یادآوری: چگونه من یک صلح طلبان شدم؟

توسط دیو لیندورف ، World BEYOND War، جولای 12، 2020


دیو لیندورف در پایین سمت راست ، روبرو دور از دوربین ، در پنتاگون در 21 اکتبر 1967.

من از سال 1967 ، زمانی که 18 ساله شدم و در سن دبیرستان ، یک روزنامه نگار فعال و فعال بودم ، و به این نتیجه رسیدم که جنگ ویتنام جنایتکارانه است ، تصمیم گرفتم که کارت پیش نویس نداشته باشم ، برای درخواست ثبت نام در دانشگاه برای ثبت نام در دانشگاه ، از ثبت نام برای به تعویق انداختن دانش آموز از القا ، و امتناع از دیدن اینکه آیا تماس من فراخوانده شده است یا نه. تصمیم من تأیید شد که در ماه اکتبر هنگامی که من در تظاهرات موبی در بازار پنتاگون دستگیر شدم ، از طریق یک خط یا نیروهای مسلح فدرال کشیده شدم ، توسط مارشال های آمریکا مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و برای تحویل به زندان فدرال در Occoquan ، VA به یک واگن پرتاب شدم به جرم ارتکاب جرم و مقاومت در برابر اتهامات دستگیری منتظر حکم قضایی هستند.

اما این سؤال را ایجاد می کند: چرا من وقتی به بسیاری از افراد نسل من یا قبول کردم که پیش نویس شوم و به جنگ در آن جنگ رفتم ، یا بیشتر اوقات ، روش های هوشمندانه ای برای جلوگیری از جنگ ، فهمیدم چرا من یک فعال ضد جنگ و ضد استقرار شدم. یا برای جلوگیری از پیش نویس (ادعا می شود که استخوانهای پوستی مانند ترامپ ، یا ثبت نام در گارد ملی و چک کردن "هیچگونه ارسال خارجی" مانند GW Bush ، ادعای وضعیت وجدان وجدان ، از دست دادن وزن زیادی ، جعل بودن "Fag") فرار به کانادا ، یا هر کار دیگری).

من حدس می زنم که باید از مادرم ، یک "خانه دار" شیرین که دو سال در دانشگاه مهارت های دبیرگری را در چاپل هیل آموخت و در طول جنگ جهانی دوم به عنوان موج نیروی دریایی با افتخار خدمت می کرد (بیشتر در دفتر کار با لباس در بروکلین ، نیویورک خدمت می کرد) شروع کنم. محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان).

مادرم یک طبیعت شناس متولد شده بود. متولد (به معنای واقعی کلمه) و متولد یک کابین بزرگ (در گذشته یک سالن رقص) در خارج از گرینزبورو ، NC ، او یک پسر "تام" کلاسیک بود ، همیشه از گرفتن حیوانات ، پرورش مضراب های یتیم و غیره. او همه موجودات زنده را دوست داشت و تدریس می کرد که به من و خواهر و برادر کوچکترم

او به ما آموخت که چگونه قورباغه ها ، مارها ، و پروانه ها ، کاترپیلار ها و غیره را بگیریم ، چگونه با نگه داشتن آنها به طور خلاصه در مورد آنها بیاموزیم ، و سپس در مورد فضیلت اجازه دادن به آنها نیز برویم.

مامان مهارت بالقوه ای داشت که حیوانات کوچک را پرورش می داد ، خواه یک پرنده کودک باشد که از لانه سقوط کرده است ، هنوز هم بی پروا و جنینی است ، یا راکونهای کودک ریز که به وسیله کسی که مادر را با اتومبیل زده بود به او تحویل داده اند. و آنها را در کنار جاده نادیده گرفتیم (آنها را به عنوان حیوانات اهلی پرورش دادیم و به گربه ها و گربه های ایرلندی اجازه دادیم که مرتباً در خانه زندگی کنند).

من یک شیفت 12 ساله مختصر با یک تفنگ ریمینگتون .22 داشتم که به نوعی بر پدر استاد مهندسی و مادر بی میلم غلبه کردم و اجازه دادند با پول خودم بخرم. با آن اسلحه ، و پوکه و گلوله های دیگری که خودم توانستم از فروشگاه سخت افزار محلی خریداری کنم ، من و افراد دارای تفنگ دارای سن مشابه برای ویران کردن در جنگل ، بیشتر تیراندازی به درختان ، تلاش برای تا آنها را با یک ردیف بازدید از تنه های کوچکتر با نقاط توخالی برش دهید ، اما گاهی اوقات پرندگان را هدف قرار می دهد. اعتراف می کنم که چند نفری را با فاصله زیاد زده ام ، پس از دیدن سقوط هرگز آنها را پیدا نکردم. این بیشتر نشان دادن مهارت من در هدف گیری بود تا کشتن آنها ، که کمی انتزاعی به نظر می رسید. این تا زمانی است که من یک بار قبل از شکرگذاری به همراه دوست خوبم باب که خانواده اش صاحب چندین اسلحه شکاری بودند ، به شکار سبزه گرسنه رفتم. هدف ما از آن گردش این بود که به پرندگان خود شلیک کنیم و برای تعطیلات آنها را برای مصرف خود بپزیم. ما ساعت ها صرف دیدن هیچ گونه مرغ مروارید کردیم ، اما من سرانجام یکی را سرخ کردم. هنگام برخاستن وحشیانه شلیک کردم و چند گلوله شلیکی که به آن اصابت کرد آن را زمین زد اما به بوته زد. من دنبال آن دویدم ، نزدیک بود که سرم توسط پام از بین برود ، که از هیجان هنگامی که من به دنبال او می دویدم ، پرتاب خود را به سمت پرنده فراری شلیک کرد. خوشبختانه من دلم برای من و پرنده تنگ شده بود.

تار زخم شده ام را سرانجام در قلم مو پیدا کردم و آن را گرفتم و حیوان مبارز را برداشتم. دستانم از زخم های خونریزی ناشی از شلیک من به سرعت خونین شد. دستانم را به بالهای حیوان بسته بودم ، بنابراین نمی توانست مبارزه کند اما با عصبانیت به اطراف نگاه می کرد. من از وحشت از رنجی که به وجود آورده بودم وحشت کردم. باب هم آمد ، ناراحت هم شد. من التماس می کردم ، "ما چه کار کنیم؟ چه کنیم؟ این رنج است! " هیچ یک از ما روده کوچک خرد کردن آن را نداشتیم ، که هر کشاورز می دانست فوراً چگونه آن را انجام دهد.

در عوض ، باب به من گفت که قلاده را بیرون نگه دارم و انتهای لوله تفنگ شلیک شده خود را پشت سر پرنده قرار داد و ماشه را کشید. پس از "سرزنش کردن" بلند خودم را در حالی که بدن بی حرکت بدن پرنده را بدون گردن و سر در دست داشتم دیدم.

من قتلم را به خانه آوردم ، مادرم پرها را درآورد و برای شکرگذاری برای من تفت داد ، اما من واقعاً نمی توانستم آن را بخورم. نه فقط به دلیل پر بودن شلیک گلوله ، بلکه به دلیل احساس گناه زیاد. من دیگر هرگز به موجود زنده دیگری شلیک نکردم و عمداً نکشتم.

برای من آن شکار نوعی نقط عطف بود. اعتبار از دیدگاه من توسط مادرم مطرح کرده ام که موجودات زنده مقدس هستند.

حدس می زنم تأثیر بعدی بعدی روی من موسیقی محلی بود. من به عنوان یک گیتاریست و نوازنده موسیقی محلی آمریکا بسیار درگیر بودم. زندگی در شهر دانشگاه Storrs ، CT ، (UConn) ، جایی که دیدگاه سیاسی عمومی حمایت از حقوق شهروندی و مخالفت با جنگ بود ، و نفوذ بافندگان ، پیت سیگر ، ترینی لوپز ، جوآن بائز ، باب دیلن ، و غیره ، عمیق بود ، و صلح در آن محیط کاملاً طبیعی بود. نه اینکه در اوایل نوجوانی سیاسی باشم. دختران ، اجرای X-Country و t rack ، پارازیت در قهوه خانه هفتگی در اتاق اجتماعات کلیسای جماعت نزدیک دانشگاه و نواختن گیتار با دوستان ، روزهای خارج از مدرسه را پر کردند.

سپس ، در حالی که 17 ساله بودم و در ماه آوریل با یک پیش نویس روبرو شدم ، برای یک برنامه علوم انسانی تدریس شدم که شامل دین و فلسفه ، تاریخ و هنر تطبیقی ​​بود. هرکسی در کلاس مجبور بود یک سخنرانی چندرسانه ای انجام دهد و همه زمینه ها را لمس کند ، و من جنگ ویتنام را به عنوان موضوع خود انتخاب کردم. من در پایان تحقیق در مورد جنگ ایالات متحده در آنجا ، آموخته ام ، از طریق خواندن در رئالیست ، سرویس اخبار آزادی ، رمپارتز و سایر انتشاراتی که من در مورد ظلمهای ایالات متحده ، استفاده از ناپالم بر غیرنظامیان و سایر وحشت هایی که من را دائم در برابر جنگ قرار داده است ، به یک پیش نویس مقاومت ، و من را در مسیر یک عمر فعالیت رادیکال و روزنامه نگاری آموختم.

من فکر می کنم ، با نگاه به عقب ، که روند تفکر من با عشق مادرم به حیوانات تهیه شده است ، با تجربه کشتن یک حیوان از نزدیک و شخصی با اسلحه ، محیط جنبش مردمی و سرانجام مقابله با واقعیت پیش نویس و حقیقت وحشت جنگ ویتنام. من می خواهم فکر کنم تقریباً هر کسی که این تجربه ها را داشته باشد در همان جایی که من به سرانجام رسیده ام به پایان رسیده است.

DAVE LINDORFF 48 سال است که روزنامه نگار است. نویسنده چهار کتاب ، او همچنین بنیانگذار سایت خبری روزنامه نگار جایگزین است ThisCantBeHappening.net

او برنده جایزه "Izzy" برای روزنامه نگاری مستقل مستقل از ایتاکا ، مرکز پارک های مستقل مستقر در نیویورک است.

 

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی