دونالد ترامپ چرا «سرود جهانی» نیست؟ استیو بنن "نماینده جهان" کیست؟

By تد دیلی / AlterNet.

پرزیدنت ترامپ در سخنرانی های خود در برابر CPAC و کنگره ایالات متحده، با دقت دقیقی سیستم دولتی حاکمیتی امروز را توصیف کرد. اما آیا ممکن است فردا یک سرود جهانی و یک پرچم جهانی و حتی یک زمین متحد ببینیم؟

اعتبار عکس: عکس سازمان ملل / فلیکر

رئیس جمهور دونالد ترامپ در کنفرانس کنش سیاسی محافظه کار (CPAC) در 24 فوریه گفت: "به شهروندان ایالات متحده آمریکا خدمت خواهیم کرد، باور کنید." چیزی به نام سرود جهانی، پول جهانی یا پرچم جهانی وجود ندارد. چهار روز بعد، در اولین سخنرانی خود قبل از جلسه مشترک کنگره، ادامه داد: «وظیفه من نمایندگی جهان نیست. وظیفه من نمایندگی ایالات متحده آمریکا است.»

دونالد ترامپ و مشاور او استیو بنن (نویسنده احتمالی آن جملات) به سختی اولین کسانی هستند که به این اساسی ترین ویژگی آنچه دانشمندان علوم سیاسی «نظم جهانی» امروزی می گویند، می گویند. در اجلاس ریو زمین در سال 1992، رئیس جمهور جورج اچ دبلیو بوش در هر مرحله توسط محیط بانان تعقیب و آزار می شد. آنها گفتند که او به اندازه کافی کار نمی کرد. آنها گفتند که او نیاز به محافظت از سیاره داشت. سرانجام خونسردی خود را از دست داد، و - با کلماتی که به طرز قابل توجهی شبیه کلماتی که پرزیدنت ترامپ در CPAC بیان کرد - فریاد زد: «من رئیس جمهور ایالات متحده هستم. من رئیس جمهور جهان نیستم و در حالی که اینجا هستم، کاری را انجام خواهم داد که به بهترین نحو در خدمت منافع مردم آمریکا باشد.»

سیستم دولتی حاکمیتی که این دو رهبر آمریکایی با دقت توصیف کردند، دقیقاً با فاصله ربع قرن از هم، احتمالاً تا آینده قابل پیش بینی باقی خواهد ماند. اما آیا ممکن است روزی مردم در سراسر جهان واقعاً یک سرود جهانی را با هم بخوانند؟ و پرچم جهانی را برافراشته کنیم؟ و به عنوان شهروندان یک زمین متحد با هم زندگی کنید؟

چرا یک "سرود جهانی" نیست؟

اگر یک سرود جهانی در اطراف وجود داشته باشد، به هیچ وجه رسمی نیست، به ندرت کسی آن را می شناسد، و به ندرت کسی چیزی در مورد آن احساس می کند. با این حال، لحن اظهارات ترامپ - و بیشتر دوران ریاست جمهوری نوپای او - به این معناست که بدیهی است نه فقط "چنین چیزی" وجود ندارد، بلکه نباید وجود داشته باشد و هرگز نخواهد بود.

با این حال، بسیاری از ما انواع مختلفی از وفاداری ها را حفظ می کنیم. علاقه ما به مدارس و زادگاهمان بخش بزرگی از این است که چرا ورزش بخش بزرگی از فرهنگ ما است. مردم نسبت به جوامع غیرجغرافیایی نیز احساس وفاداری می‌کنند - باشگاه دوچرخه‌سوار یا باند پارک سگ یا (برای من) همکارهایش در کنوانسیون علمی تخیلی.

با این حال، ابتدایی ترین وفاداری که اکثر مردم امروز احساس می کنند مسلماً وفاداری آنها به ملتشان است. آمریکایی‌ها - حتی آن‌هایی که هر روز برای تحقق بخشیدن به ایده‌آل‌های کشورشان تلاش می‌کنند - هرگز در آتش‌بازی‌های تماشایی در 4 ژوئیه یا خواندن The Star-Spangled Banner در یک بازی با توپ، یا دیدن اهتزاز پرچم آمریکا در رژه؟

اما دنیای ما هر روز کوچکتر و به هم پیوسته تر می شود. هیچ تحول تاریخی بزرگی بیش از این تعریف کننده عصر مدرن نیست. آیا می‌توانیم همان احساسات رفاقت، خویشاوندی و همبستگی قبیله‌ای را در مورد جامعه مجرد انسانی خود تصور کنیم؟ آیا وفاداری ما به کل جهان - همانطور که برای بسیاری از ملت خود این کار را می کند - می تواند خون ما را کمی سریعتر در رگهایمان جاری کند؟ آیا بیعت ما با ملت هایمان می تواند با بیعت با بشریت همراه باشد؟

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم نمی توانند در حال حاضر اعلام کنند که خود را هم شهروند کشورهایشان و هم شهروندان جهان به نظر می رسند. که میهن پرستی ملی آنها برای آنها فراتر از میهن پرستی سیاره ای آنهاست. و اینکه همه ما در این سیاره شکننده اکنون باید خود را، به تعبیر به یاد ماندنی نویسنده داستان های علمی تخیلی عنکبوت رابینسون، «همکار در سفینه فضایی زمین» بدانیم.

می توان تصور کرد که این موضوع به طور ناگهانی تبدیل به یک موضوع داغ سیاسی می شود. تصور کنید یک دوجین دانشجو که شاید نیمی از آنها از کشورهای خارج از ایالات متحده هستند، در دانشگاه کالیفرنیا ثبت نام کرده باشند.

شاید آنها شاخه دانشجویی محلی Citizens for Global Solutions - NGO 70 ساله ای را تشکیل دهند که آشکارا از ایجاد یک جمهوری جهانی حمایت می کند. این دانش‌آموزان با هم متحد می‌شوند زیرا این اصل را می‌پذیرند که فراتر از ارادتشان به کشوری که اتفاقاً در آن متولد شده‌اند، وفاداری آنها به نسل بشر است.

بنابراین آنها یک ملاقات با صدراعظم ترتیب می دهند. آنها خود را معرفی می کنند و سپس اعلام می کنند که در درجه اول خود را آمریکایی یا نیجریه ای یا ایرانی یا مکزیکی یا چینی نمی دانند. آنها زمینی هستند. بنابراین آنها درخواست می کنند که در بالای پرچم ایالات متحده بر روی میله پرچم رسمی دانشگاه، دانشگاه اکنون پرچمی را به اهتزاز درآورد که زمین زیبای آبی ما را از فضا نشان می دهد.

صدراعظم مردد است. او کاملاً مطمئن نیست که چگونه با آن اهداکننده 1 میلیون دلاری که نامش در خوابگاه درست روبروی آن میله پرچم بالا رفت، پیش می رود. در روزانه کالیفرنیا روزنامه مدرسه مقاله ای در صفحه اول در مورد تردید انجام می دهد. دانش آموزان شروع به راهپیمایی و تظاهرات می کنند. دانش آموزان دیگر - اعلام می کنند که تنها میهن پرستی آنها آمریکایی آنهاست میهن پرستی - مقابله با زمینی ها. هیاهو ایجاد می شود. در حال حاضر سان فرانسیسکو کرونیکل یک مقاله در صفحه اول در مورد آن انجام می دهد. که برداشت می شود اسحایی شیمبون ودویچه وله و یک گفتگوی فراملی آغاز می شود.

این ایده‌آل‌های وفاداری بزرگ‌تر توسط برخی از بزرگ‌ترین شخصیت‌ها در میراث بشری تبلیغ شده‌اند. این همان چیزی است که ولتر آن را "حزب بشریت" می نامد. منظور ویکتور هوگو این بود که گفت: "من به حزبی تعلق دارم که هنوز وجود ندارد - حزب انقلاب و تمدن." این همان چیزی است که امضاکنندگان "مانیفست انیشتین-راسل" در سال 1955 وقتی ادعا کردند که "نه به عنوان اعضای این یا آن ملت، قاره یا عقیده، بلکه به عنوان انسان‌ها، اعضای گونه‌ای از انسان که ادامه حیاتش است صحبت می‌کنند" توصیف می‌کنند. در شک».

و در ژوئیه 1979، از نیل آرمسترانگ پرسیده شد که ده سال پیش از آن چه در ذهنش می گذشت، هنگامی که روی سطح ماه ایستاده بود و به پرچم آمریکا سلام می کرد. پاسخ او؟ فکر می کنم به غرور و میهن پرستی فکر می کنید. اما در آن زمان احساس ناسیونالیستی قوی نداشتیم. ما بیشتر احساس می‌کردیم که این یک سرمایه‌گذاری تمام بشریت است.»

چه کسی "نماینده جهان است؟"

پرزیدنت ترامپ - و اولین رئیس جمهور بوش - در مورد اینکه چه کسی را "نماینده" می کنند نیز اشتباه نکردند. برای هر رئیس جمهور این گونه است. هیچ چیز غیرعادی یا بی سابقه یا پیشگامانه ای در مورد آن وجود ندارد. سوگندنامه ای که رئیس جمهور آمریکا سوگند یاد می کند در مورد محافظت از ایالات متحده آمریکا و قانون اساسی آن است - نه چیز دیگری!

به همین دلیل است که پرزیدنت بیل کلینتون، با درد و رنج، قدرت نظامی آمریکا را برای نجات شاید ¾ میلیون نفر که در بهار 1994 با قمه در رواندا هک شده بودند، اعزام نکرد - زیرا نسل کشی، به همان اندازه که هر چیزی می تواند وحشتناک باشد. ، مستقیماً منافع آمریکا را تهدید نکرد. به همین دلیل است که پرزیدنت جورج دبلیو بوش هلیکوپترهای تهاجمی را از ناو یو اس اس کیسارژ به لیبریا در جریان فوران جنگ داخلی و جنایت در لیبریا در سال 2003 فرستاد - تا شهروندان آمریکایی را در صحنه تخلیه کند. (در همان زمان، نیروی دریایی ایالات متحده در حال اجرای آگهی‌های تبلیغاتی استخدام در ESPN بود که خود را «یک نیروی جهانی برای خیر» توصیف می‌کرد.)

اما این منجر به یک مشکل نسبتاً شدید در جهان در حال کوچک شدن ما می شود. حدود 200 واحد مستقل مستقل که هر کدام منافع ملی فردی خود را دنبال می کنند، به سختی می توانند نتایج مطلوب را برای منافع مشترک بشر تضمین کنند. و ما این را در واقعیت‌های سرد و سخت می‌بینیم، از جابجایی‌های عظیم و جریان‌های پناهندگان ناشی از ناامیدی اقتصادی گرفته تا حملات سایبری فرامرزی و تغییرات آب و هوایی فراری. چندجانبه‌گرایی قوی‌تر، حمایت قوی‌تر از نهادهای بین‌المللی و مکانیسم‌های تقویت‌شده حکمرانی جهانی، ابزارهای سیاستی بهینه هستند – نه پرورش بیگانه‌هراسی و بومی‌گرایی راست افراطی توسط دونالد ترامپ (که این مردان کاهی واقعاً نمایندگی می‌کنند).

بنابراین، امروز، کدام افراد، در کدام دفاتر منتخب، می توانیم تشخیص دهیم که چه کسانی مفاد آیا خدمت به مجموعه بزرگتر، کل جامعه انسانی، خیر عمومی جهانی است؟

جواب هیچکس نیست. این کار دونالد ترامپ نیست ... اما این کار هیچ کس دیگری هم نیست. هیچ اقتدار فراملی وجود ندارد که بالاتر از دولت ملی باشد. هیچ نهادی، هیچ مقام منتخبی وجود ندارد که وظیفه اش «نمایندگی» نسل بشر باشد.

درباره "پرچم جهانی" چطور؟

اگرچه دانشجویان ما در دانشگاه کالیفرنیا بدون شک چیزی از نظر بصری فوق‌العاده طراحی می‌کنند، رئیس‌جمهور ترامپ نیز حق دارد که بگوید «چیزی» به‌عنوان پرچم جهانی که رسماً نشان‌دهنده چیزی باشد، وجود ندارد. اما به سختی بدیهی است که آنچه آن دانشمندان علوم سیاسی «نظام دولتی وستفالیا» می‌نامند (منشأ آن در معاهده صلح 1648 که به جنگ‌های دینی فاجعه‌بار اروپا پایان داد) به عنوان یک ویژگی دائمی در تاریخ بشر باقی خواهد ماند.

ما می‌توانیم سازمان ملل متحد را بازطراحی و دموکراتیزه و توانمند تصور کنیم. (وزیر خارجه سابق ایالات متحده مادلین آلبرایت، و «کمیسیون عدالت و حکومت امنیت جهانی» او، «اجلاس جهانی در مورد حکمرانی جهانی» را در طول هفتاد و پنجمین سالگرد تاسیس سازمان ملل در سال 75 پیشنهاد کرده اند.) در ادامه این مسیر، تصور آن غیرممکن نیست. که همان ساختارهای اساسی حکمرانی که مدتهاست تقریباً به طور جهانی در سطوح شهری، ایالتی و ملی در سراسر جهان - قوه مقننه و مجریه و قضائیه - ایجاد شده است، ممکن است روزی در سطح جهانی نیز شکل گرفته و پایه گذاری شود.

این دیدگاه نیز - نه فقط ایده‌آل ناملموس شهروندی جهانی، بلکه ایده ملموس یک دولت جهانی - توسط برخی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های میراث بشری مطرح شده است. من در آینده غوطه ور شدم، تا آنجایی که چشم انسان می توانست ببیند، چشم انداز جهان را دیدم، و همه شگفتی هایی را که می شد... تا زمانی که طبل جنگ دیگر به تپش نیفتاد و پرچم های نبرد در مجلس برافراشته شد. انسان، فدراسیون جهان». این آلفرد لرد تنیسون، شاعر برنده جایزه ملکه ویکتوریا، در شاهکار 1842 خود است. Locksley Hall"زمین تنها یک کشور است و بشریت شهروندان آن." این بهاءالله، بنیانگذار دیانت بهائی، در سال 1857 است. (طبق اکثر گزارش ها، این دین اولین یا دومین دین در حال رشد در جهان امروز است.) "بدون برخی ابرحکومت های موثر جهانی ... چشم انداز صلح و بشریت پیشرفت تاریک است... (اما) اگر امکان ساختن یک سازمان جهانی با نیروی مقاومت ناپذیر و اقتدار خدشه ناپذیر وجود داشته باشد... هیچ محدودیتی برای موهبت‌هایی که همه انسان‌ها می‌توانند از آن برخوردار شوند و به اشتراک بگذارند وجود ندارد. این قهرمان محافظه کار وینستون چرچیل در سال 1949 است.

این نوع از تحولات احتمالی آینده ممکن است روزی به میهن پرستی سیاره ای محتوای ملموس و معنای تاریخی بدهد که شاید به مرور زمان زمینیان بیشتر و بیشتر اعلام کنند. شاید این موجودیت فرضی آینده ممکن است در روزی دور توسط یک قانون اساسی جهانی که به درستی مورد مذاکره و تصویب قانونی قرار گرفته است، ایجاد شود. آنها ممکن است آن را "اتحادیه زمین" یا "جمهوری فدرال جهان" یا "زمین متحد" بنامند. در تاریخ آینده خیالی از STAR TREK، از این گذشته، "فدراسیون متحد سیارات" در کهکشان توسط "فدراسیون ملل متحد" بر روی زمین پیشی گرفت. صدها رمان علمی تخیلی حاوی تصاویر مشابهی از نژاد انسانی متحد سیاسی هستند. اگر نویسندگان بتوانند چنین آینده‌ای را تا این حد قابل قبول و باورپذیر جلوه دهند، آیا واقعاً اینقدر مضحک است که بپرسیم آیا می‌توانیم آن را به عنوان یک هدف واقعی تاریخی آرزو کنیم؟

پرزیدنت ترامپ در پایان سخنرانی خود در کنگره گفت: ما یک ملت هستیم با یک سرنوشت. اما شاید زیاد نباشد که تصور کنیم روزی یک رهبر سیاسی در موقعیتی بنشیند و مسئولیت را حفظ کند و روحیه انسانی را به اندازه کافی تعالی نشان دهد تا نه فقط به شهروندان یک کشور خاص بلکه به همه بگوید. مردم سیاره زمین، "ما یک مردم با یک سرنوشت هستیم."

جاده یک جهان

پس کدام اول می آید؟ احساس میهن پرستی سیاره ای یا یک سیاره واقعاً یکپارچه سیاسی؟ این به نوعی مانند سؤال ضرب المثل در مورد مرغ و تخم مرغ است - فقط آینده نگر به جای گذشته نگر. ممکن است تا زمانی که تعداد قابل توجهی از مردم در اعماق استخوان خود چیزی شبیه اخلاق وحدت انسانی احساس نکنند، هرگز شاهد هیچ نوع پیشرفت ملموسی به سوی وحدت سیاسی جهان نباشیم. یا ممکن است در عوض ما هرگز افراد زیادی نخواهیم داشت که خود را عمدتاً شهروندان جهان بدانند تا زمانی که هر انسان زنده در واقع شهروند - هم با حقوق و هم با مسئولیت - یک زمین متحد شود.

در سال 1946، فیلیپ مارشال براون، نویسنده، داستان جلدی درباره تحریک دولت جهانی برای نیوزویک مجله (بله، برای چند سال کوتاه اما درخشان بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، جنبش برای ایجاد چیزی شبیه یک جمهوری جهانی به اندازه کافی بخشی از zeitgeist - به ویژه در بین دانش آموزان دبیرستانی و کالج - که این نوع توجه را ایجاد کرد. نویسنده گاه به گاه خود من، سناتور سابق ایالات متحده و دستیار JFK کاخ سفید، هریس ووفورد، به عنوان بنیانگذار "فدرالیست های دانشجویی" خدمت کرد - که فصل های پرشوری را در 367 دانشگاه دبیرستان و دانشگاه در سراسر ایالات متحده ایجاد کرد و هنوز هم وجود دارد. در پایان مقاله، آقای براون در مورد پرسش مرغ/تخم مرغ موضع گرفت و اظهار داشت که «همه تلاش‌ها، صرف نظر از اینکه چقدر آرمان‌گرایانه، برای ایجاد یک حکومت جهانی ناگزیر هستند شکست خواهند خورد. مگر اینکه مردم جهان بتوانند در یک برادری متحد شوند.» این پیش بینی ممکن است در نهایت درست باشد. یا ممکن است کاملاً برعکس باشد.

در سخنرانی خود استیو بنن در CPAC، او گفت که "امنیت ملی و حاکمیت" یکی از سه هدف اصلی دولت ترامپ است. و هم او و هم رئیس جمهور ترامپ بارها از عبارت "اول آمریکا" استفاده کرده اند. بنابراین بعید است که هر دوی آنها این پیشنهاد را بپذیرند که شاید باید یک سرود جهانی و پرچم جهانی وجود داشته باشد، یا هر گونه مناقشه ای مبنی بر اینکه منافع ملی فردی ممکن است گاهی اوقات توسط منافع مشترک بشری تسخیر شود.

چیزی که ممکن است برای آن دسته از ما که در معرض چنین احتمالات گسترده ای در آینده هستیم، معنی داشته باشد؟ این فقط ممکن است نقطه دیگری را برای مقاومت در برابر دستور کار ترامپ ایجاد کند. فقط ممکن است وسیله دیگری برای زیر پوست او فراهم کند.

زیرا ممکن است روزی - هرچند به احتمال زیاد مدت‌ها پس از اینکه ترامپ و بنن به زباله‌دان تاریخ سپرده شدند - یک سرود جهانی پخش شود. شاید روزی یک پرچم جهانی وجود داشته باشد. شاید روزی همه ما در یک دنیا با هم زندگی کنیم.

تد دیلی، نویسنده APOCALYPSE NEVER: جعل مسیر برای جهان بدون سلاح هسته ای از انتشارات دانشگاه راتگرز، همکار با مرکز مطالعات جنگ/صلح. او در حال نوشتن دومین کتاب خود است، در مورد تاریخ خارق العاده و آینده احتمالی ایده یک جمهوری جهانی. او را در توییتر @TheTadDaley دنبال کنید.

یک دیدگاه

  1. "آرمان شهر" شما یک خیال مریض و غیر منطقی و مضحک است. مردم حتی نمی توانند در خانواده خود با هم کنار بیایند، کوچکترین نهادهای دولتی در سطوح محلی نمی توانند سفر به دستشویی را بدون دعوا سازماندهی کنند، و طبیعت انسانی در ابتدایی ترین خودخواهی شیطانی اش به سرعت در یک بلای طبیعی به منصه ظهور می رسد... جهنم، حتی در یک ترافیک با این حال شما فکر می کنید که کل جهان می تواند یک موجود صلح آمیز باشد. این یک افسانه بامزه است. افرادی مانند شما که به این "نظم جدید جهانی" فشار می آورند، بزرگترین دشمنان نسل بشر هستند. سوسیالیسم، کوچکترین تکه چیزی که شما از آن خبر می دهید، هرگز کارساز نبوده و نخواهد بود. کسی همیشه آرزو دارد و بر دیگران قدرت می گیرد.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی