در این فاجعه همه ما، در نهایت، مقصریم

یک سرباز آمریکایی در مارس 2003 در کنار چاه نفتی در مزارع نفتی رومیلا که با عقب نشینی سربازان عراقی دچار آتش سوزی شده بود ، نگهبان است. (عکس از ماریو تاما / گتی ایماژ)

توسط دیوید سوانسون World BEYOND Warسپتامبر 12، 2022

یکی از وبلاگ های مورد علاقه من است کیتلین جانستون. چرا من هرگز در مورد عالی بودن آن ننوشته ام؟ مطمئن نیستم. من آنقدر درگیر هستم که نمی توانم در مورد بیشتر چیزها بنویسم. من او را در برنامه رادیویی خود دعوت کردم و پاسخی نداشتم. من می دانم که یکی از کارهای مورد علاقه من نیز یکی از کارهای اوست: اصلاح اشتباهات دیگران. البته دوست دارم اشتباهات خودم را هم تصحیح کنم، اما آنقدرها هم سرگرم کننده نیست و فقط زمانی مفید به نظر می رسد که درباره اشتباهم میلیون ها نفر به اشتراک بگذارند. من فکر می کنم خانم جانستون اکنون به روش با استعداد خود اشتباهی را مرتکب شده است که میلیون ها نفر در پستی به نام آن را به اشتراک گذاشته اند. "در این فاجعه همه ما در نهایت بی گناه هستیم" و من فکر می کنم که احتمالاً بسیار خطرناک است.

به یاد دارم که شخصی ژان پل سارتر را آخرین روشنفکر بزرگی خطاب کرد که آزادانه درباره هر موضوعی بحث می کرد، خواه چیزی در مورد آن بداند یا نداند. این به نظر کمی توهین به نظر می رسد، اما اگر سارتر به این معنا باشد که سارتر در عین شناخت آنچه که نمی دانست، همیشه می توانست افکار عاقلانه ای را که به طرز درخشانی بیان می شد، به عنوان ستایش خوانده شود. این چیزی است که در مورد وبلاگ نویسانی مانند جانستون از آن لذت می برم. برخی از افراد را به این دلیل می خوانید که تخصص یا پیشینه یا موقعیت رسمی خاصی دارند. دیگران را می خوانید زیرا آنها به سادگی توانایی مشاهده وقایع جاری و بیرون کشیدن روندهای مهمی را دارند که اغلب نادیده گرفته می شوند یا در بسیاری از موارد سانسور می شوند - از جمله خودسانسوری. با این حال، می ترسم که سارتر نسبت به آخرین اثر جانستون ناامید شده باشد.

من هدف اصلی بسیاری از نوشته های سارتر را این بوده که دست از بهانه تراشی های بیهوده برداریم و مسئولیت را بپذیرم. شما نمی توانید از انتخاب ها فرار کنید یا ادعا کنید که شخص دیگری آنها را انجام داده است. خداوند همراه با روح و قدرت عرفانی و کارما و کشش ستارگان مرده و پوسیده است. اگر شما به عنوان یک فرد کاری انجام دهید، این به عهده شماست. اگر گروهی از افراد به عنوان یک گروه کاری انجام دهند، آن کار به عهده آنهاست یا ما. شما نمی توانید انتخاب کنید که پرواز کنید یا از میان دیوارها دیدن کنید. انتخاب های شما محدود به ممکن است. و بحث‌های صادقانه‌ای می‌توان در مورد آنچه ممکن است انجام داد، که ممکن است همیشه با سارتر موافق نباشم. مناظره‌های صادقانه‌ای را می‌توان در مورد چیزهایی که عاقلانه و خوب است، انجام داد، که به یقین اغلب به شدت با سارتر مخالف بودم. اما در قلمرو آنچه ممکن است، من - و هر معنای ممکن انسانی از "ما" - 100٪ مسئول انتخاب هایمان، خوب یا بد، اعتبار و سرزنش هستیم.

من نکته اساسی آخرین وبلاگ جانستون را این است که مردم بیشتر از اینکه یک معتاد به هروئین برای جستجوی هروئین مسئول "لغزش به سوی نابودی از طریق آرماگدون هسته ای یا فاجعه زیست محیطی" هستند، نیستند. پاسخ من این نیست که فرد معتاد به هروئین به خاطر این که گیر افتاده است یا اینکه سارتر آن را با کلمات بسیار طولانی ثابت کرده است، مسئول است. اعتیاد - به هر میزان که علل آن در مواد مخدر یا در شخص باشد - واقعی است. و اگر هم نبود، به خاطر این استدلال که در آن فقط یک قیاس است، می‌توان آن را واقعی دانست. نگرانی من با این تصور است که بشریت هیچ کنترلی بر رفتار خود ندارد و بنابراین مسئولیتی در قبال آن ندارد، یا همانطور که جانستون می گوید:

رفتار انسان نیز به همین ترتیب توسط نیروهای ناخودآگاه در سطح جمعی هدایت می شود، اما به جای آسیب های اولیه دوران کودکی، ما در مورد کل تاریخ تکامل خود و همچنین تاریخ تمدن صحبت می کنیم. . . . تمام رفتارهای منفی انسان در نهایت این است: اشتباهاتی که به دلیل عدم آگاهی انجام شده است. . . . پس در نهایت همه ما بی گناهیم.» این البته مزخرف ثبت اختراع است. مردم آگاهانه همیشه انتخاب های بدی انجام می دهند. مردم از روی طمع یا بدخواهی عمل می کنند. پشیمانی و شرم دارند. هر کار بدی ناخواسته انجام نمی شود. من نمی توانم جانستون را در حال انجام کاری غیر از خندیدن به این بهانه که جرج دبلیو بوش، کالین پاول و باند "آگاهانه دروغ نگفتند" تصور کنم. نه فقط به این دلیل که ما آنها را در پرونده داریم که می‌گویند حقیقت را می‌دانند، بلکه به این دلیل که مفهوم دروغ بدون پدیده دروغ گفتن آگاهانه وجود نخواهد داشت.

جانستون داستانی از ظهور «تمدن» تعریف می‌کند که گویی تمام بشریت اکنون و همیشه یک فرهنگ بوده است. این یک خیال راحت است. خوب است که به جوامع انسانی کنونی یا تاریخی نگاه کنیم که به طور پایدار یا بدون جنگ زندگی می کنند یا زندگی می کنند و فرض می کنیم که با توجه به زمان، دقیقاً مانند کارمندان پنتاگون رفتار می کنند. این در ژن ها یا تکامل یا ناخودآگاه جمعی آنها یا چیزی است. البته این ممکن است، اما بسیار بعید است و مطمئناً توسط هیچ مدرکی تأیید نمی شود. دلیل خواندن طلوع همه چیز نوشته دیوید گرابر و دیوید ونگرو این نیست که آنها لزوماً هر حدس و گمان را کامل می‌دانند، بلکه این است که آنها این مورد قاطع را - که مدت‌ها توسط مارگارت مید مطرح شده بود - بیان کردند که رفتار جوامع انسانی فرهنگی و اختیاری است. هیچ زنجیره قابل پیش بینی پیشرفتی از ابتدایی به پیچیده، سلطنت به دموکراسی، کوچ نشین تا ثابت و احتکار کننده سلاح های هسته ای وجود ندارد. جوامع، در طول زمان، در هر جهت به جلو و عقب رفته اند، از کوچک به بزرگ به کوچک، از اقتدارگرا به دموکراتیک و دموکراتیک به اقتدارگرا، از صلح آمیز به جنگ طلب به صلح آمیز. آنها بزرگ و پیچیده و صلح آمیز بوده اند. آنها کوچک و کوچ نشین و جنگجو بوده اند. قافیه یا دلیل کمی وجود دارد، زیرا انتخاب‌های فرهنگی، انتخاب‌هایی هستند که نه خدا، نه مارکس و نه «انسانیت» به ما دیکته می‌کنند.

در فرهنگ ایالات متحده، هر کاری که 4 درصد از بشریت مرتکب اشتباه شوند، تقصیر آن 4 درصد نیست، بلکه «طبیعت انسان» است. چرا ایالات متحده نمی تواند مانند دومین کشور نظامی شده غیرنظامی شود؟ طبیعت انسان! چرا ایالات متحده نمی تواند مانند بسیاری از کشورها مراقبت های بهداشتی برای همه داشته باشد؟ طبیعت انسان! تعمیم عیوب یک فرهنگ، حتی فرهنگی با هالیوود و 1,000 پایگاه خارجی و صندوق بین المللی پول و سنت ولادیمیر به عیب های بشریت و بنابراین تقصیر هیچ کس فقط شایسته وبلاگ نویسان ضد امپراتوری نیست.

ما مجبور نبودیم اجازه دهیم یک فرهنگ استخراجی، مصرفی و مخرب بر جهان مسلط شود. حتی یک فرهنگ اندکی کمتر در این راه، وضعیت کنونی خطر هسته ای و فروپاشی زیست محیطی را ایجاد نمی کند. فردا می توانیم به فرهنگ عاقلانه تر و پایدارتر روی بیاوریم. البته کار آسانی نخواهد بود. کسانی از ما که می خواهند این کار را انجام دهند باید در مورد افراد وحشتناک قدرت و کسانی که به تبلیغات آنها گوش می دهند، کاری انجام دهیم. ما به بسیاری از وبلاگ نویسان مانند جانستون نیاز داریم که تبلیغات خود را تقبیح و افشا کنند. اما ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم - هیچ چیزی وجود ندارد که ثابت کند نمی‌توانیم آن را انجام دهیم - و باید روی آن کار کنیم. و من می دانم که جانستون موافق است که ما باید روی آن کار کنیم. اما اینکه به مردم بگوییم مشکل چیزی غیر از فرهنگی است، گفتن این مزخرفات بی اساس به مردم که این گونه است که همه گونه هستند، کمکی نمی کند.

در بحث برای لغو جنگ، همیشه با این ایده مواجه می‌شویم که جنگ دقیقاً همان روشی است که انسان‌ها عمل می‌کنند، حتی اگر بیشتر تاریخ و ماقبل تاریخ انسان‌ها فاقد هر چیزی شبیه جنگ است، حتی اگر بیشتر مردم هر کاری که می‌توانند انجام می‌دهند. برای اجتناب از جنگ، حتی اگر بسیاری از جوامع قرن ها را بدون جنگ پشت سر گذاشته اند.

درست همانطور که برخی از ما دشوار به تصور یک جهان بدون جنگ و یا قتل، برخی از جوامع انسانی دشوار است به تصور جهان با این چیزها. یک مرد در مالزی پرسید که چرا او در پرتابگرهای برده شلیک نمی کند، پاسخ داد: "از آنجا که می تواند آنها را بکشد". او نمی توانست درک کند که هر کسی می تواند تصمیم به کشتن بگیرد. آسان است که او را از فریبندگی نادیده بگیرد، اما ما برای تصور کردن یک فرهنگی که تقریبا هیچ کس نباید آن را انتخاب کند کشتن و جنگ ناشناخته است، آسان است؟ این که آیا آسان و یا سخت برای تصور، یا ایجاد، این قطعا یک ماده فرهنگی و نه از DNA است.

طبق افسانه، جنگ "طبیعی" است. با این حال، برای آماده‌سازی بیشتر مردم برای شرکت در جنگ، شرطی‌سازی زیادی لازم است، و رنج روانی زیادی در میان کسانی که شرکت کرده‌اند، رایج است. در مقابل، هیچ فردی شناخته شده نیست که به دلیل محرومیت از جنگ - نه از زندگی پایدار و نه از زندگی در غیاب سلاح های هسته ای، از پشیمانی عمیق اخلاقی یا اختلال استرس پس از سانحه رنج برده باشد.

در بیانیه سویل در مورد خشونت (PDF) دانشمندان برجسته رفتار جهان این تصور را که خشونت سازمان یافته انسانی [مثلا جنگ] از نظر بیولوژیکی تعیین می شود را رد می کنند. این بیانیه توسط یونسکو تصویب شد. همین امر در مورد تخریب محیط زیست نیز صدق می کند.

امیدوارم که من اشتباه می‌کنم که به مردم می‌گویم همه گونه‌های خود و تاریخ و ماقبل تاریخ آن را مقصر بدانند، آنها را از اقدام منصرف می‌کند. امیدوارم این فقط یک اختلاف علمی احمقانه باشد. اما من بسیار می ترسم که اینطور نباشد، و بسیاری از مردم - حتی اگر خود جانستون نباشد - که بهانه های خوبی را در خدا یا "الهی" نمی یابند، بهانه ای مناسب برای رفتار کثیف خود در پذیرش عیوب پیدا کنند. فرهنگ مسلط غرب و سرزنش آنها به تصمیمات بزرگی که خارج از کنترل کسی است.

واقعاً برایم مهم نیست که مردم احساس بی گناهی یا گناه کنند. من هیچ علاقه ای به این ندارم که دیگران یا خودم احساس شرم کنند. من فکر می‌کنم این می‌تواند قدرت‌بخش باشد که بدانیم انتخاب با ماست و کنترل ما بسیار بیشتر از آن چیزی است که صاحبان قدرت می‌خواهند باور کنیم. اما بیشتر عمل و حقیقت را می‌خواهم و فکر می‌کنم که آنها می‌توانند با هم کار کنند، حتی اگر تنها در ترکیب آنها بتوانند ما را آزاد کنند.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی