توسط دیوید سوانسون World BEYOND Warنوامبر 14، 2023
بسیاری از ما جنگ هایی مانند جنگ های عراق و افغانستان را با نام «جنگ» یا گاهی اوقات نام «اشغال» خوانده ایم، اما جنگ فعلی غزه را با نام «نسل کشی» خوانده ایم. همه آنها قتل عام یک طرفه عمدتاً غیرنظامیان بوده اند - تا کنون آخرین خشونت در غزه کمترین یک طرفه از این سه بوده است. اما دو مورد از آنها جنگ های ایالات متحده و یکی از آنها جنگ اسرائیل بود که بدون سلاح های ایالات متحده، وتوی ایالات متحده در سازمان ملل و غیره ممکن نبود. یا حداقل ما تمایل داریم اعضای کنگره را که می خواستند عراق را به یک پارکینگ تبدیل کنند، فراموش کنیم، در حالی که از کسانی که اکنون در مورد غزه چنین می گویند، احساس وحشت می کنیم. شاید تفاوت ها کمتر از آن چیزی باشد که ما تصور می کنیم. برای یافتن تفاوتهای بزرگتر، باید به جنگ در اوکراین نگاه کنیم، جنگی که اکثر افراد صاحب قدرت بهجای حمله به ملتی درباره آن درباره تسلیح یک ملت مورد حمله صحبت میکنند - حتی اگر سیاست به همان اندازه جلوگیری از صلح و افزایش مرگ و ویرانی باشد.
در طول یکی از این جنگها/نسلکشیها، انجام هرگونه مشاهده غیر از STOP IT تقریباً زشت است. و باید از طرفی شروع کرد که بدترین کار را انجام داد، در این مورد، دولت اسرائیل، و هیولای امپراتوری که تسلیح و پوشش حقوقی و روابط عمومی را فراهم می کند، یعنی دولت ایالات متحده، و هر کس دیگری که به طرق مختلف در آن شرکت می کند. بزرگ و کوچک، یا اصلاً کاری انجام نمی دهند. اگر چیزی هست و من مطمئن نیستم وجود داشته باشد، اما اگر چیزی باشد که غربی ها آموزش دیده اند که در طول نسل کشی کنارش ننشینند. اگر از افراد معمولی که کمی به جنگ یا صلح فکر میکنند بخواهید که یک جنگ قابل توجیه را نام ببرند، تقریباً مطمئن هستند که میگویند جنگ جهانی دوم، و اگر از او بپرسند چرا، تقریباً یکی از دو کلمه H را میگویند: هولوکاست یا هیتلر. و در تصور آنها جنگ انجام کاری برای توقف هولوکاست بود، حتی اگر بهانه عمومی دولت ایالات متحده برای تخلیه نکردن یهودیان و دیگرانی که تهدید به قتل شده بودند این بود که جنگ مهمتر بود یا اینکه هیتلر همکاری نمی کرد و دلیل خصوصی آن بود. چرا که از هیتلر نپرسیدم این بود که او تقریباً به طور قطع موافقت می کرد که یهودیان را همانطور که سال ها تلاش می کرد صادر کند و سپس متحدان مجبور بودند همه افرادی را که نمی خواستند بپذیرند - و حتی اگر جنگ هرگز به طور علنی رخ نداد. یا به طور خصوصی ارتباطی با توقف قتل داشت و خود یک قتل عام در مقیاسی بسیار بزرگتر از اردوگاه های مرگ بود. شخص نادر جنگی را که تصور میکند باید در رواندا رخ میداد، مطرح میکند، همچنین ظاهراً بهعنوان داروی نسلکشی - بهانهای که به دروغ برای شروع جنگ با لیبی استفاده میشود. و حالا به ما گفته میشود که بنشینیم و تماشا کنیم، یا به دور نگاه کنیم، یا درگیر هر فرآیندی باشیم - برای من مرموز مثل دعا - آماده شدن برای صرف ده ثانیه رای دادن به جو بایدن در یک سال آینده.
مهم ترین الزام ما به عنوان ساکنان ایالات متحده این است که خواستار پایان دادن به ارسال سلاح، پایان مصونیت قانونی، پایان دادن به تبلیغات حمایت از نسل کشی باشیم. درخواست هشدارهای مناسب قبل از منفجر شدن خانه، یا مکث برای پاکسازی قومی مردم، یا کامیون های غذا برای افرادی که ممکن است قبل از هضم خانه تکه تکه شوند، بسیار عجیب است. درخواست آتش بس در حین حمل سلاح های بیشتر، تلاش احمقانه ای برای فریب است. ما باید این حقیقت ساده را درک کرده و به آن عمل کنیم که قتل مردان، زنان، کودکان و نوزادان شیطانی است. وقتی یک دختر خوب به دروغ گفت که عراق بچهها را از انکوباتورها بیرون میآورد، توجیهی برای کشتار و کشتار جمعی تلقی میشد. آن دختر اکنون بزرگ شده است و درباره کاری که انجام داده به خود می بالد. اکنون نوزادان نارس واقعی که واقعاً وجود دارند، در واقع در انکوباتورهایی می میرند که دولتی که علناً می خواهد غزه ها را از بین ببرد، از برق محروم می شود، و قرار است ما دهانمان را ببندیم یا برچسب یهود ستیز به ما بدهند؟ خدا را شکر که بسیاری از افراد خوب از این دستورالعمل ها پیروی نمی کنند. آنها مانع ارسال اسلحه میشوند، از قانونگذاران بازجویی میکنند، به رسانهها اعتراض میکنند، مکانهای عمومی را تصرف میکنند، و با شیوا و درستی فریاد میزنند تا مرگ مغزی، بیش از حد تغذیه، غافل و فریب خورده را بیدار کنند.
اما اگر میخواهیم افراد بیشتری حتی بیشتر و حتی بهتر انجام دهند و برای تعداد بیشتری از افرادی که باید به آنها ملحق شوند، قانعکنندهتر باشند، مهم است که برخی جزئیات را به درستی دریافت کنیم. منظور من - اگر چیزی برعکس باشد - منظور رسانه های شرکتی نیست که می گویند سناتوری مانند برنی سندرز رویکردی ظریف تر و ظریف تر از یک شعار ساده انگارانه دارد. ارائه پوشش برای نسل کشی چیز کمی نیست. جرم است
اما منظور من این است که ما باید از آن مفسران خبره جنگ، مانند کریس هجز، غالباً باهوش تر باشیم، که پیشنهاد می کند حماس یک استراتژی هوشمندانه برای تحریک آگاهانه کشتار جمعی غزه ها دارد، زیرا جنگ نامتقارن را درک می کند. و من فکر میکنم که ما باید ظریفتر از آن چیزی باشیم که رسانههای شرکتی میخواهند ما را در گزارشی از تظاهراتهای طرفدار فلسطین که خواستار آزادی از رودخانه تا دریا هستند، نشان دهند. من با تعدادی از مردم گفتگو کرده ام که به من گفته اند که می خواهند راهپیمایی هایشان طرفدار فلسطین باشد، پرچم های فلسطین را به اهتزاز درآورند و از رودخانه تا دریا برای فلسطینیان آزادی طلب کنند. اینطور نیست که آنها نمیخواهند راهپیماییهایشان طرفدار آتشبس یا طرفدار صلح یا انسانیت باشد، بلکه آنها هیچ تمایزی بین این چیزها و چیزهای دیگر نمیبینند. بنابراین، من به آنها پیشنهاد کردهام که وقتی سیاستمداران نسلکشی اسرائیلی خواستار رودخانه به دریا برای اسرائیلیها میشوند، این به معنای نسلکشی است، و چنین افرادی و خادمان رسانهای آنها وقتی از طرف فلسطینیها گفته میشود، همان عبارت نسلکشی را خواهند شنید. منظور این است، و نیازی به کمک به چنین مبلغینی نیست، نیازی به آسان کردن کار برای آنها نیست، نیازی نیست که فعالان صلح معمولی مخالف هزینههای نظامی باشند، اما آن را "هزینه دفاعی" میخوانند، بدون اینکه حتی هزینه ای از سلاح بخواهند. شرکت ها برای انجام این کار
چیز معجزه آسا در اینجا، نادرترین پوشش نقره ای، این است که برخی از مردم بد کشتن غزه ها و کشتن اسرائیلی ها را تشخیص می دهند. این تقریباً ناشناخته است. در تجربه یا دانش من از تاریخ هرگز جنگی رخ نداده است که تعداد قابل توجهی از مردم در یک طرف باشند، هر دو طرف را در اشتباه اعلام کرده باشند. این بسیار نادر است که زره لفاظی برای محافظت از آن در برابر انتقادات کارتونی مختلف ایجاد نکرده است، مانند این ایده که برای اینکه هر دو طرف در اشتباه باشند باید دقیقاً به یک اندازه در اشتباه باشند یا اینکه هر دو طرف در اشتباه باشند. در اشتباه، همه قربانیان باید مقصر باشند و دولت ها تبرئه شوند، یا اینکه هر دو طرف در اشتباه باشند، با هر طرفی که شخص خاصی با آن مخالفت می کند، باید در حق باشد.
میخواهم ایمیلی را که اخیراً در پاسخ به ایمیلی از آن دریافت کردهام، برای شما نقل کنم World BEYOND War در مورد تلاش های صلح در سراسر جهان:
من اشتراک خود را لغو کردم، اما از اینکه شما دروغ های تبلیغاتی [sic] تروریست های حماس را تبلیغ می کنید، وحشت دارم! کشتار غزه [sic] اسرائیل 100% تقصیر تروریست های حماس است! این غیر قابل سرزنش است که جهان آنقدر پر از نفرت و یهودستیزی است که بی چون و چرا از تبلیغات و دروغ های حماس/تروریست ها حمایت می کنند!»
متوجه خواهید شد که حمایت از نسل کشی در غزه اغلب شکلی متفاوت از حمایت ساده از نسل کشی در غزه دارد. اغلب به شکل تغییر گفتگو به قتل عام اسرائیلی ها توسط حماس است. همچنین به شکل سرزنش حماس به خاطر نگه داشتن سربازان یا سلاح ها در نزدیکی غیرنظامیان، ظاهراً دولت اسرائیل را مجبور به کشتن همه می کند. یا به شکل صرفاً انکار این اتفاق میافتد، زیرا، حتی با وجود گزارشها، فیلمها و عکسهای بیپایان، دولت حماس موافق است که این اتفاق میافتد و بنابراین چنین نیست. یا این اتفاق نمی افتد زیرا دولت اسرائیل این کار را انجام می دهد و بنابراین اعتراف به وقوع آن یهودی ستیز است. این یک اتهام مورد علاقه برخی از افرادی است که در واقع به طرز وحشتناکی یهودی ستیز هستند.
ابزارهای مختلف توجیه نسل کشی یک چیز مشترک دارند: اعتقاد به اینکه یک طرف 100٪ حق دارد و طرف دیگر 100٪ مقصر است. اگر دنیای واقعی را به دقت مشاهده کنید، حتی به صورت محلی، حتی در خانه خود، تقریباً هرگز چیزی وجود ندارد که فقط یک طرف 100٪ مقصر آن باشد. اگر ما نتوانیم از شر یک سیستم قضایی پوچ خلاص شویم که به گونه ای رفتار می کند که انگار یک محکومیت (حتی یک محکومیت نادرست) یک جرم را اصلاح می کند و هر فرد دیگری را روی زمین تبرئه می کند، حداقل می توانیم مانند دادستان فکر نکنیم. سرزنش محدود یا ساده نیست. و کشتار جمعی قابل توجیه نیست زیرا علیه جمعیتی است که شما دولت آنها را مقصر دانسته اید.
من در روزهای اخیر در رویدادهایی صحبت کرده ام که در آن مردم بر سر من فریاد زدند که غزه یک زندان روباز است، که کشتن اسرائیلی ها کشتن اسرائیلی ها نیست، زیرا این یک فرار از زندان است. خب، مسلماً این یک زندان در فضای باز است، اما کشتن مردم را نمیتوان به کشتن مردم تبدیل کرد، فقط به این دلیل که این یک چیز دیگری نیز هست. مردم غزه و مردم جهان که نتوانسته اند به اندازه کافی از آنها حمایت کنند، در جهانی زندگی می کنند که در آن اقدامات غیرخشونت آمیز موفق تر از خشونت است. کشتن اسرائیلیها همچنان شیطانی است، حتی اگر میدانید که کشتار مردم غزه را چندین برابر تحریک میکند. در واقع به این دلیل بدتر است، حتی اگر بیانیه ای عالمانه در مورد استراتژی های بلندمدت جنگ نامتقارن ضد استعماری منتشر کنید.
در برخی از رویدادهای مشابه، از مردم خواسته ام که بدانند من می خواهم اسرائیلی ها چه کاری انجام دهند، تسلیم شدن در برابر دشمنانشان؟ اما فکر کردن به چنین سوالی به معنای پذیرش مطلق آپارتاید است. زمانی که ایالات متحده با نیاز به پایان دادن به جیم کرو مواجه شد، نیازی به تسلیم شدن در برابر دشمنانش نبود، بلکه باید آنها را ادغام کرد تا به کشوری تبدیل شود که افراد بیشتری را در شرایط مساوی شامل هموطنان، همسایگان، دوستان و همراهان می کرد. این برای کسانی که بر ملت سفید پافشاری می کردند غیرقابل تصور بود. در اسرائیل برای کسانی که بر یک ملت یهودی اصرار دارند غیرقابل تصور است. اما پاسخی برای آن وجود دارد. پاسخ آسانی نیست، حتی اگر گفتنش آسان باشد. پاسخ این است که از فکر یک ملت یهودی دست برداریم و وانمود کنیم که چنین چیزی می تواند دموکراسی باشد. پاسخ این است که با آزادی مذهب، اجتماعات، بیان و رفتار خصوصی و فرهنگی، کار سخت را برای پذیرش همه به عنوان انسان در حالتی گسترده تر، غنی تر، و کمتر خشن و نفرت انگیزتر آغاز کنیم.
راهحل دو حالتی محتملتر به نظر میرسد، با این تفاوت که حالتهای آپارتاید متضاد را در بر میگیرد که رنجشهای تلخی را در خود جای میدهد، و یکی از آنها در دهکدههای کوچک منزوی وجود دارد که تحت سلطه دولت دیگر است. باید تجدید نظر کنیم که چه چیزی بیشتر و چه چیزی کمتر قابل قبول است. جنگهای بیپایان بدون زرادخانه آپارتاید ایالات متحده، یا با تمایل ایالات متحده برای دموکراتیک کردن سازمان ملل یا پیوستن به قوانین مبتنی بر قوانین معاهدات و دادگاهها، کمتر قابل قبول خواهند بود.
آخر هفته گذشته در مدیسون، ویسکانسین، با استادی از دانشگاه آنجا درباره موضوع جنگ در اوکراین بحث کردم. همانطور که انتظار می رفت، او طرفدار تسلیحات بیشتر بود، ادعا کرد که نمی داند ایالات متحده و بریتانیا مذاکرات صلح را مسدود کرده اند، طوری صحبت می کرد که گویی کودتای 2014 وجود نداشت، معتقد بود که گرایش های امپریالیستی روسیه هر نقشی را که گسترش ناتو ایفا می کند، از بین می برد (مهم نیست چند نفر باشد). مفسران ناتو آن را در زمان واقعی پیشبینی کردند) و غیره. اما چیزی که در مورد استدلال او مرا شگفتزده کرد این بود که او در بیشتر موارد اصلاً آنچه را که فکر میکرد نگفته است، او آنچه را که دانشمندان علوم سیاسی ظاهراً همه به طور دسته جمعی فکر میکنند، میگوید و چه بازیای است. تئوری فکر می کند و منطق مفروض فرآیند چانه زنی که جنگ است چه چیزی را دیکته می کند. و به طرز شگفت انگیزی، تک تک چیزهایی که این نهادهای غیرشخصی فکر میکردند دقیقاً با آنچه شرکتهای تلویزیونی و روزنامهای شرکتها فکر میکنند همخوانی دارد - حتی اگر شاید کمی پشت سر پذیرش فزاینده اخیر وجود بنبست ناامیدکننده باشد.
این استاد نسبتاً باهوش و آگاه و خوش صحبت بود، اما ظاهراً از اینکه به طور مؤثر ارتباط برقرار کند شرمنده بود که درگیر تفکر گروهی است. او از این اصطلاح استفاده نکرد. او ممکن است پاسخ دهد که خرد یک جامعه بزرگ دانشگاهی از یک فرد بیشتر است. اما ابتدا پذیرفتن جنگ و سپس بیان آنچه افرادی که سعی در تقلید از رایانه دارند فکر میکنند در آینده در جهانی که جنگ را میپذیرد اتفاق خواهد افتاد، نه علم است و نه اخلاق. این یک پلیس است. و در لحظهای که انواع روشهای نادرست برای اندیشیدن به نام دموکراسی ممنوع و مجازات میشوند، به مفهوم شیوهای مناسب برای اندیشیدن بازی میکند. بنابراین، من از شما تشکر می کنم که به من اجازه دادید دقیقاً آنچه را که فکر می کنم بیان کنم و امیدوارم که شما نیز همین کار را انجام دهید.
پاسخ 4
شفافیت اخلاقی شما طبق معمول قابل قدردانی است
دیوید عزیز، خیلی ممنون از کار شما! من از ملایم ترین خرد شما قدردانی می کنم و از شما سپاسگزارم که به درک من از راه های صلح و ریاکاری و نادانی ظالمانه ای که مانع آن می شود کمک کردید. من همه چیزهایی را که می نویسید و به اشتراک می گذارید می خوانم و توصیه می کنم. باز هم از صمیم قلب ممنونم عشق و صلح، اینگمار
این یکی از درخشانترین سخنرانیهای الهامبخشی است که تا به حال شنیدهام - چگونه به مخالفت تزلزلناپذیر شما با جنگ - همه جنگها احترام میگذارم - چگونه ایستادگی شما برای همه بشریت را تحسین میکنم - برای کرامت هر انسانی - چه دنیای غم انگیزی ما به گونهای زندگی میکنیم که چگونه گروهی اورول فکر میکنیم/دوباره فکر میکنیم/جنگ بیپایان و غیره
از اینکه در برابر همه دروغ ها به طور مداوم حقیقت را می گویید سپاسگزارم. شما صدای عقل و امید در جهانی هستید که از اعتیاد به جنگ و نظامی گری دیوانه شده است.