جنگجویان قهرمان نیستند

Warriors قهرمان نیستند: فصل 5 "جنگ یک دروغ است" نوشته دیوید سوانسون

WARRIORS HEROES نیستند

Pericles به کسانی که در جنگ در آتن جان سپردند قدردانی کرد:

"من بر روی عظمت آتن زندگی کرده ام؛ زیرا می خواهم به شما نشان دهم که ما برای جایزه بالاتر از کسانی که از هیچ یک از این امتیازات برخوردار نیستند و با اثبات آشکار شایستگی این مردان که من در حال حاضر آن را جشن می گیرم، رقابت می کنم. سخاوتمندترین ستایش او بوده است. برای بزرگنمایی در شهر من آنها را بزرگ کرده ام و مردان مانند آنها هستند که فضایل آنها را با شکوه و شگفتی می سازد. و از چه تعداد هلنز می توان آن را به عنوان از آنها گفت، که اعمال خود را هنگامی که وزن در تعادل برابر با شهرت آنها یافت می شود! من اعتقاد دارم که یک مرگ مانند خودشان اندازه گیری درستی از ارزش انسان است؛ ممکن است نخستین آگاهی فضایل او باشد، اما در هر صورت مهر و موم نهایی آن است. برای حتی کسانی که به شیوه های دیگر کوتاه می آیند، می توانند به درستی از غرور که با آنها برای کشورشان مبارزه می کنند، شکایت کنند. آنها از شر با خیر بیرون رانده شده اند و از طریق خدمات عمومی خود به دولت بیشتر از آنکه با اقدامات خصوصی خود مجروح شده اند، از دولت بیشتر بهره مند شده اند.

"هیچ یک از این مردان از ثروت غفلت نگرفتند یا از تمجید از زندگی بی خبر بودند؛ هیچکدام از روزهای بد را در امید، طبیعی به فقر نابود نمی کنند، زیرا یک مرد، هرچند فقیر، یک روز غنی می شود. اما، به نظر می رسد که مجازات دشمنان آنها شیرین تر از هر چیز دیگری بود و می توانستند به هیچ وجه پرطرفدار نشوند، آنها در معرض خطر زندگی خود قرار گرفتند تا از احترام برخوردار شوند و بقیه را ترک کنند. آنها امیدوار بودند که شانس نامعلومی شادی شان را امیدوار کنند؛ اما در مواجهه با مرگ آنها تصمیم گرفتند تنها به خود تکیه کنند. و هنگامی که لحظه ای می آمدند، به جای اینکه پرواز کنند و جانشان را نجات دهند، قصد داشتند مقاومت کنند و رنج بکشند؛ آنها از کلمه ناهنجار فرار می کردند، اما در میدان جنگ، پای خود ایستادند و در یک لحظه، در اوج ثروت خود، از صحنه گذشتند، نه از ترس آنها، بلکه از جلال آنها. "

ابراهیم لینکلن به کسانی که در جنگ در کنار شمال جان سپردند قدردانی کرد:

"چهار نمره و هفت سال پیش پدران ما بر این قاره، یک ملت جدیدی که در لیبرتی در نظر گرفته شده بودند، ظاهر شدند و به این نتیجه رسیدند که همه مردان برابرند. در حال حاضر ما در یک جنگ داخلی بزرگ مشغول هستیم، آزمایش می کنیم که آیا این کشور یا هر کشوری که چنین تصور شده و خیلی متعهد است، بتواند مدت طولانی تحمل کند. ما در میدان نبرد بزرگ این جنگ ملاقات می کنیم. ما آمده ایم تا بخشی از این زمینه را به عنوان مکانی نهایی برای کسانی که زندگی خود را در آن زندگی می کنند، اختصاص دهیم. این کاملا سازگار و مناسب است که ما باید این کار را انجام دهیم.

"اما، به معنای بزرگتر، ما نمی توانیم اختصاص دهیم - ما نمی توانیم توجیه کنیم - ما نمی توانیم آن را حفظ کنیم - این زمین. مردان شجاع، زنده و مرده، که در اینجا مبارزه کرده اند، آن را امتحان کرده اند، که به مراتب بیش از قدرت ضعیف ما برای افزودن یا نابودی آن هستند. جهان توجه کمتری به خود نداشته و نه به یاد داشته باشید که ما در اینجا می گوییم، اما هرگز نمی توانیم آنچه را که در اینجا انجام دادیم فراموش کنیم. این برای ما زندگی است، و نه، در اینجا به کار ناتمام اختصاص داده شده است که آنهایی که در آنجا جنگیده اند، تا کنون به نحو شایسته ای پیشرفت کرده اند. این به جای آن است که ما برای رسیدن به این هدف بزرگ که پیش از ما باقی بماند اختصاص داده شده باشد - که از این مرده افتخار ما بیشتر از آن که به آخرت رسیدگی کنیم، قدردانی بیشتری می کنیم. ما در اینجا بسیار جدی هستیم که این مرده ها نباید بیهوده فوت کرده اند - که این ملت زیر خدایان، تولد تازه ای از آزادی را داشته باشد - و دولت مردم، مردم، برای مردم از زمین نمی افتد. »

با وجود این که روسای جمهور این چیزها را بیشتر نمی گویند و اگر آنها بتوانند در مورد مرده ها صحبت کنند، همین پیام امروزه بدون تردید می آید. سربازان به آسمان ها ستایش شده اند و بخشی در مورد خطر زندگی آنها بدون ذکر شدن قابل درک است. ژنرال ها به طرز عجیبی ستایش می کنند که برای آنها تصور نمی شود که دولت را اداره کنند. ریاست جمهوری بسیار ترجیح می دهد که فرمانده کل ارتش باشد. سابق می تواند تقریبا به عنوان یک خدای واحد درمان شود، در حالی که دومی دروغ و دروغ شناخته شده است.

اما اعتبار ژنرال ها و رؤسای جمهور از نزدیک بودن آنها به نیروهای ناشناخته اما با شکوه می آید. هنگامی که گروه های بزرگ نمی خواهند سیاست های خود را مورد پرسش قرار دهند، آنها فقط باید به این نکته اشاره کنند که چنین سوء قصد، انتقاد از نیروها و یا ابراز شک و تردید در مورد شکست ناپذیری نیروها است. در حقیقت، خودشان جنگ را بسیار دوست دارند که خود را با سربازان مرتبط سازند. افتخار سربازان ممکن است همه از احتمال این است که آنها در یک جنگ کشته می شوند، اما جنگ خود را تنها به خاطر حضور سربازان سنی - نه واقعی نیروهای خاص، اما قهرمانان قهرمانانه قربانی نهایی قبل از - توسط آرامگاه سرباز شناخته شده تحت نظارت.

تا زمانی که بزرگترین افتخاری که می توان از آن انتظار داشت که در جنگ فردی کشته شود، جنگ هایی خواهد بود. رئیس جمهور جان اف کندی در نامه ای به یک دوست نامه ای نوشت که هرگز در یک سخنرانی نگاشت: "جنگ تا زمانی که روزگاری که مخالف وظیفه شناخته می شود همان شهرت و اعتبار را به عنوان جنگجو امروز به دست می آورد، وجود داشته باشد." من می توانم نیشگون بگیرم این بیانیه کمی. این باید شامل افرادی باشد که حاضر به شرکت در یک جنگ نیستند، به شرط آن که وضعیت "مخالف وظیفه" را به آنها تحمیل کنند. این باید شامل کسانی باشد که در جنگ علیه جنگ بیرون از نظامی نیز مقاومت می کنند، از جمله سفر به مکان های مورد انتظار بمب گذاری در برای خدمت به عنوان "سپر انسانی".

وقتی باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، یک جایزه صلح نوبل دریافت کرد و اظهار داشت که افراد دیگر شایسته هستند، من بلافاصله چندین نفر را مورد توجه قرار دادم. بعضی از افراد شجاع که می دانم یا شنیده ام حاضر به شرکت در جنگ های فعلی شده اند یا سعی کرده اند بدنشان را به چرخ دنده های جنگی تبدیل کنند. اگر آنها از همان شهرت و اعتبار به عنوان جنگجویان برخوردار باشند، همه ما در مورد آنها میشنویم. اگر آنها خیلی افتخار داشته باشند، بعضی از آنها مجاز به صحبت در ایستگاه های تلویزیونی و روزنامه های ما خواهند بود، و قبل از اینکه جنگ طولانی، دیگر وجود نداشته باشد.

بخش: چطوری؟

بیایید دقیق تر در مورد افسانه قهرمانی نظامی صحبت کنیم که توسط پریکلس و لینکلن به ما داده شده است. خانه تصادفی یک قهرمان را به صورت زیر تعریف می کند (و همانطور که قهرمان آن را تعریف می کند، "زن" را برای "مرد" تعریف می کند):

"1. مردی از شجاعت یا توانایی متمایز، به اعمال شجاع و کیفیت نجیبش تحسین شده است.

"2. یک فرد که به نظر دیگران دارای ویژگی قهرمانانه است یا یک عمل قهرمانانه را انجام داده و به عنوان یک مدل یا ایده به شمار می رود: هنگامی که کودک غرق شد، یک قهرمان محلی بود.

"4. اساطیر کلاسیک.

"a یک موجودیت از خداحافظی و خیرخواهی که اغلب به عنوان یک الوهیت افتخار می شود. "

شجاعت و توانایی اعمال شجاع و کیفیت نجیب. در اینجا چیزی بیش از صرفا شجاعت و شجاعت وجود دارد، صرفا در معرض ترس و خطر است. اما چی؟ یک قهرمان به عنوان یک مدل یا ایده آل در نظر گرفته می شود. واضح است که کسی که با خیال راحت از یک پنجره داستان 20 پرید، این تعریف را برآورده نمی کند، حتی اگر شجاعت آنها شجاع و شجاع باشد. واضح است که قهرمانی باید نوعی شجاعت را بپذیرد که مردم به عنوان یک مدل برای خود و دیگران مورد توجه قرار می گیرند. این باید شامل توانایی و خیرخواهی باشد. به این معناست که شجاعت نمیتواند فقط شجاعت باشد؛ همچنین باید خوب و مهربان باشد. پریدن از یک پنجره واجد شرایط نیست سپس سوال این است که کشتار و مرگ در جنگ باید به عنوان خوب و مهربان واجد شرایط باشد. هیچکس شک ندارد که شجاع و شجاع باشد

به هر حال، "شجاعت" را در فرهنگ لغت جستجو می کنید، شما "شجاعت" و "شایستگی" را پیدا خواهید کرد. دیکشنری شیطان Ambrose Bierce "valor" را تعریف می کند

"ترکیبی از سربازان غرور، وظیفه و امید قمارباز.

چرا متوقف شدی؟ فرمانده یک بخش در Chickamauga رنج می برد، که دستور داده بود: "حرکت به جلو، آقا، در یک بار."

فرمانده تیپ جنجالی گفت: «عمومی، گفت:« من متقاعد شده ام که هر گونه نشان دادن غرور نیروهای من، آنها را با دشمن مواجه خواهد کرد ».

اما آیا چنین جاهلی خوب و مهربان و مخرب و بی رحمانه است؟ بیورس خودش یک سرباز اتحادیه در Chickamauga بود و بی رحم بود. چند سال بعد، زمانی که امکان انتشار داستانهای مربوط به جنگ داخلی وجود داشت که با جلال مقدس نظامی گریزناپذیر نشود، بیورس داستان «Chickamauga» را در 1889 در کنفرانس سان فرانسیسکو منتشر کرد که مشارکت در چنین نبردی را به وجود می آورد بدترین عمل شر وحشتناک ترین کاری است که می توان انجام داد. بسیاری از سربازان از آن زمان به داستان های مشابهی گفته اند.

کنجکاو است که جنگ، چیزی که همواره به عنوان زشت و وحشتناک تلقی می شود، باید از شرکت کنندگان آن برای شکوه برخوردار باشد. البته، جلال نمی کند. جانبازان مضطرب در جامعه ما لگد زده می شوند. در حقیقت، در میان مواردی که بین 2007 و 2010 ثبت شده بود، سربازانی که به لحاظ جسمی و روان شناختی مناسب بودند و از ارتش رضایت داشتند، "شریف" انجام دادند و هیچ سابقه ای از مشکلات روحی نداشتند. سپس پس از زخمی شدن، سرطان های پیش از موعد سالم با یک اختلال شخصیتی پیش از ازدواج، تخلیه و درمان زخم ها مورد آزمایش قرار گرفتند. یک سرباز در یک کمد قفل شده بود تا زمانی که موافقت کرد که یک بیانیه صادر کند که او یک اختلال از قبل وجود داشته است. این روند، رئیس کمیته امور سربازان خانه ها، "شکنجه" نامیده می شود.

سربازان وظیفه فعال، افراد واقعی، با ارتش یا جامعه با احترام و احترام خاص رفتار نمی کنند. اما "فرمانده کلیدی" افسانه ای، یک کلیسای سکولار صرفا بخاطر تمایل خود برای عصبانیت و مردن در همان نوع عصبانیت قاتل بی فکر است که مورچه ها به طور مرتب درگیر می شوند. بله، مورچه ها. کسانی که آفات کمی با مغز اندازه دارند. . . خوب، اندازه چیزی کوچکتر از یک مورچه: آنها جنگ را می زند. و آنها در آن بهتر از ما هستند.

بخش: ANTS HEROES TOO؟

مورچه ها جنگ های طولانی و پیچیده را با سازماندهی گسترده و عزم بی نظیر و یا آنچه که ما می توانیم "غرور" نامیده اند، به عهده می گیریم. آنها به وضوح به این علت وفادار هستند که هیچ انسان میهن پرستانه نمی تواند مطابقت کند: "این مانند یک پرچم آمریکایی خالکوبی است مارک موفث، اکولوژیست و عکاس خبری، به مجله Wired سخنرانی کرد. مورچه ها مورچه های دیگر را بدون تکان دادن می کشند مورچه ها "قربانی نهایی" را بدون تردید می کنند. مورچه ها ماموریت خود را ادامه خواهند داد تا به کمک یک جنگجو زخمی کمک کنند.

مورچه ها که به جلو می روند، جایی که برای اولین بار کشتن و می میرند، کوچکترین و ضعیف ترین هستند. آنها به عنوان بخشی از استراتژی برنده قربانی می شوند. "در برخی از موش های مورو می توان میلیون ها نیروی قابل صرفه را که می تواند در یک پرنده متراکم قرار داشته باشد تا 100 پهنا دارد گسترده می شود." در یکی از عکس های موفت که نشان می دهد "مورچه مادور مالزی، چندین مورچه ضعیف در نیمه توسط موریانه دشمن بزرگتر با فک های قهوه ای سیاه و سفید شبیه است. "Pericles در مراسم تشییع جنازه خود چه می گوید؟

"به گفته موفت ، ما در واقع ممکن است یکی یا دو چیز را از نحوه جنگ مورچه ها یاد بگیریم. برای اولین بار ، ارتش های مورچه ای علی رغم عدم فرماندهی مرکزی با سازماندهی دقیق عمل می کنند. " و هیچ دروغی بدون دروغگویی کامل نخواهد بود: "مورچه ها مانند انسان ها می توانند سعی کنند با تقلب و دروغ دشمنان را فریب دهند." در عکس دیگر ، "دو مورچه برای اثبات برتری خود روبرو می شوند - که در این گونه مورچه ها ، با توجه به قد فیزیکی مشخص می شود. اما مورچه ی نیرنگ در سمت راست روی یک سنگریزه ایستاده است تا یک سانتی متر جامد بر روی کریسمس خود پیدا کند. " آیا صادقانه آبه تأیید می کند؟

در حقیقت ، مورچه ها چنان جنگجویانی فداکار هستند که حتی می توانند در جنگ های داخلی شرکت کنند که باعث می شود آن درگیری کوچک بین شمال و جنوب مانند فوتبال لمسی به نظر برسد. یک زنبور انگلی ، Ichneumon eumerus ، می تواند لانه مورچه را با ترشح شیمیایی که باعث می شود مورچه ها در یک جنگ داخلی ، نیمی از لانه در مقابل نیمی دیگر ، بجنگند ، دوز کند. تصور کنید اگر چنین دارویی برای انسان داشته باشیم ، نوعی نسخه فاکس نیوز با قدرت نسخه. اگر ما از ملت دوز می گرفتیم ، آیا همه جنگجویان قهرمان می شوند یا فقط نیمی از آنها؟ آیا مورچه ها قهرمان هستند؟ و اگر اینگونه نیستند ، آیا به خاطر کاری است که انجام می دهند یا صرفاً به دلیل آنچه که درباره آنچه انجام می دهند ، فکر می کنند؟ و چه می شود اگر این دارو باعث شود آنها فکر کنند جان خود را به نفع زندگی آینده روی زمین یا برای حفظ مورچه برای دموکراسی در معرض خطر قرار می دهند؟

بخش: BRAVERY PLUS

سربازان به طور کلی دروغ می گویند، به عنوان کل جامعه دروغ می گوید، و علاوه بر این - به عنوان تنها استخدام نظامی می تواند به دروغ به شما. سربازان اغلب معتقدند که آنها در مأموریت شایسته هستند. و آنها می توانند بسیار شجاع باشند اما به همین ترتیب، ممکن است افسران پلیس و آتش نشانان به شیوه ای کاملا مشابه، برای اهداف ارزشمند اما بسیار افتخار و شگفت انگیز است. خوب بودن شجاعت برای یک پروژه مخرب چیست؟ اگر به اشتباه اعتقاد بر این هستید که ارزش کاری را انجام می دهید، شجاعت شما ممکن است - من فکر می کنم - غم انگیز است. و شاید شجاعت در شرایط دیگر شبیه سازی شود. اما شما خودتان به سختی می توانید یک مدل یا ایده آل باشید. اقدامات شما خوب و مهربان نبوده است. در حقیقت، در یک الگوی مشترک اما کاملا مزاحم سخنرانی، شما می توانید به عنوان یک "بزدل" محکوم شوید.

هنگامی که تروریست ها در ماه سپتامبر 11 و 2001 هواپیما را به ساختمان ها فروختند، ممکن است آنها بی رحمانه، قاتل، بیمار، نفرت انگیز، جنایتکار، دیوانه یا خونخوار بوده اند اما آنچه آنها معمولا در تلویزیون ایالات متحده نامیده می شدند، "بزدلان" بود. در واقع، با شجاعت آنها، احتمالا به این دلیل است که بسیاری از مفسران بلافاصله برای توصیف مخالف رسیده اند. "شجاعت" به عنوان یک چیز خوب در نظر گرفته می شود، بنابراین قتل عام نمی تواند شجاعت باشد، بنابراین پس از آن بی رحمی بود. من حدس می زنم این فرآیند فکر بود. یک میزبان تلویزیونی بازی نکرد.

بیل Maher با گفتگو با یک مهمان که گفته بود قاتلان 9-11 بزدل نیستند، گفت: "ما بزدل بوده ایم." "موشک های کروز موشک از دو هزار کیلومتری. این بدبختی است زمانی که به ساختمان می رسد، در هواپیما بمانید. بگو چه چیزی در مورد آن می خواهی؟ گناهکار نیست شما درست می گویید. "Maher از قتل ها دفاع نمی کرد. او صرفا دفاع از زبان انگلیسی بود. هرچند او کار خود را از دست داد.

مسئله ای که من فکر می کنم این است که ماجر شناسایی شده است، ما برای رسیدن به شجاعت خود بدون هیچ مانعی متوجه شدیم که ما واقعا به این معنی نیستیم. سرباز مته به این معنی است. ارتش می خواهد سربازان را به عنوان شجاع به عنوان مورچه ها، سربازان که دستورات را دنبال می کنند، حتی دستور می دهند که آنها را به قتل برسانند، بدون اینکه هر چیزی را برای خودشان فکر کنند، حتی برای دومین بار متوجه نمی شوند که آیا دستورات قابل تحسین یا بد هستند. ما بدون شجاعت گم شدیم ما برای مقابله با انواع خطرات اجتناب ناپذیر نیاز داریم، اما شجاعت بی معنی بی فایده است یا بدتر، و قطعا قهرمان نیست. چیزی که ما نیاز داریم چیزی شبیه افتخار است. مدل و شخصیت ایده آل ما باید کسی باشد که مایل به ریسک باشد در صورت نیاز به آنچه که او به دقت تصمیم گرفته است، یک ابزار خوب برای پایان خوبی باشد. هدف ما نباید شرمنده بماند اولتیماهای جهان، حتی شامپانزه های خشونت آمیز، از طریق تقلید بی نظیر ما از اشکالات کوچک. "قهرمانان،" نومان توماس نوشت

"آیا از کشور پیروزمند یا مهاجم، در پذیرش خشونت و نوعی اطاعت کورکورانه به رهبران، نظارت شده است. در جنگ هیچ انتخابی بین اطاعت کامل و شورش وجود ندارد. با این حال، تمدن شایسته به ظرفیت مردان و زنان بستگی دارد که با فرایندهایی که وفاداری آنها با نقدهای سازنده مطابقت دارد، خود را اداره کند. "

چیزهای خوب در مورد سربازان وجود دارد: شجاعت و خودخواهی؛ همبستگی گروهی، فداکاری، و حمایت از دوستان خود و - حداقل در تخیل خود - برای جهان بزرگتر؛ چالش های فیزیکی و روانی؛ و آدرنالین اما تمام تلاشتان را برای بدترین حالت با بهترین شیوه های شخصیت برای خدمت به بهترین وجهی به ارمغان می آورد. جنبه های دیگر زندگی نظامی عبارتند از اطاعت، ظلم، انتقام، سادیسم، نژاد پرستی، ترس، ترور، آسیب، تروما، ترس و مرگ. و بزرگترین این اطاعت است، زیرا می تواند به تمام دیگران منجر شود. شرایط ارتش افراد تازه کار خود را به این باور است که اطاعت بخشی از اعتماد است و با اعتماد به سرپرستان می توانید آمادگی مناسب را بدست آورید، به عنوان یک واحد بهتر عمل کنید و در خطر بمانید. "اکنون این طناب را بگذار!" و کسی شما را می برد. حداقل در آموزش کسی که یک عدد از بینی خود را فریاد می زند: "من کف را با عصای خود، سرباز پاک می کنم!" با این حال، شما زنده ماندن. حداقل در آموزش

به دنبال دستورات در یک جنگ و با دشمنانانی که می خواهند مرده ها روبرو شوند، واقعا باعث می شود که شما کشته شوید، حتی اگر رفتار شما را مطابق میل شما انجام داده باشید. هنوز هم خواهد شد و عزیزان شما ویران خواهند شد. اما ارتش بدون حضور شما، پول کمی را به جیب سازندگان سلاح و همچنین ایجاد میلیون ها نفر از مردم بیشتر به گروه های تروریستی ضد آمریكایی تبدیل خواهد كرد. و اگر شغل سربازان مدرن شما این است که غریبه های دور را به بیت ها بسپارید بدون اینکه به طور مستقیم زندگی خود را ریسک نکنید، به خودتان قول ندهید که بتوانید با آنچه که انجام داده اید، مسالمت آمیز زندگی کنید یا اینکه کسی رفتن فکر میکنی یک قهرمان هستی این قهرمان نیست نه شجاع و نه خوب، و هر دو کم است.

بخش: صنعت خدماتی

در ژوئن 16، 2010، چلی پینگلی مین، کنگره، که، برخلاف بسیاری از همکارانش، به طرفدارانش گوش می داد و مخالف بودجه بیشتر جنگ هستند، ژنرال دیوید پتریوس را در جلسه دادرسی کمیته خدمات مسلح خانه پرسید:

"متشکرم . . . ژنرال پترائوس برای داشتن با ما امروز و برای خدمات عالی خود به این کشور. ما از آن بسیار قدردانی می کنیم، و من می خواهم در جبران خسارت (sic) بگویم که من از کار سخت و فداکاری نیروهای ما قدردانی می کنم، به ویژه نمایندگی از ایالت مین، جایی که تعداد زیادی از مردم که در ارتش خدمت کرده اند، ما از کار و قربانی آنها و قربانی خانواده هایشان سپاسگذاریم. . . .

"من با شما مخالف هستم، اساسا بر این فرض که حضور نظامی ما در افغانستان در واقع امنیت ملی ما را تقویت می کند. از آنجایی که افزایش نیروهای نظامی در جنوب و شرق افغانستان آغاز شده است، ما شاهد افزایش شدید خشونت ها در کنار دولت فاسد و فاسد بوده ایم. من اعتقاد دارم که ادامه این افزایش و افزایش سطح نیروهای آمریکایی نتیجه مشابهی خواهد داشت: زندگی بیشتر آمریکایی ها از بین می رود و ما به موفقیت نزدیک نخواهد شد. به نظر من مردم آمریکا همچنان شکاک هستند که ادامه دادن به پسران و دختران خود در راه صدمه زدن به افغانستان ارزش این هزینه را دارد و من فکر می کنم آنها دلایل خوبی برای این موضوع دارند. به نظر می رسد که افزایش عملیات نظامی در جنوب و شرق افغانستان موجب افزایش بی ثباتی، افزایش خشونت و تلفات غیرنظامیان شده است. . . . "

این و بیشتر همه بخشی از سوال بازپرسی کنگره بود، پرسش های کنگره اغلب درباره صحبت کردن برای پنج دقیقه اختصاص داده شده بود تا اجازه دادن به شاهد برای صحبت کردن. پینگلی ادامه داد: شواهدی را مبنی بر اینکه زمانی که نیروهای ایالات متحده از مناطق در افغانستان خارج می شوند، رهبران محلی می توانند بتوانند با طالبان مخالف باشند؛ ابزار استخدام رئیس جمهور ایالات متحده اشغال آن است. او به سفیر روسیه نقل مکان کرد که با اشغال افغانستان پیش از اتحاد جماهیر شوروی آشنا بود و گفته بود که ایالات متحده تا به حال اشتباهات مشابهی را مرتکب شده است و به دنبال ایجاد امکانات جدید است. پس از اینکه پترئوس مخالفت کامل خود را ابراز کرد، بدون ارائه اطلاعات جدید، Pingree قطع شد:

"به نفع زمان، و من می دانم که می خواهم از اینجا بیرون بروم، فقط می گویم که من قدردانی می کنم و از ابتدا قدردانی می کنم که شما و من مخالف هستیم. من می خواستم احساسات خود را در آن قرار دهم؛ به نظر من عمیق تر فکر می کنم که مردم آمریکا در مورد هزینه ها، از دست دادن زندگی، نگران هستند و من فکر می کنم همه ما نگران موفقیت ما هستیم اما از خدمات شما بسیار سپاسگزاریم. "

در آن لحظه، پترائوس شروع به توضیح کرد که می خواهد از افغانستان بیرون بیاید و همه نگرانی های پینگلی را به اشتراک بگذارد، اما او معتقد بود که آنچه واقعا انجام می دهد، بهبود امنیت ملی است. او گفت، دلیل اینکه ما در افغانستان بودیم، بسیار روشن بود، بدون اینکه توضیح داده شود. Pingree گفت: "من فقط دوباره می گویم: من از خدمات شما قدردانی می کنم. ما در اینجا اختلاف استراتژیک داریم. "

"سوال" Pingree نزدیک ترین چیزی است که ما در کنگره - و بسیار نادر است - به بیان از دیدگاه اکثر مردم است. و فقط حرف زدن نبود پینگلی با رأی دادن به مخالفت با افزایش بودجه در افغانستان، پیگیری کرد. اما من این مبادله را به منظور اشاره به چیز دیگری نقل قول کردم. در حالی که متهم به ژنرال پترائوس مبنی بر این که مردان و زنان جوان آمریکایی را بدون هیچ دلیلی کشته شوند، باعث می شود که غیر نظامیان افغان به علت دلیلی به قتل برسند، بی ثبات سازی افغانستان و ایجاد امنیت کمتر از امنیت بیشتر، پاندورلی کنگره سه بار برای این "سرویس"

بیایید سوء تفاهم عمیق را تصحیح کنیم. جنگ سرویس نیست با توجه به هزینه های مالیات من و در عوض کشتن مردم بیگناه و تهدید خانواده من با تهدید احتمالی فقط یک سرویس نیست. من احساس نمی کنم که چنین اقداماتی انجام شود. من آن را نمی خواهم من نامه ای برای ابراز قدردانی از واشنگتن به شما نمی فرستم. اگر می خواهید به خدمت بشریت بپردازید، بسیاری از حرکت های شغلی شایسته تر از پیوستن به ماشین مرگ وجود دارد - و به عنوان یک پاداش می توانید زنده بمانید و خدمات خود را قدردانی کنید. بنابراین من نمی خواهم آنچه را که وزارت جنگ "خدمات" یا افرادی که آن را انجام می دهند "خدمات مردان و زنان" یا کمیته هایی که قصد دارند آنچه را که در واقع آنها کمیته های "خدمات مسلح" است، کنترل کنند. آنچه که ما نیاز داریم، کمیته های خدمات غیر مسلح هستند، و ما به آنها نیاز داریم که شهرت و اعتبار داشته باشند که کندی در مورد آن نوشته است. یک وزارت دفاع محدود به دفاع واقعی خواهد بود داستان متفاوت است.

بخش: در حال مرگ

در دوران جنگ های اخیر، رؤسای جمهور تمایل دارند تا در میدان های نبرد نزدیک نباشند، حتی اگر میدانستند که میدان جنگ، حتا پس از آنکه لینکلن انجام داد، یا حتی برای مراسم خاکسپاری نظامی به خانه برگشت، یا حتی اجازه داد که دوربین ها فیلم هایی را که در جعبه ها باز می گردند ( چیزی که در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش ممنوع است) و یا حتی به سخنرانی هایی اشاره کرد که مرده اند. سخنان بی پایان در مورد علل نجیب جنگ و حتی شجاعت سربازان وجود دارد. با این حال موضوع مرگ، به هر دلیلی به طور منظم از بین رفته است.

فرانکلین روزولت یک بار در رادیو گفت: "یازده نفر از مردان نیرومند و نیرومند نیروی دریایی ما توسط نازی ها کشته شدند." روزولت وانمود کرد که یک زیردریایی آلمانی به USS Kearny حمله کرده و بدون هیچ هشداری به آن حمله کرده است. در واقع ملوانان ممکن است به شدت شجاع باشند، اما در داستان بلند روزولت، آنها حقیقتا بیگناه بی نظیر ستیزه جویان بی نظیر بودند که در هنگام در نظر گرفتن تجارت خود در یک کشتی تجاری، مورد حمله قرار گرفتند. چقدر شجاعت و وفاداری که مورد نیاز است؟

روزولت بعد از تصدیق غیرمعمول از جنگ، به اعتقاد او، درباره جنگ بعدی می گوید:

"لیست تلفات سربازان بدون شک بزرگ خواهد بود. من عمیقا احساس اضطراب تمام خانواده های مردمی در نیروهای مسلح و خویشاوندان مردم شهرهایی را که بمباران شده اند. "

با این حال، FDR در مراسم خاکسپاری سربازان حضور نداشت. لیندون جانسون از موضوع مرگ جنگ ها اجتناب کرد و تنها دو قطار را از ده ها هزار سرباز که به مرگ آنها دستور داده بودند، شرکت کرد. نیکسون و هر دو رؤسای جمهور بوش، مجموعا مجموعهای از مراسم خاکسپاری صفر سربازانی را که برای مرگ فرستاده بودند، شرکت کردند.

و نیازی به گفتن نیست که روسای جمهور هرگز از قربانیان غیر آمریکایی جنگ های خود تجلیل نمی کنند. اگر "آزادسازی" یک کشور نیاز به "قربانی کردن" چند هزار آمریکایی و چند صد هزار بومی داشته باشد، چرا همه کسانی که از این قضاوت نمی ترسند؟ حتی اگر فکر می کنید که جنگ توجیه شده و برخی از ویژگی های اسرارآمیز به دست آمده است، آیا صادقانه نیازی به شناخت کیست؟

رییس جمهور رونالد ریگان از یک قبرستان جنگ جهانی دوم از جنگ جهانی دوم بازدید کرد. برنامه سفر او نتیجه مذاکرات با رئیس جمهور آلمان بود که آگاه بود که ریگان ممکن است به محل اردوگاه کار اجباری قبلی نیز مراجعه کند. ریگان قبل از سفر اظهار داشت: "هیچ چیز غلطی در بازدید از این گورستان وجود ندارد، جایی که این مردان جوان قربانیان نازیسم نیز هستند. . . . آنها قربانی بودند، درست همانطور که قربانیان اردوگاه های کار اجباری بودند. "آیا آنها؟ آیا سربازان نازی در قربانیان جنگ کشته شدند؟ آیا به این بستگی دارد که آیا آنها معتقد بودند که کار خوبی انجام می دهند؟ آیا این بستگی دارد که چقدر سالهاست و چه چیزی دروغ به آنها گفته می شود؟ آیا این بستگی دارد که آیا آنها در میدان جنگ یا اردوگاه کار اجباری کار می کردند؟

و در مورد جنگ آمریکایی مرده است؟ یک میلیون عراقی خسارات وارده و تلفات قهرمانانه آمریکایی های 4,000؟ یا همه قربانیان 1,004,000 هستند؟ یا کسانی هستند که به قربانیان حمله و کسانی که قاتلان حمله را هدف قرار داده اند؟ من فکر می کنم که در واقع برای برخی از ظرافت در اینجا وجود دارد و هر گونه چنین سؤالی بهتر از یک فرد خاص پاسخ داده می شود و حتی ممکن است بیش از یک پاسخ وجود داشته باشد. اما من فکر می کنم پاسخ قانونی - که کسانی که در یک جنگ تهاجمی شرکت می کنند، قاتل هستند، و از طرف دیگر قربانیان آنها - بخش مهمی از پاسخ اخلاقی است. و من فکر می کنم این یک پاسخ است که درست تر می شود و افراد بیشتری از آن مطلع می شوند.

رئیس جمهور جورج دبلیو بوش، همراه با رئیس جمهور منتخب وزیر امور خارجه، در کنفرانس مطبوعاتی در خانه عظیم برگزار شد، او در مزرعه خود در کراوفورد، تگزاس، در ماه اوت 4، 2005 نام گرفت. او درباره ماهیگیران 14 از Brook Park، Ohio، که فقط توسط یک بمب کنار جاده ای در عراق کشته شده بود، خواسته بود. بوش پاسخ داد

"مردم پارک بروک و اعضای خانواده کسانی که زندگی خود را از دست داده اند، امیدوارم بتوانند از این واقعیت که میلیون ها شهروند دیگر هم برای آنها دعا می کنند راحت شوند. امیدوارم که آنها در فهمیدن این که قربانی شدن در یک علت شریف ساخته شده است راحت تر می شود. "

دو روز بعد، سیندی شینه، مادر یک سرباز آمریکایی در عراق در 2004، در نزدیکی دروازه ای به اموال بوش، تلاش کرد تا از او بپرسد که علت نجیب چه چیزی در جهان است. هزاران نفر از مردم به او پیوستند، از جمله اعضای جانبازان صلح که در کنفرانسی که وی قبل از رفتن به کرافورد صحبت کرده بودند صحبت می کرد. رسانه ها هفته ها توجه زیادی را به خود جلب کردند اما بوش هرگز به این سوال پاسخ نداد.

اکثر روسای جمهور از قبر سرباز ناشناس بازدید می کنند. اما سربازانی که در گتیزبرگ فوت کردند، به یاد نمیآیند. ما به یاد می آوریم که شمال جنگ را به دست آورد، اما ما هیچ خاطره ای شخصی یا جمعی از هر سرباز که بخشی از آن پیروزی بود نبودیم. سربازان تقریبا همه ناشناخته ها هستند و آرامگاه ناشناخته همه آنها را نشان می دهد. این جنبه ای از جنگ است که حتی زمانی که Pericles سخن گفت، حتی در دوران قرون وسطایی یا در ژاپن در طول سمورا، شاید کمتر حضور داشت. هنگامی که جنگ با شمشیر و زره پوش انجام می شود - تجهیزات گران قیمت فقط برای قاتلان نخبه که متعهد به کشتن هستند و هیچ چیز دیگری نمی توانند استفاده کنند - این جنگجویان می توانند زندگی خود را برای شکوه و عظمت خود به خطر اندازند.

بخش: اسباب بازی ها و اسب ها فقط در آگهی های استخدام شده اند

هنگامی که "نجیب" به ثروت های ارث برده شد و ویژگی هایی که از آنها انتظار می رفت، هر یک از سربازان حداقل کمی بیشتر از یک دنده در یک ماشین جنگی بودند. این تغییر با اسلحه، و با تاکتیک های آمریکایی ها از بومیان یاد گرفته و در برابر انگلیس کار می کرد. در حال حاضر هر مرد فقیر می تواند یک قهرمان جنگ باشد و به جایی از شایستگی مدال و یا خط می دهد. ناپلئون بناپارت اظهار داشت: "یک سرباز طولانی و سخت برای چندین روبان رنگی مبارزه خواهد کرد." در انقلاب فرانسه شما نیازی به خانواده ای نداشتید؛ شما می توانید برای پرچم ملی مبارزه کنید و بمیرید. در زمان ناپلئون و جنگ داخلی ایالات متحده، شما حتی نیازی به جسارت یا ابتکار به عنوان یک جنگجوی ایدهآل نداشتید. شما فقط مجبور شدید جای خود را در یک خط طولانی بگذارید، ایستاده و گاهی اوقات وانمود کنید که تفنگ خود را شلیک کنید.

کتاب "سینتیا واکلد" جنگ "بدون بیشتر": تحرک ضد جنگ در ادبیات آمریکایی 1861-1914 داستان ایفا می کند که مخالفت با جنگ را برای غلبه بر خودباوری، خود سانسور، سانسور صنایع چاپ و نشر و غم و اندوه عمومی و ایجاد خود را به عنوان موضوع ثابت و سبک ادبیات آمریکا (و سینما) تا کنون. این داستان، به شدت مربوط به افرادی است که به ایده های قدیمی از نجوم جنگجو چسبیده اند و در نهایت شروع به رها کردن آنها می کنند.

در سال های جنگ و جنگ داخلی، جنگ - تقریبا به صورت تعریف - نمی توانست در ادبیات مخالف باشد. تحت تأثیرات سنگین سر والتر اسکات، جنگ به عنوان یک تلاش آرمانی و عاشقانه ارائه شد. مرگ با رنگ های نرم خواب مطلوب، زیبایی طبیعی و شکوفه های زرق و برق رنگ آمیزی شده است. زخم ها و صدمات به نظر نمی رسد ترس، ناامیدی، حماقت، خشم و دیگر ویژگیهایی که در جنگ واقعی به کار رفته در شکل داستانی آنها وجود ندارد.

"مارک تواین" اشاره کرد که "سر والتر دست بسیار بزرگی در ساخت شخصیت جنوبی داشت، همان گونه که پیش از جنگ وجود داشت،" او به اندازه ای مسئول جنگ است ". شخصیت شمالی شباهت چشمگیری به تنوع جنوبی داشت. واکستل می نویسد: "اگر شمال و جنوب بتوانند در طول سال های جنگ، با کمی اندک موافق باشند،

"آنها در مورد اولویت های ادبی خود در توافق آسان بودند. خوانندگان می دانستند که آیا وفاداری آنها به کنفدراسیون یا اتحادیه بود، آیا می توانست اطمینان حاصل کند که پسران، برادران و پدران آنها در تلاش های شایسته ای که خداوند از آن حمایت می کرد، بازی می کرد. نویسندگان جنگی محبوب در یک واژگان مشترک از عبارات بسیار احساساتی از درد، غم و اندوه و قربانی بودند. تفسیرهای مبهم تر و آرمانی تر از جنگ ناخوشایند بود. "

ظهور جنگ از طریق آنچه فیلیپ نایتلی "عصر طلایی" برای خبرنگاران جنگ اعلام کرد، غالب بود: 1865-1914:

"برای خوانندگان در لندن یا نیویورک، جنگ های دور در مکان های عجیب و غریب باید غیر واقعی بوده و عصر طلایی جنگ جنگی گزارش دهند - جایی که اسلحه های فلش، ریش های توپ، مبارزه با خشونت، کلی شجاع است، سربازان خوش تیپ و هلی کوپترهای خود را کوتاه کار دشمن - تنها به توهم افزود که این همه داستان ماجراجویی هیجان انگیز است. "

امروزه هنوز این ادبیات طرفدار جنگهای قدیمی باقی مانده است. سرزمین مانند زامبی، درست همانطور که آفرینش، انکار هوای گرم شدن جهانی و نژادپرستی است، سرزنده می شود. این به معنای احترام خدمتکار اعضای کنگره برای دیوید پترائوس است، همانطور که مطمئنا اگر با شمشیر و اسب به جای یک میز و یک استودیوی تلویزیونی مبارزه کند. و این همانند مرگبار و بی معنی است که زمانی بود که سربازان جنگ جهانی اول در آن زمینه برای مرگ به آنجا می رفتند:

"هر دو طرف، با استفاده از نماد قهرمان جنگجو، با استفاده از نماد قهرمان جنگجو به تصویر کشیدن نبرد به عنوان یک تمرین در افتخار مردانه و رهبری اشراف، با استفاده از تکنولوژی مدرن برای مبارزه با جنگ سقوط، به یاد می آوردند. در نبرد سامم، در ماه ژوئیه 1916 آغاز شد، نیروهای بریتانیایی هشت روز بمباران خطوط دشمن را انجام دادند و سپس از دهانه شانه به شانه پیش رفتند. توپچی های آلمانی در روز اول از 20,000 آنها را کشتند. پس از چهار ماه، نیروهای آلمانی چندین مایل با هزینه 600,000 متفقین مرده و 750,000 آلمانی مرده بودند. در مقایسه با اختلافات استعماری که برای تمام قدرت های امپریالیست آشناست، تعداد تلفات در هر دو طرف به شدت زیاد بود. "

از آنجاییکه جنگها در سراسر دوره جنگ، همانطور که قبل از راه اندازی آنها بود، مردم بریتانیا، فرانسه، آلمان و بعدا ایالات متحده، به طور دور از حد از تلفات تلفات جنگ جهانی اول آگاه نبودند بیرون اگر آنها بوده باشند، ممکن است آن را متوقف کرده باشند.

بخش: جنگ برای فقرا است

حتی می توان گفت که ما دموکراتیزه شده است، چرخش دلپذیری در مورد چیزها است نه تنها به این دلیل که تصمیم گیری های جنگی توسط نخبگان غیر قابل قبول انجام می شود. از زمان جنگ ویتنام، ایالات متحده تمام اتهام یک پیش نویس نظامی را به همان اندازه برای همه اعمال کرده است. در عوض ما برای استخدام میلیاردها دلار صرف می کنیم، هزینه نظامی را افزایش می دهیم و پاداش های امضا را ارائه می دهیم تا زمانی که افراد به اندازه کافی "به طور داوطلبانه" با امضای قراردادهایی که به ارتش اجازه می دهند شرایط را با اراده تغییر دهند ملحق می شوند.

اگر سربازان بیشتری نیاز داشته باشند، فقط قراردادهای مورد نظر را گسترش دهید. هنوز نیاز دارید؟ فدرالیزاسیون گارد ملی و ارسال بچه ها را به جنگ که امضای تفکر آنها می شود کمک به قربانیان طوفان. هنوز کافی نیست؟ پیمانکاران استخدام برای حمل و نقل، پخت و پز، تمیز کردن و ساخت و ساز. سربازان اجازه دهید سربازان خالص باشند که تنها شغلشان این است که آنها را بکشند، همانند شوالیه های قدیمی. بوم، شما بلافاصله اندازه نیروی خود را دو برابر کردید، و هیچ کس متوجه به جز سودآور نیست.

هنوز به قاتلان بیشتری نیاز دارید؟ استخدام مزدوران استخدام مزدوران خارجی. کافی نیست؟ صرف تریلیون دلار از تکنولوژی برای به حداکثر رساندن قدرت هر فرد. از هواپیما بدون سرنشین استفاده کنید تا هیچ کس آسیب نبیند. وعده مهاجران اگر آنها ملحق شوند شهروندان خواهند شد. استانداردهای ثبت نام را تغییر دهید: از نظر سن، فیت، سلامت بدتر، تحصیلات کمتری، سوابق کیفری، آنها را بیشتر کنید. دانش آموزان مدارس را به نتایج تست مهارت های استخدام و اطلاعات تماس دانش آموزان می رسانند و قول می دهند که دانش آموزان بتوانند زمینه انتخابی خود را در دنیای مرگبار شگفت انگیز دنبال کنند و اگر آنها زندگی خود را به کالج ارسال کنند - هی، فقط امیدوارم هزینه آن را بپردازید هیچ چی. اگر مقاوم باشند، خیلی دیر شروع کردید بازی های ویدئویی نظامی را در مراکز خرید قرار دهید. ژنرالهای نظامی را به مهدکودک ارسال کنید تا اطفال را تا ایده درست و صحیح وفادار به این پرچم گرم کنید. به عنوان آموزش هر یک از فرزندان، 10 پول را صرف استخدام هر سرباز جدید می کنید. هر کاری را انجام دهید، هر چیز دیگری را به جز شروع یک پیش نویس.

اما برای این عمل از اجتناب از یک پیش نویس سنتی، یک نام وجود دارد. این پیش نویس فقر نامیده می شود. از آنجا که مردم تمایل ندارند در جنگ شرکت کنند، کسانی که گزینه های دیگر شغلی دارند، تمایل دارند گزینه های دیگری را انتخاب کنند. کسانی که نظام را به عنوان یکی از انتخاب های خود تنها می دانند، تنها شات در تحصیلات دانشگاهی یا تنها راه برای فرار از زندگی مضطرب، احتمال بیشتری دارند. با توجه به پروژه سرباز غیرمنتظره شما:

"اکثریت کارکنان نظامی از محله های درآمد پایین میانه می آیند.

"در 2004، 71 درصد مجروحان سیاه، 65 درصد مجروحان لاتین و 58 درصد مجروحان سفید پوست از محله های درآمد پایین محور وارد شده است.

"درصد کارکنان که فارغ التحصیلان دبیرستان بودند، از 86 درصد در 2004 به 73 درصد در 2006 کاهش یافت.

"[کارکنان] هرگز اشاره نکنید که پول کالج دشوار است - تنها 16 درصد از پرسنل ثبت نام که چهار ساله از انجام وظیفه نظامی کامل تا به حال دریافت پول برای تحصیل. آنها نمی گویند که مهارت های شغلی که آنها قول می دهند نمی توانند به دنیای واقعی منتقل شوند. فقط 12 درصد از مردان سرباز و 6 درصد از جانبازان زن مهارت های یادگیری در ارتش را در شغل های فعلی خود. و البته، آنها در معرض خطر قرار گرفتن در معرض خطر کشتن قرار می گیرند. "

در یک مقاله 2007، جورج ماریسک به تجزیه و تحلیل توسط Associated Press اشاره کرد که "نزدیک به سه چهارم [نیروهای ایالات متحده] در عراق کشته شد از شهرهایی که درآمد سرانه آنها کمتر از میانگین ملی است. بیش از نیمی از شهرهایی بودند که درصد افرادی که در فقر زندگی می کردند بالاتر از متوسط ​​ملی بود. "

Mariscal نوشت: "احتمالا باید به عنوان جای تعجب باشد.

"برنامه ارتقاء GED Plus برنامه ریزی، که در آن متقاضیان بدون دیپلم دبیرستان مجاز به ثبت نام در حالی که آنها گواهینامه معادلۀ تحصیلات تکمیلی را تکمیل می کنند، در مناطق درون شهر متمرکز شده است.

"هنگامی که جوانان طبقه کارگر آن را به کالج محلی محلی خود می رسانند، اغلب با استخدام نیروهای نظامی سخت تلاش می کنند تا از آنها سر باز زد. کارکنان می گویند: "شما در اینجا هیچ جا نمی روید." این مکان مرده است. من می توانم بیشتر به شما پیشنهاد دهم. ' مطالعات حمایت شده از سوی پنتاگون - مانند شرکت RAND "جوانان استخدام در بازار کالج: روش های کنونی و گزینه های سیاست آینده" - به طور آشکار درباره کالج به عنوان رقبای شماره یک استخدام کننده در بازار جوانان صحبت می کنند. . . .

البته همه ی افراد مجرد، البته نیازی به مالی ندارند. در جوامع طبقه کارگر هر رنگ، اغلب سنت های طولانی سرويس نظامي و ارتباط بین خدمات و منافع مردانگی وجود دارد. برای جوامع که اغلب به عنوان "خارجی" خوانده می شوند، مانند لاتین ها و آسیایی ها، فشار برای خدمت به منظور اثبات این است که یک آمریکایی است. برای مهاجران اخیر، شال و شایعات برای به دست آوردن اقامت قانونی یا شهروندی وجود دارد. با این حال فشار اقتصادی انگیزه غیرقابل انکار است. . . "

Mariscal می داند که انگیزه های دیگری نیز وجود دارد، از جمله میل به انجام کاری برای دیگران مفید و مهم. اما او معتقد است که این انگیزه های سخاوتمندانه به طور ناخواسته هدایت می شوند:

"در این سناریو، تمایل به" ایجاد تغییرات "، زمانی که به دستگاه نظامی وارد شد، به این معنی است که جوانان آمریکایی مجبورند مردم بیگناه را بکشند و یا واقعیتهای جنگ را به وحشیگری برسانند. نمونه ای غم انگیز از Sgt را بیابید. پل کورتز، که در 2000 از دبیرستان مرکزی در شهر طبقه کارگر Barstow، کالیفرنیا فارغ التحصیل شد، به ارتش پیوست و به عراق فرستاده شد. در ماه مارس 12، 2006، او در تجاوز باند یک دختر 14 ساله عراقی و قتل او و کل خانواده اش شرکت داشت.

"هنگامی که در مورد کورتز پرسید، یک همکلاسی گفت:" او هرگز چنین چیزی را انجام نخواهد داد. او هرگز به زن آسیب نمی زند. او هرگز کسی را نخواهد کشید و یا حتی دست خود را به یکی از طرفین برساند. مبارزه برای کشورش یک چیز است، اما نه وقتی که آن را به تجاوز و قتل می رسند. این او نیست. بگذارید ادعا کنیم که «او نیست.» با این وجود، به دلیل مجموعه ای از وقایع غیر قابل توصیف و غیر قابل توجیه در قالب یک جنگ غیرقانونی و غیر اخلاقی، "آن" چیزی است که او تبدیل شده است. در ماه فوریه 21، 2007، کورتز مجرم شناخته شد و چهار نفر از قتل جنایتکار را محکوم کرد. او چند روز بعد محکوم به اعدام شد، به زندان در زندان و یک عمر در جهنم شخصی خود محکوم شده است. "

در کتاب 2010 به نام The Accident Gap، داگلاس کینر و فرانسیس شن به داده های جنگ جهانی دوم، کره، ویتنام و عراق نگاه می کنند. آنها دریافتند که تنها در جنگ جهانی دوم یک پیش نویس عادلانه به کار گرفته شد، در حالی که سه جنگ دیگر به طور غیرمستقیم از آمریکایی های فقیر و کمتر تحصیلکرده به وجود آوردند و یک "شکاف تلفات" را به وجود آوردند که در کره بزرگتر شد و دوباره در ویتنام افزایش یافت. جنگ با عراق به عنوان ارتش از ارتش به "داوطلب" منتقل شده است. نویسندگان همچنین یک نظرسنجی را نشان می دهند که نشان می دهد که آمریکایی ها از این شکاف تلفات آگاه هستند، آنها کمتر از جنگ پشتیبانی می کنند.

گذار از جنگ به طور عمده توسط ثروتمندان به جنگ در درجه اول توسط فقرا، بسیار تدریجی بوده و به دور از کامل نیست. برای یک چیز، کسانی که در بالاترین مقام قدرت در ارتش هستند بیشتر احتمال دارد که از زمینه های ممتاز آمده باشند. و صرف نظر از زمینه آنها، افسران ارشد کمترین احتمال جنگیدن خطرناک را دارند. رهبری نیروهای نظامی به نبرد این نیست که چطور دیگر کار می کند، به جز تصورات ما. هر دو رؤسای جمهور بوش معتقد بودند که در صورتی که در جنگ با جنگ های جنگی جنگیدند، میزان تأیید آنها افزایش می یافت - حداقل در اولین زمانی که جنگ ها هنوز تازه و با شکوه بودند. هرگز فکر نکنید که این روسای جمهور از جنگ های خود با دفتر بیضی تهویه مطبوع جنگیدند. یک نتیجه از این این است که کسانی که تصمیماتی را که اکثر مردم در حال آویزان شدن هستند، حداقل به احتمال نزدیک شدن مرگ به جنگ، یا آن را دیده اند.

بخش: NIGHTMARE AIR-CONDITIONED

اولین رئیس جمهور بوش جنگ جهانی دوم را از یک هواپیمای دیده بود، که در فاصله دور از مرگ بود، اگر چه نه به همان اندازه که ریگان، که از رفتن به جنگ اجتناب کرده بود، دیده می شد. همانطور که تفکر دشمنان به عنوان انسان غیر انسانی باعث می شود که آنها را آسان تر بکشند، بمباران آنها از آسمان بالا بسیار روان تر از این است که درگیر مبارزه با چاقو یا تیراندازی یک خائن ایستاده با چشم بسته در کنار دیوار. پرزیدنت کلینتون و جورج بوش از جنگ ویتنام، کلینتون از طریق امتیازات آموزشی، بوش از طریق فرزند پدرش اجتناب کردند. پرزیدنت اوباما هرگز به جنگ نرفت. معاون رئیس جمهور Dan Quayle، دیک چنی، و جو بایدن، مانند کلینتون و بوش جونیور، پیش نویس را رد کردند. معاون رئیس جمهور آل گور به طور مختصر به جنگ ویتنام رفت، اما به عنوان یک روزنامه نگار ارتش، نه یک سرباز که جنگ را دید.

به ندرت کسی تصمیم می گیرد که هزاران نفر باید بمیرند و تجربه دیدن آن را تجربه کنند. در اوت 15، 1941، نازی ها قبلا بسیاری از مردم را کشتند. اما هانریش هیملر، یکی از بزرگترین نیروهای نظامی در این کشور که قتل شش میلیون یهودی را نظارت می کند، هرگز دیده نمی شد که کسی بمیرد. او از تماشای تیراندازی در مینسک خواسته بود. یهودیان به پریدن به گودال که در آن شلیک شده و با خاک پوشانده شده است. سپس بیشتر به آنها گفته شد که پرش کنند. آنها شلیک و پوشانده شدند. هیملر در لبه تماشا ایستاد، تا زمانی که چیزی از سر کسی بر روی کتش پاشید. او زد و برگشت. فرمانده محلی به او گفت:

"به چشم مردان در این کومدمو نگاه کن. ما در اینجا چه نوع پیروان را آموزش می دهیم؟ یا روانکاو یا وحشی! "

هیملر به آنها گفت که وظیفه خود را انجام دهند حتی اگر سخت بود. او از راحتی یک میز بازگشت.

بخش: آیا شما را می کشند یا نه؟

کشتن به نظر می رسد بسیار ساده تر از آن است. در طول تاریخ، مردان از زندگی خود برای رهایی از مشارکت در جنگ رنج می برند:

"مردان از سرزمین های خود فرار کرده اند، مدت زندان طولانی مدت، دست انداختن اندام، ضربه زدن به پاها یا انگشت های دست اشاره، بیماری های جعلی و دیوانگی، و یا اگر آنها می توانند به استطاعت، به جای جایگزین برای مبارزه به جای آنها. فرماندار مصر در اوایل قرن نوزدهم از کارکنان دهقانی خویش شکایت کرد و گفت: "برخی از دندان های خود را می کشند، بعضی از آنها کور هستند و دیگران خود را می کشند." بنابراین غیر قابل اعتماد بود رتبه ارتش پروس سده های هجدهم که دستورالعمل های نظامی ممنوع کمپینگ در نزدیکی جنگل یا جنگل. سربازان به سادگی به داخل درختان ذوب می شوند. "

اگر چه کشتن حیوانات غیر انسان به راحتی به اکثریت مردم می رسد، کشتن انسان های دیگر به گونه ای رادیکال خارج از تمرکز طبیعی زندگی یک انسان است که شامل همکاری با مردم است که بسیاری از فرهنگ ها مراسم را برای تبدیل یک فرد عادی به یک جنگجو آغاز کرده اند گاهی اوقات پس از جنگ دوباره. یونانیان باستانی، آزتک ها، چینی ها، سرخپوستان Yanomamo و اسکیتها نیز از الکل یا داروهای دیگر برای تسكين قتل استفاده می كردند.

تعداد کمی از مردم خارج از ارتش کشته می شوند و بیشتر آنها افراد بسیار مضطرب هستند. جیمز گلیگان در کتابش "خشونت: بازتاب در یک اپیدمی ملی"، علت اصلی خشونت های مرگبار یا خودکشی را به عنوان خجالت و تحقیر عمیق، نیاز به احتیاط و وضعیت (و اساسا دوست داشتن و مراقبت) تشخیص داده است که چنان شدید است که تنها کشتن ( خود و / یا دیگران) می تواند درد را کاهش دهد یا نه کمبود احساس. گیلگان نوشت زمانی که یک شخص از نیازهایش (و شرم) خجالت می کشد، وقتی می بیند بدون هیچ راه حل غیر خشونت آمیز و زمانی که او فاقد توانایی احساس عشق، گناه یا ترس است، نتیجه می تواند خشونت باشد. اما اگر خشونت شروع شود، چه؟ اگر شما افراد سالم را بدون فکر نابود کنید چه؟ آیا نتیجه می تواند یک حالت ذهنی شبیه به فردی باشد که در داخل آن کشتن می شود؟

انتخاب غلبه بر خشونت در خارج از جنگ، منطقی نیست و اغلب شامل تفکر جادویی است، زیرا گیلگان با تجزیه و تحلیل معنی جنایاتی که قاتلان بدن و یا قربانیان خود را زخمی کرده اند، توضیح می دهد. او می نویسد "من متقاعد شده ام"

"رفتار خشونت آمیز، حتی در ظاهرا بی معنی، غیر قابل درک و روان پرستانه، واکنشی قابل فهم به یک مجموعه مشخص و قابل تشخیص است؛ و حتی زمانی که به نظر "انگیزه" خودخواهی "عقلانی" انگیزه است، محصول نهایی مجموعه ای از انگیزه های غیر منطقی، خود تخریبی و ناخودآگاه است که می توانند مورد مطالعه، شناسایی و درک قرار گیرند. "

ختنه کردن بدنها، هرچیزی که در هر مورد در آن اتفاق میافتد، یک تجربه معمول در جنگ است، گرچه عمدتا توسط افرادی که تا قبل از پیوستن به ارتش، خشونت قومی نداشتهاند، درگیر است. عکسی که از جنگ در عراق به دست می آید، نشان می دهد که جسد و قطعات بدن در نزدیکی زخمی شده اند و به نظر می رسد که به طرز وحشیانه ای روی دیوار نصب شده اند. بسیاری از این تصاویر توسط سربازان آمریکایی به یک وب سایت که پورنوگرافی را به فروش می رساند، فرستاده شد. احتمالا این تصاویر به عنوان پورنوگرافی جنگ مشاهده شد. احتمالا آنها توسط افرادی که برای جنگ عاشق شده بودند ایجاد شده بود - نه توسط Himmlers و یا دیک چینی که لذت بردن از فرستادن دیگران، اما توسط افرادی که واقعا لذت بردن از وجود دارد، افرادی که برای پول کالج یا ماجراجویی ثبت نام و به عنوان sociopathic آموزش دیده قاتلان

در ماه ژوئن 9، 2006، نیروهای آمریکایی ابومصعب الزرقاوی را کشتند، تصویری از سر مرده خود را برداشتند، آن را به اندازه عظیم انداختند و آن را در یک کنفرانس مطبوعاتی نمایش دادند. از آنجا که چارچوب طراحی شده بود، سر میتوانست به یک بدن متصل شود یا نه. احتمالا این به معنای نه تنها اثبات مرگ وی بود، بلکه یک نوع انتقام برای سرازیر کردن الزرقاوی آمریکایی ها بود.

درک Gilligan از انگیزه خشونت از کار در زندان ها و موسسات بهداشت روان، نه از شرکت در جنگ، و نه از تماشای اخبار است. او پیشنهاد می کند که توضیح واضح برای خشونت معمولا اشتباه است:

"بعضی از مردم فکر می کنند که دزدان مسلح مرتکب جرائم خود می شوند تا پول بگیرند. البته، گاهی اوقات، این است که آنها رفتار خود را عقلانی می کنند. اما زمانی که با مردم نشسته اید و مرتکب چنین جنایاتی شده اید، آنچه شما می شنوید این است که «من هیچ وقت احتیاج زیادی نسبت به زندگی خود ندیدم، همانطور که در ابتدا برای اولین بار اسلحه خود را به کسی اشاره کردم» یا «شما نباید» من فکر می کنم که شما چقدر احترام می بینید وقتی اسلحه روی صورت شخصیتان قرار می گیرد. برای مردان که برای یک عمر در رژیم تحقیر و ناسزا زندگی کرده اند، وسوسه به احترام فوری در این راه می تواند به مراتب بیشتر از هزینه رفتن به زندان یا حتی مرگ باشد. "

در حالی که خشونت، حداقل در دنیای غیر نظامی، ممکن است غیر منطقی باشد، گیلگان پیشنهاد روش های روشنی را می کند که می توان از آن جلوگیری یا تشویق کرد. او می نویسد اگر میخواهید خشونت را افزایش دهید، می توانید اقدامات زیر را که ایالات متحده انجام داده است، بپذیرید: مردم را بیشتر و بیشتر محکوم کنید؛ ممنوعیت مواد مخدر که مانع از خشونت و قانونی کردن و تبلیغ کسانی است که آن را تحریک می کنند؛ از مالیات ها و سیاست های اقتصادی استفاده کنید تا تفاوت های موجود در ثروت و درآمد را افزایش دهید. انکار آموزش ضعیف تداوم نژادپرستی؛ تولید سرگرمی هایی که خشونت را تحسین می کنند؛ سلاح های مرگبار را به آسانی در دسترس قرار دهید به حداکثر رساندن قطعیت اجتماعی نقش زنان و مردان؛ پیشگیری از همجنسگرایی را تشویق کنید استفاده از خشونت برای مجازات کودکان در مدرسه و در خانه؛ و بیکاری را به اندازه کافی بالا نگه می دارد. و چرا این کار را می کنید یا تحمل می کنید؟ شاید به این دلیل که اکثر قربانیان خشونت فقیر هستند و فقرا تمایل به سازماندهی و تقاضای حقوق خود را بهتر از زمانی که از نظر جرم تروریست نیستند.

گیلگان به جنایات خشونتبار، به ویژه قتل، نگاه می کند و پس از آن توجه خود را به سیستم مجازات خشن، از جمله مجازات اعدام، تجاوز به زندان، و سلول انفرادی، به خود جلب می کند. او مجازات مجازات را همان گونه که خشونت نامناسبی را به عنوان جرایمی که مجازات می کند، می بیند. او خشونت ساختاری و فقر را به عنوان بیشترین آسیب را می بیند، اما موضوع موضوع جنگ را نمی پذیرد. در منابع پراکنده، گیلجان روشن می کند که او به تئوری خشونت خود پیوسته است و در عین حال در یک جا مخالف پایان دادن به جنگ است و در هیچ کجا توضیح نمی دهد که چگونه می توان تئوری خود را به صورت یکسانی اجرا کرد.

جنگ ها توسط دولت ها، درست مثل سیستم عدالت کیفری ما ایجاد می شود. آیا آنها ریشه های مشابه دارند؟ آیا سربازان و مزدوران و پیمانکاران و بوروکرات ها احساس شرم و تحقیر می کنند؟ آیا تبلیغات جنگی و آموزش نظامی این ایده را مطرح می کند که دشمن جنگجو را که اکنون باید کشته شود تا به افتخار او باز گردد، بی احترامی کرده است؟ یا تحقیر دانشجوی مته در نظر گرفته شده برای تولید یک واکنش هدایت شده علیه دشمن است؟ در مورد اعضای کنگره و رؤسای جمهور، مدیران کل ژنرال و شرکت های تسلیحاتی و رسانه های شرکتی - کسانی که در واقع تصمیم به جنگ دارند و این اتفاق می افتد؟ آیا آنها به لحاظ درجه بالایی از وضعیت و احترام برخوردار نیستند، حتی اگر به دلیل تمایل شدید خود برای چنین توجهی به سیاست وارد شوند؟ آیا انگیزه های خیرخواهانه ای مانند سود مالی، تامین مالی کمپین و رأی دادن به کار در اینجا وجود ندارد، حتی اگر نوشته های پروژه قرن جدید آمریكا در مورد جسارت و تسلط و كنترل بیشتر باشد؟

و در مورد عموم مردم، از جمله همه کسانی که طرفداران جنگ خشونت آمیز هستند؟ شعارهای مشترک و برچسب های سپر عبارتند از: "این رنگ ها اجرا نمی شوند"، "افتخار می کنم یک آمریکایی"، "هرگز به عقب بر نمی گردم"، "قطع نکنید و اجرا نکنید". هیچ چیز نمی تواند غیر منطقی یا نمادین تر از جنگ باشد یک تاکتیک یا یک احساس، همانند "جنگ جهانی علیه تروریسم" که به عنوان انتقام راه اندازی شد، حتی اگر افرادی که قصد انتقامشان را داشتند، از بین رفته بودند. آیا مردم فکر می کنند که غرور و ارزش خودشان به انتقام در بمب گذاری در افغانستان بستگی دارد، تا زمانی که هیچ کس مقاومت در برابر سلطه ایالات متحده نباشد؟ اگر چنین است، کمی به آن ها توضیح داده نمی شود که چنین اقداماتی در واقع ما را بی خطر تر می سازد. اما اگر افرادي كه احترام ميكنند متوجه ميشوند كه اين رفتار باعث ميشود كه كشورمان ناديده بگيرد و يا خندهدار شود يا اين كه دولت براي آنها احمقانه است، اينكه اروپاييان در معرض كاهش درآمدهاي خود در جنگ، یا یک رئیس جمهور عروسکی مانند حامد کرزی افغانستان با چمدان های پول آمریکایی ساخته شده است؟

صرف نظر از آن، تحقیقات دیگر نشان می دهد که تنها حدود دو درصد از مردم واقعا از قتل استفاده می کنند و بسیار دچار اختلال ذهنی هستند. هدف آموزش نظامی این است که افراد عادی، از جمله حامیان عادی جنگ، به حداقل در زمینه جنگ، به افراد جامعه، بپردازند تا آنها را در جنگ به کار ببندند که به عنوان تنها بدترین چیزی که می توانند در هر زمان دیگری انجام دهند یا محل شیوه ای که مردم بتوانند به طور پیش بینی شده برای کشتن در جنگ آموزش دهند، شبیه سازی کشتار در آموزش است. افرادی که به مرگ می اندیشند، شعار می دهند "خون باعث می شود که چمن رشد کند!" و تمرین هدف را با اهداف انسانی دنبال می کند، هنگامی که از ذهنشان ترسیدند، در نبرد کشتن خواهند کرد. آنها به ذهنشان نیاز ندارند رفلکس آنها را به دست خواهد گرفت. دیو گراسمن می نویسد: "تنها چیزی که هر گونه امید به تأثیر گذاردن در میان میانه ای دارد، تنها چیزی است که بر یک سگ تاثیر می گذارد: تهویه کلاسیک و عملگری".

"این همان چیزی است که هنگام آموزش آتش نشانان و خلبانان هواپیمایی برای واکنش به موقعیت های اضطراری مورد استفاده قرار می گیرد: تکرار دقیق محرک هایی که آنها در یک خانه شعله یا یک شبیه ساز پرواز انجام می دهند و سپس شکل گیری واکنش مطلوب به این محرک ها را شکل می دهد. محرک-پاسخ، محرک-پاسخ، محرک-پاسخ. در بحران، زمانی که این افراد از عقل خود ترسیدند، به طور صحیح واکنش نشان می دهند و زندگی می کنند. . . . ما به کودکان مدرسه نمی گوییم چه اتفاقی در مورد آتش سوزی انجام می دهند، ما آنها را تهدید می کنیم؛ و هنگامی که آنها ترسناک می شوند، کار درستی انجام می دهند. "

فقط از طریق تهویه مطبوع و شدید است که می توان بیشتر مردم را به قتل رساند. همانطور که گروسمن و دیگران مستند کرده اند ، "در طول تاریخ ، اکثر مردان در میدان جنگ حتی برای نجات جان خود یا دوستانشان تلاشی برای کشتن دشمن نمی کنند." ما آن را تغییر داده ایم.

گراسمن معتقد است که خشونت های جعلی در فیلم ها، بازی های ویدئویی و بقیه فرهنگ ما مهمترین عامل خشونت واقعی در جامعه است و او را محکوم می کند حتی در حالی که در مورد راه های بهتر که نظامیان می توانند قاتلان جنگی را ایجاد کنند، توصیه می کنند. در حالی که گروسمن مشغول مشاوره دادن به سربازانی است که به وسیله کشته شدن صدمه دیده اند، او در تولید کشتار بیشتر کمک می کند. من فکر نمی کنم انگیزه هایش به همان شکلی است که به نظر می رسد. من فکر می کنم او به سادگی معتقد است که کشتار به وسیله اعلام کشوری از سوی کشورش به یک نیروی خوب تبدیل شده است. در عین حال وی از کاهش شبیه سازی خشونت در رسانه ها و بازی های کودکان حمایت می کند. در هیچ کجای کشتن، او به این واقعیت غم انگیز توجه نمی کند که رسانه های خشونت آمیز به اندازه کافی قدرتمند برای خدمت به خشونت های غیر نظامی نیز باید کار استخدام کنندگان و مربیان نظامی را آسان تر کنند.

در 2010، اعتراضات از سوی فعالان صلح، ارتش را مجبور به بستن چیزی از مرکز تجارتی ارتش کرد که در مرکز خرید پنسیلوانیا قرار داشت. در مرکز، بچه ها بازی های ویدئویی شبیه سازی جنگی بازی کرده بودند که شامل استفاده از سلاح های واقعی نظامی بود که به صفحه نمایش های ویدئویی متصل بود. کارکنان راهنمایی های مفید ارائه دادند. ارتش این کار را برای کودکان بسیار جوان انجام داد تا به طور قانونی استخدام شوند، و به وضوح باور دارند که بعدا استخدام آنها را افزایش خواهد داد. البته راه های دیگری که ما به کودکان آموزش می دهیم که خشونت می تواند مفید و مفید باشد شامل استفاده مداوم از خود جنگ و استفاده از اعدام های دولتی در نظام عدالت کیفری ما است.

در ماه اوت 2010، یک قاضی در آلاباما یک مرد را برای جرم تهدید در وب سایت فیس بوک به قتل رساند، مانند قتل عام قاتلان که 32 را در ویرجینیا تکنولوژی کشت. جمله؟ این مرد مجبور شد به ارتش بپیوندد. ارتش گفت که بعد از اینکه او به حالت عادی رسید، او را به قتل می رساند. قاضی به او گفت: "نظامی یک چیز خوب و خوب برای شماست." "من می گویم این یک نتیجه مناسب است،" وکیل مرد موافقت کرد.

اگر بین خشونت خارج از جنگ و درون آن رابطه وجود داشته باشد، اگر این دو فعالیت کاملا غیر مرتبط با یکدیگر نباشد، ممکن است انتظار داشته باشید میزان خشونت های شدید از جانب جانبازان جنگ به ویژه در میان افرادی که درگیر چهره به چهره هستند، مبارزه با چهره در زمین. در 2007، اداره آمار عدالت گزارش داده شده با استفاده از داده 2004 در مورد جانبازان زندان اعلام کرد:

"در میان مردان بالغ در ایالات متحده آمریکا در 2004، جانبازان به احتمال زیاد نیمی از احتمال ابتلا به سرطان در زندان (زندانیان 630 در هر جانباز 100,000، در مقایسه با زندانیان 1,390 در هر 100,000 غیرقانونی ساکنان ایالات متحده)" به نظر می رسد. من آن را دیده ام بدون آنچه که بعدا آمده است:

"تفاوت ها عمدتا با سن توضیح داده شده است. دو سوم سربازان مرد در جمعیت ایالات متحده حداقل 55 ساله بودند، در مقایسه با 17 درصد مردان غير جانباز. میزان جرایم این جانبازان مذکر (182 در هر 100,000) به مراتب پایین تر از افراد زیر سن 55 (1,483 در هر 100,000) بود. "

اما این به ما نمی گوید که آیا جانبازان بیشتر یا کمتر احتمال دارد که در زندان نگهداری شوند، بسیار خشن تر. این گزارش به ما می گوید که بیشتر کسانی که جانبازانی هستند که در زندان محکوم شده اند، نسبت به جرایم خشونت آمیز محکوم شده اند و این فقط یک اقلیت جانبازانی است که در زندان قرار دارند. اما به ما نمی گوید که آیا مردان یا زنانی که در جنگ بوده اند، بیشتر یا کمتر به جرم های خشونت آمیز نسبت به دیگران در گروه سنی مشابه خود اعمال می کنند.

اگر آمار جرم و جنایت توسط جانبازان جنگی افزایش یافته باشد، هیچ سیاستمندی که می خواست سیاستمدار باقی بماند، مشتاق انتشار آن است. در ماه آوریل روزنامه های 2009 گزارش دادند که FBI و وزارت امنیت داخلی امنیت کارکنان خود را که به سوی مخالفان سفیدپوستان و گروه های "گروه های افراطی مسلح / شورشیان شهروندی" مشغول بودند، به تمرکز بر جانبازان عراقی و افغانستان توصیه می کردند. طوفان خشم ناشی از فوران آتشفشانی بیشتر نبوده است، چرا که اف.بی.آی.ای توصیه می کرد با تمرکز بر سفیدپوستان به عنوان مشکوک به اعضای این گروه ها تمرکز کند.

البته به نظر می رسد ناعادلانه است که افراد را برای انجام یک کار وحشتناک فرستاده و سپس زمانی که آنها عقب بر گردیم، تعصب در برابر آنها نگه می دارند. گروه های سربازان به مبارزه با چنین تعصبات اختصاص دارند. اما آمار گروهی نباید به عنوان زمینه ای برای درمان ناعادلانه افراد مورد استفاده قرار گیرد. اگر فرستادن مردم به جنگ باعث می شود آنها از نظر آماری بیشتر خطرناک باشند، باید این را بدانیم که از زمان ارسال پیام به جنگ، چیزی است که ما می توانیم تصمیم بگیریم که این کار را متوقف کنیم. هیچ کس در معرض خطر ناکامی در رفتار با جانبازان نیست که ما جانبازان بیشتری نداشته باشیم.

در ژوئیه 28، 2009، واشنگتن پست مقاله ای را شروع کرد:

"سربازانی که پس از خدمت در فورت کارسون، کلوپ، نیروهای رزمی از عراق بازرسی می کنند، نرخ های فوق العاده ای از رفتار جنایتکارانه در شهر های خود را نشان داده اند، یک سری از قتل ها و دیگر جرایم را انجام می دهند که سربازان سابق به رشته انضباط و به گفته یک تحقیق شش ماهه توسط روزنامه کلورادو اسپرینگز روزنامه "کورلادو اسپرینگز"، قسمت هایی از کشتار بی قید و شرط در زمان استقرار خسته کننده آنها. "

جنایاتی که این سربازان در عراق مرتکب شده بودند شامل تصادفات غیرنظامیان در برخی موارد به صورت تصادفی - در برخی موارد در محدوده خالی - با استفاده از اسلحه های ممنوعه ممنوعه بر اسیران، فشار دادن مردم به پل ها، بارگیری سلاح با گلوله های غیرقانونی، مواد مخدر، ختنه کردن بدن ها عراقی ها. جنایاتی که پس از بازگشت به خانه انجام داده بودند شامل تجاوز، سوء استفاده داخلی، تیراندازی، دزدی، آدم ربایی و خودکشی بودند.

ما نمی توانیم به کل ارتش از پرونده هایی که شامل جانبازان 10 است، استخراج کنیم، اما این نشان می دهد که خود ارتش معتقد است که مشکلات معمول جنگ کنونی "ممکن است خطر های" جانبازانی را که باعث کشته شدن در جهان غیر نظامی شده اند، جایی که قتل دیگر قابل تحسین نیست.

مطالعات متعدد نشان می دهد که جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) به احتمال زیاد به خشونت علیه جانبازان مبتلا به PTSD مبتلا هستند. البته، کسانی که مبتلا به PTSD نیز هستند بیشتر احتمال دارد که کسانی که مبارزات زیادی را دیدند. به استثنای اینکه جانبازان بی رحمانه میزان خشونت کمتر نسبت به غیر نظامیان دارند، جانبازان به طور متوسط ​​باید بالاتر باشند.

در حالی که آمار قتل به نظر می رسد سخت است، کسانی که در خودکشی هستند بیشتر در دسترس است. در زمان این نوشتار، ارتش آمریکا جان خود را از دست می دهد تا به مبارزه بپردازد، و آن دسته از نیروهایی که جنگ را دیده اند، خودکشی را نسبت به کسانی که مرتکب نشده اند انجام می دهند. ارتش میزان خودکشی خود را برای سربازان فعال وظیفه در 20.2 در هر 100,000 قرار داد که بالاتر از میانگین ایالات متحده است حتی با توجه به جنسیت و سن. و اداره جانبازان در 2007 نرخ خودکشی را برای جانبازان آمریکایی که نیروی 56.8 خیره کننده را در هر 100,000 ترک کرده اند، بالاتر از میانگین نرخ خودکشی در هر کشوری روی زمین قرار داده و بالاتر از میانگین میزان خودکشی مردان در خارج از بلاروس است - همان جایی که هیملر قتل عام را مشاهده کرد. مجله تایم در آوریل 13، 2010 خاطر نشان کرد که علیرغم عدم تمایل ارتش برای اعتراف به آن، یکی از عواملی که به اندازه کافی شگفت آور بود، احتمالا جنگ بود:

"تجربه مبارزه با خود نیز ممکن است نقش داشته باشد. کریگ برین، یک روانشناس دانشگاه تگزاس، در ماه ژانویه با مقامات پنتاگون، گفت: "مبارزه با بی عدالتی در مورد مرگ و توانایی خودکشی افزایش می یابد. ترکیبی از مواجهه با مبارزه و دسترسی آسان به اسلحه می تواند به هر کسی که به خودکشی فکر می کند، کشنده باشد. حدود نیمی از سربازانی که خودشان را می کشند از سلاح استفاده می کنند و این رقم در میان کسانی که در مناطق جنگی مستقر هستند، به 93 می رسد.

"بریان، یک متخصص انتحاری که اخیرا نیروی هوایی را ترک کرد، می گوید ارتش خود را در یک catch-22 پیدا می کند. او به TIME گفت: "ما رزمندگان ما را برای استفاده از خشونت و تجاوز کنترل شده، برای سرکوب واکنشهای عاطفی قوی در مواجهه با بدبختی، تحمل درد فیزیکی و عاطفی و غلبه بر ترس از آسیب و مرگ، آموزش می دهیم." در حالی که برای مبارزه مورد نیاز است، "این ویژگی ها نیز با افزایش خطر ابتلا به خودکشی همراه است." او می افزاید: چنین تهویه ای نمی تواند "بدون تأثیر منفی بر توانایی های جنگی ارتش ما تاثیر بگذارد". اعضای سرویس، به سادگی، قادر به کشتن خود را با نتیجه منحصر به فرد از آموزش حرفه ای خود را. "

یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار میتواند فقدان هرگونه درک دقیق درباره آنچه برای جنگ باشد. سربازان در جنگ مانند جنگ در افغانستان هیچ پایه خوبی برای باور به وحشتی که با آن مواجه هستند و ارتکاب به آن چیزی که مهم تر است توجیه می شود. زمانی که نماینده رییس جمهور در افغانستان نمی تواند هدف جنگ را به سناتورها تحویل دهد، انتظار می رود که سربازان از آن مطلع شوند؟ و چگونه می توان با کشته شدن بدون دانستن آنچه که در آن بود، زندگی می کرد؟

بخش: VETERANS NOT SO GLORIOUS

البته، اکثر جانبازانی که به سختی به سختی می روند، خودکشی نمی کنند. در حقیقت، جانبازان در ایالات متحده - همه کسانی که "از سربازان" سخنرانی های غنی و قدرتمندی را بدون در نظر می گیرند - بسیار بی پروا احتمالا بی خانمان هستند. البته، ارتش، تمرکز خود را بر روی کمک به جنگجویان غیر جنگجو قرار نمی دهد که در تحولات قبلی خود قرار دارند. و جامعه عمیقا جانبازان را تشویق می کند باور کنند که اقداماتشان توجیه شده است.

جانبازان ویتنام جنگ با استقبال خوبی از تحقیر و تحقیر بود که به شدت تحت تأثیر شرایط روحی آنها قرار گرفت. جانبازان جنگ در عراق و افغانستان اغلب از خانه خواسته شده اند با این سوال که آیا شما به این معنی است که جنگ هنوز ادامه دارد؟ این سؤال ممکن است به اندازه کافی نداشته باشد که به کسی گفته شود که مرتکب قتل شده است، اما این راه طولانی است با تأکید بر اهمیت عالی و ارزش کاری که انجام داده اند.

گفتن آنچه که ممکن است برای سلامت روانی جانبازان مفید باشد، همه چیز برابر است، چیزی که من می خواهم انجام دهم. اما این چیزی نیست که من در این کتاب انجام می دهم. اگر ما قصد فرار از جنگ را داریم، از طریق ایجاد یک فرهنگ محبت آمیز که مانع ظلم و ستم، انتقام و خشونت می شود، خواهد بود. افرادی که عمدتا مسئول جنگ هستند، کسانی هستند که در بالا هستند و در فصل ششم مورد بحث قرار می گیرند. مجازات کردن جنایات آنها در آینده به جنگ می انجامد. جانبازان مجازات جنگ را به حداقل برسانند. اما پیامی که نیاز به نفوذ به جامعه ما دارد، ستایش و قدردانی از بدترین جنایاتی است که ما تولید می کنیم.

راه حل، من فکر می کنم این نیست كه ستمكاران را مجازات كنند و مجازات كنند، بلكه آنها را در حین سخن گفتن حقیقت مورد نیاز برای متوقف ساختن بیشتر آنها نشان می دهد. جانبازان و غیرنظامیان به طور یکسان می توانند از خدمات بهداشت روانی رایگان و با کیفیت بالا، خدمات بهداشتی استاندارد، فرصت های تحصیلی، فرصت های شغلی، مراقبت از کودکان، تعطیلات، کار و تضمین اشتغال و بازنشستگی استفاده کنند. فراهم کردن جانبازان با آن اجزای اساسی یک زندگی شاد و سالم غیرنظامی، احتمالا بیشتر از تضعیف نارضایتی هایی است که آنها در شنیدن انتقاد از جنگ احساس می کنند.

ماتیس شیرووس یک سرباز آمریکایی است که حاضر به استقرار در عراق نیست. او می گوید که او در آلمان مستقر بوده و با بسیاری از آلمانی ها دوست شده است، برخی از آنها به او گفتند که آنچه که کشورش در عراق و افغانستان انجام می دهد، نسل کشی است. Chiroux می گوید که این عمیقا او را مجرم کرد، اما او در مورد آن فکر کرد و روی آن عمل کرد، و این ممکن است او را به خوبی جان خود را نجات دهد. او می گوید، اکنون به بعضی از آلمانی های شجاع که مایل بودند او را متهم کند، سپاسگزار است. در اینجا به مجازات مردم!

من تعدادی از جانبازان جنگ در عراق و افغانستان را دیدم که برخی از راحتی و آسایش را در مخالفت صریح جنگهای بسیار که در آن جنگیدند و در بعضی موارد به مبارزه با دیگران واکنش نشان دادند. جانبازان، و حتی نیروهای وظیفه ای، نیازی به دشمنان فعالان صلح نیستند. همانطور که کاپیتان پل چپلل در کتاب "پایان جنگ" اشاره میکند، همیشه بین شکافهای کلی وجود دارد. سربازانی که شادمانی سادیستی را در کشتار بی گناهان و فعالان صلح که جانبازان را می کشند فاصله می گیرند (یا شاید کمی نزدیک تر از آنچه فکر می کنند)، اما شرکت کنندگان و مخالفان جنگ عمدتا نزدیکتر هستند و بسیار بیشتر از آنچه که آنها را جدا می کند درصد قابل توجهی از آمریکایی ها و حتی درصد قابل توجهی از فعالان صلح برای سازندگان سلاح و دیگر تامین کنندگان صنعت جنگ کار می کنند.

در حالی که سربازان می توانند از راه دور با هواپیماهای بدون سرنشین یا استفاده از سنسورهای گرما و دید در شب از بین بروند، بازی یک جنگ بازی ویدئویی که در آن آنها مجبور نیست قربانیان خود را ببینند، سیاستمدارانی که آنها را به جنگ می فرستند حتی گام بعدی هستند حذف شده و زمان حتی آسان تر از اجتناب از احساس مسئولیت. چطور می توانیم وضعیتی را که صدها تن از اعضای مجلس نمایندگان "مخالفان" و "منتقدین" جنگ هستند، درک کنیم و هنوز هم آنها را تامین می کنیم؟ و بقیه ما غیرنظامیان گام دیگری را دوباره برداشته اند.

سربازان طولانی مدت با استفاده از یک قطعه تجهیزات که نیاز به بیش از یک نفر برای کار کردن دارد، ساده تر می شود، و مسئولیت آن را گسترش می دهد. ما به همان شیوه فکر می کنیم. صدها میلیون نفر از مردم نمی توانند اقدامات شدید برای متوقف کردن این جنگ ها انجام دهند، بنابراین مطمئنا من نمی توانم برای یک شکست واحد متهم باشم، درست است؟ حداقل من می توانم انجام دهم، در حالی که خودم را به سمت مخالفت قوی تر می کشم، با افرادی که در بسیاری موارد به علت نبود گزینه های دیگری که در اختیار داشتم، به ارتش پیوسته اند، و از همه کسانی که شجاعت و قهرمانی در میان آنها را می بینند، احترام بیشتری قائلم. ارتش برای تسلیحات خود را رها کرده و از انجام آنچه که گفته می شوند، اجتناب ناپذیر است و یا حداقل عاقلانه تر از آن است که بتوانید بعدا پشیمان شوید.

بخش: STORIES SOLDIERS

دروغ هایی گفته شده است که برای راه اندازی جنگ ها همواره شامل داستان های دراماتیک بوده است و از زمان ایجاد سینما، داستان های مبارزان قهرمانانه در آنجا یافت شده است. کمیته اطلاعات عمومی تولید فیلم های بلند و همچنین ارائه سخنرانی های دقیقه 4 زمانی که چرخ ها تغییر یافتند.

"در غیر مسلمان (1918) که با همکاری نیروی دریایی ایالات متحده ساخته شده است، فیلی ثروتمند و قدرتمند می آموزد که" غرور و غرور طبقاتی ناخوشایند است "زیرا او شاهد رانندگی خود در جنگ می میرد، پس از دیدن یک تصویر از مسیح راه رفتن در سراسر میدان جنگ و عشق به یک دختر زیبا بلژیکی است که به سختی از یک افسر آلمانی فرار می کند.

فیلم 1915 DW Griffith 'تولد یک ملت دربارۀ جنگ داخلی و بازسازی کمک به راه اندازی یک جنگ داخلی در میان مردم سیاه پوست کرد، اما قلب های جهان در 1918 با کمک نظامی آموخت، آمریکایی ها را آموختند که جنگ جهانی اول در مورد نابودی قومیت های بی گناه بود از چنگالهای شیطانی

برای جنگ جهانی دوم، اداره اطلاعات جنگ پیشنهاد پیام ها، اسکریپت ها را مرور کرد و از صحنه های ناخوشایند قطع کرد و صنعت فیلم را برای ترویج جنگ مورد استفاده قرار داد. ارتش همچنین فرانک کاپرا را برای تولید هفت فیلم طرفدار جنگ به کار گرفت. مطمئنا این تمرین ادامه دارد تا روزی که هکرها با کمک ارتش آمریکا به طور منظم تولید می کنند. سربازان در این داستانها به عنوان قهرمانان به تصویر کشیده شده اند.

نظامیان در طول جنگهای واقعی نیز دوست دارند داستان های دراماتیک قهرمانان واقعی را نیز به اشتراک بگذارند. چیزی برای استخدام بهتر نیست فقط چند هفته پس از جنگ در عراق، رسانه های آمریکایی، به دنبال ارتش و کاخ سفید، شروع به پوشش اشباع شده برای داستان یک سرباز زن به نام جسیکا لینچ که ظاهرا در جریان تبادل خصمانه دستگیر شده بودند، سپس به طور چشمگیری نجات یافت. او هر دو قهرمان و مادربزرگ بود. پنتاگون به دروغ ادعا کرد لینچ زخم های ضرب و شتم و گلوله داشت و او در مورد بستری در بیمارستان بستری شده بود و مورد بازجویی قرار گرفت. لینچ تمام داستان را رد کرد و شکایت کرد که ارتش از او استفاده کرده است. در ماه آوریل 24، 2007، لینچ شهادت داد قبل از کمیته مجلس نمایندگان در مورد نظارت و اصلاحات دولتی:

"[درست بعد از ضبط من]، داستان های قهرمانانه بزرگ گفته شد. منزل والدین من در وایت کانتی تحت محاصره رسانه ها بود که همه داستان های دختر رمبو را از تپه هایی که جنگیدند، تکرار کردند. این درست نبود . . . من هنوز هم به دلیل اینکه چرا دروغ گفتم اشتباه گرفتم. "

یک سرباز درگیر در عملیات که داستان را می دانست نادرست بود و در زمانی که ارتش "ساختن یک فیلم" بود، پات تیلمن بود. او یک ستاره فوتبال بوده و به طور معروف به قرارداد چند میلیون دلاری فوتبال برای پیوستن به ارتش و وظیفه وطن پرست خود برای محافظت از کشور در برابر تروریست های شیطانی پرداخت. او معروفترین نیروهای نظامی ایالات متحده بود و نگرش تلویزیونی آن کولتر او را "یک آمریکایی اصلی - محترم، خالص و مردانه مانند یک مرد آمریکایی می توانست" نامید.

به استثنای اینکه او دیگر معتقد به داستانهایی نبود که او را مجبور کرده بود و Ann Coulter متوقف شد و او را ستایش کرد. در ماه سپتامبر 25، 2005، سان فرانسیسکو کرونیکل گزارش داد که تیلمن از جنگ عراق انتقاد کرده و جلسه ای با منتقد برجسته جنگی نوام چامسکی در زمانی که او از افغانستان بازگشته بود، تمام اطلاعاتی را که مادر تیلمان و چامسکی بعدا تأیید کرد . تیلمن نمی توانست آن را تأیید کند؛ چرا که در افغانستان در 2004 از سه گلوله به پیشانی در محدوده کوتاه، گلوله ای که توسط یک آمریکایی شلیک شده بود، فوت کرده بود.

کاخ سفید و ارتش می دانند که تیلمن از آتش به اصطلاح دوستانه جان خود را از دست داد اما به دروغ به رسانه ها گفت که او در یک تبادل خصمانه جان سپرد. فرماندهان ارتش ارشد این واقعیت ها را می دانستند و در عین حال تأیید کردند که تیلمن یک ستاره نقره ای، یک قلب قرمز بنفش و یک ارتقاء پس از مرگ، که همه بر اساس مرگش در جنگ با دشمن بوده است.

همچنین داستان های دراماتیک که به ایده رزمندگان قهرمانانه ای چالش می کنند، می گویند. Prophecy بازی Karen Malpede یک جانباز انتحاری جنگ عراق است. فیلم هایی مانند «در دره الله» آسیب هایی را که جنگ به سربازان وارد می کنند، حمل می کنند و اعتقادشان را بیان می کنند که آنچه انجام داده اند مخالف قهرمانانه است. منطقه سبز یک سرباز را نشان می دهد که اندکی دیر می فهمد که جنگ در عراق مبتنی بر دروغ است.

اما نیازی به نوشتن به داستان و یا ساختن داستان هایی نیست که سربازان را همانطور که واقعا هستند نشان دهند. همه چیز مورد نیاز است با آنها صحبت کنید. البته، بسیاری از آنها هنوز پس از اینکه در آنها بودند، از جنگ پشتیبانی می کنند. حتی بیشتر از ایده جنگ عمومی حمایت می کنند و از آنچه که انجام داده اند، افتخار می کنند، حتی اگر انتقاد از جنگ خاصی داشته باشند. اما بعضی از مخالفان جنگی، تجربیات خود را برای رد اسطوره ها بازگو می کنند. اعضای "جانبازان جنگی عراق" در نزدیکی واشنگتن، در ماه مارس 2008 برای یک رویداد به نام "سرباز زمینی" جمع شدند. آنها این سخنان را بیان کردند:

"او شاهد فرماندهی بود که به ما دستور داد تا هر کسی که در خیابان شلیک می کند، دو خانم قدیمی که راه می رفتند و سبزیجات حمل می کردند، شلیک کنند. او گفت که فرمانده به او گفته بود که زنان را بسوزاند و زمانی که او رد کرد، فرمانده آنها را شلیک کرد. بنابراین، هنگامی که این دریایی شروع به تیراندازی در خودروهای شخصی کرد که هیچکس دیگر احساسش را تهدید نکرده بود، او به دنبال مثال فرمانده خود بود. "- جیسون وین لمیو

"من به یاد می آورم یک زن راه رفتن. او یک کیسه بزرگ را حمل کرد و به نظر می رسید که او به سمت ما حرکت می کرد، بنابراین ما با Mark 19 که یک پرتابگر نارنجک اتوماتیک بود را روشن کردیم و هنگامی که غبار حل شد، متوجه شدیم که کیسه پر از مواد غذایی است. او سعی کرده بود غذا بخورد و ما را به تکه تکه شدن انداخت. . . .

"چیزی دیگر که ما تشویق می شدیم، تقریبا با یک چشم و یک انگشت، حمل سلاح های قطره ای بود، یا با تور سوم من، بیل بیل را برداشت. ما این سلاح ها یا بیل ها را با ما حمل می کنیم؛ زیرا اگر ما به طور تصادفی یک غیرنظامی را شلیک کنیم، می توانیم این سلاح را بر روی بدن بگذاریم و آنها را شبیه شورشی ببینیم. "- جیسون واشبن

"من می خواهم با نشان دادن یک ویدیو از مدیر اجرایی شرکت Kilo. ما به یک آتشبار طولانی مدت دو ساعته دست پیدا کرده بودیم و مدتها بود که به پایان رسیده بود، اما او هنوز احساس کرد که نیاز به پرتاب یک موشک هدایت کننده لیزری پنجصد پوند در شمال رمادی دارد. - جان مایکل ترنر

این ویدیو پس از اعتصاب موشکی نشان می دهد که آزار افسران: "من فکر می کنم من نیمی از جمعیت شمال رمادی را کشتم!"

"در آوریل 18، 2006، من اولین بار تایید کردم که کشتن من است. او مرد بی گناه بود. نام او را نمی دانم من او را "مرد چاق" می نامم. در طول این حادثه، او به خانه برگشت و من او را در مقابل دوستان و پدرم شلیک کردم. دور اول وقتی او را در گردن ندیدم او را کشتم. پس از آن، او شروع به فریاد کرد و به چشمانم نگاه کرد. من به دوستم نگاه کردم و گفتم: "خب، من نمی توانم این اتفاق بیفتد." من یک ضربه دیگر گرفتم و او را برداشتم. بقیه خانواده اش او را دور بردند. هفت عراقی برای حمل بدن خود برداشتند.

"همه ما بعد از اینکه ما اولین کشتن ما را داشتیم تبریک می گوییم و این اتفاق افتاد که من بوده ام. فرمانده شرکت من شخصا به من تبریک گفت. این همان فردی است که اظهار داشت که هر کسی که اولین کشتن آنها را با ضربه زدن به آنها به قتل می رسد، زمانی که ما از عراق بازگشته ایم، یک گذر چهار روزه دریافت می کنیم. . . .

"من متاسفم از نفرت و تخریب که من به مردم بیگناه اعمال کرده ام. . . . من دیگر هیولا نیستم که یک بار بود. "- جان مایکل ترنر

داستانهای بسیار دیگری از این دست وجود داشت و آنچه قهرمانانه به نظر می رسید بیان آنها بود ، نه آنچه آنها گفتند. ما معمولاً نظرات سربازان را نمی شنویم. همانطور که در واشنگتن دی سی نادیده گرفته می شود ، سربازان حتی بیشتر نادیده گرفته می شوند. به ندرت حتی شاهد نظرسنجی هایی هستیم که نیروها معتقدند. اما در سال 2006 ، در حالی که روسای جمهور و اعضای کنگره در حال گفتگو درباره جنگ "برای نیروها" بودند ، یک نظرسنجی نشان داد که 72 درصد از سربازان آمریکایی در عراق خواستار پایان جنگ قبل از سال 2007 هستند. "برای انتقام از نقش صدام در حملات 85-9". البته صدام حسین در آن حملات نقشی نداشت. و 11 درصد معتقد بودند که دلیل اصلی جنگ "جلوگیری از حفاظت صدام از القاعده در عراق" است. البته تا زمان ایجاد جنگ القاعده در عراق وجود نداشت. این سربازان به دروغ های جنگ اعتقاد داشتند و هنوز هم می خواستند جنگ پایان یابد. اما بیشتر آنها اسلحه خود را زمین نگذاشتند.

آیا مشارکت آنها در یک جنگ تهاجمی، گذر را به دست می آورند، زیرا آنها دروغ می گویند؟ خب، قطعا بیشتر به تصمیم گیرندگان اصلی که باید پاسخگو باشند، سرزنش می شود. من فکر می کنم مهمتر از پاسخ دادن به این سوال، جلوگیری از دروغ های آینده به رزمندگان بالقوه آینده است. در این راستا، باید حقیقت را درباره جنگ های گذشته به دست آورد. حقیقت این است: جنگ نبوده و نمی تواند یک سرویس باشد. این قهرمان نیست شرم آور است بخشی از شناخت این واقعیت ها شامل انحلال حوادث قهرمانی از سربازان است. هنگامی که سیاستمداران به اشتباه وانمود می کنند جنگ در جنگ را متوقف می کنند - یک شیوه معمول و چیزی است که یک نامزد سناتور در 2010 انجام می شود - و بدل به تظاهر به انجام این کار می شود، ما می دانیم که ما پیشرفت می کنیم.

نشانه دیگری از پیشرفت به نظر می رسد این است:

"در ماه ژوئیه 30، [2010]، سربازان فعال 30، جانبازان، خانواده های نظامی و حامیان، در خیابان های فورت هود [که از آن زمان سربازانی که در حال حاضر مبتلا به PTSD هستند رنج می برند به یک جنگ فرستاده شده اند) با پرچم بزرگ به کارگردانی سرهنگ آلن، فرمانده 3rd ACR [اسلحه اسلحه سواره نظام]، که "Col. آلن . . آیا سربازان زخمی را باز نکنید! تظاهراتکنندگان نیز علامت های تبلیغاتی داشتند:

به برنج بگویید: بوس الاغ من!

و

"آنها دروغ می گویند، ما می میریم!"

"تظاهرات در یک نقطه ورودی اصلی برای پایه قرار داشت، بنابراین هزاران گجت فعال و خانواده هایشان به وسیله تظاهرات به تصویب رسید. بسیاری نیز پس از دیدن تظاهرات پیوستند. پلیس نظامی فورت هود، خودروها و نیروهای نظامی را به منظور ترساندن تظاهرکنندگان، از ترس جنبش رو به رشد، فرستاده است. "

یک دیدگاه

  1. اشتراک ها: گوگل

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی