ویدئو و متن: دکترین مونرو و تعادل جهانی

توسط دیوید سوانسون World BEYOND Warژانویه 26، 2023

آماده شده برای پنجمین کنفرانس بین المللی تعادل جهانی

با توجه به کتابی که به تازگی منتشر شده است، دکترین مونرو در سال 200 و چه چیزی باید آن را جایگزین کرد

تصویری اینجا کلیک نمایید.

دکترین مونرو توجیهی برای اعمال بود و هست، برخی خوب، برخی بی تفاوت، اما بخش عمده آن مذموم است. دکترین مونرو، هم به صراحت و هم به زبانی بدیع، پابرجاست. دکترین های اضافی بر پایه های آن ساخته شده است. در اینجا کلمات دکترین مونرو که با دقت از سخنرانی رئیس جمهور جیمز مونرو در مورد وضعیت اتحادیه در 200 سال پیش در 2 دسامبر 1823 انتخاب شده است، آمده است:

این مناسبت به عنوان یک اصل که حقوق و منافع ایالات متحده در آن دخیل است، مناسب ارزیابی شده است که قاره های آمریکا، با توجه به شرایط آزاد و مستقلی که به عهده گرفته اند و حفظ کرده اند، از این پس در نظر گرفته نمی شوند. به عنوان سوژه هایی برای استعمار آینده توسط هر قدرت اروپایی. . . .

بنابراین، ما به صراحت و روابط دوستانه موجود بین ایالات متحده و این قدرت ها مدیونیم که اعلام کنیم که باید هر گونه تلاشی از جانب آنها برای گسترش سیستم آنها به هر بخشی از این نیمکره را برای صلح و امنیت ما خطرناک بدانیم. . با مستعمرات یا وابستگی های موجود هیچ قدرت اروپایی، ما مداخله نکرده ایم و نخواهیم داشت. اما با دولت‌هایی که استقلال خود را اعلام کرده‌اند و آن را حفظ کرده‌اند و ما نیز با ملاحظات و اصول عادلانه به استقلال آن‌ها اذعان کرده‌ایم، نمی‌توانیم هیچ مداخله‌ای را برای سرکوب آنها یا کنترل سرنوشت آنها به نحو دیگری ببینیم. از سوی هر قدرت اروپایی در منظری غیر از مظهر گرایش غیردوستانه نسبت به ایالات متحده.»

اینها کلماتی بودند که بعداً "دکترین مونرو" نامگذاری شدند. آن‌ها از سخنرانی‌ای که به نفع مذاکرات صلح‌آمیز با دولت‌های اروپایی بود، کنار رفتند، در حالی که تسخیر و اشغال خشونت‌آمیز سرزمین‌های «خالی از سکنه» آمریکای شمالی را جشن می‌گرفتند. هیچ کدام از این موضوعات جدید نبود. چیزی که جدید بود، ایده مخالفت با استعمار بیشتر قاره آمریکا توسط اروپایی ها بر اساس تمایز بین حکومت بد کشورهای اروپایی و حکمرانی خوب کشورهای قاره آمریکا بود. این گفتار، حتی با وجود استفاده مکرر از عبارت «دنیای متمدن» برای اشاره به اروپا و آن چیزهایی که اروپا ایجاد کرده است، بین نوع حکومت‌های قاره آمریکا و نوع کمتر مطلوب حداقل در برخی از کشورهای اروپایی تمایز قائل می‌شود. در اینجا می‌توان جد جنگ دموکراسی‌ها علیه حکومت‌های استبدادی را که اخیراً تبلیغ شده است، پیدا کرد.

دکترین اکتشاف - این ایده که یک ملت اروپایی می تواند هر سرزمینی را که هنوز توسط سایر کشورهای اروپایی ادعا نشده است، بدون توجه به اینکه چه مردمی قبلاً در آنجا زندگی می کنند، ادعا کند - به قرن پانزدهم و کلیسای کاتولیک برمی گردد. اما در سال 1823، همان سال با سخنرانی سرنوشت ساز مونرو، در قوانین ایالات متحده قرار گرفت. آن را دوست همیشگی مونرو، جان مارشال، رئیس دیوان عالی ایالات متحده، در آنجا قرار داد. ایالات متحده خود را، شاید به تنهایی در خارج از اروپا، دارای امتیازات کشفی مشابه کشورهای اروپایی می دانست. (شاید به طور تصادفی، در دسامبر 2022 تقریباً همه کشورهای روی زمین توافق نامه ای را امضا کردند که تا سال 30 2030٪ از زمین و دریا را برای حیات وحش کنار بگذارد. استثنائات: ایالات متحده و واتیکان.)

در جلسات کابینه منتهی به دولت مونرو در سال 1823، بحث های زیادی در مورد افزودن کوبا و تگزاس به ایالات متحده مطرح شد. عموماً اعتقاد بر این بود که این مکان ها می خواهند بپیوندند. این با رویه رایج این اعضای کابینه در بحث توسعه، نه به عنوان استعمار یا امپریالیسم، بلکه به عنوان خود تعیینی ضد استعماری مطابقت داشت. این مردان با مخالفت با استعمار اروپایی و با این باور که هر کسی که آزادانه انتخاب کند، بخشی از ایالات متحده را انتخاب می کند، توانستند امپریالیسم را به عنوان ضد امپریالیسم درک کنند.

ما در سخنرانی مونرو رسمیت بخشیدن به این ایده داریم که "دفاع" از ایالات متحده شامل دفاع از چیزهایی دور از ایالات متحده است که دولت ایالات متحده یک "نفع" مهم در آن اعلام می کند. روز "استراتژی دفاع ملی 2022 ایالات متحده"، برای مثال، به طور مداوم به دفاع از "منافع" و "ارزش های" ایالات متحده اشاره دارد که به عنوان موجود در خارج از کشور و شامل کشورهای متحد و به عنوان متمایز از ایالات متحده توصیف می شود. ایالات یا «وطن». این با دکترین مونرو کاملاً جدید نبود. اگر چنین بود، رئیس جمهور مونرو نمی توانست در همان سخنرانی بیان کند که «نیروی معمول در دریای مدیترانه، اقیانوس آرام و در امتداد سواحل اقیانوس اطلس حفظ شده است و از تجارت ما در آن دریاها محافظت لازم را به عمل آورده است. " مونرو که خرید لوئیزیانا را از ناپلئون برای پرزیدنت توماس جفرسون خریده بود، بعداً ادعاهای ایالات متحده را به سمت غرب تا اقیانوس آرام گسترش داد و در اولین جمله دکترین مونرو با استعمار روسیه در بخشی از آمریکای شمالی بسیار دور از مرزهای غربی مخالف بود. میسوری یا ایلینوی عمل تلقی هر چیزی که تحت عنوان مبهم «منافع» قرار می‌گیرد به‌عنوان توجیه‌کننده جنگ توسط دکترین مونرو و بعداً با دکترین‌ها و شیوه‌هایی که بر اساس آن ساخته شده بود تقویت شد.

ما همچنین در زبان پیرامون دکترین، این امکان را به عنوان تهدیدی برای «منافع» ایالات متحده از این امکان داریم که «قدرت‌های متحد باید نظام سیاسی خود را به هر بخشی از هر یک از قاره‌ها [آمریکا] گسترش دهند». قدرت های متحد، اتحاد مقدس یا اتحاد بزرگ، اتحادی از دولت های سلطنت طلب در پروس، اتریش و روسیه بود که از حق الهی پادشاهان و در برابر دموکراسی و سکولاریسم دفاع می کردند. ارسال سلاح به اوکراین و تحریم‌ها علیه روسیه در سال 2022، به نام دفاع از دموکراسی در برابر استبداد روسیه، بخشی از یک سنت طولانی و عمدتاً ناگسستنی است که به دکترین مونرو بازمی‌گردد. اینکه اوکراین ممکن است چندان دموکراسی نباشد، و اینکه دولت ایالات متحده ارتش اکثر ظالم‌ترین دولت‌های روی زمین را تسلیح، آموزش و تأمین مالی می‌کند، با ریاکاری‌های گذشته در گفتار و عمل سازگار است. ایالات متحده برده دار در زمان مونرو حتی کمتر از ایالات متحده امروزی دموکراسی بود. دولت‌های بومی آمریکا که در اظهارات مونرو به آنها اشاره نشده است، اما می‌توانستند منتظر نابودی توسط گسترش غرب باشند (که برخی از آنها به همان اندازه که در اروپا الهام‌بخش ایجاد دولت آمریکا بوده‌اند)، اغلب بیشتر بودند. دموکراتیک از کشورهای آمریکای لاتین که مونرو مدعی دفاع از آن بود، اما دولت ایالات متحده اغلب برعکس دفاع از آنها را انجام می داد.

آن محموله‌های تسلیحاتی به اوکراین، تحریم‌ها علیه روسیه و نیروهای آمریکایی مستقر در سراسر اروپا، در عین حال، نقض سنت مورد حمایت در سخنرانی مونرو برای دور ماندن از جنگ‌های اروپایی است، حتی اگر، همانطور که مونرو گفت، اسپانیا «هیچ‌وقت نمی‌تواند تسلیم شود. نیروهای ضد دموکراتیک آن روز. این سنت انزواطلبی که مدت‌ها تأثیرگذار و موفق بود و هنوز حذف نشده بود، تا حد زیادی با ورود ایالات متحده به دو جنگ جهانی اول خنثی شد، از آن زمان پایگاه‌های نظامی ایالات متحده و همچنین درک دولت ایالات متحده از "منافع" خود هرگز از بین نرفتند. اروپا با این حال، در سال 2000، پاتریک بوکانان برای ریاست جمهوری ایالات متحده بر اساس یک پلت فرم حمایت از خواست دکترین مونرو برای انزواگرایی و اجتناب از جنگ های خارجی نامزد شد.

دکترین مونرو همچنین این ایده را که امروزه هنوز بسیار زنده است، مطرح کرد که یک رئیس جمهور ایالات متحده، به جای کنگره ایالات متحده، می تواند تعیین کند که ایالات متحده کجا و بیش از چه چیزی وارد جنگ خواهد شد - و نه فقط یک جنگ فوری خاص، بلکه هر تعداد. از جنگ های آینده دکترین مونرو در واقع یک نمونه اولیه از "مجوز استفاده از نیروی نظامی" همه منظوره است که از قبل هر تعداد جنگ را تایید می کند، و پدیده ای است که امروزه رسانه های آمریکایی بسیار دوست دارند "خط قرمز کشیدن". " با افزایش تنش ها بین ایالات متحده و هر کشور دیگری، سال ها است که رسانه های ایالات متحده اصرار دارند که رئیس جمهور ایالات متحده "یک خط قرمز" ترسیم کند و ایالات متحده را به جنگ متعهد کند، و نه تنها معاهداتی را که منع می کند، نقض می کند. گرم کردن، و نه تنها ایده ای که در همان سخنرانی به خوبی بیان شده است که حاوی دکترین مونرو است که مردم باید در مورد مسیر حکومت تصمیم بگیرند، بلکه همچنین در مورد اعطای اختیارات جنگی توسط قانون اساسی به کنگره. نمونه هایی از مطالبات و اصرار بر رعایت «خط قرمزها» در رسانه های ایالات متحده شامل این ایده ها است که:

  • اگر سوریه از سلاح شیمیایی استفاده کند، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، جنگ بزرگی را علیه سوریه آغاز خواهد کرد.
  • دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، اگر نیروهای نیابتی ایران به منافع آمریکا حمله کنند، به ایران حمله خواهد کرد.
  • اگر روسیه به یکی از اعضای ناتو حمله کند، بایدن مستقیماً با نیروهای آمریکایی به روسیه حمله خواهد کرد.

یکی دیگر از سنت‌هایی که با دکترین مونرو شروع شد، حمایت از دموکراسی‌های آمریکای لاتین بود. این سنت رایجی بود که چشم انداز ایالات متحده را با بناهای یادبود سیمون بولیوار پر کرد، مردی که زمانی در ایالات متحده با وجود تعصبات گسترده نسبت به خارجی ها و کاتولیک ها به عنوان یک قهرمان انقلابی به الگوی جورج واشنگتن رفتار می کرد. این که این سنت ضعیف حفظ شده است، به طور ملایم آن را بیان می کند. هیچ مخالفی بزرگتر از دولت ایالات متحده برای دموکراسی آمریکای لاتین، با شرکت های همسو با ایالات متحده و فاتحان معروف به فیلیباستر وجود نداشته است. همچنین امروزه هیچ تسلیح یا حامی دولت های سرکوبگر در سراسر جهان بزرگتر از دولت آمریکا و دلالان اسلحه آمریکا نیست. یک عامل بزرگ در ایجاد این وضعیت، دکترین مونرو بوده است. در حالی که سنت حمایت محترمانه و جشن گرفتن قدم‌ها به سوی دموکراسی در آمریکای لاتین هرگز به طور کامل در آمریکای شمالی از بین نرفته است، اما اغلب مخالفت قاطعانه با اقدامات دولت ایالات متحده بوده است. آمریکای لاتین که زمانی توسط اروپا مستعمره شده بود، در نوع دیگری از امپراتوری توسط ایالات متحده مستعمره شد.

در سال 2019، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، دکترین مونرو را زنده و سالم اعلام کرد و تاکید کرد: از زمان رئیس جمهور مونرو، سیاست رسمی کشور ما بوده است که دخالت کشورهای خارجی در این نیمکره را رد می کنیم. زمانی که ترامپ رئیس جمهور بود، دو وزیر امور خارجه، یک وزیر به اصطلاح دفاع و یک مشاور امنیت ملی علناً در حمایت از دکترین مونرو صحبت کردند. جان بولتون مشاور امنیت ملی گفت که ایالات متحده می تواند در ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه مداخله کند زیرا آنها در نیمکره غربی هستند: «در این دولت ما از استفاده از عبارت دکترین مونرو نمی ترسیم.» شایان ذکر است که CNN از بولتون در مورد ریاکاری حمایت از دیکتاتورها در سراسر جهان و سپس تلاش برای سرنگونی یک دولت به دلیل ادعایی که دیکتاتوری بود، پرسیده بود. در 14 ژوئیه 2021، فاکس نیوز برای احیای دکترین مونرو به منظور "آزادی برای مردم کوبا" با سرنگونی دولت کوبا بدون اینکه روسیه یا چین بتوانند هیچ کمکی به کوبا ارائه کنند، استدلال کرد.

ارجاعات اسپانیایی در اخبار اخیر به «دکترینا مونرو» به طور کلی منفی است، با تحمیل توافقات تجاری شرکتی توسط ایالات متحده، تلاش ایالات متحده برای حذف برخی کشورها از اجلاس سران قاره آمریکا، و حمایت ایالات متحده از کودتا، در حالی که از کاهش احتمالی ایالات متحده حمایت می کند. هژمونی بر آمریکای لاتین و جشن گرفتن، برخلاف دکترین مونرو، «دکترینا بولیواریانا».

عبارت پرتغالی "Doutrina Monroe" نیز برای قضاوت بر اساس مقالات خبری گوگل به طور مکرر استفاده می شود. یک عنوان نماینده این است: "دوترینا مونرو، باستا!"

اما این مورد که دکترین مونرو نمرده است فراتر از استفاده صریح از نام آن است. در سال 2020، رئیس جمهور بولیوی، اوو مورالس ادعا کرد که ایالات متحده یک کودتا را در بولیوی سازماندهی کرده است تا الون ماسک الیگارش آمریکایی بتواند لیتیوم به دست آورد. ماسک بی درنگ توییت کرد: «هر کس را که بخواهیم کودتا خواهیم کرد! با آن مقابله کنید.» این دکترین مونرو است که به زبان معاصر ترجمه شده است، مانند کتاب مقدس بین المللی جدید سیاست ایالات متحده، که توسط خدایان تاریخ نوشته شده اما توسط ایلان ماسک برای خواننده مدرن ترجمه شده است.

ایالات متحده در چندین کشور آمریکای لاتین نیروها و پایگاه هایی دارد و در سراسر جهان زنگ می زند. دولت ایالات متحده همچنان کودتا را در آمریکای لاتین دنبال می کند، اما در زمان انتخاب دولت های چپ نیز کنار می ایستد. با این حال، استدلال شده است که ایالات متحده دیگر نیازی به روسای جمهور در کشورهای آمریکای لاتین برای دستیابی به "منافع" خود ندارد، زمانی که نخبگان را با همکاری، مسلح و آموزش داده است، موافقت نامه های تجاری شرکتی مانند CAFTA (موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای مرکزی) در به شرکت‌های آمریکایی قدرت قانونی داده است تا قوانین خود را در قلمروهای خود در کشورهایی مانند هندوراس ایجاد کنند، بدهی‌های هنگفتی به نهادهای خود دارد، کمک‌های بسیار مورد نیاز را با انتخاب رشته‌های مرتبط ارائه می‌کند، و نیروهایی را با توجیهات مستقر کرده است. مانند تجارت مواد مخدر برای مدت طولانی که گاهی اوقات آنها را به سادگی اجتناب ناپذیر می دانند. همه اینها دکترین مونرو است، چه از گفتن آن دو کلمه دست برداریم یا نه.

اغلب به ما یاد می‌دهند که دکترین مونرو تا دهه‌ها پس از بیان آن اجرا نشد، یا اینکه تا زمانی که نسل‌های بعدی آن را تغییر دادند یا دوباره تفسیر کردند، به عنوان مجوزی برای امپریالیسم عمل نشد. این نادرست نیست، اما اغراق شده است. یکی از دلایلی که زیاده‌نمایی می‌شود، همان دلیلی است که گاهی به ما یاد می‌دهند که امپریالیسم ایالات متحده تا سال 1898 شروع نشده است، و همان دلیلی که از جنگ با ویتنام و بعداً جنگ در افغانستان به عنوان «نام برده می‌شود. طولانی‌ترین جنگ آمریکا.» دلیل آن این است که با بومیان آمریکا هنوز به عنوان موجودات و افراد واقعی با ملت های واقعی رفتار نمی شود و جنگ علیه آنها جنگ واقعی است. بخشی از آمریکای شمالی که به ایالات متحده منتهی شد، به‌عنوان به‌دست‌آمده از توسعه غیرامپراتوری، یا حتی به‌عنوان بدون توسعه به‌دست آمده در نظر گرفته می‌شود، حتی اگر فتح واقعی بسیار کشنده بود، و حتی اگر برخی از کسانی که پشت سر گذاشته بودند. این گسترش عظیم امپریالیستی در نظر داشت که تمام کانادا، مکزیک، کارائیب و آمریکای مرکزی را شامل شود. فتح بخش اعظم (اما نه همه) آمریکای شمالی چشمگیرترین اجرای دکترین مونرو بود، حتی اگر به ندرت تصور شود که به آن مربوط می شود. اولین جمله خود دکترین مخالفت با استعمار روسیه در آمریکای شمالی بود. تسخیر آمریکا (بسیاری از) آمریکای شمالی، در حالی که انجام می شد، اغلب به عنوان مخالفت با استعمار اروپا توجیه می شد.

بخش عمده ای از اعتبار یا سرزنش برای تهیه پیش نویس دکترین مونرو به جان کوئینسی آدامز وزیر امور خارجه رئیس جمهور جیمز مونرو است. اما به ندرت هنر شخصی خاصی در این عبارت وجود دارد. آدامز، مونرو و دیگران در مورد اینکه چه سیاستی باید بیان کنند، با تصمیم نهایی و همچنین انتخاب آدامز به عنوان وزیر امور خارجه، به دست مونرو افتاد. او و «پدران بنیانگذار» همکارش دقیقاً یک ریاست واحد ایجاد کرده بودند تا بتوانند مسئولیت را بر دوش کسی بگذارند.

جیمز مونرو پنجمین رئیس‌جمهور ایالات متحده و آخرین بنیان‌گذار رئیس‌جمهور آمریکا بود که مسیر توماس جفرسون و جیمز مدیسون، دوستان و همسایگانش را در جایی که اکنون ویرجینیای مرکزی نامیده می‌شود، دنبال کرد و البته از تنها فردی بود که بدون مخالفت برای یک انتخابات نامزد شد. دوره دوم، هموطن ویرجینیایی از بخشی از ویرجینیا که مونرو در آن بزرگ شد، جورج واشنگتن. مونرو نیز به طور کلی در سایه دیگران می افتد. اینجا در شارلوتسویل، ویرجینیا، جایی که من زندگی می کنم، و جایی که مونرو و جفرسون زندگی می کردند، مجسمه مونرو که زمانی در وسط محوطه دانشگاه ویرجینیا پیدا شد، مدت ها پیش با مجسمه هومر شاعر یونانی جایگزین شد. بزرگترین جاذبه توریستی اینجا خانه جفرسون است که خانه مونرو بخش کوچکی از توجه را به خود جلب کرده است. در موزیکال محبوب برادوی "همیلتون"، جیمز مونرو به یک مخالف برده داری آفریقایی-آمریکایی و عاشق آزادی و آهنگ های نمایش تبدیل نمی شود، زیرا او اصلاً در آن حضور ندارد.

اما مونرو شخصیت مهمی در ایجاد ایالات متحده است که ما امروز می شناسیم، یا حداقل باید باشد. مونرو به جنگ‌ها و ارتش‌ها معتقد بود و احتمالاً بزرگ‌ترین مدافع در دهه‌های اولیه ایالات متحده برای هزینه‌های نظامی و ایجاد یک ارتش دائمی دوردست بود - چیزی که جفرسون و مدیسون مرشدان مونرو با آن مخالفت کردند. نام بردن از مونرو به عنوان پدر بنیانگذار مجتمع صنعتی نظامی طولانی نخواهد بود (برای استفاده از عبارتی که آیزنهاور از «مجموعه کنگره صنعتی نظامی» ویرایش کرده بود، یا همانطور که فعالان صلح شروع به نامگذاری آن به دنبال تنوع - یکی در میان بسیاری - کرده اند. توسط دوست من ری مک گاورن، مجتمع نظامی-صنعتی-کنگره-اطلاعاتی-رسانه-آکادمی-اندیشکده یا MICIMATT استفاده شده است.

دو قرن نظامی گری و رازداری روزافزون یک موضوع بزرگ است. حتی با محدود کردن موضوع به نیمکره غربی، من در کتاب اخیرم فقط نکات برجسته، به اضافه برخی مضامین، برخی مثال‌ها، برخی فهرست‌ها و اعداد را ارائه می‌دهم تا تا جایی که بتوانم به تصویر کامل اشاره کنم. این حماسه ای از اقدامات نظامی، از جمله کودتا، و تهدید آن، اما همچنین اقدامات اقتصادی است.

در سال 1829 سیمون بولیوار نوشت که ایالات متحده "به نظر می رسد مقدر است که آمریکا را به نام آزادی به بدبختی بکشاند." هر گونه دیدگاه گسترده ای از ایالات متحده به عنوان یک محافظ بالقوه در آمریکای لاتین بسیار کوتاه مدت بود. به گفته یکی از زندگی‌نامه‌نویسان بولیوار، «در آمریکای جنوبی این احساس جهانی وجود داشت که این جمهوری اول‌زاده، که باید به جوان‌ترها کمک می‌کرد، برعکس، فقط تلاش می‌کرد تا به اختلاف و ایجاد مشکلات دامن بزند. در لحظه مناسب مداخله کنید.»

آنچه در نگاه به دهه‌های اولیه دکترین مونرو و حتی بسیار بعد از آن من را شگفت‌زده می‌کند، این است که چند بار دولت‌ها در آمریکای لاتین از ایالات متحده درخواست کردند که دکترین مونرو را حفظ کند و مداخله کند، و ایالات متحده نپذیرفت. هنگامی که دولت ایالات متحده تصمیم گرفت بر اساس دکترین مونرو در خارج از آمریکای شمالی عمل کند، همچنین خارج از نیمکره غربی بود. در سال 1842، دانیل وبستر، وزیر امور خارجه، به بریتانیا و فرانسه هشدار داد که از هاوایی دور شوند. به عبارت دیگر، دکترین مونرو با دفاع از کشورهای آمریکای لاتین مورد حمایت قرار نگرفت، اما به طور مکرر برای خرابکاری آنها مورد استفاده قرار می گرفت.

دکترین مونرو ابتدا با این نام به عنوان توجیهی برای جنگ ایالات متحده علیه مکزیک مورد بحث قرار گرفت که مرزهای غربی ایالات متحده را به جنوب منتقل کرد و ایالت های کالیفرنیا، نوادا، و یوتا امروزی، بیشتر نیومکزیکو، آریزونا و کلرادو را بلعید. بخش هایی از تگزاس، اوکلاهما، کانزاس و وایومینگ. به هیچ وجه آنقدر که برخی دوست داشتند مرز را به سمت جنوب حرکت دهند، نبود.

جنگ فاجعه بار در فیلیپین نیز ناشی از یک جنگ توجیه شده توسط دکترین مونرو علیه اسپانیا (و کوبا و پورتوریکو) در دریای کارائیب بود. و امپریالیسم جهانی گسترش آرام دکترین مونرو بود.

اما امروزه معمولاً از دکترین مونرو استناد می‌شود که به آمریکای لاتین اشاره می‌شود و دکترین مونرو برای 200 سال در حمله ایالات متحده به همسایگان جنوبی‌اش نقش اساسی داشته است. در طول این قرون، گروه ها و افراد، از جمله روشنفکران آمریکای لاتین، هم با توجیه دکترین مونرو از امپریالیسم مخالفت کرده اند و هم به دنبال این بوده اند که دکترین مونرو باید به عنوان ترویج انزواگرایی و چندجانبه گرایی تفسیر شود. هر دو رویکرد موفقیت محدودی داشته اند. مداخلات ایالات متحده فروکش کرده است اما هرگز متوقف نشده است.

محبوبیت دکترین مونرو به عنوان یک نقطه مرجع در گفتمان ایالات متحده، که در طول قرن نوزدهم به ارتفاعات شگفت انگیزی رسید و عملاً به وضعیت اعلامیه استقلال یا قانون اساسی دست یافت، ممکن است تا حدی به دلیل عدم وضوح و اجتناب از آن باشد. متعهد ساختن دولت ایالات متحده به هر چیزی خاص، در حالی که کاملاً دیوانه به نظر می رسد. همانطور که دوره های مختلف «پیامدها» و تفاسیر خود را اضافه کردند، مفسران می توانستند از نسخه ترجیحی خود در برابر دیگران دفاع کنند. اما موضوع غالب، چه قبل و چه بیشتر پس از تئودور روزولت، همیشه امپریالیسم استثنایی بوده است.

بسیاری از ناکامی‌ها در کوبا مدت‌ها قبل از خلیج خوک‌ها SNAFU بود. اما وقتی نوبت به فرار از گرینگوهای متکبر می‌رسد، هیچ نمونه‌ای از داستان‌ها بدون داستان تا حدودی منحصربه‌فرد اما آشکارکننده ویلیام واکر، فیلیباستری که خود را رئیس جمهور نیکاراگوئه کرد، کامل نخواهد بود، و گسترشی را که پیشینیان پیشینی مانند دنیل بون به غرب انجام داده بودند، به جنوب رساند. . واکر تاریخچه سری سیا نیست. سیا هنوز وجود نداشت. در طول دهه 1850 واکر ممکن است بیش از هر رئیس جمهور ایالات متحده در روزنامه های ایالات متحده مورد توجه قرار گرفته باشد. در چهار روز مختلف، نیویورک تایمز تمام صفحه اول خود را به شیطنت های خود اختصاص داد. اینکه اکثر مردم آمریکای مرکزی نام او را می‌دانند و تقریباً هیچ‌کس در ایالات متحده نمی‌داند، انتخابی است که توسط سیستم‌های آموزشی مربوطه انجام می‌شود.

هیچ کس در ایالات متحده نمی داند که ویلیام واکر چه کسی بوده است، معادل کسی نیست که در ایالات متحده از وقوع کودتا در اوکراین در سال 2014 مطلع باشد. . من آن را بیشتر معادل 20 سال آینده می دانم که هیچ کس نمی داند که جنگی در سال 20 در عراق رخ داده است که جورج دبلیو بوش در مورد آن دروغ گفته است. واکر خبر مهمی بود که پس از آن پاک شد.

واکر فرماندهی یک نیروی آمریکای شمالی را به دست آورد که ظاهراً به یکی از دو طرف متخاصم در نیکاراگوئه کمک می کرد، اما در واقع کاری را انجام داد که واکر انتخاب کرد، که شامل تصرف شهر گرانادا، در واقع به دست گرفتن مسئولیت کشور و در نهایت برگزاری یک انتخابات ساختگی از خود بود. . واکر دست به کار شد تا مالکیت زمین را به گریگوها منتقل کند، برده داری را ایجاد کند و انگلیسی را به زبان رسمی تبدیل کند. روزنامه های جنوب ایالات متحده در مورد نیکاراگوئه به عنوان یک ایالت آینده ایالات متحده نوشتند. اما واکر موفق شد کورنلیوس واندربیلت را دشمن بسازد و آمریکای مرکزی را بیش از پیش هرگز در آن سوی اختلافات سیاسی و مرزهای ملی علیه او متحد کند. فقط دولت ایالات متحده ادعای "بی طرفی" کرد. واکر شکست خورده به عنوان یک قهرمان فاتح به ایالات متحده بازگشت. او دوباره در سال 1860 در هندوراس تلاش کرد و در نهایت توسط انگلیسی ها دستگیر شد، به هندوراس تسلیم شد و توسط جوخه تیراندازی مورد اصابت گلوله قرار گرفت. سربازان او به ایالات متحده بازگردانده شدند و در آنجا بیشتر به ارتش کنفدراسیون پیوستند.

واکر انجیل جنگ را موعظه کرده بود. او گفت: «آنها فقط محرکانی هستند که از برقراری روابط ثابت بین نژاد سفید خالص آمریکایی، همانطور که در ایالات متحده وجود دارد، و نژاد مختلط، هیسپانو-هندی، همانطور که در مکزیک و آمریکای مرکزی وجود دارد، صحبت می کنند. بدون استفاده از زور.» چشم انداز واکر توسط رسانه های ایالات متحده مورد تحسین و تجلیل قرار گرفت، به غیر از نمایش برادوی.

به ندرت به دانشجویان ایالات متحده آموزش داده می شود که امپریالیسم ایالات متحده در جنوب تا دهه 1860 تا چه اندازه در مورد گسترش برده داری بود، یا چقدر توسط نژادپرستی ایالات متحده که نمی خواست افراد غیر "سفیدپوست" و غیر انگلیسی زبان به متحد بپیوندند مانع شد. ایالت ها.

خوزه مارتی در یکی از روزنامه های بوئنوس آیرس نوشت که دکترین مونرو را ریاکاری خواند و ایالات متحده را به استناد به «آزادی» متهم کرد. . . به منظور محروم کردن سایر ملل از آن.»

در حالی که مهم است باور نکنیم که امپریالیسم ایالات متحده در سال 1898 آغاز شد، نحوه نگرش مردم ایالات متحده به امپریالیسم ایالات متحده در سال 1898 و سال های بعد تغییر کرد. اکنون آب های بیشتری بین سرزمین اصلی و مستعمرات و دارایی های آن وجود داشت. تعداد بیشتری از افرادی که «سفید پوست» تلقی نمی‌شدند، زیر پرچم ایالات متحده زندگی می‌کردند. و ظاهراً دیگر نیازی به احترام به بقیه نیمکره با درک نام "آمریکا" برای اعمال بیش از یک کشور وجود نداشت. تا این زمان، ایالات متحده آمریکا معمولاً به عنوان ایالات متحده یا اتحادیه شناخته می شد. حالا آمریکا شد. بنابراین، اگر فکر می کردید کشور کوچک شما در آمریکاست، بهتر است مراقب باشید!

با آغاز قرن بیستم، ایالات متحده نبردهای کمتری را در آمریکای شمالی انجام داد، اما بیشتر در آمریکای جنوبی و مرکزی جنگید. این ایده افسانه‌ای که ارتش بزرگ‌تر از جنگ‌ها جلوگیری می‌کند، به جای تحریک جنگ، اغلب به تئودور روزولت برمی‌گردد که ادعا می‌کرد ایالات متحده به آرامی صحبت می‌کند اما چوب بزرگی را حمل می‌کند - چیزی که معاون رئیس‌جمهور روزولت در یک سخنرانی در سال 20 از آن به عنوان یک ضرب المثل آفریقایی یاد کرد. چهار روز قبل از کشته شدن رئیس جمهور ویلیام مک کینلی، روزولت رئیس جمهور شد.

اگرچه ممکن است تصور اینکه روزولت با تهدید با چوبش از جنگ جلوگیری می‌کند خوشایند باشد، اما واقعیت این است که او از ارتش ایالات متحده برای چیزی بیش از نمایش در پاناما در سال 1901، کلمبیا در سال 1902، هندوراس در سال 1903، جمهوری دومینیکن در سال 1903، سوریه استفاده کرد. در 1903، حبشه در 1903، پاناما در 1903، جمهوری دومینیکن در 1904، مراکش در 1904، پاناما در 1904، کره در 1904، کوبا در 1906، هندوراس در 1907 و فیلیپین در تمام دوران ریاست جمهوری او.

دهه‌های 1920 و 1930 در تاریخ ایالات متحده به‌عنوان زمان صلح یا به‌عنوان زمانی بسیار کسل‌کننده برای یادآوری به یاد می‌آیند. اما دولت آمریکا و شرکت های آمریکایی در حال بلعیدن آمریکای مرکزی بودند. یونایتد فروت و سایر شرکت های آمریکایی زمین خود، راه آهن، خدمات پستی و تلگراف و تلفن و سیاستمداران خود را به دست آورده بودند. ادواردو گالیانو خاطرنشان کرد: «در هندوراس، هزینه یک قاطر بیشتر از یک معاون است، و در سرتاسر آمریکای مرکزی، سفرای ایالات متحده بیشتر از رئیس جمهورها ریاست می کنند.» شرکت یونایتد فروت بنادر، گمرک و پلیس خود را ایجاد کرد. دلار به واحد پول محلی تبدیل شد. هنگامی که اعتصاب در کلمبیا آغاز شد، پلیس کارگران موز را سلاخی کرد، درست همان کاری که اراذل و اوباش دولتی برای چندین دهه آینده برای شرکت های آمریکایی در کلمبیا انجام می دادند.

در زمان ریاست جمهوری هوور، اگر نه قبل از آن، دولت ایالات متحده به طور کلی متوجه شده بود که مردم آمریکای لاتین کلمات "دکترین مونرو" را به معنای امپریالیسم یانکی می دانستند. هوور اعلام کرد که دکترین مونرو مداخلات نظامی را توجیه نمی کند. هوور و سپس فرانکلین روزولت نیروهای آمریکایی را از آمریکای مرکزی خارج کردند تا زمانی که تنها در منطقه کانال باقی ماندند. FDR گفت که او یک سیاست "همسایه خوب" خواهد داشت.

در دهه 1950، ایالات متحده ادعای همسایگی خوبی نداشت، آنقدر که رئیس سرویس حفاظت در برابر کمونیسم بود. پس از کودتای موفقیت آمیز در ایران در سال 1953، ایالات متحده به آمریکای لاتین روی آورد. در دهمین کنفرانس پان-آمریکا در کاراکاس در سال 1954، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه، از دکترین مونرو حمایت کرد و به دروغ ادعا کرد که کمونیسم شوروی تهدیدی برای گواتمالا است. یک کودتا در پی داشت. و کودتاهای بیشتری در پی داشت.

یکی از دکترین‌هایی که در دهه 1990 توسط دولت بیل کلینتون به شدت مطرح شد، «تجارت آزاد» بود - فقط در صورتی که آسیب به محیط‌زیست، حقوق کارگران یا استقلال از شرکت‌های بزرگ چند ملیتی را در نظر نگیرید، رایگان است. ایالات متحده خواستار، و شاید هنوز هم می خواهد، یک توافقنامه تجارت آزاد بزرگ برای همه کشورهای قاره آمریکا به جز کوبا و شاید دیگر کشورهایی که برای حذف مشخص شده اند. آنچه که در سال 1994 به دست آورد، نفتا، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی بود که ایالات متحده، کانادا و مکزیک را به شرایط آن ملزم کرد. این امر در سال 2004 توسط CAFTA-DR، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای مرکزی - جمهوری دومینیکن بین ایالات متحده، کاستاریکا، جمهوری دومینیکن، السالوادور، گواتمالا، هندوراس و نیکاراگوئه دنبال شد، که به دنبال آن موافقت‌نامه‌های متعدد دیگری نیز امضا شد. و تلاش برای توافقات، از جمله TPP، مشارکت ترانس پاسیفیک برای کشورهای همسایه اقیانوس آرام، از جمله در آمریکای لاتین. تا کنون TPP از عدم محبوبیت خود در ایالات متحده شکست خورده است. جورج دبلیو بوش در اجلاس سران قاره آمریکا در سال 2005 پیشنهاد ایجاد منطقه آزاد تجاری قاره آمریکا را داد و شاهد شکست آن از ونزوئلا، آرژانتین و برزیل بود.

نفتا و فرزندان آن منافع بزرگی را برای شرکت‌های بزرگ به ارمغان آورده‌اند، از جمله شرکت‌های آمریکایی که تولید خود را به مکزیک و آمریکای مرکزی منتقل می‌کنند تا به دنبال دستمزد کمتر، حقوق کمتر در محل کار و استانداردهای ضعیف‌تر زیست‌محیطی باشند. آنها پیوندهای تجاری ایجاد کرده اند، اما پیوندهای اجتماعی یا فرهنگی ایجاد نکرده اند.

امروزه در هندوراس، "مناطق اشتغال و توسعه اقتصادی" بسیار نامحبوب تحت فشار ایالات متحده و همچنین توسط شرکت های مستقر در ایالات متحده که از دولت هندوراس تحت CAFTA شکایت می کنند، حفظ می شود. نتیجه شکل جدیدی از جنایت یا جمهوری موز است که در آن قدرت نهایی در اختیار سودجویان است، دولت ایالات متحده عمدتاً اما تا حدودی مبهم از غارت حمایت می کند و قربانیان عمدتاً دیده نمی شوند و تصور نمی شوند - یا زمانی که در مرز ایالات متحده ظاهر می شوند. سرزنش می شوند. به عنوان مجریان دکترین شوک، شرکت‌های حاکم بر «مناطق» هندوراس، خارج از قوانین هندوراس، می‌توانند قوانین ایده‌آل را برای سود خود تحمیل کنند - سود آنقدر زیاد است که به راحتی می‌توانند به اتاق‌های فکر مستقر در ایالات متحده پول بپردازند تا توجیهاتی را به عنوان دموکراسی منتشر کنند. برای چیزی که کم و بیش مخالف دموکراسی است.

به نظر می رسد که تاریخ در لحظاتی که ایالات متحده به گونه ای دیگر حواسش پرت شده بود، مانند جنگ داخلی و جنگ های دیگر، سود نسبی را برای آمریکای لاتین نشان می دهد. این لحظه در حال حاضر است که در آن دولت ایالات متحده حداقل تا حدودی از اوکراین منحرف شده و مایل به خرید نفت ونزوئلا است، اگر معتقد است که این امر به آسیب رساندن به روسیه کمک می کند. و این لحظه ای از دستاوردها و آرزوهای فوق العاده در آمریکای لاتین است.

انتخابات آمریکای لاتین به طور فزاینده ای بر خلاف تبعیت از قدرت ایالات متحده بوده است. پس از "انقلاب بولیواری" هوگو چاوز، نستور کارلوس کرشنر در آرژانتین در سال 2003 و لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا در برزیل در سال 2003 انتخاب شدند. اوو مورالس رئیس جمهور استقلال طلب بولیوی در ژانویه 2006 قدرت را به دست گرفت. کوریا در ژانویه 2007 به قدرت رسید. کوریا اعلام کرد که اگر ایالات متحده مایل به حفظ پایگاه نظامی خود در اکوادور است، اکوادور باید اجازه داشته باشد که پایگاه خود را در میامی، فلوریدا حفظ کند. در نیکاراگوئه، دانیل اورتگا، رهبر ساندینیستا، که در سال 1990 برکنار شد، از سال 2007 تا به امروز به قدرت بازگشته است، اگرچه آشکارا سیاست‌های او تغییر کرده است و سوء استفاده‌های او از قدرت همه ساختگی رسانه‌های ایالات متحده نیست. آندرس مانوئل لوپز اوبرادور (AMLO) در سال 2018 در مکزیک انتخاب شد. پس از عقب‌نشینی‌ها، از جمله کودتا در بولیوی در سال 2019 (با حمایت ایالات متحده و بریتانیا) و محاکمه ساختگی در برزیل، سال 2022 لیست "جند صورتی" را مشاهده کرد. دولت‌هایی که شامل ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، نیکاراگوئه، برزیل، آرژانتین، مکزیک، پرو، شیلی، کلمبیا و هندوراس و البته کوبا می‌شوند، بزرگ شدند. برای کلمبیا، سال 2022 شاهد اولین انتخابات یک رئیس جمهور چپگرا بود. برای هندوراس، سال 2021 شاهد انتخابات به عنوان رئیس جمهور بانوی اول سابق شیومارا کاسترو دزلایا بود که با کودتای 2009 علیه همسرش و اکنون نجیب اول مانوئل زلایا از قدرت برکنار شده بود.

البته این کشورها پر از اختلاف هستند، دولت ها و روسای جمهور آنها نیز پر از اختلاف هستند. البته آن دولت ها و رؤسای جمهور بسیار ناقص هستند، مانند همه دولت های روی زمین، خواه رسانه های آمریکایی در مورد نقص های آنها اغراق کنند یا دروغ نگویند. با این وجود، انتخابات آمریکای لاتین (و مقاومت در برابر کودتا) روندی را در جهت پایان دادن به دکترین مونرو در آمریکای لاتین نشان می دهد، خواه ایالات متحده بخواهد یا نه.

در سال 2013، گالوپ نظرسنجی هایی را در آرژانتین، مکزیک، برزیل و پرو انجام داد و در هر مورد ایالات متحده را به عنوان بهترین پاسخ به این سوال که "بزرگترین تهدید برای صلح در جهان کدام کشور است؟" یافت. در سال 2017، پیو نظرسنجی هایی را در مکزیک، شیلی، آرژانتین، برزیل، ونزوئلا، کلمبیا و پرو انجام داد و دریافت که بین 56 تا 85 درصد از مردم آمریکا را تهدیدی برای کشورشان می دانند. اگر دکترین مونرو یا از بین رفته یا خیرخواهانه است، چرا هیچ یک از افرادی که تحت تأثیر آن قرار گرفته اند در مورد آن چیزی نشنیده اند؟

در سال 2022، در اجلاس سران قاره آمریکا که به میزبانی ایالات متحده برگزار شد، تنها 23 کشور از 35 کشور نمایندگان خود را فرستادند. ایالات متحده سه کشور را حذف کرده بود، در حالی که چندین کشور دیگر از جمله مکزیک، بولیوی، هندوراس، گواتمالا، السالوادور، و آنتیگوا و باربودا تحریم کردند.

البته، دولت ایالات متحده همیشه مدعی است که کشورها را به دلیل دیکتاتوری بودن آنها طرد می کند یا مجازات می کند یا به دنبال سرنگونی آنهاست، نه به این دلیل که منافع ایالات متحده را به چالش می کشند. اما، همانطور که در کتاب 2020 خود مستند کردم 20 دیکتاتوری که در حال حاضر توسط ایالات متحده حمایت می شوداز بین 50 دولت سرکوبگر جهان در آن زمان، با درک خود دولت ایالات متحده، ایالات متحده از 48 مورد از آنها حمایت نظامی کرد و به 41 مورد از آنها اجازه فروش سلاح (یا حتی تامین مالی) داد، به 44 نفر از آنها آموزش نظامی داد، و تأمین بودجه برای نظامیان 33 نفر از آنها.

آمریکای لاتین هرگز به پایگاه های نظامی ایالات متحده نیاز نداشت و همه آنها باید همین الان تعطیل شوند. آمریکای لاتین همیشه بدون میلیتاریسم ایالات متحده (یا نظامی گری هر کس دیگری) وضعیت بهتری داشت و باید فوراً از این بیماری رهایی یابد. دیگر خبری از فروش سلاح نیست. دیگر خبری از هدیه اسلحه نیست. دیگر خبری از آموزش نظامی یا بودجه نیست. دیگر خبری از آموزش نظامی آمریکا برای پلیس آمریکای لاتین یا نگهبانان زندان نیست. دیگر نباید پروژه فاجعه بار حبس جمعی را به جنوب صادر کرد. (لایحه ای در کنگره مانند قانون برتا کاسرس که بودجه ارتش و پلیس هندوراس را تا زمانی که ارتش و پلیس هندوراس درگیر نقض حقوق بشر هستند، قطع می کند، باید به تمام آمریکای لاتین و بقیه جهان گسترش یابد. دائمی و بدون قید و شرط؛ کمک باید به شکل کمک مالی باشد، نه سربازان مسلح. دیگر از جنگ علیه مواد مخدر به نمایندگی از نظامی گری استفاده نمی شود. دیگر نباید کیفیت پایین زندگی یا کیفیت پایین مراقبت های بهداشتی را که باعث ایجاد و تداوم سوء مصرف مواد می شود نادیده گرفت. دیگر خبری از توافقات تجاری مخرب زیست محیطی و انسانی نیست. دیگر جشن «رشد» اقتصادی به خاطر خودش نیست. دیگر هیچ رقابتی با چین یا هر کس دیگری، تجاری یا رزمی وجود ندارد. دیگر بدهی نیست (لغو کنید!) با رشته های متصل دیگر هیچ کمکی وجود ندارد. دیگر مجازات دسته جمعی از طریق تحریم وجود ندارد. دیگر هیچ دیوار مرزی یا موانع بی معنی برای حرکت آزاد وجود ندارد. دیگر شهروندی درجه دو وجود ندارد. دیگر نیازی به انحراف منابع به دور از بحران‌های محیطی و انسانی به نسخه‌های به‌روز شده شیوه باستانی تسخیر نیست. آمریکای لاتین هرگز نیازی به استعمار آمریکا نداشت. پورتوریکو و تمام سرزمین های ایالات متحده باید اجازه داشته باشند استقلال یا ایالت را انتخاب کنند و در کنار هر یک از این دو گزینه غرامت را انتخاب کنند.

یک گام بزرگ در این مسیر توسط دولت ایالات متحده می تواند از طریق لغو ساده یک عمل لفاظی کوچک برداشته شود: ریاکاری. آیا می خواهید بخشی از یک "نظم مبتنی بر قوانین" باشید؟ سپس به یکی بپیوندید! یکی آنجا منتظر شماست و آمریکای لاتین رهبری آن را بر عهده دارد.

از 18 معاهده حقوق بشر سازمان ملل متحد، ایالات متحده طرف 5 معاهده است. ایالات متحده مخالف دمکراتیک شدن سازمان ملل است و به راحتی رکورد استفاده از حق وتو در شورای امنیت در 50 سال گذشته را دارد.

ایالات متحده نیازی به «معکوس کردن مسیر و رهبری جهان» ندارد، زیرا تقاضای مشترک در بیشتر موضوعاتی که ایالات متحده رفتار مخربی دارد، چنین است. برعکس، ایالات متحده نیاز دارد که به جهان بپیوندد و تلاش کند تا با آمریکای لاتین که رهبری ایجاد جهانی بهتر را بر عهده گرفته است، برسد. دو قاره بر عضویت دادگاه کیفری بین‌المللی تسلط دارند و به طور جدی برای حمایت از قوانین بین‌المللی تلاش می‌کنند: اروپا و آمریکا در جنوب تگزاس. آمریکای لاتین پیشتاز عضویت در معاهده منع تسلیحات هسته ای است. تقریباً تمام آمریکای لاتین بخشی از یک منطقه عاری از سلاح هسته‌ای است، به جز استرالیا، بالاتر از هر قاره دیگری.

کشورهای آمریکای لاتین به معاهدات و یا بهتر از هر جای دیگر روی زمین می پیوندند و از آن حمایت می کنند. آنها هیچ سلاح هسته ای، شیمیایی یا بیولوژیکی ندارند - علیرغم داشتن پایگاه های نظامی ایالات متحده. فقط برزیل سلاح صادر می کند و مقدار آن نسبتاً ناچیز است. از سال 2014 در هاوانا، بیش از 30 کشور عضو جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب با اعلامیه منطقه صلح ملزم شده اند.

در سال 2019، AMLO پیشنهاد ترامپ رئیس جمهور وقت ایالات متحده برای جنگ مشترک علیه فروشندگان مواد مخدر را رد کرد و در این فرآیند لغو جنگ را پیشنهاد کرد:

«بدترین چیزی که می‌توانست باشد، بدترین چیزی که می‌توانستیم ببینیم، جنگ بود. کسانی که در مورد جنگ خوانده اند یا کسانی که از جنگ رنج برده اند می دانند جنگ یعنی چه. جنگ نقطه مقابل سیاست است. من همیشه گفته ام که سیاست برای جلوگیری از جنگ اختراع شده است. جنگ مترادف با بی منطقی است. جنگ غیر منطقی است. ما طرفدار صلح هستیم صلح یک اصل این دولت جدید است.

اقتدارگرایان در این حکومتی که من نماینده آن هستم جایی ندارند. باید 100 بار به عنوان مجازات نوشته شود: ما اعلام جنگ کردیم و نشد. این یک گزینه نیست. آن استراتژی شکست خورد. ما بخشی از آن نخواهیم بود. . . . کشتن هوشمندی نیست، که به چیزی بیش از زور وحشیانه نیاز دارد.»

این یک چیز است که بگوییم شما با جنگ مخالفید. قرار گرفتن در موقعیتی که در آن بسیاری به شما می گویند جنگ تنها گزینه است و به جای آن از یک گزینه برتر استفاده می کنند، کاملاً چیز دیگری است. آمریکای لاتین پیشرو در نشان دادن این مسیر عاقلانه تر است. در این اسلاید لیستی از نمونه ها وجود دارد.

آمریکای لاتین مدل‌های ابتکاری متعددی را برای یادگیری و توسعه ارائه می‌کند، از جمله بسیاری از جوامع بومی که به طور پایدار و مسالمت‌آمیز زندگی می‌کنند، از جمله زاپاتیستاها که عمدتاً و به طور فزاینده‌ای از فعالیت‌های غیرخشونت‌پرورانه برای پیشبرد اهداف دموکراتیک و سوسیالیستی استفاده می‌کنند، و از جمله مثال کاستاریکا که ارتش خود را لغو کرد. نظامی در موزه ای که متعلق به آن است، و برای آن بهتر است.

آمریکای لاتین نیز مدل هایی را برای چیزی ارائه می دهد که به شدت برای دکترین مونرو مورد نیاز است: کمیسیون حقیقت و آشتی.

کشورهای آمریکای لاتین، علیرغم مشارکت کلمبیا با ناتو (که ظاهراً توسط دولت جدید آن تغییری نکرده است)، مشتاق پیوستن به جنگ مورد حمایت آمریکا و ناتو بین اوکراین و روسیه، یا محکوم کردن یا تحریم مالی تنها یک طرف آن نبوده‌اند.

وظیفه ایالات متحده پایان دادن به دکترین مونرو و پایان دادن به آن نه تنها در آمریکای لاتین بلکه در سطح جهانی و نه تنها پایان دادن به آن بلکه جایگزینی آن با اقدامات مثبت پیوستن به جهان به عنوان عضوی مطیع قانون است. حمایت از حاکمیت حقوق بین الملل و همکاری در زمینه خلع سلاح هسته ای، حفاظت از محیط زیست، اپیدمی های بیماری، بی خانمانی و فقر. دکترین مونرو هرگز یک قانون نبود و قوانین فعلی آن را منع می کند. چیزی برای لغو یا تصویب وجود ندارد. آنچه مورد نیاز است صرفاً نوعی رفتار شایسته است که سیاستمداران آمریکایی به طور فزاینده وانمود می کنند که قبلاً درگیر آن بوده اند.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی