آتش گشودیم، مجله زندگی یک عکس از شخصیت ژاپنی را که به مرگ کشته شد، چاپ کرد و اظهار داشت: "این تنها راه است." در زمان جنگ ویتنام، چنین تصاویری بسیار بحث برانگیز بود. در زمان جنگ 2003 در عراق، چنین تصاویری نشان داده نمی شود، همانطور که بدن دشمن بیشتر شمارش نمی شود. این پیشرفت، مسلما یک نوع پیشرفت است، ما هنوز از روزی که ظالمانه با عنوان «باید راهی دیگر» باشد، دورتر می شود.

مبارزه با شر است که فعالان صلح انجام می دهند. اینها جنگ نیستند و این بدان معنا نیست که، حداقل روشن نیست، چه چیزی اساتید جنگ را انگیزه می دهد، کسانی که جنگ ها را برنامه ریزی می کنند و آنها را می سازند. اما وسوسه انگیز است که چنین فکر کند. این بسیار شریف است که قربانی های شجاع، حتی قربانی نهایی زندگی یک انسان را به پایان برساند. شاید حتی شایسته استفاده از بچه های دیگران باشد تا به طور داوطلبانه به شرارت برسند؛ این همان چیزی است که اکثر طرفداران جنگ انجام می دهند. عادلانه است که بخشی از چیزی بزرگتر از خود باشد. این می تواند هیجان به لذت بردن از وطن دوستی. این می تواند لحظه ای لذت بخش باشد. من مطمئن هستم، اگر کمتر عادل و نجیب، به نفرت، نژادپرستی و دیگر گروه های نژادپرستانه بپردازم. خوب است تصور کنید که گروه شما برتر از شخص دیگری است. وطن پرستی، نژادپرستی و دیگر ایزم هایی که شما را از دشمن جدا می کنند، می توانند با یک بار همگی شما را با تمام همسایگان و هموطنان خود در سراسر مرزهای بنیادین که معمولا قدرت را دارند، متحد کنند.

اگر شما نا امید و عصبانی هستید، اگر مدتها احساس مهم، قدرتمند و غالب داشته باشید، اگر مجوز دارید که از انتقام وحشیانه یا جسمی انتقام بگیرد، ممکن است برای یک دولت که اخطار اخلاقی را اعلام می کند و مجوز باز نفرت و کشتن. شما متوجه خواهید شد که حامیان جنگ بیشترین شورشیان گاهی اوقات مخالفان جنگ خشونت طلبانه همراه با دشمن بدبخت و مخوف کشته و شکنجه می کنند؛ نفرت بسیار بیشتر از شی آن است. اگر اعتقادات مذهبی شما به شما می گوید که جنگ خوب است، شما واقعا زمان زیادی را صرف کردید. حالا شما بخشی از طرح خدا هستید شما بعد از مرگ زندگی خواهید کرد و شاید همه ما بهتر از آن باشیم که اگر مرگ همه ما را بر گردانید.

اما اعتقادات سادهگرا در خیر و شر، با دنیای واقعی همخوانی ندارند، مهم نیست که چقدر افراد بدون شک به طور غیرمستقیم اشتراک دارند. آنها شما را به عنوان استاد جهان نمی بینند. برعکس، آنها سرنوشت خود را در دست افرادی قرار می دهند که از شما دروغ می گویند. و نفرت و تعصب رضایت مندی را فراهم نمی کند، بلکه باعث خشم تلخ می شود.

آیا شما بالاتر از همه این است؟ آیا شما نژادپرستی و دیگر باورهای نادان را از بین بردید؟ آیا شما از جنگ پشتیبانی می کنید چرا که آنها واقعا انگیزه های شایسته ای هم دارند؟ آیا شما فکر می کنید که جنگ ها، هر چه احساسات پایه ای نیز به آنها متصل می شوند، در دفاع از قربانیان علیه متجاوزان و حفظ شیوه های زندگی متمدنانه و دموکراتیک مبارزه می کنند؟ بیایید نگاهی به آن در فصل دو بیاندازیم.

یک دیدگاه

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی