چگونه من توسط دیوید سوانسون یک فعال صلح شدم

توسط دیوید سوانسون World BEYOND War، جولای 12، 2020

من این را در سال 2017 نوشتم.

نسخه کوتاه این مطلب: به دلایلی دوست ندارم دروغ و مزخرف شخصیت های اقتدار را بپذیرم ، و این باعث می شود که من جنگ را بدترین چیز بدان بدانم.

نسخه طولانی ، در پاسخ به درخواست های یک داستان شخصی ، این است:

زمانی که من در مورد 20 به 25 بودم، من خودم یاد می گرفتم چگونه نوشتن کنم، من انواع autobiographies (و بیرون انداختن). من خاطرات پر برکت را نوشتم من دوستان و آشنایانم را تصدیق کردم. من هنوز هم ستون اول شخص را بنویس. من کتاب های کودکان را در سال های اخیر نوشتم که داستان بود، اما قدیمی ترین پسر من و خواهر و برادر من به عنوان شخصیت بود. اما من در طول سالها زندگي خود را لمس نكرده ام، از آنجايي كه زندگي كردم كه در آن مشغول به كار بودم.

از چندین بار خواسته شده است تا فصل کتاب هایی را درباره «نحوه تبدیل شدن به یک فعال صلح» خواند. در بعضی موارد، من فقط عذرخواهی می کردم و گفتم نمی توانم. برای یک کتاب به نام چرا صلح، ویرایش شده توسط مارک گتمن، من یک فصل بسیار کوتاه به نام "چرا من یک صلح فعال است؟ چرا من نمی تونم؟ "من اساسا به بیان خشم خودم بودم که باید توضیحاتی برای پایان دادن به بدترین چیز در جهان بکنیم، در حالی که میلیون ها نفر در تلاش برای پایان دادن به آن نیازی به توضیح ندارند که رفتار خدشه ای به آنها داده شود.

من اغلب در گروه های صلح و کالج ها و کنفرانس های مربوط به کار برای صلح سخن می گویند و من اغلب خواسته می شود که چگونه من به یک فعال صلح تبدیل شدم و من همیشه مودبانه این سوال را نادیده گرفتم نه به این دلیل که پاسخ خیلی طولانی است، اما چون خیلی کوتاه است. من یک فعال صلح هستم، زیرا قتل عام وحشتناک است. منظور شما چیست؟ چرا من یک فعال صلح هستم؟

این موقعیت من به دلایل متعددی است. برای یک چیز، من معتقد هستم به نیاز بسیاری از فعالان صلح بیشتر. اگر ما بتوانیم در مورد چگونگی تبدیل شدن افراد به فعالان صلح یاد بگیریم، ما به خوبی می خواهیم آن را یاد بگیریم و درس هایی را اعمال کنیم. کابوس من برای اینکه چگونه جنبش صلح به پایان می رسد، به غیر از پایان آخرالزمان هسته ای، این است که جنبش صلح به پایان می رسد زمانی که آخرین فعال صلح آلزایمر را به دست آورد. و البته من از اینکه فعال صلح هستم می ترسم و البته این دیوانه است؛ زیرا فعالان صلح بسیار جوانتر از من هستند، به خصوص فعالین در برابر جنگ های اسرائیل که هنوز لزوما در جنگ های ایالات متحده متمرکز نیستند. اما هنوز هم کم نیستم که در میان جوانترین افراد در اتاق حضور داشته باشم. جنبش صلح آمریكا هنوز تحت سلطه افرادی است كه طی جنگ ایالات متحده در ویتنام فعال بودند. به دلایل دیگری، به عنوان یک فعال صلح، حتی اگر تحت تأثیر آنهایی که کمی بزرگتر از خودم باشند، تبدیل شدم. اگر جنبش صلح از 1960 ها به من شگفت زده شد، چگونه می توان امروز را به کسانی که هنوز متولد شده اند تحسین برانگیز است؟ این نوع سوالاتی در صورتی که میخواهید این موضوع را بررسی کنید، در تعداد زیادی به وجود می آید.

برای یک چیز دیگر، من معتقد هستم به قدرت محیط برای شکل دادن به مردم. من به زبان انگلیسی صحبت نکردم و یا هر چیزی که فکر می کنم فکر می کنم. من آن را از فرهنگی که در اطراف من بود، گرفتم. با این حال به نوعی من همیشه تصور می کردم که هرچه من یک فعال صلح به من زد، در هنگام تولد در من بود و علاقه ای به دیگران ندارد. من هرگز طرفدار جنگ نبودم من سول را در مسیر تبدیل به داستان دمشق ندارم. من دوران کودکی معمولی حومه ای ایالات متحده را بسیار شبیه به دوستان و همسایگانم داشتم و هیچکدام از آنها به عنوان فعالان صلح به پایان نرسیده بودند - فقط من. من چیزهایی را که هر کودک به آنها می گویم تلاش می کنم تا به طور جدی جهان را به مکانی بهتر برسانم. من اخلاق صندوق کارنگی برای صلح را اجتناب ناپذیر دانستم، هرچند من هرگز از این موسسه که موسسه ای است که به هیچ وجه بر عهده آن عمل نمی کند، شنیده ام. اما آن را برای از بین بردن جنگ، و سپس برای شناسایی بدترین چیز دوم در جهان و کار برای از بین بردن آن بود. البته هر درس دیگری قابل فهم است؟

اما اکثر افرادی که با من موافقند فعالان محیط زیست هستند. و بسیاری از آنها به جنگ و میلیتاریسم توجه اصلی به تخریب زیست محیطی ندارند. چرا اینطور است؟ چگونه به یک فعال محیط زیست تبدیل شدم؟ چگونه جنبش زیست محیطی به قدرت فعلی خود متکی بود که به پایان یافتن تمام اما بدترین فاجعه زیست محیطی اختصاص یافته است؟

اگر تبدیل شدن به یک فعال صلح به نظر من برای من بسیار واضح است، چه چیزی در دوران کودکی من میتوانست من را به این شخص کمک کند؟ و اگر به نظر می رسد برای من بسیار آشکار است، چرا من آن را تا زمانی که من 33 برای انجام آن بود؟ و از این واقعیت که من همیشه مردم را ملاقات می کنم که اگر به عنوان یک کارگر حرفه ای صلح به کار مشغول باشند، فقط به آنها کمک می کند؟ با این حال، من در حال حاضر افرادی را استخدام می کنم که به عنوان فعالان صلح کار می کنند، اما متقاضیان 100 برای هر استخدام وجود دارد. آیا بخشی از پاسخ به این نیست که چرا جنبش صلح قدیم است و مردم بازنشسته وقت آزاد دارند؟ و بخشی از سؤال این نیست که چگونه من به یک فعال صلح تبدیل شدم، در واقع یک سوال از اینکه چگونه متوجه شدم که چه کسی می تواند برای آن پول پرداخت کند، و چگونه من موفق به تبدیل شدن به یکی از تعداد کمی از افرادی که می کنند؟

تعامل من با 1960 ها یک ماه طول کشید، همانطور که در دسامبر 1، 1969، همراه با خواهر دوقلوی من در شهر نیویورک، به والدینی که کلیسای متحد مسیحیان واعظ و ارگان در یک کلیسا در Ridgefield ، نیوجرسی، و کسی که در اتحادیه علمیه ملاقات کرده بود. آنها خانواده های واجد شرایط در ویسکانسین و دلاور را ترک کردند، هر کودک تنها سه نفر که خیلی دور از خانه حرکت می کردند. آنها از حقوق شهروندی و کارهای اجتماعی پشتیبانی می کردند. پدرم تصمیم گرفت که در هارلم زندگی کند، به رغم نیاز به خرید به طور مرتب از اموال خود از افرادی که آنها را دزدیدند. آنها کلیسایی را از لحاظ الهی و فیزیکی ترک کردند، در حالی که من و خواهر من دو نفر بودند، از خانه بیرون رفتند. ما به یک شهر جدید در حومه واشنگتن دی سی نقل مکان کردیم که فقط به عنوان برنامه ریزی شده، عابر پیاده و مخفیانه درآمد به نام Reston، ویرجینیا ساخته شده بود. والدین من به کلیسای علوم مسیحی پیوستند. آنها برای جسی جکسون رای دادند آنها داوطلب شدند آنها با داشتن موفقیت هایی که من فکر می کنم، بهترین والدین را ممکن ساختند، کار کردند. و آنها سخت تلاش کردند تا زندگی خود را انجام دهند، با پدرم که یک ساختمان کسب و کار را در خانه ها نصب کرده بود و مامانم پرونده ها را انجام می داد. بعدها پدرم یک بازرس بود و مادر من گزارش هایی را برای خریداران احتمالی خانه های جدید نوشت. آنها مجبور ساختند که اشتباهات زیادی را مرتکب شوند که شرکت ها شروع به نوشتن قراردادهای خود کردند تا افراد بتوانند بازرسی های انجام شده توسط افراد دیگری را انجام دهند. در حال حاضر والدین من به عنوان مربیان برای افراد مبتلا به اختلال کمبود توجه کار می کنند که پدرم خود را به عنوان تمام عمر خود تشخیص داده است.

من خیلی آگاه هستم که اکثر مردم فکر می کنند که علوم مسیحی دیوانه است. من هرگز طرفدار آن نبودم و والدینم چندین دهه پیش آن را ترک کردند. اولین باری که از مفهوم بیخدایی شنیدم، فکر کردم، "خب، البته، البته." اما اگر شما قصد دارید حس خدایی خیرخواهانه و وجود شر بد را بدانید، باید (1) رها کنید و اجازه ندهید که آن را معنی نکنید، زیرا اکثر مردم با برخی از دین ها آشنا هستند، اغلب مرگ را محکوم می کنند، تولد نوزادان را جشن می گیرند، و همه چیز را باور ندارند، کمتر دیوانه تر از علوم مسیحی از جمله اینکه قادر مطلق خیرخواهانه جنگ و قحطی و بیماری یا (2) نتیجه گیری می کند که شیطانی واقعا وجود ندارد و چشمان شما باید شما را فریب دهند، همانطور که دانشمندان مسیحی سعی می کنند با تمام انواع تناقضات، موفقیت های بسیار کمی و نتایج فاجعه آمیز، یا 3) جهان بینی های هزاره ای را بر پایه ی انسان سازی یک جهان که واقعا نمی تواند کمتر مورد توجه قرار گیرد.

این ها درس هایی است از نمونه والدین من، من فکر می کنم: شجاع باشید اما سخاوتمندانه، سعی کنید جهان را به جای بهتر، بسته شدن و شروع به بیش از آن در صورت نیاز، سعی کنید از مهم ترین مسائل را حس کنید، ایدئولوژیک بسته بندی کنید و سعی کنید دوباره به عنوان مورد نیاز، باقی می ماند شاد و عشق به فرزندان خود را در جلوگیری از چیزهای دیگر (از جمله جلو مسیحی علوم: استفاده از مراقبت های پزشکی اگر واقعا مورد نیاز، و منطقی آن را در صورت لزوم).

خانواده و دوستان نزدیک و خانوادۀ بزرگ من نه فعال نظامی، نه صلح و نه فعال دیگری بود. اما نظامی گرایی در اطراف منطقه DC و در اخبار بود. پدر و مادر دوستان برای ارتش و اداره سربازان و یک سازمان که نامگذاری نشده بود کار می کرد. دختر اولیور شمالی در کلاس دبیرستان من در هرندون بود و او به کلاس آمد و ما را در مورد تهدید کامی در نیکاراگوئه هشدار داد. بعدها ما شاهد او در مورد تصادفات خود را قبل از کنگره شهادت دادیم. درک من از این اشتباهات بسیار محدود بود. بدترین اتهام او به نظر می رسید پول خراب شده در یک سیستم امنیتی برای خانه اش را در Falls بزرگ در جایی که دوستان من که جالب ترین احزاب زندگی می کردند.

وقتی که من در درجه سوم بودم، خواهر من و من به برنامه "با استعداد و با استعداد" و یا GT مورد آزمایش قرار گرفت، که اساسا موضوع بودن داشتن پدر و مادر خوب بود و نه بیش از حد گنگ. در واقع، وقتی مدرسه آزمونها را به ما داد، خواهر من گذشت و من این کار را نکردم. بنابراین پدر و مادر من کسی را گرفتند که مجددا تست من را بدهد و من آن را تصویب کردم. برای کلاس چهارم ما در یک اتوبوس برای یک ساعت با همۀ بچه های GT از Reston رفتیم. برای پنجم و ششم، ما یک برنامه GT در یک مدرسه جدید در سمت دیگر Reston حضور داشتیم. من با دوستان مدرسه ای و دوستانم آشنا شدم. برای کلاس هفتم ما به مدرسه متوسطه جدید در Reston رفتیم، در حالی که دوستان خانه من به هرندون رفتند. آن سال، من فکر می کنم، هر دو از آموزش بهتر از نمرات 4-6، و یک صحنه اجتماعی نگران کننده برای یک کودک نابالغ. برای کلاس هشتم یک مدرسه خصوصی را امتحان کردم، هرچند که مسیحی بود و من نبودم. این خوب نبود بنابراین برای دبیرستان من با دوستان خانه من در Herndon مجددا متحد شدم.

در طول این آموزش، کتاب های درسی ما به عنوان ملی گرایانه و طرفدار جنگ به عنوان حقیقی است. من فکر می کنم در کلاس پنجم یا ششم بود که بعضی از بچه ها در استعداد اجرا کردند، یک سال بعد توسط سناتور جان مک کین، آهنگ بمب گذاری شده بمب گذاری شده، بمب بمب گذاری شده در ایران نشان داده شد. در مورد همکلاسی های من انتقاد وجود نداشت یا عدم تایید، نه آن که من شنیدم با این حال، روبان های زرد روی درختان برای گروگان های ضعیف وجود داشت. من همچنان در اختیار داشتن مدرک کارم، از جمله گزارشهایی هستم که از مردم جورج راجرز کلارک، به عنوان افراد برجسته استفاده می کنند. اما این یک داستان قربانیان جنگ بود که با قربانیان بریتانیایی به عنوان خدایان و جزئیات از جمله کشتار سگ خانوادگی نوشتم، که من یادآوری می کنم نظر از معلم پنجمم که من باید نویسنده باشم را یادآوری می کنم.

چیزی که من می خواستم شاید معمار یا برنامه ریز شهر بود، طراح تربیت بهتر، خالق خانه ای بود که مجبور نبود آن را بسازد. اما من کمی فکر کردم که باید چه کنم. من تصور خیلی کوچکی داشتم که بچه ها و بزرگسالان از همان گونه بودند و یک روز دیگر من دیگر می شدم. علی رغم حضور در مدرسه در یکی از استان های برتر کشور، من فکر می کردم که بیشتر این بار بار کود است. نمرات کامل من به طور مداوم از طریق دبیرستان رفتم. کلاس های آسان مرا خسته می کردند کلاس های AP (قرار دادن پیشرفته) هر دو من را خسته و نیاز به کار بیشتر از من انجام دهد. من عاشق ورزش بودم، اما من خیلی کوچک بودم تا در بسیاری از آنها شرکت کنم، مگر اینکه به خانه های بازی های انتخابی بروم که من بتوانم بر اساس شهرت و نه ظاهر انتخاب کنم. من به خوبی پس از دبیرستان، که من در 17 در 1987 به پایان رسید، رشد نکردم.

آگاهی من در طی این سالهای جنگ و تهدید آمریكا در آمریكای لاتین، ناچیز بود. من در آنجا درک کردم که یک جنگ سرد وجود دارد و اتحاد جماهیر شوروی محل زندگی وحشتناکی است، اما روس ها می دانستند که درست مثل شما و من هستند و جنگ سرد خود را غرق شدن (همان چیزی است که در آهنگ او گفت روس) من فیلم گاندی را دیده ام. من فکر می کنم می دانستم که هنری تورو از پرداخت مالیات جنگ اجتناب کرده است. و من قطعا متوجه شدم که در دهه شصت، افراد سرد با جنگ مخالف بودند و درست بودند. من میدانستم نشان قرمز شجاعت. من میدانستم که جنگ وحشتناک بود. اما من هیچ تصوری از آنچه مانع از پایان جنگ های بیشتر نشد.

من، به هر دلیلی - والدین خوبی در اوایل زودگذر یا ژنتیک پیچیده - از دو چیز کلیدی در جمجمه ام استفاده کردم. یکی از فهمیدن این بود که بیشتر بچه ها در سراسر جهان به خشونت بدی می اندیشند. یکی دیگر از تقاضای شدید برای انسجام و نادیده گرفتن کامل مقامات بود. بنابراین، اگر خشونت برای بچه ها بد باشد، برای دولت نیز بد بود. و در رابطه با این، من تقریبا کامل تکیه گاه و یا اعتماد به نفس خود را برای کشف چیزهایی، حداقل از مسائل اخلاقی بود. در بالای لیستی از فضایل من صادق بودم. هنوز خیلی زیاد است

جنگ تا حد زیادی نیافت. در تلویزیون آن را نشان داد موش. ما یک بار مهمان ما را از خارج از شهر دیدیم که به ویژه به آکادمی نیروی دریایی آناپولیس مراجعه کرد. بنابراین ما او را بردیم و او را دوست داشت. روز آفتابی بود قایق بادبانی خارج شد مشت از ایالات متحده آمریکا مین با افتخار به عنوان یک بنای تاریخی برای تبلیغات جنگی بود، هرچند که من نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است. من فقط می دانستم که من از یک مکان زیبا و شاد بازدید می کردم که منابع زیادی برای آموزش افراد برای شرکت در کشتار جمعی گذاشته شد. من از لحاظ جسمی بیمار شدم و مجبور شدم بمانم

به نظر من در مورد سیاست خارجی من بیشترین تاثیر را داشتم، جایی خارج از کشور بودم. من یک معلم لاتین به نام خانم Sleeper داشتم که حدود 180 ساله بود و می توانست لاتین را به یک اسب آموزش دهد. کلاس او پر از فریاد و خنده بود، سیگنال هایی از او مانند لگد زدن به سطل زباله، اگر ما فراموش کردیم پرونده اتفاقی، و هشدارهایی مبنی بر اینکه "تمپوس فتوگرا است!" او گروهی از ما را به ایتالیا در چند هفته پایانی سال رساند. ما هر یک با یک دانش آموز ایتالیایی و خانواده اش ملاقات کردیم و در دبیرستان ایتالیایی حضور یافتیم. زندگی به طور خلاصه در یک مکان دیگر و یک زبان دیگر، و نگاه کردن به محل خود را از خارج باید بخشی از هر آموزش و پرورش است. من فکر می کنم چیزی ارزشمند نیست. برنامه های بورس دانش آموزان، تمام حمایت هایی را که می توانیم آنها را پیدا کنیم، شایسته می دانند.

همسر و من دو پسر داریم، تقریبا 12، تقریبا 4. كوچكی دستگاهی خیالی را اختراع كرده است كه نامش را می نامد. شما آن را انتخاب کنید، فشار برخی از دکمه ها، و آن را به شما می گوید که شما باید بعد از انجام چه کاری. این در طول روز بسیار مفید است. شاید من بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان، مجبور بودم استفاده کنم. من واقعا نمیدانم چکار باید بکنم. بنابراین، من برای سال تحصیلی کامل به عنوان دانشجوی ارزشیابی از طریق باشگاه روتاری به ایتالیا رفتم. باز هم، تجربه فوق العاده بود. من دوستان ایتالیایی را که هنوز هم هستم، ساخته ام و تعدادی بار پشت سر هم آمده ام. من همچنین با یک آمریكایی كه در آنجا در ارتش حضور داشت، با پایگاهی كه گسترش آن به سالها بعد اعتراض كرده بود، با دوستانم ارتباط برقرار كرد. من مدرسه را ترک کرده ام و هر سرباز را در یک شهر رنسانس صلح آمیز می گذارم و می خواهیم در کوه های آلپ به اسکی برویم. یکی از دوستداران ایتالیایی که من از آن دیده ام، در آن زمان معماری در ونیز را مطالعه نکرده بودم و برای آن نیز برچسب زده ام. وقتی به آمریکا برگشتم، به مدرسه معماری مراجعه کردم و شروع به شرکت کردم.

در آن زمان (1988) اکثر دوستانم در کالجهای درجه دوم تحصیل کردند و اثرات مصرف بالای الکل را بررسی کردند. بعضی از آنها قبلا در دانشگاه تحصیل کرده بودند. بعضی از کسانی که نمرات خوبی از طریق دبیرستان دریافت کردند، به طور جدی مطالعه می کردند. یکی امیدوار بود که به ارتش برود. هیچ کمپانی استخدام میلیارد دلاری جنبش صلح جذب نشده بود که وجود نداشت.

من یک سال مدرسه معماری در شارلوت، کارولینای شمالی انجام دادم و یک سال و نیم در موسسه Pratt در بروکلین، نیویورک فکر می کنم. این اولین مدرسه بهتر بود. این دومین مکان جالب جالب بود. اما من علاقه مند به خواندن بود، همانطور که هرگز قبل از آن بود. من ادبیات، فلسفه، شعر، تاریخ را خواندم. من مهندسی را به نفع اخلاق نادیده گرفتم، که بعید به نظر میرسد هر ساختمان برای مدت طولانی باشد. من خارج شدم، به منهتن رفتم، و خودم آموختم که چه چیزی را برای تحصیلات هنرهای لیبرال گرفتم بدون کمک هزینه تحصیلی توسط والدین من جنگ اول خلیج فارس در این زمان اتفاق افتاد، و من در اعتراضات خارج از سازمان ملل متحد شرکت کردم بدون توجه به این موضوع. به نظر می رسید چیزی شایسته و متمدنانه است. من هیچ تصوری از آنچه که ممکن است فراتر از آن انجام دهم. بعد از مدتی به اسکندریه، ویرجینیا رفتم. و وقتی که من از ایده ها بیرون رفتم دوباره کارهایی را که قبلا انجام دادم انجام دادم: به ایتالیا رفتم.

ابتدا به نیویورک رفتم و یک ماه طول کشید تا انگلیسی را به عنوان زبان دوم برای بزرگسالان آموزش دهم. من از دانشگاه کمبریج گواهی گرفتم که هرگز در زندگی ام به آن نرسیده ام. این یک ماه بسیار لذت بخش بود که با معلمان داوطلب و دانش آموزان انگلیسی از سراسر جهان صرف می شود. پیش از آنکه من در رم در مکاتب زبان انگلیسی افتتاح شدم. این پیش از اتحادیه اروپا بود. برای گرفتن شغل، من مجبور نبودم کاری انجام دهم که اروپایی نمی توانست انجام دهد. من مجبور نبودم ویزا را به طور قانونی وجود دارد، نه با پوست سفید و گذرنامه پیش از جنگ در ایالات متحده. من فقط مجبور بودم یک مصاحبه انجام دهم بدون اینکه خیلی خجالتی یا عصبی باشد. من چند بار تلاش کردم.

در نهایت، متوجه شدم که می توانم یک آپارتمان با هم اتاقی ها، نیمه وقت یا کمتر کار کنم و خودم را در خواندن و نوشتن به زبان انگلیسی و ایتالیایی اختصاص دهم. آنچه که در نهایت من را به خانه بازگرداند، بازگشت به Reston بود، من فکر نمیکردم که نیاز به چیزی جدی داشته باشم که نیاز به بیگانه ای نداشته باشد. به همان اندازه که من دوست داشتم و هنوز هم اروپا را دوست دارم، همانطور که دوست داشتم ایتالیایی ها را دوست داشته باشم، تا زمانی که فهرستی از آنچه می توانم انجام دهم، چیزهایی را که معتقدم، بهتر می کنم از اینجا، به همان اندازه پیشرفت هایی که من برای گفتن بدون لهجه انجام دادم، مزیت بزرگی برای من از دوستان اتیوپی و اریتره که به طور تصادفی توسط پلیس مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، در ایتالیا برای همیشه مضطرب بود.

این به من در مورد زندگی مهاجران و پناهندگان اطلاعاتی به من داد، همانطور که دانش آموزان مبادله در دبیرستان (و دانشجو در خارج از کشور من) انجام داده بودند. همانطور که یک 13 ساله بودم زمانی که من 18 بودم و یک 15 ساله زمانی که من 20 بودم، فقط به این دلیل که من آن را شبیه به این دیدم، به من اندکی از تصورات تبعیض آمیز دادم. بعضی از آمریکایی های آفریقایی تبار در بروکلین تحسین برانگیزند. من اعتقاد داشتم که من هم هیچوقت خشونتآمیز ندیدم. با این حال، شمشیرهای رمانها و نمایشنامههایی که خواندند، ابزار اصلی باز کردن چشمانم به بسیاری از چیزها بود، از جمله اکثریت قریب به اتفاق مردم در زمین که مقداری بدتر از من داشت.

وقتی مجددا در ویرجینیا بودم باید حداقل 1993 اواخر اعدام شد. والدین من می خواستند در یک کشور برای ساخت یک خانه و حرکت به آن. utopia به پراکندگی تبدیل شده است. Reston به جرم سازندگان سلاح، شرکت های کامپیوتری و آپارتمان های کم پایان تبدیل شده است، و قطار مترو برای هر لحظه ای ساخته شده است، درست همانطور که آنها برای دو دهه گفته اند. من منطقه شارلوتسویل را پیشنهاد دادم. من می خواستم فلسفه را با ریچارد رورتی که در دانشگاه ویرجینیا تدریس می کرد، مطالعه کنم. پدر و مادرم زمین آنجا را خریدند. من یک خانه را در این نزدیکی هستم. آنها به من پول پرداختند تا درختان را بچرخانند، حصارها را بسازند، خاک را بشکنند و غیره، و من از طریق مدرسه آموزش مداوم برای یک کلاس در UVa امضا کردم.

من هیچ مدرک لیسانس نداشتم، اما قبول شدم اساتید را به کلاس های دبیرستان در فلسفه می گرفتم. هنگامی که من به اندازه کافی می گرفتم، موافقم برای نوشتن یک پایان نامه و گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در فلسفه. من بسیاری از کارها را تحریک کرده ام. این اولین تجربه مدرسه بود که حداقل در سالهای بسیاری یافتم که تحریک کننده و غیر توهین آمیز بود. من به سادگی از Code Honor UVa تشکر می کنم که به شما اعتماد نمی کند که تقلب کنید. اما من همچنین بسیاری از مواردی را که مورد مطالعه قرار دادیم، پیدا کردیم که به صورت متافیزیکی محض است. حتی دوره های اخلاقی که به دنبال مفید بودن بودند، همیشه به نظر نمی رسید که بهترین چیز را برای تعیین بهترین راه برای صحبت کردن و یا حتی عقلانی کردن آنچه مردم قبلا انجام داده بودند، تعیین کنند. من تئوری خود را در مورد نظریه های اخلاقی مجازات جرمی نوشتم و اکثر آنها را بعنوان غیر اخلاقی رد کردم.

هنگامی که من مدرک کارشناسی ارشد را امتحان کردم، و رورتی در جای دیگر منتقل شده بود، و هیچ چیز من بیشتر به من علاقه مند نبود، پیشنهاد دادم که به سمت ساختمان بعدی بروید و یک دکترا را در Department of English انجام دهید. متاسفانه، این بخش به من اطلاع داد که برای اولین بار من به یک استاد به زبان انگلیسی نیاز دارم، و هیچ راهی برای گرفتن بدون اول شدن لیسانس وجود نداشت.

خداحافظ، آموزش رسمی خوب بود که شما را بدانند.

در حالی که در UVa تحصیل می کردم در کتابخانه و در فروشگاه ها و رستوران های محلی کار می کردم. حالا من به دنبال کار تمام وقت بودم و به گزارش روزنامه ها پرداختم. این هزینه وحشتناکی انجام شد و من متوجه شدم که من به سردبیران آلرژی داشتم، اما به نوعی حرفه ای در نوشتن کلمات روی کاغذ بود. قبل از این که این حرفه را بازگو کنم، باید دو مورد دیگر را در این دوره ذکر کنم: فعالیت و عشق.

در UVa من در یک باشگاه بحث و گفتگو شرکت کردم که باعث شد من با صحبت های عمومی راحت باشم. من همچنین در یک کمپین شرکت کردم تا افرادی که در UVa غذای پخت و پز کار می کنند و تخلیه زباله های شهری پرداخت می شود، پرداخت شود. این من را با فعالان دستمزد زندگی در سراسر کشور، از جمله افرادی که برای یک گروه ملی به نام ACORN، انجمن سازمان های اجتماعی برای اصلاحات در حال حاضر مشغول به کار هستند، درگیر می شوند. من مبارزات انتخابات آزاد را در UVa شروع نکردم. من فقط در مورد آن شنیده ام و بلافاصله به آن پیوسته ام. اگر به نوعی کمپین برای پایان دادن به جنگ وجود داشته باشد، بدون شک به این موضوع نیز پرتاب شدم، اما وجود نداشت.

همچنین در این زمان من به دروغ به یک جرم متهم شدم. از آنجا که کمک والدینم را در یافتن وکیل و کارشناسان و منابع دیگر کردم، من توانستم آسیب را به حداقل برسانم. نتیجه اولیه، من فکر می کنم، برای من آگاهی بیشتر از بی عدالتی باورنکردنی بود که توسط بسیاری از مردم به دلیل سیستم های بسیار ضعیف مجازات جنایی تجربه شده است. مطمئنا این تجربه بر انتخاب من از مقالات به عنوان خبرنگار روزنامه تأثیر میگذاشت، جایی که من برای نابودی عدالت تمرکز کردم. ممکن است یکی دیگر از نتایج ممکن است برخی از کمک به نوبه خود من دور از زندگینامه. شما نمیتوانید یک اتهام دروغین از یک جرم را بدون اعتقاد به اینکه شما واقعا انجام دادید، ذکر کنید. تجربه دردناک ترین در زندگی من همیشه تجربه اعتقاد نیست. شما همچنین نمی توانید یک اتهام دروغین برای یک جرم را بدون این که اعتقاد داشته باشید که شما یک نوع موضع کاریکاتورانه ای را به کار می گیرید که همه چنین اتهامات همیشه علیه همه دروغ است. چرا چنین حماسی را می گیرید؟ و اگر شما نمیتوانید چیز مهمی را برای داستان خود ذکر کنید، قطعا نمی توانید یک زندگینامه را بنویسید.

من چیزی در مورد عشق گفتم، آیا من؟ در حالی که من همیشه با دختران خجالتی بودم، من در طول و از دوره دبیرستان موفق شدم یک دوست دختر کوتاه و بلند مدت داشته باشم. در حالی که من در UVa بودم، در مورد اینترنت به عنوان ابزار تحقیق، به عنوان انجمن گفتگو، به عنوان پلت فرم انتشار، به عنوان ابزار فعال و به عنوان سایت دوستیابی یاد گرفتم. من چند زن را آنلاین و سپس آفلاین دیدم. یکی از آنها، آنا، در کارولینای شمالی زندگی کرد. او عالی بود تا به صورت آنلاین و با تلفن صحبت کند. او تمایلی به ملاقات با کسی نداشت، تا روزی که در 1997 بود، او به من تلفن زنگ زد تا بگوید که او به شارلوتسویل رانده شده و تمام شب من را فراخوانده است. ما تمام شب باقی ماندیم و صبح به کوه ها رفتیم. پس از آن ما شروع به رانندگی چهار ساعت، یکی از ما و یا دیگری، هر آخر هفته. او در نهایت وارد شد. در 1999 ما ازدواج کردیم. بهترین کاری که تا کنون انجام داده ام

ما برای کار در Culpeper به Orange، ویرجینیا نقل مکان کردیم. سپس من در یک محل به نام دفتر امور ملی به کار در DC رفتم و رفت و آمد روزانه دیوانه را آغاز کرد. من قبلا شغل دریافت کردم که برای دو خبرنامه نوشتم، یکی برای اتحادیه های کارگری و دیگری برای «مدیران منابع انسانی». من وعده داده ام که من نباید علیه کارگران یا اتحادیه ها بنویسم. در حقیقت، من مجبور شدم همان قطعه ای از اخبار را، مانند یک حکم توسط هیئت روابط عمومی ملی کار، و گزارش از آن در مورد چگونگی ساخت یک اتحادیه و سپس در مورد چگونگی پیچاندن کارکنان خود. من این کار را نکردم من ترک کردم من هم اکنون با کار خودم همسرم داشتم. من یک وام مسکن داشتم من هیچ شغلی نداشتم

من یک کار موقت گرفتم که در درب ها برای جمع آوری پول برای نجات چایپایک خلیج کار می کرد. روز اول من نوعی رکورد را تنظیم کردم. دومین روز من مکیده شدم این کار بود که من معتقدم باید انجام شود. اما مطمئن بود کشیدن آن انجام شد. من به وضوح نمیتوانستم کار را با سرپرستی که در حال ویرایش من بود انجام دهم یا کار من با اخلاقیات مخالف یا کار دیگری که به من چالش نکرد. چه می توانم در جهان انجام دهم؟ در اینجا ACORN وارد شده است، و مدل من از زمان کار برای افرادی که حداقل 500 مایل دور از من هستند، دنبال کرده ام.

ACORN برای چندین دهه بدون داشتن شخص روابط عمومی، فردی در سطح ملی برای انتشار مقالات مطبوعاتی و تحقیق در مورد روزنامه نگاران، برای آموزش فعالان در صحبت کردن با دوربین های تلویزیونی، برگزاری جلسات و سخنرانی های روحانی، و یا رفتن به C-Span توضیح دهید که چرا لابیگران رستوران واقعا بهتر از کارگران خوب کار نمی کنند. من این کار را انجام دادم آنا یک کار DC انجام داد. ما به Cheverly، مریلند نقل مکان کردیم. و من بیهوش شدم ACORN یک مأموریت بود، نه حرفه ای. این همه چیز بود و همه چیز در آن بود.

اما گاهی اوقات به نظر می رسید که ما یک گام به جلو و دو عقب برداشتیم. ما حداقل دستمزد حداقل حقوق و یا قوانین وام های عادلانه را اعلام می کنیم، و لابی گران آنها را در سطح دولتی پیش می برند. ما قوانین ایالتی را تصویب کردیم و آنها در کنگره حرکت می کردند. هنگامی که 9 / 11 اتفاق افتاد، نارس و ناباوری من غرق شد. زمانی که همه کارکنان بر روی مسائل داخلی فورا فهمیدند که هیچ چیز دیگر نمیتواند انجام شود، حداقل دستمزد به هیچ وجه ارزشش را به همان اندازه که برنامه ریزی شده است، نخواهد داشت و غیره، اگر من بتوانم منطق یا ارتباط را ببینم، عصبانی میشوم. چرا مردم باید پول کمتری بدست آورند، چرا که برخی از ناامیدکنندگان هواپیما را به ساختمان می بردند؟ ظاهرا این منطق جنگ بود. و هنگامی که درامهای جنگ شروع به ضرب و شتم کردند، من سرگردان شدم. چه در جهان؟ آیا 9 / 11 فقط بی فایدهی سلاح های جنگی را برای محافظت از هر کسی اثبات کرد؟

زمانی که جنگ های بوش-چینی آغاز شد، من به هر اعتراضی رفتم، اما کار من مسائل داخلی در ACORN بود. یا آن زمان بود که من کار دوم را برای دنیس کوچیچیچ برای رئیس جمهور 2004 گرفتم. مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری شغل 24 / 7 است، درست مانند ACORN. من آنها را برای ماهها کار می کردم تا فقط به Kucinich تغییر کنند. در آن زمان، همکاران من در بخش ارتباطات این کمپین به من اطلاع دادند که (1) این کمپین یک شمع فاجعه آمیز درگیری و بی کفایتی بود و (2) من در حال حاضر مسئول آن هستم "مطبوعات وزیر امور خارجه. "با این حال، من برای تحقق این امر باقی ماند و سپاسگزارم، من بیشتر از این که تحسین شود و کاندیدای من هم که با آن کار می کردم، بسیار باهوش بودم، به شدت رشد کرد، و من به سادگی چندین تعطیلات حمام را گذراندم، میز من، و کمی کم بخوابید، تا زمانی که دیگر نمیتوانم برای علت ناامید انجام دهم.

چند سال بعد ACORN توسط بخش تقلب در سمت راست به شدت نابود شد. من آرزو کردم که هنوز آنجا هستم، نه به این دلیل که من برنامه ای برای ذخیره کردن ACORN داشتم، اما فقط برای اینکه بتوانم آنجا باشم.

Kucinich برای رئیس جمهور اولین کار صلح من بود. ما درباره صلح، جنگ، صلح، تجارت، صلح، مراقبت های بهداشتی، جنگ و صلح صحبت کردیم. و بعد تمام شد من برای AFL-CIO کار خود را برای نظارت بر سازماندهی رسانه های کارگری، بیشتر خبرنامه های اتحادیه کار کردم. و سپس من برای یک گروه به نام Democrats.com کار کردم تا تلاش برای پایان دادن به یک لایحه فاجعه آمیز در کنگره در مورد ورشکستگی. من هرگز طرفدار اکثر دموکراتها یا جمهوری خواه نبودم، اما من از دنیس حمایت میکردم، و من فکر میکردم میتوانم از گروهی حمایت کنم که با هدف ایجاد دموکراتها بهتر شود. من هنوز هم دوستانی دارم که کاملا احترام می گذارم تا به امروز به این قاعده اعتقاد داشته باشم، در حالی که فعالیت های مستقل و آموزش را بیشتر استراتژیک می دانم.

در ماه مه 2005، من به Democrats.com پیشنهاد دادم که من در تلاش برای پایان دادن به جنگ ها کار می کنم، در پاسخ به آن گفته شده است که من باید به چیزی ساده تر مانند تلاش برای جورج دبلیو بوش حمله کنیم. ما با ایجاد یک گروه به نام After Downing Street شروع کردیم و خبرهایی از آنچه یادداشت Downing Street Memories یا Minutes Street Downing را به رسانه های آمریکایی نامید، به عنوان شواهدی از واضح است که بوش و باند در مورد جنگ عراق دروغ گفته اند. ما با دموکراتها در کنگره کار کردیم که تظاهر کردند که آنها جنگ را به پایان می رسانند و اگر رئیس جمهور و معاون رییس جمهور را در اکثریت در 2006 به آنها اعطا کنند، تحریک می کنند. من در طول این مدت با گروه های صلح زیادی کار کردم، از جمله «متحد صلح و عدالت»، و تلاش کرد تا جنبش صلح را به سمت امپراطوری حرکت دهد و بالعکس.

در 2006، نظرسنجی های خروج گفت که دموکرات ها اکثریت در کنگره را به رسمیت شناختند و دستور جنگ را برای پایان دادن به عراق اعلام کردند. رام امانوئل به ماه ژانویه می آید واشنگتن پست آنها می بایست جنگ را ادامه دهند تا دوباره در مقابل 2008 اجرا شود. توسط 2007، دموکراتها علاقه زیادی به صلح خود را از دست داده بودند و به چیزی که به نظر من رسید، انتخاب برنامه دموکراتها بیشتر به عنوان یک هدف بود. تمرکز من به پایان هر و هر جنگ و ایده تا از شروع یکی دیگر.

در روز قیام 2005، و انتظار اولین فرزند ما، و با من قادر به کار با اینترنت از هر کجا، ما دوباره به Charlottesville رفت. ما با فروش خانه ای که ما در مریلند خریداری کرده ایم بیشتر از هر کار دیگری ساخته شده است. ما از آن برای پرداخت نیمی از خانه در شارلوتسویل استفاده کردیم که هنوز هم برای نیمی دیگر از آن تلاش می کنیم.

من یک فعال صلح تمام وقت شدم من اینجا در اینجا عضو هیئت مدیره مرکز صلح محلی هستم من به همه ائتلاف ها و گروه ها ملحق شدم من به صحبت و اعتراض بروم من در Capitol Hill نشستم من در مزرعه بوش در تگزاس به اردو زدیم. من مقالات امپراطوری را تهیه کردم. من کتاب نوشتم من به زندان رفتم من وب سایت ها برای سازمان های صلح ساختم. من در تورهای کتاب رفتم من در پانل صحبت کردم من به طرفداران جنگ گفتم. مصاحبه کردم من مربعها را اشغال کردم من مناطق جنگ را دیدم من فعالیت صلح، گذشته و حال را مطالعه کردم. و من شروع به گرفتن این سوال در هر جا که رفتم: چگونه شما تبدیل به یک فعال صلح شدید؟

چطور شد آیا الگوهایی در داستان من و دیگران یافت می شود؟ آیا مواردی در بالا به توضیح آن کمک می کند؟ من اکنون برای RootsAction.org کار می کنم ، که به عنوان یک مرکز فعال آنلاین ایجاد شده است که از همه چیز مترقی از جمله صلح پشتیبانی می کند. و من به عنوان مدیر World Beyond War، که من به عنوان سازمانی برای تأکید در سطح جهانی برای آموزش و فعالیت بهتر با هدف از بین بردن سیستم هایی که جنگ را حفظ می کنند ، بنیان نهادم. اکنون کتابهایی می نویسم که بر خلاف تمام توجیهات جنگ ، نقد ملی گرایی و تبلیغ ابزارهای غیرخشونت آمیز بحث می کنم. من از نوشتن برای ناشران به نشر خود ، به انتشار با ناشران پس از انتشار کتاب خودم ، به این سمت رسیده ام که به دنبال انتشار یک ناشر بزرگ هستم ، اگرچه می دانم برای جلب مخاطبان بیشتر ، به عنوان معامله نیاز به ویرایش دارد.

من اینجا هستم زیرا دوست دارم برای نوشتن و صحبت کردن و استدلال و کار کردن برای یک دنیای بهتر، و از آنجا که یک سری حوادث من را در یک جنبش صلح در حال رشد در 2003 کاشت و به همین دلیل راهی پیدا کردم که هرگز آن را ترک نکنم، رشد کرده است - حداقل تا کنون - خنثی است؟ من به دلیل ژن های من هستم؟ خواهر دوقلوی من یک شخص عالی است، اما یک فعال صلح نیست. دخترش یک فعال محیط زیست است. من به خاطر دوران کودکی خودم هستم، زیرا من عاشق و حمایت زیادی داشتم؟ خوب، بسیاری از مردم آن را داشته اند، و بسیاری از آنها انجام کارهای بزرگ، اما معمولا فعالیت صلح نیست.

اگر امروز از من سال کنید که چرا تصمیم دارم این کار را به جلو انجام دهم ، پاسخ من در مورد لغو جنگ است که در وب سایت ارائه شده است World Beyond War و در کتابهای من اما اگر می پرسید چطور من به جای چیز دیگری وارد این کنسرت شدم ، فقط می توانم امیدوار باشم که بعضی از پاراگراف های قبلی روشن کنند. واقعیت این است که من نمی توانم زیر نظر یک سرپرست کار کنم ، نمی توانم ابزارک بفروشم ، من ویرایش نمی شوم ، نمی توانم روی هر چیزی که تحت سایه چیز دیگری است کار کنم ، به نظر نمی رسد که می توانم کتابهایی را بنویسم که پول پرداخت می کنند و همچنین نوشتن ایمیل ، و شغل مقاومت در برابر جنگ ها و معاملات سلاح به نظر نمی رسد که هرگز افراد کافی باشد - و گاهی اوقات ، در گوشه هایی از آن ، به نظر می رسد کسی کسی نیست - که روی آن کار می کند.

مردم از من میپرسند چطور ادامه میدهم، چطور باهوش باشم، چرا من ترک نمیکنم. این یکی بسیار آسان است، و من معمولا آن را نمی گیرم. من برای صلح کار می کنم چون گاهی اوقات برنده می شویم و گاهی اوقات از دست می دهیم اما مسئولیت آن را دارد که تلاش کنیم، سعی کنیم، تلاش کنیم و تلاش کنیم بسیار لذت بخش تر و کارآمد تر از هر چیز دیگری است.

یک دیدگاه

  1. با درود -

    من این پیام را به توجه دیوید سوانسون می فرستم. من در ابتدا از او عبور کردم World Beyond War مواد سالها پیش و تحت تأثیر علاقه و پیشنهادات او قرار گرفت. من در حال نوشتن هستم تا بپرسم آیا دیوید ممکن است علاقه مند باشد که در یک پروژه "Arise USA Resurrection Tour" (و برنامه "Arise World") که در حال حاضر در حال افزایش است ، شرکت کند و یک رالی مردمی 3 ماهه در ایالات متحده را درگیر کند.

    رابرت دیوید استیل و ساکا استون ، سازمان دهنده اصلی هر دو پروژه فوق ، هستند که من سالها با آنها در ارتباط بوده ام. من دیروز به آنها نوشتم كه از داوود و چند نفر دیگر دعوت كردم كه به عنوان سخنران یا شاید با شركت در مکالمه زوم شرکت کنند. آنها گفتند كه آنها برای تماس با هر شركتكننده بالقوه بیش از حد مرداب هستند و به من پیشنهاد كردند كه با شخص دیگری ارتباط برقرار كنم و از طریق عضو دیگر تیم cc:

    بنابراین ، من این را برای ارسال برخی از پیش زمینه های پروژه ارسال می کنم ، اگر دیوید علاقه مند به حضور در رویدادهای Arise USA باشد ، من به عنوان رابط خدمت خواهم کرد.

    این یک صفحه وب است که من با نقشه تور Arise USA و برنامه و بیوگرافی برخی از مجریان ایجاد کردم -

    https://gvinstitute.org/arise-usa-resurrection-tour-plans-visions-schedule-speakers/

    یادداشت های زمینه ای دوباره: یک ویدیو ارسال شده در صفحه بالا -

    https://gvinstitute.org/arise-usa-tour-plans-visions-were-ready-to-roll/

    یک صفحه وب که من با مکالمه اخیر و متن رونوشت ایجاد کردم: رویدادهای جاری و موضوعات تور بین برگزار کنندگان پروژه و سه نفر دیگر -

    https://gvinstitute.org/sacha-stone-charlie-ward-robert-david-steele-mel-k-and-simon-parkes-in-conversation/

    با احترام،
    جیمز دبلیو.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی