نامه قتل کریسمس

قاتل کریسمس

توسط آرون شپارد

چاپ شده در استرالیا مجله مدرسه، آوریل 2001


 

برای درمان بیشتر و منابع، مراجعه کنید آرون شپارد at
www.aaronshep.com

 

Copyright © 2001، 2003 by Aaron Shepard. ممکن است به صورت آزادانه برای هر هدف غیر انتزاعی کپی و به اشتراک گذاشته شود.

پیش بینی: در یک شب کریسمس جنگ جهانی اول، سربازان انگلیسی و آلمانی سلاح های خود را برای جشن تعطیلات با هم کنار گذاشتند.

ژانر: داستان تاریخی
فرهنگ: اروپایی (جنگ جهانی اول)
تم: جنگ و صلح
AGES: 9 و بالا
طول: 1600 کلمات

 

افزودنیهای هارون
تمام ویژگی های خاص در www.aaronshep.com/extras است.

 


روز کریسمس، 1914

جانت عزیزم خواهر من

2: 00 در صبح است و بیشتر مردان ما در dugouts خود در خواب هستند - با این حال من نمی توانستم بخوابم قبل از نوشتن درباره وقایع شگفت انگیز شب کریسمس. حقیقتا، آنچه اتفاق افتاده به نظر می رسد تقریبا مثل یک افسانه است، و اگر من خودم آن را ندیده بودم، من باور نکردنی بودم. تصور کنید: در حالی که شما و خانواده قبل از آتش سوزی در لندن آواز خواندید، با سربازان دشمن اینجا در میدان های جنگ فرانسه هم همین کار را انجام دادم!

همانطور که پیشتر نوشتم، مبارزه جدی کمی با اواخر انجام شده است. اولین جنگ های جنگ، بسیاری از مرده ها کشته شدند که هر دو طرف عقب مانده اند تا جایگزین ها بتوانند از خانه خارج شوند. بنابراین ما عمدتا در ترانشه ها مانده ایم و منتظریم.

اما انتظار چه وحشتناکی وجود دارد! دانستن اینکه هر لحظه یک پوسته توپخانه ممکن است در مجاورت، کشتار و یا ضرب و شتم چندین مرد به زمین بگریزد و منفجر شود. و در نور روز، جرأت نمیکند سرهایمان را از زمین بیرون بیاورد، از ترس از گلوله تک تیرانداز.

و باران - تقریبا روزانه افت کرده است. البته، این در راستای ترنچ ها ما جمع آوری می شود، جایی که ما باید با گلدان ها و تابه ها آن را بپوشانیم. و با باران آمده گلدان - پا خوب یا عمیق تر. همه چیز را سیبزمینی و کیک می کند، و بطور مداوم در چکمه های ما می سوزاند. یکی از کارکنان جدید، پاهای خود را در آن گرفت، و سپس دست او نیز زمانی که او سعی کرد از آن بیرون بیایید درست مثل داستان آمریکایی بچه گربه!

از طریق همه اینها، ما نمی توانستیم در مورد سربازان آلمانی کنجکاو باشیم. بعد از همه، آنها با همان خطراتی روبرو شدند که ما در همان ردیف قرار گرفتیم. بیشتر از این، اولین قطار آنها تنها 50 متری از ما بود. بین ما هیچ زمین مردی را که با سیم خاردار در هر دو طرف مرز گذاشته بود نازک کردیم، با این حال آنها به اندازه کافی نزدیک بودند که گاه صدای آنها را می شنیدیم.

البته ما از آنها متنفر بودیم وقتی دوستانمان را کشتیم. اما بار دیگر، ما در مورد آنها شگفت زده شدیم و تقریبا احساس می کردیم چیزی شبیه به هم دارند. و اکنون به نظر می رسد که آنها احساس مشابهی دارند.

فقط دیروز صبح - کریسمس روز عید - ما اولین انجماد خوب ما داشتیم. از آنجایی که ما سرد بودیم، از آن استقبال کردیم، زیرا حداقل گل مرطوب بود. همه چیز سفید با یخ زدگی بود، در حالی که یک آفتاب روشن در همه جا درخشید. آب و هوای کامل کریسمس.

در طول روز، از هر دو طرف یک آتش خمپاره یا تفنگ کوچک وجود داشت. و همانطور که تاریکی در شب کریسمس افتاد، تیراندازی به طور کامل متوقف شد. اولین سکوت ما در ماههاست! ما امیدوار بودیم که یک تعطیلات صلح آمیز را قول بدهیم، اما ما بر آن حساب نکردیم. به ما گفته شده است که آلمانی ها ممکن است حمله کنند و ما را در آغوش بگیرند.

من به حیاط رفتم برای استراحت، و دروغ گفتن در کمد، من باید خوابیدم. همواره یک دوست من جان من را بیدار کرد و گفت: "بیا و ببین! ببینید که آلمانی ها چه کار می کنند! "من اسلحه خود را برداشتم، به تانک افتادم، و سرم را با حساسیت بالای کیسه های شن و ماسه گرفتم.

من هرگز امیدوارم که یک غریبه و دیدنی دوست داشتنی را ببینم. خوشه هایی از چراغ های کوچک در سراسر خط آلمان، به سمت چپ و راست، تا آنجا که چشم می دید، درخشان بود.

"چی هست؟" از ناراحتی پرسیدم، و جان جواب داد: "درختان کریسمس!"

و همینطور بود. آلمانی ها در جلوی تراس های خود درخت کریسمس قرار داده بودند، چراغ های روشنایی چراغ ها و چراغ ها روشن شده بودند.

و سپس ما صدای آنها را در آهنگ شنیدیم.

قایق استیل ، قایق هلیجی. . . .

این کارول هنوز در بریتانیا برای ما آشنا نیست، اما جان آن را می دانست و ترجمه می کند: "شب بی صدا، شب مقدس". من هر شب در یک شب آرام و روشن در یک شب آرام و واضح احساس می کنم، تاریکی آن را تسکین می دهد یک ماه اول ماه ربع.

هنگامی که این آهنگ به پایان رسید، مردان در تراس های ما تشویق کردند. بله، سربازان بریتانیایی از آلمان تقدیر می کنند! سپس یکی از مردان ما شروع به آواز خواندن کرد و همه ما به آن پیوستیم.

اولین نوول ، فرشته گفت. . . .

در حقیقت، ما با هماهنگی های خوب خود، تقریبا نتوانستیم آلمانی ها را با هم مقایسه کنیم. اما آنها با تشویق مشتاقانه از خودشان پاسخ دادند و سپس دیگران را شروع کردند.

ای تانن باوم ، ای تننباوم. . . .

سپس پاسخ دادیم

ای م faithfulمنان بیایید . . .

اما این بار آنها به هم پیوستند، همان کلمات را در لاتین آواز خواندند.

آدسته فیدلز . . .

بریتانیا و آلمان هماهنگ در سرزمین هیچ مرد! من فکر می کنم هیچ چیز نمی تواند شگفت انگیز تر باشد، اما بعدا چیزی بیشتر بود.

"انگلیسی، بیا!" شنیدیم یکی از آنها فریاد زد. "شما شلیک نمی کنید، ما هیچ شلیک نمی کنیم."

در ترانشه ها، ما در هر حال به یکدیگر نگاه کردیم. سپس یکی از ما با شوخی گفت: "تو اینجا میای اینجا."

به ناامیدی ما شاهد افزایش دو رقمی از ترانشه، صعود از طریق سیم خارداریمان بودیم و در سراسر زمین بدون هیچ گونه حفاظت، پیشرفت کردیم. یکی از آنها به نام "ارسال افسر به صحبت کردن".

من یکی از مردانم را دیدم که دستش را بلند کرد و بدون شک دیگران همین کار را انجام دادند، اما کاپیتان ما با صدای بلند گفت: «آتش را نگه دارید». سپس او صعود کرد و به نیمه راه ملاقات کرد. ما شنیده ایم که آنها صحبت می کنند، و چند دقیقه بعد، کاپیتان با یک سیگار کشیدن آلمانی در دهانش!

او گفت: "ما موافقت کردیم که قبل از نیمه شب فردا هیچ تیراندازی نداشته باشیم." "اما نگهبانان باید وظیفه خود را حفظ کنند، و بقیه شما، بمانید."

در کل، ما می توانیم گروه هایی از دو یا سه نفر را که از ترانشه ها شروع می شوند و به سوی ما می آیند، بسازیم. بعضی از ما نیز صعود کردیم و در عرض چند دقیقه بیشتر از 100 سرباز و افسران هر طرف در آنجا بودیم، در حالیکه دستانمان را با مردانی که فقط چند ساعت پیش سعی داشتند کشته شوند، آنجا بودیم.

پیش از این، یک آتش سوزی ساخته شده بود، و در اطراف آن ما خاكی بریتانیایی و خاکستری آلمانی را مخلوط كردیم. باید بگویم، آلمانی ها لباس های شیک تر و لباس های جدید برای تعطیلات بودند.

فقط یک زن و شوهر از مردان ما می دانستند آلمان، اما بیشتر آلمانی ها انگلیسی را می دانستند. من از یکی از آنها پرسیدم چرا اینطور شد.

او گفت: "چون بسیاری در انگلستان کار کرده اند!" "قبل از این همه، من در هتل Cecil پیشخدمت بودم. شاید در جدول شما منتظر بودم

"شاید شما انجام داد!" گفتم، خندید.

او به من گفت که دوست دخترش در لندن داشت و جنگ برنامه های خود را برای ازدواج قطع کرده بود. من به او گفتم: "نگران نباش. ما عید پاک را می گیریم، پس می توانید با دختر خود ازدواج کنید. "

او در آن خندید. سپس او پرسید آیا من یک کارت پستالی که او بعدا به من بدهد ارسال خواهم کرد و من قول دادم.

یکی دیگر از آلمانی ها در ویتنام ایستاده بود. او یک تصویر از خانواده اش را در مونیخ نشان داد. خواهر بزرگتراش خیلی دوست داشتنی بود، گفتم دوست دارم روزی او را ملاقات کنم. او گفت: "او خیلی دوست دارد و من آدرس خانواده اش را به من داد.

حتی کسانی که نتوانستند صحبت کنند، می توانند هدیه های خود را - سیگار های خود را برای سیگار برگ، چای خود را برای قهوه، گوشت گاو و گوشت گاو خود را برای سوسیس خود مبادله کنند. مدالها و دکمههای لباس پوشیدنی صاحبان را عوض کرد و یکی از بچههای ما با کلاه ایمنی بدنام به راه افتاد! من خودم برای یک کمربند چرمی از یک جک پیک استفاده کردم - یک سوغات خوب برای نشان دادن وقتی که من به خانه می روم.

روزنامه ها دست ها را تغییر دادند، و آلمانی ها با خنده در ما گریه می کردند. آنها به ما اطمینان دادند که فرانسه تمام شده و روسیه نیز تقریبا مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. ما به آنها گفتیم که بی معنی است، و یکی از آنها گفت: "خب، شما روزنامه های خود را باور کرده اید و ما را باور داریم".

واضح است که آنها بعد از ملاقات با این مردان دروغ می گویند، من تعجب می کنم که چگونه روزنامه های ما راستگو هستند. این ها "وحشی های وحشیانه" نیستند که ما در مورد آنها خواندیم. آنها مردان با خانه و خانواده هستند، امید و ترس، اصول و، بله، عشق به کشور. به عبارت دیگر، مردان خود را دوست دارند. چرا ما به عقیده ایم؟

همانطور که دیر شد، چندین ترانه در اطراف آتشفشان فرو رفتند، و سپس همه به هم پیوسته اند. من به شما دروغ نمی گویم - "Auld Lang Syne." سپس ما با وعده هایی که برای دیدار با فردا فردا، و حتی برخی از صحبت از یک مسابقه فوتبال

هنگامی که یک آلمانی قدیم دستم را گرفت، به عقب برگشتم. او گفت: "خدای من، چرا نمی توانیم صلح داشته باشیم و همه به خانه بروند؟"

من به او به آرامی گفت: "شما باید از امپراتور خود بپرسید."

سپس به دنبالش نگاه کرد. "شاید دوست من اما همچنین باید از قلبمان بپرسیم. "

و بنابراین، خواهر عزیزم، به من بگو، آیا تا به حال چنین شب کریسمس در تمام تاریخ بوده است؟ و این همه این معنی، این غیرممکن بودن دوست دشمنان است؟

البته برای مبارزه در اینجا، این بدان معنا است که کم کم. این سربازان شاگردان مناسب می توانند باشند، اما آنها دستورات را دنبال می کنند و ما هم همین کار را می کنیم. علاوه بر این، ما برای جلوگیری از ارتش خود و ارسال آن به خانه هستیم، و هرگز نمی توانیم از این وظیفه خسته شویم.

با این حال، نمیتوان تصور کرد که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر روحیهیی که در اینجا نشان داده شده توسط ملتهای جهان دستگیر شود. البته، اختلافات همیشه باید بوجود آیند. اما اگر رهبران ما به جاي هشدارها به آرزوهاي خوب نياز داشته باشند چه؟ آهنگ ها به جاي زور؟ به جای تلافی؟ آیا تمام جنگ در یک زمان پایان نمی یابد؟

همه ملت ها می گویند که خواهان صلح هستند. با این حال، در این صبح کریسمس، من تعجب می کنم که آیا ما آن را به اندازه کافی می خواهیم.

برادر دوست داشتنی شما
تام

درباره داستان

قیام کریسمس 1914 توسط آرتور کانن دویل "یک قسمت انسانی در میان تمام جنایات" نامیده شده است. این قطعا یکی از موارد قابل توجهی از جنگ جهانی اول و شاید تمام تاریخ نظامی است. آن را به عنوان یک تصویر تقریبا آرکه ای از صلح تحمل کرده است.

در برخی از مراسم ها در شب کریسمس و در دیگر روزهای کریسمس، آتش بس به اندازه دو سوم از جبهه انگلیس و آلمان پوشش داده شده بود و فرانسه و بلژیک نیز درگیر آن بودند. هزاران سرباز شرکت کردند. در بیشتر مکانها حداقل از طریق روز بوکس (دسامبر 26) و در برخی از اواسط ماه ژانویه به طول انجامید. شاید بیشتر قابل توجه باشد، آن را از هیچ ابتکاری تنها رشد کرد، اما در هر نقطه به طور خود به خود و مستقل رشد کرد.

غیر رسمی و پراکنده به عنوان آتش بس، کسانی هستند که متقاعد شده اند هرگز اتفاق افتاده است - که همه چیز ساخته شده است. دیگران بر این باورند که این اتفاق افتاده است، اما اخبار سرکوب شده است. نه درست است اگرچه کمی در آلمان چاپ شد، این آتش بس برای هفته ها در روزنامه های بریتانیایی منتشر شد و نامه ها و عکس هایی از سربازان در جلوی منتشر شد. در یک مسئله تنها آخرین شایعات از جنایات آلمان ممکن است فضای با عکس سربازان انگلیسی و آلمانی را با هم جمع کنند، کلاه و کلاه های خود را مبادله کرده و برای دوربین لبخند بزنند.

از سوی دیگر، مورخان، علاقه کمتر به شیوع غیر رسمی صلح نشان داده اند. تنها یک مطالعه جامع از حادثه وجود دارد: قاتل کریسمس توسط مالکوم براون و شرلی سیتون ، سکر و واربورگ ، لندن ، 1984 - یک جلد همراه مستند بی بی سی نویسندگان 1981 ، صلح در زمین هیچ مرد این کتاب تعداد زیادی از حساب های دست اول از نامه ها و خاطرات را نشان می دهد. تقریبا همه چیز در نامه خیالی من شرح داده شده است از این حساب ها - هر چند من با درج انتخاب، تنظیم، و فشرده سازی را تا حدودی افزایش دادم.

در نامه من، من سعی کردم به برطرف کردن دو تصور غلط رایج در مورد آتش بس. یکی این است که تنها سربازان مشترک در آن شرکت کردند، در حالی که افسران مخالف آن بودند. (بعضی از افسران مخالف آن بودند، و بسیاری از آنها شرکت کردند.) دیگر این است که هیچ یک از طرفین حاضر به بازگشت به جنگ نیستند. (اکثر سربازان، به ویژه انگلیسی ها، فرانسوی ها و بلژیکی ها، مصمم به مبارزه و پیروزی بودند.)

متاسفانه، من نیز مجبور بودم بازی های فوتبال کریسمس یا فوتبال را که در ایالات متحده نامیده می شد حذف کنم، که اغلب به اشتباه مرتبط با آتش بس است. حقیقت این است که زمین زمین بدون انسان، بازی های رسمی را رد کرد - البته قطعا برخی سربازان در اطراف توپ ها و جایگزین های موقت لگد زدند.

یکی دیگر از ایده های نادرست درباره آتش بس، حتی بیشتر از سربازانی که آنجا بودند، برگزار شد: که در تاریخ منحصر به فرد بود. اگرچه قیام کریسمس بزرگترین نمونه از نوع خود است، اما تراک های غیر رسمی یک سنت نظامی قدیمی بوده است. به عنوان مثال، در طی جنگ داخلی آمریکا، ریبلز و یانکیس توتون و تنباکو، قهوه و روزنامه ها را به فروش گذاشتند، به طور صلح آمیز در طرف مقابل از یک جریان جریان داشتند و حتی جوجه ها هم جمع شده بودند. برخی از این احساسات همواره در میان سربازانی که به نبرد فرستاده بودند، رایج بودند.

البته، همه چیز در زمان های مدرن تغییر کرده است. امروز، سربازان در فاصله های زیاد، اغلب با فشار دادن یک دکمه و دیدن روی صفحه نمایش کامپیوتر، کشته می شوند. حتی اگر سربازان با چهره به چهره برسند، زبان و فرهنگشان اغلب بسیار متنوع هستند، زیرا برقراری ارتباط دوستانه بعید است.

نه، ما نباید انتظار داشته باشیم که یکی دیگر از قیام های کریسمس را ببینیم. با این حال، آنچه که در آن کریسمس 1914 اتفاق افتاد، ممکن است امروز صلحبانان الهام بخش باشد؛ زیرا اکنون همواره همیشه بهترین زمان برای برقراری صلح طولانی است قبل از اینکه ارتش به جنگ برود.


 
-------------------------------------------------- -------------------------------------

پاسخ 2

  1. "تو نکش" را منافقان به عنوان سخت گیری از سوی خدایی که وجود ندارد تکرار می کنند. ما پستانداران هستیم و پستانداران خدایی ندارند.

    در یک جامعه «متمدن»، کشتن دیگر انسان‌های خردمند فقط از طرف دولت ملت یا از طرف دین خود مجاز است.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی