حقیقت را بگویید: روزهای حادثه یک روز ملی دروغ گفتن است

توسط دیوید سوانسون World BEYOND War

برخی تمایل دارند تا متوجه شوند که Trumpies در یک جهان جایگزین زندگی می کنند که در آن نه فروپاشی آب و هوا و آخرالزمان هسته ای نگرانی است، اما وحشیانه وحشیانه های هوندوران مسلمان در حال پریدن و رقصیدن به سرزمین عثمانی با نمادهای باند، سنگ های مرگبار و گرایش های سوسیالیستی هستند.

دیگران نسبت به این واقعیت هوشیار هستند که به اصطلاح "جریان اصلی" - از دیدگاه نهادهای طرفدار وضع موجود و ضد بهبود - نیز در یک کارخانه رویاهای آرزو ساخته می شود. به عنوان نمایشگاه یکی ، من پیشنهاد می کنم: روز جانبازان.

ملی موزه ادعای گفتن داستان جانبازان و اشتیاق برای تبدیل شدن به "پاکسازی صدای پیشکسوتان" جایی که "تهیه کنندگان یا نویسندگان یا پادکسترها در آینده" برای "صداهای معتبر از جانبازان" می آیند "به تازگی در کلمبوس ، اوهایو افتتاح شده است. آگهی استخدام 82 میلیون دلاری از مزایای آن برخوردار است بودجه دولتی و افزایش کمک های مالی با این زبان: "هدیه شما که از مالیات شما کسر می شود ، به احترام ، اتصال ، الهام بخشیدن و آموزش همه افراد در مورد داستان کسانی که شجاعانه به کشور ما خدمت کردند کمک می کند." حتی یک کلمه در مورد دقت ، دقت ، تنوع دیدگاه یا استقلال فکر.

"آنچه شما می خواهید ببینید و در اینجا داستان ها وجود دارد - چرا کسی تصمیم به خدمت گرفت؟ قسم خوردن ، خدمت در جنگ چگونه بود؟ بازگشت به خانه چگونه بود؟ " گزارش یک روزنامه مثلا؟ خوب: "به عنوان مثال ، دبورا سامپسون ، یک زن ماساچوست وجود دارد که برای خدمت در جنگ انقلابی خود را به عنوان یک مرد درآورده است (حتی برای جلوگیری از مراجعه به دکتر ، که ممکن است جنسیت واقعی او را کشف کند ، توپهای ماسکت را از رانهای خود بیرون می کشد) . یا استاد گروهبان روی بنویدز ، که به خاطر نجات جان حداقل هشت مرد در طول جنگ ویتنام در یک نبرد شش ساعته ، که در آن هفت زخم گلوله و اصابت ترکش به بدنش تحمل کرد ، مدال افتخار دریافت کرد.

آیا بازدیدکنندگان اطلاعات ، تحصیلات ، مفروضات به چالش کشیده را بدست می آورند؟ شاید ، اما آنچه که می توان در مورد این موزه خواند می گوید مانند "الهام گرفته" می شود این پسر: "به سهم خودم ، من الهام و فرصتهای تأمل را در نمایشگاه" فداکاری نهایی "برای بزرگداشت افتادگان پیدا می کنم. در صدای بازی "شیپور خاموشی" در طبقه دوم ؛ در بسته های غذا و سایر اشیا everyday روزمره که هنگام سرویس و نامه هایی که به خانه ارسال می شود حمل می شود. در پنجره ها با رنگ روبان های خدمات نظامی راه راه در طول تاریخ ؛ در داستان های گذار به زندگی غیرنظامی ؛ در نخلستان Memorial Grove خارج از برگ. "

مسلما افتخار همان چیزی نیست که مطالعه می کند. بدون شک، مشارکت زیاد در ارتش، شجاعت را به خود مشغول کرده است و بسیار بزرگی بوده است. الف مورد بسیار قوی می تواند ساخته شود که نظامی گری به معنای خدمت به هر هدف مفیدی یا سودآوری برای مردم بیش از به خطر انداختن ، کشتن ، آسیب رساندن و فقیر کردن آنها ، "خدمتی" نبوده است. بی چون و چرا ، میلیون ها نفر "تصمیم" برای "خدمت" ندارند ، اما مجبور به مشارکت شده اند و میلیون ها نفر دیگر "عدم" داشتن منبع درآمد بهتر ، "ثبت نام" اصلی را انتخاب کرده اند. از میان کهنه سربازانی که با آنها صحبت کرده ام ، کسانی که طرفدار و مخالف جنگ هستند ، یکی از آنها که یادآور می شوم ، قسم خوردن را بعنوان قسمت اصلی تجربه جنگ ذکر نکرده است. داستانهای دلچسب یک زن که مخفیانه وارد ارتش می شود و سربازی که جان خود را در ویتنام نجات می دهد ، نمی تواند داستان بزرگتر سربازان را که میلیونها نفر را در ویتنام و دهها میلیون نفر دیگر را در سراسر جهان کشته اند ، پاک کند. آیا مردم واقعاً در یک "فداکاری" "سقوط" می کنند ، یا آنها در یک ماشین بی عقل احمق ذبح می شوند؟ آیا آنها "به زندگی غیرنظامی" انتقال می یابند ، یا در یک مانع آزار دهنده از آسیب ، گناه ، PTSD و شوک فرهنگی سقوط می کنند؟ آیا جانبازان غالباً با داستانهای آخرالزمانی در مورد تف شدن ، یا سپاسگزاری ساده لوحانه برای ارتکاب جنایات اخلاقی ، آشفته می شوند؟

یک موزه جنگ که به طور آشکار یک بنای یادبود جنگ است که توسط یک جامعه جنگ ساز ساخته شده و پرماور را عادی کرده است ، قرار نیست به این س answerالات پاسخ دهد. اما مدتهاست که توسط موزه های مردم فقیر ، که به آنها کتاب می گویند ، نیز پاسخ داده اند و یکی دیگر از موارد تازه موجود است که من در برابر پیشنهادات سمی این موزه جدید قرار می دادم. کتاب هست بچه ها مثل من توسط مایکل A. Messner.

این کتاب به داستان های پنج جانباز از پنج جنگ ایالات متحده می پردازد: جنگ جهانی دوم، کره، ویتنام و بخش های عراق I و II. ما داستان های خود را از مدت ها قبل از ورود به ارتش به مدت طولانی پس از آن را ترک کردیم. داستان ها به خوبی با جزئیات و پیچیدگی صحبت می شود، نه تبلیغات موزه ای. الگوهای بدون آثار تکراری آشکار می شوند. هر شخص منحصر به فرد است، اما هر یک از هیولا با آن مواجه است.

داستان های پیشکسوتان اخیر به تنهایی در ایجاد این کتاب کافی نبودند. اگر خواننده بخواهد خود جنگ را زیر سوال ببرد ، داستان های جنگ های گذشته که مدتهاست در افسانه ها پیچیده شده است ، مورد نیاز است. چنین داستانهایی به عنوان داستانهای معمولی جنگهایی که در آن شرکت داشتند نیز مفیدتر هستند. در جنگ های اخیر ، داستان های کهنه سربازان ایالات متحده به درصد کمی از داستان های تأثیرگذار از جنگ ها می رسد. اما داستان های قدیمی نیز به تنهایی کافی نبودند. شناخت وحشت ابدی جنگ با لباس فعلی ، پرونده قدرتمند ارائه شده در اینجا را کامل می کند. این کتابی است که می توان آن را به جوانان هدیه داد.

اولین داستان این کتاب "هیچ جنگ خوبی" وجود ندارد و داستان ارنی "ایندیو" سانچز کهنه سرباز جنگ جهانی دوم را روایت می کند. ادعای من را بالاتر از این نگیرید که جنگ شامل ترسویی و همچنین شجاعت از جانب من است. داستان سانچس را بخوانید و آن را از او بگیرید. اما ترسوئی وحشتی نبود که ده ها سال در مغز سانچز کمین کرده بود در حالی که او مشغول کار خود بود و از آن اجتناب می کرد تا جایی که دیگر نتوانست از آن جلوگیری کند. در اینجا یک گزیده آورده شده است:

"همه اینها - ترس استخوان سوز ، گناه ، شرم اخلاقی - در بدن ارنی سانچز برای هفت دهه باقی مانده از زندگی خود پنهان بود ، وقتی کمترین انتظار را داشت در کمین او قرار گرفت ، و مانند آن قطعه ترکش که در نزدیکی ستون فقرات او او هرگز نتوانست کاری کند ، نه به طور کامل. سرانجام او فهمید که صحبت کردن در این باره - شهادت دادن به هر کسی که به داستان هایش درباره حماقت جنگ ، بار جنگ و کشتن و امید به صلح گوش دهد ، بهترین آب دهان برای زخم های او بود. "

این کتاب نه تنها یک مدل از داستان هایی است که در موزه ها و مستندات NPR و روزهای جانبازان، بلکه یک مدل نوشتن در مورد دیدگاه یک سازمان است. مسنر موضوعاتش را از طریق جانبازان صلح پیدا کرد که هیئت مشاوره من آنها را خدمت می کرد و به شدت از انگیزه های اخلاقی و شخصی در پشت کار این جانبازان رهایی می داد تا جهان را از راه ایجاد جانبازان بیشتر بشناسد.

داستان سانچز با یک زندگی سخت ، خشن ، باند و زندانی آغاز می شود. اما این زندگی چیزی شبیه به وحشت جنگ ندارد. او به یاد می آورد:

"در دو هفته و نیم، آنها مجبور بودند بخش های پیاده نظام 4th و 28th را بیرون بکشند، زیرا آنها تخریب شده اند. در دو هفته و نیم، این بخش، مردان 9,500 را از دست داد، یا کشته و یا زخمی شدند. دو هفته و نیم من صحبت می کنم در این جنگ ما در حال حاضر [در حال حاضر] در عراق هستیم، ما هنوز مردم 6,000 را کشتیم. چند سال است که ما آنجا بوده ایم؟ "

نویسنده برای اصلاح این ایده که بیش از یک میلیون مرده در عراق "مردم" نیستند ، قدم در داستان نمی گذارد ، اما روشی است که بسیاری از شرکت کنندگان در جنگ برای آگاهی و غلبه بر آن تلاش می کنند. سانچز ، در حقیقت ، سالها به خودش گفت که حداقل او شخصاً مردم را نکشته است ، زیرا او جلوی سنگرها را شلیک کرده است تا "دشمنان" سر و اسلحه خود را بالای سر خود نگذارند. هنگامی که زندگی او کمتر شلوغ شد ، او شروع به فکر کردن در مورد آنچه که در واقع دهه ها قبل انجام داده بود:

"وقتی همه این چیزهای دیگری را که باید در مورد آنها فکر کنم نداشتم ، آنها دوباره به من برگشتند و سپس فهمیدم. خدایا ، روانپزشک به من گفت که من بین پنجاه تا 100 آلمانی را کشتم. اما من برای کشتن شلیک نکردم. من شلیک می کنم تا بچه ها عقب نباشند. کار من این بود که درست جلوی سنگر شلیک کنم تا گرد و غبار و سنگ به وجود بیاید و همه چیز از سر بالا باشد تا آلمانی ها سر خود را بیرون نکشند تا به عقب برگردند. این وظیفه من بود که آنها را پایین نگه دارم و از مقابله با آنها جلوگیری کنم. این ذهنیت من بود. من کسی را نمی کشم و این همان چیزی است که من در تمام این سالها می گفتم. اما جنگ لعنتی عراق به من یادآوری کرد که من یک SOB کثیف هستم. "

داستان ها سخت تر می شوند، نه آسان تر از آن. داستان جنگ در کره شامل یک جانباز آمریکایی است که به طور شخصی عذرخواهی می کند به یک زن که تنها بازمانده روستای قتل عام بود.

جانبازان را سرزنش نکنید ، اغلب به ما گفته می شود. اما این یک اخلاق کارتونی است که در آن سرزنش کسی مانع از سرزنش شخص دیگری می شود (مانند مقامات عالی دولت و ارتش و سازندگان اسلحه). واقعیت این است که بسیاری از جانبازان خود را سرزنش می کنند و فرقی نمی کند بقیه ما چه کار کنیم. و بسیاری با مواجهه با گناه خود و تلاش برای ایجاد تعادل بین آن و تلاش برای صلح و عدالت به سمت بهبودی می روند.

Messner توضیح می دهد که چشم انداز خود را با یک حساب کاربری از گفتگو با پدربزرگ خود، جنگ جهانی اول جانباز:

"در صبح روز جانبازان در سال 1980 ، گرامپس با صبحانه خود نشست - یک فنجان قهوه آبکی ، یک تکه نان تست سوخته که با مارمالاد چیده شده و یک تکه حباب سرد خنک بود. من که دانشجوی بیست و هشت ساله تحصیلات تکمیلی هستم ، اخیراً نزد پدربزرگ و مادربزرگم در خانه آنها در اوکلند ، کالیفرنیا نقل مکان کردم. من سعی کردم با تبریک روز جانبازان ، حال و هوای ناموزون گرامپ را از بین ببرم. اشتباه بزرگ. "روز جانبازان!" او با صدای مبهوت یک سیگاری مادام العمر بر من پارس کرد. 'روز جانبازان نیست! روز آتش بس است. آن ها پف کردند. . . لعنتی . . . سیاستمداران . . آن را به روز جانبازان تغییر داد. و آنها مدام ما را وارد جنگهای بیشتری می کنند. ' پدربزرگ من الان بیش از حد هوا می گرفت ، جگر خونش فراموش شده بود. کلاهبرداران بونچا! آنها نمی جنگند ، بله می دانید. بچه هایی مثل من در جنگ ها می جنگند. ما آن را "جنگ برای پایان دادن به همه جنگ ها" نامیدیم و آن را باور کردیم. " او گفتگو را با هجو گفت: 'روز جانبازان!'

"روز آتش بس برای گرامپ نه تنها پایان جنگ او ، بلکه پایان همه جنگ ، طلوع یک صلح پایدار. این رویای بیهوده ای نبود. در حقیقت ، یک جنبش توده ای برای صلح دولت آمریكا را تحت فشار قرار داده بود تا در سال 1928 پیمان Kellogg-Briand را امضا كند ، یك پیمان بین المللی "انصراف از جنگ" كه توسط ایالات متحده و فرانسه حمایت مالی می شود و متعاقباً توسط بسیاری از كشورها امضا شد. جهان. وقتی رئیس جمهور دویت دی آیزنهاور قانون تغییر نام روز تعطیلات به روز سربازان را امضا كرد ، كه شامل جانبازان جنگ جهانی دوم بود ، این سیلی بود برای پدربزرگ من. امید تبخیر شد و این واقعیت زشت جایگزین آن شد که سیاستمداران همچنان به یافتن دلایلی برای فرستادن پسران آمریکایی - "بچه هایی مثل من" برای جنگ و مرگ در جنگها ادامه می دهند. "

بنابراین آنها تا زمانی که ما آنها را متوقف کنیم. بچه ها مثل من یک ابزار عالی برای آن هدف است - و برای آن ترمیم روز قیامت. یک خطا که امیدوارم اصلاح شود این عبارت است: "اوباما سرعت جنگ در عراق و افغانستان را کاهش داد." پرزیدنت اوباما در واقع اشغال افغانستان توسط ایالات متحده را سه برابر کرد و جنگ را بیش از جنگ بوش یا ترامپ یا هر دو نفر با هر معیار (مرگ ، تخریب ، تعداد نظامی ، دلار) انجام داد.

جانباز گرگوری راس یکی از اشعار خود را در کنوانسیون جانبازان 2016 برای صلح خواند. این در نقل قول است بچه ها مثل من:

مرده

به سکوت ما احترام نگذار

به سکوت ما احتیاج نداریم.

سکوت ما را به عنوان یادآوری به عنوان افتخار نمی پذیریم.

انتظار نداریم سکوت ما پایان یابد

قتل عام جنگ

کودک گرسنه است

زن مورد تجاوز قرار گرفته است

غلبه بر عدم تحمل

زمین تخریب شد

این زندگی است که نیاز به سکوت ما دارد

در طول عمر ترس و همدستی

 

مرده

آیا شجاعت ما را برای از بین بردن قدرتمند و حرص و آز می خواهیم.

آیا زندگی ما با صدای بلند، دلسوز و شجاع است؟

آیا به خشم خود در ادامه جنگ به اسم خود نیاز دارند؟

آیا به شوک خود در زمینۀ زمین به نام خود نیاز داریم؟

آیا باید خشم خود را به افتخار، به یاد داشته باشید.

 

مرده

برای سکوت ما هیچ استفاده ای نداریم

 

پاسخ 5

  1. شعری که مدام از آن با عنوان "مردگان" یاد می کنید در واقع با عنوان "لحظه ای سکوت در جنگلی از صلیب های سفید" است. من آن را در سال 1971 یا 1972 نوشتم تا در یک تجمع عظیم ضد جنگ در ارلینگتون قبرستان در واشنگتن دی سی بخوانم

    1. یک شعر بزرگ گگوری ، و یک یادآوری تکان دهنده و نیرومند که سکوت ما به مردگان احترام نمی گذارد.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی