افسانه: جنگ اجتناب ناپذیر است

واقعیت: جنگ یک انتخاب انسانی است که توسط هر قانون طبیعت یا جبرگرایی بیولوژیکی محدود نمی شود.

اگر جنگ اجتناب ناپذیر بود، در تلاش برای پایان دادن به آن، نکته کمی وجود دارد. اگر جنگ اجتناب ناپذیر باشد، در صورت ادامه آن، یک مورد اخلاقی ممکن است برای تلاش برای کاهش آسیب آن باشد. و موارد متعددی از امدادرسانی را می توان برای آماده شدن برای بریدن جنگ های اجتناب ناپذیر برای این طرف یا آن طرف انجام داد. در واقع، دولت ها این کار را انجام می دهند، اما فرض آنها خطا است. جنگ اجتناب ناپذیر است

حتی خشونت در مقیاس کوچک اجتناب ناپذیر است، اما وظیفه فوق العاده دشوار پایان دادن به خشونت یک میلیون متری از کار ساده تر، اگر هنوز هم به چالش کشیدن، پایان دادن به کشتار دسته جمعی است. جنگ چیزی نیست که بوسیله گرمای اشتیاق ایجاد شود. سالها آماده سازی و تعلیم و تربیت، تولید سلاح و آموزش است.

جنگ همه جا نیست. هیچ چیزی شبیه به اشکال فعلی جنگ، قرنها یا حتی چند دهه پیش وجود نداشت. جنگ، که در اشکال تقریبا کاملا متفاوت وجود داشته است، در طول تاریخ بشر و پیش از تاریخ، عمدتا وجود نداشته است. در حالی که بسیار محبوب است که می گوید که همیشه جایی در زمین وجود داشته است، همیشه وجود نداشتن جنگ در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. جوامع و حتی جوامع مدرن دهه ها و قرن ها بدون جنگ رفته اند. انسان شناسان مناظره آیا هر چیزی حتی در جنگ های مشابه در جوامع شکارچیان پیش درآمدی یافت شد که در آن انسان برای تکامل بیشتر تکامل یافت. چند کشوری وجود دارد برگزیده هیچ نظامی ندارد اینجا یک است فهرست.

توسعه راه هایی برای جلوگیری از ایجاد منازعات بخشی از پاسخ است، اما برخی از وقوع درگیری (یا اختلاف عمده) اجتناب ناپذیر است، به همین دلیل ما باید از موثرتر و مخرب تر استفاده کنیم ابزار برای حل و فصل اختلافات و دستیابی به امنیت.

موسساتي كه سالها طول كشيدند و به نامهاي اجتنابناپذير، طبيعي، ضروري و غيرقابل قبولي از واردات مشابه مشكوك بودند، در جوامع مختلف به پايان رسيده است. اینها عبارتند از قاچاق انسان، قربانی کردن انسان، محاکمه به وسیله مصیبت، گناهان خون، دوئل، چند همسری، مجازات اعدام و بردگی. بله، برخی از این شیوه ها هنوز هم در شکل بسیار کاهش یافته اند ادعای گمراه کننده اغلب در مورد غلبه برده داری ساخته می شوند ، و یک برده بسیار زیاد است. و ، بله ، جنگ یکی از دردسرسازترین نهادهایی است که فقط در مورد پایان دادن به آن راضی است. اما جنگ وابسته به نهادهای مهم مانند م thoseسساتی است که در برخی از موارد دیگر کاملاً خاتمه یافته است و جنگ م warثرترین ابزار برای از بین بردن خشونت یا تروریسم در مقیاس کوچک نیست. زرادخانه هسته ای مانع حمله تروریستی نمی شود (و می تواند آن را تسهیل کند) ، اما پلیس ، دادگستری ، آموزش ، کمک ، عدم خشونت - همه این ابزارها می توانند از بین بردن جنگ را کامل کنند. آنچه می تواند آغاز کند پایین آوردن بزرگترین سرمایه گذاران جهان در جنگ به سطح افراد زیر آنها و متوقف کردن مسلح کردن دیگران از طریق معاملات جهانی سلاح است. با توجه به وضعیت موجود ، 96٪ از بشریت توسط دولتهایی اداره می شوند که سرمایه گذاری بسیار کمتری در جنگ دارند و سلاح های جنگی بسیار کمتری نسبت به ایالات متحده گسترش می دهند. اگر جنگ "ماهیت انسانی" باشد ، نمی تواند جنگی در سطح ایالات متحده باشد. به عبارت دیگر ، اگر می خواهید از عبارت "طبیعت انسان" استفاده کنید ، که هرگز هیچ تعریف منسجمی از آن ارائه نشده است ، نمی توانید از آن برای آنچه 4٪ از بشریت اتفاق می افتد استفاده کنید ، چه رسد به یک مشت نسبی از افراد قدرتمند. در آن 4٪ از بشریت اتفاق می افتد اما مقیاس پذیری ایالات متحده به سطح سرمایه گذاری چین در جنگ و سپس بازگشت آنها به سطح سعودی و غیره ، احتمالاً یک مسابقه تسلیحاتی معکوس ایجاد می کند که اقناع کلامی پرونده را برای لغو جنگ زائد و بسیار ترغیب کننده تر

ژنهای ما:
 
جنگ، به عنوان انسانشناسان مانند داگلاس فری استدلال می کند، احتمالا تنها برای اخیر ترین بخش از وجود گونه های ما بوده است. ما با آن تکامل نیافتیم. اما ما با عادت های همکاری و نوع دوستی تکامل یافتیم. در طول این تازه ترین سال های 10,000، جنگ به صورت پراکنده ای بوده است. بعضی از جوامع جنگ را شناخته اند. برخی آن را شناخته اند و سپس آن را رها کرده اند.

حتی در هزاره های اخیر، بسیاری از استرالیا، قطب شمال، شمال شرق مکزیک، حوضه بزرگ آمریکای شمالی و حتی اروپا قبل از ظهور فرهنگ های جنگجوی پدرسالار عمدتاً یا به طور کامل بدون جنگ عمل می کردند. اخیر نمونه ها فراوان است. در سال 1614 ژاپن ارتباط خود را با غرب و جنگ های بزرگ قطع کرد تا اینکه در سال 1853 نیروی دریایی ایالات متحده به اجبار وارد شد. در چنین دوره هایی از صلح، فرهنگ شکوفا می شود. مستعمره پنسیلوانیا برای مدتی ترجیح داد به مردم بومی، حداقل در مقایسه با سایر مستعمرات، احترام بگذارد، و صلح را می شناخت و رونق می گرفت.
 
درست همانطور که برخی از ما دشوار به تصور یک جهان بدون جنگ و یا قتل، برخی از جوامع انسانی دشوار است به تصور جهان با این چیزها. یک مرد در مالزی پرسید که چرا او در پرتابگرهای برده شلیک نمی کند، پاسخ داد: "از آنجا که می تواند آنها را بکشد". او نمی توانست درک کند که هر کسی می تواند تصمیم به کشتن بگیرد. آسان است که او را از فریبندگی نادیده بگیرد، اما ما برای تصور کردن یک فرهنگی که تقریبا هیچ کس نباید آن را انتخاب کند کشتن و جنگ ناشناخته است، آسان است؟ این که آیا آسان و یا سخت برای تصور، یا ایجاد، این قطعا یک ماده فرهنگی و نه از DNA است.
 
با توجه به اسطوره، جنگ "طبیعی" است. با این وجود برای تهیه اکثر مردم برای شرکت در جنگ مورد نیاز است و بسیاری از درد و رنج های روحی در بین کسانی که درگیر آن بوده اند، مورد نیاز است. در مقابل، هیچ فردی نمیتواند از نارضایتی اخلاقی عمیق یا اختلال استرس پس از ضربه از محرومیت از جنگ رنج ببرد.
 
در برخی از جوامع زنان به طور قرنها از قرن ها و از زمان جنگ، از آن استفاده شده اند. واضح است که این یک مسئله فرهنگی است نه آرایش ژنتیکی. جنگ اختیاری است، اجتناب ناپذیر است، برای زنان و مردان به طور یکسان.
 
بعضی از کشورها به شدت بیشتر به نظامیان نظامی سرمایه گذاری می کنند و در بسیاری از جنگ های دیگر شرکت می کنند. بعضی ملت ها تحت فشار هستند، در جنگ های دیگر، جزئیاتی را تشکیل می دهند. برخی از کشورها به طور کامل از جنگ رها شده اند. برخی از قرن ها به یک کشور دیگر حمله نکرده اند. برخی ارتش خود را در یک موزه قرار داده اند.
 
در بیانیه سویل در مورد خشونت (PDF) ، دانشمندان برجسته رفتار جهان این عقیده را که خشونت سازمان یافته انسانی [به عنوان مثال جنگ] از نظر زیست شناختی تعیین می شود ، رد می کنند. این بیانیه توسط یونسکو تصویب شد.
 
نیروهای فرهنگ ما:

جنگ به مدت طولانی از سرمایه داری پیش رفته است و مطمئنا سوئیس نوعی کشور سرمایه داری است همانگونه که ایالات متحده است. اما عقیده گسترده ای وجود دارد که فرهنگ سرمایه داری - یا نوع خاصی از آن - درجه حرص و طمع و نابودی و کوتاه بودن - باعث جنگ می شود. یک پاسخ به این نگرانی به شرح زیر است: هر ویژگی از یک جامعه که جنگ را ضروری می داند می تواند تغییر کند و خود به خود اجتناب ناپذیر است. مجتمع نظامی-صنعتی یک نیروی ابدی و شکست ناپذیر نیست. مخرب محیط زیست و ساختار اقتصادی بر اساس حرص و طمع تغییر ناپذیر نیست.

یک حس وجود دارد که در آن این مهم نیست؛ یعنی ما باید نابود زیست محیطی را کنار بگذاریم و دولت اصلاحات را اصلاح کنیم، درست همانطور که ما باید جنگ را پایان دهیم، بدون توجه به این که آیا این تغییرات به دیگران بستگی دارد یا نه. علاوه بر این، با ادغام چنین کمپینی به یک حرکت جامع برای تغییر، قدرت در تعداد، هر کدام به احتمال زیاد موفق خواهد شد.

اما حس دیگری وجود دارد که در آن این مهم است؛ یعنی ما باید جنگ را به عنوان خلقی فرهنگی که آن را درک می کنیم، درک کنیم و آن را فراموش کنیم که آن چیزی را که نیروهای فراتر از کنترل ما به ما تحمیل می کند، تحمیل کنند. در این مفهوم مهم است که به رسمیت شناخته شود که هیچ قانون فیزیک یا جامعه شناسی نیازی به جنگ ندارد؛ زیرا ما دارای یک مؤسسه دیگر هستیم. در حقیقت جنگ با یک شیوه زندگی خاص یا زندگی زندگی نیازی نیست، زیرا هر گونه شیوه زندگی می تواند تغییر یابد، زیرا شیوه های نامناسب باید با تعریف با جنگ و یا بدون آن پایان یابد و به همین دلیل جنگ واقعا فقیر شدن جوامعی که از آن استفاده می کنند.

بحران فراتر از کنترل ما:

جنگ در تاریخ بشر تا این حد است همبستگی ندارد با تراکم جمعیت یا کمبود منابع. این ایده که تغییرات آب و هوایی و فجایع ناشی از آن ناگزیران جنگ را ایجاد می کند، می تواند یک پیشگویی در خود باشد. این پیش بینی مبتنی بر واقعیت نیست.

بحران رو به افزایشی و رو به افزایشی آبوهوا دلیل خوبی برای رشد فرهنگ جنگ ما است، به طوری که ما آماده هستیم که با سایر ابزارهای مخرب و غیرمترقبه برخورد کنیم. و هدایت برخی از کل مبلغ هنگفت پول و انرژی که به جنگ و آمادگی جنگ برای کار فوری حفاظت از آب و هوا می انجامد می توانند تفاوت چشمگیری داشته باشند، هر دو با پایان دادن به یکی از ما بیشتر مخرب زیست محیطی فعالیت ها و بودجه گذار به شیوه های پایدار.

در مقابل، اعتقاد اشتباه که جنگ ها باید به دنبال هرج و مرج آب و هوا باشد، سرمایه گذاری را در آمادگی نظامی تشویق می کنند، در نتیجه موجب تشدید بحران آب و هوایی و احتمال بیشتر شدن ترکیب یک نوع فاجعه با دیگران خواهد شد.

پایان جنگ امکان پذیر است:

ایده حذف گرسنگی از جهان یک بار به نظر می رسید شگفت آور است. در حال حاضر به طور گسترده ای درک می شود که گرسنگی می تواند لغو شود - و برای کسری کوچک از آنچه که در جنگ صرف می شود. در حالیکه تمام سلاح های هسته ای برچیده نشده و حذف نشده اند، یک جنبش محبوب وجود دارد که فقط برای انجام آن تلاش می کند.

پایان دادن به همه جنگ یک ایده است که در زمان ها و مکان های مختلف پذیرفته است. مثلا در ایالات متحده آمریکا، در 1920 ها و 1930 ها محبوب تر بود. رای گیری اغلب در حمایت از لغو جنگ انجام نمی شود. اینجاست یک مورد زمانی که در بریتانیا انجام شد.

در دهه های اخیر این مفهوم تبلیغ شده است که جنگ دائمی است. این تصور در واقع جدید ، رادیکال و بدون اساس است.

مقاله های اخیر:

بنابراین شما شنیده جنگ است ...
ترجمه به هر زبانی