توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، فوریه 12، 2023
دیوید سوانسون نویسنده کتاب جدید است دکترین مونرو در 200 و چه چیزی باید آن را جایگزین کرد.
با آغاز قرن بیستم، ایالات متحده نبردهای کمتری را در آمریکای شمالی انجام داد، اما بیشتر در آمریکای جنوبی و مرکزی جنگید. این ایده افسانهای که ارتش بزرگتر از جنگها جلوگیری میکند، به جای تحریک جنگ، اغلب به تئودور روزولت برمیگردد که ادعا میکرد ایالات متحده به آرامی صحبت میکند اما چوب بزرگی را حمل میکند - چیزی که معاون رئیسجمهور روزولت در یک سخنرانی در سال 20 از آن به عنوان یک ضرب المثل آفریقایی یاد کرد. چهار روز قبل از کشته شدن رئیس جمهور ویلیام مک کینلی، روزولت رئیس جمهور شد.
اگرچه ممکن است تصور اینکه روزولت با تهدید با چوبش از جنگ جلوگیری میکند خوشایند باشد، اما واقعیت این است که او از ارتش ایالات متحده برای چیزی بیش از نمایش در پاناما در سال 1901، کلمبیا در سال 1902، هندوراس در سال 1903، جمهوری دومینیکن در سال 1903، سوریه استفاده کرد. در 1903، حبشه در 1903، پاناما در 1903، جمهوری دومینیکن در 1904، مراکش در 1904، پاناما در 1904، کره در 1904، کوبا در 1906، هندوراس در 1907 و فیلیپین در تمام دوران ریاست جمهوری او.
دهههای 1920 و 1930 در تاریخ ایالات متحده بهعنوان زمان صلح یا بهعنوان زمانی بسیار کسلکننده برای یادآوری به یاد میآیند. اما دولت آمریکا و شرکت های آمریکایی در حال بلعیدن آمریکای مرکزی بودند. یونایتد فروت و سایر شرکت های آمریکایی زمین خود، راه آهن، خدمات پستی و تلگراف و تلفن و سیاستمداران خود را به دست آورده بودند. ادواردو گالیانو خاطرنشان کرد: «در هندوراس، هزینه یک قاطر بیشتر از یک معاون است، و در سرتاسر آمریکای مرکزی، سفرای ایالات متحده بیشتر از رئیس جمهورها ریاست می کنند.» شرکت یونایتد فروت بنادر، گمرک و پلیس خود را ایجاد کرد. دلار به واحد پول محلی تبدیل شد. هنگامی که اعتصاب در کلمبیا آغاز شد، پلیس کارگران موز را سلاخی کرد، درست همان کاری که اراذل و اوباش دولتی برای چندین دهه آینده برای شرکت های آمریکایی در کلمبیا انجام می دادند.
در زمان ریاست جمهوری هوور، اگر نه قبل از آن، دولت ایالات متحده به طور کلی متوجه شده بود که مردم آمریکای لاتین کلمات "دکترین مونرو" را به معنای امپریالیسم یانکی می دانستند. هوور اعلام کرد که دکترین مونرو مداخلات نظامی را توجیه نمی کند. هوور و سپس فرانکلین روزولت نیروهای آمریکایی را از آمریکای مرکزی خارج کردند تا زمانی که تنها در منطقه کانال باقی ماندند. FDR گفت که او یک سیاست "همسایه خوب" خواهد داشت.
در دهه 1950، ایالات متحده ادعای همسایگی خوبی نداشت، آنقدر که رئیس سرویس حفاظت در برابر کمونیسم بود. پس از کودتای موفقیت آمیز در ایران در سال 1953، ایالات متحده به آمریکای لاتین روی آورد. در دهمین کنفرانس پان-آمریکا در کاراکاس در سال 1954، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه، از دکترین مونرو حمایت کرد و به دروغ ادعا کرد که کمونیسم شوروی تهدیدی برای گواتمالا است. یک کودتا در پی داشت. و کودتاهای بیشتری در پی داشت.
یکی از دکترینهایی که در دهه 1990 توسط دولت بیل کلینتون به شدت مطرح شد، «تجارت آزاد» بود - فقط در صورتی که آسیب به محیطزیست، حقوق کارگران یا استقلال از شرکتهای بزرگ چند ملیتی را در نظر نگیرید، رایگان است. ایالات متحده خواستار، و شاید هنوز هم می خواهد، یک توافقنامه تجارت آزاد بزرگ برای همه کشورهای قاره آمریکا به جز کوبا و شاید دیگر کشورهایی که برای حذف مشخص شده اند. آنچه که در سال 1994 به دست آورد، نفتا، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی بود که ایالات متحده، کانادا و مکزیک را به شرایط آن ملزم کرد. این امر در سال 2004 توسط CAFTA-DR، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای مرکزی - جمهوری دومینیکن بین ایالات متحده، کاستاریکا، جمهوری دومینیکن، السالوادور، گواتمالا، هندوراس و نیکاراگوئه دنبال شد، که به دنبال آن موافقتنامههای متعدد دیگری نیز امضا شد. و تلاش برای توافقات، از جمله TPP، مشارکت ترانس پاسیفیک برای کشورهای همسایه اقیانوس آرام، از جمله در آمریکای لاتین. تا کنون TPP از عدم محبوبیت خود در ایالات متحده شکست خورده است. جورج دبلیو بوش در اجلاس سران قاره آمریکا در سال 2005 پیشنهاد ایجاد منطقه آزاد تجاری قاره آمریکا را داد و شاهد شکست آن از ونزوئلا، آرژانتین و برزیل بود.
نفتا و فرزندان آن منافع بزرگی را برای شرکتهای بزرگ به ارمغان آوردهاند، از جمله شرکتهای آمریکایی که تولید خود را به مکزیک و آمریکای مرکزی منتقل میکنند تا به دنبال دستمزد کمتر، حقوق کمتر در محل کار و استانداردهای ضعیفتر زیستمحیطی باشند. آنها پیوندهای تجاری ایجاد کرده اند، اما پیوندهای اجتماعی یا فرهنگی ایجاد نکرده اند.
امروزه در هندوراس، "مناطق اشتغال و توسعه اقتصادی" بسیار نامحبوب تحت فشار ایالات متحده و همچنین توسط شرکت های مستقر در ایالات متحده که از دولت هندوراس تحت CAFTA شکایت می کنند، حفظ می شود. نتیجه شکل جدیدی از جنایت یا جمهوری موز است که در آن قدرت نهایی در اختیار سودجویان است، دولت ایالات متحده عمدتاً اما تا حدودی مبهم از غارت حمایت می کند و قربانیان عمدتاً دیده نمی شوند و تصور نمی شوند - یا زمانی که در مرز ایالات متحده ظاهر می شوند. سرزنش می شوند. به عنوان مجریان دکترین شوک، شرکتهای حاکم بر «مناطق» هندوراس، خارج از قوانین هندوراس، میتوانند قوانین ایدهآل را برای سود خود تحمیل کنند - سود آنقدر زیاد است که به راحتی میتوانند به اتاقهای فکر مستقر در ایالات متحده پول بپردازند تا توجیهاتی را به عنوان دموکراسی منتشر کنند. برای چیزی که کم و بیش مخالف دموکراسی است.
دیوید سوانسون نویسنده کتاب جدید است دکترین مونرو در 200 و چه چیزی باید آن را جایگزین کرد.