معاهدات، قانون اساسی، و قوانین علیه جنگ

توسط دیوید سوانسون World BEYOND Warژانویه 10، 2022

به سختی می توانید آن را از پذیرش بی سر و صدا از جنگ به عنوان یک شرکت قانونی و همه صحبت ها در مورد راه های قانونی نگه داشتن جنگ از طریق اصلاح جنایات خاص حدس بزنید، اما معاهدات بین المللی وجود دارد که جنگ ها و حتی تهدید به جنگ را غیرقانونی می کند. قوانین اساسی ملی که جنگ‌ها و فعالیت‌های مختلف را که جنگ‌ها را تسهیل می‌کنند غیرقانونی می‌دانند و قوانینی که کشتار را بدون استثنا برای استفاده از موشک یا مقیاس کشتار غیرقانونی می‌دانند.

البته، آنچه قانونی به حساب می‌آید فقط آنچه نوشته شده است نیست، بلکه آن چیزی است که قانونی تلقی می‌شود، چیزی که هرگز به عنوان جرم مورد پیگرد قانونی قرار نمی‌گیرد. اما این دقیقاً هدف دانستن و شناخته شدن بیشتر وضعیت غیرقانونی جنگ است: پیشبرد علت تلقی جنگ به عنوان جرمی که طبق قانون مکتوب، چنین است. تلقی کردن چیزی به عنوان جرم به معنای چیزی فراتر از پیگرد قانونی آن است. ممکن است در برخی موارد نهادهای بهتری نسبت به دادگاه‌های حقوقی برای دستیابی به سازش یا استرداد وجود داشته باشد، اما چنین استراتژی‌هایی با حفظ وانمود به قانونی بودن جنگ و مقبولیت جنگ کمکی نمی‌کنند.

معاهدات

پس از 1899، همه طرفین به کنوانسیون حل و فصل اختلافات بین المللی در اقیانوس آرام متعهد شده اند که "موافق هستند تا بهترین تلاش خود را برای تضمین حل و فصل صلح آمیز اختلافات بین المللی به کار گیرند." نقض این معاهده اتهام اول در نورنبرگ 1945 بود کیفرخواست از نازی ها طرفین کنوانسیون کشورهای کافی را شامل می شود تا در صورت رعایت آن، جنگ را به طور موثر از بین ببرند.

پس از 1907، همه طرفین به کنوانسیون لاهه 1907 موظف شده‌اند بهترین تلاش خود را برای اطمینان از حل و فصل صلح‌آمیز اختلافات بین‌المللی به کار گیرند، از سایر کشورها برای میانجی‌گری درخواست کنند، پیشنهادات میانجیگری از دیگر کشورها را بپذیرند، در صورت نیاز، «یک کمیسیون تحقیقات بین‌المللی برای تسهیل حل این اختلافات از طریق روشن کردن حقایق از طریق تحقیقات بی طرفانه و وجدانانه» و در صورت نیاز به دادگاه دائمی در لاهه برای داوری تجدید نظر شود. نقض این معاهده اتهام دوم در سال 1945 نورنبرگ بود کیفرخواست از نازی ها طرفین کنوانسیون کشورهای کافی را شامل می شود تا در صورت رعایت آن، جنگ را به طور موثر از بین ببرند.

پس از 1928، همه طرفین به قرارداد کلوغ بریان (KBP) از نظر قانونی موظف شده اند «توسل به جنگ برای حل مناقشات بین المللی را محکوم کرده و از آن به عنوان ابزار سیاست ملی در روابط خود با یکدیگر صرف نظر کنند» و «موافق باشند که حل و فصل یا حل همه اختلافات یا درگیری‌هایی از هر ماهیت یا هر منشأ که ممکن است در میان آنها رخ دهد، هرگز جز از راه‌های صلح‌آمیز جستجو نمی‌شوند.» نقض این معاهده اتهام سیزدهم در سال 1945 نورنبرگ بود کیفرخواست از نازی ها همین اتهام علیه فاتحان مطرح نشد. کیفرخواست این جنایت نانوشته قبلی را ابداع کرد: «جنایت علیه صلح: یعنی برنامه ریزی، تدارک، شروع یا راه اندازی جنگ تجاوزکارانه، یا جنگی که نقض معاهدات، موافقت نامه ها یا تضمین های بین المللی است، یا مشارکت در یک طرح یا توطئه مشترک برای دستیابی به هر یک از موارد فوق.» این اختراع مشترک را تقویت کرد سوء تفاهم از پیمان کلوگ-برایاند به عنوان ممنوعیت جنگ تهاجمی اما نه دفاعی. با این حال، پیمان Kellogg-Briand به وضوح نه تنها جنگ تهاجمی بلکه جنگ دفاعی - به عبارت دیگر، همه جنگ ها را ممنوع کرد. طرفین پیمان کشورهای کافی را شامل شود تا با رعایت آن، جنگ را به طور موثر از بین ببرند.

پس از 1945، همه طرفین به منشور سازمان ملل متحد ناگزیر شده‌اند اختلافات بین‌المللی خود را با روش‌های مسالمت‌آمیز حل و فصل کنند، به گونه‌ای که صلح و امنیت و عدالت بین‌المللی به خطر نیفتد، و در روابط بین‌المللی خود از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا تمامیت ارضی خودداری کنند. استقلال سیاسی هر دولتی، هر چند با حفره‌هایی که برای جنگ‌های مجاز سازمان ملل و جنگ‌های «دفاع از خود» اضافه شده است، (اما هرگز برای تهدید به جنگ) - خلأهایی که در مورد هیچ جنگ اخیر صدق نمی‌کنند، اما وجود خلأ وجود که در بسیاری از اذهان این ایده مبهم را ایجاد می کند که جنگ ها قانونی هستند. الزام صلح و ممنوعیت جنگ در طول سال ها در قطعنامه های مختلف سازمان ملل از جمله 2625 و 3314. طرفین منشور با پیروی از آن به جنگ پایان خواهد داد.

پس از 1949، همه طرفین به ناتو، با بیان مجدد ممنوعیت تهدید یا استفاده از زور مندرج در منشور سازمان ملل متحد موافقت کرده اند، حتی در حالی که با آمادگی برای جنگ و پیوستن به جنگ های دفاعی توسط سایر اعضای ناتو موافقت کرده اند. اکثریت قریب به اتفاق خرید و فروش تسلیحات و هزینه های نظامی زمین و بخش عظیمی از ساخت جنگ توسط آن انجام می شود. اعضای ناتو.

پس از 1949، احزاب به کنوانسیون چهارم ژنو از هرگونه خشونت علیه افرادی که بطور فعال درگیر جنگ نیستند، منع شده اند، و از هرگونه استفاده از «مجازات جمعی و به همین ترتیب همه اقدامات ارعاب یا تروریسم» منع شده اند، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در جنگ کشته شده اند غیر رزمنده بوده اند همه جنگ سازان بزرگ هستند طرف کنوانسیون ژنو.

پس از 1952، ایالات متحده، استرالیا و نیوزلند طرفین معاهده ANZUS بوده اند که در آن "طرفین متعهد می شوند، همانطور که در منشور سازمان ملل آمده است، هر گونه اختلاف بین المللی را که ممکن است در آن از طریق راه های صلح آمیز درگیر باشند، حل و فصل کنند. به گونه ای که صلح و امنیت و عدالت بین المللی به خطر نیفتد و در روابط بین المللی خود از تهدید یا استفاده از زور به هر نحوی که با اهداف سازمان ملل متحد مغایرت داشته باشد خودداری کنند.

پس از 1970از پیماننامه منع گسترش سلاحهای هستهای طرف های خود را ملزم کرده است که «مذاکرات را با حسن نیت در مورد اقدامات مؤثر مربوط به توقف مسابقه تسلیحات هسته ای در تاریخ اولیه و خلع سلاح هسته ای، و در مورد معاهده ای در مورد کلی و خلع سلاح کامل [!!] تحت کنترل شدید و مؤثر بین المللی.» طرفین معاهده شامل 5 بزرگترین (اما نه 4 نفر بعدی) دارندگان سلاح های هسته ای می شود.

پس از 1976از میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طرفین خود را به این کلمات آغازین ماده اول هر دو معاهده ملزم کرده اند: "همه مردم حق تعیین سرنوشت دارند." به نظر می رسد کلمه "همه" نه تنها شامل کوزوو و بخش های سابق یوگسلاوی، سودان جنوبی، بالکان، چک و اسلواکی، بلکه کریمه، اوکیناوا، اسکاتلند، دیگو گارسیا، قره باغ کوهستانی، صحرای غربی، فلسطین، اوستیای جنوبی نیز می شود. آبخازیا کردستان و غیره طرفین میثاق بیشتر جهان را شامل می شود.

همان ICCPR ایجاب می‌کند که «هر گونه تبلیغات برای جنگ به موجب قانون ممنوع است». (با این حال، زندان ها خالی نمی شوند تا جا برای مدیران رسانه ها باز شود. در واقع، افشاگران به خاطر افشای دروغ های جنگی زندانی می شوند).

پس از 1976 (یا زمان پیوستن به هر حزب) پیمان دوستی و همکاری در آسیای جنوب شرقی (که به چین و مختلف سازمان ملل خارج از آسیای جنوب شرقی، مانند ایالات متحده، روسیه و ایران، طرف هستند) لازم است که:

«طرفین عالی متعاهد در روابط خود با یکدیگر، اصول اساسی زیر را هدایت خواهند کرد:
آ. احترام متقابل به استقلال، حاکمیت، برابری، تمامیت ارضی و هویت ملی همه ملت ها؛
ب حق هر کشوری برای رهبری موجودیت ملی خود فارغ از مداخله، براندازی یا اجبار خارجی؛
ج عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر؛
د حل و فصل اختلافات یا اختلافات از طریق مسالمت آمیز؛
ه. چشم پوشی از تهدید یا استفاده از زور؛
f. همکاری موثر بین خود. . . .
«هر یک از طرفین معظم متعاهد به هیچ وجه نباید در هیچ گونه فعالیتی که تهدیدی برای ثبات سیاسی و اقتصادی، حاکمیت یا تمامیت ارضی طرف معظم متعاهد دیگر باشد، شرکت کند. . . .

«طرفین عالی متعاهد برای جلوگیری از بروز اختلاف، عزم و حسن نیت را خواهند داشت. در صورت بروز اختلاف در مورد موضوعاتی که مستقیماً بر آنها تأثیر می گذارد، به ویژه اختلافاتی که احتمالاً صلح و هماهنگی منطقه ای را برهم می زند، آنها باید از تهدید یا استفاده از زور خودداری کنند و همیشه این اختلافات را بین خود از طریق مذاکرات دوستانه حل و فصل کنند. . . .

«برای حل و فصل اختلافات از طریق فرآیندهای منطقه‌ای، طرف‌های عالی متعاهد به عنوان یک نهاد مستمر، یک شورای عالی متشکل از یک نماینده در سطح وزیران از هر یک از طرف‌های عالی متعاهد تشکیل خواهند داد تا از وجود اختلافات یا موقعیت‌هایی که ممکن است منطقه را مختل کند، آگاه شود. آرامش و هماهنگی. . . .

«در صورتی که از طریق مذاکره مستقیم راه حلی حاصل نشود، شورای عالی اختلاف یا وضعیت را مورد توجه قرار داده و به طرفین اختلاف راه حل مناسبی از قبیل امور خیر، میانجیگری، تحقیق و تفحص یا سازش را توصیه خواهد کرد. با این حال، شورای عالی می تواند خدمات خوب خود را ارائه دهد، یا با توافق طرفین اختلاف، خود را در کمیته میانجیگری، تحقیق یا سازش تشکیل دهد. شوراي عالي در صورت لزوم اقدامات مقتضي را براي جلوگيري از وخامت اختلاف يا وضعيت پيشنهاد مي نمايد. . . "

پس از 2014از تجارت اسلحه پیمان طرفین خود را ملزم کرده است که «هر گونه انتقال سلاح‌های متعارف مشمول ماده 2 (1) یا اقلام مشمول ماده 3 یا 4 را در صورتی که در زمان صدور مجوز از استفاده از سلاح‌ها یا اقلام در ارتکاب نسل‌کشی، جنایات علیه بشریت، نقض شدید کنوانسیون‌های ژنو 1949، حملاتی که علیه اشیاء غیرنظامی یا غیرنظامیان تحت حفاظت قرار می‌گیرند، یا سایر جنایات جنگی که در موافقت‌نامه‌های بین‌المللی که عضو آن است تعریف شده است.» بیش از نیمی از کشورهای جهان هستند احزاب.

از سال 2014، بیش از 30 کشور عضو جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب (CELAC) به این قانون ملزم شده اند. اعلامیه منطقه صلح:

"1. آمریکای لاتین و دریای کارائیب به عنوان منطقه صلح بر اساس احترام به اصول و قواعد حقوق بین الملل، از جمله اسناد بین المللی که کشورهای عضو عضو آن هستند، اصول و اهداف منشور ملل متحد؛

«2. تعهد همیشگی ما برای حل اختلافات از طریق راه های مسالمت آمیز با هدف ریشه کن کردن تهدید یا استفاده از زور برای همیشه در منطقه ما.

"3. تعهد کشورهای منطقه با تعهد شدید خود مبنی بر عدم مداخله مستقیم یا غیرمستقیم در امور داخلی هیچ کشور دیگری و رعایت اصول حاکمیت ملی، حقوق برابر و تعیین سرنوشت ملتها.

"4. تعهد مردم آمریکای لاتین و کارائیب به تقویت همکاری و روابط دوستانه بین خود و سایر کشورها صرف نظر از تفاوت در سیستم های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یا سطوح توسعه آنها؛ تساهل را تمرین کرده و به عنوان همسایگان خوب با یکدیگر در صلح با یکدیگر زندگی کنند.

"5. تعهد کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب به احترام کامل به حق مسلم هر دولت برای انتخاب نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود، به عنوان یک شرط اساسی برای تضمین همزیستی مسالمت آمیز بین ملت ها؛

"6. ترویج فرهنگ صلح در منطقه، از جمله، بر اساس اصول اعلامیه سازمان ملل متحد در مورد فرهنگ صلح؛

«7. تعهد کشورهای منطقه به هدایت خود بر اساس این اعلامیه در رفتار بین المللی خود؛

"8. تعهد کشورهای منطقه به ادامه ترویج خلع سلاح هسته ای به عنوان یک هدف اولویت دار و کمک به خلع سلاح عمومی و کامل برای تقویت اعتماد بین ملت ها.

پس از 2017، جایی که صلاحیت دارد، دادگاه جنایی بین المللی (ICC) توانایی تعقیب جنایت تجاوز را داشته است، که از نوادگان تحول نورنبرگ KBP است. بیش از نیمی از کشورهای جهان هستند احزاب.

پس از 2021، احزاب به معاهده منع سلاح های هسته ای موافقت کرده اند که

«هر دولت عضو هرگز تحت هیچ شرایطی متعهد نمی‌شود که:

«الف) توسعه، آزمایش، تولید، ساخت، در غیر این صورت به دست آوردن، در اختیار داشتن یا ذخیره سلاح‌های هسته‌ای یا سایر وسایل انفجاری هسته‌ای.

«ب) انتقال هر گونه سلاح هسته‌ای یا سایر وسایل انفجاری هسته‌ای یا کنترل بر روی چنین سلاح‌ها یا وسایل انفجاری به طور مستقیم یا غیرمستقیم به هر گیرنده.

ج) انتقال یا کنترل سلاح های هسته ای یا سایر وسایل انفجاری هسته ای را به طور مستقیم یا غیرمستقیم دریافت کند.

(د) استفاده یا تهدید به استفاده از سلاح های هسته ای یا سایر وسایل انفجاری هسته ای.

(ه) به هر طریقی به هر کسی کمک کند، تشویق کند یا ترغیب کند تا در هر فعالیتی که برای یک دولت عضو طبق این معاهده ممنوع است، شرکت کند.

(و) به هر طریقی از هر کسی برای شرکت در هر فعالیتی که به موجب این معاهده برای یک کشور عضو ممنوع شده است، کمک بخواهد یا دریافت کند.

(ز) اجازه هرگونه استقرار، نصب یا استقرار هر گونه سلاح هسته ای یا سایر وسایل انفجاری هسته ای در قلمرو خود یا در هر مکان تحت صلاحیت یا کنترل خود را بدهد.

طرفین معاهده به سرعت اضافه می شوند.

 

قانون اساسی

اکثر قوانین اساسی ملی موجود را می توان به طور کامل در اینجا خواند https://constituteproject.org

اکثر آنها به صراحت حمایت خود را از معاهداتی که کشورها طرف آن هستند اعلام می کنند. بسیاری صراحتاً از منشور ملل متحد حمایت می کنند، حتی اگر آنها نیز با آن مخالف باشند. چندین قانون اساسی اروپایی صراحتاً قدرت ملی را با رعایت قوانین بین المللی محدود می کند. چندین گام بیشتر برای صلح و علیه جنگ برداشته اند.

قانون اساسی کاستاریکا جنگ را ممنوع نمی کند، اما حفظ ارتش ثابت را ممنوع می کند: "ارتش به عنوان یک نهاد دائمی منسوخ شده است." قانون اساسی ایالات متحده و برخی قوانین اساسی دیگر به گونه ای نوشته شده اند، یا حداقل با این ایده مطابقت دارند که پس از وقوع جنگ، ارتش به طور موقت ایجاد می شود، درست مانند قانون کاستاریکا، اما بدون لغو صریح ارتش دائم. به طور معمول، این قوانین اساسی دوره زمانی (به یک سال یا دو سال) را که برای یک ارتش می تواند تأمین مالی شود، محدود می کند. به طور معمول، این دولت ها صرفاً این امر را عادی کرده اند که هر سال از نو به ارتش خود کمک مالی کنند.

قانون اساسی فیلیپین با انصراف از "جنگ به عنوان ابزار سیاست ملی" پیمان کلوگ-بریاند را تکرار می کند.

همین زبان را می توان در قانون اساسی ژاپن یافت. در مقدمه آمده است: «ما مردم ژاپن، از طریق نمایندگان منتخب خود در رژیم ملی، تصمیم گرفتیم که ثمره همکاری مسالمت آمیز با همه ملت ها و برکات آزادی در سراسر این سرزمین را برای خود و آیندگان خود تضمین کنیم. به این نتیجه رسیدیم که دیگر هرگز با اقدامات دولت با وحشت جنگ مواجه نشویم.» و ماده 9 می گوید: «مردم ژاپن با آرزوی خالصانه برای صلح بین المللی مبتنی بر عدالت و نظم، برای همیشه از جنگ به عنوان حق حاکمیتی ملت و تهدید یا استفاده از زور به عنوان وسیله ای برای حل و فصل اختلافات بین المللی چشم پوشی می کنند. به منظور تحقق هدف بند قبل، نیروهای زمینی، دریایی، هوایی و سایر پتانسیل های جنگی هرگز حفظ نمی شوند. حق جنگ طلبی دولت به رسمیت شناخته نخواهد شد.»

در پایان جنگ جهانی دوم، دیپلمات قدیمی ژاپنی و فعال صلح و نخست وزیر جدید کیجورو شیدهارا از ژنرال آمریکایی داگلاس مک آرتور خواست تا جنگ را در قانون اساسی جدید ژاپن غیرقانونی اعلام کند. در سال 1950، دولت آمریکا از ژاپن خواست که ماده 9 را نقض کند و به جنگ جدیدی علیه کره شمالی بپیوندد. ژاپن امتناع کرد. همین درخواست و امتناع برای جنگ با ویتنام تکرار شد. با این حال، ژاپن علیرغم اعتراض شدید مردم ژاپن، به ایالات متحده اجازه داد تا از پایگاه های خود در ژاپن استفاده کند. فرسایش ماده 9 شروع شده بود. ژاپن از پیوستن به جنگ اول خلیج فارس امتناع کرد، اما برای جنگ افغانستان (که نخست وزیر ژاپن آشکارا گفت که مردم ژاپن را برای جنگ در آینده شرطی می کند) حمایتی را ارائه کرد، کشتی ها را سوخت رسانی کرد. ژاپن کشتی‌ها و هواپیماهای آمریکایی را در ژاپن در طول جنگ 2003 در عراق تعمیر کرد، اگرچه چرا کشتی یا هواپیمای که بتواند از عراق به ژاپن و برگشت نیاز به تعمیر داشته باشد، هرگز توضیح داده نشد. اخیراً، شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن، «تفسیر مجدد» ماده 9 را به معنای مخالف آنچه می گوید، هدایت کرد. علیرغم چنین تفسیر مجددی، در ژاپن حرکتی در حال انجام است تا در واقع کلمات قانون اساسی را برای اجازه دادن به جنگ تغییر دهند.

قانون اساسی آلمان و ایتالیا مربوط به دوره پس از جنگ جهانی دوم مانند ژاپن است. آلمان شامل این موارد است:

(1) فعالیت هایی که تمایل به اخلال دارند یا به قصد برهم زدن روابط مسالمت آمیز بین ملت ها و به ویژه آماده سازی برای جنگ تهاجمی انجام می شوند، خلاف قانون اساسی است. آنها مشمول مجازات خواهند شد.

(2) سلاح هایی که برای جنگ طراحی شده اند را می توان تنها با مجوز دولت فدرال تولید، حمل و یا به بازار عرضه کرد. جزئیات باید توسط یک قانون فدرال تنظیم شود.

و علاوه بر این:

«(1) فدراسیون می تواند بر اساس قانون، اختیارات حاکمیتی را به نهادهای بین المللی منتقل کند.

(2) به منظور حفظ صلح، فدراسیون می تواند به سیستم امنیت جمعی متقابل بپیوندد. با انجام این کار، با محدودیت‌های قدرت‌های مستقل خود موافقت خواهد کرد که نظمی صلح‌آمیز و پایدار را در اروپا و بین ملت‌های جهان ایجاد و تضمین می‌کند.

(3) برای حل و فصل اختلافات بین المللی، فدراسیون به سیستم عمومی، جامع و اجباری داوری بین المللی می پیوندد.

اعتراض وجدانی در قانون اساسی آلمان آمده است:

«هیچ کس را نمی توان بر خلاف وجدان خود مجبور به انجام خدمت نظامی با استفاده از اسلحه کرد. جزئیات باید توسط یک قانون فدرال تنظیم شود.

قانون اساسی ایتالیا شامل زبانی آشنا است: «ایتالیا جنگ را به عنوان ابزار تجاوز به آزادی سایر مردم و به عنوان وسیله ای برای حل و فصل اختلافات بین المللی رد می کند. ایتالیا، در شرایط برابری با سایر کشورها، با محدودیت‌های حاکمیتی که ممکن است برای نظم جهانی که صلح و عدالت را در بین ملت‌ها تضمین می‌کند، ضروری باشد، موافقت می‌کند. ایتالیا سازمان های بین المللی را برای پیشبرد چنین اهدافی ترویج و تشویق می کند.

این به‌طور خاص قوی به نظر می‌رسد، اما ظاهراً در نظر گرفته شده که تقریباً بی‌معنی باشد، زیرا همان قانون اساسی همچنین می‌گوید: «مجلس این اختیار را دارد که وضعیت جنگی را اعلام کند و اختیارات لازم را به دولت بدهد. . . . رئیس‌جمهور فرمانده کل نیروهای مسلح است و ریاست شورای عالی دفاع را که به موجب قانون تشکیل شده است، برعهده دارد و اعلان‌های جنگی را که مورد موافقت مجلس است اعلام می‌کند. . . . دادگاه های نظامی در زمان جنگ صلاحیتی را دارند که قانون تعیین کرده است. در زمان صلح، آنها فقط برای جنایات نظامی ارتکابی توسط اعضای نیروهای مسلح صلاحیت دارند.» همه ما با سیاستمدارانی آشنا هستیم که به طور بی‌معنی چیزی را «رد» یا «مخالفت» می‌کنند که برای پذیرش و حمایت آن سخت تلاش می‌کنند. قانون اساسی می تواند همین کار را انجام دهد.

زبان هر دو قانون اساسی ایتالیا و آلمان در مورد واگذاری قدرت به سازمان ملل (ناشناس) برای آمریکا رسواکننده است، اما منحصر به فرد نیست. زبانی مشابه در قانون اساسی دانمارک، نروژ، فرانسه و چندین قانون اساسی اروپایی دیگر دیده می شود.

با خروج از اروپا به ترکمنستان، قانون اساسی متعهد به صلح از طریق راه‌های صلح‌آمیز را می‌یابیم: «ترکمنستان که تابع کامل جامعه جهانی است، باید در سیاست خارجی خود به اصول بی‌طرفی دائمی، عدم مداخله در امور داخلی دیگران پایبند باشد. کشورها از توسل به زور و مشارکت در بلوک‌ها و اتحادهای نظامی خودداری کنند و روابط مسالمت‌آمیز، دوستانه و متقابلاً سودمند را با کشورهای منطقه و همه کشورهای جهان گسترش دهند.

با رفتن به قاره آمریکا، در اکوادور قانون اساسی متعهد به رفتار مسالمت آمیز اکوادور و ممنوعیت نظامی گری توسط هر کس دیگری در اکوادور را می بینیم: «اکوادور سرزمین صلح است. ایجاد پایگاه های نظامی خارجی یا تأسیسات خارجی برای مقاصد نظامی مجاز نیست. انتقال پایگاه های نظامی ملی به نیروهای مسلح یا امنیتی خارجی ممنوع است. . . . صلح و خلع سلاح جهانی را ترویج می کند. توسعه و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی و تحمیل پایگاه‌ها یا تأسیسات برای مقاصد نظامی توسط برخی کشورها در قلمرو کشورهای دیگر را محکوم می‌کند.»

سایر قوانین اساسی که پایگاه های نظامی خارجی را به همراه اکوادور ممنوع می کند، شامل آنگولا، بولیوی، کیپ ورد، لیتوانی، مالت، نیکاراگوئه، رواندا، اوکراین و ونزوئلا است.

تعدادی از قوانین اساسی در سراسر جهان از اصطلاح "بی طرفی" برای نشان دادن تعهد به دور ماندن از جنگ استفاده می کنند. به عنوان مثال، در بلاروس، بخشی از قانون اساسی که در حال حاضر در خطر تغییر برای تطبیق سلاح‌های هسته‌ای روسیه قرار دارد، می‌گوید: «جمهوری بلاروس قصد دارد قلمرو خود را منطقه‌ای عاری از اتمی و دولت بی‌طرف کند».

در کامبوج، قانون اساسی می گوید: «پادشاهی کامبوج [یک] سیاست بی طرفی دائمی و عدم تعهد را اتخاذ می کند. پادشاهی کامبوج از سیاست همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان خود و سایر کشورهای جهان پیروی می کند. . . . پادشاهی کامبوج نباید به هیچ اتحاد نظامی یا پیمان نظامی که با سیاست بی طرفی آن ناسازگار باشد بپیوندد. . . . هرگونه معاهده و قراردادی که با استقلال، حاکمیت، تمامیت ارضی، بی طرفی و وحدت ملی پادشاهی کامبوج ناسازگار باشد، لغو خواهد شد. . . . پادشاهی کامبوج باید یک کشور مستقل، مستقل، صلح‌آمیز، همیشه بی‌طرف و غیرمتعهد باشد.»

مالت: "مالتا یک کشور بی طرف است که به طور فعال صلح، امنیت و پیشرفت اجتماعی را در بین همه ملت ها با پایبندی به سیاست عدم تعهد و امتناع از شرکت در هر اتحاد نظامی دنبال می کند."

مولداوی: "جمهوری مولداوی بی طرفی دائمی خود را اعلام می کند."

سوئیس: سوئیس اقداماتی را برای حفظ امنیت خارجی، استقلال و بی طرفی سوئیس انجام می دهد.

ترکمنستان: "سازمان ملل متحد از طریق قطعنامه های مجمع عمومی "بی طرفی دائمی ترکمنستان" مورخ 12 دسامبر 1995 و 3 ژوئن 2015: وضعیت اعلام شده بی طرفی دائمی ترکمنستان را به رسمیت می شناسد و از آن حمایت می کند. از کشورهای عضو سازمان ملل متحد می خواهد که به این وضعیت ترکمنستان احترام بگذارند و از آن حمایت کنند و همچنین به استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی آن احترام بگذارند. . . . بی طرفی دائمی ترکمنستان اساس سیاست ملی و خارجی آن خواهد بود. . . "

کشورهای دیگر، مانند ایرلند، سنت های بی طرفی ادعایی و ناقص و کمپین های شهروندان برای افزودن بی طرفی به قوانین اساسی دارند.

برخی از قوانین اساسی کشورها علیرغم ادعای حمایت از معاهدات تصویب شده توسط دولت‌ها، ادعا می‌کنند که جنگ را مجاز می‌دانند، اما ایجاب می‌کنند که هر جنگی در پاسخ به «تجاوز» یا «تجاوز واقعی یا قریب‌الوقوع» باشد. در برخی موارد، این قوانین اساسی فقط «جنگ دفاعی» را مجاز می‌دانند، یا «جنگ‌های تهاجمی» یا «جنگ‌های فتح‌آمیز» را ممنوع می‌کنند. این قانون اساسی شامل قانون اساسی الجزایر، بحرین، برزیل، فرانسه، کره جنوبی، کویت، لتونی، لیتوانی، قطر و امارات است.

قوانین اساسی که جنگ تهاجمی توسط قدرت های استعماری را ممنوع می کند، اما ملت خود را متعهد به حمایت از جنگ های "آزادی ملی" می کند، شامل قانون اساسی بنگلادش و کوبا می شود.

سایر قوانین اساسی ایجاب می کند که جنگ پاسخی به «تجاوز» یا «تجاوز واقعی یا قریب الوقوع» یا «تعهد دفاعی مشترک» باشد (مانند الزام اعضای ناتو برای پیوستن به جنگ با سایر اعضای ناتو). این قانون اساسی شامل قانون اساسی آلبانی، چین، چک، لهستان و ازبکستان است.

قانون اساسی هائیتی مستلزم جنگی است که «همه تلاش‌ها برای آشتی شکست خورده است».

برخی از قوانین اساسی کشورهایی که هیچ نظامی ثابت یا تقریباً هیچ، و بدون جنگ اخیر، هیچ اشاره ای به جنگ یا صلح ندارند: ایسلند، موناکو، نائورو. قانون اساسی آندورا صرفاً تمایل به صلح را ذکر می کند، بی شباهت به آنچه در قوانین اساسی برخی از بزرگترین جنگ طلبان وجود دارد.

در حالی که بسیاری از دولت های جهان طرف معاهدات منع سلاح های هسته ای هستند، برخی نیز سلاح های هسته ای را در قانون اساسی خود ممنوع کرده اند: بلاروس، بولیوی، کامبوج، کلمبیا، کوبا، جمهوری دومینیکن، اکوادور، عراق، لیتوانی، نیکاراگوئه، پالائو، پاراگوئه، فیلیپین، و ونزوئلا قانون اساسی موزامبیک از ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته ای حمایت می کند.

شیلی در حال بازنویسی قانون اساسی خود است و برخی از مردم شیلی نیز در حال بازنویسی هستند به دنبال شامل ممنوعیت جنگ باشد.

بسیاری از قوانین اساسی شامل ارجاعات مبهم به صلح، اما پذیرش صریح جنگ هستند. برخی، مانند اوکراین، حتی احزاب سیاسی که جنگ را ترویج می کنند را ممنوع می کنند (ممنوعی که به وضوح تایید نمی شود).

در قانون اساسی بنگلادش هر دوی این موارد را می‌توان خواند:

دولت روابط بین المللی خود را بر اساس اصول احترام به حاکمیت ملی و برابری، عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها، حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی و احترام به قوانین بین المللی و اصول مندرج در منشور ملل متحد استوار خواهد کرد. و بر اساس آن اصول باید - الف. تلاش برای کنار گذاشتن توسل به زور در روابط بین‌الملل و خلع سلاح عمومی و کامل.»

و این: «جنگ اعلام نمی‌شود و جمهوری در هیچ جنگی شرکت نمی‌کند مگر با موافقت مجلس».

قوانین اساسی متعددی ادعا می‌کنند که جنگ را حتی بدون محدودیت‌های ذکر شده در بالا (که دفاعی یا نتیجه یک تعهد معاهده باشد [هرچند نقض معاهده]) مجاز است. هر یک از آنها مشخص می کند که چه اداره یا ارگانی باید جنگ را راه اندازی کند. در نتیجه برخی راه اندازی جنگ ها را کمی سخت تر از دیگران می کنند. هیچ یک نیاز به رأی عمومی ندارد. استرالیا قبلاً اعزام هر یک از نیروهای نظامی به خارج از کشور را ممنوع می کرد «مگر اینکه داوطلبانه با این کار موافقت کنند». تا آنجا که من می دانم، حتی کشورهایی که با صدای بلند در مورد مبارزه برای دموکراسی فریاد می زنند، اکنون این کار را نمی کنند. برخی از کشورهایی که حتی اجازه جنگ‌های تهاجمی را می‌دهند، اگر یک حزب خاص (مانند یک رئیس‌جمهور به جای پارلمان) جنگ را آغاز کند، مجوز خود را به جنگ‌های دفاعی محدود می‌کنند. قانون اساسی تحریم کننده جنگ به این کشورها تعلق دارد: افغانستان، آنگولا، آرژانتین، ارمنستان، اتریش، آذربایجان، بلژیک، بنین، بلغارستان، بورکینافاسو، بوروندی، کامبوج، کیپ ورد، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد، شیلی، کلمبیا، جمهوری دموکراتیک کنگو، کنگو. ، کاستاریکا، ساحل عاج، کرواسی، قبرس، دانمارک، جیبوتی، مصر، السالوادور، گینه استوایی، اریتره، استونی، اتیوپی، فنلاند، گابن، گامبیا، یونان، گواتمالا، گینه بیسائو، هندوراس، مجارستان، اندونزی ایران، عراق، ایرلند، اسرائیل، ایتالیا، اردن، قزاقستان، کنیا، کره شمالی، قرقیزستان، لائوس، لبنان، لیبریا، لوکزامبورگ، ماداگاسکار، مالاوی، مالاوی، موریتانی، مکزیک، مولداوی، مغولستان، مونته نگرو، مراکش، موزامبیک، میانمار، هلند، نیجر، نیجریه، مقدونیه شمالی، عمان، پاناما، پاپوآ گینه نو، پرو، فیلیپین، پرتغال، رومانی، رواندا، سائوتومه و پرنسیپ، عربستان سعودی، سنگال، صربستان، سیرالئون، اسلواکی، اسلوونی، سومالی، سودان جنوبی، اسپانیا، سریلانکا، سودان، سورینام، سوئد، سوریه، تایوان، تانزان ia، تایلند، تیمور شرقی، توگو، تونگا، تونس، ترکیه، اوگاندا، اوکراین، ایالات متحده آمریکا، اروگوئه، ونزوئلا، ویتنام، زامبیا، و زیمبابوه.

 

قوانین

همانطور که در بسیاری از معاهدات لازم است، کشورها بسیاری از معاهدات خود را در قوانین ملی گنجانده اند. اما قوانین دیگری غیر مبتنی بر معاهده وجود دارد که ممکن است مربوط به جنگ باشد، به ویژه قوانین علیه قتل.

یک استاد حقوق یک بار به کنگره آمریکا گفت که منفجر کردن شخصی با موشک در یک کشور خارجی یک عمل جنایتکارانه قتل است مگر اینکه بخشی از جنگ باشد، در این صورت کاملا قانونی است. هیچ کس نپرسید که چه چیزی جنگ را قانونی می کند. پروفسور سپس اعتراف کرد که نمی‌دانست چنین اقداماتی قتل هستند یا کاملاً قابل قبول هستند، زیرا پاسخ به این سؤال که آیا آنها بخشی از یک جنگ هستند در یک یادداشت محرمانه توسط باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت پنهان شده بود. هیچ کس نپرسید که چرا بودن یا نبودن چیزی بخشی از یک جنگ مهم است، اگر کسی با مشاهده آن اقدام نمی تواند تشخیص دهد که آیا جنگ بوده یا نه. اما بیایید برای بحث، فرض کنیم که شخصی جنگ را تعریف کرده و کاملاً آشکار و غیرقابل انکار کرده است که کدام اقدامات جزء جنگ هستند و نیستند. آیا هنوز این سوال باقی نمی ماند که چرا قتل نباید به عنوان جرم قتل ادامه یابد؟ توافق کلی وجود دارد که شکنجه زمانی که بخشی از جنگ باشد همچنان جرم شکنجه محسوب می‌شود و بخش‌های بی‌شماری دیگر از جنگ‌ها وضعیت جنایی خود را حفظ می‌کنند. کنوانسیون‌های ژنو ده‌ها جنایت را از روی اتفاقات معمول در جنگ‌ها ایجاد می‌کنند. انواع سوء استفاده از افراد، اموال و دنیای طبیعی حداقل گاهی جنایت باقی می ماند، حتی زمانی که جزء تشکیل دهنده جنگ تلقی شود. برخی از اعمالی که در خارج از جنگ مجاز است، مانند استفاده از گاز اشک آور، با قرار گرفتن در جنگ تبدیل به جرم می شود. جنگ ها مجوز کلی برای ارتکاب جنایت نمی دهند. چرا باید بپذیریم که قتل استثناست؟ قوانین ضد قتل در کشورهای سراسر جهان استثنایی برای جنگ ایجاد نمی کند. قربانیان در پاکستان به دنبال محاکمه قتل های هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به عنوان قتل هستند. هیچ استدلال حقوقی خوبی برای اینکه چرا نباید انجام دهند ارائه نشده است.

قوانین همچنین می توانند جایگزین هایی برای جنگ ارائه دهند. لیتوانی طرحی برای مقاومت مدنی توده ای در برابر اشغال احتمالی خارجی ایجاد کرده است. این ایده ای است که می تواند توسعه یابد و گسترش یابد.

 

به روز رسانی این سند در سایت انجام خواهد شد https://worldbeyondwar.org/constitutions

لطفاً هر پیشنهادی را در اینجا به عنوان نظر ارسال کنید.

از نظرات مفیدتان برای کتی کلی، جف کوهن، یوری شلیاژنکو، جوزف اسرتیر، سپاسگزاریم. . . و شما؟

یک دیدگاه

  1. دیوید، این عالی است و به راحتی می توان آن را به یک مجموعه کارگاهی خوب تبدیل کرد. بسیار آموزنده، تایید قانع کننده و پر از واقعیت از کهنگی جنگ، و مبنایی برای برنامه آموزشی مدرسه که باید اتفاق بیفتد.

    با تشکر از کار مداوم شما

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی