وینسنت بوگلیوسی، که عموماً به عنوان دادستان چارلز منسون و نویسنده کتاب یاد می شود هرج و شتاب کردن، مرده.
وینس مهارت قابل توجهی به عنوان دادستان و سخنران عمومی داشت. او می تواند بسیار متقاعد کننده باشد. او میتوانست همه چیز را به جز حیاتیترین اطلاعات را کنار بگذارد و سپس مانند یک مجسمهساز به آن قطعه ضربه بزند. با انجام این کار، او میتوانست به شیوهای متقاعدکننده به مخاطبان گستردهای دست یابد، بدون اینکه کسی را بیتوجه کند.
Bugliosi متناسب با مشخصات یک افشاگر است. او مدتها بخشی از تشکیلات بود. جنایتکاران را تحت تعقیب قرار داد. او کتاب های پرفروشی نوشت که از نظرات خودی دفاع می کرد و ادعا می کرد که لی هاروی اسوالد به تنهایی عمل کرده است. سیمپسون مجرم بود و غیره. او معتقد بود که قبل از جرج دبلیو بوش هیچ رئیسجمهوری درباره جنگ دروغ نگفته بود. او معتقد بود که دولت ایالات متحده به طور کلی قصد خوبی دارد. او آگنوستیک را عاقلانه تر از بی خدایی می دانست، زیرا چه کسی می داند، خدایی می تواند وجود داشته باشد، چگونه می توان ثابت کرد که وجود ندارد؟ او انتقام را یک احساس روشنگرانه می دانست. به عبارت دیگر، بوگلیوسی یک رادیکال بی میل بود.
او انتخاب جرج دبلیو بوش را برای کاخ سفید توسط دیوان عالی محکوم کرده بود. او از کجا می دانست که گفتن حقیقت بیشتر در مورد همان فرد با دیوار آجری تحقیر دو حزب روبرو می شود؟ او نمی دانست. زمانی که کتاب جدیدی منتشر کرد به حضور در تلویزیون عادت داشت. او به نقدهای درخشان یا حداقل نقدها در روزنامه های بزرگ عادت داشت. اما اکثر روزنامههای مهم به کتاب بوگلیوسی در مورد محاکمه بوش به خاطر جنگ با عراق اشاره نکردند تا اینکه بوگلیوسی در این هفته درگذشت. این نیویورک تایمز مقاله ای در مورد عدم پوشش منتشر کرده بود، اما هیچ پوششی ارائه نکرد.
زمانی که بوگلیوسی پیشنهاد پیگرد قانونی رئیسجمهور به دلیل راهاندازی جنگ را داد (و یک استدلال حقوقی قوی برای انجام این کار ارائه کرد) توسط قدرت شرکتی منع شد. به نظر او، این یک استدلال بسیار جریان اصلی آمریکا علیه یک وحشت کاملاً جدید بود که قبلاً روی کره زمین دیده نشده بود. او یک کلمه در مورد صدها هزار عراقی که به قتل رسیده بودند، نگفت. این بخشی از پرونده حقوقی او نبود که او مانند لیزر روی آن تمرکز کرد. او برای پیگرد قانونی بوش به دلیل قتل نیروهای آمریکایی که به عراق فرستاده شده و در آنجا کشته شدند، استدلال کرد. بوگلیوسی توضیح داد:
به عنوان مثال، یک سارق به قتل درجه یک بر اساس قانون قتل محکوم شد، جایی که هنگام خروج از فروشگاهی که در آن از صاحبش سرقت کرده بود، به مالک گفت که حرفی نزند وگرنه آسیبی به او وارد خواهد شد. و برای ترساندن مالک به سقف شلیک کرد. گلوله بعد از دو سه کمانه سر صاحبش را سوراخ کرد و او را کشت. در واقع، قاعده جنایت-قتل حتی در مواردی که متهم قاتل نباشد نیز اعمال می شود! مواردی وجود داشته که صاحب فروشگاه به سمت سارق شلیک کرده، او را گم کرده و مشتری را زده و کشته است. و سارق به قتل درجه یک مشتری محکوم شد.
از نظر قانونی، غیر معمول است. از نظر اخلاقی، غم انگیز است. عملاً به جنگهای ایالات متحده پایان میداد، از ایجاد داعش جلوگیری میکرد، هندوراس و اوکراین را با دولتهای منتخبشان ترک میکرد، پایگاههای جدید را از فیلیپین، ژاپن، گوام، استرالیا و دو ده کشور آفریقا دور نگه میداشت، به لیبی اجازه میداد زندگی کند، اجازه میداد. بهبود در افغانستان آغاز شد، از جنگهای هواپیماهای بدون سرنشین که پرزیدنت اوباما در پاکستان، سومالی و یمن ایجاد کرد، و متعاقب آن تخریب یمن توسط سعودیها جلوگیری کرد، ارسال تسلیحات ایالات متحده به اسرائیل، مصر و کشورهای بیشماری اهداکننده کلینتون را متوقف کرد. غزه دو حمله جدی، و قابل تصور است که به جای ادامه طغیان ممنوعیت مجدد آن، شتابی را برای پیگرد شکنجه و سایر جنایات کمتر ایجاد کرده است.
اما هیچ کدام از اینها قرار نبود. بوگلیوسی توسط دموکراتها که نمیخواستند بوش محاکمه شود، رها شد. رسانه های شرکتی که نمی خواستند جنگ زیر سوال برود، بوگلیوسی را ترک کردند. بوگلیوسی توسط مردم خودش طرد شد: دادستان ها. او در هر مکانی در ایالات متحده که یک سرباز آمریکایی از آنجا به عراق فرستاده شده بود برای مرگ یک دادستان درخواست کرد. او داوطلب شد تا به طور رایگان به آن دادستان کمک کند. حتی یک نفر را نمی توان یافت که حاضر باشد حتی امتحان کند.
اما وینس دوستان جدیدی پیدا کرد، از رسانههای جایگزین استفاده کرد، با گروههای صلح صحبت کرد، بدون هیچ کمکی از رسانههای شرکتی یک فیلم پرفروش ساخت و یک فیلم مستقل درباره این روند تولید کرد. او مردی بود که بدون شک مدتها بود که خشم را در کارش مفید میدانست و فکر میکنم همیشه کمی بیشتر عصبانی میشد. فکر نمیکنم او به بنیانگذاران، روش آمریکایی یا ارزش جنگهای «خوب» اعتقاد نداشته باشد. اما او کمی تلخی به دست آورد. او به افرادی که به شکنجه اعتراض می کردند، حمله کرد، در حالی که جنگ چیزی بود که نیاز به اعتراض داشت.
و او در آنجا نکته ای داشت. او همیشه یک نکته داشت. او شاید ماهرترین فرد زنده در داشتن یک امتیاز بود، و حالا رفته است. و اکنون صدای قدرتمند او فقط در آن فیلم و آن کتاب و ویدیوهای آماتوری فیلمبرداری شده در رویدادهای بی شمار است. او قدردانی و احترام ما را دارد. او عمیقاً دلتنگ خواهد شد، به گونه ای که هزاران نویسنده و دادستانی که هم اکنون بر سر پست های چاق خود نشسته اند، هرگز نخواهند بود.