توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، مارس 17، 2023
جنبش صلح در دهه اول این هزاره کارهای زیادی انجام داد که برخی از آنها را فراموش کرده ایم. همچنین از بسیاری جهات کوتاه آمد. میخواهم درسهایی را که فکر میکنم بیشتر از همه نتوانستهایم یاد بگیریم، برجسته کنم و پیشنهاد کنم که چگونه میتوانیم امروز از آنها سود ببریم.
- ما ائتلاف های بزرگ و ناراحت کننده ای تشکیل دادیم. ما طرفداران لغو جنگ را با مردمی گرد هم آوردیم که به سادگی هر جنگی را در تاریخ بشریت می پرستند به جز یک جنگ. ما احتمالاً یک رویداد واحد برگزار نکردهایم که در آن کسی نظریهای در مورد 9-11 ارائه نکرده باشد که فقط برای درک آن نیاز به سطحی از دیوانگی داشته باشد. ما بیشترین تلاش خود را برای متمایز کردن خود از سایر حامیان صلح یا تلاش برای کنسل کردن مردم انجام ندادیم. ما بیشتر تلاش خود را در تلاش برای پایان دادن به یک جنگ انجام دادیم.
- همه چیز در سال 2007 پس از انتخاب دموکرات ها برای پایان دادن به جنگ و تشدید آن آغاز شد. مردم در آن لحظه یک انتخاب داشتند که روی اصول بایستند و خواهان صلح باشند یا در مقابل یک حزب سیاسی زانو بزنند و صلح لعنت شود. میلیون ها نفر انتخاب اشتباهی کردند و هرگز آن را درک نکردند. احزاب سیاسی، به ویژه هنگامی که با رشوه خواری قانونی و سیستم ارتباطی تابعه ترکیب شوند، برای جنبش ها مرگبار هستند. جنگ با جنبشی پایان یافت که جورج دبلیو بوش را وادار به امضای توافقنامه ای برای پایان دادن به آن کرد، نه با انتخاب اوباما، که تنها زمانی به آن پایان داد که این توافق او را مجبور به انجام آن کرد. موضوع این نی نی احمق نیست که باید انتخابات را نادیده گرفت یا وانمود کرد که احزاب سیاسی وجود ندارند. نکته دوم قرار دادن انتخابات است. شما حتی مجبور نیستید آنها را در رتبه میلیونی قرار دهید، فقط در رده دوم قرار دهید. اما سیاست را در اولویت قرار دهید. ابتدا طرفدار صلح باشید و کارمندان دولت را در خدمت خود قرار دهید، نه برعکس.
- «جنگ مبتنی بر دروغ» به سادگی روشی طولانی برای گفتن «جنگ» است. چیزی به نام جنگی که مبتنی بر دروغ نباشد وجود ندارد. چیزی که عراق 2003 را متمایز کرد، ناتوانی دروغگویی بود. «ما ذخایر انبوهی از سلاحها را پیدا میکنیم» دروغی واقعاً احمقانه است که در مورد جایی گفته میشود که به زودی نمیتوانید چنین چیزی را پیدا کنید. و بله، آنها می دانستند که چنین است. در مقابل، "روسیه فردا به اوکراین حمله خواهد کرد" یک دروغ واقعا هوشمندانه است برای گفتن اینکه آیا روسیه قرار است در هفته آینده به اوکراین حمله کند، زیرا هیچ کس اهمیتی نخواهد داد که شما روز را اشتباه گفته اید، و از نظر آماری عملاً هیچ کس به این موضوع اهمیت نمی دهد. منابع لازم برای درک آنچه شما واقعاً گفتید این است: "اکنون که ما وعده ها را زیر پا گذاشتیم، معاهدات را پاره کردیم، منطقه را نظامی کردیم، روسیه را تهدید کردیم، در مورد روسیه دروغ گفتیم، کودتا را تسهیل کردیم، با یک راه حل مسالمت آمیز مخالفت کردیم، از حملات حمایت کردیم. در مورد دونباس، و تشدید آن حملات در روزهای اخیر، در حالی که پیشنهادهای صلح کاملا منطقی روسیه را به سخره میگیریم، میتوانیم روی حمله روسیه حساب کنیم، درست همانطور که در گزارشهای منتشر شده رند برای تحقق آن استراتژی کردهایم، و زمانی که این اتفاق بیفتد، میرویم. برای پر کردن کل منطقه با سلاحهای بیشتر از آنچه که قبلاً وانمود میکردیم صدام حسین دارد، و ما هر گونه مذاکرات صلح را مسدود میکنیم تا با کشته شدن صدها هزار نفر، جنگ را ادامه دهیم، که فکر نمیکنیم شما مخالفت کنید. حتی اگر خطر آخرالزمان هستهای را به دنبال داشته باشد، زیرا ما شما را با پنج سال دروغ مضحک در مورد مالکیت پوتین ترامپ شرط کردهایم.»
- ما هرگز یک کلمه در مورد شرارت طرف عراقی در جنگ عراق نگفتیم. اگرچه ممکن است بدانید یا مشکوک باشید - قبل از اریکا چنووت - که خشونت پرهیز از خشونت مؤثرتر است، شما مجاز نیستید یک کلمه علیه خشونت عراق به زبان بیاورید یا متهم به سرزنش قربانیان یا درخواست از آنها برای دراز کشیدن و دراز کشیدن هستید. کشته شدن یا حماقت دیگری به سادگی بیان اینکه عراقیها ممکن است بهتر باشد از فعالیتهای غیرخشونتآمیز منحصرا سازمانیافته استفاده کنند، حتی زمانی که شما شبانه روز برای وادار کردن دولت آمریکا به پایان دادن به جنگ کار میکنید، تبدیل شدن به یک امپریالیست متکبر است که به قربانیان خود میگوید چه کاری انجام دهند و به نحوی جادویی آنها را منع میکند. برای "مقابله کردن" و بنابراین سکوت برقرار می شود. یک طرف جنگ شر است و طرف دیگر خیر. شما نمی توانید طرف مقابل را تشویق کنید بدون اینکه به یک خائن طرد شده تبدیل شوید. اما شما باید دقیقاً همانطور که پنتاگون معتقد است، اما با تغییر طرفین، باور کنید که یک طرف پاک و مقدس است و طرف دیگر شیطانی تجسم یافته است. این به سختی آماده سازی ایده آل ذهن برای جنگ در اوکراین است که در آن نه تنها طرف مقابل (طرف روسی) به وضوح درگیر وحشت های مذموم است، بلکه این وحشت ها موضوع اصلی رسانه های شرکتی است. مخالفت با هر دو طرف جنگ در اوکراین و درخواست صلح توسط هر یک از طرفین به عنوان حمایت از طرف دیگر محکوم می شود، زیرا مفهوم بیش از یک طرف دارای نقص از طریق هزاران داستان پریان و محتوای دیگر از مغز جمعی پاک شده است. از اخبار کابلی جنبش صلح در طول جنگ با عراق هیچ کاری برای مقابله با آن انجام نداد.
- ما هرگز به مردم نگفتیم که دروغها نه تنها نمونهای از همه جنگها هستند، بلکه مانند همه جنگها، بیربط و خارج از موضوع هستند. هر دروغی در مورد عراق می توانست کاملاً درست باشد و هیچ موردی برای حمله به عراق وجود نداشت. ایالات متحده علناً اذعان کرد که هر سلاحی را که وانمود می کرد عراق در اختیار دارد، بدون ایجاد هیچ موردی برای حمله به ایالات متحده، پذیرفت. داشتن سلاح بهانه ای برای جنگ نیست. درست یا غلط بودنش فرقی نمی کند. همین را می توان در مورد سیاست های اقتصادی چین یا هر شخص دیگری گفت. این هفته ویدئویی از نخستوزیر سابق استرالیا را تماشا کردم که در حال تمسخر تعدادی از روزنامهنگاران بود که نمیتوانستند سیاستهای تجاری چین را از یک خیال تخیلی و مضحک از تهدید چینی برای حمله به استرالیا تشخیص دهند. اما آیا عضوی از کنگره آمریکا وجود دارد که بتواند این تمایز را ایجاد کند؟ یا یکی از پیروان یکی از احزاب سیاسی ایالات متحده که می تواند بسیار طولانی تر باشد؟ دولت/رسانههای ایالات متحده، جنگ در اوکراین را «جنگ تحریکناپذیر» نامیدهاند - کاملاً واضح است که دقیقاً به این دلیل که به وضوح تحریک شده بود. اما این سوال اشتباه است. اگر جنگی تحریک شود، نمی توانید جنگی به راه بیندازید. و اگر طرف مقابل تحریک نشده باشد، نمی توانید جنگی به راه بیندازید. منظورم این است که نه از نظر قانونی، نه اخلاقی، نه به عنوان بخشی از یک استراتژی برای حفظ حیات روی زمین. سوال این نیست که آیا روسیه تحریک شده است یا نه، و نه صرفاً به این دلیل که پاسخ واضح مثبت است، بلکه به این دلیل است که آیا می توان صلح را به طور عادلانه و پایدار برقرار کرد، و آیا دولت ایالات متحده مانع این توسعه شده است در حالی که وانمود می کند که فقط اوکراینی ها خواهان ادامه جنگ هستند نه دارندگان سهام لاکهید-مارتین.
- ما پیگیری نکردیم هیچ عواقبی نداشت. معماران قتل یک میلیون نفر به بازی گلف رفتند و توسط همان جنایتکاران رسانه ای که دروغ های خود را تحت فشار قرار داده بودند، احیا شدند. «نگاه به آینده» جایگزین حاکمیت قانون یا «نظم مبتنی بر قوانین» شد. سود جویی آشکار، قتل، و شکنجه به انتخاب سیاست تبدیل شد، نه جنایت. استیضاح از قانون اساسی برای هرگونه تخلف دو حزبی حذف شد. هیچ روند حقیقت و آشتی وجود نداشت. اکنون ایالات متحده برای جلوگیری از گزارش جنایات روسیه به دیوان کیفری بینالمللی تلاش میکند، زیرا جلوگیری از هر گونه قوانین اولویت اصلی دستور مبتنی بر قوانین است و به سختی خبرساز میشود. به رؤسای جمهور همه اختیارات جنگی داده شده است، و تقریباً همه نتوانستهاند درک کنند که اختیارات هیولایی که به آن دفتر داده شده است بسیار مهمتر از این است که کدام طعم هیولا دفتر را اشغال کند. یک اجماع دو حزبی مخالف استفاده از قطعنامه قدرت جنگ است. در حالی که جانسون و نیکسون مجبور بودند خارج از شهر را پاکسازی کنند و مخالفت با جنگ آنقدر طول کشید که آن را یک بیماری نامید، سندروم ویتنام، در این مورد سندرم عراق آنقدر طول کشید که کری و کلینتون را از کاخ سفید دور نگه داشت، اما نه بایدن. . و هیچ کس این درس را نگرفته است که این سندرومها تناسب سلامتی هستند، نه بیماری - قطعاً رسانههای شرکتی که خودشان را بررسی کردهاند و - پس از یک یا دو عذرخواهی سریع - همه چیز را درست یافتهاند.
- ما هنوز در مورد رسانه ها به عنوان همدست باند بوش-چنی صحبت می کنیم. به دورانی که روزنامهنگاران ادعا میکردند که نمیتوان گزارش داد که رئیسجمهوری دروغ گفته است، با غرور به گذشته نگاه میکنیم. ما اکنون رسانههایی داریم که نمیتوانید در آنها گزارش دهید که اصلاً کسی دروغ گفته است، اگر عضو یکی از کارتلهای جنایتکار باشد، فیلها یا خرها. زمان آن فرا رسیده است که بفهمیم رسانهها تا چه اندازه خواستار جنگ با عراق به خاطر منافع و دلایل ایدئولوژیک خود بودند و رسانهها نقش اصلی را در ایجاد خصومت با روسیه و چین، ایران و کره شمالی داشتند. اگر کسی در این درام نقش مکمل را بازی می کند، مقامات دولتی هستند. در برخی مواقع باید یاد بگیریم که از افشاگران و گزارشگران مستقل قدردانی کنیم و بفهمیم که رسانه های شرکتی به عنوان یک توده مشکل هستند، نه تنها بخشی از رسانه شرکت.
- ما هرگز حتی واقعاً سعی نکردیم به مردم بیاموزیم که جنگ ها کشتار یک طرفه است. نظرسنجیهای ایالات متحده برای سالها نشان داد که اکثریتها به این ایدههای بیمارگونه و مضحک معتقد بودند که تلفات ایالات متحده تقریباً برابر با تلفات عراق است و ایالات متحده بیش از عراق متحمل آسیب شده است، همچنین اینکه عراقیها سپاسگزار هستند، یا اینکه عراقیها به طور غیرقابل قدرشناسی ناسپاس هستند. این واقعیت که بیش از 90 درصد کشتهها عراقیها بودند، هرگز از بین نرفتند، و نه این واقعیت که آنها به طور نامتناسبی افراد بسیار پیر و جوان بودند، و نه حتی این واقعیت که جنگها در شهرهای مردم جریان دارد و نه در میدانهای جنگ قرن 19. حتی اگر مردم به این باور برسند که چنین اتفاقاتی رخ می دهد، اگر ده ها هزار بار به آنها گفته شود که فقط در صورتی اتفاق می افتد که روسیه آنها را انجام دهد، هیچ چیز مفیدی یاد نگرفته است. جنبش صلح ایالات متحده بارها و بارها و بارها و سالها انتخاب آگاهانه ای را انجام داد تا بر آسیبی که جنگ به سربازان آمریکایی وارد می آورد و هزینه مالی برای مالیات دهندگان تمرکز کند و پایان دادن به کشتار یک طرفه را اخلاقی نسازد. سوال، گویی مردم وقتی از وجود قربانیان دور مطلع می شوند، جیب خود را خالی نمی کنند. این نتیجه بومرنگ دروغ های تف و دیگر داستان های وحشیانه و اغراق در اشتباهات مقصر دانستن سربازان درجه یک بود که ویتنام را ویران کردند. بزرگان آن معتقد بودند که یک جنبش صلح هوشمند، بر همدردی با نیروها تاکید می کند تا جایی که به کسی نگوید ماهیت اصلی جنگ چیست. در اینجا امیدواریم که اگر یک جنبش صلح دوباره رشد کند، خود را قادر به راه رفتن در حین جویدن آدامس بداند.
- سازمان ملل به درستی متوجه شد. به جنگ نه گفت. این کار را به این دلیل انجام داد که مردم در سراسر جهان به درستی متوجه شدند و به دولت ها فشار وارد کردند. افشاگران جاسوسی و تهدید و رشوه آمریکا را افشا کردند. نمایندگان نمایندگی کردند. رای منفی دادند. دموکراسی جهانی، علیرغم تمام معایبش، موفق شد. قانون شکن آمریکا شکست خورد. نه تنها رسانهها/جامعه ایالات متحده نتوانستند به میلیونها نفر از ما که دروغ نگفتند یا اشتباه نگفتند گوش فرا دهند - به دلقکهای جنگافروز اجازه دادند که به سمت بالا شکست بخورند، بلکه هرگز قابل قبول نبود که درس اصلی را بیاموزیم. ما به جهان مسئول نیاز داریم. ما نیازی به نگهبانی پیشرو در جهان در مورد معاهدات اساسی و ساختارهای حقوقی مسئول اجرای قانون نداریم. بسیاری از جهان این درس را آموخته اند. عموم مردم آمریکا نیاز دارند. صرف نظر از یک جنگ برای دموکراسی و دموکراتیزه کردن سازمان ملل در عوض معجزه می کند.
- همیشه گزینه هایی در دسترس هستند. بوش میتوانست یک میلیارد دلار به صدام حسین بدهد تا پاکسازی کند، ایدهای مذموم، اما بسیار برتر از دادن صدها میلیارد دلار به هالیبرتون برای نابود کردن زندگی دهها میلیون نفر، مسموم کردن دائمی بخشهای وسیعی از خاک، ایجاد تروریسم و بیثباتی قابل پیشبینی است. و جنگ پس از جنگ را دامن می زنند. اوکراین میتوانست از مینسک 1 پیروی کند، توافقی بهتر و دموکراتیکتر و باثباتتر از آنچه که احتمال دارد دوباره شاهد آن باشیم. گزینه ها همیشه بدتر می شوند، اما همیشه بسیار بهتر از ادامه جنگ باقی می مانند. در این مرحله، پس از اعتراف آشکار به این که مینسک یک تظاهر است، غرب به جای سخنان صرفاً برای باور کردن، به اعمال نیاز دارد، اما اقدامات خوب به راحتی در دسترس هستند. یک پایگاه موشکی را از لهستان یا رومانی خارج کنید، به یک یا سه معاهده بپیوندید، ناتو را محدود یا لغو کنید، یا از قوانین بین المللی برای همه حمایت کنید. فکر کردن به گزینه ها سخت نیست. شما فقط قرار نیست به آنها فکر کنید.
- اسطورههای نهفته مبتنی بر جنگ جهانی دوم که به مردم میآموزد که جنگ میتواند خوب باشد، تا هسته پوسیده است. در مورد افغانستان و عراق، هر کدام یک سال و نیم طول کشید تا اکثریت خوب ایالات متحده در نظرسنجیها به دست بیاورند که میگویند جنگها هرگز نباید آغاز میشد. به نظر می رسد که جنگ در اوکراین در همین مسیر است. البته، کسانی که معتقد بودند جنگها نباید آغاز میشد، اکثراً معتقد نبودند که باید به آن پایان داد. جنگ ها باید به خاطر سربازان ادامه می یافت، حتی اگر سربازان واقعی به نظرسنجی ها می گفتند که می خواهند جنگ ها پایان یابد. این لشکر گرایی تبلیغات بسیار مؤثری بود و جنبش صلح به طور مؤثر با آن مقابله نکرد. تا به امروز، این واکنش به حداقل رسیده است، زیرا بسیاری معتقدند ذکر این نکته که تیراندازان جمعی ایالات متحده به طور نامتناسبی جانباز هستند، نامناسب است. تهمت زدن به همه جانبازان در ذهن توخالی کسانی که نمی توانند درک کنند که 99.9 درصد مردم اصلاً تیراندازان دسته جمعی نیستند، خطری بزرگتر از ایجاد کهنه سربازان بیشتر تلقی می شود. امید این است که مخالفت ایالات متحده با جنگ در اوکراین در غیاب تبلیغات نظامیان افزایش یابد، زیرا سربازان آمریکایی در تعداد زیادی درگیر نیستند و اصلاً قرار نیست درگیر شوند. اما رسانههای ایالات متحده داستانهای قهرمانانه سربازان اوکراینی را پیش میبرند، و اگر هیچ سرباز آمریکایی درگیر این ماجرا نیست، و اگر آخرالزمان هستهای در یک حباب جادویی اروپایی باقی بماند، پس چرا اصلاً جنگ را پایان دهیم؟ پول؟ آیا این کافی است، وقتی همه بدانند که اگر یک بانک یا شرکتی به پول نیاز داشته باشد، پول به سادگی اختراع می شود، در حالی که کاهش پول خرج شده برای تسلیحات باعث افزایش پول خرج شده برای هیچ شرکتی نمی شود که برای بازیافت تکه های آن در کمپین های انتخاباتی راه اندازی نشده است. ?
- جنگها بیشتر به پایان رسید. اما پول این کار را نکرد. این درسی نه آموخته و نه آموخته شد که هر چه بیشتر برای آماده شدن برای جنگ هزینه کنید، احتمالاً جنگ بیشتری خواهید داشت. جنگ علیه عراق، که نفرت و خشونت را در سراسر جهان ایجاد کرد، اکنون به عنوان امنیت ایالات متحده شناخته می شود. همان مزخرفات خسته قدیمی در مورد مبارزه با آنها در آنجا یا اینجا به طور مرتب در سال 2023 در کنگره شنیده می شود. ژنرال های آمریکایی درگیر در جنگ با عراق در سال 2023 در رسانه های ایالات متحده به عنوان کارشناسان پیروزی معرفی می شوند، زیرا آنها چیزی برای انجام دادن داشتند. با یک "جهش" انجام دهید، حتی اگر هیچ موجی هرگز پیروزی را به همراه نداشته باشد. روسیه، چین و ایران به عنوان شرورهای تهدیدکننده مطرح می شوند. نیاز به امپراتوری در حفظ نیروها در سوریه آشکارا پذیرفته شده است. اهمیت نفت بدون شرم مورد بحث قرار می گیرد، حتی اگر خطوط لوله با یک چشمک منفجر شوند. و بنابراین، پول در حال حاضر با سرعتی بیشتر از زمان جنگ با عراق، با سرعتی بیشتر از هر زمان دیگری از زمان جنگ جهانی دوم به جریان میافتد. و هالیبرتون سازی ادامه دارد، خصوصی سازی، سودجویی و خدمات شبه بازسازی. فقدان عواقب عواقبی دارد. حتی یک عضو جدی حامی صلح در کنگره باقی نمانده است. تا زمانی که به دلایل خاص به مخالفت با جنگهای خاص ادامه میدهیم، از حرکت لازم برای بستن لوله فاضلاب که بیش از نیمی از مالیات بر درآمد ما را میکشد، محروم خواهیم بود.
- اندیشیدن طولانیمدت در حین تلاش برای جلوگیری یا پایان دادن به یک جنگ خاص، از بسیاری جهات بر استراتژیهای ما تأثیر میگذارد، نه با معکوس کردن کارتونی آنها، بلکه با تعدیل قابل توجه آنها، و نه فقط از نظر نحوه صحبت درباره سربازان. برای مثال، اندکی تفکر استراتژیک بلندمدت کافی است تا نگرانی های جدی در مورد پیشبرد میهن پرستی و مذهب به عنوان بخشی از حمایت از صلح ایجاد شود. شما نمی بینید که طرفداران محیط زیست به ExxonMobil عشق می ورزند. اما می بینید که آنها از برگزاری جشن های جنگ و ارتش ایالات متحده دوری می کنند. آنها این را از جنبش صلح می آموزند. اگر جنبش صلح خواستار همکاری جهانی به جای جنگ که برای جلوگیری از فاجعه هستهای لازم است، نباشد، چگونه میتوان انتظار داشت که جنبش زیستمحیطی خواستار همکاری صلحآمیز لازم برای کند کردن و کاهش فروپاشی آب و هوا و اکوسیستم ما باشد؟
- ما خیلی دیر و خیلی کوچک بودیم. بزرگترین راهپیمایی جهانی در تاریخ به اندازه کافی بزرگ نبود. با سرعت بی سابقه ای آمد اما به اندازه کافی زود نبود. و به اندازه کافی تکرار نشد. به ویژه در جایی که اهمیت داشت به اندازه کافی بزرگ نبود: در ایالات متحده. بسیار شگفت انگیز است که چنین مشارکت گسترده ای در رم و لندن داشتیم، اما درسی که در ایالات متحده به اشتباه آموخته شد این بود که تظاهرات عمومی کارساز نیست. این درس اشتباه بود. ما شکست خوردیم و بر سازمان ملل پیروز شدیم. ما حجم جنگ را محدود کردیم و از تعدادی جنگ اضافی جلوگیری کردیم. ما جنبش هایی ایجاد کردیم که به بهار عربی و اشغال منجر شد. ما جلوی بمباران گسترده سوریه را گرفتیم و در حالی که «سندرم عراق» پابرجا بود، با ایران معامله کردیم. چه می شد اگر سال ها زودتر شروع کرده بودیم؟ اینطور نیست که جنگ از قبل تبلیغ نشده باشد. جورج دبلیو بوش بر این اساس کمپین کرد. اگر بسیج می شدیم چه می شد یکهو برای صلح در اوکراین 8 سال پیش؟ اگر بخواهیم به گامهای قابل پیشبینی به سمت جنگ با چین اعتراض کنیم، در حالی که این گامها در حال انجام است، نه پس از شروع جنگ و این که وانمود کنیم هرگز رخ ندادهاند، وظیفه ملی ما میشود؟ چیزی به نام دیر رسیدن وجود دارد. شما می توانید من را به خاطر این پیام تیره و عذاب سرزنش کنید یا از من برای این انگیزه که برای همبستگی با برادران و خواهران خود در سراسر جهان که خواهان ادامه زندگی هستند به خیابان ها بیایم تشکر کنید.
- بزرگترین دروغ، دروغ ناتوانی است. دلیل اینکه دولت از فعالیتها جاسوسی میکند و آن را مختل و محدود میکند این نیست که تظاهر به عدم توجه به کنشگری واقعی است، بلکه برعکس است. دولت ها بسیار توجه دارند. آنها به خوبی می دانند که اگر ما رضایت خود را دریغ کنیم نمی توانند ادامه دهند. فشار مداوم رسانه ای برای نشستن یا گریه کردن یا خرید کردن یا انتظار برای انتخابات دلیلی دارد. دلیل آن این است که مردم قدرت بسیار بیشتری نسبت به قدرت فردی دارند که می خواهند بدانند. بزرگترین دروغ را رد کنید و دیگران مانند دومینوی اسطوره ای امپریالیست ها سقوط خواهند کرد.
پاسخ 3
با تشکر
متشکرم.
عالی! متشکرم!