توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، دسامبر 28، 2021
تام هارتمن تعداد زیادی کتاب عالی نوشته است و آخرین آنها نیز از این قاعده مستثنی نیست. نامیده می شود تاریخچه پنهان برادر بزرگ در آمریکا: چگونه مرگ حریم خصوصی و افزایش نظارت ما و دموکراسی ما را تهدید می کند. تام کمترین بیگانه هراس، پارانوئید یا جنگ طلب نیست. او انتقاداتی را به دولتهای متعددی از جمله دولت واشنگتن دی سی میفرستد - بیشتر آنها کاملاً شایسته است. اگر اتفاقاً با 4٪ از بشریت همذات پنداری نمی کنید یا فکر می کنید که چیزی شبیه به یک دموکراسی دارد، همانطور که عنوان کتاب می خواهد، ممکن است از زاویه ای به موضوع نظارت بپردازید که ضرر و همچنین خوبی را در آن می بیند. روشی که لیبرال های ایالات متحده اغلب به نظارت اعتراض دارند.
برادر بزرگ در آمریکا حاوی عبارات درخشانی در مورد موضوعات آشنا برای خوانندگان هارتمن است: نژادپرستی، برده داری، انحصار، "جنگ" با مواد مخدر، و غیره. و به درستی نگرانی ها را بر روی جاسوسی انجام شده توسط دولت ها، شرکت ها، و دستگاه هایی مانند زنگ خانه، مانیتور نوزاد، سلول متمرکز می کند. تلفنها، بازیها، تلویزیونها، ساعتهای تناسب اندام، عروسکهای باربی سخنگو، و غیره، در شرکتهایی که مشتریان کمتر دلخواه را برای مدت طولانیتری منتظر بمانند، در وبسایتهایی که قیمت محصولات را مطابق با آنچه که انتظار دارند پرداخت کند، در دستگاههای پزشکی که دادهها را به بیمه میدهند، تغییر میدهند. شرکتها، در مورد نمایهسازی تشخیص چهره، در رسانههای اجتماعی که کاربران را به سمت دیدگاههای افراطیتر سوق میدهند، و در مورد این سوال که دانستن یا ترس از اینکه تحت نظر هستند چه تأثیری بر رفتار افراد دارد.
اما در طول مسیر، محافظت از مردم در برابر سوء استفاده از قدرت توسط دولتها و شرکتهای فاسد، با محافظت از یک دولت فاسد در برابر تهدیدات تخیلی یا اغراقآمیز خارجی ادغام میشود. و به نظر میرسد این ادغام فراموشی این واقعیت را تسهیل میکند که فراوانی پنهان کاری دولتی حداقل به اندازه کمبود حریم خصوصی مشکل بزرگی است. هارتمن نگران است که استفاده بی رویه دونالد ترامپ از تلفن همراه چه چیزی را برای دولت های خارجی فاش کرده است. من نگرانم که چه چیزی ممکن است از مردم ایالات متحده پنهان کرده باشد. هارتمن می نویسد: «هیچ دولتی در جهان وجود ندارد که اسرار پنهانی نداشته باشد که اگر فاش شود، به امنیت ملی آن کشور لطمه می زند». با این حال، او هیچ کجا «امنیت ملی» را تعریف نمی کند یا توضیح نمی دهد که چرا ما باید به آن اهمیت دهیم. او فقط میگوید: «دولتها چه نظامی، چه تجاری یا سیاسی، معمولاً اطلاعات را به دلایل بد و خوب پنهان میکنند.» با این حال، برخی از دولتها هیچ نظامی ندارند، برخی ادغام دولتی با «تجارت» را فاشیستی میدانند، و برخی بر این ایده بنا شدهاند که سیاست آخرین چیزی است که باید مخفی بماند (حتی مخفی نگه داشتن سیاست به چه معناست؟). دلیل خوبی برای هر یک از این پنهان کاری چیست؟
البته، هارتمن معتقد است (صفحه 93، به طور کامل بدون استدلال یا پاورقی، همانطور که معمول است) که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به ترامپ در پیروزی در انتخابات 2016 کمک کرد - نه حتی اینکه پوتین می خواست کمک کند یا سعی کرد کمک کند، اما او کمک کرد، ادعایی که هیچ مدرکی برای آن وجود ندارد، و شاید به همین دلیل باشد. هیچکدام هرگز ارائه نشده است در واقع، هارتمن معتقد است که دولت روسیه «ممکن است» در «حضور چند ساله روسیه در داخل سیستمهای ما» که هنوز وجود دارد، قفل کرده باشد. این ترس عمیق از اینکه کسی از نقطه اشتباهی از کره زمین ممکن است بفهمد دولت ایالات متحده چه می کند، برای اکثر لیبرال های خوب دلیلی برای خصومت با روسیه یا حتی دلیلی برای قوانین سختگیرانه در مورد حملات سایبری خوانده می شود - البته هرگز، هرگز، هرگز. آگاهی از این واقعیت که روسیه سال ها پیشنهاد ممنوعیت حملات سایبری را مطرح کرده است و توسط دولت ایالات متحده رد شده است. در مقابل، از نظر من، این مشکل نیاز به علنی کردن کارهای یک دولت، شفاف ساختن دولت برای مردمی که به اصطلاح مسئول یک به اصطلاح دموکراسی هستند را نشان می دهد. حتی داستان این که چگونه حزب دموکرات در حال فریب دادن سناتور برنی سندرز در یک نامزدی بود - داستانی که روسیه گیت برای منحرف کردن آن ساخته شده بود - دلیلی برای پنهان کاری کمتر بود، نه بیشتر. ما باید میدانستیم چه خبر است، از کسی که به ما میگوید چه خبر است سپاسگزار میبودیم، و سعی میکردیم آنچه را که در حال وقوع است به خاطر بسپاریم و حتی کاری درباره آن انجام دهیم.
هارتمن در ادامه داستان کودتای 2014 در اوکراین را با عدم ذکر اجباری کودتا بیان می کند. به نظر میرسد که هارتمن در مورد حقایق کمتر مراقب واقعیتها باشد، و در مورد چیزهای جدید و متفاوت در مورد فناوری امروز اغراق میکند، از جمله با پیشنهاد این که تنها از طریق استفاده از آخرین فنآوری هر کسی میتواند حقایق را اشتباه بگیرد. به عنوان مثال، تحریک نفرت نژادی باعث میشود بیشتر افراد به زندان بیفتند، اما در فیسبوک مجاز است. . . نه، اینطور نیست. ادعاهای عجیب و غریب در مورد سوء استفاده چینی ها از اویغورها بر اساس نقل قول a نگهبان گزارش کنید که «باور می شود . . . که.” برده داری، علیرغم فقدان همبستگی بین این دو در تاریخ جهانی و پیش از تاریخ، «برآمدگی طبیعی» کشاورزی است. و چگونه این ادعا را آزمایش کنیم که فردریک داگلاس اگر صاحبانش ابزارهای نظارتی امروزی را در اختیار داشتند، خواندن را یاد نمی گرفت؟
بزرگترین خطر و بزرگترین تمرکز کتاب تبلیغات کمپین ترامپ و تبلیغات فیسبوک با هدفگذاری خرد است، با انواع و اقسام نتیجهگیریها، حتی اگر «ممکن است بدانیم چقدر پیامد بودهاند». از جمله نتایج این است که هدف قرار دادن تبلیغات فیس بوک «هر نوع مقاومت روانی» را تقریبا غیرممکن می کند، علیرغم این واقعیت که نویسندگان متعددی ادعا می کنند که چرا و چگونه باید در برابر تبلیغات فیس بوک مقاومت کنیم، چیزی که من و اکثر افرادی که از آنها می پرسم به طور کلی دارند. یا به طور کامل نادیده گرفته شود - حتی اگر این تقریبا غیرممکن است.
هارتمن به نقل از یکی از کارمندان فیس بوک ادعا می کند که فیس بوک مسئول انتخاب ترامپ بوده است. اما انتخابات ترامپ بسیار محدود بود. خیلی چیزها تفاوت را ایجاد کردند. به نظر بسیار محتمل است که تبعیض جنسی تفاوت را ایجاد کرده است، رای دهندگان در دو ایالت کلیدی که هیلاری کلینتون را بیش از حد مستعد جنگ می دانند، این تفاوت را ایجاد کرده است، دروغ گفتن ترامپ و حفظ تعدادی اسرار ناخوشایند تفاوت را ایجاد کرده است، این که به حامیان برنی سندرز می دهد محور را به دست آورده است. این تفاوت را ایجاد کرد، که کالج انتخاباتی تفاوت را ایجاد کرد، این که حرفه عمومی طولانی مذموم هیلاری کلینتون تفاوت را ایجاد کرد، این که سلیقه رسانه های شرکتی برای رتبه بندی های ایجاد شده توسط ترامپ تفاوت را ایجاد کرد. هر یک از این چیزها (و بسیاری موارد دیگر) که باعث ایجاد تفاوت می شود، نشان نمی دهد که همه چیزهای دیگر نیز تفاوت را ایجاد نکرده اند. بنابراین، بیایید به کاری که فیس بوک ظاهراً انجام داده است اهمیت ندهیم. با این حال، بیایید برای شواهدی بپرسیم که این کار را انجام داده است.
هارتمن تلاش میکند تا نشان دهد که رویدادهایی که ترولهای روسی در فیسبوک اعلام کردهاند، بدون هیچ مدرک واقعی، تفاوت را ایجاد کردهاند، و بعداً در کتاب اعتراف میکند که «تا به امروز هیچکس مطمئن نیست (بهجز فیسبوک)». رویدادهای "Black Antifa" موجود است. هارتمن شواهد کمی برای ادعای مکرر ارائه می دهد که دولت های خارجی به نحوی معنادار مسئول گسترش توطئه های توطئه ای در رسانه های اجتماعی ایالات متحده هستند - حتی اگر فانتزی های کرک پات هیچ مدرکی کمتر از ادعاهای مربوط به آنها ندارند. که آنها را پخش کرده است.
هارتمن حمله سایبری "استاکس نت" آمریکا و اسرائیل به ایران را به عنوان اولین حمله بزرگ از این دست بازگو می کند. او آن را بهعنوان تحریک سرمایهگذاری عظیم ایران در ابزارهای مشابه حملات سایبری توصیف میکند و ایران، روسیه و چین را بهخاطر حملات مختلف مورد ادعای دولت ایالات متحده مقصر/ اعتبار میداند. از همه ما انتظار می رود که انتخاب کنیم کدام بخش از ادعاهای کدام یک از این دولت های مکر دروغگو درست است. من در اینجا دو چیز واقعی می دانم:
1) علاقه من به حریم خصوصی شخصی و توانایی تجمع آزادانه و اعتراض با حق دولت برای مخفی نگه داشتن کارهایی که به نام من با پول من انجام می دهد بسیار متفاوت است.
2) ورود جنگ سایبری دیگر اشکال جنگ را پاک نمی کند. هارتمن می نویسد که "محاسبه ریسک/پاداش برای جنگ سایبری بسیار بهتر از جنگ هسته ای است که احتمال می رود جنگ هسته ای به یک نابهنگام تبدیل شود." متأسفم، اما جنگ هسته ای هرگز منطقی نبود. همیشه. و سرمایه گذاری در آن و آمادگی برای آن به سرعت در حال افزایش است.
به نظر من باید در مورد نظارت مردم جدا از صحبت در مورد حملات سایبری بین المللی و نظامی گری صحبت کنیم. به نظر می رسد که همه در اولی کار بسیار بهتری انجام می دهند. وقتی این دومی با هم مخلوط می شود، به نظر می رسد میهن پرستی اولویت ها را منحرف می کند. آیا میخواهیم دولت نظارتی را ناتوان کنیم یا بیشتر آن را قدرتمند کنیم؟ آیا میخواهیم فناوریهای بزرگ را نابود کنیم یا به آن کمک مالی میکنیم تا از شر خارجیها جلوگیری کند؟ دولت هایی که می خواهند بدون اعتراض از مردم خود سوء استفاده کنند، به سادگی دشمنان خارجی را می پرستند. شما مجبور نیستید آنها را تحسین کنید، اما باید حداقل متوجه شوید که آنها به چه هدفی خدمت می کنند.