By دیوید سوانسون
اگر از طرفداران نمایش نتفلیکس هستید آینه سیاه، قبل از خواندن این قسمت به تماشای اپیزود "مردان در برابر آتش" بروید. این یکی در مورد جنگ است.
در این نمایش علمی تخیلی 60 دقیقه ای، سربازها (به نحوی) طوری برنامه ریزی شده اند که وقتی به افراد خاصی نگاه می کنند آنها را هیولاهای دمدمی مزاجی با دندان های نوک تیز و چهره های عجیب و غریب می بینند. این افراد ترسناک و غیر انسانی به نظر می رسند. آنها به عنوان اشیا در نظر گرفته می شوند، نه به عنوان مردم. در واقع آنها خود مردمی وحشت زده، غیرمسلح و معمولی هستند. و ابزاری دارند که با آن از خود محافظت کنند، چوبی با چراغ سبز. نه می کشد و نه زخمی می کند. چوب یک سرباز را برنامهریزی میکند، به طوری که وقتی به کسی نگاه میکند، بدون تحریف هیولایی، او را همانطور که واقعاً هستند میبیند.
البته یک سرباز برنامهریزی شده هیچ فایدهای برای ارتش ندارد. در «مردان در برابر آتش» ارتش به یک سرباز برنامهریزیشده دو گزینه پیشنهاد میکند. او میتواند در یک حلقه بیپایان واقعیت اخیری را که در آن انسانهای درمانده را به قتل میرساند، دوباره تجربه کند، اما این بار آن را در حالی تجربه میکند که آنها را بهجای «سوسکها» بهعنوان انسان ببیند (آنچه ارتش میگوید قربانیان مورد نظر هیولا به نظر میرسند). ، یا می توان او را دوباره برنامه ریزی کرد و به کار بی دردسر نابودسازی بازگردد.
در حالی که این داستان بیشتر تخیلی است تا علمی، برخی از واقعیت ها وارد درام نتفلیکس می شوند. در طول جنگ جهانی اول، به طور دقیق به ما گفته می شود، یک فرمانده با چوب، نیروها را مورد ضرب و شتم قرار داد تا آنها را وادار به شلیک به سمت دشمنان کند. نیروهایی که ما نیز به طور معمول به همین منظور مورد مواد مخدر قرار می گیریم. در طول جنگ جهانی دوم، همچنین بر اساس مطالعات واقعی، تنها 15 تا 20 درصد از سربازان آمریکایی به نیروهای مخالف شلیک کردند. به عبارت دیگر، 80٪ تا 85٪ از بزرگترین قهرمانان بزرگترین جنگ تا به حال در واقع تخلیه کننده کمپین کشتار بودند، در حالی که مخالف وجدان در فیلم جدید مل گیبسون یا، برای آن موضوع، مردی که در خانه ماند رشد سبزیجات بیشتر به این تلاش کمک کرد.
کشتن و رویارویی با قتل بسیار دشوار است. آنها به نزدیکترین واقعیت انسانی به برنامه نویسی نیاز دارند. آنها نیاز به شرطی سازی دارند. آنها به حافظه ماهیچه ای نیاز دارند. آنها نیاز به رفلکس بی فکر دارند. ارتش ایالات متحده در زمان جنگ با ویتنام به قدری بر این برنامه ریزی تسلط داشت که 85٪ از سربازان در واقع به سمت دشمنان شلیک کردند - اگرچه برخی از آنها به سمت فرماندهان خود نیز شلیک کردند. دردسر واقعی زمانی پیش آمد که آنها این قتلها را بهعنوان نابودی «سوسکها» به خاطر نمیآوردند، بلکه بهعنوان واقعیتی که بودند، به یاد میآوردند. و کهنه سربازان اقدامات قتل خود را در یک حلقه بی پایان به یاد آوردند که هیچ گزینه ای برای برنامه ریزی مجدد از آن وجود نداشت. و آنها خود را به تعداد بیشتر از ویتنامی ها کشتند.
ارتش ایالات متحده در زمینه آشتی دادن قاتلان خود با آنچه انجام داده اند، یک اینچ پیشرفت نکرده است. اینجاست یک حساب کاربری به تازگی از معنای آن برای جانبازان و کسانی که می شناسند و دوستشان دارند منتشر شده است. شما به راحتی می توانید هر روز به صورت آنلاین یک چنین حساب دیگری پیدا کنید. قاتل اصلی اعضای ارتش آمریکا خودکشی است. قاتل اصلی مردمی که در طول آزادی در کشورهای "آزاد شده" زندگی می کنند، اعضای ارتش ایالات متحده هستند. این اتفاقی نیست. جانبازان از اختلال استرس پس از سانحه (فقط یک اختلال از دیدگاه کسانی که میخواهند مهارهای سالم را سرکوب کنند)، آسیب اخلاقی (آنچه یک دوست کهنهکار آن را "کلمهای تخیلی برای احساس گناه و پشیمانی" مینامد) و اختلال عصبی-شناختی رنج میبرند. آسیب مغزی اغلب یک فرد هر سه نوع آسیب را متحمل می شود، و اغلب تشخیص آنها از یکدیگر یا تشخیص کامل قبل از کالبد شکافی دشوار است. اما آن چیزی که روح شما را می خورد، چیزی که فقط با داستان علمی تخیلی حل می شود، آسیب اخلاقی است.
البته داستان علمی تخیلی تنها زمانی کار میکند که با غیرداستانی همپوشانی داشته باشد. سربازان آمریکایی که مشروط به لگد زدن به درهای عراق یا سوریه هستند و هر فردی را که در داخل است به عنوان یک تهدید غیرانسانی نگاه میکنند، از اصطلاح «سوسکها» استفاده نمیکنند و «حاجیها» یا «شتر سواران» یا «تروریستها» یا «جنگجویان» را ترجیح میدهند. «مردان سالخورده نظامی» یا «مسلمانان». انتقال فیزیکی قاتلان به یک غرفه خلبانی پهپاد میتواند با ارجاع به قربانیان به عنوان «bugsplat» و سایر اصطلاحات مشابه «سوسکها»، «فاصله» روانی ایجاد کند. اما این رویکرد برای تولید قاتلان بدون وجدان شکستی چشمگیر بوده است. رنج واقعی قاتلان هواپیماهای بدون سرنشین واقعی را در فیلم فعلی تماشا کنید پرنده ملی. هیچ داستان تخیلی در آنجا وجود ندارد، اما همان وحشت سرباز سوسک کش که دوباره کاری را که انجام داده است تجربه می کند.
البته چنین شکست ها و کاستی هایی برای ارتش هرگز شکست کامل نیست. خیلی ها می کشند، و با میل و رغبت بیشتری می کشند. بعد از آن چه می شود مشکل ارتش نیست. احتمالاً نمی تواند اهمیتی بدهد. بنابراین، آگاهی از آنچه برای کسانی که می کشند، باعث توقف قتل نمی شود. آنچه ما نیاز داریم معادل زندگی واقعی یک چوب کوچک با چراغ سبز روی آن است، ابزاری جادویی برای برنامهریزی اعضای هر ارتش روی زمین، هر سرباز بالقوه، هر سرمایهگذار در خرید و فروش سلاح، هر سودجو، هر مالیاتدهنده مشتاق، هر ناظر بی تفاوت، هر سیاستمدار بی عاطفه، هر مبلغ بی فکر. از چه چیزی می توانیم استفاده کنیم؟
من فکر می کنم نزدیک ترین معادل چوب با چراغ سبز پاسپورت و تلفن است. به هر آمریکایی یک پاسپورت خودکار و رایگان بدهید. حق سفر را از جمله برای مجرمان مصون از تعرض کنید. وظیفه مسافرت و صحبت کردن به چند زبان را بخشی از هر آموزشی قرار دهید. و به هر خانواده در هر کشوری که در لیست دشمنان احتمالی پنتاگون قرار دارد، تلفنی با دوربین و دسترسی به اینترنت بدهید. از آن ها بخواهید داستان هایشان را برای ما تعریف کنند، از جمله داستان های برخوردشان با نادرترین گونه ها: آمریکایی غیرمسلح تازه ظاهر شده.