توسط دیوید سوانسون World BEYOND Warنوامبر 10، 2023
نکات در جامعه مسلمانان چهار شهر در بتندورف، آیووا، 10 نوامبر 2023
در تخیل رایج غربی، جنگ شبیه به ورزشی است که جو بایدن، رئیسجمهور آن را «تیمها» با یونیفرمهایی با رنگهای متفاوت در یک «میدان نبرد» قابل شناسایی و خالی از سکنه مینامد که در آن بیشتر سربازان جان خود را از دست میدهند. اینکه تقریباً هیچ جنگی از زمان جنگ جهانی اول شبیه به آن نبوده است، فریادهای بی پایان را در طول هر جنگ متوقف نمی کند:
«این یک جنگ نیست! این یک شغل است!»
«این جنگ نیست! دیگر به آن جنگ نگویید! این یک نسل کشی است!»
«این اصلاً جنگ نیست! این یک تهاجم است!»
نکته مهم این است که جلوی رسانه ها گرفته شود که این پاکسازی قومی را به اصطلاح جنگ می نامند!
متاسفم که حامل یک خبر بد هستم. فرقی نمی کند که به کدام ولگردی و کشتار دسته جمعی نگاه می کنید. این یک جنگ است. این جنگ به جنگ جهانی اول یا جنگ داخلی ایالات متحده شباهتی ندارد زیرا جنگ بیش از یک قرن است که شبیه به این چیزها نبوده است. جنگ در شهرها و روستاهای مردم اتفاق می افتد. جنگ بیشتر غیرنظامیان را می کشد. جنگ نسل کشی است جنگ کشتار است جنگ پاکسازی قومی جنگ است.
این در غزه صادق است اما در اوکراین و یمن و سودان و آذربایجان نیز صادق است. جنگ های معروف ایالات متحده در عراق و افغانستان، قتل عام بسیار یک طرفه عمدتاً غیرنظامیان و اکثریت مردمی بود که در به اصطلاح میادین جنگ زندگی می کردند. شما می توانید اعلام کنید که هیچ یک از جنگ ها جنگ نبوده اند. اما ما نباید تصور کنیم که نسخه تمیزتر دیگری از جنگ در جایی وجود دارد.
تصورات ناصادقانه مبنی بر اینکه جنگ به جای تسهیل نسل کشی در جنگ جهانی دوم، از نسل کشی جلوگیری کرد، یا اینکه جنگ باید از نسل کشی در رواندا جلوگیری می کرد، جایی که جنگ به ایجاد نسل کشی کمک کرد و سپس به عملکرد بسیار بدتر در کنگو پس از لحظه غیرقابل پذیرش آن در رواندا، ادامه داد. یا اینکه جنگ از نسلکشی در لیبی جلوگیری کرد، جایی که نسلکشی در واقع تهدید نشده بود، یا اینکه جنگ اساساً از نسلکشی قابل تشخیص است - این باورهای نادرست مانع اصلی پایان دادن به جنگ هستند. هیچ توجیهی برای جنگ یا آمادگی برای جنگ بهتر از این وانمود که ممکن است چیزی بدتر از جنگ وجود داشته باشد که جنگ بتواند از آن جلوگیری کند، وجود ندارد.
با مرتکب جنگ/نسل کشی، نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، مردم به اشتراک گذاشته اند مقاله جنجالی از سال 2015 نتانیاهو: هیتلر نمیخواست یهودیان را نابود کند. من می ترسم که ممکن است تصور اشتباهی به مردم بدهد. دروغ نتانیاهو این بود که یک روحانی مسلمان فلسطینی هیتلر را متقاعد کرد که یهودیان را بکشد. اما وقتی نتانیاهو گفت که هیتلر در اصل میخواست یهودیان را بیرون کند نه اینکه آنها را بکشد، او حقیقت غیرقابل انکار را میگفت. مشکل اینجاست که این یک روحانی مسلمان نبود که هیتلر را متقاعد کرد. و هیچ رازی نیست که چه کسی بود. دولت های دنیا بودند. باور نکردنی است که این ناشناخته باقی می ماند، همانطور که به طور مشابه ناشناخته باقی می ماند که جنگ جهانی دوم به راحتی می توانست با پایان عاقلانه تر جنگ جهانی اول اجتناب شود. یا اینکه نازیسم الهامبخش ایالات متحده برای اصلاح نژاد، جداسازی، اردوگاههای کار اجباری، گازهای سمی، روابط عمومی و سلامهای یکدستی بود. یا اینکه شرکت های آمریکایی آلمان نازی را از طریق جنگ مسلح کردند. یا اینکه ارتش ایالات متحده بسیاری از نازی های ارشد را در پایان جنگ استخدام کرد. یا اینکه ژاپن سعی کرد قبل از بمباران هسته ای تسلیم شود. یا اینکه مقاومت بزرگی در برابر جنگ در ایالات متحده وجود داشت. یا اینکه شوروی بخش اعظم شکست آلمانی ها را انجام داد - یا اینکه مردم ایالات متحده در آن زمان می دانستند که شوروی چه می کند، که باعث ایجاد وقفه ای لحظه ای در دو قرن خصومت با روسیه در سیاست ایالات متحده شد. اما واقعیت این است که جهان شرم آور و به دلایل آشکارا تعصب آمیز از گرفتن یهودیان خودداری کرد، محاصره بریتانیا مانع تخلیه آنها شد و درخواست صلح طلبان از دولت های ایالات متحده و انگلیس برای نجات یهودیان به نفع تمرکز کامل رد شد. در مورد جنگ
سلاحهای جنگی که ایالات متحده در سالهای اخیر به اسرائیل داده است، برای نسلکشی استفاده میشود - و برخی از اعضای کنگره آشکارا و صراحتاً چنین هدفی دارند. یکی می خواهد غزه را به یک پارکینگ تبدیل کند، دیگری آن را یک جنگ مذهبی می نامد. چیزی به نام سلاح جنگی که برای نسل کشی نباشد یا سلاح نسل کشی که برای جنگ نباشد وجود ندارد. تلاش هایی برای ممنوعیت سلاح های جنگی/نسل کشی خاص وجود دارد. اما طرفداران جنگ عموماً از ممنوعیت آنها امتناع می ورزند، زیرا آنها کاملاً با تفکر پشت جنگ، که تا حد زیادی تفکر پشت نسل کشی است، مطابقت دارند. فرق است بین این که فکر کنید "من افراد زیادی را خواهم کشت زیرا دولت آنها به کشور من حمله می کند" و فکر کردن "من افراد زیادی را خواهم کشت تا دولت من بتواند به کشور آنها حمله کند." اما تقریباً هیچ کس به دومی فکر نمی کند. تقریباً همه فکر می کنند طرف آنها حق دارد، برخی با دلایل بسیار بیشتر از دیگران. و مفهوم جنگ مناسب و قابل توجیه به مکان های بد بسیاری منجر می شود. این امر منجر به این می شود که دولت ایالات متحده به اسرائیل هر دو بمب را به طور همزمان بر روی مردم و کامیون های مواد غذایی برای بخش کوچکی از مردم بمباران شده بیندازد. این منجر به شکایت گروههای حقوق بشری میشود که چند لحظه قبل از ارسال موشک به اتاق نشیمن خانوادهای، به خانوادهای هشداری در حد استانداردهای قابل قبول داده نشده است. نباید استانداردهای مناسبی برای آن وجود داشته باشد. این منجر به این میشود که یک دولت مورد آزار و اذیت غزه، موشکهایی را به خانههای اسرائیلی بفرستد، در حالی که به خوبی میدانستیم که نتیجه کشتار جمعی غزه چندین برابر خواهد شد. این منجر به حمله روسیه به اوکراین میشود، با این باور که دفاع قانونی مناسب در برابر تشکیل ناتو، به خوبی میداند که از این طریق ناتو را به شدت قدرتمند میکند. این امر منجر به مسدود شدن صلح در اوکراین توسط ایالات متحده می شود و معتقد است که عدالت مستلزم ادامه مبارزه با تهاجم روسیه است که برای فروش سلاح یا سالن های تشییع جنازه نیز بد نیست. این امر منجر به حمله آمریکا به افغانستان و عراق و سومالی و پاکستان و سوریه می شود و آن جنگ ها را پلیس دفاعی و وسیله ای برای حفظ حاکمیت قانون از طریق بدترین نقض قوانین موجود می نامد، یعنی کشتن میلیون ها نفر از طریق جنگ. هزینه ای که برای نجات جان ده ها میلیون نفر یا تغییر زندگی صدها میلیون نفر هزینه داشت.
چیزی که به باورپذیری خارقالعادهترین و غیرمستندترین دروغها کمک میکند، تفاوتها و تعصبات علیه دیگران و به نفع خود است. بدون تعصب مذهبی، نژادپرستی و جنجال پرستی میهن پرستانه، فروش جنگ دشوارتر خواهد بود.
بسیاری از بهترین فعالان صلح ما انگیزه مذاهب خود هستند، اما مذهب نیز از دیرباز توجیهی برای جنگ بوده است. به اصطلاح "فداکاری نهایی" در جنگ ممکن است ارتباط تنگاتنگی با عمل قربانی کردن انسان داشته باشد، همانطور که قبل از جنگ وجود داشت. جنگ های صلیبی و جنگ های استعماری و بسیاری از جنگ های دیگر توجیهات مذهبی داشته است.
آمریکایی ها قبل از جنگ برای استقلال از انگلیس، نسل های زیادی در جنگ های مذهبی شرکت کردند. کاپیتان جان آندرهیل در سال 1637 جنگ قهرمانانه خود را علیه پکوتو شرح داد: «کاپیتان میسون که وارد یک ویگوام شد، پس از اینکه بسیاری را در خانه مجروح کرد، آتشی را بیرون آورد. سپس وست ساید را به آتش کشید... خود من با یک قطار پودر در انتهای جنوبی به آتش کشید، آتش هر دو ملاقات در مرکز قلعه به شدت شعله ور شد و همه را در فاصله نیم ساعت سوزاند. بسیاری از هموطنان شجاع حاضر به بیرون آمدن نبودند، و با ناامیدی جنگیدند ... به طوری که سوختند و سوختند ... و شجاعانه از بین رفتند .... بسیاری از مردان، زنان و کودکان در قلعه سوختند.
این آندرهیل به عنوان یک جنگ مقدس توضیح میدهد: «خداوند خشنود است که قوم خود را با مشکلات و مصیبتها اعمال کند، تا بتواند با رحمت بر آنها ظاهر شود و فیض رایگان خود را با وضوح بیشتری بر روحهایشان آشکار کند.»
Underhill به معنای روح خود اوست، و قوم لرد البته مسیحیان سفیدپوست هستند. بومیان آمریکا ممکن است شجاع و دلیر بوده باشند، اما آنها را به عنوان مردمی به معنای کامل شناخته نشدند.
دو قرن و نیم بعد، بسیاری از آمریکایی ها دیدگاه روشنگرانه تری پیدا کردند، و بسیاری از آنها اینطور نبودند. رئیسجمهور ویلیام مککینلی فیلیپینیها را بهعنوان نیاز به اشغال نظامی به نفع خود میدید: «هیچ کاری برای ما باقی نمانده بود جز اینکه همه آنها را بگیریم، و فیلیپینیها را آموزش دهیم، و آنها را ارتقا دهیم، متمدن کنیم و مسیحی کنیم.» مک کینلی پیشنهاد متمدن کردن ملتی با دانشگاهی قدیمیتر از هاروارد و مسیحی کردن جمعیتی را که عمدتاً کاتولیک رومی بودند، داشت.
پوسترهای تبلیغاتی در ایالات متحده در طول جنگ جهانی اول، عیسی را نشان می داد که خاکی پوشیده بود و لوله تفنگ را دید.
کریم کریم، دانشیار دانشکده روزنامهنگاری و ارتباطات دانشگاه کارلتون، مینویسد: «تصویر تثبیتشده تاریخی از «مسلمان بد» برای دولتهای غربی که قصد حمله به سرزمینهای اکثریت مسلمان را دارند، بسیار مفید بوده است. اگر افکار عمومی در کشورهایشان متقاعد شود که مسلمانان وحشی و خشن هستند، کشتن آنها و تخریب اموال آنها قابل قبول تر به نظر می رسد.
البته در واقعیت، مذهب هیچ کس جنگ با آنها را توجیه نمی کند و روسای جمهور ایالات متحده دیگر ادعا نمی کنند که چنین می کند. اما تبلیغ مسیحیت در ارتش ایالات متحده و همچنین نفرت از مسلمانان مشاهده می شود. سربازان به بنیاد آزادی مذهبی نظامی گزارش داده اند که هنگام جستجوی مشاوره بهداشت روانی، به جای روحانیون فرستاده شده اند که به آنها توصیه کرده اند در «میدان جنگ» بمانند تا «مسلمانان را برای مسیح بکشند».
می توان از دین برای تشویق این باور استفاده کرد که کاری که انجام می دهید خوب است حتی اگر برای شما بی معنی باشد. یک موجود برتر آن را درک می کند، حتی اگر شما این را نفهمید. دین می تواند زندگی پس از مرگ و این باور را ارائه دهد که شما در حال کشتن و خطر مرگ برای بالاترین علت ممکن هستید. اما مذهب تنها تفاوت گروهی نیست که می توان از آن برای ترویج جنگ استفاده کرد. هر تفاوتی در فرهنگ یا زبان انجام خواهد داد، و قدرت نژادپرستی برای تسهیل بدترین نوع رفتار انسانی به خوبی ثابت شده است.
دو جنگ جهانی در اروپا، در حالی که بین ملتهایی که اکنون معمولاً به عنوان «سفیدپوستان» شناخته میشوند، درگیر میشد، به هر حال با نژادپرستی همراه بود – محتوای نژاد کاملاً خودسرانه است. روزنامه فرانسوی La Croix در 15 آگوست 1914، «الان باستانی گولها، رومیها و فرانسویها را که در درون ما احیا میشوند» جشن گرفت و اعلام کرد که «آلمانیها باید از ساحل چپ راین پاک شوند. این انبوهی بدنام باید در داخل مرزهای خود رانده شوند. گول های فرانسه و بلژیک باید یک بار برای همیشه مهاجم را با ضربه ای قاطع دفع کنند. جنگ نژادی ظاهر می شود.»
این نوع تفکر نه تنها به آسان کردن دسته چک های بودجه جنگ از جیب اعضای کنگره کمک می کند، بلکه به جوانانی که آنها به جنگ می فرستند اجازه می دهد تا قتل را انجام دهند. برای یک سرباز بسیار ساده تر است که فردی را که برچسب مادون انسانیت داده شده را بکشد.
ناسیونالیسم جدیدترین، قدرتمندترین و اسرارآمیزترین منبع عبادت عرفانی است که با جنگ همسو است، و خود منبعی از جنگ است. در حالی که شوالیه های قدیم برای جلال خود می مردند، مردان و زنان امروزی برای تکه پارچه رنگی بالنده ای خواهند مرد که خودش هیچ اهمیتی برای آنها ندارد. یک روز پس از اعلان جنگ ایالات متحده به اسپانیا در سال 1898، اولین ایالت (نیویورک) قانونی را تصویب کرد که در آن دانش آموزان مدارس باید به پرچم ایالات متحده سلام کنند. دیگران دنبال خواهند شد. ناسیونالیسم دین جدید بود.
هنگامی که ایالات متحده عمیقاً در جنگ ویتنام دروغ گفته شد، همه سناتورها به جز دو سناتور به قطعنامه خلیج تونکین رأی دادند. یکی از این دو، وین مورس (D-OR) به سناتورهای دیگر گفت که پنتاگون به او گفته است که حمله ادعایی توسط ویتنام شمالی تحریک شده است. هر حمله ای تحریک می شد و خود حمله هم تخیلی بود. اما همکاران مورس به این دلیل که او اشتباه کرده است با او مخالفت نکردند. در عوض، یک سناتور به او گفت: "جهنم، وین، وقتی همه پرچمها به اهتزاز در میآیند، نمیتوانی با رئیسجمهور درگیر شوی."
ما اکنون نوعی از میهن پرستی نیابتی داریم، با مردمی که در ایالات متحده با تکان دادن پرچم های اوکراین و اسرائیل برای جنگ تشویق می کنند. انتظار دارم هر روز از خواب بیدار شوم و پرچم تایوان را ببینم که در خیابان من در ویرجینیا در حال اهتزاز است و آن روز یکی از آخرین روزهایی باشد که هر کسی در هر جایی در آن بیدار می شود.
اما پرچم ها تنها چیزی نیستند که جنگ های دور به خیابان های ایالات متحده می آورند. کاتلین بیلو مورخ اسناد و مدارک که همواره در ایالات متحده بین عواقب پس از جنگ و افزایش خشونت برتری طلبان سفیدپوست همبستگی وجود داشته است. به عنوان مثال، اگر به افزایش عضویت در کو کلوکس کلان نگاه کنید، آنها بیشتر با بازگشت کهنه سربازان از جنگ و پیامدهای جنگ هماهنگ هستند تا با ضد مهاجرت، پوپولیسم، مشکلات اقتصادی یا هر یک از موارد دیگر. عوامل دیگری که مورخان معمولاً برای توضیح آنها استفاده می کنند.
پس از تیراندازی دسته جمعی اخیر در مین، گزارش خبری را خواندم که مدعی بود این اولین تیراندازی جمعی توسط یک سرباز کهنه سرباز آمریکایی بود. در واقع، در حالی که تنها درصد بسیار کمی از مردان زیر 60 سال در ایالات متحده کهنه سربازان ارتش هستند، حداقل 31 درصد از مردان تیراندازان دسته جمعی زیر 60 سال (که تقریباً همه تیراندازان دسته جمعی هستند) کهنه سرباز هستند و تیراندازی های دسته جمعی آنها نسبت به تیراندازی های دسته جمعی توسط غیر کهنه سربازان بیشتر کشته می شود. . آن دسته از تیراندازان دسته جمعی که کهنه سربازان نظامی نیستند، تمایل دارند طوری لباس بپوشند و صحبت کنند که انگار هستند و اغلب ادعا می کنند که در حال جنگ با گروهی منفور هستند. جنایات خشونتآمیز دیگری نیز علیه گروههایی که در تبلیغات جنگ اخیر شیطانی شدهاند، انجام میشود. ما شاهد خشونتهای زیادی علیه مسلمانان در ایالات متحده در طول جنگهای 9-11 و افزایش اخیر خشونتهای ضد آسیایی بودهایم که دولت ایالات متحده چین را شیطانی جلوه میدهد، و همچنین خشونتهای ضدیهودی توسط این کشور. برخی از آنها که ظاهراً از طریق تبلیغات طرفدار اسرائیل می بینند، اما نمی توانند از طریق تبلیغات اساسی حمایت از خشونت و نفرت ببینند. چه کسی میداند به خاطر این واقعیت که اکثر مردم ایالات متحده فکر میکنند نمیتوانند فردی با اصل و نسب روسی را از روی دید بشناسند، یا اینکه بسیاری از نژادپرستان در ایالات متحده با تقویت ارتش اوکراین برای خودشان مخالفند، جان چند نفر را نجات داده است. دلایل حزبی یا ایدئولوژیک
نیازی به گفتن نیست، از نظر آماری، تقریباً همه جانبازان تیراندازان دسته جمعی نیستند. اما این به سختی می تواند دلیلی باشد که حتی یک مقاله خبری به این موضوع اشاره نکرده است که تیراندازان جمعی به طور نامتناسبی کهنه سرباز هستند. به هر حال، از نظر آماری، تقریباً همه مردان، بیماران روانی، سوء استفادهکنندگان خانگی، هواداران نازی، تنهاها و خریداران اسلحه نیز تیراندازان دسته جمعی نیستند. با این حال، پس از هر تیراندازی دسته جمعی، مقالاتی درباره این موضوعات مانند رشوه های کمپین NRA تکثیر می شوند.
تبلیغات جنگ هم مستلزم حمایت کورکورانه از ارتش است و هم گروه ها را غیرانسانی می کند. فقط نگاه کنید که چگونه یک جنگ در رسانه های شرکتی گزارش می شود: یک طرف جنگ از طریق وحشیگری وحشیانه می کشد، در حالی که طرف دیگر فقط متأسفانه یک جنگ نجیب را به راه می اندازد که شامل خسارت های جانبی است. یک طرف به طور مرموزی پس از گذراندن زندگی های خالی و بدون داستان یا چیزهای عجیب و غریب یا عزیزان یا رنج می میرد، در حالی که طرف دیگر به طرز وحشیانه ای کشته می شود و زندگی های کوتاه و سرشار از جزئیات صمیمی را کوتاه می کند. یک طرف متشکل از جنگجویان یا غیرنظامیان است، در حالی که طرف دیگر متشکل از مردان و زنان و کودکان و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و عمه کتی عزیز که شیرین ترین زن روی زمین بود. یک طرف مرتکب اعمال تروریستی می شود، در حالی که طرف دیگر از طریق حملات جراحی فشار وارد می کند.
البته این بزرگترین پوچی است که به سادگی تک تک انسان ها را به عنوان انسان نشناسیم. اگر مردم باید با بیان جزئیات زندگیشان «انسان» شوند، ما چه میتوانیم تصور کنیم که قبل از انسانسازی شدهاند؟ اغلب، من می ترسم که پاسخ، هیولاهای شیطانی باشد. بنابراین این انسان سازی پوچ آشکارا و به شدت مورد نیاز است تا مردم در تخیل عامه پسند از هیولا یا صفحات خالی به شخصیت هایی با نام ها و چهره ها، کودکان و عموها، غذاها و حیوانات خانگی و خنده ها و مشاجره ها و مبارزات و پیروزی ها تبدیل شوند. . . و سپس قتل شرورانه ما باید بر این تعصب غلبه کنیم که یک طرف جنگ کشتار قابل قبول است. و ما باید بر این تعصب غلبه کنیم که انواع مختلف افراد انسان های انسانی نیستند.
ما می دانیم که رسانه های شرکتی قادر به بیان داستان های قربانیان جنگ هستند، زیرا آنها این کار را برای اوکراینی ها، اسرائیلی ها و سربازان آمریکایی انجام می دهند. اما چگونه می توانید آنها را وادار به انجام این کار، در موارد استثنایی کوچک، برای همه انواع قربانیان جنگ کنید؟
ما می دانیم که مردم می توانند رسانه های شرکتی را نادیده بگیرند و اطلاعات خود را از جاهای دیگر به دست آورند، زیرا جوانان این کار را انجام می دهند. اگر به نظرسنجی ها در ایالات متحده بر اساس گروه سنی نگاه کنید، افراد جوان تر عاقل تر هستند و به طور کلی رسانه های شرکتی کمتری مصرف کرده اند. بنابراین واقعاً درست است که هر چه اخبار تلویزیونی بیشتری تماشا کنید، احمقتر میشوید. اما بسیاری از منابع خبری دیگر نیز وجود دارند که به همان اندازه بد یا بدتر هستند، و اصلاً خبری نیست که جوابگو باشد. بنابراین، چگونه مطمئن شویم که مردم به خوبی آگاه می شوند، و مردم می دانند که چگونه از رسانه ها استفاده کنند و اطلاعات قابل اعتماد را از نگرش های نامطلوب جدا کنند؟
ما می دانیم که فیلم ها و عکس های آماتور می توانند گفتگو را تغییر دهند، حداقل در ترکیب با فعالیت ها و تأثیرات مختلف، زیرا زندگی سیاهان مهم است - و ادامه دارد. بنابراین، چگونه میتوانیم همه فیلمها و عکسهای غمانگیز را از جایی مانند غزه که میبینیم در حباب آنلاین مناسبی زندگی میکنیم و مطمئن میشویم که دیگران نیز آنها را ببینند، بگیریم؟
من فکر می کنم این مسئله ارتباطات و تعصب به دور از تنها راه کار برای صلح است. اما به نظر من یک مورد مهم است. یکی از جنبه های آن کار رسانه های شرکتی است. افرادی که خواهان صلح هستند باید به اندازه کسانی که خواهان جنگ هستند از نامههای به سردبیر، تماسهای تلفنی با برنامههای رادیویی، توصیههای مطبوعاتی، اعلامیههای مطبوعاتی، رویدادهای رنگارنگ و وقفههای غیرخشونتآمیز جلوی دوربینها به بهترین شکل استفاده کنند. هنگامی که وارد تلویزیون ایالات متحده شوید و یک بار با جنگ مخالفت کنید، دیگر دیده نخواهید شد، اما می توانید بسیاری دیگر را آموزش دهید تا به جای شما وارد شوند.
یکی دیگر از جنبه های آن تولید بهترین رسانه های اجتماعی، بهترین ویدیوها و گرافیک ها، بهترین رسانه های مستقل، وب سایت ها، وبینارها، کتاب ها، بنرها، علائم و غیره است. .
جنبه دیگر آن سواد رسانه ای است. اخیراً سعی کردم توضیح دهم که چگونه و چرا نیویورک تایمز را خواندم. من آن را به دنبال دو چیز خواندم: کنایه ها و شواهد مستقل. منظور من از تلقینات، بخش عمده ای از آن است، چیزهایی که برای برقراری ارتباط بدون هیچ گونه ادعای مستقیمی در مورد حقایق قابل تأیید در آن قرار داده شده است. یک مقاله این عنوان داشت:
رئیسجمهور سابق فرانسه صدایی برای همدردی سرسختانه روسیه میدهد: اظهارات نیکلا سارکوزی این نگرانی را ایجاد کرده است که گروه کر طرفدار پوتین در اروپا ممکن است بلندتر شود زیرا حمله متقابل اوکراین بر عزم غرب فشار وارد میکند.
من به طور مفصل توضیح دادم که چرا محتوای واقعی آن تیتر را می توان در این عنوان نیز یافت:
جنگافروز فاسدی که شایسته توجه ماست به تعداد قابل توجهی از افراد مخالف نیویورک تایمز درباره روسیه میپیوندد: صاحبان تایمز، تبلیغکنندگان و منابع میترسند که نتوانیم ادعای پیروزی قریبالوقوع را برای مدت طولانیتری ادامه دهیم، از مردم برای نقاشی کمک بخواهید. مخالفان به عنوان وفادار به دشمن»
توضیح دادم که چرا بیشتر مقاله هیچ اطلاعاتی را گزارش نمی کند، اما به طور دقیق مصاحبه ای را که سارکوزی انجام داده است نقل می کند و به ما می گوید که نیویورک تایمز نگران بود من فکر می کنم ما باید یاد بگیریم که منابع معتبر را بیشتر و کمتر بخوانیم و بدانیم که منابع مختلف در مورد چه موضوعاتی معتبرتر هستند، اما در درجه اول بین شواهد مستقل و تلقین تمایز قائل شویم. کتابی هم نوشتم به نام جنگ دروغ است برای کمک به کشف دروغ های جنگی
همچنین فکر میکنم دلایل خوبی وجود دارد که باور کنیم فرهنگ مهم است، اینکه چه مجسمههایی را میچینیم و خراب میکنیم، مهم است که چه موسیقی، غذا و هنری را به خاطر آخرین تب جنگ ممنوع کرده و از آن اجتناب میکنیم. یکسان سازی یک فرهنگ با یک دشمن یعنی یکسان سازی کل جمعیت با یک دولت دشمن. هیچ بهانهای برای دشمن پنداشتن دولتها وجود ندارد، اما هیچ بهانهای برای رفتار کردن به گونهای که انگار موسیقی روسی شیطانی است یا خوردن چیزی به نام سرخکردهی آزادی یا موافقت با یکی از اعضای هیئت مدیره مدرسه که پیشنهاد ممنوعیت اعداد عربی را دارد، وجود ندارد.
اگر در مقیاس قابل توجهی اتفاق بیفتد، تماس شخصی نیز اهمیت دارد. تبادلات فرهنگی، مبادلات دانشجویی، تماسهای بزرگنمایی، و هر وسیله تعاملی دیگر باید همیشه مکانهایی را که دولت خود آنها را هدف قرار میدهد، در اولویت قرار دهند. مردم در ایالات متحده باید در هر فعالیت ممکن، آنلاین و از طریق پست، و در صورت امکان و مفید از طریق سفر، با مردم در کشورهای اهریمنی و تحریم شده شرکت کنند.
همذات پنداری با تمام بشریت و جمعیت جهان نیز مهم است. ما در World BEYOND War رویدادها و دوره های آنلاینی را سازماندهی کنید که منجر به شناخت مردم از سراسر جهان به عنوان حامیان متقابل صلح و عدالت شود. نحوه صحبت و تفکر ما را تغییر می دهد. وقتی مردم بقیه آمریکا در اتاق هستند، مردم ایالات متحده دیگر کشورشان را "آمریکا" نمی نامند. مردم ایالات متحده دیگر نمی گویند "ما گلوله های توپخانه بیشتری ارسال کردیم"، به این معنی که "دولت ایالات متحده به تازگی گلوله های توپخانه بیشتری ارسال کرده است"، در حالی که نمایندگانی از 96 درصد دیگر بشریت در اتاق حضور دارند و آنها مدام در مورد این موضوع اظهار سردرگمی می کنند. استفاده از کلمه "ما"
همچنین مهم است که اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای اکثریت قریب به اتفاق انسان ها را به یکدیگر یادآوری کنیم که متضمن تعصب یا نفرت یا خشونت نیست و هرگز نداشته است. این برای مقابله با این باور احمقانه و در عین حال عمومی لازم است که رفتارهای منفی مختلف به نوعی اجتناب ناپذیر هستند. برای هر جنگ معینی، می توان ماه ها یا سال ها یا دهه هایی را که طی آن یک یا هر دو طرف در جریان است بررسی کرد مشغول به کار با پشتکار برای تحقق آن، و هر دو طرف آشکارا در ایجاد جایگزین های صلح آمیز شکست خوردند. حتی در لحظهی بزرگترین خشونتها، میتوان مقاومت غیرمسلحانه را در نظر گرفت جایگزین که به دقت دور از توجه نگهداری می شوند.
اما حتی اگر بتوانید همه چیز را توضیح دهید توجیه برای هر طرف از هر جنگ خاص، این ادعای نادرست وجود دارد که جنگ به نوعی صرفاً بخشی از "انسانیت" است. اگر مورچهها دست از جنگ بر میداشتند، هیچ کس چشمش را بر نمیداشت، اما چنین شاهکاری فراتر از هوش انسانهای خردمند تلقی میشود.
مشکلی برای این باور وجود دارد، یعنی مشکل جوامع انسانی صلح آمیز. میدانیم که بسیاری از انسانها، اگر نگوییم بیشتر، گروههای شکارچی-گردآورنده برای بخش عظیمی از وجود انسان درگیر هیچ چیز شبیه جنگهای کمتکنولوژی نبودهاند و ملتهای مختلف قرنها را بدون جنگ پشت سر گذاشتهاند. یکی از اساتید دانشگاه کارولینای شمالی وب سایتی دارد که در آن تعداد زیادی از جوامع صلح آمیز بومی هنوز وجود دارند. ما از مردم شناسان جوامعی می دانیم که حتی درک ایده قتل برایشان سخت است و از افرادی که با اولین مقدمه خود با خشونت فیلم های هالیوودی آسیب دیده اند. کودکانی که در جوامعی بدون خشونت بزرگ می شوند، نمی توانند از آن تقلید کنند. کودکانی که در جوامعی بزرگ می شوند که خشم را محکوم می کنند، یاد می گیرند که عصبانی نباشند. این حقایق بیپایان بهاندازه ظهور دوباره خورشید در هر روز ثابت میشوند، درست همانطور که اثربخشی اقدامات غیرخشونتآمیز، حتی علیه کودتاها، اشغالها، تهاجمات و آپارتاید.
اگر قرار است به یکدیگر بگوییم که روشن فکر هستیم و با حقایق علمی روبرو هستیم، در اینجا برخی از آنها وجود دارد:
انسان ها از نظر بیولوژیکی یک گونه هستند، نه دسته ای از نژادها.
انسانها به دلیل اینکه در یک قوم یا یک دین یا یک ملت هستند، از هوش، خلاق یا ارزشمند نمیشوند.
انسانها تقریباً همیشه هر کاری که میتوانند برای اجتناب از جنگ انجام میدهند، اکثر شرکتکنندگان در جنگ به شدت رنج میبرند، و هرگز یک مورد آسیب ناشی از محرومیت از جنگ وجود نداشته است.
جوامع بشری اغلب بدون جنگ کار می کنند.
انسانها میتوانند آینده خود را انتخاب کنند، چه آیندهای که قبلاً دیدهایم یا چیزی جدید و متفاوت.
هیچ چیز اجتناب ناپذیر، ضروری، سودمند یا قابل توجیه در مورد جنگ وجود ندارد.
جنگ غیراخلاقی است، ما را به خطر می اندازد، آزادی های ما را از بین می برد، تعصب را ترویج می کند، منابع را تخلیه می کند، محیط زیست را نابود می کند و ما را فقیر می کند.
جنگ به خودی خود یک مشکل است و اعتقاد به این که مشکل دشمن زمان جنگ است به مشکل واقعی می افزاید.
دولتها و الیگارشیها مردم را در مقاومت غیرمسلحانه در برابر ملتهای دیگر آموزش نمیدهند، زیرا آنها نمیخواهند چنین مقاومت آموزشدیدهای را در داخل ملت خود داشته باشند.
وقتی مردم از طریق نفرتها و تعصبات احمقانه خود را تقسیم میکنند، دولتها و الیگارشیها آنطور که باید اذیت نمیشوند، که به مردم اجازه میدهد فراموش کنند برخی از بیعدالتیهای بزرگ واقعاً از کجا شروع میشوند.
دنیای دیگری کاملاً ممکن است
و هر تغییر مهم تا زمانی که اتفاق نیفتاده است به طور گسترده غیرممکن در نظر گرفته شده است.