شعار امریکا نمی تواند "اول امریکا" باشد. این باید "مردم اول" باشد.

نشانه اعتراض: "مردم را در اولویت قرار دهید"

توسط رابرت آنشوئتز ، 26 فوریه 2018

وقتی اواخر ژانویه اولین سخنرانی رئیس جمهور ترامپ در دولت اتحادیه را تماشا کردم ، با آنچه به نظر من تاریکی لحن و دیدگاه آن است ، به طرز عجیبی افسرده شدم. این برداشت ، که بعداً فهمیدم توسط بسیاری از مردم به اشتراک گذاشته شده است ، در مورد خودم باعث ایجاد بینشی در ذهنیت رئیس جمهور شد که از آن زمان به بعد به عنوان یک ضمانت قابل اعتماد برای تغییر سیاسی بنیادین در نظر گرفتم. من فهمیدم که دیدگاه های رئیس جمهور - که به دلیل تداخل یک ملی گرایی سرکوبگرانه و ملی گرایی افراط شده است - ریشه عمیق در دوگانگی بی عشق "ما در برابر آنها" دارد. آنها ویژگی های فردی گرایی ، خودخواهی ، دوری از جامعه ، بی اعتمادی به دیگران و تمایل به مجازات افراد متفاوت را بر اساس تاریخ بنا می کنند. این صفات ممکن است در گذشته برای ساختن ملت آمریکا مفید بوده باشد. امروز ، اما آنها کاملاً در مقابل صفات انسانی همدلی ، شفقت و اجتماع مورد نیاز برای خلق جهانی بهتر قرار دارند.

من نمایشی دیگر از ذهنیت "Trumpean" را دیدم که کمی بیشتر از یک هفته بعد در حضور معاون رئیس جمهور پنس در مراسم افتتاحیه بازی های المپیک زمستانی در پیونگ یانگ مشاهده شد. در حالی که بیشتر مردم جهان در مورد این احتمال ابراز داشتند که وجود دارد برای حل و فصل مسالمت آمیز تنش ها بین دو کره ، پنس و همسرش ، در یک صحنه حماسی ، در حالی که دیگران برای تشویق ورزشکاران کره شمالی و کره جنوبی که به رژه می روند ، بلند می شوند ، در سکوت ناپایدار ثابت قدم می نشینند. در وحدت شاد

فقط چند روز قبل ، پنس با لحن پرشوری اعلام کرده بود که ایالات متحده "به زودی از سخت ترین و پرخاشگرانه ترین دور تحریم های اقتصادی کره شمالی تاکنون رونمایی خواهد کرد. و ما به انزوای کره شمالی ادامه خواهیم داد تا زمانی که کره شمالی برنامه موشکی هسته ای و بالستیک خود را یکبار برای همیشه کنار بگذارد. " همانطور که اعلام شد ، به نظر می رسد این اقدام برای تکمیل خفه شدن اقتصاد کره شمالی است ، شاید به قیمت گرسنگی غیرنظامی و مرگ. هیچ نشانی از هیچ تمایلی ، و یا حتی توانایی دولتمردانه ، برای درک برنامه موشکی کره شمالی از دیدگاه دشمن و بر این اساس ، برای مذاکره در مورد حل و فصل مسائل مربوط به منافع حیاتی هر دو طرف باقی نمی گذارد. موضع آمریکایی کاملاً ساده است: ما از شما قویتر هستیم ، بنابراین می توانیم شرایط را تعیین کنیم و شما باید آنها را بپذیرید.  

من امیدوارم که در این مقاله بتوانم این ایده را ایجاد کنم که آمریکا در واقع می تواند یک سیاست خارجی را دنبال کند که مبتنی بر چیزی بهتر از قدرت نظامی و سلطه است. این استدلال بر اساس دو فرض گسترده زیر خواهد بود:

  • ایالات متحده باید سیاست خارجی خود را به دور از جنگ و یا کمک نظامی برای تغییر اهداف کشورهای منطقه که مزیت اصلی آنها تأمین منافع ژئوپلیتیک آمریکا است ، تغییر دهد. در عوض ، سیاست خارجی آن باید در درجه اول کمک به همه کشورهای توسعه نیافته برای دسترسی به موارد ضروری زندگی مانند آب تمیز ، غذا ، مراقبت های بهداشتی و آموزش باشد. چنین تغییری موجب حسن نیت ملت های سراسر جهان و همچنین میلیاردها دلار از بودجه دفاعی ایالات متحده می شود. این پول می تواند به نوبه خود برای دسترسی همه آمریکایی ها به آموزش ، مراقبت های بهداشتی ، زیرساخت ها و فرصت های شغلی مورد نیاز برای برخورداری از استاندارد زندگی که منعکس کننده مولدترین اقتصاد جهان است ، استفاده شود.
  • با توجه به اینکه جنگ بدبختی همچنان بر میلیون ها انسان بی گناه تحمیل شده است ، و خطر فزاینده ای که ادامه گسترش سلاح های هسته ای می تواند منجر به انقراض حیات در زمین شود ، باید در اسرع وقت توسط همه کشورهای بزرگ به سمت هسته ای آغاز شود. خلع سلاح ، کاهش تسلیحات متعارف و ، در مورد ایالات متحده ، تعطیل تدریجی پایگاه های نظامی در سراسر جهان. این تلاشها گامهایی در جهت هدف نهایی توافقنامه بین المللی قانونی و قابل اجرا برای پایان دادن دائمی به همه جنگهاست.

چنین اقدام تاریخی نیز به طور گسترده تحول آفرین خواهد بود. به لحاظ روابط بین الملل ، می تواند باعث ایجاد تغییر در رفتار شود و غیرقابل برگشت باشد از قدرتمندترین ملتهای جهان از پیگیری محدود توسعه اقتصادی و امنیت جهانی ، به تلاش های سیستماتیک تر برای کمک به رفع نیازهای اساسی همه مردم جهان انتظار می رود انتقال مشابهی برای نگرانی در مورد دیگری وجود داشته باشد تعاملات بین نهادهای مدنی - به ویژه ادارات پلیس - و جوامعی که آنها خدمت می کنند درگیر شرکت با محیط و اطراف انجمن؛ و در روابط بین مردم. دومی با تغییر از مشخص می شود نگرش معامله ای که در جامعه امروز آمریکا بسیار مورد توجه است به یک توجه اولیه رفاه شخص دیگر.

چشم انداز ما نباید توسط "سیستمی" که ما بخشی از آن هستیم محدود شود

همانطور که توسط انتخابات رئیس جمهور نشان داده شده است ، بدون شک بسیاری از آمریکایی ها - حتی اگر ناخودآگاه - دارای ویژگی هایی مانند فردگرایی و بی اعتمادی به دیگری باشند ، که من رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور را با آنها همراه کردم. آمریکایی هایی که به ثروت غیرمعمول دست یافته اند ، با انعکاس فردگرایی خود ، معمولاً اظهار می دارند که کشورشان برای آزادی که به آنها داده است "عالی" است تا موفقیت خود را نه از طریق علاقه مندی افراد در مکانهای بلند ، بلکه از طریق قضاوتهای عینی بازار آزاد که منعکس می کند ارزش تحصیل ، مهارت ، سخت کوشی ، کارآفرینی ، استعدادها یا سرمایه گذاری خودشان. بسیاری دیگر از آمریکایی ها بی اعتمادی به دیگری را نسبت به سوicion ظن - حتی شیطان پرستی - از ملت ها و رهبران خارجی و پشتیبانی غیرقابل انتقاد از هر چیز آمریکایی نشان می دهند.  

به عنوان افراد ، بسیاری از طبقه بالای بانکداران ، مدیران شرکت ها ، برنامه ریزان نظامی ، اعضای کنگره ، کارشناسان فنی و سایر افرادی که به کشور ملی هدایت می کنند ، صفاتی را نیز که من با رئیس جمهور ترامپ مرتبط کرده ام ، به نمایش می گذارند. در عملکرد آنها به عنوان رهبرانبا این حال ، آنها بی وقفه تحت فشار سیستم های دولتی / مالی / نظامی // فناوری / دولتی بهم پیوسته قرار دارند که در آنها برای نظارت بر گسترش آن در سراسر جهان فعالیت می کنند. در این مقام ، این ناخدایان کشتی دولت آمریکا غالباً آنجا را ترک می کنند بازنده در پی آنها ، از آنجا که سیستمی که آنها را هدایت می کند اساساً روی خلبان خودکار است و از تأثیر آن بی توجه است. دستیابی به بازارهای سودآور جدید در خارج از کشور می تواند به عنوان مثال منجر به صادرات مشاغل خوب آمریکایی و بهره برداری از کارگران با دستمزد پایین در خارج از کشور شود. حتی می تواند مشکلات بیشتری را از یک نیاز درک شده برای تأمین نظامی بازارهای جدید ایجاد کند. این شرکت نه تنها درگیری با رقبای منطقه ای یا گروه های شورشی در کشورهای کوچک را تهدید می کند ، بلکه بودجه های اختیاری دولت را نیز انتخاب می کند که در غیر این صورت می تواند برای برنامه هایی طراحی شود که برای تأمین نیازهای واقعی مردم استفاده می شود.

به نظر می رسد که تنها رهبرانی که از طریق قدرت شخصی ناشی از چنین سیستمی نابینا شده اند ، نمی توانند پتانسیل آسیب رساندن به آن و خطر برگشت ضربه را که احتمالاً منجر به تبادل هسته ای می شود ، به چالش بکشند. در عوض ، آنها بخشی از یک م rulingسسه حاکم هستند که موعظه تعهد به یک نظم نوین جهانی، در حالی که به عنوان مثال ، مردم یمن تعجب می کنند که چگونه ممکن است با فروش اسلحه آمریکایی به عربستان سعودی چنین دیدگاهی حاصل شود که چیزی جز کشتار و قحطی گسترده برای آنها به ارمغان نیاورد. از طرف خود ، فلسطینیان باید تعجب کنند که چگونه مشارکت یک طرفه آمریکا با اسرائیل هرگونه احساس انصاف یا عدالت را نسبت به مبارزه خود برای یک کشور مستقل در خشکی نشان می دهد که مطمئناً آنها ادعای برابر دارند. و ، ایرانیان باید تعجب کنند که چه کارهایی انجام داده اند تا لیاقت این را داشته باشند که آمریکا مرتباً برای اقداماتی در خاورمیانه از آنها دیدن کند که در بدترین حالت ، فقط در سطح منطقه تأثیرات ایالات متحده در سراسر جهان را تکرار می کند.

امروز خطرناک ترین و احمقانه ترین پیامد سیاست خارجی آمریکا درگیری با کره شمالی است. هر آمریکایی منصف ، حتی فردی کاملاً پرچمدار پرچم ، باید رئیس جمهور ما را به دلیل خطر افتادن در جنگ هسته ای با آن کشور با پرتاب توهین در حیاط مدرسه به رهبرش ، بی آبرو کردن ملتی که رهبری می کند ، تهدید کند که کاملاً غیرمنطقی و غیر منطقی باشد. وطن خود را نابود کند ، و از هرگونه ابتکار عمل که می تواند زمینه ای برای حل و فصل مسالمت آمیز درگیری باشد ، چشم پوشی کند. همانطور که به طور گسترده گزارش شده است ، یکی از این ابتکارات قبلاً توسط ایالات متحده رد شده است ، در واقع توسط کیم جونگ اون تایید می شود و به نظر می رسد نویدبخش زیادی است. این پیشنهاد مشترک چین / روسیه است که در ازای قطع تمرینات نظامی آمریکا / کره جنوبی ، کره شمالی آزمایش بیشتر در برنامه موشکی هسته ای خود را متوقف می کند.

به نظر من ، برای هر کسی که توانایی بصیرت و همدلی و همدلی داشته باشد ، باید بدیهی باشد که کیم جونگ-اون به احتمال زیاد جنگ با کره جنوبی را شروع نمی کند یا موشک نوک هسته ای را برای اولین بار به ژاپن پرتاب نمی کند. ، گوام ، هاوایی یا حتی سرزمین اصلی آمریکا ، بیش از آن است که از کشور خود فرار کند و سلسله کیم را که وارث آن است غرق کند. او بدیهی است كه از حمله آمریكا برای "قطع سر" رژیم خود می ترسد ، و با داشتن سلاح های هسته ای در حال حاضر ، به تمایل خود برای استفاده از آنها علیه ایالات متحده مباهات كرده است. در این افتخار ، بدون شک کیم تا حدودی ناشی از یک احساس جدید قدرتمندانه متوهم است. اما ، با توجه به سابقه اقدامات ایالات متحده علیه کشورش و بسیاری دیگر ، این احتمال وجود دارد که موشک ها و تهدیدهای وی برای استفاده از آنها عمدتاً به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر تجاوزات احتمالی آمریکا در نظر گرفته شده باشد. در این صورت ، به نظر می رسد احتمال واقعی وجود دارد كه كیم به پیشنهادی دیپلماتیک آمریكا كه با اجرای مقررات قابل اجرا تضمین می كند ، آمریكا هرگز شروع به جنگ علیه كشور خود نكند ، به طور سازنده پاسخ دهد. در ازای آن ، وی ممکن است موافقت خود را با توقف آزمایش سلاح های هسته ای توسط کره شمالی و یا برای مدت طولانی ، انحلال کامل زرادخانه هسته ای این کشور اعلام کند.    

کاهش هزینه های جنگ اولین قدم به سوی صلح و پایان جنگ است

نتایج یک نظرسنجی جهانی انجام شده توسط WIN / Gallup International و در سال 2014 منتشر شده است ، یک مزیت بالقوه عمده سیاست خارجی مبتنی بر صلح و نه مبتنی بر جنگ ، پیشنهاد می شود. در یک نظرسنجی از ساکنان 68 کشور ، 24 درصد از آنها ایالات متحده را به عنوان بزرگترین تهدید برای صلح جهانی رتبه بندی کرد. پس از رتبه بندی آمریکا ، پاکستان با 8 درصد ، چین با 6 درصد و چهار کشور (افغانستان ، ایران ، اسرائیل و کره شمالی) با 5 درصد قرار گرفتند. 

با توجه به این ترس گسترده از تجاوزات آمریكا ، به نظر می رسد یك نویدبخش باشد كه تعهد نشان داده شده آمریكا در جنگ زدایی تدریجی می تواند باعث رقابت معكوس تسلیحاتی ملت های سراسر جهان شود. این احتمال بسیار زیادتر است ، زیرا هیچ کشور دیگری (و این شامل روسیه و چین می شود!) به شدت به دنبال حفظ یک امپراطوری جهانی نیستند ، و بنابراین احتمالاً یک پایگاه نظامی را به دلایل دفاع ، نفوذ منطقه ای و / یا غرور ملی حفظ می کنند. در صورت عدم تهدید آمریکا ، این کشورها ممکن است خوشبختانه بخش قابل توجهی از بودجه ای را که اکنون برای آمادگی نظامی خرج می کنند ، به سرمایه گذاری برای رشد اقتصادی و تأمین سایر نیازهای جمعیت خود اختصاص دهند. در همان زمان ، آنها همچنین می توانند به دنبال مذاکره در مورد توافق نامه های دو جانبه یا چند جانبه قانونی لازم برای خلع سلاح تدریجی باشند.

اگر چنین دوره ای دنبال شود ، بسیار محتمل است که در میان کشورهای هسته ای جهان ، از جمله ایالات متحده ، سلاح های هسته ای - خطرناک ترین ، پرهزینه ترین و کمترین استفاده از همه سلاح ها - اولین کسی باشد. این نتیجه نه تنها سرانجام به یک کابوس هسته ای اکنون هفت دهه قدیمی پایان می دهد ، بلکه توجه به مزایای بیشتری را که می تواند با از بین بردن تمام سلاح های جنگ بدست آورد ، تشویق می کند.

به نظر می رسد در رتبه بندی ایالات متحده به عنوان بزرگترین خطر صلح جهانی ، جامعه جهانی اظهار داشته است كه نمی خواهد با نقش فعلی آمریكا به عنوان پلیس جهان ارتباطی داشته باشد. آنچه مردم سراسر جهان می خواهند بدون شک همان چیزی است که بیشتر آمریکایی ها می خواهند: در صلح زندگی کنند ، فرصت هایی برای رشد و استفاده از استعدادهای خلاق خود داشته باشند و از یک استاندارد زندگی مناسب برای خود و خانواده برخوردار شوند. با توجه به تاریخ جهان و یک اخلاق فرهنگی آمریکایی که به پرخاشگری و پیروزی دامن می زند ، این شاید یک پارادوکس معنی دار باشد که ملت ما بتواند با هدایت دلارهای دفاعی خود از پلیس جهان برای کمک به همنوعان ما ، زندگی خود را به بهترین شکل امنیت خود را تأمین کند. . با دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ، این اصل اکنون واضح تر و از اهمیت بیشتری برخوردار است. گرچه هیچ کس در مطبوعات جریان اصلی این حرف را نزده است ، یا شاید حتی متوجه شده باشد ، بهترین شرط آمریکا برای آینده این است که مسیر فعلی خود را 180 درجه تغییر دهد. این کشور باید سیاست های خود را در زمینه روابط بین الملل ، مهاجرت و همه امور داخلی معکوس کند تا نیازهای مردم را در اولویت قرار دهد. شعار محرکه آن نمی تواند "اول آمریکا" باشد. باید "اول مردم" باشد.

ما می توانیم از طریق صلح قدرت بیشتری کسب کنیم تا صلح از طریق قدرت

با توجه به یک منبع اطلاعاتی معتبر آنلاین ، ایالات متحده 37 درصد یا حدود 592 میلیارد دلار از بیش از 1.6 تریلیون دلار هزینه نظامی جهان در سال 2015 را به خود اختصاص داده است. این هزینه تقریباً به اندازه ی آن است هفت بودجه بزرگ نظامی بعدی ترکیب شده. (در 11 سپتامبر 2017 ، لایحه جدید مجوز هزینه های دفاعی که در سنای ایالات متحده ارائه شد ، بودجه 692 میلیارد دلار در سال مالی 2018 را خواستار شد. و در فوریه 2018 ، کنگره یک قرارداد بودجه 4.4 تریلیون دلاری دو ساله تصویب کرد که باعث افزایش هزینه های هر دو می شود برنامه های نظامی و داخلی با 300 میلیارد دلار اضافی.) علاوه بر این ، تخمین زده شده است که 592 میلیارد دلار اختصاص یافته برای هزینه های دفاعی در سال 2015 در واقع حدود 1 تریلیون دلار بوده است ، که شامل بودجه نه تنها برای پنتاگون بلکه برای امنیت داخلی و سایر موارد مربوطه است. ادارات و ادارات دولتی. علاوه بر این ، ایالات متحده تقریباً 2 تریلیون دلار هزینه مستقیم برای جنگ در افغانستان و عراق هزینه کرده است. این رقم نیز بسیار گمراه کننده است. با اضافه شدن هزینه های غیرمستقیم به 6 تریلیون دلار برآورد می شود - مانند مراقبت در آینده از جانبازان و از دست رفتن فرصت های سرمایه گذاری داخلی.

اگر به جای آن حتی بخش كمی از این دلارها برای تأمین بودجه پروژه هایی كه به تأمین نیازهای اساسی مردم در كشورهای توسعه نیافته كمك می كند - مانند غذا ، آب تمیز ، دارو ، كشاورزی ، انرژی پایدار و آموزش و پرورش - در دسترس باشد ، این نیز در خدمت منافع خواهد بود. آمریکا از دو طریق مهم. این می تواند وجهه آمریکایی را در کشورهای کمک کننده و در سراسر جهان تقویت کند. و با فراهم آوردن امید برای آینده برای مردان جوان ، از جذابیت افراط گرایی سیاسی می کاهد و به کاهش تهدیدات ناشی از تروریسم بین المللی برای کشور ما کمک می کند.

با توجه به مزایای بالقوه چنین ارتباطی ، من ناامیدکننده بود ، هرچند تعجب آور نیست ، که پس از سخنرانی رئیس جمهور اتحادیه ، حتی یک مفسر اصلی تلویزیون به حداقل یکی از چندین فیل که او را در منبر صحبت می کرد اشاره نکرد او صحبت کرد. به عنوان مثال ، در مورد سیاست خارجی ، به نظر می رسید كه رئیس جمهور تاریخ كشور خود را نادیده گرفت و پیشنهاد كرد كه از كشوری كه به نوعی به آمریکا احترام "نشان نمی دهد - ظاهراً برای عظمت ما به عنوان پادشاه جنگل" احترام نمی گذارد. شاید ناهماهنگی آن دیدگاه حتی توسط کارشناسانی که بر روی هر کلمه آویزان شده اند ، دیده نشده است. آنچه مسلم است ، این است که هیچ یک از آنها به اندازه کافی تحریک نشده بود تا بتواند در مورد قطع ارتباط آشکار خود با احساس افتخارآمیز استقلال آمریکا ، که ریشه در گسست تاریخی آن از حکومت مستبد انگلیس دارد ، اظهارنظر کند.

به طور کلی ، من به طور مداوم تحت تأثیر قرار می گیرم که چگونه رسانه های آمریکایی ، و به طور کلی آمریکایی ها ، نسبت به ضعف و اتکا به نیروی بی رحمی که مشخصه سیاست های خارجی آمریکا است ، خشمگین هستند. به ندرت ، حتی اگر وجود داشته باشد ، حتی ذره ای از دلسوزی یا همدلی نسبت به دشمنان فرضی ، که همه آنها انسانیت مشترکی با ما دارند ، نشان داده می شود. به نظر من بعنوان یک مخالف شدید با این طرز فکر ، ایالات متحده باید مسیر متفاوتی را دنبال کند. من می دانم که ، در دوره ای که جنگ عمدتا به گروه های تروریستی و کشورهای شکست خورده یا شکست خورده گره خورده است ، آمریکا می تواند امنیت جسمی خود را نه با جنگ ، بلکه با پیروزی بر دوستان در سراسر جهان تقویت کند. اگر در حقیقت چنین است ، آیا نباید با کمک به مساعدت در رفاه ملت های مبارز ، به دنبال این دوستان باشیم تا حمایت و مسلح کردن کسانی که تنها فضیلت آنها انطباق منافع شخصی با اهداف توسعه طلبانه آمریکا است؟

یک چیز قطعی است. یک سیاست اطلاع رسانی انسانی می تواند حسن نیت ارزشمند آمریکا را با هزینه بسیار کمتری نسبت به ادامه سیاست های فعلی به دست آورد. امروز ایالات متحده سالانه فقط 23 میلیارد دلار برای کمک های خارجی غیر جنگی هزینه می کند. برای پایان دادن به گرسنگی و گرسنگی در سراسر جهان فقط 7 میلیارد دلار بیشتر - حدود 30 میلیارد دلار در سال - و برای تأمین آب تمیز به تمام جمعیت در جهان که اکنون آن را ندارند ، 11 میلیارد دلار در سال هزینه می شود. با افزایش این هزینه به 100 میلیارد دلار ، می توانیم جان بسیاری را نجات دهیم ، رنج ها را تا حد زیادی كاهش دهیم و خود را به محبوب ترین ملت روی زمین تبدیل كنیم - شاید حتی خود را از این طریق به عنوان هدف حملات تروریستی حذف كنیم. بخش قابل توجهی از این سرمایه گذاری قابل توجه تر که هدف اصلی آن نجات و رفاه جهانی است همچنین می تواند برای تأمین نیازهای اساسی میلیون ها نفر در کشور ما مورد استفاده قرار گیرد.

با خلع سلاح کامل و هدایت اهداف صلح آمیز تقریباً 1 تریلیون دلاری که اکنون سالانه برای آماده سازی جنگ هزینه می کنیم ، می توان حتی نتایج بیشتری کسب کرد. برای مثال تخمین زده می شود که فقط با نیمی از هزینه ای که اکنون به هزینه های دفاعی اختصاص داده شده است - 500 میلیارد دلار - ما می توانیم آب و غذا ، انرژی سبز ، زیرساخت ها ، حفاظت از خاک خاک ، حفاظت از محیط زیست ، مدارس ، دارو ، برنامه های تبادل فرهنگی را به جهانیان ارائه دهیم. ، و مطالعه صلح و حل اختلافات بدون خشونت. با 500 میلیارد دلار دیگر ، ما می توانیم نیازهای واقعی مردم خود را با پایان دادن به بدهی دانشگاه ، تأمین مسکن برای همه ، بازسازی زیرساخت های فیزیکی اقتصاد و تأمین بودجه انرژی سبز پایدار و شیوه های کشاورزی تأمین کنیم.

"اول مردم" انتخابی است که باید انجام دهیم

از زمان پیدایش بیش از 300,000 سال پیش ، نسل بشر با هزاران خطر روبرو شده است - از حیوانات درنده ، محیط های خصمانه و قبایل همسایه متجاوز تا در دوران مدرن ، جنگ نامحدود ، بلایای اقتصادی ، بیماری ها ، جرایم تصادفی ، شیفت های فرهنگی ، نابودی هسته ای ، تروریسم و ​​فاجعه زیست محیطی. از آنجا که انسان ها فانی هستند و قدرت درک ، تحمل و اراده محدودی دارند ، اکثر افراد هرگز نمی توانند کاملاً از احساس ناامنی خلاص شوند. این شرایط باعث ترس آنها می شود ، به جای اینکه با اعتماد به نفس ، یا حتی هیجان خلاقانه ، از شرایط جدید یا تأثیراتی که ممکن است آنها را از یک منطقه راحتی عادت کند ، استقبال کنند.

امروز ، در دنیایی کاملاً متصل که در آن آداب و رسوم ، نیازها ، دیدگاهها و آرزوهای تقریباً هر جامعه بشری ، جامعه ، قبیله یا جناحی هم به طور فزاینده ای برای تصمیم گیرندگان جهان و مردم عادی قابل درک است ، حس انسان بی حد و مرز تنوع خود جای خود را به آگاهی از انسانیت مشترک است که زیربنای آن است. با توجه به این آگاهی ، رهبران کشورهای بزرگ جهان - تحت تأثیر اراده مردمی که تحت حاکمیت آنها قرار دارند - در جوامع دمکراتیک باید اکنون یک انتخاب مهم بین دو گزینه رادیکال انجام دهند. نخست ایجاد جهانی جدید است که با رفاه جهانی و روابط صلح آمیز و دوستانه بین ملت ها مشخص می شود. دوم ادامه استراتژی تاریخی تلاش مستقل برای سلطه و امنیت است که تاکنون جنگهای ویرانگر ، میلیونها کشته و هدر رفتن شرم آور خون و گنج را بر بسیاری از ملتها تحمیل کرده است. همین تلاش همچنین در پی آن گرسنگی ، فقر ، ناامیدی و تروریسم را بر کشورهای کوچک و توسعه نیافته ایجاد کرده و تهدیدهای نابودی هسته ای و زیست محیطی را برای کل جهان به ارمغان آورده است.  

اگر انتخاب بین همکاری برای منافع عمومی و پرخاشگری که درد دیگران را نادیده می گیرد ، کاملاً مبتنی بر دلیل باشد ، ما به سرعت انتخاب مورد دوم را که دارای زوال عقل یا شرور است ، ارزیابی می کنیم ، که همچنین خطر نابودی هسته ای یا زیست محیطی را به خطر می اندازد. با این حال ، این دقیقاً همان انتخابی است که امروز توسط رهبران کشورمان انجام شده است ، حداقل به طور ضمنی ، با حمایت از سکوت شهروندان عادی آن. رهبران ما این انتخاب را انجام می دهند - هنوز هم امروز ، در جهان به طور گسترده بهم پیوسته ما - زیرا ترس یا بی اعتمادی نسبت به دیگری بسیار قوی است و اجازه می دهد سیستم موجودی را واژگون كند كه خود دو مزیت مهم ، اگرچه از نظر اخلاقی ناقص است. تحت آن رهبران کشور از برجستگی و قدرت برخوردار می شوند. و شهروندان آن می توانند خوب یا بد در مناطق راحت عاطفی و فرهنگی خود دنج باشند.

با توجه به فراگیرترین ساختار قدرت که زندگی آمریکایی بر آن بنا شده ، جنگ یک محصول قابل پیش بینی به نظر می رسد. برای راحتی کار ، من ساختار آن را "سیستم" می نامم. این اساساً از مراكز بهم پیوسته قدرت شرکتی ، مالی ، اجتماعی ، فرهنگی ، رسانه ای ، كنگره ای ، فناوری ، آموزشی و نظامی متشكل است كه به عنوان یكی برای حفظ ملت آمریكا و سرانجام جهان در مدار ایدئولوژیك ، اقتصادی خود فعالیت می كنند. ، و منافع امنیتی. برای این منظور ، مراکز قدرت با یک تفکر غالب گروهی مشخص می شوند که توسط کارگرایی رقابتی تقویت می شود. زیرا افراد شاغل در مراکز مختلف مجبورند همراهی کن هم برای کنار آمدن و هم جلو بروید، هر مركزي به اين سيستم وفادار مانده و ظرفيت كمي براي كاركنان خود براي همدلي با افراد خارج از آن يا قدم زدن در مكان هاي خود دارد. هر مرکز قدرت درون سیستم ممکن است با جنبه متفاوتی از یک منافع ملی خاص سروکار داشته باشد ، اما همان ذهنیت مبهم از دیگری به دیگری منتقل شود. از نظر روابط بین الملل آمریكا ، تمایل هر مركز قدرت در ارتباط با هر جنبه ای از آنها - از جمله رسانه های جمعی ، كه باید وجدان آمریكا را تشکیل دهند! - شیطان پرستی دشمنان است ، برای مصالحه با آنها مخالف است ، و علیه آنها جنگ می كند تا از منافع آمریکا محافظت کنید.

با این وجود ، علی رغم قدرت یکپارچه سیستم ، بسیاری از آمریکایی ها که خارج از آن باقی می مانند بدون شک با توجه به دلیل متفاوت خود ، از منظری که سیستم پیشرفت می کند ، هدایت می شوند. از نظر آنها ، باید آشکار شود که در عصری که با چالش های تغییر اقلیم ، تروریسم و ​​گسترش سلاح های هسته ای و همچنین با وعده ارتباط متقابل جهانی ، دسترسی جهانی به اطلاعات و دانش و به سرعت فزاینده سریع فن آوری مشخص می شود. پیشرفت ها ، امنیت آمریکا را نه می توان با استناد به قدرت نظامی و پیگیری سلطه اقتصادی و امنیت ملی غیرقابل نفوذ و نه به طور موجه بر اساس آن تأمین کرد. اکنون ماموریت ما باید در آغوش کشیدن ملتهای متنوع جهان در یک جامعه جهانی از روحیه با همکاری با سایر ملتهای مرفه برای پاسخگویی به نیازهای واقعی شهروندان خود و همه مردم جهان باشد. با این وجود ، برای شروع این مأموریت ، ابتدا باید به این س answerال پاسخ دهیم: چگونه بهترین تغییر را از ذهنیت مبتنی بر سیستم "ابتدا آمریکا" به ذهنیت مبتنی بر دلیل "مردم اول" انجام می دهیم؟

پایان دادن به جنگ اولین قدم برای دستیابی به سیاست "اول مردم" است

بر اساس اعتقاد دیرینه خودم که جنگ و تهدید به جنگ همیشه بیش از خوب نتیجه می دهند ، من در یک دوره مطالعه آنلاین بهار 2017 شرکت شده توسط سازمان جهانی فعال ضد جنگ شرکت کردم World Beyond War (WBW) به گفته مدیر WBW ، فعال ضد جنگ ، روزنامه نگار ، مجری رادیو و نویسنده پرکار دیوید سوانسون ، ماموریت این سازمان کاملاً جدید است: "نه جنبشی برای مخالفت با جنگ های خاص یا سلاح های تهاجمی جدید ، بلکه جنبشی برای از بین بردن جنگ به طور کامل. " این هدف البته به فرآیندی برای از بین بردن تأیید شده همه سلاح های جنگی نیز نیاز دارد ، بدون شک با سلاح های هسته ای ، که خطرناک ترین سلاح ها هستند ، آغاز می شود. اما هدف نهایی این است یک توافق نامه بین المللی الزام آور قانونی که برای اجرای یک لغو جهانی و دائمی همه جنگ ها تعیین می کند. اگر این شرایط به عنوان یک هنجار جدید فرهنگی تثبیت شود ، این امر به اطمینان از بقای کره زمین و همچنین حق طبیعی همه ساکنان انسانی آن برای دستیابی به خوشبختی خود کمک می کند.  

سوانسون در کتاب خود در سال 2013 به روشنی توضیح داده است جنگ بیشتر: مورد برای لغو که دستیابی به هدف لغو یک فرآیند طولانی و دشوار "آموزش ، سازماندهی و فعالیت و همچنین تغییرات ساختاری" را در پی خواهد داشت. WBW برای کمک به سازمان دهندگان فعال در زمینه اقدامات موثر در این زمینه ها ، سالانه یک نشریه به روز شده تحت عنوان یک سیستم امنیتی جهانی: گزینه ای برای جنگ، که به عنوان یک طرح کلی برای اقدامات مرتبط با شرایط فعلی عمل می کند. 

همانطور که سوانسون در استدلال می کند کتاب او ، ساختمان یک جنبش جهانی برای لغو جنگ به ویژه با چالش مواجه می شود که در آمریکا ، کشوری که برای این امر بسیار مهم است ، این مجموعه نظامی-صنعتی به مردم کمک می کند تا "یک جنگ دائمی در جستجوی دشمنان" داشته باشند. این کار را از طریق "مهارت تبلیغات ، فساد در سیاست ما ، و انحراف و فقر در سیستم های آموزشی ، سرگرمی و تعامل مدنی" انجام می دهد. او می گوید ، همین مجموعه نهادی همچنین "با كم كردن امنیت ، تخلیه اقتصاد ، سلب حقوق ، تخریب محیط زیست ، توزیع درآمد ما به سمت بالا ، تضعیف اخلاق و اهدای ثروتمند ، مقاومت فرهنگ ما را تضعیف می كند. ملت روی زمین با بدبختی دارای رتبه بندی پایین در امید به زندگی ، آزادی و توانایی دنبال خوشبختی است. "

به نظر می رسد که در چارچوب این موانع ، تنها امید واقع بینانه به پایان نهایی جنگ ، تغییر اساسی در قلب و ذهن توده ای مهم آمریکایی ها باشد. برای این منظور ، اطلاع رسانی موثر توسط گروه های فعال ضروری است. تعداد زیادی از شهروندان عادی ، اگرچه مدتها در معرض تبلیغات مخالف قرار داشتند ، اما باید آنها را قانع کننده بپذیرند و سپس در انتشار استدلالهای مبتنی بر واقعیت شرکت کنند که نشان می دهد جنگ هم یک جنایت جسمی و هم اخلاقی است که می تواند و باید پایان یابد. اگر چنین اتفاقی بیفتد ، سیاستمداران مجاز به جنگ هستند اما در بیشتر موارد انتخاب مجدد را به عنوان بالاترین اولویت خود می دانند ، مجبور می شوند قبل از اعزام بیشتر جوانان به مرگ یا تخریب احتمالی ، توجه کنند و فکر کنند.

مبارزات WBW برای پایان دادن به جنگ بدون شک با فراز و نشیب هایی همراه خواهد بود که خواستار یک تعهد همه جانبه از سازمان دهندگان آن هستند. موفقیت نهایی آن ، با بهبود زندگی برای اکثر مردم کره زمین ، استقامت آنها را بسیار ثواب خواهد داد. نه تنها لغو جنگ کل گونه های انسانی را از ادامه قسمت های کشتار جمعی ، تخریب محیط زیست ، رنج های گسترده و نابودی احتمالی نجات دهید. برای اولین بار در تاریخ معاصر ، این امر همچنین می تواند دریچه ای برای تحول انقلابی در روابط بین الملل ، به ویژه در مورد روابط بین کشورهای قدرتمند نظامی و ملت های ضعیف تر که دارای سیستم های اجتماعی و ارزش های فرهنگی متضاد هستند ، باز کند.

همانطور که دولت آمریکا در نگرشها و سیاستهای خود در قبال کره شمالی و ایران به خوبی نشان داده است ، چنین ملتهایی و رهبران آنها را می توان به راحتی اهریمنی کرد و سپس آنها را به عنوان متجاوزان تسخیر ناپذیر معرفی کرد که باید توسط تحریم های اقتصادی فلج کننده و تهدیدهای نظامی کنترل شود. دیدگاه مشابهی سیاست آمریکا برای مبارزه با تروریسم بین المللی را مشخص می کند. اگرچه تروریسم در سرتاسر جهان در حال گسترش است و حملات ما علیه آن تاکنون فقط در جهت افزایش خصومت و قدرت عددی آن بوده است ، اما استراتژی ما برای مبارزه با آن همچنان به عنوان یک روش بسیار بی اثر و نامشخص از جنگهای بی پایان است. عقل سلیم نشان می دهد که یک دوره انسانی تر ، مبتنی بر دیدن جهان از دیدگاه طرف مقابل و همچنین نگاه ما ، ممکن است موفقیت آمیزتر باشد. دلیل نشان می دهد که تروریسم مبتنی بر ایدئولوژیک تنها با سرمایه گذاری در توسعه اقتصادی جهانی که باعث می شود فرصت های خود توسعه و اشتغال سازنده برای جوانان جوانی که به دنبال مکانی در جامعه هستند جذابیت بیشتری داشته باشد ، از تصورات مربوط به شهادت و مرگ مقابله می کند.

توافق جهانی قابل اجرا برای حل و فصل صلح آمیز منازعات بین المللی همچنین می تواند زمینه ساز اصول اخلاقی جدیدی باشد که روابط با دیگری را در هر جنبه از جامعه آمریکا حاکم می کند. ارزشهایی از قبیل احترام ، همدلی ، سازش و حمایت می تواند "عادی جدید" در رفتار ما با دیگران باشد که می تواند کشور را از تخریب اخلاقی که جریان تسلط کنونی از طریق زور به ما منجر می شود ، نجات دهد. به عنوان مثال ، در سیاست های ملی ما ، کنگره ممکن است شروع به دفع لابی های متجاوز از صنعت سوخت های فسیلی کند که هنوز تلاش های جدی برای مقابله با خطرات گرم شدن کره زمین و تیراندازی های گسترده را سرکوب می کنند. در سطح اجتماعی ، می توانیم تمایل یک درصد برای پرداخت مالیات بیشتر مورد نیاز برای تأمین بودجه برنامه های پشتیبانی فدرال را ببینیم که می تواند به اطمینان از کیفیت مناسب زندگی برای همه افراد در نود و نه درصد کمک کند - افراد عادی که در واقع ایجاد می کنند و پایه های لازم ثروت یک درصد را حفظ کنید. در سطوح محلی ، ما می توانیم روابط سازنده تری بین پلیس و جامعه ، و شرکت ها و محیط زیست داشته باشیم. و در سطح شخصی می توان امیدوار بود که مردان رفتارهای دلسوزانه تری نسبت به زنان اتخاذ می کنند.

یک تفکر دلسوزانه تر که از لغو جنگ ناشی می شود همچنین می تواند به فرهنگ مصرف کننده انبوه ما ، که اکنون بازتابی غیرقابل انکار عبادت مشهور مبتنی بر فانتزی است ، کمک کند. در حال حاضر ، فرهنگ ما غرق در خودخواهی و دوری از دیگران ، ناامنی روانشناختی ، انطباق گروهی ، نگرش "پیروزی همه چیز است" ، کاهش علاقه به خود رشد و توسل به خشونت به طور فزاینده ای آسان است. اخلاق جدیدی که ما را ترغیب می کند نیازهای افراد دیگر را درک و احترام بگذاریم ، نیازهای آنها را با نیازهای خود مطابقت دهیم و در صورت لزوم به حمایت مادی آنها کمک کنیم ، همه این بیماری ها را می توان تسکین داد.

اگر بتوانیم در از بین بردن جنگ موفق شویم ، به متقاعد کننده ترین شکل ممکن نشان خواهیم داد که انسان ها می توانند در حقیقت آزادانه انگیزه فرشتگان بهتر را انتخاب کنند که - همراه با سایه های واپس گرا - طبیعت خود را آگاه سازند.

جنگ نه غریزی است و نه اجتناب ناپذیر  

مدت هاست که دو بحث برای توجیه اجرای جنگ پذیرفته شده است. اولین مورد این است که انسان ها توسط غریزه بیولوژیکی برای جنگ سوق داده می شوند. جنگ هرگونه تهاجمی یا دفاعی باشد ، هرگاه رهبران معتبری که آن را آغاز می کنند معتقدند که این امر برای رفاه جامعه مفید یا ضروری است ، بدون شک به آن متوسل می شود. استدلال دوم این است که ، خواه تصمیم جنگیدن بر اساس غریزه بشری باشد یا نه ، سنت پذیرفته شده در سطح جهانی حاکمیت ملی برای حق ملتها برای جنگ هر زمان که اعلام کنند این امر در ملی حیاتی خود است ، مانع بسیار کمی را تعیین می کند. علاقه.

در کتاب خود جنگ دیگر ، پرونده لغو (2013) ، دیوید سوانسون دو دلیل ارائه می دهد که چرا او معتقد است این استدلال ها اشتباه است و توسل به جنگ در حقیقت هرگز قابل توجیه نیست. او نخست ادعا می کند که جنگ سازی یک غریزه انسانی نیست ، بلکه ایده ای است که وقتی مورد حمایت و استقبال رهبران شناخته شده باشد ، به عنوان ابزاری برای حل تعارضات فرقه ای یا بین المللی در شرایط خاص در یک بستر فرهنگی معین ، در جامعه پذیرفته می شود. نتیجه این امر این است که ، در شرایط دیگر در همان زمینه فرهنگی ، ممکن است ایده برای جنگ رد شود. سوانسون می گوید ، مانند هر ایده دیگری ، ایده جنگیدن به لحاظ فرهنگی از طریق همه جنبه های جامعه یک ملت گسترش می یابد. اما ، به خاطر ساختن جنگ is یک ایده ، فقط تا زمانی که مردم به آن اجازه دهند دوام داشته باشد ، دوام خواهد داشت.

دلیل دوم سوانسون برای رد جنگ این است که اختلافات بین المللی بدون آن به روش های مختلف قابل حل است. در کتاب قبلی ، جنگ دروغ است (2010) ، او نوشته بود: "هر ملتی که جنگ را انتخاب کند خواسته برای جنگیدن ، و خود [بنابراین] صحبت کردن با ملت دیگر غیرممکن بود ... هر جنگی را که دوست دارید بررسی کنید و معلوم می شود که اگر متجاوزان می خواستند خواسته های خود را علناً بیان کنند ، می توانستند به جای جنگ وارد مذاکره شوند. در عوض ، آنها خواهان جنگ بودند - جنگ به خاطر خود ، یا جنگ به دلایل کاملاً غیرقابل دفاع که هیچ ملت دیگری با رضایت موافقت نمی کند. " من در حال حاضر این نکات را با کلمات خودم جذب کردم که به عنوان یک چارچوب مفهومی برای مخالفت من با جنگ عمل می کند. این کلمات عبارتند از: هیچ کشوری به هر دلیلی حق شروع جنگ را ندارد ، حتی برای اهداف "پیشگیرانه" قلمداد شده. هرگز نمی تواند ادعا کند که گزینه دیگری نداشته است ، زیرا همیشه می تواند این کار را انجام ندهد ، در عوض به دنبال مذاکره در مورد قابل قبول ترین شرایط ممکن برای جلوگیری از پرخاشگری قریب الوقوع یا آینده احتمالی است. هر چقدر هم که سازش لازم باشد ، چنین محدودیتی وقتی در برابر کشتار ، رنج ، هرج و مرج اجتماعی و تخریب اخلاقی ناشی از جنگ سنجیده شود ، از هر مزیتی قابل تصور که با پیروزی در جنگ بدست آید ، کمتر خواهد بود.

با این حال ، من یک صلاحیت را به این موقعیت اضافه می کنم که سوانسون آن را انجام نمی دهد: تا زمانی که جنگ به عنوان یک نهاد از نظر قانونی غیرقانونی باشد ، و تمام سلاح های جنگی هسته ای و متعارف از بین نرود ، این قابل درک است که ملت های مستقل حق استفاده از ابزارهای نظامی کافی ، اما اندازه گیری شده برای دفاع از کشور خود و (در برخی موارد) سرزمین ها را برای خود محفوظ می دارند. از حمله قریب الوقوع ، یا فعال ، مسلحانه که از نظر نظامی بی پروا است. تعهدات معاهده ای نیز وجود دارد که در نتیجه منجر به لغو جنگ ، ایالات متحده و سایر کشورها را ملزم می کند که به طور مشابه از متحدان خود دفاع کنند.

پس از تعیین موضع خودم در مورد چگونگی بررسی استفاده از زور مسلح قبل از لغو ، با این وجود سوال دیگری به ذهنم خطور کرد: چه چیزی باعث می شود هر دولتی - به ویژه دولت ابرقدرت آمریکا - با غیرقانونی بودن حاکمیت قبلی خود موافقت کند درست است که جنگ کنید؟ برای انجام این کار ، نه تنها باید عادت دیرینه خود را برای توسل به جنگ ترک کند بلکه با حل و فصل هرگونه درگیری همراهان با سازش با مذاکره و نه ارعاب نظامی ، بخشی از دستاوردهای استراتژیک جهانی آینده را به خطر بیندازد. سپس من به یاد نکته ای افتادم که طرفداران حقوق مدنی در دهه 1960 گفته بودند و آن را قلباً گفته ام. مدافعان گفته بودند جنبش حقوق مدنی ممکن است قلب و ذهن را دگرگون نکند ، اما این مسئله است اراده قوانینی را تهیه کنید که خواستار رفتار عادلانه با افراد متفاوت از شما باشد و در اثر مجازات مجبور به پیروی از آنها خواهید بود.

من قوانین را شمردم ، من منعکس کردم. آنها به برده داری ، کار کودکان ، محرومیت از حق زنان ، ممنوعیت ازدواج همجنسگرایان ، ممنوعیت همجنسگرایی در ارتش ، سرکشی به اتحادیه و بسیاری از موانع آزادی و عدالت شخصی یا جمعی پایان داده اند. مطمئناً قانونی که شرارت جنگ را غیرقانونی می داند نیز رعایت می شود. من تشخیص دادم که نمی توان انتظار داشت رهبران کشورهایی که در یک توافقنامه بین المللی برای پایان دادن به جنگ مشترک هستند اولویت های خود را از پیگیری منافع کشور خود به نگرانی برای رفاه همسایگان خود تغییر دهند. اما آنها خواهد بود تحت فشار قانون برای جلوگیری از کشتن افرادی که مانع آنها شده اند. من نتیجه گرفتم که به دلیل اهمیت آن محدودیت قانونی - و نه صرفاً اخلاقی - ، ما باید در جهت لغو جنگ به عنوان یک موضوع مستقل تلاش کنیم. سایر مسائل گرانش - به ویژه گرم شدن کره زمین - نیز باید تحت فشار قرار گیرند. اما قبل از تلاش برای پایان دادن به جنگ - کشنده ترین و بارزترین نمود آسیب شناسی اجتماعی انسان - نمی توان منتظر رسیدن به یک انقلاب اخلاقی در تمام جنبه های روابط بشریت با انسان های دیگر و طبیعت بود.  

مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز به عنوان تاکتیکی برای مهار ستیزه جویی و جلوگیری از جنگ  

برای آن دسته از آمریکایی ها که از هدف هنوز دور یعنی لغو قانونی و ملزم همه جنگ حمایت می کنند ، نگرانی فوری این است که چگونه در این میان به بهترین وجه جلوی نظامی گری ریشه دار ، جنجال های سخت و آمادگی دولت خود را برای جنگ بگیرند. البته تاکتیک شورش مسلحانه دور از ذهن است ، هم به این دلیل که خشونت همان رفتاری است که جنبش ضد جنگ امیدوار است آن را ریشه کن کند ، و هم اینکه برتری قاطع قدرت نهادینه شده نظامی و پلیسی دولت ملی آن را بیهوده می کند. آنچه ممکن است م asثر باشد ، همانطور که در تسریع در پایان جنگ ویتنام بود ، است مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز.

اکنون ما از تاریخ می دانیم که ، حداقل در مورد کشورهای کوچکی که تحت حاکمیت رژیم های ضعیف ، فاسد ، ناکارآمد یا اقتدارگرا هستند ، مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز ابزاری م inثر در دستیابی به تغییرات سیاسی و اجتماعی پایدار به اثبات رسیده است. نکات زیر به توضیح دلیل کمک می کند. آنها به طور انتخابی از ارائه سخنرانیهای TED TALKS توسط اریکا شنوت ، دکترای تخصصی ، استاد و دانشیار رئیس تحقیقات در دانشکده مطالعات بین المللی یوزف کوربل در دانشگاه دنور گزیده شده اند.

  • "مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز" به طور دقیق به عنوان مشارکت غیرنظامیان غیر مسلح در اشکال فعال درگیری - اعتراض ، تحریم ، تظاهرات و سایر اشکال عدم همکاری گسترده - با هدف ایجاد تغییر سازنده در رهبری ، رفتار یا سیاست های یک مرجع حاکمیت غیرقانونی یا سرکوبگر. این استراتژی قبلاً در سقوط استبدادهایی مانند فردیناند مارکوس در فیلیپین در سال 1986 و اسلوبودان میلوسویچ در صربستان در اکتبر 2000 موثر بوده است.
  • این عقیده عمومی وجود دارد که خشونت در برابر ظلم به طور خودکار اتفاق می افتد ، زیرا عملا همه تصور می کنند که خشونت تنها راه از بین بردن ظلم است. اما این باور نادرست است. در آمریکای استعماری ، یک دهه کامل نافرمانی مدنی قبل از شروع جنگ انقلابی وجود داشت. کسانی که در مدرسه تدریس می کنند باید مثالهایی از تأثیر مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز را داشته باشند ، نه اینکه ارائه خود را به تمرکز بر تغییرات ایجاد شده توسط جنگ محدود کنند..

مقاومت غیر خشونت آمیز می تواند نقش مهمی در مبارزات مبارزات فعال برای خلع سلاح هسته ای ، کاهش تسلیحات متعارف و بسته شدن پایگاه های نظامی در سراسر جهان داشته باشد - همه این اقدامات به نوبه خود یک پایه محکم برای ایجاد یک مبارزات نهایی برای لغو جنگ دو نکته زیر توضیح می دهد که چرا تاکتیک های فعال مبتنی بر مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز می تواند به ویژه در تحمیل تغییر در سیاست دولت مثر باشد:

  • هرچه جنبش مقاومت بدون خشونت بزرگتر شود ، سریعتر به رشد خود ادامه می دهد. با گذشت زمان ، این حتی جذب رهبران سیاسی ، اجتماعی و مذهبی نیز خواهد شد ، کسانی که تشخیص می دهند بخشی از آنها هستند و باید با همه مردم جامعه خود زندگی کنند - از جمله مخالفان در خانواده های خود. با ادامه رشد جنبش مقاومت ، این رهبران شروع به تغییر وفاداری خود از ساختار قدرت موجود به كل جامعه ، از جمله م institutionsسسات - مدارس ، كلیساها ، سازمانها و غیره - می كنند كه اعضای آن به آن تعلق دارند.
  • آمارهای اخیر نشان می دهد که هیچ دولتی یا سیاست دولت می تواند زنده بماند اگر فقط 3.5٪ از افرادی که دارای صلاحیت قانونی هستند ، اقدام به ایجاد اختلال خشن علیه آن کنند.

براساس شواهد ارائه شده در TED TALK و اطلاعات جمع آوری شده در World Beyond War کلاس درس آنلاین که به آن مراجعه کرده ام ، می توانم در اینجا یک سناریوی بسیار پیچیده ارائه دهم که نشان می دهد چگونه می توان یک کارزار مقاومت مدنی غیر خشونت آمیز را به طور م organizedثر برای جلوگیری از حمله پیشگیرانه فرضی قریب الوقوع ایالات متحده به کره شمالی یا ایران سازمان داد:

برای ادامه کار ، ابتدا یک ائتلاف گسترده از گروه های فعال ضد جنگ ، صلح ، محیط زیست و مرتبط باید سازماندهی تظاهرات و تجمع های مشترک در سراسر کشور داشته باشند. سپس آنها می توانند از طریق تلفن ، ایمیل و رسانه های اجتماعی یک کمپین بزرگ برای جذب طرفداران اضافی راه بیندازند. در این میان ، سخنرانان آگاه برای تجمع ها ، جلسات تالار شهر و رسانه های قابل دسترسی در دسترس قرار می گیرند تا توضیح دهند که چرا باید از جنگ قریب الوقوع جلوگیری شود و در عوض از آشتی صلح آمیز حمایت کنند. از سایر حامیان خواسته می شود با استفاده از یک جریان ثابت تماس تلفنی و ایمیل به کاخ سفید و کنگره ، ارسال پیام در شبکه های اجتماعی و نامه به ناشران روزنامه و مجله ، پیام بدون جنگ را تبلیغ کنند. این فعالیت به نوبه خود با تحصن و سایر اشکال برهم زدن غیر خشونت آمیز پشتیبانی می شود تا جدی بودن خواسته های جنبش روشن شود.

همانطور که از نکات مطرح شده در TED TALK مشاهده کردیم ، بسیج م ofثر یک جنبش مقاومت مدنی بدون خشونت می تواند ساختار قدرت در یک جامعه را به طور چشمگیری از وسیله ای برای بزرگ نمایی نخبگان به یکی از اهداف اراده مردم تبدیل کند. این واقعیت به نوبه خود نشان می دهد که ، حتی در کشوری به بزرگی ایالات متحده ، درصد کمی از آمریکایی ها (البته بیش از ده میلیون نفر) ، در طی چند هفته یا چند ماه به طور مداوم مشغول فعالیت هستند اما اشکال صلح آمیز درگیری ، در واقع می تواند قدرتمندترین دولت روی زمین را ترغیب کند تا از طرح های شروع جنگی ناعادلانه به نفع پیگیری با دشمن خود برای حل اختلافات چشم پوشی کند.   

جنگ هرگز نمی تواند صلح به همراه داشته باشد ، اما ممکن است مهربانی انسان باشد  

با توجه به ویژگیهای عصر تکنولوژی مدرن ما ، بعید است که جنگی توسط هیچ قدرت بزرگی وارد شود به همین دلیل که باید علناً اعلام شود: این که برای دفاع از منافع حیاتی کشور به عنوان آخرین چاره ضروری است. به ویژه برای ایالات متحده ، جنگ نقطه پایانی یک سیستم از مراکز قدرت بهم پیوسته است که هدف آن حفظ و گسترش برجستگی اقتصادی و امنیت جسمی کشور در سراسر جهان است.

برای تحقق این هدف ، آمریکا سالانه بیش از هشت کشور بعدی صرف هزینه های نظامی می کند. همچنین پایگاه های نظامی خود را در 175 کشور حفظ می کند. نمایش صحنه های تحریک آمیز مسلح نزدیک به کشورهای رقیب. رهبران ملی غیر دوست یا ناامید را دائماً شیطانی می کند. ذخیره بی وقفه سلاح ، از جمله سلاح های هسته ای جدید را حفظ می کند. ارتش برنامه ریزان جنگ را به طور مداوم به دنبال برنامه های جدید برای این سلاح ها نگه می دارد. و بیلون و میلیارد دلار به عنوان بزرگترین تاجر اسلحه در جهان درآمد کسب می کند. ایالات متحده اکنون نیز با هزینه های هنگفتی اقدام به نوسازی زرادخانه هسته ای خود کرده است. این به رغم این واقعیت است که این پروژه کشورهای دیگر را به تولید سلاح هسته ای خود ترغیب می کند اما هیچ تأثیری بازدارنده بر گروه های تروریستی غیر دولتی که تنها تهدید نظامی واقع بینانه برای آمریکا هستند ، ندارد.  

انجام همه این کارها برای آماده شدن برای جنگ بدون شک در جلب توجه چنین رقبای بزرگ دولت ، یا دشمنانی مانند چین یا روسیه موثر است - هرچند ، همانطور که دیوید سوانسون اشاره کرد ، جنگ بین ثروتمند با توجه به سلاح های موجود در اختیار ملت ها ، امروز عملاً قابل تصور نیست. اکنون جنگ در درجه اول توسط کشورهای ثروتمند - در درجه اول ایالات متحده - علیه ملت های فقیر در خاورمیانه و شمال آفریقا انجام می شود ، حتی اگر کمک چندانی به مبارزه با تروریسم نکند ، که در بسیاری از موارد ، بهانه ای برای چنین جنگ هایی فراهم می کند.

در صحنه ای که اکنون ارتش ایالات متحده در آن می جنگد ، یک حمله خوب لزوماً به یک دفاع خوب تبدیل نمی شود. درعوض ، موجب ایجاد کینه ، برگشت و نفرت می شود که به عنوان ابزار جذب نیرو برای گسترش و تقویت تهدید تروریستی علیه آمریکا و متحدانش در سراسر جهان عمل کرده است. جالب اینجاست که استفاده آمریکا از هواپیماهای بدون سرنشین بزرگترین تحریک برای نفرت است. این نمایشگر فناوری برتر آمریكا ، كه به اپراتورهایش این اجازه را می دهد تا با خفا و بدون هیچ خطری برای خودشان بکشند ، جنگ را از هر گونه اشاره به نبردهای قهرمانانه دور می كند. علاوه بر این ، به نظر می رسد باریدن مرگ بر جنگجویان درجه یک تروریستی ، همراه با رهبران آنها ، و کشتار غیرقانونی غیرقانونی غیرنظامی بی گناه ، برای بازماندگان این حملات ، بی احترامی به کرامت و کرامت انسانی همسایگان خود باشد.

دیوید سوانسون روش م moreثرتری برای مبارزه با تروریسم پیشنهاد کرده است. وی خواستار ایجاد "طرح مارشال" جدید آمریكا برای كل خاورمیانه است كه به عنوان جبران خساراتی كه در جنگ های آمریكا به آن منطقه وارد شده است. طبق این طرح ، ایالات متحده این کار را می کند ارائه واقعی کمک (یعنی "کمک نظامی" نیست ، بلکه) واقعی کمک ها: غذا ، دارو و موارد دیگر) به عراق ، سوریه و کشورهای همسایه. سوانسون معتقد است که چنین حمایت انسانی می تواند اقشار از جمعیت را که در حال حاضر از تروریست ها حمایت می کنند ، به ارزیابی آینده ای که می خواهند برای خود و فرزندانشان انجام دهند ، انجام دهد و این می تواند در مقیاس گسترده ای با هزینه بسیار کمتر از ادامه شلیک 2 دلار انجام شود. میلیون موشک در این مشکل است. سوانسون همچنین توصیه می کند که ایالات متحده قصد خود را برای سرمایه گذاری زیاد در انرژی خورشیدی ، بادی و سایر انرژی های سبز و تأمین این منابع در اختیار دولت های دموکراتیک منطقه اعلام کند. وی همچنین پیشنهاد می کند که ایالات متحده باید تحریم های اقتصادی علیه ایران را پایان دهد و فناوری های باد و خورشیدی رایگان را برای آن کشور فراهم کند.

برخی از افکار نهایی

به نظر من ، جنگ در ریشه های خود غیراخلاقی است ، زیرا این اصل معنای انسان بودن را نقض می کند. اگرچه نتایج جنگ ممکن است تأثیر گذرا بر تاریخ بشر داشته باشد ، اما جنگ در واقع یک نیروی پیشرونده نیست ، بلکه یک ارتجاع است و عمدتا برای تقویت ذهنیت انسانی است که آبراهام مازلو روانشناس مشهور آن را " روانپزشکی به طور متوسط ​​" یکی از مظاهر اصلی آن آسیب شناسی عدم وجود همدلی است - ناتوانی در دیدن دنیا از دیدگاه شخص دیگر یا راه رفتن یک مایل در مقرنس های او.

این نقص نگران کننده همه سیستم های اعتقادی مهم در زمین است - و غالباً نیز افراد سکولار که توسط بینش معنوی اسیر می شوند. با این وجود ، عدم همدلی برای جنگ ضروری است. سازمان دهندگان سیاسی و نظامی خود را قادر می سازد تا قدرت شخصی و ملی بیشتری را دنبال کنند ، در حالی که هیچ توجهی به علتی که دشمن آنها را پیش می برد ، یا به مرگ ، فلاکت و خواری که بر انسانهای دیگر تحمیل خواهند کرد ، توجه نمی کنند. در همان زمان ، طبل تبلیغات حمایتی ذاتی فرهنگ ملتهای متجاوز ، این خیانت به بشریت و خرد را تحریم می کند و آسیب شناسی روانی را که نشان می دهد ، بیشتر عادی می کند.

اگر بشر بخواهد به نتیجه مثبتی از توسعه تکاملی خود دست یابد - که اکنون عمدتا فرهنگی است ، نه بیولوژیکی - باید این آسیب شناسی را دستگیر و معکوس کند. دلیل فوری انجام این کار البته حفظ خود است. تا زمانی که یاد نگیریم درگیری با دشمنان را به شهرک های مورد مذاکره تبدیل کنیم که احتیاجات هر دو طرف را احترام می گذارد ، به نظر می رسد که در مقطعی یک آنتاگونیست یا دیگری به خشونت هسته ای یا خشونت های جمعی دیگری متوسل می شوند که خطر نابودی مسابقه را دارد.

با این حال ، از بین بردن آفت جنگ می تواند پایان چشمگیرتری داشته باشد. از نظر من ، برای انسانهای خودآگاه ، زندگی بدون جنگ که درگیر آسیب های روانی خودخواهی ، تضادهای مداوم و فقدان معنا و هدف باشد ، بهتر از نداشتن زندگی است. با توجه به این دیدگاه ، توافق جهانی قانونی برای الغای جنگ از همه مهمتر به عنوان نشانه یک نقطه عطف اخلاقی در تاریخ بشر عمل می کند. این امر به تمام بشریت نشان می دهد که احترام و همدلی با دیگران ، و تمایل به سازش نیازهای آنها با نیازهای اصلی ، صحیح ترین پایه در هر موقعیتی برای حل اختلافات و دستیابی به همکاری سازنده است. اگر رویکردی به سایر افراد مبتنی بر این طرز فکر در واقع به طور گسترده اتخاذ شود ، این امر نوعی عادی جدید در رفتار انسان را نوید می دهد که می تواند تجربه انسانی مورد پذیرش ما را به عنوان عادی با سطوح خلاقیت ، معنی و شادی هنوز تصور نکند.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *

مقالات مرتبط

نظریه تغییر ما

چگونه به جنگ پایان دهیم

برای چالش صلح حرکت کنید
رویدادهای ضد جنگ
به ما کمک کنید رشد کنیم

اهدا کنندگان کوچک ما را ادامه می دهند

اگر انتخاب می‌کنید که حداقل 15 دلار در ماه کمک مکرر داشته باشید، می‌توانید هدیه‌ای برای تشکر انتخاب کنید. ما از اهداکنندگان مکرر خود در وب سایت خود تشکر می کنیم.

این شانس شماست که یک را دوباره تصور کنید world beyond war
فروشگاه WBW
ترجمه به هر زبانی